باسمه تعالی
قصیده
نصیحت
هر سخن را بیسبب افشا مکن
چشم بینا گر نداری، وا مکن
راه حق، بی عشق، رهزن میشود
نور دانش را ز دل، حاشا مکن
گر نداری طاقت اندیشهای
جان خود را بی سبب شیدا مکن
در قضاوت، وقت را ضایع مساز
حرف را بی فکر و بیمعنا مکن
هر که عیب خویش را بنمود، یافت
نقد را تنها به غیر، افشا مکن
دوستی آیینهی جان میشود
دل اگر بستی، دلت را وا مکن
سود دنیا، بی زیان آخرت
چون سرابی هست، پس اغوا مکن
بی دلیل و حجت، ایمان را مجوی
بی تأمل، فتنه ای برپا مکن
علم، بی تقوا تو را رهزن کند
راه را بی نور آن، اجرا مکن
هر که در گفتار خود محکمتر است
حرف خود را با دروغ، معنا مکن
زندگی آیینهی کردار ماست
چهرهی آن را به غم، رسوا مکن
رنج دنیا گر تو را طوفان شود
موجهایش را ز خود، احیا مکن
راز خود را با هر اهل کوی مگو
سینهی اسرار را، دریا مکن
قدر یاران را بدان در زندگی
مهربانی را ز دل فردا مکن
سخن از مهر و وفا بسیار هست
لیک در بی عملی ، خار مکن
هر که را اندیشهی بیدار نیست
در خطایش خیره شو، رسوا مکن
هر که خاموشی به حکمت برگزید
راز خود را با کسی افشا مکن
دوستی را چون گلی باید شناخت
با غرور و کبر، بیپروا مکن
هر که نان از رنج مردم خورده است
عمر خود بر این عمل یغما مکن
دشمنی با اهل معنا نارواست
دوست را با خوی بد رسوا مکن
حرف حق را گر نباشد گوش دل
عمر خود را صرف این دعوا مکن
زندگی گر لحظهای مهمان توست
فرصتش را صرف هر بیجا مکن
هر که را اندیشهای روشنتر است
با خیالاتِ غلط شیدا مکن
کینه را چون شعلهای سوزان شمار
لحظهای در جان خود مأوا مکن
آبروی مردمان، گوهر بُوَد
حرمتش را با خطا، رسوا مکن
هر که دستی داد در راه کرم
لطف او را با خطا، سودا مکن
دوستی آیینهی کردار ماست
آینه را با خطا، سیما مکن
چشم بدبین را مداوا کن نخست
تو دلت را خانهی سودا مکن
راه حق، بی عشق حق، ناممکن است
عشق را بازیچهی دنیا مکن
ای " رجالی" نور دانش رهنماست
بی تامل، حرف بی پروا مکن
سراینده
دکتر علی رجالی
۱۴۰۳/۱۲/۷
- ۰۳/۱۲/۰۷