باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۲۷)
شهود
گر دیدهٔ دل ز غیر حق پاک کنی
جان و دل خود، سوی افلاک کنی
اسرار شهود در دلت پیدا کن
در وادی عشق، فهم و ادراک کنی
مجاهدت
عاشقان در ره معبود، شهیدان دادند
در مصاف خطر و رنج، دلیران دادند
همچو پروانه به گرد حرم عشق شدند
آخر الامر به شوقش همگی جان دادند
خلع بدن
در خلع بدن، رهی دگر باید جست
از بند تن خویش، گذر باید جست
تا پرده ز رخسار حقیقت نرود
دل را ز همه، بی اثر باید جست
رکن اعظم
رکنیست که بینام نبی بیمعناست
بی مهر ولی، راه حق بیمأواست.
هر کس ز فروغ او نگیرد بهره
در ظلمت خویش، بی نصیب و تنهاست
نقش خیال
از نقش خیالت که ز حق تابان است
هر لحظه دلم ز شوق او طوفان است
گفتند که خواب است، ولی من دیدم
نقشی ز خدای کبریا در جان است
انقطاع
دل خسته ز هر فریب و نیرنگ شدم
آوارهی کوی عشق و دلتنگ شدم
با ترک هوا، سیر معنا کردم
در وادی عشق محو و یکرنگ شدم
مستی
مستی ما، مستی از جام ولاست
مستی فرهاد بر شیرین کجاست؟
مستی ما بی خود از خود گشتن است
مستی ما از می وحدت لقاست
تخلیه
از دل بزدای، جمله وسواس ز خویش
کبر و حسد و شرار انفاس ز خویش
گر خانهی دل ز تیرگی پاک شود
آید به دلت فروغ اخلاص ز خویش
یقظه
یک لحظه نگر، عمر چه در خواب گذشت
در حسرت و اندوه، چه بی تاب گذشت
چون نور خدایی به دلم راه گشود
در ظلمت شب، نور مهتاب گذشت
تحلیه
تواضع گر بود همراه حکمت
گشاید رمز و اسراری ز خلقت
قناعت با خلوص و صبر و ایمان
سبب گردد صفای جان و عزت
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۱/۱۴