باسمه تعالی
قصیده
نصیحت(۲)
عشق را بازیچهی دنیا مکن
با هوس آغشته و رسوا مکن
زندگی آیینهی افعال ماست
نقش آن را زشت یا زیبا مکن
با دروغ و حیله هرگز همدمش
پس ز اصل خویش خود را وا مکن
راز دنیا را نمیدانی هنوز
پس قضاوت را ز پیش، امضا مکن
چون نسیمی بیخبر از موج و رود
بر حقیقت سایهای بیجا مکن
هر که را اسرار دل در سینه نیست
راز خود را بر دلش پیدا مکن
با نگاهی میتوان دل را گداخت
پس نگاهت را به هر کس وا مکن
هر که را آزاده بینی، محترم
بندگی جز پیش حق اجرا مکن
گر چراغی در دلت افروختند
نور آن را صرف هر شبزا مکن
گر ز دریا قطرهای حاصل شود
خرج لبهای پر از سودا مکن
چشم دنیا گر نداری، غم مدار
چشم دل را جز به معنا وا مکن
گر حقیقت را ندیدی، صبر کن
سایه را با اصل خود، همتا مکن
گر حقایق را ندیدی، غم مخور
سایه را هممرتبهی معنا مکن
دوستی آیینهی جان است و حسن
دل ز زنگار خطا، شیدا مکن
آن که را بینش بود، بیناست او
چشم جان را جز به حق، بینا مکن
عقل اگر راهت نماید سوی نور
با سیهدل همرهی هرجا مکن
گر زبانت در امان باشد ز شر
خانهی دل را ز غم، مأوا مکن
با درون خویش اول صلح ساز
بر دلِ دیگر کسان غوغا مکن
علم را با جهل همپیوند نیست
نور را با تیرگی، معنا مکن
چشمهی دانش بود پاک و زلال
خویش را با وهم و شک، رسوا مکن
گر نداری صبر، عاقل کی بُدی؟
خشم را بر عقل خود، مولا مکن
دل اگر آرام شد، عقلش پدید
آتشی در جان خود، برپا مکن
هر که را نادان ببینی، نرم باش
جهل را با خشم خود، رسوا مکن
بر گلِ نادان مزن تیغِ نفاق
دشمنی را با ستم، معنا مکن
زندگی را گر بخواهی جاودان
عمر را در غفلت و سودا مکن
ره بجوی از معرفت در کوی عشق
دل به غیر از حضرت یکتا مکن
راز خود چون گوهرِ شبتاب دان
در میانِ دیگران رسوا مکن
چون سخن در جای خود شیرین شود،
حرف بیهنگام را هر جا مکن
دوستی را با صداقت پروران
رشتهی الفت ز هم، رسوا مکن
گر وفاداری به دل جاری شود
دوستی را لحظهای حاشا مکن
هر که را رازی است در دل، محترم
ای "رجالی"، راز خود افشا مکن
سراینده
دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۲/۸
- ۰۳/۱۲/۰۷