همسرم در سالگرد فوت زهرا در گذشت
روح پاکش در جوار اولیا محشور گشت
نوزده شب را به بستر آرمید و ناله کرد
دار فانی را وداع و چشم بر دنیا ببست
همسرم در سالگرد فوت زهرا در گذشت
روح پاکش در جوار اولیا محشور گشت
نوزده شب را به بستر آرمید و ناله کرد
دار فانی را وداع و چشم بر دنیا ببست
گر شوی مرتکب خدعه و نیرنگ و ریا
گر شوی مرتکب حیله و تزویر و جفا
وانگهی غرق هوا و هوس خو یش شو ى
می رود روح و روان درپی هر میل و خطا
کاش می شد ظلم و تزویر و ستم یا هر جفا
جملگی می شد برون از نفس و هر قلب سیاه
واندر آن یکرنگی و مهر و خوشی جا می گرفت
همچو عاشق در مسیر دیدن و سیر خدا
دردانه دهر و نکته پرداز
روحش سوى حق بود به پرواز
از سوز جگر گلایه نا کرد
آن یار شفیق و محرم راز
من که می دانم جهان روزی گلستان می شود
شادی و خوشحالی مردم دو چندان می شود
پس چرا نومید از آینده و حال خودم
مهدی موعود آید، همچو رضوان مى شود
مى رود ایمان و تقوا، در پی هر هرزگی
کبر و پستی می برد ایمان ما در بندگی
شستشوی روح ما دانی نماز است و دعا
نفس دون افعی بود،چون شهوت اندر زندگی
نظر کردم به حال یاغی و خویش
بدیدم بی وفایی را کم وبیش
نه قدرتمند غالب بر دل خود
نه ثروتمند در فکر دل ریش
نظر کردم به مردم، من کم و بیش
بدیدم حال دو لتمند و درویش
نه قدرتمند در فکر فقیر است
نه مسکین است اگه ز همدرد خویش
نگه کردم به حال دزد و درویش
ندیدم حاصلی را من کم و بیش
نه درویشی که غالب بر دل خود
نه دزدی را که آگه گشته بر خویش
عشق ما، عشق حقیقی بر خداست
دیدن یار و لقای کبریا ست
عشق سالک بهر حق جان دادن است
این جهان، چون نردبان اولیاست
مستی ما، مستی انگور نیست
بهر جنت یا ز عشق حور نیست
مستی ما، دیدن روی خداست
دیدنش بی چشم دل مقدور نیست