حجاب ازلی
ما سایهی آن پردهی دیرینه شدیم،
کز فهمِ وجود، محو آئینه شدیم.
آیینهی هستی ز عدم آغشته،
در پردهی او محو و بیکینه شدیم.
این رباعی به مفهوم «حجاب ازلی» میپردازد، یعنی پردهای که از ازل میان مخلوق و حقیقت وجود کشیده شده است. در ادامه، هر مصرع را شرح میدهم:
مصرع اول: ما سایهی آن پردهی دیرینه شدیم،
در اینجا اشاره به پردهای دیرینه و ازلی شده است که همواره میان انسان و حقیقت وجود داشته است. «سایه» بودن ما نشان میدهد که حقیقت ما چیزی جز انعکاس ضعیفی از آن حقیقت اصلی نیست. این مصرع اشارهای عمیق به حقیقت عالم و فاصلهی انسان از ذات الهی دارد.
مصرع دوم: کز فهمِ وجود، محو آئینه شدیم.
درک وجود حقیقی آنچنان ژرف و بیکران است که ما را در برابر آن محو و ناتوان از درک کامل آن ساخته است. «آیینه» در اینجا نمادی از حقیقت وجود است که ما در مقابل آن محو میشویم. این مصرع اشاره دارد که هرچه بیشتر در پی فهم هستی باشیم، بیشتر به ناتوانی خود پی میبریم.
مصرع سوم: آیینهی هستی ز عدم آغشته،
این مصرع بیان میکند که هستی ما آمیخته با عدم است. یعنی وجود ما در برابر حقیقت مطلق، چیزی جز جلوهای محدود و وابسته به عدم نیست. همانگونه که آیینه تصویر را منعکس میکند اما خود از آن بیبهره است، هستی ما نیز بازتابی ناقص از حقیقت مطلق است که در بستر عدم ظهور یافته است.
مصرع چهارم: در پردهی او محو و بیکینه شدیم.
در نهایت، حقیقت ما در پردهی الهی محو شده و در آن فانی گشته است. این مصرع میتواند اشارهای به مفهوم فنا فیالله داشته باشد که در عرفان اسلامی مطرح است؛ یعنی وقتی انسان از خود رها شود و در ذات الهی مستغرق گردد، از هرگونه وابستگی و «کینه» (که میتواند نماد دوگانگی و جدایی از حقیقت باشد) پاک خواهد شد.
نتیجه:
این رباعی حجاب ازلی را توصیف میکند که مانع درک مستقیم ما از حقیقت وجود شده است. ما تنها انعکاسی از آن حقیقت هستیم و وجودمان با عدم آمیخته است. درک این حقیقت، ما را از خودمحوری رها میکند و به سوی فنا در حقیقت الهی هدایت میکند.
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۲/۱۰