رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

سوال اینکه آیا اکتشافات بشر حقیقت دارد و از فکر بشر ایجاد شده است؟ سوال دیگر اینکه نحوه تنزیل قرآن و آمدن جبرئیل چگونه بودن است؟

اگر انسانی پای کوهی بلند ایستاده باشد و بگویند آنطرف کوه آب و سبزی است، باور نمی کند، تا وقتی به بالای کوه رفت و آنرا دید. لذا حقایق پس از فوت بر انسانها آشکار می شود و گفته های پیامبران اثبات میشود.

اگر انسان از چهار عادت خارج شود آنگاه انسان وارد عالم ماوراء طبیعت میشود. در حقیقت تولد جدیدی پیدا می کند. اول آنکه همانند خروس نباشد که شهوت را نی کند دوم آنکه همانند طاووس نباشد که دنبال زیور و زینت های دنیوی مشغول باشد، سوم آنکه همانند کرکس نباشد که دنبال لاش خوری و چاپیدن مردم باشد. چهارم همانند اردک نباشد و به دنبال کارهای پست نرود. چنانچه کسی صفات چهار گانه را از خود برطرف کند تولد دومی پیدا میکند، در همین دنیا، چنانچه در این دنیا انجام ندهد آنگاه با مرگ طبیعی به عالم برزخ می رود و روح او باید چهار صفات را از خود در آن عالم برطرف کند تا به تولد دومی برسد. کسی که میخواهد هنگام مرگ از دنیا برود بخاطر عادت داشتن به این دنیا برایش جهنم و بسیار سخت است. در صورتی که اگر خود را از چهار صفات فوق رها کند در همین دنیا وارد بهشت شده است و زیبایی های ماوراء طبیعت را می بیند. همانند طفلی که در عالم رحم مادر است، وقتی می خواهد به این دنیا بیاید گریه می کند و ناراحت میشود. در شرع مقدس این چهار صفت را در حد نیاز تأکید شده است. خدا که به حضرت ابراهیم می گوید چهار حیوان مذکور را بکش و دو مرتبه زنده کن. اگر انسان چهار صفات حیوانی را از خود دور کند هنر است آنوقت که انسان صفات مذکور را خارج کرد، دو مرتبه زنده می شود و به عالم ماوراء طبیعت می رود و لذت حقیقی را می برد.

هر انسانی که صفات پست دارد، اردک صفت است. همانند دریا که اردک دنبال لجن است و انسان در این اقیانوس بی کران عالم دنبال امور پست باشد. انسان به هر چیزی که دل ببندد، ارزش او برابر همان شی است و تنها دل بستن به خداست که توصیه شده است. اگر کسی به خدا دل ببندند ارزش آن بهشت است. بهشت یعنی هر چیزی جای خود قرار گیرد و لذت اینکه چگونه سازنده آن شی به چه زیبایی آن شی را ایجاد کرده می بیند. بنابراین بهترین لذت را پس از کشف حقایق هستی می برد، در این لحظه است که می گویند در بهشت آمده است.

بکش این چهار مرغ بی ادب را

که یابی تو حیاتی، بوالعجب را

وقتی شهوت کشته شد و سپس زنده شد آنگاه شهوت دوست بدست میآید.

چنانچه کسی چهار صفات حیوانی را در این دنیا از خود رها نکند پس از مرگ در عالم برزخ باید صفات را از خود رها کند که بسیار سخت تر از این دنیاست که معمولاً می گویند دچار عذاب می شود. همانند ضربات روحی که از ضربات جسمی بسیار سختر است.

خدا به رحم طبیعت می گوید، باز شو، تا انسان وارد عالم ماوراء الطبیعه شود که با ترک عادت امکان پذیر است. همانند طفلی که می خواهد از رحم مادر خارج شود و خدا به رحم میگوید باز شو تا بچه خارج شود.

انسان هنگام ترک یک عالم به عالم دیگر دارای حالات روحی متفاوت می باشند. به نظر می رسد که چنانچه این انتقال با آمادگی روحی انجام شود ناراحتی و فشار کمتری به آدمی وارد می کند. هنگام ترک عالم رحم به عالم طبیعت، دچار فشار جسمی و رحم شده و معمولاً نوزاد گریه می کند. زمانی که عالم طبیعت را ترک و به عالم برزخ می رود، دچار ناراحتی می شود و تعلقات دنیوی را به سختی رها می کند. اینکه گفته می شود انسان دچار فشار قبر می شود، در حقیقت روح انسان در بدن مثالی دچار عذاب می شود. با عنایت به عدم تعلق روح به بدن عنصری، قبر نمی تواند فشاری را به انسان وارد کند. همانند وقتی که انسان در خواب صحنه های ترسناک را مشاهده می کند، وقتی بیدار می شود دچار نگرانی می گردد و بدن مثالی دچار فشار می شود. فشار دیگر رفتن به عالم قیامت کبری می باشد. به نظر می شود آدمی در این مرحله نیز بخاطر اعمال خود دچار فشار گردد که به عنوان فشار برزخی نامیم. بنابراین حداقل سه فشار رحم، قبر و برزخ دچار آدمی است.

علامه می فرمایند: سحر وقت صید است و بین الطلوعین وقت شکار است. در سحر شروع به رفتن برای شکار و در بین الطلوعین با قرآن خواندن، تفکر کردن، . . . شکار میکند. بعضی در طلوع آفتاب وقت شکار دارند و افراد مختلف امکان شکار در زمانهای گوناگون دارد.

کتاب انسان در عرف عرفان از علامه مفید است که 24 امور مکاشفه علامه آمده است. که در ملاقات رهبری با علامه هدیه گردید، رهبری شکار کردند. حدود 46 اصل در آن آمده در اصل 45 عالم زر آمده است.

انتظار امام زمان، انتظار عقلانی باید باشد همانند سفر رهبری، که سفر عقلانی است. علامه می گویند این اثر دوران می باشد به یگانه دوران تقدیم شده است. در یک اصل آمده است که بهشتیان لذات خیالی دارند. و عده ای قلیل لذات عقلانی دارند، لذت عارف از لذات لقاءالله است. خاصه های عرفانی هر کس مطابق امور روزمره فرد می باشد.

معراج یعنی خروج از عادت است و مراتب دارد. که در قوه خیال سیر میکند و نقل است که پیامبر در معراج، علم حضرت علی را روی شترها می بیند که ابتدا و انتها ندارد و بهشت را در جمال علی و جهنم را در جهال علی میبیند.

خروج از عادت به دوام نیست و مکاشفات بصورت دائمی نیست و در مواقع خاص ایجاد می شود و علامه زمانهای رخ داد آنرا در حالت های گوناگون آورده است. مکاشفه دادنی است و بستگی به حال و شرایط روحی فرد دارد.

سوالی که مطرح است حضور چیست؟ مانند کسی که غرق مطالعه و تحقیق است و به وقت غذا فرا می رسد ولی میل به گرسنگی ندارد. این حالت را حضور فرد گویند و نه تصرف فرد. غلبه نفس بر غریزه را حضور می گویند. بعضی اوقات میگویند فلانی حضور قلب دارد. منظور این است بر امیال خود غلبه دارد و امکان تمرکز بر هدفی که تعقیب می کند، دارد. مثلاً میگویند باید در نماز حضور قلب پیدا کنی، لذا چنان خود را در مقابل خدا تصور کنی که غیر از او برایت ظهور پیدا نکند. وجود یکتاست ولی دارای شئونات مختلفی است که اسامی گوناگون به وجود داده مـیشـود هـمانـنـد زمـیـن، خـورشـیـد. هـیـچـکـس نمیتواند به شر وجود دسـتـرسی پـیـدا کـنـد.

حورالعین را نیز وضو گویند که منظور نور چشمان است همانند کسی که با نماز و با وضو است، می گوییم نورانی است.

اعضای بدن شأنی از نفس می باشند و همه شئون در رابطه با نفس ناطقه میباشند. چنانچه سوزنی به یک جای بدن زده شود همه اعضاء بدن عکس العمل نشان میدهند.

لذا اینکه گفته می شود چشم خود را پاک نگه دار، در غیراینصورت سایر شئونات را اثر می گذارد. نفس ناطقه همواره با شئونات هست و شئونات همواره با نفس پر شده است. لذا گفته می شود وجود صمد (یا پر) است. منظور این است نفس تمام وجود را پر کرده است. همانند هوا که فضای اطاق را پرکرده است.

اینکه گفته می شود خدا همواره با انسان است لذا نباید فرد خطا کند. در پاسخ گفته میشود که شئونات مختلف انسان باعث خطا شده اند نه اینکه خدا دچار خطا شده است.

اینکه گفته می شود با یاد خدا دلها آرامش می گیرد، بهنظرمیرسد که وقتی به حقیقت وجود پی بردیم و صفات حیوانی دور شدیم آنگاه ماوراء طبیعه دیده میشود و آرامش حاصل می شود. و دل حرمسرای خداوند است. همانند کسی که برای رفتن به منزل حرکت می کند وقتی به منزل رسید آخرین جایی است که محل استراحت و آرامش فرد است و ذهنش دیگر انتظار رفتن به جای دیگر را ندارد و به انتهای راه رسیده است. لذا به هدف خود رسیدهاست.

سوالی که میکنند نذر کردن نوعی معامله با خداست آیا این با بندگی کردن با خدا متناقض است؟ خداوند راههای تقرب به خویش را بوسیله پیامبران مشخص نموده است، یکی نماز، دیگری نذر و . . .  خداوند به ما نزدیک است ولی ما به خدا دور هستیم که باید نزدیک شویم.

با نذر کردن وابستگی انسان به دنیا کم میشود که باعث خودسازی و نهایتاً خدا پرستی می شود. وقتی دل انسان حرمسرای خداوند شد، لذا دل می خواهد صاحبش به منزل برگردد و این صاحب خانه می گوید یا جای من است یا جای غیر من، لذا باید غریبه ها را از این حرمسرا بیرون کرد. در حقیقت باید دل را از آلودگی ها پاک کرد زیرا خداوند پاک است.

روح انسان پس از رهایی از بدن عنصری مادی با بدن مثالیش و با همه فضایل و یا رذایل اخلاقی در عالم برزخ به ظهور مثالی می رسد. بسیاری از آنچه که در ماورای نشأه طبیعت به انسان روی می آورد بروز و ظهور ملکاتیند که انسان به کسب یا اکتساب در مزرعه ذات خویش کاشته است. لذا فضایل و رذایل اخلاقی، بدن مثالی فرد را شکل میدهند.

عالم برزخ بین عالم طبیعت و عالم قیامت قرار دارد. همه مردم پس از مرگ، روحشان در این عالم با بدم مثالی سیر می کند و شفاعت در این عالم نمی باشد و مربوط به عالم قیامت می باشد. قوه خیال نیز برزخی است برای انسان در عالم طبیعت، بین عالم شهود و عالم غیب. اعمال انسان توسط قوه خیال تصویر برداری و در روز قیامت ارائه می گردد. نقل است که کارنامه اعمال خوب انسان به دست راست و کارنامه اعمال خلاف انسان به دست چپ داده می شود. البته دست چپ و راست هر دو از جایگاه یکسانی قرار دارند ولی اعمال نیک توسط دست راست، همانند نوشتن، و اعمال زشت توسط دست چپ انجام می گردد، همانند دفع نجاسات و طهارت انسان از آن. اینکه گفته می شود هنگام ورود به مسجد ابتدا پای راست و سپس پای چپ و هنگام خروج ابتدا پای چپ و سپس پای راست را قرار دهید بخاطر این است که چنانچه اجل آمد، فرد در خانه خدا به دار ابدی برود.

بنـابراین انسـان در هیچ نشأه بی بدن نیست و بدن در هر نـشـأه بـه وفـق آن نـشـأه

 اسـت و تفاوت ابدان به کمال و نقص است. این روح با بدن طبیعی عنصری در نشأه شهادت مطلقه اینجائی علاقه تدبیری دارد، همین علاقه تدبیری در عالم برزخ بین او دیدن مثالی او و صفات مکسوب یا مکتسبش خواهد بود و همه آنها قائم به وجود نفسند. چنانکه در نشأه عنصری بدن طبیعی و همه توابع و عوارض آن قائم به وجود نفسند.

حضرت آدم اولین انسانی است که در عالم طبیعت ظهور کرد و سپس حوّا از پهلوی آدم به دنیا آمد. سپس انسانها توسط آنها باذن الهی خلق گردیدند.

به نظر می رسد که اینکه گفته می شود که وقتی به باطن افراد نگاه میشود بصورت حیوانات گوناگون دیده می شود، در حقیقت بدن مثالی فرد در عالم برزخ دیده می شود. مثلاً گرگ درنده و خروس شهوت پرست و . . . لذا به نظر میرسد افراد با توجه به صفات رذیله خود به نزدیکترین حیوان که دارای صفات غالب است تشبیه می شود و چنانچه انسانی کامل در این دنیا باشد، در آن دنیا چهره زیبا انسانی پیدا می کند انسان دارای ابعاد حیوانی، نباتی، جمادی و الهی دارد. با توجه به مرتبه او در عالم برزخ شکل می گیرد. بدن مثالی بر خلاف بدن طبیعی از ماده نمی باشد همانند انسانی که در خواب دیده می شود که حرکتدارد ولیجسمندارد.

به نظر می رسد که انسان همواره دارای دو بدن، یکی بدن مثالی و دیگری بدن طبیعی است. در این دنیا همانطوریکه بدن انسان با خوردن های گوناگون و بیماری تغییراتی میکند از کودکی به بزرگی می رسد بدن مثالی نیز با اعمال انسان در حال تغییر است اگر انسان بخواهد در عالم برزخ چهره انسان کامل را داشته باشد باید در این دنیا، خود را به تهذیب نفس مجهز سازد در غیر این صورت پس از موت بدن مثالی در جهنم قرار میگیرد تا نفس بدن مثالی تهذیب قرار گیرد. بنابراین انسانها باید در عالم طبیعی یا عالم برزخ مراتب تهذیب نفس را طی کند. همانند سنگ آهن که در کوره قرار می گیرد تا آهن خالص ایجاد شود.

بـه نظر می رسد که انسانها در قیامت، با بدن کامل شده جسمی  ظهـور میکنند و انسان دارای عقل کاملتری می گردد.

 لذا بطور طبیعی از یکدیگر فرار می کنند همانند گرگ و میش که از یکدیگر متواریند. چنانچه انسان کامل گردد، قیامت او در همین دنیا جلوه می کند و باطن افراد دیده می شود و حقایق آشکار میشود.

در چشم انسان حداقل 24 نوع اشک وجود دارد اشک شوق، اشک اندوه و . . . در صورتی که از یک چشمه آب یک نوع آب جاری است. لذا می توان به خالق آن پی برد.

احکام خاص بدن طبیعی این نشأه با بدن نشأه ورای طبیعت یکسان نیست. مثلاً برای این بدن خواب و خوردن نیاز است در صورتی که در عالم برزخ خواب و خوردن نیست چون بدن مثالی از نوع ماده نیست. یا اینکه انسان در این دنیا مرگ دارد ولی در عالم آخرت اینگونه نیست و مرگی وجود ندارد.

عالم آخرت، عالم ماورای طبیعت است لاجرم عاری و منزه از ماده طبیعی و عوارض و احکام آنست لذا نظام عالم آخرت کاملترین نظام امکانی است و خواسته های نفوس قدسیه به اراده  و مشیت آنها باذن الله حاصل می شود نه به تدریج و تعاقب زمانی، مانند این عالم طبیعت. علامه در دفتر دل میفرمایند:

به بسم الله الرحمن الرحیم است

که عارف در مقامکن مقیم است

 بنابراین وقتی انسان کامل گردید گویا در عالم آخرت قرار دارد و هم اینکه اراده کند میتواند هرعملی که میخواهد باذن خداوند انجام دهد.

نفس به ذات خویش زنده است و بدن طبیعیش به عرض زنده به اوست. حیات در بدن اخروی عرضی آن نیست بلکه ذاتی آنست که بالفعل و بالذات زنده است، بخلاف بدن طبیعی دنیوی، نفس کمال جسم طبیعی است که آنرا به حد قوت زنده است. مراد از کمال، کمال اول است.  بعلاوه در عالم طبیعت نیز حیات وجود دارد. حیات و احکام آن در ماورای طبیعت غلبه بر حیات در عالم طبیعت دارد. در حیات اخروی همه انسانها آنرا درک می کنند در صورتی که در حیات دنیوی انسانهای کامل آنرا درک میکنند.

حق تعالی مجسم اجسام (یعنی خالق) و مصور صور است (طراح هستی وشکل دهنده) و نفس ناطقه انسانی در ذات و صفات و افعال مظهر کامل خداوند می باشد. لذا به نظر می رسد که فرق انسان کامل با خدا، در خالق و مخلوق بودن است و حضرت علی هم این را نقل کرده است و انسان کامل مظهر کامل خداست. بعبارت دیگر تجلی خدا در انسان کامل است. تجلی دیگر خدا قرآن و چهارده نور مقدس اهل بیت می باشد. اینکه حضرت علی می گوید من قرآن ناطقم. افراد عادی به مقدار کمال خود از قرآن بهره میگیرد. همانند افتادن سیب از درخت است که نیوتن، نیروی جاذبه را کشف کرد یا اینکه هر چیزی را زوج آفریدیم که در نزد عالم همان الکترون و پروتون است که بار مثبت و منفی دارند و با تفکیک آنها انرژی هستهای ایجاد میشود.

چنانچه قرآن را مظهر حق تعالی تصور کنیم و تفسیر انفسی آنرا بیابیم لذا حقایق هستی آشکار می شود. همانطوریکه هر فردی از بطن خود و نیت خود مطلع است لذا چهارده معصوم که قرآن ناطق هستند، میتوانند بطن قرآن را برای مردم آشکار‌‌سازند.

کسانی که تعبیر خواب می کنند، در حقیقت از ظاهر مثالی به ظاهر باطنی تفسیر می کنند. همانند افراد شهوت پرست که صورت مثالی آنها خروس می باشد. به نظر میرسد قرآن هم ظاهر مثالی از حق تعالی است و نیاز به چهارده معصوم و انسانهای کامل می باشد که بتواند ظاهر طبیعی آنرا تفسیر کنند.

انسان وجود ممتدی است از فرش تا فوق عرش، در عین اینکه یک شخصیت است او را مراتب و مدارج بسیار است. بدنها در طول یکدیگرند و تفاوت آنها به کمال و نقص است. تکامل برزخی انسانها حق است و ثواب آثار خیر هر کس که بعد از ارتحال از دنیا عایدش می شود، همه دال بر تکامل برزخی است. در هر دو عالم برزخی و طبیعی، بدن و قوای آن از شئون نفس انسانی و ظل آن می باشد. افراد کامل در علم و عمل دارای تکامل برزخی نمی باشند. اینکه تأکید می شود که نماز و روزه فرد میت که ادا نشده است، توسط ورثه برای میت ادا شود، در حقیقت کمکی به بدن مثالی جهت تکامل در عالم برزخی است. یا اینکه سوره فاتحه برای میت خوانده می شود، ثوابش به روح میتمیرسد.

بسیاری از اعمال عبادی امری است در صورتی که روزه از اعمال اعبادی نهی است روزه دارای ظاهری است که تأکید بر امساک و طهارت ظاهری است و دارای بطنی است که باعث طهارت باطنی می گردد و انسان را آماده سیر و سلوک و تزکیه نفس می کند.

 سوالی که مطرح شود اینکه چرا خواندن قرآن ثواب دارد؟ بهنظر میرسد با تـوجه به اینکه قرآن را تجلی خدا تصور کنیم، باخواندن قرآن، فهمیدن قرآن و عمل

  به قرآن میتوان مراتب کمال را طی نمود.

کسی که تهذیب نفس می نماید، گاهی تمثلاتی در روح نفس خود مشاهده میکند و گاهی حقایقی بی تمثل درمی یابد. علم و عمل در عرض نیستند بلکه جوهرند و علم و عمل انسان زنده همانند دو بال میباشند. اینکه گفته می شود عرفان نظری و عرفان عملی تواماً انسان را به کمال می رسانند. در عرفان نظری علم انسان افزون میشود و در عرفان عملی، طعم و لذت عرفان نظری که منجر به کشف حقایق هستی است برده میشود. بالاترین لذتها دستیابی انسان به حقایق است همان طوریکه با کشف یک پدیده یا حل یک مسئله، انسان به وجد می آید. انسان تا خود حرکت نکند، نمیتواند لذت حرکت را بچشد، همانند کسی که مدتها کنار راننده ماشین باشد، هیچگاه راننده نمیشود و لذت رانندگی را نمیچشد و صرف علم به رانندگی کفایت به رانندگی نیست. کسی که می خواهد به طرف خدا صعود کند باید ابتدا خداشناسی را کامل کند و به موازات تهذیب نفس را انجام دهد تا سیر‌‌الیالله پیدا کند.

چنانچه انسان تهذیب نفس کرده و همت والا در این جهت داشتهباشد آنگاه لوح نفس و بطن نفس خود را مشاهده میکند و امکان اصلاح برای او حاصل میشود. معمولاً افراد خود را حق و صاحب کمال می دانند و دیگران را ناحق. تا زمانی که ما عیب خود را نشناسیم، نمی توانیم علاج آن کنیم. لذا اینکه گفته میشود خود شناسی مقدمه خداشناسی است، کاملاً بدیهی است.

آنچه در خواب و بیداری نصیب هر کسی می شود، میوههایی است که از کمون شجره وجود او بروز می کند. هر شخص جدولی خاص از بحر بی کران هستی است و نصیب او از این جدول وجودی خاصش به اقتضای مناسبتی  است میان   او با   خالق  هستی،  عاید او می شود.  چنانچه به سرّ جل یاد شده آگاهی حاصل شود، سلطان معنی توحید صمدی به شهود می رسد.

جزا و پاداش در طول علم و عمل است بلکه جزا نفس علم و عمل است. لاجرم قیامت هر کس قیام کرده است (یعنی قیام تو) و هر کس بهشت یا دوزخ خود است. چنانچه افراد تهذیب نفس کنند، دنیا برایشان بی ارزش است. همان طوریکه حضرت علی میفرمایند: که حکومت بی ارزش است مگر اینکه حقی را به حق دار برساند. بنابراین برای دنیا جنگ و جدل نمیکنند بلکه برای عالم آخرت تلاش می کنند. البته  دنیا کشت زار عالم آخرت است و رسیدن به عالم ماوراء الطبیعه از عالم طبیعه ایجاد میشود که به علم و عمل در این دنیا با جهت الهی میسر است. و لذا عرفا دنیا را برای آخرت می خواهند. وقتی کسی به مراتب عالی تهذیب نفس رسید و انسان کامل گردید، عالم هستی در اختیار اوست و با کوچکترین ارداه، هر کاری بخواهد با اذن الهی انجام پذیر است. لذا بهشت برای مؤمن ایجاد می شود. بالعکس چنانچه فردی در خلاف جهت الهی حرکت کند و از خدا دوری کند قطعاً دچار انحراف و گمراهی می شود. همانند کودکی که دست پدر خود را در جائی که نمی شناسد رها کند، قطعاً گم شدن حاصل میشود. لذا اینکه گفته می شود خدایا ما را یک لحظه به حال خود وا نگذار، حکایت از گمراهی و به ضلالت رفتن فرد را به دنبال دارد. البته خدا همواره با انسان است این شئونات نفس است که بعضاً به خطا میرود. همانند چاقو است که می توان برای مصارف زندگی استفاده کرد و یا اینکه فردی را به هلاکت رساند.

دو چیز انسان را بیمه می کند، یکی قرآن و دیگری اهل بیت. این دو گوهر گرانبها را پیامبر گرامی در حدیث ثقلین سفارش نمودند. سوالی که مطرح میشود شفاعت چیست، آیا یک نحوه پارتی بازی در ماورای طبیعه است، قطعناً نه، شفاعت در حقیقت و واقع رسیدن به نتیجه اطاعت از فرمان قرآن و تمسک به ذیل ولایت اهل بیت عصمت و وحی است. چنانچه در قرآن آمده است اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولامر منکم. اطاعت از فرامین قرآن، اطاعت الهی است که بوسیله پیامبر ابلاغ و توسط ولایت تداوم پیدا می کند. لذا همواره خدای متعال برای انسانها راهنما قرار داده است تا از طی مسیر به کمال و دچار انحراف و خطر نشوند. همانند رانندهای که در جاده ای پر از پیچ و خم و شیب و باریک حرکت می کند. چنانچه به علائم راهنمایی دقت کند به مقصد میرسد ولی اگر قوانین راهنمایی رعایت نشود قطعاً در این جاده شلوغ تصادف و به پرتگاه می رود و نتیجه آن نابودی و مرگ است. که بعضاً آنرا صراط مستقیم تعبیر می کنند، راه خدا فقط یک مسیر دارد، سایر مسیرها ما را به مقصد که همان خداست نمی برد. با زدودن رذائل اخلاقی، می توان طی کمال کرد. خدای متعال راه صراط مستقیم را برای عارفان ظاهر می گرداند همانند آشکار شدن لوح نفس برای فرد سالک الی الله و نفس است که حافظ بدن میباشد و اجزاء بدن شئونات نفس می باشند که توسط قوای گوناگون بوسیله اجزاء بدن فعال میشود. همانند قوه بصره که باعث می شود چشم از اشیاء عکسبرداری کند و توسط قوه خیال قابل تصور باشد.

با انجام مرگ، مفارقت نفس از غیر خودش ایجاد می شود و تعلق نفس به بدن طبیعی کاهش می یابد و به تدریج از بین میرود.

نفس ناطقه انسانی علاوه بر عاری بودنش از ماده و احکام آن، مجرد از ماهیت نیز هست و او را حدیقف نمی باشد. زیرا نفس انسان، مظهر کامل حق تعالی است. در غیر این صورت امکان تجلیات در مظاهر و مجالی غیر متناهی امکان پذیر نبود.

انسان کامل در هر مرتبه نظام هستی می تواند هم به پیش از آن آگاهی یابد و هم به پس آن، یعنی اگر انسان خواننده کتاب هستی باشد، در هر مرتبه ای از وجود هم می تواند قبل آنرا دریابد و هم بعد آنرا و هم از گذشته خبر بدهد و هم آینده. اینکه نقل است حضرت علی می فرمایند: از من سوال کنید از بدو هستی تا آخر هستی، دلالت بر کامل بودن حضرت علی دارد.

داستان آدم و حوا در قرآن، در حقیقت نمایش سرگذشت ما می باشد که در آینه صیقلی سرّ خاتم محمد رسول الله منعکس و متمثل گردید و در قالب الفاظ وحی ریخته شده است. اعمال انسانها به آنان ارائه می شود. عمل راقشری است که با زمان منقضی است و لبّی است که حقیقت انسان و ملکه برای او میشود و با آن ملکه اقتدار و ملک می یابد. مثلاً انسان مشق خط می کند، این مشاقی را صورتی این سوئی است که عبارت از حرکت است و قلم به روش خاصی است و آن را لبّ و معنای آن سوئی است که ملکه ورای عالم طبیعت است و با آن ملکه به هر حال قادر به خوش نویسی است و همین ملکه پاداش عمل خطاطی اوست. حسنات وسیئات آدمیان در ماورای طبیعت جزا و پاداش نفس عمل است. علامه می گویند:

در این معنی نگر در کاه و گندم

چه می باشد غذای گاو و مردم

طعامی خور که جانت زندهگردد

چو خورشید فلک تابنده گردد

غذای عام خام است و بُود پوست

غذایخاص مغز است و چهنیکوست

از حضرت داوود نقل است، ای خدای من، چرا خلق کردی عالم را و آنچه در آن است. خدا فرمود:گنجیبودم پنهان و دوستداشتم که کمالوعظمت منشناختهشود.

ملکات مکسوب یا مکتسب هر کس مواد صور برزخیند و انسان با آن صور محشـور

 می شود و اینکه عده ای می گویند روح انسان پس از موت به انسان دیگر، یا جانور، یا گیاه یا جسمی منتقل میشود غلط است در حقیقت اعمال انسان، بدن مثالی انسان در عالم برزخ را مشخص می کند. همانند اینکه نجاسات در عالم خواب نشانه مال و ثروت در این دنیاست و تنها انسانهای کامل هستند که بدن مثالی و بدن طبیعی بصورت انسان می باشد. بدن مثالی افراد شهوت پرست همانند خروس و بدن مثالی افراد دنیا پرست به صورت طاووس و بدن مثالی افراد پست و بد اخلاق به صورت اردک و بدن مثالی افراد خائن و ضایع کردن حقوق مردم به صورت کرکس و الی آخر می باشد.

انـسـان تـا صـعـود بـرزخـی و فـوق آنـرا تحصیل نکند، نمی تواند حقایق هستی

 را کشف کند. علوم و معارف نردبان ترقی برای فهم حقایق منطق وحی و روایات صادر از معصومین است. بنابراین علوم بالاخص فقه مقدمه تهذیب اخلاق و اخلاق مقدمه توحید و خداشناسی است. معجزات و کرامات اولیای الهی که ولایت تکوینی تصرف در ماده کائنات را دارند هم آنها از همت نفس قدسی انسان و تهذیب نفس می باشد.

اینکه افراد قرآن یا ضریح چهارده معصوم را می بوسند در حقیقت جلوه خدا که در قرآن یا چهارده معصوم ظهور کرده است لمس می کنند. در قرآن خدا با انسان صحبت می کند و در دعا و نماز انسان با خدا صحبت میکند.

نقل است که ناقه پیغمبر گم شده بود. فردی گفت این چه پیامبری است که نمی داند شترش کجاست. پیامبر فرمود: من هم همانند شما خبری ندارم تا اینکه به پیامبر وحی شد که ناقه در فلان محل است. انسان سالک چیزی جز خود را بدون مناسبتی که بین آن دو است طلب نمی کند همانند رئیسی که دارای اختیاراتی است ولی بجز موارد خاص و ضروری استفاده از قدرت نمی کند. مثال دیگر سالک طی الارض را در امور شخصی استفاده نمیکند.

انسانها باید برای وصول و عروج از استعمال قوه خیال فراتر رفته و همت عالی برای اعتلای به مقام فوق تمثلات باشد. برای اینکار باید مقام عندیت را تقویت و حضور و مراقبت را به کمال رساند تا به شهود توحید صمدی حقیقی رسیده باشد. انسان در مراتب دارای ادراک چهارگانه می باشد که به مقام روح، مقام قلب، مقام خیال و مقام حس بیان می گردد. علامه می فرمایند:

بدان الفاظ را مانند روزن

که باریک است چون سوراخ سوزن

معانی در بزرگی آن چنان است

زمین و آسمان ظلی از آن است

چو جانت پاک گردید از مشاین

معانی را بیابی از خزاین

بنابراین تنها با الفاظ و لغات نمی توان به بیان حقایق هستی پرداخت و با تهذیب نفس می توان به حقایق هستی پی برد. روح انسانی هر اندازه بیشتر به حقایق نوری وجودی نایل شده است، استعداد و ظرفیت وی برای تحصیل و کسب معارف بالاتر بیشتر می شود. ضرب المثل است که می گویند ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه دشوار. خلاصه اینکه قلیلی از بندگان مخلص الهی به نعمت قرب و شهودند و اکثر ارباب کمال اهل عقل و برهانند لازم به ذکر است که قرآن و عرفان و برهان از یکدیگر جدایی ندارند. و در جهاد اکبر است که جان به لب می رسد تا جام به لب رسد. به اهل فکر و منطق، ارباب عقول و ارباب نظر گفته می شود در صورتی که به اهل کشف و شهود به ارباب تحقیق و اهل طریق اطلاق میگردد.

رمز موفقیت در هر کاری علاقه و پشت کار و توانایی در آن حرفه است. یکی از علل پیشرفت در حوزه های علمی و مذهبی این است که کسب علوم الهی و دینی را وسیله امر و معاش خود نمی خواهند و به حوزه نرفته اند که ثروتمند شده و کسب درآمد کنند بلکه عشق و علاقه به یادگیری معارف اسلامی او را به حوزه ها کشانده است همانند دعوت یک سخنران مبرز که باعث می گردد افراد بدون اینکه به مسائل مادی فکر کنند، خود را آماده می کنند که در آن جلسه سخنرانی شرکت کنند یا یک مسابقه ورزشی بین دو تیم که باعث می شود جوانها از فرسنگ ها را ه برای تماشای مسابقه به محل برگزاری بروند.

در کشورهای غربی کار در هر واحد صنفی را با کسب درآمد متمایز ساخته اند. چنانچه فردی به هر دلیلی توانای کار نداشته و یا از دست دهد، سریع او را تعویض کرده و فرد مناسب جایگزین می گردد. لذا تداوم کار صنعت لطمه نمی بیند ولی در کنار آن نهاد دیگری تأمین حقوق کرده تا شغل مناسبی برای تداوم زندگی پیدا کند. اگر بخواهیم در علوم پیشرفت کنیم باید کسب علم وسیله معاش نباشد و افراد بخاطر اهداف مادی وارد دانشگاهها نگردند. متأسفانه اکثر دانشجویان برای کسب مدرک و پیدا کردن شغل و جایگاهی در جامعه به این مکان مقدس می آیند و کمتر به فکر کسب علوم می باشند و به هر نحو تلاش می کنند نمره قبولی در هر درس را کسب و در نهایت فارغ التحصیل در آن رشته گردند. اگر کسی عاشق علم و حرفه خود بود آنگاه شبانه روز در آن جهت تلاش می کند و حتی در زمان استراحت به حل مسائل و معضلات روزانه فکر می کند. بنابراین برای پیشرفت کشور باید توانایی ها شناسایی و با توجه به علاقه فرد، او را در آن جهت هدایت کرد بدیهی است کسب علوم با توجه به مسیر طولانی آن، بدون عشق و علاقه، مشکل و می توان گفت امکان پذیر نمی باشد.

نـسبت معرفت شهودی به عقل نظری به مثابت عقل نظری با وهم است. که همان

 گونه وهم با این که مدرک معانی جزئیه است مدعی سلطنت است و عقل او را تکذیب میکند. همچنین اصحاب شهود به ارباب عقول گویند بالا بیایید و در آن حد عقل نظری توقف نفرمائید. همانند فردی که پایین کوه است و پشت کوه را نمیبیند ولی چنانچه به بالای کوه بیاید پشت کوه را نیز می بیند. انسان کامل مبین حقایق اسماءاست و وقوف بر حقیقت با استفاده از معرفت نظری امکان ندارد . مثنویگوید:

هیچ ماهیات اوصاف کمال

کس نداند جز به آثار و مثال

ز آنکه ماهیات و سرّ سرّ آن

پیش چشم کاملان باشد عیان

انسان حقیقت واحده است که بطور کلی به چهار مرحله روح، قلب، خیال و طبع تقسیم می شود. این حقیقت واحده هم عقل است هم قلب و هم خیال و هم طبع و همه قوای و جوارح و اعضای خود. حتی بدنش روح متجسد است.

باطن هر کس در این دنیا عین ظاهر او در آن دنیاست. همانگونه که در عالم خواب، خواسته های بیداریت به صورتهای برای متماثل است لذا در عالم بیداریت بصورت مکاشفه نیز به همین وزان است. خلاصه اینکه هر کس حق را در آنچه میخواهد طلب کند، حق در آن صورت مطلوبش بر او متجلی شود خداوند متعال وحدت صمودی است نه وحدت عددی. چون خدا بر همه مستولی است، نه یکی در مقابل همه، لذا خدا وحدت عددی نیست بعضاً گفته می شود که حق یکی هست و یکی نیست و در داستانها می آید یکی بود، یکی نبود یعنی یکی بود که حق تعالی واحد به وحدت صمدی است و یکی نبود یعنی واحد به وحدت عددی نیست.

ظـهـور تـجـلیات الهی مترتّب بر حصول استعداد و حالات روحی سالک بر اثر

 اطوار ریاضت نفسانی اوست نه اینکه عارف هر وقت به هر گونه بخواهد برایش ظهور تجلیات روی آورد. اینکه گفته می شود الله الصمد و حق پر است لذا از نظر ریاضی نیز قابل بررسی است. چنانچه فاصله  را نصف کنیم و زیرمجموعه   بدست آید بطوریکه   و با استقرا . آنگاه  که

طول

پـسو می توان گفت همان حق است که در تمام هاست و  

به اندازه عضو دارد و باشکستن تغییری در ماهیت ندارد و خواص منتقل میشود از نظر ریاضی بین فواصل و یک تناظر یک به یک وجود دارد. لذا هر قدری که ذره ای را خورد کنیم، آخرین ذره همان خواص اولین ذره را دارد و چنانچه تقسیمات بی پایان بار تکرار شود، عنصری حاصل می شود که در تمام ذرههاست و یکتاست.

اهل معرفت دارای آثار وجودی هستند، وقتی که هوا می خواهد غروب شود، حال و هوای دیگری دارند. آنوقت درهای شب باز می شود و بهار مومن در شب است.

ادب مع الله (یعنی ادب نزد خدا) مقدماتی دارد که برای حضور و عندیت (یعنی نزد خدا) لازم است. فرق است بین صحت عبادت و قبول عبادت. صحت عبادات درستی عبادت در مقابل فقیه است ولی قبول عبادت، قبولی عبادت نزد خداست که ممکن است صحت عبادت نداشته باشد. عارف می گوید هر کسی قلب و دلش با خداست امام جماعت باشد اگرچه صحت عبادت ندارد ولی فقیه می گوید آنکه صحت عبادت دارد، امام جماعت باشد.

منادات، ندا کردن و صدا کردن فردی از راه دور ولی مناجات، صدا کردن و حرفزدن با کسی که نزدیک است. بدترین دعا آن است که موقع نجوا دلت جای دیگر باشد همانند اینکه از کسی چیزی بخواهی و موقع خواستن پشت به فرد کنی و این خلاف ادب است. یا خواستن آش از آشپز که کاسه را وارونه کرده و درخواست آش کنیم. لذا آشپز آش را کجا بریزد یا لیوان آب وارونه زیر شیر بگیری، اگر دریا آب ریخته شود در لیوان نمیریزد. نماز و عبادت ما باید با حضور قلب باشد تا اینکه رحمت الهی شامل شود.

عبدالله، عندالله است. ادب مع الله باعث می شود که انسان عندالله شود. بـه تعـبیـر

 امام، عالم محضر حق است. همانند کارگری که احساس کند که استادکار دارد او را نگاه میکند ولی به محض اینکه استادکار را نمی بیند، کار را بطور احسن انجام نمیدهد در اصطلاح عرفان آنرا محضر گویند و غیر از حضور است. گاهی کارگر از نگاه کردن استادکار خبر ندارد، باز در این حالت کارگر تن به کار نمیدهد. شکل سوم سرکارگر همواره حضور دارد ولی کارگر به علتی سرکار نیست. همانند داستان حضرت موسی که به او دو شیشه از طرف حق تعالی داده شد و گفته شد که نخواب ولی پس از دو روز خواب بر او غلبه کرد، لذا حق تعالی گفت چگونه حق می تواند بخوابد و هستی بدون متولی باشد. لذا بنده گفته امام خمینی را به شعر درآوردم:   

در محضرحقمادام، دوری از گناهانکن

گر لذت آن بینی، زیباست عبادت ها

اگر در محضر حق انسان نزدیک حق تعالی باشد گویند انسان حضور قلب دارد و در حضور است. شخصی نزد آقا امام حسین آمد که چه کنیم که گناه نکنیم، ایشان فرمودند: جایی برو که خدا ترا نبیند، وانگهی هر گناهی می خواهی انجام بده. وقتی انسان در حضور یک عارف قرار می گیرد که بطن او را می بیند، خیلی نگرانی دارد. چگونه است وقتی در محضر خالق عارف هست بدون حضور قلب است.

سلام  در نماز وقتی جواب دارد که انسان در حضور باشد آنگاه جواب سلام واجب است و انسان پاسخ سلام را دریافت می کند. با توجه به اینکه پیامبران در حضور هستند و حضرت محمد در صف اول در جوار حق تعالی است. سلام های ما در نماز، مانند سلام در خانه به کسی که خارج از خانه است می ماند، لذا پاسخ ندارد، چون نشنیـده اسـت و بایـد در حضـور صاحب خانه بود تا جواب سـلام شنیده شود.

بعد منزل در سفر روحانی نیست و باید مقام عندیت پیدا کرد. دل اگر دل است، آنگاه در کنار دلبر است در غیر این صورت مشتی گل است. همانند عاشق و معشوق لذا باید حضور قلب پیدا کرد تا در جوار حق تعالی قرار گیریم.

طی الارض در اختیار سالک الی الله قرار می گیرد که در مواقع ضرورت استفاده کند. همانند دارنده یک ماشین که اگر در اختیار راننده قرار گیرد، برای جابجایی استفاده می کند ولی اگر در اختیار یک جوان قرار داده شود برای تفریح استفاده میکند در صورتی که وسیله نقلیه برای جابجایی است نه تفریح. در بعد وسیعتر دنیا جای حقیقت است نه تفریح و خوشگذرانی. هر کجا عقل چیزی فهمید آنگاه انسان لذت و تفریح میکند. عالم براساس عقل آفریده شده است نه بازی. طی الارض را به هر کسی نمی دهند طی الارض مقامی است که در اختیار سالک الی الله داده میشود تا مشکلات مستضعفان را برطرف کنند. در حقیقت طی الارض وسیله جابجایی سالک الی الله، که برای فرمان های الهی استفاده می شود. سالکین کارگزاران جهان هستی هستند و استفاده اختصاصی ممنوع است و در امور شخصی باید مانند مردم عادی عمل کند.

وقتی انسان مقام عندیت پیدا کرد آنگاه کلید خزائن هستی را به او میدهند و هرچه اراده کند، حل می شود و انجام می گردد. درهای فلک و ملکوت را برای او باز می کنند ولی پیامبران، بجز چند معجزه محدود، برای نشان دادن و اثبات پیامبری به اذن خدا، از قدرت ماورای طبیعه استفاده نمی کردند. چنانچه مقام حضور از دست رود آنگاه کلید خزائن گرفته می شود. کلید خزائن بخاطر حضور است. وقتی امام حسین در صحرای کربلا به شهادت رسید، می دانست که شهید می شود ولی حجه الله حق ندارد از قدرت خود در مبارزه استفاده کند. با توجه به اینکه حجه الله در حضور خداست، چنانچه خدا صلاح بداند نمیگذارد  شهید شود ولی گویا خدا بخاطر حفظ دین مایل است امام حسین به شهادت برسد.

انسان دارای سه پدر است، یکی پدر نسبی (پدر فرزند)، دیگر پدر سببی (پدر خانم) و دیگر پدر عالم که معلم انسان است و از دو پدر سببی و نسبی بالاتر است.

  • ۹۴/۰۳/۱۹
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی