رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

چگونه می توان عاشق خدا شد؟

برای ساختن یک بنا به داشتن مصالحی نیازمندیم. مصالح میبایست کنار هم قرار گرفته و دست قدرتمند و توایایی آنها را به هم پیوند زند تا از مجموع چنین اجزایی، ساختمانی به وجود آید که مسکن و محل آرامش نام گیرد. 
عشق نیز بنایی است که میبایست برای ایجاد آن از بعضی مصالح استفاده و از بعضی دیگر پرهیز کرد. 
عاشق برای آن که در بنای عشق خود، از معشوق پذیرایی کند، ابتدا میبایست خویش را بشناسد، سپس از خودشناسی به طرف خداشناسی سفر کند، زیرا انسان تا خود را نشناسد و نداند چرا آفرده شده و این که گذر زمان او را به سفری مجبور میکند که هیچ کسی را از آن گریز نیست و سرانجام مقصدش، معاد و رسیدن به منزلگاه ابدی و ازلی یعنی لقای خدا است، نمیتواند به هیچ بودن خویش اعتراف کند تا در سایه این اعتراف، عشقی در دلش ایجاد شود که حتما پروردگاری دارد تا به وجودش افتخار کند. 
خدا عاشق بنده اش میشود. آن هنگام که خدا انسان  را خلق کرد و از نفخه روحش

برای ساختن یک بنا به داشتن مصالحی نیازمندیم. مصالح میبایست کنار هم قرار گرفته و دست قدرتمند و توایایی آنها را به هم پیوند زند تا از مجموع چنین اجزایی، ساختمانی به وجود آید که مسکن و محل آرامش نام گیرد. 
عشق نیز بنایی است که میبایست برای ایجاد آن از بعضی مصالح استفاده و از بعضی دیگر پرهیز کرد. 
عاشق برای آن که در بنای عشق خود، از معشوق پذیرایی کند، ابتدا میبایست خویش را بشناسد، سپس از خودشناسی به طرف خداشناسی سفر کند، زیرا انسان تا خود را نشناسد و نداند چرا آفرده شده و این که گذر زمان او را به سفری مجبور میکند که هیچ کسی را از آن گریز نیست و سرانجام مقصدش، معاد و رسیدن به منزلگاه ابدی و ازلی یعنی لقای خدا است، نمیتواند به هیچ بودن خویش اعتراف کند تا در سایه این اعتراف، عشقی در دلش ایجاد شود که حتما پروردگاری دارد تا به وجودش افتخار کند. 
خدا عاشق بنده اش میشود. آن هنگام که خدا انسان  را خلق کرد و از نفخه روحش در او دمید، این نفخه نامش عشق بود. 
استناد مستقیم به معنای عنایت بی واسطه است. وقتی سخن از وجود انسان است، خدا آن را بدون واسطه به خودش نسبت میدهد و این نوع آفریدن را که از پیکره ذاتش مایه میگذارد، عشق مینامند و ثمرهاش موجودی دو پا است که از ساحت قدس الهی حیات جاودان رفت و تعبیر و نفخت فیه من روحی؛ از روح خود در آن دمیدم دارد، حتی ملائکه مأمور بر سجده به این موجودات پاک و عزیز شدند.  البته در مقابلش اهریمنی قدرتمند به نام شیطان ونفس اماره قرار داد. و دنیا را برای انسان زینت بخشید و این چیزی جز کوره امتحان نبود تا در مصاف مبارزه حق و باطل، هر چه ناخالصی و شرک دارد، چون برگ خزان زده بر زمین ریزد تا صاحب نفس مطمئنه شود و لیاقت شنیدن ندای ارجی را پیدا کند.
انسانی که میخواهد عاشق خدا شود، باید برای خود بنایی محکم بسازد و این بنا از اجزایی تشکیل میشود که عبارت است از: خودشناسی، تحکیم مبانی اعتقادی، مطالعه در مبدأ و معاد، پرهیز از کامل از گناهان، توبه بعد از هر گناه، اطاعت از باری تعالی، انجام واجب و ترک محرم (غیبت، دروغ، تهمت، بدزبانی، کینه و دیگر گناهان کبیره). 
اینها مصالحی هستند که اگر در کنار یکدیگر قرار گیرند، به دژ محکمی تبدیل میشوند که جز عشق نامی ندارد و صاحبش میزبان معشوقی به نام خدا که خالق هستی است، خواهد شد. امام صادق (ع) فرمود: قلب حرم خدا است. در حرم خدا غیر خدا را ساکن نکند.
پس قلب مأمن و مأوای عشق است که نباید در آن حرامی وارد شود. حرامی در این تفسیر گناه است، ان هم نه گناه عبوری کهانسان به دلیل نسیان وجایز الخطا بودن، آن را انجام میدهد، بلکه گناهی که برای سکونت آمده است. 
پس عشق خیال نیست، آتشی است که در دل شعله ور میگردد، تا چیزی محبوب و معشوق انسان شود. وقتی چیزی محبوب میشود که از تمام حصارهای غیر پرستی (دنیا و متعلقات آن) بیرون آید تا جمال محبوبش مکشوف شود. دل جای دو محبوب نیست، نمیتوان هم خدا را دوست داشت و هم خرما را! 
انسان وقتی میتواند عاشق خدا شود که از حصار خود پرستی و دنیا پرستی بیرون آید، جاذبههای دنیا آن قدر زیاد است که گاهی از حد شمارش خارج میشود، ولی همه آنها به یک حصار بسته است و آن چیزی جز تعلق نیست و اگر این جذبه فروکش کرد، جذبه اصلی نمایان میشود.  عشق واقعی یک نماد و معنا بیش ندارد و آن تجلی دات اقدس حق است، ولی عشق دنیایی دارای مراتب است، عاشقدنیایی، اگر به چیزی دل بست، آن را تا سر حد جان میپرستد، ولی اگر از او بهتر یافت و جلوه یاری دیگری او را مسحور کرد، به دل بستگی جدید میرسد و قبلی را رها میکند، پس کسی که عاشق خدا میشود، عشق متلون و تقلبپذیر ندارد و این عشق و یک محور قرار گرفته و هر چه زمان بر آن میگذرد، بیشتر از قبل متجلی میشود.  امام خمینی(ره) درباره مراتب عشق و عاشق و معشوق واقعی بیان جالبی دارد: از قاره نشینان اقصی بلاد آفریقا تا اهل ممالک متمدنه عالم و از طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوبشان متوجه به کمالی است که نقصی ندارد و عاشق جمال و کمالی هستند که عیب ندارد. تمام موجودات و عایله بشری با زبان فصیح یک دل و یک جهت گویند: ما عاشق کمال مطلق هستیم. آیا در جمیع سلسله موجودات در عالم تصور و خیال و تجویزات عقلیه و اعتباریه موجودی که کمال مطلق و جمال داشته باشد، جز ذات مقدس مبدأ عالم (جلت عظمته) سراغ دارید؟ ای سرگشتگان وادی حیرت و ای گم شدگان بیابان ضلالت! نه بلکهای پروانههای شمع جمال جمیل مطلق و ای عاشقان محبوب بی عیب بی زوال! تا کی به خیالات باطله این عشق خداداد فطری و این ودیعه الهیه را صرف این و آن میکنید؟ اگر محبوب شما این جمالهای ناقص واین کمالهای محدود بود، چرا به وصول آنها اشتیاق شما فرو ننشست و شعله شوق شما افزون گردید؟ هان! از خواب غفلت برخیزید و مژده دهید و سرور کنید که محبوبی دارید که زوال ندارد. معشوقی داری که نقصی ندارد. 
پس اگر انسان بخواهد به عشق واقعی یعنی خدا برسد، باید پا روی عشق مجازی یعنی دل بستگی به دنیابگذارد و از آن عبور کند و از معاصی و گناهان هراسان باشد. نمیتوان هم عاشق خدا شد و هم دل در گرو دنیا داشت. دنیا برای رفع حوائج ضروری این ساختار (بدن و جسم) خلق شده است و جاودانه نبودن این متاع فرض مذکور را ثابت میکند.

  ساختار (بدن و جسم) خلق شده است و جاودانه نبودن این متاع فرض مذکور را ثابت میکند.

 حسین انصاریان 

 

 

 

معرفی اجمالی مراحل هفت گانه سلوک

بسم الله الرحمن الرحیم

بنده قصد دارم در این وبلاگ در مورد آداب سالک الی الله مطالبی را خدمت شما سروران تقدیم نمایم.

کتابها ومقالات و سایتها و وبلاگ های زیادی در مورد روشهای تزکیه نفس و سیر و سلوک الی الله وجود دارد و به حق حجت را بر هر خواننده و بیننده ای تمام کرده است اما بنده حقیر سر تا پا تقصیر قصد دارم تا با استفاده از فرمایشات بزرگان و خاطرات آن عالی جنابان راهی عملی و ساده را به صورت پله پله پیش روی خوانندگان محترم قرار بدهم تا انشا الله با کمک یکدیگر این پله ها را یکی پس از دیگری با مساعدت یکدیگر طی کنیم و من الله توفیق.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود                     ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

هان ای دل غافل !از خواب برخیز و مهیای سفر آخرت شو : [فقد نودی فیکم بالرحیل]3 صدای رحیل و بانگ کوچ بلنداست . عمال حضرت عزرائیل در کارند و تو را در ه رکن به سوی عالم آخرت سوق می دهند و باز غافل و نادانی(امام خمینی)

دوستان عزیزم برای رسیدن به حد نهایی انسانیت و لقای خداوند سبحان همه ی ما باید هفت مرحله رو یکی پس از دیگری پشت سر بزاریم این هفت مرحله رو به صورت فشرده اینجا ذکر میکنم و یه توضیح مختصر در مورد هر کدوم هم مینویسم تا بدونیم اصلا مسیری که تو آینده باید طی کنیم چی هست و به کجا میرسه انشا الله تو پست های بعدی با هم شروع میکنیم و یکی یکی به طور مفصل هر مرحله رو شرح میکنیم و همزمان که علممون رو در مورد سیر و سلوک زیاد میکنیم خودمونم تو مسیر قرار میگیریم و یه یا علی میگیم و میریم تو مسیر عاشقی  فقط بگو یا علی.

 

این هفت منزل عبارتند از:

منزل اول : یقظه (بیداری)

منزل اولی که ما باید طی کنیم بیداریه یعنی اینکه از خواب غفلت بیدار بشیم متوجه بشیم که هدف ما از خلقت این چیزی نیست که الان بهش مشغولیم تو این مرحله باید بفهمیم که عالم علاوه بر ظاهر یه باطنی هم داره حالا تو پست های بعد میگم که چیکار کنیم این حالت تو ما به وجود بیاد و همیشه همراه ما باشه ( رفقا توجه کنید که این حالت تو تمام 7 مرحله باید برای سالک وجود داشته باشه)

منزل دوم : توبه

منزل دوم توبه است که باید انسان یک حالت پشیمانی در مقابل خداوند پیدا کند و بفهمد که نیاز به یک شستشوی باطنی دارد .

ان شا الله روش ایجاد این حالت و چگونگی توبه و فهمیدن اینکه توبه ما قبول شده یا نه رو بعد از توضیح مرحله یقظه مینویسم فعلا عجله نکنید.

منزل سوم : تقوی

منزل سوم تقوی است یعنی بعد از انجام توبه و پاک شدن انسان از گناه ، روح خشیت از خدا در عمق وجودش ایجاد بشه که فعلا این وقت گزار تا وقت دگر.

منزل چهارم : تخلیه

منزل چهارم تخلیه است یعنی انسان درخت رذالت را از دل بکند و ریشه کن کند و رذایلی مانند حسادت ، خود خواهی ، دنیا طلبی ، ریاست طلبی ، هوا پرستی و... را از وجود خود پاک نماید.آدم باید یک یک رذیله های بد اخلاقی و از خودش دور کنه روشش هم به زودی توضیح داده میشه انشا الله که مرد عمل باشیم.

منزل پنجم : تحلیه

منزل پنجم تحلیه است یعنی انسان بعد از ریشه کن کردن رذیلت ها مملکت دل را به زیور شجره طیبه فضیلت ها بیاراید. وقتی آدم مملکت وجودشون از سرباز های شیطان پاک کرد لشگر خدا باید جایگزین بشه .

منزل ششم : تجلیه 

منزل ششم منزل تجلیه می باشد در این مرحله است که نور خدا در وجود این انسان جلوه گر می شود.قرآن کریم در این باره می فرماید:«یوم تری المومنین و المومنات یسعی نورهم بین ایدیهم و بایمانهم » 

«یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین امنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا ورائکم فالتمسوا نوراً » حدید / 12و13مومن در روز قیامت که خورشید و ماه و ستارگان همه خاموشند با این نور که در دنیا برای خود فراهم کرده راه را می پیماید و آن کسانی که نور ندارند می گو یند اجازه دهید ما از نور شما استفاده کنیم و مومنین جواب می دهند ما اجازه این کار را نداریم این نور باید در دنیا تهیه شود.

منزل هفتم : منزل لقاء

منزل هفتم ، منزل لقا و یا فنا است . خداوند در حدیث قدسی می فرماید : «لم یسعنی سمائی ولا ارضی ولکن یسعنی قلب عبدی المومن» بحارالانوار/جلد55/3 من در جهان نمی گنجم این جهان مخلوق من است ،اما اگر می خواهی جایی برای من پیدا کنی آنجا دل مومن است این دل مومن است که هیچ چیز و هیچ کس در آن غیر از خدا وجود ندارد . انسان در این مقام به جایی می رسد که در می یابد که عالم محضر خداست و در می یابد که وقتی به نماز می ایستد در حال صحبت کردن با خداوند است  و این صحبت کردن برای این انسان تبدیل به یک معاشقه می شود

انسانی که این منزل را بپیماید، مصداق ولیّ خداست که دیگر ترس و غم در او راه ندارد و سراسر وجودش سرور و شادی است. « الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون » یونس /62

از نظر عرفا و اهل دل این منزل ، منزل آخر است اما به قول حضرت امام خمینی (قدس سره ) همه این منازل در حقیقت مقدمه ای بوده و تازه انسان به ابتدای کار رسیده است.انشا الله خداوند توفیق بده ما هم به این درجات برسیم .

(ایت الله مظاهری با کمی تصرف)

 

 

 

هفت مرحله عشق عطار

طلب، عشق، معرفت، استغناء، توحید، حیرت، فنا.

گـفـت مــا را هـفـت وادی در ره اسـت

 چون گـذشـتـی هـفت وادی، درگه است

وا نـیـامـد در جـهـان زیــن راه کــــس

 نـیـسـت از فـرسـنـگ آن آگــــاه کــــس

چون نـیـامــد بــاز کــس زیــن راه دور

 چـون دهـنـدت آگـــهـــی ای نــــاصــبــور

چـون شدنـد آنـجـایـگـه گـم سـر بسر

 کــی خــبــر بــازت دهــد از بــی خــــبــر

هـسـت وادی طــلــب آغــــاز کــــــار

 وادی عـشق اسـت از آن پـس، بی کنار

پـس سـیـم وادیـسـت آن مـعــرفـت 

پـس چـهـارم وادی اسـتـغـنـی صــفــت

هـسـت پـنـجـم وادی تـوحـیـد پــاک

 پـس شـشـم وادی حـیــرت صـعـب نـاک

هـفـتـمـیـن، وادی فـقـرست و فـنـا

 بــعــد از ایــن روی روش نــــبـــود تـــــرا

در کشش افـتـی، روش گـم گرددت 

گـــر بــود یــک قــطــره قــلــزم گــــرددت

« شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری»



هفت وادی عرفان وشرح آنها


وادی در لغت به معنی رودخانه و رهگذر آب سیل؛ یعنی زمین نشیب هموار کم درخت که جای گذشتن آب سیل باشد و هیمنطور به معنی صحرای مطلق آمده است (لطایف الغات)

در اصطلاح شیخ عطار مراحلی است که سالک طریقت باید طی کند و طی این مراحل را به بیابانهای بی زینهاری تشبیه کرده است که منتهی به کوههای بلند و بی فریادی می شود که سالک برای رسیدن بمقصود از عبور از این بیابانهای مخوف و گردنه های مهلک ناگزیر است و آنرا به وادیها و عقبات سلوک تعبیر کرده است.

به طوریکه. صوفیان مقدم در تصوف هفت مقام تصور کرده اند از این قرار:

1- مقام توبه 2- ورع 3- زهد 4- فقر 5- صبر 6- رضا 7- توکل.

و ده "حال" از این قرار:

1- مراقبه 2- قرب 3- محبت 4- خوف 5- رجا 6- شوق 7- انس 8- اطمینان 9- مشاهده 10- یقین (اللمع ص 42)- اما صوفیان قرون بعد بر این تعداد افزوده اند از جمله ابوعبدالله انصاری به ده وادی معتقد است (شرح منازل السائرین ص 198)- بیان این وادیها و اختلافات صوفیه از حوصله این شرح که بنایش بر اختصار است خارج است (جهت مزید اطلاع ر. ک. : بحث در آثار و افکار و احوال حافظ تالیف دکتر غنی ص 207 تا 227 و کتب معتبر صوفیان از قبیل رساله قشیریه و هجویری و غیره)-

عطار در مصیبت نامه پنج وادی تصور کرده است و در منطق الطیر هفت وادی. از این قرار :

1- طلب 2- عشق 3- معرفت 4- استغنا 5- توحید 6- حیرت 7- فقر و فنا و برای هر یک شرحی بسیار شیوا و دل انگیز آورده است.

طلب
: در لغت بمعنی جستن است (المصادر) و در اصطلاح صوفیان "طالب" سالکی است که از شهوت طبیعی و لذات نفسانی عبور نماید و پرده پندار از روی حقیقت براندازد و از کثرت به وحدت رود تا انسان کاملی گردد (لطایف) – آنرا گویند که شب و روز به یاد خدایتعالی باشد در هر حالی (کشف المحجوب)- در حقیقت «طلب» اولین قدم در تصوف است و آن حالتی است که در دل سالک پیدا می شود تا او را به جستجوی معرفت و تفحص در کار حقیقت و امیدارد. «طالب» صاحب این حالتست و مطلوب هدف و غایت و مقصود سالک است.

عشق
: بزرگترین و سهمناک ترین وادی است که صوفی در آن قدم می گذارد. معیار سنجش و مهمترین رکن طریقت است. عشق در تصوف مقابل عقل در فلسفه است به همین مناسبت تعریف کاملی از آن نمی توان کرد چنانکه مولانا گوید:

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

صوفیان در توصیف آن داد معنی داده اند و نقل گفتار آنان در اینجا میسر نیست، فقط به نکته ای از آن اشاره می شود و برای توجه به کیفیت آن می توان به مراجعی که در ذیل می آید مراجعه نمود. سهروردی گوید: «عشق را از عشقه گرفته اند و عشقه آن گیاهیست که در باغ پدید آید. در بن درخت. اول، بیخ در زمینی سخت کند، پس سر برآورد و خود را در درخت می پیچد و همچنان می رود تا جمله درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کند که نم در میان رگ درخت نماند و هر غذا که بواسطه آب و هوا بدرخت می رسد بتاراج می برد تا آنگاه که درخت خشک شود.

همچنان در عالم انسانیت که خلاصه موجوداتست، درختیست منتصف القامه که آن بحبة- القلب پیوسته است وحبةالقلب در زمین ملکوت روید... و چون این شجره طیبه بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد عشق از گوشه ای سر بردارد و خود را در او پیچید تا بجایی برسد که هیچ نم بشریت در او نگذارد و چندانکه پیچ عشق بر تن شجره زیادتر می شود آن شجره منتصف القامه زردتر و ضعیف تر می شود تا بیکبارگی علاقه منقطع گردد. پس آن شجره روان مطلق گردد و شایسته آن شود که در باغ الهی جای گیرد.» (رسالة فی حقیقة العشق ص 13) «محبت چون بغایت رسد آنرا عشق خوانند و کویند که "العشق محبة مفرطه" و عشق خاص تر از محبت است زیرا که همه عشق محبت باشد اما همه محبت عشق نباشد و محبت خاص تر از معرفت است زیرا که همه محبتی معرفت است. اما همه معرفتی محبت نباشد...

پس اول پایه معرفت است و دوم پایه محبت و سیم پایه عشق. و بعالم عشق که بالای همه است نتوان رسید تا از معرفت و محبت دو پایه نردبان نسازد» (رسالة فی حقیقة العشق ص 12).

عطار در الهی نامه آورده است:

ز شهوت نیست خلوت هیچ مطلوب کسی کین سر ندارد هست معیوب

ولیکن چون رسد شهوت بغایت ز شهوت عشق زاید بی نهایت

ولی چون عشق گردد سخت بسیار محبت از میان آید پدیدار

محبت چون بحد خود رسد نیز شود جان تو در محبوب ناچیز

ز شهوت در گذر چون نیست مطلوب که اصل جمله محبوبست محبوب

(الهی نامه ص 48)

بطوریکه گفته شد صوفیان را در توصیف عشق و محبت و محبوب و تقدیم و تأخیر آنها و کیفیت این عشق و تاثیر آن در سالک و لزوم عشق در طریقت بسیار سخن رانده اند و شرح آنهمه در اینجا میسر نیست (جهت مزید اطلاع ر. ک. اللمع ص 57 و رساله قشیریه ص 143 و هجویری ص 392 و منازل السائرین قسم سابع و احیاء العلوم الدین ج 4 ص 251 تا 275 و فتوحات المکیه ج 2 ص 220 و سوانح غزالی و رساله فی حقیقة العشق سهروردی واشعة اللمعات، لمعه هفتم ص 87 و مصباح الهدایه ص 404 و حواشی نگارنده بر اسرارنامه ص 276 و 280).

معرفت
: معرفت نزد علما همان علم است و هر عالم به خدایتعالی عارف است و هر عارفی عالم. ولی در نزد این قوم معرفت صفت کسی است که خدای را به اسماء و صفاتش شناسد و تصدیق او در تمام معاملات کند و نفی اخلاق رذیله و آفات آن نماید و او را در جمیع احوال ناظر داند و از هوا جس نفس و آفات آن دوری گزیند و همیشه در سروعلن با خدای باشد و باو رجوع کند. (رساله قشیریه ص 141) جهت مزید اطلاع بر این اصطلاح ر. ک. مصباح الهدایه ص 90 ببعد و هجویری ص 341 ببعد و منازل السائرین قسم دهم و کیمیای سعادت ص 41 ببعد و فرهنگ مصطلحات عرفاء ذیل کلمه معرفت.

توحید
: در لغت حکم است بر اینکه چیزی یکی است و علم داشتن به یکی بودن آنست و در اصطلاح اهل حقیقت تجرید ذات الهی است از آنچه در تصور یا فهم یا خیال یا وهم و یا ذهن آید (تعریفات) (و نیز ر. ک. رساله قشیریه ص 134 و مصباح الهدایه ص 17 ببعد و هجویری ص 356).

تفرید: نفی اضافت اعمال است بنفس خود و غیبت از رویت آن بمطالعه نعمت و منت حق تعالی (مصباح الهدایه ص 143)- و قوفک بالحق معک (ابن عربی)

عطار گوید:

تو در او گم گرد توحید این بود گم شدن کم کن تو تفرید این بود

(ص 210 س 3761 منطق الطیر عطار)

شیخ ما (بوسعید) گفت حق تعالی فرد است او را بتفرید باید جستن تو او را بمداد و کاغذ جویی کی یابی (اسرار التوحید ص 201).

تجرید: ترک اعراض دنیوی است ظاهراً و نفی اعراض اخروی و دنیوی باطناً و تفصیل این جمله آنست که مجرد حقیقی آن کسی بود که بر تجرد از دنیا طالب عوض نباشد بلکه باعث بر آن تقرب بر حضرت الهی بود (مصباح الهدایه ص 143)- خالی شدن قلب و سر سالک است از ماسوی الله و بحکم "فاخلع نعلیک" باید آنچه موجب بُعد (دوری) بنده است از حق از خود دور کند (فرهنگ مصطلحات عرفا).

حیرت
: یعنی سرگردانی و در اصطلاح اهل الله امریست که وارد می شود بر قلوب عارفین در موقع تامل و حضور و تفکر آنها را از تامل و تفکر حاجب گردد.

(فرهنگ مصطلحات عرفا).

فقر و فنا
:

فقر: در اصطلاح صوفیان عبارتست از فقد مایحتاج الیه (تعریفات)- ابوتراب نخشبی گفت: حقیقت غنا آنست که مستغنی باشی از هر که مثل تست و حقیقت فقر آنست که محتاج باشی بهر که مثل تست (تذکرة الاولیاء ج 1 ص297 و طبقات الصوفیه ص 250- جهت مزید اطلاع بر این اصطلاح صوفیان ر. ک. شرح تعرف ج 3 ص 118 تا120).

اما فنا: در اصطلاح صوفان سقوط اوصاف مذمومه است از سالک و آن بوسیله کثرت ریاضات حاصل شود و نوع دیگر فنا عدم احساس سالک است بعالم ملک و ملکوت و استغراق اوست در عظت باریتعالی و مشاهده حق. از این جهت است که مشایخ این قوم گفته اند «الفقر سواد الوجه فی الدارین» قشریه ص 36 و هجویری ص 311 و فتوحات المکیه ج 2 ص 512 و مصباح الهدایه ص 426).



مراحل نفس

عارفانِ عاشق ، براى نفس هفت منزل برشمرده اند که باید براى رسیدن به مقصود ، به درجه ى نهایى آن ، که حالت مرضیّه بودن است رسید .
1 . نفس امّاره

در این مرحله ـ چنانکه در سوره ى یوسف آیه ى 53 به آن اشاره شده است ـ نفس حیوانى در زندگى انسان غلبه ى کامل و سلطه ى شدید دارد . با بودن حالت امّارة بالسّوء ، نفس ناطقه به هیچ وجه نمى تواند رخسارهِ ملکوتى خود را تجلّى دهد .

از نفس امّاره جز آثار حیوانیّت و بهمیّت سر نمى زند . همه ى کارها و حرکات و سکنات انسان در این مرتبه ، نشانى از طبیعت حیوانى است و نفس او همیشه به شرارت و بدى امر مى کند .

انسان آلوده به گناه نباید فراموش کند که رغبت ، میل و اشتهاى به گناه ، از نشانه هاى مهم اسارت نفس امّاره است ، و اجابتِ دعوت نفسى که همواره انسان را به نافرمانى فرا مى خواند ، خسارتِ جبران ناپذیرى را به دنبال خواهد داشت .

از نظر قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) انسان در این حال ، فرق چندانى با حیوان ندارد و بلکه در پاره اى خصوصیّاتِ حیوانى از حیوان نیز بدتر است .

این نفس امّاره ى خطرناک امروزه در میان بیشترِ مردم روى زمین و حتّى در میان ملل به اصطلاح متمدّنى که غرق هوسرانى و شهوت پرستى هستند ، نفوذ و غلبه دارد و آنان در حیوانیّت از بسیارى از حیوانات برترند .

انسان سالک در این مرحله ، با غلبه کردن بر قوّه هاى حیوانى و مادّىِ جسم که رابطه ى مستقیمى با نفس امّاره دارند سر و کار دارد و باید آنها را براساس فرامین و دستورهاى شرعى رام نماید .
2 . نفس لوّامه

در این مرحله که آیه ى دوم سوره ى قیامت به آن اشاره دارد ، قواى عقلى کم کم شروع به نشو و نما مى کند و انسان بیدار شده و میان کارهاى نیک و بد تمیز مى دهد .در این حال یک حسّ درونى او را از ارتکاب بدى باز مى دارد ، ولى این امر درونى هنوز ضعیف است و تأثیر چندانى ندارد ، پس از ارتکاب هرکار بدى انسان را دچار یک نوع پشیمانى مى کند .

این توبیخ و ملامت از نفس حیوانى سر نمى زند ; و بطور قطع این ندا ، صداى نفس ناطقه و یا روح ملکوتى است که انسان را به کسب فضیلت دعوت مى نماید .

اینکه بیشتر بزرگان دین و اولیاى مبین و عرفاى آگاه ، گوشه نشینى و اشتغال به مناجات و نماز و روزه و دورى از زندگى روزانه را براى چند ساعت توصیه نموده اند ، فقط براى این است که انسان لحظاتى به خود آید و از وسوسه هاى نفس حیوانى آزاد و فارغ شود و تحریک هاى خارجى را فراموش نماید و آتش حرص ها و شهوت هاى خود را مدّتى خاموش سازد ، تا بتواند نداى آسمانى روح را از درون خود بشنود .

سالک در این مرحله نیز باید به رام کردن ومطیع نمودن همان نیروهاى مرموز نفس مشغول شود .
3 . نفس ناطقه یا متفکّره

در این مرحله قوّه ى تفکّر و تمیز در نفس انسانى به خوبى ظهور کرده و نشو و نماى محسوسى پیدا مى کند .

قدرت نفس در این مرحله ، نتیجه و محصول کوششى است که انسان نسبت به تربیت نفس و تهذیب و تزکیه آن داشته است :

( وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ ) .

« هرکس بکوشد ، بطورقطع به نفع خود کوشیده است » .

سه مرحله ى فوق براى سالک ، دوره ى غلبه و تسلّط بر نفس است و وظیفه ى او مراقبت و هدایت و گاهى جنگ با نفس مى باشد .

باید سینه را به سختى ها و زحمت ها و رنج هاى فراوان سپر ساخت ، و به این معنا یقین داشت که هیچ رنج و دردى بى سود و بدون مزد نمى ماند .

در این رنج ها و کوشش ها مقصود کشتن نفس نیست ; بلکه رام کردن او و انداختن قوایش در مجراهاى جدید صالح سودمند و علوى است ، بطورى که همه ى هوس ها و حس ها با الهام گرفتن از وحى ، خادم قلب پاک و اراده ى عقلى و الهى نفس ناطقه شوند .
4 . نفس عاقله یا ملهمه

در این مرحله قوّه ى تعقّل نشو و نماى کامل ، و با قوه ى اراده ى عقلى تجلّى و ظهور مى کند .

در این مرحله حاکم اصلى عقل است و به وسیله ى اراده ى عقلى ، احکام و اوامر عقل در همه ى شئون زندگى جارى خواهد گشت .

( وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا ) .

این دوره را بنابر آیات فوق از این رو مرحله ى نفس ملهمه مى توان نامید که در نفس سالک ، نخستین بار پرتو الهام ربّانى افکنده مى شود .

مرحله ى چهارم از آنجا که در میان سه مرحله ى اول و سه مرحله ى بعد برزخى است ، از این رو به موجب قانون تکامل و برزخیّت ، داراى اشکال و صور و قواى هر دو طرف ( مراحل ذکر شده و آنچه ذکر خواهد شد ) مى باشد .

در این مرحله قواى پست و حیوانى ، آخرین درجات قوّت و توان خود را به کار خواهند برد تا موقعیّت خود را نگاهدارى کنند ، و از این حیث هم در دل سالک که مشغول تزکیه ى نفس است ، انقلاب ها و طوفان هاى بسیار قوى و بلکه خونین سر مى زند ، ولى سرانجام قواى پست حیوانى و آمال و هوس هاى خود پرستانه ى نفسانى ، مغلوب انوار قاهره ى قواى برتر معنوى گشته ، ظلمت ، جهالت و غفلت مغلوب نور معرفت و فضیلت خواهد شد .

چون این حقیقت در دل عارف ظهور کرد ، سکوت و آرامش ، با نور الهام ، مشام جان او از فیض آسایش درونى و استراحت وجدانى که نتیجه ى پیروزى بر نفس حیوانى است ، برخوردار خواهد گشت و لذّت غلبه ى بر نفس را خواهد چشید .

سالک در این مرحله ى از تزکیه ى نفس ، کم کم شروع به چیدن میوه ى شیرین زحمت ها ، کوشش ها ، ناکامى ها ، ریاضت ها و مقاومت هایى که با متانت و توکّل و ایمان تحمّل نموده مى کند .

( وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ) .

« کسانى که در راه ما بکوشند آنان را به راههاى خود راهنمائى مى کنیم » .

از این زمان است که سالک عملاً وارد مراحل بالاتر شده ، واقعیّت آن همه حقایق را که درباره ى مقام و حالات گوناگون تزکیه ى نفس ، مانند مکاشفات و الهام و جذبه و ذوق و اشتیاق شنیده بود ، حالا از روى یقین احساس مى نماید ، و قوّت قلب و قوّه ى توکّل و ایمان و اعتمادش بر الطاف و فیوضات و هدایتِ پروردگار ، روز به روز قوى تر مى گردد .
5 .نفس مطمئنّه

در مرحله ى چهارم که شرح آن گذشت ، با وجود تکامل یافتن قوّه ى تعقّل و اراده ى عقلى ، باز زندگى انسان خواه فردى یا اجتماعى ، به کلّى از خطا و گناه محفوظ نخواهد ماند ، چرا که قواى نفسانى و حیوانى به کلّى ریشه کن نشده و به عبارت درست تر تبدیل به قواى روحانى نگشته و هنوز خام و نرسیده اند .

از این رو در بیشتر اوقات ، همان قواى حیوانى بروز کرده و اظهار حیات و توان و قدرت خواهند نمود .

این حال در مسیر زندگىِ سالک بارها پیش مى آید ، و گاهى او را گرفتار وحشت و حیرت و نومیدى مى سازد . ولى عارفان بینادلى که این مراحل را پشت سر گذاشته اند ، از پیدایش این احوال ما را آگاهى و دلدارى داده اند . پس در این حال و در این حال برگشتها و تنزّلهاى ناگهانى ، نباید دل از دست داد ، و نومید و مضطرب گردید ; بلکه باید به مراقبت افزود و با جان و دل آن حوادث ناگوار و حالهاى پر اضطرار را پذیرفت و به رفع آنها کوشید . چرا که شرط سلوک و مقتضیّات تزکیه ى نفس همین است .

ولى در این مرحله ى پنجم که نفس عنوان صفت مطمئنّه به خود مى گیرد ، طورى در مقام خویش استوار و برقرار خواهد بود که دیگر ترس لغزیدن ، سقوط ، مغلوب هوس ها ، فریب هاى نفس حیوانى و گرفتار وسوسه هاى شیطانى شدن باقى نخواهد ماند .

آیینه ى غیب نماى دل عارف و آسمان زندگى اش از ابرهاى سیاهِ دریاى هوى و هوس ها پاک شده و ماهِ دلرباىِ روحِ ملکوتى و با شکوه خود را در آن آسمان پاک تجلّى خواهد داد و نمونه هاى جلوه هاى روح سبحانى خواهد شد .

در این مقام است که جنگ با نفس ، با پیروزى کامل عقل خاتمه مى یابد ، و نفس حیوانى رام و فرمانبر سالک مى شود و عارف از زنجیر هوس ها و تحریک ها و هیجان هاى شدید نفسانى آزاد مى شود ، و حتى بدن هم پیرو اراده ى الهى او شده و یک راهوار باربردارى مى گردد .
6 . نفس راضیه

این مرحله مقام عشق و وادى هیجان انگیز رضا و تسلیم است . در این مرحله نفس انسانى به محک امتحان سنجیده مى شود ، و در بوته ى مصایب درونى و روحى ، در آتش شک و شبهه و تزلزل و بیم و امید که آنها را مغلوب کرده بود یک بار دیگر گداخته خواهد شد ; تا به کلّى صافى و خلوص خود را به دست آورد و پایدار شود .

بنابراین ، این مرحله مقام فداى نفس و میدان جانبازى است ، نفس ناطقه ى انسانى باید شایستگى درک لطف ، محبّت ، عنایت ، فیض جبروتى و لاهوتى را به نمایش بگذارد . و در راه عشق خدایى براى فدا کردن خود نیز حاضر و بلکه مشتاق قد باشد .

این مقام عرصه ى عشق بازى مجازى نیست ; بلکه در این جا با جان باید به طور حقیقى بازى کرد ، و حتّى هزاران جان را فداى نام و عشق محبوب نمود ، و پاى کوبان و رقصان به پاى دار وصل شتافت .

در اینجاست که دیگر فرقى بین مشیّت آفریدگار و اراده ى بنده ى او نخواهد ماند ، و انسان از روى معرفت حقیقى اجرا کننده ى اراده ، بلکه یارى دهنده ى اجراى نقشه ى آفرینش و تکامل جهان خواهد گشت .

این مرحله از یک طرف مقام فداى نفس و تسلیم و رضاى محض است ، و از طرف دیگر هنگام تجلّى انوار کشف ، و الهام ، و وصال است . در این مقام دیگر سایه ى جدایى و پرده ى ناتوانى وجود ندارد ، زیرا نور عشق و معرفت سرتاسر زندگى باطنى و ظاهرى عارف را فرامى گیرد و او خطى جز در رضاى حق و تسلیم شدن به اوامر و اراده ى او نمى بیند و نمى شناسد .

در این مقام انتظار وصل با شعله ى آتش جانسوز عشق ، همه ى نیروهاى مخالف و اضداد طبیعت گداخته و با هم درآمیخته مى شود و به قوّه هاى حیات بخش بندگى مى گردند .
7 . نفس مرضیّه

این مرحله بالاترین و آخرین مقام کمال نفس انسانى است ، این مقام ، مقامِ وصل و یگانگى نفس ناطقه با روح است .

در مرحله ى ششم ، رضا و خرسندى از طرف عاشق بود ، ولى عاشق از رضاى معشوق به طور کامل مطمئن نبود و فقط آثارى از خرسندى محبوب را گاهى احساس مى نمود ; ولى در مقام هفتم اطمینان قلبى براى نفس ناطقه حاصل مى شود ، بدین جهت نفس در این مرتبه ، مرضیّه خوانده شده است ، به این معنى که خداى متعال نیز رضاى خود را از نفس ناسوتى اظهار و عشق خود را به وى اثبات و اعلام مى نماید .

در این مقام ، نفس ناطقه با یقین عینى و بلکه با حقّ الیقین مى داند و مى فهمد که عشق دو طرفى است ; یعنى محبوب نیز پا بسته ى مهر او بوده است ; بلکه او شوریده تر از این مجنون ناسوتى است، چنانکه در حدیث قدسى آمده است : اى فرزند آدم ! من دلباخته ى توأم و این براى تو پنهان است ، پس تو هم دلباخته ى من باش .

آرى ! در این مقام ، پرده از روى آن سرّ خفّى ، که آفریدگار شیفته ى آفریده ى خویش است ، از پیش چشم عارف برداشته مى شود ، چنانکه از یکى از عارفان عاشق نقل شده که گفته بود : سى سال خدا را مى طلبیدم ، سرانجام به این نتیجه رسیدم که او طالب بود و من مطلوب .

احساس و ادراک رسیدن نفس به مقام رضا ، هر روز و هر ساعت و بلکه هر دم که سالک در دل خود ذوق آن را خواهد چشید ، خود بزرگترین حظّ روحانى و فیض آسمانى و سرور جاودانى است .

در این مقام است که نفس ناسوتى نه تنها نداى «أنت الحبیب وأنت المحبوب» را مى شنود ; بلکه در صفات محبوب شرکت مى کند ، زیرا در این مقام اراده و آرزوى عاشق و معشوق ، یعنى نفس ناطقه و حق ، یکى شده است .

البتّه براى رسیدن به مرحله ى نهایى که مقام رضا است باید اراده و عمل را بعنوان سلاح برداشت . اراده و عمل به قواعدى که تنها از طریق انبیا و امامان به ما رسیده است .

در این سیر و سفر پیروى کردن از دستورهاى غیر خدا و مکتب هاى به اصطلاح عرفانىِ بشر ، عین گمراهى است و نه تنها آدمى را به جایى نمى رساند ; بلکه در وادى هلاکت انداخته و عمر او را ضایع مى کند .

 

 

 

تفسیر و شرح سوره معارج

سوره معارج [70]
این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 44 آیه است‏
محتواى سوره:
معروف در میان مفسران این است که سوره «معارج» از سوره‏هاى مکّى است. ولى بعضى از آیات آن در مدینه نازل شده و دلیل بر آن روایات زیادى است که در تفسیر این آیات به خواست خدا خواهد آمد.
به هر حال این سوره داراى چهار بخش است:
بخش اول از عذاب سریع کسى سخن مى‏گوید که بعضى از گفته‏هاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را انکار کرد، و گفت: اگر این سخن حق است عذابى بر من نازل شود و نازل شد. (آیه 1 تا 3) در بخش دوم بسیارى از خصوصیات قیامت و مقدمات آن و حالات کفار در آن روز آمده است. (آیات 4 تا 18) بخش سوم این سوره بیانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نیک و بد است که او را بهشتى یا دوزخى مى‏کند. (آیات 19 تا 34) بخش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشرکان و منکران، و بار دیگر به مسأله رستاخیز بر مى‏گردد و سوره را پایان مى‏دهد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مى‏خوانیم: «کسى که سوره «سأل سائل» را بخواند خداوند ثواب کسانى را به او مى‏دهد که امانات و عهد و پیمان خود را حفظ مى‏کنند و کسانى که مواظب و مراقب نمازهاى خویشند».                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 274
 بدیهى است آنچه انسان را مشمول این همه ثواب عظیم مى‏کند تلاوتى است که با عقیده و ایمان، و سپس با عمل همراه باشد، نه این که سوره را بخواند و هیچ انعکاسى در روح و فکر و عملش نداشته باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
 (آیه 1)-
شأن نزول:
هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله على علیه السّلام را در روز غدیر خم به خلافت منصوب فرمود و در باره او گفت: من کنت مولاه فعلىّ مولاه هر کس من مولى و ولىّ او هستم على مولى و ولىّ اوست.
چیزى نگذشت که این مسأله در بلاد و شهرها منتشر شد «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضى نشدى تا این که این جوان على علیه السّلام را به جانشینى خود منصوب کردى، و گفتى: من کنت مولاه فعلىّ مولاه آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خداست».
 «نعمان» روى برگرداند در حالى که مى‏گفت: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران»! اینجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت.
تفسیر:
عذاب فورى: سوره معارج از اینجا آغاز مى‏شود که مى‏فرماید:
 «تقاضا کننده‏اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد» (سأل سائل بعذاب واقع).
 (آیه 2)- سپس مى‏افزاید: این عذاب «مخصوص کافران است و هیچ کس نمى‏تواند آن را دفع کند» (للکافرین لیس له دافع).
                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 275
 (آیه 3)- و در این آیه به کسى که این عذاب از ناحیه اوست اشاره کرده، مى‏گوید: «از سوى خداوند ذى المعارج» خداوندى که فرشتگانش بر آسمانها صعود و عروج مى‏کنند (من الله ذى المعارج).
از آنجا که خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مى‏روند، خداوند به «ذى المعارج» توصیف شده است.
آرى! این فرشتگانند که مأموریت عذاب کافران و مجرمان دارند، و همانها بودند که بر ابراهیم خلیل علیه السّلام نازل شدند، و به او خبر دادند که ما مأمور نابودى قوم لوط هستیم.
 (آیه 4)- روزى به اندازه پنجاه هزار سال! بعد از ذکر داستان عذاب دنیوى کسى که تقاضاى عذاب الهى کرده بود وارد بحثهاى معاد و عذابهاى اخروى مجرمان در آن روز مى‏شود، نخست مى‏فرماید: «فرشتگان و روح [- فرشته مقرب خداوند] به سوى او عروج مى‏کنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است» (تعرج الملائکة و الروح الیه فى یوم کان مقداره خمسین الف سنة).
مسلما منظور از «عروج فرشتگان» عروج جسمانى نیست، بلکه عروج روحانى است. یعنى، آنها به مقام قرب خدا مى‏شتابند، و در آن روز که روز قیامت است آماده گرفتن فرمان، و اجراى آن مى‏باشند.
منظور از «روح» در اینجا همان «روح الامین» بزرگ فرشتگان است که در سوره «قدر» نیز به او اشاره شده است.
و اما تعبیر به «پنجاه هزار سال» از این نظر است که آن روز بر حسب سالهاى دنیا تا این حد ادامه پیدا مى‏کند، و با آنچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مى‏نماید منافاتى ندارد، زیرا همان گونه که در روایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است، و هر موقف به اندازه یک هزار سال طول مى‏کشد.
 (آیه 5)- در این آیه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مى‏فرماید: «پس                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 276
 صبر جمیل پیشه کن» و در برابر استهزاء و تکذیب و آزار آنها شکیبا باش (فاصبر صبرا جمیلا).
 «صبر جمیل» به معنى شکیبائى زیبا و قابل توجه است، و آن صبر و استقامتى است که تداوم داشته باشد، یأس و نومیدى به آن راه نیابد، و توأم با بیتابى و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد، و در غیر این صورت جمیل نیست.
 (آیه 6)- سپس مى‏افزاید: «زیرا آنها آن روز را دور مى‏بینند» (انهم یرونه بعیدا).
 (آیه 7)- «و ما آن را نزدیک مى‏بینیم» (و نراه قریبا).
آنها اصلا باور نمى‏کنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق را برسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود، آن هم در روزى که پنجاه هزار سال به طول مى‏انجامد، ولى آنها در حقیقت خدا را نشناخته‏اند و در قدرت او شک و تردید دارند.
 (آیه 8)- در اینجا بحثهاى گذشته در باره قیامت با شرح و توضیح بیشترى ادامه یافته، مى‏فرماید: «همان روز که آسمان همچون فلز گداخته مى‏شود» (یوم تکون السماء کالمهل).
 (آیه 9)- «و کوهها مانند پشم رنگین متلاشى خواهد بود» (و تکون الجبال کالعهن).
آرى! در آن روز آسمانها از هم متلاشى و ذوب مى‏شود، و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تند بادى در فضا پراکنده مى‏گردد، همچون پشمى که تند باد آن را با خود ببرد و چون کوهها رنگهاى مختلفى دارند تشبیه به پشمهاى رنگین شده‏اند، و بعد از این ویرانى، جهانى نوین ایجاد مى‏گردد، و انسانها حیات نوین خود را از سر مى‏گیرند.
 (آیه 10)- هنگامى که رستاخیز در آن جهان نو برپا مى‏شود آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعمال وحشتناک است که همه در فکر خویشند، احدى به دیگرى نمى‏پردازد «و هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمى‏گیرد»                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 277
 (و لا یسئل حمیم حمیما).
 (آیه 11)- نه این که دوستان صمیمى خود را در آنجا نشناسند، بلکه مخصوصا «آنها را نشانشان مى‏دهند» ولى هر کس گرفتار کار خویشتن است (یبصرونهم).
مسأله این است که هول و وحشت بیش از آن است که بتواند به دیگرى بیندیشد.
و در ادامه همین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک مى‏افزاید: وضع چنان است که «گنهکار دوست مى‏دارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند» (یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه).
 (آیه 12)- نه تنها فرزندانش بلکه دوست دارد «همسر و برادرش را» بدهد (و صاحبته و اخیه).
 (آیه 13)- «و قبیله‏اش را که همیشه از او حمایت مى‏کرد» (و فصیلته التى تؤویه).
 (آیه 14)- بلکه «همه مردم روى زمین را تا مایه نجاتش شوند» (و من فى الارض جمیعا ثم ینجیه).
آرى! به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان مى‏خواهد عزیزترین عزیزان را- که در چهار گروه در اینجا خلاصه شده‏اند و حتى همه مردم روى زمین را- براى نجات خود فدا کند.
 (آیه 15)- ولى در جواب همه این تمناها و آرزوها مى‏فرماید: «هرگز چنین نیست» که با اینها بتوان نجات یافت (کلا).
آرى «شعله‏هاى سوزان آتش است» (انها لظى). پیوسته زبانه مى‏کشد، و هر چیز را در کنار و مسیر خود مى‏یابد مى‏سوزاند.
 (آیه 16)- «دست و پا و پوست سر را مى‏کند و با خود مى‏برد»! (نزاعة للشوى).
 (آیه 17)- سپس به کسانى اشاره مى‏کند که طعمه چنان آتشى هستند،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 278
 مى‏فرماید: «و کسانى را که به فرمان خدا پشت کردند (و از اطاعت او روى گردان شدند) صدا مى‏زند» و به سوى خود مى‏خواند (تدعوا من ادبر و تولى).
 (آیه 18)- و آنها که «اموال را جمع و ذخیره کردند» و در راه خدا انفاق نکردند (و جمع فاوعى).
به این ترتیب این آتش سوزان با زبان حال و جاذبه مخصوصى که نسبت به مجرمان دارد، یا با زبان قال که خداوند به او داده، پیوسته آنها را صدا مى‏زند و به سوى خود فرا مى‏خواند.
 (آیه 19)- بعد از ذکر گوشه‏اى از عذابهاى قیامت به ذکر اوصاف افراد بى‏ایمان و در مقابل آنها مؤمنان راستین مى‏پردازد تا معلوم شود چرا گروهى اهل عذابند و گروهى اهل نجات.
نخست مى‏فرماید: «انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است» (ان الانسان خلق هلوعا).
 (آیه 20)- «هنگامى که بدى به او رسد بیتابى مى‏کند» (اذا مسه الشر جزوعا).
 (آیه 21)- «و هنگامى که خوبى به او رسد مانع دیگران مى‏شود» و بخل مى‏ورزد (و اذا مسه الخیر منوعا).
 (آیه 22)- سپس به ذکر اوصاف انسانهاى شایسته به صورت یک استثنا ضمن بیان نه صفت از اوصاف برجسته پرداخته، مى‏گوید: «مگر نمازگزاران» (الا المصلین).
 (آیه 23)- «آنها که نمازها را پیوسته به جا مى‏آورند» (الذین هم على صلاتهم دائمون).
این نخستین ویژگى آنهاست که ارتباط مستمر با درگاه پروردگار متعال دارند، و این ارتباط از طریق نماز تأمین مى‏گردد، نمازى که انسان را از فحشاء و منکر باز مى‏دارد، نمازى که روح و جان انسان را پرورش مى‏دهد، و او را همواره به یاد خدا مى‏دارد و این توجه مستمر مانع از غفلت و غرور، و فرو رفتن در دریاى شهوات،                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 279
 و اسارت در چنگال شیطان و هواى نفس مى‏شود.
بدیهى است منظور از مداومت بر نماز این نیست که همیشه در حال نماز باشند، بلکه منظور این است در اوقات معین نماز را انجام مى‏دهند.
 (آیه 24)- به هر حال بعد از ذکر نماز که بهترین اعمال، و بهترین حالات مؤمنان است، به دومین ویژگى آنها پرداخته، مى‏افزاید: «و آنها که در اموالشان حق معلومى است» (و الذین فى اموالهم حق معلوم).
 (آیه 25)- «براى تقاضا کننده و محروم» (للسائل و المحروم).
و به این ترتیب هم ارتباطشان را با خالق حفظ مى‏کنند، و هم پیوندشان را با خلق خدا.
مراد از «حق معلوم» چیزى غیر از زکات است که انسان بر خود لازم مى‏شمرد که به نیازمندان دهد.
 «سائل» کسى است که حاجت خود را مى‏گوید و تقاضا مى‏کند، و «محروم» کسى است که شرم و حیا مانع تقاضاى اوست.
 (آیه 26)- این آیه به سومین ویژگى آنها اشاره کرده، مى‏افزاید: «و آنها که به روز جزا ایمان دارند» (و الذین یصدقون بیوم الدین).
 (آیه 27)- و در ویژگى چهارم مى‏گوید: «و آنها که از عذاب پروردگارشان بیمناکند» (و الذین هم من عذاب ربهم مشفقون).
 (آیه 28)- «چرا که هیچ کس از عذاب پروردگارش در امان نیست» (ان عذاب ربهم غیر مأمون).
 (آیه 29)- بخش دیگرى از ویژگیهاى بهشتیان در آیات گذشته چهار وصف از اوصاف ویژه مؤمنان راستین و آنها که در قیامت اهل بهشتند ذکر شد، و در اینجا به پنج وصف دیگر اشاره مى‏کند که مجموعا نه وصف مى‏شود.
در نخستین توصیف مى‏فرماید: «و آنها که دامان خویش را (از بى‏عفتى) حفظ مى‏کنند» (و الذین هم لفروجهم حافظون).
                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 280
 (آیه 30)- «جز با همسران و کنیزانشان (که در حکم همسرند آمیزش ندارند) چرا که بهره‏گیرى از اینها مورد سرزنش نخواهند بود» (الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین).
بدون شک غریزه جنسى از غرائز سرکش انسان، و سر چشمه بسیارى از گناهان است تا آنجا که بعضى معتقدند در تمام پرونده‏هاى مهم جنائى اثرى از این غریزه دیده مى‏شود، لذا کنترل و حفظ حدود آن از نشانه‏هاى مهم تقواست و به همین دلیل بعد از ذکر نماز و کمک به نیازمندان و ایمان به روز قیامت و ترس از عذاب الهى کنترل این غریزه ذکر شده است.
 (آیه 31)- در این آیه براى تأکید بیشتر روى همین موضوع مى‏افزاید:
 «و هر کس جز اینها را طلب کند، متجاوز است»! (فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون).
و به این ترتیب اسلام طرح اجتماعى را مى‏ریزد که هم به غرائز فطرى در آن پاسخ داده مى‏شود، و هم آلوده فحشا و فساد جنسى و مفاسد ناشى از آن نیست.
 (آیه 32)- سپس به دومین و سومین اوصاف آنها اشاره کرده، مى‏گوید:
 «و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت مى‏کنند» (و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون).
 «امانت» معنى وسیعى دارد که نه تنها امانتهاى مادى مردم را از هر نوع در بر مى‏گیرد، بلکه امانتهاى الهى و پیامبران و پیشوایان معصوم همه را شامل مى‏شود.
هر یک از نعمتهاى الهى امانتى از امانات او هستند، پستهاى اجتماعى و مخصوصا مقام حکومت از مهمترین امانات است.
و از همه مهمتر دین و آئین خدا و کتاب او قرآن، امانت بزرگ او است، که باید در حفظش کوشید.
 «عهد» نیز مفهوم وسیعى دارد که هم عهدهاى مردمى را شامل مى‏شود و هم عهدها و پیمانهاى الهى را.
                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 281
 (آیه 33)- و در چهارمین وصف اضافه مى‏کند: «و کسانى که به اداى شهادتشان قیام مى‏نمایند» (و الذین هم بشهاداتهم قائمون).
زیرا اقامه شهادت عادلانه و ترک کتمان آن، یکى از مهمترین پایه‏هاى اقامه عدالت در جامعه بشرى است.
 (آیه 34)- در آخرین وصف که در واقع نهمین توصیف از این مجموعه است بار دیگر به مسأله نماز باز مى‏گردد، همان گونه که آغاز آن نیز از نماز بود، مى‏فرماید: «و کسانى که بر نماز مواظبت دارند» (و الذین هم على صلاتهم یحافظون). نمازى که مهمترین وسیله تهذیب نفوس و پاکسازى جامعه است.
البته در نخستین وصف اشاره به «تداوم» نماز بود، اما در اینجا سخن از حفظ آداب و شرائط و ارکان و خصوصیات آن است آدابى که هم ظاهر نماز را از آنچه مایه فساد است حفظ مى‏کند، و هم روح نماز را که حضور قلب است تقویت مى‏نماید، و هم موانع اخلاقى را که سد راه قبول آن است از بین مى‏برد، بنابر این هرگز تکرار محسوب نمى‏شود.
 (آیه 35)- در پایان این سخن مسیر نهائى صاحبان این اوصاف را بیان مى‏کند، همان گونه که در آیات گذشته مسیر نهائى مجرمان را شرح داد، در اینجا در یک جمله کوتاه و پر معنى مى‏فرماید: «آنها در باغهاى بهشتى (پذیرایى و) گرامى داشته مى‏شوند» (اولئک فى جنات مکرمون).
چرا گرامى نباشند؟ در حالى که میهمانهاى خدا هستند، و خداوند قادر و رحمان تمام وسائل پذیرائى را براى آنها فراهم ساخته است.

 (آیه 36)- به کدام رو سفیدى طمع بهشت دارى! در آیات گذشته بحثهائى پیرامون نشانه‏هاى مؤمنان و کفار و سرنوشت هر یک از این دو گروه آمده است، در اینجا بار دیگر به شرحى پیرامون وضع کفار و استهزاى آنها نسبت به مقدسات باز مى‏گردد.
بعضى گفته‏اند این آیات در مورد گروههائى از مشرکان نازل شده که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مکّه آیات معاد را براى مسلمانان مى‏خواند، آنها از هر گوشه و کنار                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 282
 مى‏آمدند و مى‏گفتند: اگر معادى در کار باشد وضع ما از این افرادى که به تو ایمان آورده‏اند در آن عالم بهتر است، همان گونه که در این دنیا وضع ما از آنها بهتر مى‏باشد! قرآن در پاسخ آنها چنین مى‏گوید: «این کافران را چه مى‏شود که با سرعت نزد تو مى‏آیند ...» (فما ل الذین کفروا قبلک مهطعین).
 (آیه 37)- «از راست و چپ گروه گروه» و آرزوى بهشت دارند (عن الیمین و عن الشمال عزین).
 (آیه 38)- «آیا هر یک از آنها (با این اعمال زشتش) طمع دارد که او را در بهشت پر نعمت الهى وارد کنند»؟ (ا یطمع کل امرى منهم ان یدخل جنة نعیم).
با کدام ایمان و با کدام عمل چنین شایستگى براى خود قائلند؟!
 (آیه 39)- در اینجا قرآن مجید به پاسخ آنها پرداخته، مى‏گوید: «هرگز چنین نیست (که آنها وارد باغهاى پرنعمت بهشت شوند) ما آنها را از آنچه خودشان مى‏دانند آفریده‏ایم» (کلا انا خلقناهم مما یعلمون).
در حقیقت خداوند مى‏خواهد با این جمله غرور آنها را در هم بشکند، زیرا مى‏گوید: خودتان بهتر مى‏دانید که ما شما را از نطفه‏اى بى‏ارزش، از آبى گندیده آفریده‏ایم! و دوم این که پاسخى به استهزاء کنندگان معاد مى‏گوید که اگر شما در امر معاد شک دارید بروید و حال نطفه را بررسى کنید، و ببینید چگونه از یک قطره آب بى‏ارزش موجودى بدیع مى‏سازیم که در تطورات جنینى هر روز خلقت و آفرینش تازه‏اى به خود مى‏گیرد.
آیا خالق انسان از نطفه قادر نیست که بعد از خاک شدن لباس حیات در تن انسان بپوشاند.
 (آیه 40)- سپس براى تأکید این مطلب مى‏افزاید: «سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم ...» (فلا أقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون).
                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 283
 (آیه 41)- «که جاى آنان را به کسانى بدهیم که از آنها بهترند و ما هرگز مغلوب نخواهیم شد» (على ان نبدل خیرا منهم و ما نحن بمسبوقین).
این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که ما نه تنها قادریم که آنها را بعد از خاک شدن به زندگى و حیات نوین بازگردانیم، بلکه مى‏توانیم آنها را به موجوداتى کاملتر و بهتر تبدیل کنیم.
و یا اشاره به این باشد که براى ما هیچ مانعى ندارد شما را به کیفر اعمالتان نابود کنیم و افرادى شایسته و آگاه و مؤمن جانشین شما سازیم و چیزى مانع ما از این کار نخواهد بود.
 (آیه 42)- در این آیه به عنوان انذار و تهدید کافران سرسخت و استهزاء کننده و لجوج، مى‏فرماید: «آنان را به حال خود واگذار، تا در باطل خود فرو روند، و بازى کنند، تا زمانى که روز موعود خود را ملاقات کنند» (فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتى یلاقوا یومهم الذى یوعدون).
بیش از این استدلال و موعظه لازم نیست، آنها نه اهل منطقند و نه آمادگى براى بیدار شدن دارند، بگذار در اباطیل و اراجیف خود غوطه‏ور باشند، تا روز موعود آنها، روز رستاخیز، فرا رسد، و همه چیز را با چشم خود ببینند!
 (آیه 43)- سپس به معرفى آن روز موعود پرداخته، و نشانه‏هائى از این روز وحشتناک و هول‏انگیز را بیان کرده، مى‏فرماید: «همان روز که از قبرها بسرعت خارج مى‏شوند گوئى به سوى بتها مى‏دوند»! (یوم یخرجون من الاجداث سراعا کانهم الى نصب یوفضون).
این تعبیر سخریه‏اى است نسبت به عقائد پوچى که در عالم دنیا داشتند.
 (آیه 44)- سپس به نشانه‏هاى دیگرى پرداخته، مى‏افزاید: «در حالى که چشمهایشان از شرم و وحشت به زیر افتاده» و خاضعانه نگاه مى‏کنند (خاشعة ابصارهم).
 «و پرده‏اى از ذلت و خوارى آنها را پوشانده است» (ترهقهم ذلة).                        برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 284
 و در پایان آیه مى‏فرماید: «این همان روزى است که به آنها وعده داده مى‏شد» (ذلک الیوم الذى کانوا یوعدون).
آرى! این همان روز موعود است که آن را به باد مسخره مى‏گرفتند، و گاه مى‏گفتند: به فرض که چنین روزى در کار باشد وضع ما در آن روز از مؤمنان هم بهتر است.

 

 

 

 

 

شربت طهور

«شراب» به معناى نوشیدنى و «طهور» به معناى چیزى است که پاک و پاک کننده است. از آیات مختلف استفاده می‌شود که در بهشت انواع نوشیدنی‌هاى گوارا و پاک با کیفیت‌هاى متنوع وجود دارد. و در یک آیه از قرآن تعبیر به «شراباً طهورا» شده است: «و پروردگارشان شراب طهور به آنها می‌نوشاند». در این‌که منظور از «شراب طهور» چیست، سه قول وجود دارد: 1. بعضى گفته‌اند مُراد از آن نوعى نوشیدنى است که آن‌را بعد از غذاهاى بهشتى می‌خورند و همه فضولات درونى را پاک می‌کند، و فقط چیزى به صورت عرق خوشبو و معطر از پوست تنشان تراوش می‌کند. 2. برخى دیگر گفته‌اند: مُراد از آن بهره‌هاى روحى و معنوى براى سیر معنوى و سلوک روحانى است، چنان‌که از امام صادق(ع) روایت است که: «چون مؤمن شراب طهور بیاشامد از همه ما سوى الله اعراض می‌کند و متوجه مولا (خدا) می‌شود». از امام باقر(ع) است که: «[مؤمنان] وقتى از آن شراب شربتى می‌نوشند خداوند به وسیله آن، قلوبشان را از حسد پاک می‌کند». 3. عده‌اى جمع بین دو نظر نموده و گفته‌اند: چون انسان آمیزه زیبایى از خاک تیره و روح خداست: خداوند افزون بر ارزاق مادّى، برای وی بهره‌هاى روحى و معنوى قرار داده، و چون آدمیان در سیر و سلوک خویش متفاوت‌اند بهره‌هاى بهشتى آنان نیز گوناگون است. در آیاتى از قرآن مجید شراب‌هاى بهشتى را در زیباترین تعبیر، همراه زیباترین ساقیان، خوب‌رویان و خوش‌قامتان با چشمان فرو هشته وصف کرده است که با جامى از باده ناب پیرامون بهشتیان به گردش در می‌آیند، باده‌اى سخت سپید که نوشندگان را لذّتى خاص می‌دهد که نه در آن فساد عقل است، و نه ایشان از آن به بدمستى و فرسودگى می‌افتند. در آیات دیگر است که برخى همانند «ابرار» از شراب گوارى «رحیق مختوم» سیراب می‌شوند که مُهر مشکین صیانت از باطل بر آن نهاده شده و از گزند هر آلودگى منزّه است. و بهره «مقربان»، شراب چشمه تسنیم است که ساقى آن ذات اقدس اله و ساغر آن حقیقت نفیس معرفت و محبّت به اوست. از پیامبر اکرم(ص) است که فرمود: «تسنیم، شریف‌ترین نوشیدنى در بهشت است که محمد(ص) و آلش از آن می‌نوشند و اصحاب یمین و بقیه اهل بهشت از مخلوط شده آن می‌نوشند».
در نتیجه: همان‌طور که انسان‌ها در دنیا، در مراتب مختلف قرار دارند، در بهشت نیز داراى مراتب گوناگون‌اند و بهره آنان نیز از بهشت به تناسب ظرفیت و توان روحى آنهاست و به همین سبب در قرآن با تعابیر متفاوت از آنان یاد می‌شود. عده‌اى را «اصحاب یمین»، عده‌اى را «ابرار» و عده‌اى را «مقرّبان» درگاه حق می‌نامند. و بهره‌هایشان نیز به تناسب مقامشان متفاوت است.

 


  • ۹۵/۰۴/۱۲
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی