باسمه تعالی
قصیده خادم الرضا(۲)
۱.
درون سینهام شوق تو دارم
که جانم را فدای تو، خادم
۲.
نهان در دل بود یاد و امیدت
شدم آرام در نای تو، خادم
۳.
ز اشکم جوی خون جاریست هر شب
که شویم خاک پای تو، خادم
۴.
به شوق دیدنت دارم هوایی
دلم لرزید از آوای تو، خادم
۵.
ز دور افتادهام، اما همیشه
دلم پر میزند سوی تو، خادم
۶.
به جان، مشتاق دیدار تو هستم
جلوهگر شد نور سیمای تو، خادم
۷.
دو چشمم خیره شد بر گنبد تو
که میتابد ز آن سیمای تو، خادم
۸.
لبم هر شب کند ذکر از تو، خادم
که دارم در دلم جای تو، خادم
۹.
اگر یک شب بیایم تا حریمت
زنم بر سینه از سوز تو، خادم
۱۰.
مرا لبریز کن از جام عشقت
که مستم در تماشای تو، خادم
۱۱.
دلم آشفتهی آغوش نورت
که حیران است از سیمای تو، خادم
۱۲.
کجا و من؟ کجا در آستانت؟
نباشد جز دعا جای تو، خادم
۱۳.
دلم بر گنبد زرّین ببازد
که دارد حالِ رؤیای تو، خادم
۱۴.
بگو با کعبه و با طور سینا
که دارم مهر سینای تو، خادم
۱۵.
اگر روزی ببینم گنبدت را
نهم پیشش سرم، جای تو، خادم
۱۶.
به خاک آستانت سجده کردم
که باشد قبلهام پای تو، خادم
۱۷.
اگر شب خواب بینم جلوهگاهت
نوشته نام من، رای تو، خادم
۱۸.
ز اشک شوق، هر شب مینویسم
سخنهایی ز دریای تو، خادم
۱۹.
به دستم گر بود یک جرعه از جام
کنم لبریز دنیای تو، خادم
۲۰.
ندارم در جهان جز آرزویی
که باشم در تماشای تو، خادم
۲۱.
ز الطافش گرفتم جان تازه
شدم گریان به صحرای تو، خادم
۲۲.
به زنجیر وفای تو دلم بست
ندارد جز تو، سودای تو، خادم
۲۳.
ز شوق دیدنت آتش گرفتم
گدازم تا به دیدار تو، خادم
۲۴.
نه زر خواهم، نه در عالم مقامی
مرا کافیست مینای تو، خادم
۲۵.
رئیسی، هم سلیمانی دلاور
فتادند از سر، در پای تو، خادم
۲۶.
شهیدان رهِ عشقِ ولایت
گذشتند از تمنّای تو، خادم
۲۷.
گرفتند از رضا عطر شهادت
شدند سرمست از رای تو، خادم
۲۸.
به خون خود نوشتند این حقیقت
که ما بودیم سودای تو، خادم
۲۹.
مرا این فخر باقی ماند در جان
که باشم در تمنّای تو، خادم
۳۰.
کجا و من؟ که باشم، ای "رجالی"
ولی جانم بود جای تو، خادم
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۲/۱۳