رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

انسان کامل ولی الله است. از این جهت که متصف به او صاف الهی است و انسان کامل اسماء الهی است و بدن او در نشاء عالم جزء اجزاء وجودی در کل هستی عالم است. ولایت در حقیقت روح عالم است. چنانچه کسی به روح مقام توحید رسید به مقام ولایت می رسد. بنابراین ولایت بطن عالم هستی است، که ظاهر آن عالم طبیعت است.

چنانچه انسان در صفاتی از صفات الهی دست یابد آنگاه ولی الله در آن صفت به اذن الله می باشد. انسان کامل دارای تمام صفات الهی است و صفات خدا در او تجلی کرده است.

چنانچه بخواهیم یک تناظر یک به یک بین عالم و انسان برقرار کنیم، روح عالم، را ولایت گویند و خورشید عالم را عقل گویند و آبهای روی کره زمین که  کره زمین را گرفته است، متناظر آب در بدن است که  وجود انسان است عقل باعث شفاف شدن حقایق و خورشید نیز باعث روشنایی عالم است. جهل نیز همانند تاریکی شب است. حقیقت انسان کامل در عالم واحد است. انسانها باید آنقدر آماده باشند که 72 حرف اسم اعظم را تقاضا کنند. در زمانهای گوناگون پیامبران الهی در یک چیز معجزه شان شهرت پیدا کرده است. مثلاً حضرت عیسی در زنده کردن و حضرت موسی در عصا که اژدها می شد. انسان کامل دارای مراتبی است که در زمانهای گوناگون یک مرتبه آن بیشتر جلوه می کرد. تنها معجزه ماندگار، قرآن کریم است. چیزی را از خدا بخواهیم که پس از رسیدن زیادتر شود، مثلاً علم بخواهیم که همانند قدحی است که هرچه بالاتر رود پهن تر می شود. ظرف های مادی محدود است. ظرف انسان نامحدود است. لذا تقاضای چیزی که نامحدود است کنیم. هر قدر نفس را بیشتر تزکیه کنیم، ظرف انسان پذیرای آن می شود. عارف به جایی می‌رسد که قدرت خودش را غرق در قدرت حق می بیند و تمام کمال وجودی خود را در او می بیند. در این صورت اراده عارف اراده خدا می گردد، چون دو اراده یک حقیقت می‌شود. همانند آبی که به دریا بریزد.

قطره دریاست اگر با دریاست

ورنه قطره است اگر بی دریاست

در این مرحله انسان عارف که همان انسان کامل می گردد در مقام " کن " قرار می‌گیرد و هر ارادۀ که کند همانند ارادۀ خدای متعال است.

انسان عارف همانند خانه تکانی که فرش منزل را تکان می دهد که تمام گرد و خاک از فرش خارج شود باید تعلق و وابستگی به مخلوق را از دل بیرون کند و در نهایت تعلق به خود را همه از دل بیرون می کند. حقیر در نوای دل می گویم:

بی خود از خود شو خداوندی مکن

در اطاعت از خدا رندی مکن

در این مرحله به مقام فنا الی الله می رسد. و لذا اراده می تواند در اشیاء تصرف کند. چون عصای حضرت موسی که می تواند عصا  اژدها گردد. بطور کلی معجزات بخاطر تصرف انسان کامل در اشیاء است.

انسان کامل ولی الله است، بخاطر اوصاف الهی، در حقیقت اسماء الهـی در عـالم که

 بدن او در نشاء عالم جزء اجزاء وجودی اوست در کل عالم هستی می باشد. همانطوری که یک رئیس به معاونش با توجه به میزان اعتماد به او، اختیارات بیشتر به او می دهد. خدای متعال نیز با توجه به مراتب کمال او به انسان اختیارات دخل و تصرف در عالم هستی را به او می دهد.

وقتی انسان بی خود از خود شد، در این صورت آنچه انجام می دهد از خود و توانایی خود نمی داند.

امکان تداوم زندگی با بدن عنصری برای هزاران سال امکان دارد همانند حضرت عیسی و امام زمان، تنها باید شرایط بدنی باشد و کسی لطمه نزند و امکان داشت که اگر چهارده معصوم مسموم یا به شهادت نمی رسیدند امکان تداوم زندگی داشتند. در هر زمان، امام زمان یکی می باشد. اگرچه امکان وجود چندین انـسان کـامـل هسـت همـانند امام حسـن و حسـیـن و امـام محمد باقر در زمان امامت حسن بودند.

چهارده معصوم در مقام حق هستند نه مقام فکر، فکر همراه با عجز است. چیزی که انسان نمی داند با فکر کردن تلاش بر دانستن می کند. این که گفته می شود امام جعفر صادق متفکرترین اسلام شناس است صحیح نمی باشند، زیرا آنها را در مقام فکر محدود کرده ایم.

ولایت حبّی و ولایت محبوبی داریم، که چهارده معصوم ولایت محبوبی دارند. محبوبین خدا دارای مراتبی دوستی دارند مثلاً امیرالمومنین دارای محبوب از مراتب بالا می باشد و انسانهای متقی دارای ولایت حبّی  می باشند. معراج پیامبران الهی تجلی  ولایت  محبوبی می باشد.

پیامبر گرامی در معراج، آنچه می دیده است در حضرت علی بوده است.

زمین گهواره انسانها است که افراد را از ظاهر به باطن ببرد. همانند گهواره کودک که برای پرورش او استفاده می شود. انسانها باید به بطن خود بروند و خود شناسی را انجام دهند تا به خدا شناسی برسند.

شیعه و سنی از دید فقیه و عارف متمایز است از دید عارف باید دید که شهادت به حضرت علی به عنوان ولی از نظر بطن و عمل چگونه است. عارف درون و برون را می نگرد و قضاوت می کند در صورتی که فقیه براساس برون قضاوت می‌کند. عرفات محل تجلی ولایت است. فیلسوف کامل، همان انسان کامل است و باطن و ظاهر را می بیند. عارف کامل همانند روز روشن درون فرد را می بیند. کسی به مقام عرفان می رسد که ستار العیوب باشد.

در لوح ولایت نام کل افراد و اشیاء نوشته شده است. لذا امام زمان به ظاهر و باطن هـمـه آگـاهـی دارد. و نـیـازی بـه افـرادی نیسـت کـه اطـلاع دهـند یا پـرونـده خاصی داشته باشند.

در قیامت کبری، ظاهر و باطن کل افراد آشکار می باشد. انسان کامل خلیفه الله است. انسان از نظر لغت وجودی که با نشاء طبیعت خو گرفته یا اینکه از جایی که آمده است فراموش کرده است می باشد ولی انسانهای کامل این را فراموش کرده و به آنجا انس می‌گیرد.

خداوند پنج چیز را در 5 شی مخفی کرد. یکی لیل القدر، بخاطر اینکه تمام شب ها را زنده نگه دارد تا لیل القدر را از دست ندهیم. لذا سالکین را برنامه یکساله می دهند. دومی آدم های خوب را بین مردم مخفی کرده ایم. البته این برای افراد عام است و عارف بطن افراد را می بیند.

انـسـان کـامـل دو چهره دارد یکی رو به خدا و دیگری رو به خلق است. همانند امام

جماعت که رو به حق است و ماموم پشت سر امام می باشند و می توان گفت روی دیگر امام بطرف مامومین است. در خواب دیدن امام زمان، انسان چهره مثالی امام را می بیند نه روی که بطرف حق است.

اینکه گفته می شود که حضرت آدم با خوردن گندم از بهشت خارج شد. به نظر می رسد که گندم نمودی از حیات در زمین و رو به دنیا کردن و از دستور حق پیروی نکردن است که از بهشت خارج شد. و قصص قرآنی دستور العملی برای انسانها است که اگر برای فرد ایجاد شد، چگونه عمل کند زیرا انسانهای کامل، از معصیت و گناه دور هستند، چون در غیر این صورت انسان کامل نمی‌باشند.

به نظر می رسد که انسانها دارای تولد و مرگ های گوناگون در عوالم گوناگون هستند و همه آنها در یک عالم هستی قرار دارد. مثلاً عالم رحم که در انسان است و انسان در این دنیا قرار دارد. اگر مرگ را رجعت از دنیایی به دنیای دیگری تصور کنیم. می توان گفت با مرگ انسان از عالم طبیعه به عالم ماوراء طبیعه می رود و تولد دیگری پیدا می کند. همانند گیاهان در هر سال دارای تولد و مرگ می باشند. بنابراین انسانها حداقل سه عالم رحم، عالم طبیعه و عالم ماوراء طبیعه را طی می کند که هر سه عالم در این جهان هستی است. عالم رحم و عالم طبیعه محدود و عالم ماوراء طبیعه نامحدود می باشد.

فضیلت ولایت افضل بر فضل نبوت می باشد. امیر المومنین از نظر فضیلت در جایگاه خاصی قرار دارد ولی در نبوت ولایت تشریعی ندارد ولی ولایت انباعی دارند واز اسرار عالم خبر می دهند ولی مامور به ابلاغ شریعت جدید نمی باشند و مامور به تفسیر شریعت می باشند ولایت تابع شریعت است. ولی مامور به باطن و نبی مامور به ظاهر است و احکام شرعی را ابلاغ می کند که کدام حرام و کدام حلال است. ولایت ربطی به زمان ندارد. حقیقت ولایت باطن حضرت علی است. حقیقت حضرت علی و حضرت محمد یکسان است ولی در نشاء طبیعت متمایز است و اختلاف در سمت می باشد. همانند دو عالم که از نظر علم یکسان می باشند ولی از نظر سمت متمایز هستند. سمت روی به خلق داشتن است و حکم او قابل اجراء است در صورتی که کسی که حکم اجرایی ندارد و لزوماً قابل اجراء نمی باشد. حضرت علی خلیفه از سوی حضرت محمد و حضرت محمد خلیفه الله است. تمام روایت از حضرت علی بعد از رحلت پیامبر است و در زمان حیات پیامبر راوی روایت می‌باشند و نهج البلاغه بعد از رحلت پیامبر آمده است.

آنچه انسان را به ولایت می رساند چشیدن ولایت و نزدیک شدن به سوره کهف می باشد و صرف فهمیدن کفایت ندارد. فرق است بین یقین و آگاهی. همانند کسی که درد دندان دارد، لذا کاملاً مفهوم درد را چشیده است تا کسی که اطلاع دارد که ناراحتی از دندان موجب درد شدید است. معارف الهی و معرفت نفس را با تزکیه باید چشید، مگر نه با حلوا حلوا کردن دهان شیرین نمی شود.  هرچه به ولایت نزدیک شویم به حق نزدیک می شویم. در سوره کهف که حضرت خضر در مقام ولایت و حضرت موسی در مقام نبوت در سفری که با هم داشتند چندین بار حضرت موسی به حضرت خضر اعتراض می کند که پس از شفاف شدن حقیقت امر، به سفر ادامه می‌دهند. در این سوره افضلیت مقام ولایت بر مقام نبوت آمده است همانند استاد و شاگرد که شاگرد در مقام مدیریت و اجرایی دانشگاه قرار گرفته باشد و دستور رئیس دانشگاه صورت اجرایی دارد و حکم استاد دانشگاه صورت اجرایی ندارد. کسانی که در مقام ولایت هستند، آنها ولیّ خدا هستند و مقام بالاتر از شهدا و انبیاء دارند. اینها کسانی هستند که حبّ آنها با خدا دو طرفه می باشد. وقتی صورت آنها را می بینی، نورانی است و هرگز اهل ترس و غم و غصه نمی باشند. انبیاء بر اولیاء الله قبطه می خورند، همانند چهارده معصوم، حضرت آدم قبطه خورد و از بهشت خارج شد. مقام ولیّ بالاتر از مقام نبی است و حضرت محمّد در معراج، همه چیز را در حضرت علی می دیدند. مقام ولایت دارای مراتب گوناگون است ولایت امام زمان بالاترین مرتبه را دارد و حضرت مسیح در زمان ظهور تحت فرمان امام زمان می‌باشد. اگرچه در مقام نبوت می باشد اگرچه پیامبر اولعزم است. حضرت موسی در برخورد با مسائل حکم شرعی را و براساس ظاهر حکم می کند ولی حضرت خضر براساس باطن حکم می کند. اگرچه هر دو درست می گویند یکی براساس ظاهر و دیگری براساس باطن حکم می کند. همانند اختلافات بین فقیه و عارف که حکم آنها در امام جماعت متمایز است، یکی صحت نماز را ملاک دارد دیگری بطن امام را کار دارد. و حضرت موسی اجازه از حضرت خضر خواست که اجازه می‌دهید که با شما بیایم که یک جواب حضرت خضر فرمودند که تو صبر نداری. زیرا یکی ظاهر را می بیند و دیگری  باطن را می بیند و حکم می کند. حضرت خضر ولایت باطنی دارد و حضرت موسی ولایت ظاهری دارد. در زمان ظهور امام زمان اگرچه حضرت مسیح ولایت تشریعی در زمان خود را داشته است ولی هم اکنون ولایت تشریعی ندارد و با عنایت به اینکه ولایت حضرت مسیح در جهت ولایت پیامبر گرامی حضرت محمد می باشد و ولایت امام زمان در ادامه ولایت پیامبر است لذا اختلافی پیش نمی آید. چنانچه تمام پیامبران دور هم جمع شوند، همه نور واحدند، و اختلافی نیست.

به نظر می رسد ولایت ظاهری برای تبین احکام شریعه بخاطر مهار نفس می‌باشد. در صورتی که در ولایت باطنی بخاطر تهذیب نفس می شود، لذا ولایت باطنی مراتب بالاتری دارد. اگر نفس بخواهد پاک گردد، ابتدا باید مهار شود سپس شروع به پالایش گردد. که در نهایت ولیّ الله گردد. اگرچه ممکن است با ریاضت و اذن الهی ولایت بصورت گوناگون تجلّی کند، همانند زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی.

ولایت خاص حق تعالی در انسانهای کامل ظهور می کند. ولایت امر تکوینی ازلی است و هرگز نمی توان برای آن ابتدا در نظر گرفت. چنانچه ولایت نباشد هیچ امر خلقت تحقق نمی یابد همان طوری که توحید ازلی است ولایت هم همین طور است. دو نوع ولایت داریم، ولایت محب اکتسابی است ولی ولایت محبوبی ازلی است. حضرت آدم ولایت محب و امیر مومنان ولایت محبوب دارد. تمام مومنین و انسانهای متقی ولیّ الله هستند. راه رسیدن به ولایت انجام واجبات و ترک محرمات است که ولایت در مراتب پائین می باشد و مراتب مختلف دارد. همانند کسی که نماز می خواند یکی به عرش و دیگری به فرش می رود. میزان تقرب به خدا، مراتب آن توسط ولایت متمایز می‌گردد.

یک ولایت هم در فقه است. پدر نسبت به فرزند ولیّ است که امور ظاهری فرد را تعیین می کند که به کارهای خوب او را هدایت می کند. قاضی در جامعه ولیّ مردم هستند. اما این ولایت بر جان نمی باشد فرد نسبت به اموال خود ولیّ است و یک ولایت اعتباری است. ولایت فقیه در فقه مطرح است. امام خمینی  ولایت مطلقه فقیه را مطرح نمودند که حاکم اسلامی را با اختیارات وسیع مطرح نمودند که علما نسبت به میزان اختیارات اختلاف دارند.

عرفان همانند علوم تجربی است. در علوم تجربی علم به نوع و دسته و گروه کار ندارد.

ولایت در فقه همانند داشتن اختیار در نحوه پرداخت خمس فرد است. همانطوری که بدون ادای خمس مال حرام است، لذا فقیه می تواند آنرا تقسیط کند تا مال حلال شود. بـعنـوان مثال ناخدای کشتی برای بردن کشتی به ساحل از کارکنان کشتی اسـتـفـاده  می‌کند که همگی ولیّ ناخدا هستند. یا سربازان یک ارتش ولیّ فرمانده کل قوا هستند که با توجه به لیاقت ها دارای مراتب گوناگون میباشند.

سیر انسانها دو گونه است یکی سیر افقی و دیگر سیر انفسی است. رفتن انسان به کره ماه سیر افقی و رفتن پیغمبر به معراج سیر انفسی است. سیر افقی مقدمه سیر انفسی است و کسب علوم مقدمه کسب حضور الهی است. همانند صعود یک هواپیما، که مدتی را طی مسیر می کند تا پرواز کند.

انسانها یک ظاهر دارند و یک باطن. ولی ظاهر آنها باعث می شود که باطن آنها پنهان باشد. با اعمال آنها می توان به نیت و باطن آنها پی برد. مثلاً آب داخل استخر که کف آن لجن دارد، وقتی نگاه ظاهری می کنیم شفاف و روشن است. چنانچه این آب بهم زده شود، آنگاه لجن ها ظاهر می شود و باطن آن ظاهر می شود. هر چیزی دارای ظاهر، باطن، اول و آخر دارد. سوالی که مطرح است نقش عدد چهار در در نظام هستی است. با توجه به اینکه کعبه چهار گوشه است و کپی بین المعور (آسمان هفتم) که چهار گوشه است و ولایت از کعبه پا گرفته است. ضمناً بسم الله الرحمن الرحیم که ابتدای هر کار و سوره قرآن می باشد از چهار کلمه است. بعلاوه تسبیحات اربع نیز از چهار قسمت تشکیل شده است. از امام صادق سوال شد چرا کعبه را کغبه نامند، فرمودند چون مربع است. پرسیدند چرا مربع شد، فرمودند چون بیت المعور است و آن مربع است. پرسیدند چرا بیت المعور مربع شد، فرمودند چون محاذی عرش است که آن مربع است. پرسیدند چرا عرش مربع است، فرمودند چون کلماتی که ارکان بنای اسلام است، چهار است. که در تسبیحات اربع آمده است، سبحان الله، و الحمدلله، و لااله الا الله، و الله اکبر می باشد. به نظر می رسد که تسبیحات حضرت زهرا از این چهار رکن گرفته شده است، تنها لا اله الا الله نیامده است که با توجه به نفس کل بودن حضرت زهرا نیامده است. این ارکان چهار رنگ سفید، زرد، سبز و سرخ می باشد و انسانها نیز چهار موت دارند، موت سفید، که با کشتن نفس و تزکیه گویند، موت سبز که در مقابل سختی ها و مشکلات مقاومت داشتن است و موت سرخ، همانند شهادت در راه خداست. به نظر می رسد تمام رنگها نیز از چهار رنگ اصلی فوق پدید آیند. سپید نشانه صفا و زرد نشانه خلوص، سبز نشانه تندی و سرخ نشانه تیرگی است. سبحان الله می گوید خدا منزه است و پاک از آلودگی است و تمام نظام هستی پاک است. الحمدلله، ستایش خدا بخاطر تجلی صفات او در اجزاء هستی است. لا اله الا الله، آنچه در نظام هستی است تجلی حق است. الله اکبر، غلبه وحدت و نفی و محو کثرت و فنا در ذات است.

قرآن هم تفسیر افقی و هم تفسیر انفسی دارد که امام خمینی سوره حمد را تفسیر انـفـسـی کـرده‌انـد. بـعـلاوه یـک تـرجـمـه کـلـمـه به کـلـمـه و عادی داریم که تفسیر کلامی می باشد.

پایه اعتقادات بر پایه علم و عقل می باشد. چنانچه اعتقادی خلاف علوم قطعی است باید به آن اعتقاد و ریشه آن مراجعه نمود. مثلاً اینکه امام زمان در جزیره خزرا هستند، که از نظر علمی رد است و این جزیره بخاطر مغناطیس موجود در آنجا، کشتی و هواپیما امکان عبور ندارد و سقوط می کند.

سیر انفسی همان صراط مستقیم است که بسیار سخت و تنگ و تاریک است و نیاز به استاد و راهنما دارد تا دچار انحراف نشویم. کتاب انسان در عرف عرفان از علامه مفید می باشد. انسان موجودی ممتد از فرش تا فوق عرش می باشد. رساله نامـه‌هـا و برنامه ‌هـا مـی‌تـواند مـفـیـد باشـد و دسـتور العمل های تهذیب نفس در آن آمده‌است.

با توجه به اینکه مبداء شکل گیری انسان در عالم رحم از نطفه مرد و زن تشکیل می گردد. بدیهی است که خصوصیات ژنهای مرد و زن در تشکیل سلول نطفه نقش دارد. به نظر می رسد با توجه به اینکه پس از تکامل جسمانی، روح دمیده می‌شود. این روح در سلول نطفه بوده است و پس از طی مراحل تکامل نمود پیدا می‌کند و اینکه از بیرون به بدن دمیده شود صحیح نباشد. زیرا بدن متشکل از سلولها بوده و سلولها همواره با روح می باشند. تنها فرقی که هست اینکه در رحم قرار گرفته تا طی مراحل تکاملی انجام و پس از بلوغ جسمانی از عالم رحم به عالم طبیعت آید. اینکه گفته می شود انسان حقیقی است از فرش تا فوق عرش، منظور این است که انسان سه عالم رحم، عالم طبیعت و عالم ماوراء طبیعت که نامحدود است را طی می‌کند در عالم رحم و طبیعت انسان دارای بدن عنصری و در عالم ماوراء طبیعت دارای بدن مثالی می باشد و انسان تا رسیدن به انسان کامل باید سه عالم را طی کند. البته این تکامل می تواند از دوران عالم رحم شروع و در عالم طبیعت کامل گردد. همان طوری که افرادی که مادرشان در دوران حاملگی قرائت قرآن و مراحل تزکیه را رعایت می کنند، فرزندی که متولد می شود دارای مراتب تهذیب نفس است.

از امام صادق نیز نقل شده است که جمیع علوم را در چهار چیز یافتیم. اول اینکه خدا را بشناسی با صفات او، دوم اینکه خود را بشناسی، سوم اینکه انتظار خدا از خلق چیست و چهارم چه چیزی ترا از دین خدا خارج می کند. همچنین عرش علم است و ارکانش ملائکه، پیامبران اولاعزم، علی و حسن و حسین می باشند. همان طوریکه برای یک سقف نیاز به ارکانی دارد، ارکان بنای اسلام نیز در تسبیحات اربعه است. تا اسلام بتواند اهداف عالیه خود را که طی کمال است عملی سازد. انسان عالم صغیر و جهان عالم کبیر است.

به نظر می رسد همان طوریکه سلول نر 46 جفت کروموزم و سلول ماده 46 جفت کروموزم دارد که هر کدام نصف شده و سلول نطفه 23 جفت کروموزم نر و 23 جفت کروموزم ماده تشکیل یک سلول می شود. همچنین روح نر و روح ماده نیز ترکیب شده تشکیل روح واحد جنین را می دهد. البته روح جنین تا چهار ماهگی روح حیوانی است و پس از چهار ماه به روح انسانی تبدیل می شود. همانند وقتی که انسان فوت می کند تعلق روح به بدن از بین می رود لذا موقع حیات، روح به جنین تعلق پیدا می کند. به نظر می رسد که با توجه به اینکه اسرار فوت در اختیار انسان نمی باشد، اسرار حیات هم در اختیار انسان نیست و با تقدیر و سرنوشت الهی مشخص می گردد. به نظر می رسد که همان گونه که عزارئیل باعث قبض روح می‌شود یک ملکی هم باعث جذب روح به جنین می باشد.

با عنایت به اینکه انسانها در این دنیا یا عالم برزخ باید تهذیب نفس پیدا کنند. به نظر می‌رسد برای اصلاح نفس نیاز به ریاضت و مبارزه با نفس دارد که این کار بزرگی است و همانند سوختن چوب نجس که خاکسترش پاک است می باشد. لذا می توان گفت که انسان در جهنم قرار گرفته شده است و باید ناپاکی ها سوخته شود و از بین برود و انسان پاک گردد تا به بهشت برود. و منظور از بهشت پیدا کردن مقام حضور است و حقایق عالم ماوراء الطبیعه بر آدمی آشکار می‌گردد.

در هر صورت انسانها باید آدم شوند، در غیر این صورت خدا آنها را آدم می‌کند، چه در این دنیا و چه در آن دنیا. همان طوری که خدا ماده نیست، انسانها نیز باید غیر مادی شوند، و با عنایت به آیه انالله و اناالیه راجعون، انسانها از عالم ماوراء الطبیعه به عالم طبیعت و سپس از عالم طبیعت به عالم ماوراء طبیعت باید سیر کنند چیزی که هست روح انسان مدتی را در عالم زر و سپس به عالم رحم، بعداً به عالم طبیعت با بدن عنصری و نهایتاً به عالم برزخ با بدن مثالی می رود. و در نهایت به عالم قیامت می رود چنانچه می گویند: عالم شدن چه آسان، آدم شدن محال است. که دلالت بر مشکل بودن آن است.

به نظر می رسد که عالم هستی هم بهشت است و هم جهنم. چنانچه انسان مراتب تهذیب نفس را طی کند، آنگاه به عالم هستی احاطه پیدا می کند و لذت می‌برد. چنانچه مراتب ظلالت و گمراهی را طی کند، آنگاه نفسش دچار عذاب و ناراحتی روحی پیدا می کند و می توان گفت عالم برایش جهنم است. لذا انسانها بهشت و جهنم را با اعمال خود ایجاد می کند.

نقل است که نی دارای هفت سوراخ و از داخل تهی است چنانچه استاد در آن بدمد به صدا در می آید و می تواند نوای دل را ایجاد کند. چنانچه انسان از رذائل درونی خالی شود و قوای هفت گانه در اختیار قوه عقل قرار گیرند، آن موقع است که حرکت به سوی حق تعای میسر می گردد. مثنوی می گوید:

بشنو از نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند

اگر انسان از جدایی و دوری از خدا پرهیز کند و خود را به خدا نزدیک کند در آن موقع است که حقایق هستی بر او آشکار می گردد و می تواند آنها را بیان کند. تا وقتی در ظلمت و تاریکی قرار دارد، نمی تواند حقایق را ببیند. لذا باید چشم دل باز شود. همان گونه که چشم سر در تاریکی نمی تواند اشیاء را ببیند و باید روشنایی ایجاد کرد تا امکان دیده باشد. بطور قطع برای دیدن اسرار هستی باید مراقبت و تزکیه نفس انجام پذیرد تا حقایق هستی بوسیله قوه خیال بطور اتوماتیک عکس یرداری شده و قابل دید گردد.

همان گونه که نی می تواند با دمیدن استاد تولید آهنگ و صدا کرده و منظور خود را به شنونده برساند. لذا آدمی می تواند تحت راهنمایی استاد طی کمال کند، منوط به اینکه چون نی تهذیب نفس کند و چوب و خاشاک درونی را بیرون بریزد. همان طوریکه جهنم هفت در و بهشت هشت در دارد، باید قوای هفت گانه تحت فرماندهی عقل سیر انفسی بنماید. تا به مقام لقاءالله برسد. هر دمیدنی در نی نمی تواند صدای خوش ایجاد کند لذا هر استادی نمی تواند انسان را به سوی خدا هدایت کند، بنابراین در انتخاب استاد باید کمال دقت را کرد و پس از حصول اطمینان از وی، از او تبعیت کرد تا همانند راهنما انسان را از ظلمت به روشنایی ببرد. بمانند شمعی که راه را روشن می کند تا امکان حرکت مقدور باشد.


  • ۹۴/۰۳/۱۹
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی