این سوره در «مکّه» نازل شده و داراى 44 آیه است
محتواى سوره:
معروف در میان مفسران این است که سوره «معارج» از سورههاى مکّى است. ولى بعضى از آیات آن در مدینه نازل شده و دلیل بر آن روایات زیادى است که در تفسیر این آیات به خواست خدا خواهد آمد.
به هر حال این سوره داراى چهار بخش است:
بخش اول از عذاب سریع کسى سخن مىگوید که بعضى از گفتههاى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را انکار کرد، و گفت: اگر این سخن حق است عذابى بر من نازل شود و نازل شد. (آیه 1 تا 3) در بخش دوم بسیارى از خصوصیات قیامت و مقدمات آن و حالات کفار در آن روز آمده است. (آیات 4 تا 18) بخش سوم این سوره بیانگر قسمتهائى از صفات انسانهاى نیک و بد است که او را بهشتى یا دوزخى مىکند. (آیات 19 تا 34) بخش چهارم شامل انذارهائى است نسبت به مشرکان و منکران، و بار دیگر به مسأله رستاخیز بر مىگردد و سوره را پایان مىدهد.
فضیلت تلاوت سوره:
در حدیثى از پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مىخوانیم: «کسى که سوره «سأل سائل» را بخواند خداوند ثواب کسانى را به او مىدهد که امانات و عهد و پیمان خود را حفظ مىکنند و کسانى که مواظب و مراقب نمازهاى خویشند». برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 274
بدیهى است آنچه انسان را مشمول این همه ثواب عظیم مىکند تلاوتى است که با عقیده و ایمان، و سپس با عمل همراه باشد، نه این که سوره را بخواند و هیچ انعکاسى در روح و فکر و عملش نداشته باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(آیه 1)-
شأن نزول:
هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله على علیه السّلام را در روز غدیر خم به خلافت منصوب فرمود و در باره او گفت: من کنت مولاه فعلىّ مولاه هر کس من مولى و ولىّ او هستم على مولى و ولىّ اوست.
چیزى نگذشت که این مسأله در بلاد و شهرها منتشر شد «نعمان بن حارث فهرى» خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و عرض کرد: تو به ما دستور دادى شهادت به یگانگى خدا و این که تو فرستاده او هستى دهیم ما هم شهادت دادیم، سپس دستور به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات دادى ما همه اینها را نیز پذیرفتیم، اما با اینها راضى نشدى تا این که این جوان على علیه السّلام را به جانشینى خود منصوب کردى، و گفتى: من کنت مولاه فعلىّ مولاه آیا این سخنى است از ناحیه خودت یا از سوى خدا؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمود: «قسم به خدائى که معبودى جز او نیست این از ناحیه خداست».
«نعمان» روى برگرداند در حالى که مىگفت: «خداوندا! اگر این سخن حق است و از ناحیه تو، سنگى از آسمان بر ما بباران»! اینجا بود که سنگى از آسمان بر سرش فرود آمد و او را کشت، همین جا این آیه و دو آیه بعد نازل گشت.
تفسیر:
عذاب فورى: سوره معارج از اینجا آغاز مىشود که مىفرماید:
«تقاضا کنندهاى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد» (سأل سائل بعذاب واقع).
(آیه 2)- سپس مىافزاید: این عذاب «مخصوص کافران است و هیچ کس نمىتواند آن را دفع کند» (للکافرین لیس له دافع).
برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 275
(آیه 3)- و در این آیه به کسى که این عذاب از ناحیه اوست اشاره کرده، مىگوید: «از سوى خداوند ذى المعارج» خداوندى که فرشتگانش بر آسمانها صعود و عروج مىکنند (من الله ذى المعارج).
از آنجا که خداوند مقامات مختلفى براى فرشتگان قرار داده که با سلسله مراتب به سوى قرب خدا پیش مىروند، خداوند به «ذى المعارج» توصیف شده است.
آرى! این فرشتگانند که مأموریت عذاب کافران و مجرمان دارند، و همانها بودند که بر ابراهیم خلیل علیه السّلام نازل شدند، و به او خبر دادند که ما مأمور نابودى قوم لوط هستیم.
(آیه 4)- روزى به اندازه پنجاه هزار سال! بعد از ذکر داستان عذاب دنیوى کسى که تقاضاى عذاب الهى کرده بود وارد بحثهاى معاد و عذابهاى اخروى مجرمان در آن روز مىشود، نخست مىفرماید: «فرشتگان و روح [- فرشته مقرب خداوند] به سوى او عروج مىکنند در آن روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است» (تعرج الملائکة و الروح الیه فى یوم کان مقداره خمسین الف سنة).
مسلما منظور از «عروج فرشتگان» عروج جسمانى نیست، بلکه عروج روحانى است. یعنى، آنها به مقام قرب خدا مىشتابند، و در آن روز که روز قیامت است آماده گرفتن فرمان، و اجراى آن مىباشند.
منظور از «روح» در اینجا همان «روح الامین» بزرگ فرشتگان است که در سوره «قدر» نیز به او اشاره شده است.
و اما تعبیر به «پنجاه هزار سال» از این نظر است که آن روز بر حسب سالهاى دنیا تا این حد ادامه پیدا مىکند، و با آنچه در آیه 5 سوره سجده آمده است که مقدار آن را یک هزار سال تعیین مىنماید منافاتى ندارد، زیرا همان گونه که در روایات وارد شده است در قیامت پنجاه موقف است، و هر موقف به اندازه یک هزار سال طول مىکشد.
(آیه 5)- در این آیه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را مخاطب ساخته، مىفرماید: «پس برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 276
صبر جمیل پیشه کن» و در برابر استهزاء و تکذیب و آزار آنها شکیبا باش (فاصبر صبرا جمیلا).
«صبر جمیل» به معنى شکیبائى زیبا و قابل توجه است، و آن صبر و استقامتى است که تداوم داشته باشد، یأس و نومیدى به آن راه نیابد، و توأم با بیتابى و جزع و شکوه و آه و ناله نگردد، و در غیر این صورت جمیل نیست.
(آیه 6)- سپس مىافزاید: «زیرا آنها آن روز را دور مىبینند» (انهم یرونه بعیدا).
(آیه 7)- «و ما آن را نزدیک مىبینیم» (و نراه قریبا).
آنها اصلا باور نمىکنند چنان روزى در کار باشد که حساب همه خلایق را برسند و کوچکترین گفتار و کردار آنها محاسبه شود، آن هم در روزى که پنجاه هزار سال به طول مىانجامد، ولى آنها در حقیقت خدا را نشناختهاند و در قدرت او شک و تردید دارند.
(آیه 8)- در اینجا بحثهاى گذشته در باره قیامت با شرح و توضیح بیشترى ادامه یافته، مىفرماید: «همان روز که آسمان همچون فلز گداخته مىشود» (یوم تکون السماء کالمهل).
(آیه 9)- «و کوهها مانند پشم رنگین متلاشى خواهد بود» (و تکون الجبال کالعهن).
آرى! در آن روز آسمانها از هم متلاشى و ذوب مىشود، و کوهها درهم کوبیده و خرد و سپس با تند بادى در فضا پراکنده مىگردد، همچون پشمى که تند باد آن را با خود ببرد و چون کوهها رنگهاى مختلفى دارند تشبیه به پشمهاى رنگین شدهاند، و بعد از این ویرانى، جهانى نوین ایجاد مىگردد، و انسانها حیات نوین خود را از سر مىگیرند.
(آیه 10)- هنگامى که رستاخیز در آن جهان نو برپا مىشود آن چنان وضع حساب و رسیدگى به اعمال وحشتناک است که همه در فکر خویشند، احدى به دیگرى نمىپردازد «و هیچ دوست صمیمى سراغ دوستش را نمىگیرد» برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 277
(و لا یسئل حمیم حمیما).
(آیه 11)- نه این که دوستان صمیمى خود را در آنجا نشناسند، بلکه مخصوصا «آنها را نشانشان مىدهند» ولى هر کس گرفتار کار خویشتن است (یبصرونهم).
مسأله این است که هول و وحشت بیش از آن است که بتواند به دیگرى بیندیشد.
و در ادامه همین سخن و ترسیم آن صحنه وحشتناک مىافزاید: وضع چنان است که «گنهکار دوست مىدارد فرزندان خود را در برابر عذاب آن روز فدا کند» (یود المجرم لو یفتدى من عذاب یومئذ ببنیه).
(آیه 12)- نه تنها فرزندانش بلکه دوست دارد «همسر و برادرش را» بدهد (و صاحبته و اخیه).
(آیه 13)- «و قبیلهاش را که همیشه از او حمایت مىکرد» (و فصیلته التى تؤویه).
(آیه 14)- بلکه «همه مردم روى زمین را تا مایه نجاتش شوند» (و من فى الارض جمیعا ثم ینجیه).
آرى! به قدرى عذاب خدا در آن روز هولناک است که انسان مىخواهد عزیزترین عزیزان را- که در چهار گروه در اینجا خلاصه شدهاند و حتى همه مردم روى زمین را- براى نجات خود فدا کند.
(آیه 15)- ولى در جواب همه این تمناها و آرزوها مىفرماید: «هرگز چنین نیست» که با اینها بتوان نجات یافت (کلا).
آرى «شعلههاى سوزان آتش است» (انها لظى). پیوسته زبانه مىکشد، و هر چیز را در کنار و مسیر خود مىیابد مىسوزاند.
(آیه 16)- «دست و پا و پوست سر را مىکند و با خود مىبرد»! (نزاعة للشوى).
(آیه 17)- سپس به کسانى اشاره مىکند که طعمه چنان آتشى هستند، برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 278
مىفرماید: «و کسانى را که به فرمان خدا پشت کردند (و از اطاعت او روى گردان شدند) صدا مىزند» و به سوى خود مىخواند (تدعوا من ادبر و تولى).
(آیه 18)- و آنها که «اموال را جمع و ذخیره کردند» و در راه خدا انفاق نکردند (و جمع فاوعى).
به این ترتیب این آتش سوزان با زبان حال و جاذبه مخصوصى که نسبت به مجرمان دارد، یا با زبان قال که خداوند به او داده، پیوسته آنها را صدا مىزند و به سوى خود فرا مىخواند.
(آیه 19)- بعد از ذکر گوشهاى از عذابهاى قیامت به ذکر اوصاف افراد بىایمان و در مقابل آنها مؤمنان راستین مىپردازد تا معلوم شود چرا گروهى اهل عذابند و گروهى اهل نجات.
نخست مىفرماید: «انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است» (ان الانسان خلق هلوعا).
(آیه 20)- «هنگامى که بدى به او رسد بیتابى مىکند» (اذا مسه الشر جزوعا).
(آیه 21)- «و هنگامى که خوبى به او رسد مانع دیگران مىشود» و بخل مىورزد (و اذا مسه الخیر منوعا).
(آیه 22)- سپس به ذکر اوصاف انسانهاى شایسته به صورت یک استثنا ضمن بیان نه صفت از اوصاف برجسته پرداخته، مىگوید: «مگر نمازگزاران» (الا المصلین).
(آیه 23)- «آنها که نمازها را پیوسته به جا مىآورند» (الذین هم على صلاتهم دائمون).
این نخستین ویژگى آنهاست که ارتباط مستمر با درگاه پروردگار متعال دارند، و این ارتباط از طریق نماز تأمین مىگردد، نمازى که انسان را از فحشاء و منکر باز مىدارد، نمازى که روح و جان انسان را پرورش مىدهد، و او را همواره به یاد خدا مىدارد و این توجه مستمر مانع از غفلت و غرور، و فرو رفتن در دریاى شهوات، برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 279
و اسارت در چنگال شیطان و هواى نفس مىشود.
بدیهى است منظور از مداومت بر نماز این نیست که همیشه در حال نماز باشند، بلکه منظور این است در اوقات معین نماز را انجام مىدهند.
(آیه 24)- به هر حال بعد از ذکر نماز که بهترین اعمال، و بهترین حالات مؤمنان است، به دومین ویژگى آنها پرداخته، مىافزاید: «و آنها که در اموالشان حق معلومى است» (و الذین فى اموالهم حق معلوم).
(آیه 25)- «براى تقاضا کننده و محروم» (للسائل و المحروم).
و به این ترتیب هم ارتباطشان را با خالق حفظ مىکنند، و هم پیوندشان را با خلق خدا.
مراد از «حق معلوم» چیزى غیر از زکات است که انسان بر خود لازم مىشمرد که به نیازمندان دهد.
«سائل» کسى است که حاجت خود را مىگوید و تقاضا مىکند، و «محروم» کسى است که شرم و حیا مانع تقاضاى اوست.
(آیه 26)- این آیه به سومین ویژگى آنها اشاره کرده، مىافزاید: «و آنها که به روز جزا ایمان دارند» (و الذین یصدقون بیوم الدین).
(آیه 27)- و در ویژگى چهارم مىگوید: «و آنها که از عذاب پروردگارشان بیمناکند» (و الذین هم من عذاب ربهم مشفقون).
(آیه 28)- «چرا که هیچ کس از عذاب پروردگارش در امان نیست» (ان عذاب ربهم غیر مأمون).
(آیه 29)- بخش دیگرى از ویژگیهاى بهشتیان در آیات گذشته چهار وصف از اوصاف ویژه مؤمنان راستین و آنها که در قیامت اهل بهشتند ذکر شد، و در اینجا به پنج وصف دیگر اشاره مىکند که مجموعا نه وصف مىشود.
در نخستین توصیف مىفرماید: «و آنها که دامان خویش را (از بىعفتى) حفظ مىکنند» (و الذین هم لفروجهم حافظون).
برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 280
(آیه 30)- «جز با همسران و کنیزانشان (که در حکم همسرند آمیزش ندارند) چرا که بهرهگیرى از اینها مورد سرزنش نخواهند بود» (الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین).
بدون شک غریزه جنسى از غرائز سرکش انسان، و سر چشمه بسیارى از گناهان است تا آنجا که بعضى معتقدند در تمام پروندههاى مهم جنائى اثرى از این غریزه دیده مىشود، لذا کنترل و حفظ حدود آن از نشانههاى مهم تقواست و به همین دلیل بعد از ذکر نماز و کمک به نیازمندان و ایمان به روز قیامت و ترس از عذاب الهى کنترل این غریزه ذکر شده است.
(آیه 31)- در این آیه براى تأکید بیشتر روى همین موضوع مىافزاید:
«و هر کس جز اینها را طلب کند، متجاوز است»! (فمن ابتغى وراء ذلک فاولئک هم العادون).
و به این ترتیب اسلام طرح اجتماعى را مىریزد که هم به غرائز فطرى در آن پاسخ داده مىشود، و هم آلوده فحشا و فساد جنسى و مفاسد ناشى از آن نیست.
(آیه 32)- سپس به دومین و سومین اوصاف آنها اشاره کرده، مىگوید:
«و آنها که امانتها و عهد خود را رعایت مىکنند» (و الذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون).
«امانت» معنى وسیعى دارد که نه تنها امانتهاى مادى مردم را از هر نوع در بر مىگیرد، بلکه امانتهاى الهى و پیامبران و پیشوایان معصوم همه را شامل مىشود.
هر یک از نعمتهاى الهى امانتى از امانات او هستند، پستهاى اجتماعى و مخصوصا مقام حکومت از مهمترین امانات است.
و از همه مهمتر دین و آئین خدا و کتاب او قرآن، امانت بزرگ او است، که باید در حفظش کوشید.
«عهد» نیز مفهوم وسیعى دارد که هم عهدهاى مردمى را شامل مىشود و هم عهدها و پیمانهاى الهى را.
برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 281
(آیه 33)- و در چهارمین وصف اضافه مىکند: «و کسانى که به اداى شهادتشان قیام مىنمایند» (و الذین هم بشهاداتهم قائمون).
زیرا اقامه شهادت عادلانه و ترک کتمان آن، یکى از مهمترین پایههاى اقامه عدالت در جامعه بشرى است.
(آیه 34)- در آخرین وصف که در واقع نهمین توصیف از این مجموعه است بار دیگر به مسأله نماز باز مىگردد، همان گونه که آغاز آن نیز از نماز بود، مىفرماید: «و کسانى که بر نماز مواظبت دارند» (و الذین هم على صلاتهم یحافظون). نمازى که مهمترین وسیله تهذیب نفوس و پاکسازى جامعه است.
البته در نخستین وصف اشاره به «تداوم» نماز بود، اما در اینجا سخن از حفظ آداب و شرائط و ارکان و خصوصیات آن است آدابى که هم ظاهر نماز را از آنچه مایه فساد است حفظ مىکند، و هم روح نماز را که حضور قلب است تقویت مىنماید، و هم موانع اخلاقى را که سد راه قبول آن است از بین مىبرد، بنابر این هرگز تکرار محسوب نمىشود.
(آیه 35)- در پایان این سخن مسیر نهائى صاحبان این اوصاف را بیان مىکند، همان گونه که در آیات گذشته مسیر نهائى مجرمان را شرح داد، در اینجا در یک جمله کوتاه و پر معنى مىفرماید: «آنها در باغهاى بهشتى (پذیرایى و) گرامى داشته مىشوند» (اولئک فى جنات مکرمون).
چرا گرامى نباشند؟ در حالى که میهمانهاى خدا هستند، و خداوند قادر و رحمان تمام وسائل پذیرائى را براى آنها فراهم ساخته است.
(آیه 36)- به کدام رو سفیدى طمع بهشت دارى! در آیات گذشته بحثهائى پیرامون نشانههاى مؤمنان و کفار و سرنوشت هر یک از این دو گروه آمده است، در اینجا بار دیگر به شرحى پیرامون وضع کفار و استهزاى آنها نسبت به مقدسات باز مىگردد.
بعضى گفتهاند این آیات در مورد گروههائى از مشرکان نازل شده که وقتى پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در مکّه آیات معاد را براى مسلمانان مىخواند، آنها از هر گوشه و کنار برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 282
مىآمدند و مىگفتند: اگر معادى در کار باشد وضع ما از این افرادى که به تو ایمان آوردهاند در آن عالم بهتر است، همان گونه که در این دنیا وضع ما از آنها بهتر مىباشد! قرآن در پاسخ آنها چنین مىگوید: «این کافران را چه مىشود که با سرعت نزد تو مىآیند ...» (فما ل الذین کفروا قبلک مهطعین).
(آیه 37)- «از راست و چپ گروه گروه» و آرزوى بهشت دارند (عن الیمین و عن الشمال عزین).
(آیه 38)- «آیا هر یک از آنها (با این اعمال زشتش) طمع دارد که او را در بهشت پر نعمت الهى وارد کنند»؟ (ا یطمع کل امرى منهم ان یدخل جنة نعیم).
با کدام ایمان و با کدام عمل چنین شایستگى براى خود قائلند؟!
(آیه 39)- در اینجا قرآن مجید به پاسخ آنها پرداخته، مىگوید: «هرگز چنین نیست (که آنها وارد باغهاى پرنعمت بهشت شوند) ما آنها را از آنچه خودشان مىدانند آفریدهایم» (کلا انا خلقناهم مما یعلمون).
در حقیقت خداوند مىخواهد با این جمله غرور آنها را در هم بشکند، زیرا مىگوید: خودتان بهتر مىدانید که ما شما را از نطفهاى بىارزش، از آبى گندیده آفریدهایم! و دوم این که پاسخى به استهزاء کنندگان معاد مىگوید که اگر شما در امر معاد شک دارید بروید و حال نطفه را بررسى کنید، و ببینید چگونه از یک قطره آب بىارزش موجودى بدیع مىسازیم که در تطورات جنینى هر روز خلقت و آفرینش تازهاى به خود مىگیرد.
آیا خالق انسان از نطفه قادر نیست که بعد از خاک شدن لباس حیات در تن انسان بپوشاند.
(آیه 40)- سپس براى تأکید این مطلب مىافزاید: «سوگند به پروردگار مشرقها و مغربها که ما قادریم ...» (فلا أقسم برب المشارق و المغارب انا لقادرون).
برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 283
(آیه 41)- «که جاى آنان را به کسانى بدهیم که از آنها بهترند و ما هرگز مغلوب نخواهیم شد» (على ان نبدل خیرا منهم و ما نحن بمسبوقین).
این جمله ممکن است اشاره به آن باشد که ما نه تنها قادریم که آنها را بعد از خاک شدن به زندگى و حیات نوین بازگردانیم، بلکه مىتوانیم آنها را به موجوداتى کاملتر و بهتر تبدیل کنیم.
و یا اشاره به این باشد که براى ما هیچ مانعى ندارد شما را به کیفر اعمالتان نابود کنیم و افرادى شایسته و آگاه و مؤمن جانشین شما سازیم و چیزى مانع ما از این کار نخواهد بود.
(آیه 42)- در این آیه به عنوان انذار و تهدید کافران سرسخت و استهزاء کننده و لجوج، مىفرماید: «آنان را به حال خود واگذار، تا در باطل خود فرو روند، و بازى کنند، تا زمانى که روز موعود خود را ملاقات کنند» (فذرهم یخوضوا و یلعبوا حتى یلاقوا یومهم الذى یوعدون).
بیش از این استدلال و موعظه لازم نیست، آنها نه اهل منطقند و نه آمادگى براى بیدار شدن دارند، بگذار در اباطیل و اراجیف خود غوطهور باشند، تا روز موعود آنها، روز رستاخیز، فرا رسد، و همه چیز را با چشم خود ببینند!
(آیه 43)- سپس به معرفى آن روز موعود پرداخته، و نشانههائى از این روز وحشتناک و هولانگیز را بیان کرده، مىفرماید: «همان روز که از قبرها بسرعت خارج مىشوند گوئى به سوى بتها مىدوند»! (یوم یخرجون من الاجداث سراعا کانهم الى نصب یوفضون).
این تعبیر سخریهاى است نسبت به عقائد پوچى که در عالم دنیا داشتند.
(آیه 44)- سپس به نشانههاى دیگرى پرداخته، مىافزاید: «در حالى که چشمهایشان از شرم و وحشت به زیر افتاده» و خاضعانه نگاه مىکنند (خاشعة ابصارهم).
«و پردهاى از ذلت و خوارى آنها را پوشانده است» (ترهقهم ذلة). برگزیده تفسیر نمونه، ج5، ص: 284
و در پایان آیه مىفرماید: «این همان روزى است که به آنها وعده داده مىشد» (ذلک الیوم الذى کانوا یوعدون).
آرى! این همان روز موعود است که آن را به باد مسخره مىگرفتند، و گاه مىگفتند: به فرض که چنین روزى در کار باشد وضع ما در آن روز از مؤمنان هم بهتر است.
«پایان سوره معارج»
- ۹۵/۰۴/۰۶