رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

منظور از رو کردن حضرت آدم به دنیا، این است که نفس ناطقه انسان که باید به طرف اسم اعظم الله رو کند، به مرتبه پائین تر آن که دنیاست رو کرده است. نفس ناطقه انسان در مرتبه و مقام اسم اعظم است و باید به طرف آن رو کند. همانند امام جماعت که مأموم باید به طرف او و دستور او نماز را ادا کند نه زودتر و نه دیرتر. چنانچه انسان رو به امام زمان بکند در حقیقت رو به خدا کرده است. داستان حضرت یونس که در دهان اژدها قرار گرفت بخاطر گناه نبود بلکه بخاطر غفلت است و در مقامی است که باید کارهایی که بهتر است انجام ندهد، آنرا انجام ندهد.

اینکه گفته می شود دنیا آلوده است، منظور این است که انسان به جهت غیر خدا رو می کند. چنانچه جهت به خدا را پاک در نظر گیریم، آنگاه هر جهت دیگر ناپاک و آلوده است. نقل است که پیامبر گرامی از عده ای خواستند نمازی بخوانند که در طول برگزاری آن همواره رو به خدا باشند و هیچکس نتوانست آنرا انجام دهد، بجز حضرت علی، که ایشان نیز در طول انجام دنبال این فکر بود که جایزه این کار را به چه کسی دهد. در هر صورت با توجه به اینکه انسان در یک لحظه می‌تواند یک کار را انجام دهد. لذا چنانچه رو به دنیا رود نمی تواند رو به خدا برود.

در مسیر سیر و سلوک، پیدا کردن استاد و پیروی از او بخاطر عدم انحراف لازم

 است. همانند بیماری که پس از بررسی های اولیه وقتی پزشکی را اختیار کرد، برای عمل جراحی خود را در اختیار او قرار می دهد و می داند پس از عمل بهبود پیدا می‌کند. ارتباط استاد و شاگرد همانند ارتباط نبی حضرت محمد و حضرت علی است، که حضرت علی در زمان حیات حضرت محمد، کلامی جز کلام استاد خود نمی گفت و احادیث نقل شده از حضرت علی پس از فوت استاد است. آنچه شاگرد می خواهد باید از طریق استاد باشد، چه در خلوت و چه در ظاهر، آنقدر ارتباط بین استاد و شاگرد باید قوی باشد که هر تألم روحی در یکی، در دیگری نیز اثر بگذارد. همانند مادر و فرزند، که درد فرزند حتی از راههای دور به مادر منتقل می شود. استاد همانند قلب انسان و شاگرد همانند بدن انسان است. درد اجزای بدن موجب ناراحتی قلب و ناراحتی قلب در اجزای بدن تأثیر می گذارد. همان‌طوری‌که قرآن در شب قدر بر پیامبر نازل گردید، چنانچه افراد سیر و سلوک را طی کنند در خواب امکان خواندن قرآن پیدا می کنند. لذا قرآن بوسیله پیامبر بر افراد نزول پیدا می کند و گویا شب قدر برای فرد ایجاد شده است. بنابراین شب قدر می‌تواند در طول سال برای افراد مشخص گردد. با تبعیت از استاد و معلم انسان، حضرت محمد امکان نزول قرآن بوسیله پیامبر امکان دارد و گم شده شب قدر پیدا می شود.

انسانهای سالک قبل از طلوع صبح قیام کرده و قیامت را مشاهده می کنند که تمام اجزاء هستی، که جلوه خدا هستند، مشغول ذکر هستند و گویا زلزله ای ایجاد شده است. عده ای در اذان صبح قیام کرده و همزمان حیوانات نیز قیام کرده و مشغول ذکر هستند، بجز سگ که مشغول پاسبانی در شب است و موقع صبح به خواب می رود عده ای دیگر قبل از طلوع خورشید بیدار می شوند و مشغول ذکر یا به کارهای روزمره می روند گویا زلزله ای ایجاد شده و هر کس به کاری مشغول است و از خواب و موت شبانه بیدار شده است. لذا تفسیر انفسی آیه اذا زلزله الارض زلزالها معنی پیدا می کند. علامه در کتاب انسان در عرف عرفان در یکی از مکاشفات می فرمایند که من شاهد بودم که تمام اجزای بدن ذکر لااله الاالله می‌گفتند.

بعضاً ممکن است گفته شود که چرا عرفا، مکاشفات را ابراز می کنند، بخاطر این است که به افراد معمولی گفته شود که حقایق هستی می تواند بر افراد در زمان های گوناگون تجلی پیدا کند. مثل این است که به پیامبر گلایه شود که چرا وحی خود را به مردم ابلاغ کردی و بهتر بود در خودت و برای خودت نگه می داشتی. همانند معجزات پیامبران، که برای اثبات حقانیت برای عوام بطور محدود معجزاتی را می کردند. البته عده ای از عرفا، پس از فوتشان توسط شاگردانشان بعضی از مکاشفات نقل شده است و حضرت علامه بخاطر خلوص رهبر معظم انقلاب هدیه ای همانند انسان در عرف عرفان را تقدیم نمودند. انسان باید مکاشفات علمی که پایدار است را تعقیب کند، بوسیله آن مکاشفات ماوراء طبیعه حاصل گردد.

طهارت دارای مراتب گوناگون است، طهارت عقل، طهارت روح، طهارت قلب، طهارت خیال، طهارت ذهن که طهارت باطنی می نامند. دیگر طهارت ظاهری است که مربوط به بدن و اعضاء جوارح انسان و قوایی که تحت نفس هستند. طهارت ظاهری مقدمه طهارت باطنی است. طهارت خیال، طهارت از اعتقادات فاسد وتخیلات فاسداست. طهارت‌ذهن از طهارت افکار ردی و امور غیر‌‌واقع و مفید‌است.

تفکر در نظام عالم هستی از بهترین راههای تطهیر قوه خیال است. اینکه در احادیث آمده است لحظه ای تفکر از چندین سال عبادت ارزش بیشتر دارد. دال بر این حقیقت است که با تفکر به جهان هستی و کشف حقایق، خداشناسی انسان تقویت می گردد. همانند معرکه گیران که نیش مار سمی را از بین برده و براحتی با آن بازی می کنند و ایمان پیدا می کرده که او را نیش نمی زند ولی عوام به این مرحله یقین نرسیده اند. با تفکر کردن می توان اعتقادات خود را به یقین تبدیل ساخت.

قوه خیال برزخ بین عالم شهود و عالم غیب است. حقایق هستی بر آدمی آشکار نبوده و در غیب است. چنانچه قوه خیال پاک گردد در این صورت حقایق بر انسان آشکار می گردد لذا آنچه غیب بود بصورت شهود و آشکار تبدیل می گردد. قوه خیال با توجه به نقش صورتگری از عالم شهود و عالم غیب، چنانچه زبان طهارت باطنی پیدا کند یعنی سکوت کند، آنگاه قوه خیال راحت است و خوابهای بیهوده را تصویر پردازی نمی کند و در ازاء حقایق عالم غیب را به تصویر می کشد. زبان باید نقش مأمون و عقل نقش امام را برای انسان داشته باشد. تا عقل فرمان ندهد هیچکدام از اجزاء بدن نباید کاری انجام دهند. در حقیقت قبل از انجام هر کاری ابتدا باید تفکر نمود چنانچه آن کار مفید و مورد رضای حق تعالی بود آنرا انجام دهد در غیر این صورت از انجام آن پرهیز نماید. زبان وسیله ارتباط بین مخلوق با مخلوق و نیز مخلوق با خداست. لذا باید بصورت صحیح از آن استفاده کرد تا باعث رشد گردد. زبان داخل دژ محکمی قرار داده شده است و وسیله عقل است و همانند فرمانده عملیاتی لشکر عمل می کند که در صورت خطا، لشکر را به کشتن می دهد.

در طهارت خیال از سوءظن های دوری کرده و بدگمان نباشیم. اعتقادات باید براساس عقل باشد، نه براساس خیال همانند بنّای ساختمان در دنیا که قوه خیال انجام می دهد و آنرا تعمیم می دهد که بنّای عالم نیز خداست. با اینکه قرآن را از آسمان نازل کردیم، قوه خیال آنرا همانند باران در نظر می گیرد که از آسمان باریدن کرده است. قوه خیال با کثرت و قوه عقل با وحدت است. درس چون با قوه عاقله سرکار دارد، سخت می باشد ولی اگر درس را با مثالی یاد گرفت، آنگاه قوه خیال او فعال است و او در مرتبه عقل نمی باشد.

قوه خیال را باید از اعتقادات فاسد تطهیر کند تا امکان بالا رفتن برای فرد قادر باشد. نظام هستی کتابی است که عالم مشغول تدریس ماست.

قوه خیال باعث تصویر برداری و تصویر پردازی اعمال انسان می باشد. چشم عیناً، پس از ملاحظه شی، تصویر برداری می کند و در ذهن نقش می بندد ولی گوش تصویر پردازی می شود و صدایی که می شنود، تجسم محلی که صدا آمده در ذهن پیدا می کند و ثبت می شود. همانند یک فرد نابینا که حس لامسه آنقدر قوی می شود که با حرکت انگشتان دست، تصویری از کلمات در ذهن منعکس و مطلب قابل فهم می گردد و می توان آنرا به زبان جاری کند. بطور کلی تمام حواس پنج گانه این چنین می باشند ولی میزان تأثیر گذاری آنها متفاوت می باشد. چشم را سلطان بدن می نامند. همان طوریکه رهبران جامعه اگر دچار خطا شوند، آنگاه جامعه را به فساد می کشانند لذا نگاه کردن در اسلام تأکید شده و نه دیدن منظور از دیدن تداوم نگاه کردن است.  البته در برخورد با نامحرم نگاه کردن توصیه نشده و در برخورد به تحقیق در جهان هستی، دیدن توصیه شده است.

انسان با در اختیار گرفتن حواس پنج گانه می تواند به نفس خود تسلط یافت بطوریکه شما می توانید به جمعی نگاه کنید بدون اینکه آنها را ببینی. همان طوریکه ممکن است در اجتماعی نشسته باشید ولی بخاطر توجه به موضوع دیگر متوجه صحبت افراد نشوید. حتی زبان را می توان تحت کنترل در آورد بطوریکه تا زمانی که مغز فرمان ندهد، شروع به صحبت نکنیم.

در برخورد با نامحرم، انسان باید نگاهش همانند نگاه به یک سنگ، که هیچگونه احساسی ندارد، باشد. بعلاوه در حد ضرورت صحبت و ملاقات داشته باشد و به حداقل کفایت کند و سر به زیر باشد. که علاوه بر تمرکز انسان در ادای کلام، باعث طهارت چشم می گردد.

آتش جهنم سوزنده است، همانند آتش دنیا. با این فرق که آتش جهنم سازنده است همانند جراحی دکتر توسط چاقو که باعث شفای فرد است.

انسان آنچه در درون است باید بیرون بریزد و کودک تا هفت سالگی باید از قوه بازی تخلیه شود تا در بالای هفت سالگی دیگر بازی نکند. همانند دادن یک میوه به فرد به تدریج است که در خواست میوه تمام نمی شود ولی چنانچه مقدار زیادی میوه در اختیار او قرار دادی پس از سیر شدن دیگر میلی به میوه ندارد. بچه‌هایی که در کودکی شلوغ هستند در بزرگی آرام هستند. در صورتی که کودکانی که در کوچکی آرام هستند در بزرگی شلوغ می شوند.

عقل به فکر تصحیح است نه مغلطه. ولی قوه خیال به فکر مغلطه است. چنانچه به فردی سوءظن پیدا کردیم، آنگاه قوه خیال فعال است. باید نصف لیوان آب که پر است نگاه کنیم، نه نیمه خالی آنرا. همانند سلام کردن به فرد، که فرد جواب ندهد. قوه عقل می گوید نشنیده است در صورتی که قوه خیال می گوید نمی خواهد جواب دهد. اگر انسان نسبت به دیگران سوءظن نداشت، بداند که در مسیر خود سازی و درست قرار دارد. و باید نسبت به هر چیزی که می بیند خوش بین باشد. چنانچه نسبت به چیزی سوءظن پیدا کردی، باید عکس آنرا انجام دهید. و بگویید انشاءالله اینگونه نبوده و منظور چیز دیگری است. چنانچه انسان سوءظن ها را از بین ببرد باعث ایجاد برکت می شود و نعمت ها نازل می شود. قوه خیال یک آینه است که اگر سوءظن پیدا کنی آنرا سیاه می کند و باطن عالم را نشان نمی دهد. چنانچه سوءظن را بر طرف کنی آنگاه عالم را در آینه می بینی. در خواب، خوابهای خوب می بینی. در صورتی که قوه خیال پریشان بود، خوابهای بد می بینی.

با رفع سوءظن ها، خوابهایی می بینی که باطن عالم و حقایق برایت آشکار می‌شود. امام سجاد می گوید اگر عمر من در اطاعت تو می گذرد، هرچه می‌خواهی طولانی کن ولی اگر عمر من چراگاه شیطان شده است یک لحظه به من مهلت نده.

بعد از رفع سوءظن، دومین پله آرزوهای کوتاه خواستن است. آرزوهای بلند باعث هلاکت و گمراهی است. سومین پله حرص پیدا کردن است که انسان باید قناعت را پیشه کند. معمولاً انسان در پیری آنرا پیدا می کند. مثلاً گفته می شود من در جوانی پنجاه نفر را می زدم، که خلاف ادب است باید بگوید من در جوانی پنجاه مرتبه بر خودم و نفسم سیلی زدم. همچنین در پیری آرزوهای طولانی انسان پیدا می‌کند، همانند خواستن منزل و عروسی کردن فرزندان، بعد نوه ها و الی آخر. قوه خیال باید از امور سوءظن، آرزوهای بلند و حرص دوری کند تا اینکه قوه خیال طهارت پیدا کند.

مولانا در مثنوی می گوید:

کوزه چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر دُر نشد

انسان دارای یک قوای ظاهری و متناظراً یک قوه باطنی دارد. چنانچه چشم ظاهری را از نگاههای آلوده ببندیم آنگاه چشم باطنی شروع به دیدن می کند و حقایق عالم غیب توسط قوه خیال عکس برداری شده و برای آدمی آشکار می گردد. همانند نابینایی که چشم ظاهری را از دست می دهد ولی در ازای آن چشم باطنی او فعال می شود و بعضاً شاهد کارهایی هستیم که از یک بینا امکان آن نیست. بعضی ار فرق دهان خود را چهل روز می دوزند تا زبان ظاهری بسته شود بلکه زبان باطنی باز شود و حقایق هستی را بازگو کند. لازم به ذکر است که اسلام اینگونه اعمال را توصیه نمی کند بلکه می گوید با تزکیه نفس باید زبان تطهیر شود و نیازی به دوختن آن نمی باشد. همه اجزاء انسان وسیله ای برای تعالی انسان بوده و نقشی را به عهده دارند. و انسان عالم صغیر و جهان عالم کبیر است. همان طوریکه جهان هستی برای تداوم خود نیازمند نظم و ابزاری است، انسان نیز برای تداوم زندگی طبیعی نیازمند انجام کارهای محوله توسط اجزاء بدن می باشد. آدمی تشکیل شده از بدن، روح و تن است. روح همواره با بدن است و چنانچه جدا شود مرگ طبیعی حاصل می گردد. منظور از تن بدن همواره با روح است. لذا باید از تن مراقبت کرد نه از روح و بدن بطور مجزا. در صحبت کردن باید رعایت عدل شود، بالاخص در تعریف و تمجید از فرد باید رعایت عدالت شود و آنچه حق و حقیقت است اعلام کند، نه کم و نه زیاد.   

انسان سالک کسی است که اگر هزاران خدمت به کسی کرد انتظار پاسخ حتی یک مورد را نداشته باشد و از کینه و سوءظن به دیگران دوری کند و انتظار از دیگران نداشته باشد. نقل است از حاتم طائی که از او سؤال شد که بهتر از خودت سراغ دارای، او گفت بله، یک پیرمردی که هیزم حمل می کرد و به او گفتم چرا به خانه حاتم طائی نمی روی و غذا میل کنی. در جواب گفت زحمت می کشم و انتظاری از کسی از جمله حاتم طائی ندارم.

دیـوانـه دو گـونه اسـت، یـکـی دیوانه ظاهری و دیگری دیوانه باطنی. اما دیوانه

 ظاهری عقل ندارد ولی دیوانه باطنی عقل دارد. اینکه بعضی از شعرا و عرفا خود را دیوانه خطاب می کنند، بخاطر این است که عقل محدود است ولی اگر عشق همراهی با عقل کند، آنگاه عقل همراه عشق بالا می رود تا به مقام لقاءالله برسد و حقایق هستی را کشف کند اگرچه در حالت معمولی عقل نمی تواند به حقایق هستی پی ببرد و تا جائی می تواند برود که به بدیهیات برسد. بنابراین منظور از دیوانه، عاشقی است که عقل را به همراه خود دارد. در کربلا، یاران امام حسین، از نظر دید عوام دیوانه هستند، چون شاهد کشته شدن یاران هستند. ولی آنها دیوانه باطنی هستند و می دانند حسین کشتی نجات است و بوسیله او به سعادت می رسند، علاوه بر اینکه چراغ هدایت است و پرچم صراط مستقیم را حمل می کند در نوای دل داریم:

مستی ما، مستی انگور نیست

بهر جنّت یا زعشق حور نیست

مستی ما، بی خود از خود گشتن است

دل به زلف یار دیرین بستن است

عشق سالک بهر حق جان دادن است

چون علی در شطّ خون افتادن است

می بینیم که رزمندگان در جبهه های جنگ، برای رفتن روی مین سبقت می گرفتند.

مظور از عصمت پاکی از آلودگی های ظاهری و باطنی است. عصمت می تواند فطری، همانند چهارده معصوم، و یا عصمت اکتسابی، همانند انسانهای سالک الی الله می باشد. البته عصمت فطری از بدائت امر خلقت تا انتهای خلقت فرد معصوم از لغزشها در تلقی وحی و دیگر القائات سُبّوحی در همه شئون عبادی و خَلقی و خُلقی و روحانی مصون می ماند در صورتی که عصمت اکتسابی دارای مدارج و مراتبی   است که با توجه به میزان طهارت ظاهری جسمانی و طهارت باطنی نفسانی از رذائل جسمی و اخلاقی حاصل می گردد. حق تعالی مصوم مطلق است و کسی که می خواهد به مقام لقاء الله برسد باید پاک باشد لذا بوسیله عصمت امکان سیر الی الله می باشد. شرط لازم برای عصمت پاکی از گناهان ظاهری و باطنی است. عصمت اکتسابی اراده تشریعی می باشد. عصمت مردم تشریعی است.

حقیقت عصمت عبارت است از قوه ای نوری ملکوتی که صاحب عصمت از همه پلیدیهای گوناگون و نجاسات و سهو و نسیان و امثال اینگونه رذائل نفسانی که شخص را آلوده می سازد محفوظ است. گوش کانال واردات و زبان کانال صادرات و چشم هر دوی آنها می باشد. با چشم می توان نگاههای آلوه یا پاک داشت، که کانال وارداتی است که در قوه خیال عکس یرداری می کند. با چشم می توان غضب ناک بودن و یا زخم چشم یا چشمک زدن منظور را به مخاطب رساند لذا می تواند کانال صادراتی باشد. البته میزان ورودی و خروجی آن نسبت به گوش و زبان کمتر است. لازم به ذکر است در هر قوه سایر قوا با مراتب ضعیفتر وجود دارد. بطور کلی داخل هر ظاهری یک باطن و داخل هر باطن، باطنهای زیادی می باشد. 

  • ۹۴/۰۳/۱۹
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی