رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی نامه چهارده معصوم(شعر)» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی
وجود خدا

مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا

گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا

حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او،گویا که باشی در لقا

حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، در درون و در سما

گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا

ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید چشم ما

دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا

گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا

هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که گردد او رها

میثمی گوید سخن با چهارده نور جلی
چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا

ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما


حضرت محمد(ص)


ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا

صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا


دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو

مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا


تا قیامت مکتب و دین خدا بر پا بود

چون که عترت منجی و قرآن حق درمان ما


مشعل هادی احمد در جهان باشد عیان

همچو خورشیدی در خشان در زمین و در سما


با قیامت بتکده شد مسجدی دور از حرام

کعبه از بت خالی و شد سجده گاه اولیا


ای رجالی با اطاعت از نبی و آل او

بیمه کردی خود به هنگام حوادث یا بلا


میثمی کامل کند اشعار خود در وصف دین

او بگیرد مزد خود از نور پاک اولیا


حضرت فاطمه (س)

مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه

روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع
بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه

هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجوست 
بلکه بنمایم به عالم لاله زار فاطمه

من ندانم در کنار احمدی یا مجتبی
حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟

گه کنار احمد وگه در کنار مجتبی
تا بجویم دلبرم اندر دیار فاطمه  

تربیت پاکش اگر بر چشم نابینا نهند    
 غرق اندر نور گردد در کنار فاطمه

 چند بیت این غزل را گفته ام اندر بقیع
گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه

قدر دان این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا چون حسین است در قلوب
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

نیست هم کفوی بجز مولا علی بر فاطمه
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه

روح و جانم تشنه ی  یک لحظه دیدار تو است
چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

مرگ زهرا شد سبب از ضرب در بر پهلویش
چون عمر شد باعث آن احتضار فاطمه

گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار
جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
آن تن زخمی شود مجروح، بار دار فاطمه

حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش اندر از قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

نطفه ی زهرا شود بسته پس از صرف غذا
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او 
تا نماید قبر زهرا و مزار فاطمه

داد پایان این غزل را در کنار میثمی
در رثای آن حیای باوقار فاطمه

از رجالی غیر اشعار تشییع آن مپرس
او بود خدمتگذار، اقتدار فاطمه


امام علی(ع)

دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن 
  ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان

ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
 ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان

ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو، کردار چه میزان

   تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
   هارون زمان، نور خدا، مشعل سوزان

در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان

همسر بودت، دخت نبی، ام ابیها   
 بر خیل زنان اسوه و زیبایی رضوان

ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی 
 غم را بزدایی ز دل ختم رسولان

ای فاتح خیبر، ید تو، دست خدا بود 
حرمان زده کردی تو همه لشکر شیطان

در عرصه پیکار تو سردار و امیری   
ای شخصیت یکه و تنهای دلیران
 
در سخت ترین جبهه عدو کرد جسارت 
بر چهره ای آن شیر خدا ، حجت رحمان

از بهر خدا ترک نمودی  تو عدو را
با حمله ی دیگر، بود او خسته و لرزان

   نابود ز شمشیر تو آن خصم لعین گشت
مغلوب شد و شد شه دین غالب و خندان

عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو  
چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن

     باب البلد و حافظ اسرار تویی تو
همراه نبی در همه ی عرصه و میدان

توفیق بده شیر خدا تا که نباشیم
قاصر ز بیان و هدف و مقصد خوبان

تا دم آخر برایش شعرها خواهد سرود
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان

وصف تو کثیر است و بود بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان



امام حسن

سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف

چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف

در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف

چون شهادت شد نصیب مقتدای مسلمین
شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف

پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف

در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود فرزند یکتا دختر ی اندر صدف

دست پیغمبر ندیدند بر سر و موی حسن
تیر باران شد بدست نا کسان از هر طرف

سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف

زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد
بعد مرگش آن خبیثان کوفتند بر چنگ و دف

با وفات دومین برج امامت مجتبی
شد خیانت بر حسن ، از خاندانی بی سلف

هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف

هر که خواهد عشق یزدان در درون و در ضمیر
با توسل با عبادت می توان آرد به کف

فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف

خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف



امام حسین(ع)

ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت    
   ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت

مولای عرب، میر عجم، نور دوعالم  
ای خون خدا، حامی قرآن و رسالت

   حیدر بودت باب وتو شاه شهدایی
   حج را بنمودی تو رها سوى شهادت

    زهراست تو را مادر و خود خون خدایی
   دردانه ی دین، نور دل خاتم و خلقت

از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف
آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت

عباس برادر، تو کجایی؟که علمدار ندارم
همراه من و همدم لشکر ز بدایت

هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش
عباس بود عاشق و او ذوب ولایت

افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس
 درها همه بسته است، تویی باب شفاعت

  پوشیده شد از خون رخ چون اختر سقا
عباس علی ، قافله سالار، بود صاحب رایت

 زینب شده در دشت بلا یکه و تنها
او حادثه ی کرب و بلا کرد روایت

اضعر شده از تیر عدو حنجره اش چاک
بشنو تو ز نو قصه او را به حکایت

    افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک
شمر و عمر سعد کند اوج جنایت
   
حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد   
  صد پاره تنش از ستم قوم لعین گشت

   زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار
او سخت بجنگید و نشان داد شهامت

حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار  
یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت

 دستان وهب در ره دلدار جدا شد
بشنو ز زنش، قصه ی پر حرف و شهامت

بنمای توسل به حسین مظهر تقوا
شد سوره کهف بر سر نیزه به قرائت

اندیشه میثم، همگی بیم و امید است
سقای شهیدان کند از لطف هدایت

اشعار رجالی پر از عشق حسینی است
چونکه شه دین، خود به دلش کرده عنایت



امام سجاد (ع)

السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران

هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان

مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان

سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر بیفتد بر زمین، ا ز نیزه و راس سنان

آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان

وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان

خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان

صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان

چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
کربلا شد سرزمین غصه و هم جایگاه دفنشان

" کر بلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان

داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان

چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان

در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان

هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان

آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان

ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان


امام باقر(ع)

باقر علم النبیین ، ای امام پنجمین
در طفولیت شدی از کربلا چندی غمین

گفت زینب ، به چه زیبا منظری آمد به چشم
من ندیدم، جز وفا وعشق و ایثار و یقین

دید باقر صحنه های کربلا و کوفه را
از غروب کربلا گوید سخن تا اربعین

کودکی را با شهید کربلا آغاز کرد
آن چراغ روشن و پنجم امام مومنین

او به پا دارد علوم مختلف را بیش و کم
هر کجا حرف تعقل بود، بودی اولین

با بیان علم و دانش،او به حق اعجاز کرد
او کند تبیین علوم حکمت و تو حید و دین

دین حق کامل شود، در پرتوی نشر علوم
نزد خلق و حاکم و رعیت تو بودی یک امین

ای محمد،هم اصول دینی و هم فرع دین
مذهب شیعه، بدون تو طلایی بی نگین

مکتب توحید را تفسیر و تدوین کرده ای
او زند تیری به قلب کافرین و فاسقین 

نشر علم و فهم دین و کسب انواع علوم
عامل قدرت شود ، در بین قوم کافرین

زهر داد آن حضرتش را نابکار ابن ولید
هفت ذی الحجه شهادت شد نصیب نازنین

میثمی خواهد ز ایشان راه قرب ایزدی
هاتفی بشنید و گفتش فدخلوها آمنین

راه رسیدن به خدا، سهل کنند آل علی
گر تو بخواهی برسی، باش رجالی تو چنین


امام جعفر صا دق(ع)

السلام ای شافع محشر، امید شیعیان
جان به قربان تو ای نور دو عالم در جهان

در ریاضی فاضلی و در صبوری بی نظیر
بین ما بودی ولی هم شان با افلا کیان

در عبادت سالکی و در عمل هم صادقی
ای سلیمان قلوب ونغمه ی داوودیان

صد سلام ای صاحب تفسیر دین انبیا
جابر آمد از سوی طرطوس و شد شاگردتان

صاحب تفسیر قرآن و نجومی و کلام
معدن علمی و افکار پدر کردی بیان

مذهب شیعه به نامت مفتخر باشد ولی
آنکه در راه شما شد، گشت از نورانیان

شد تشیع مذهبش جعفر مزین نام تو
چون تو دریای خروشان، در میان کهکشان

هرچه بی دین یا یهودی بود مقهور تو گشت
پاسخ هر یک بدادی، بر همه نصرانیان

غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد
روحت از جسمت جدا شد همره کروبیان

آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح
جمله مردند و چه ماند ز آن همه فخر و کیان

چون که صادق رفت، دل ها شد غمین از رحلتش
چون بنی عباس آمد، بعد آن سفیا نیان

چون شهادت شد نصیب عالم علم لدن
بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان

در ره عشق تو باشیم، ای شهید هفتمین
ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان

میثمی از عشق صادق از خودش بی خود شده
آنچه آید از وجودش، می کند آنرا بیان

ای رجالی ، مرغ دل را تا کجا ها می بری
پر زند سوی خدا و می کند وصف شهان


امام موسی ابن جعفر(ع)

تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار

می رود موسی ابن جعفر راه حق، چون انبیا
او شکافد با سخن، گر چه بود او در حصار

نام او موسی بن جعفر، کنیه اش هم کاظم است
خون به دل کردند او را دشمنان نابکار

بیست ذی الحجه تو در ابوا به دنیا آمدی
می شود عالم چه روشن از قدوم آن نگار

کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار

پنج سال از سی فزون شد تو امامت کرده ای
مذهب شیعه به صبرت تازه کردی ساختار

گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار

تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار

یوسف آل محمد از چه زندان می روی؟،
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار

امت اسلام ، در گیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار

در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس کردند ، غاصبان بی تبار

سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار

میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف تو باشد، چه صاحب اعتبار

حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار


امام رضا (ع)


افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست

هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست


ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان

جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست


صاحب ایمان و علم و زهد و تقوا ی درون

مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست


      یادگار زاده ی بو طالب ، اندر غربت است

در شجاعت او قدر قدرت ترین در اقویاست


سرور خوبان، شه ایران، امام هشتمین  

او بود اصلح ترین انسان ز بین ازکیاست


آیت حق، محرم دل، حجت حق بر زمین  

کل عالم تحت امر و زیر پایت بوریاست


گو به مهدی در فرج تعجیل گردد با قیام

چون امین مسلمین و تکیه گاه اولیاست


   جان به قربان تو ای در ثمین در بین ما

مرقد پاکت شده مامن گه و یاد خداست


چنگ زن از جان و دل بر دامن نور خدا

هر که با یزدان بود ،او در جوار اوصیاست


وادی طوس از وجودت گلشن و پر فیض گشت

تربتت سجده گه و الطاف تو بی انتهاست


ای انیس دل، امام و مقتدای مسلمین

گوشه چشمی گر شود،آن مرهم و آن توتیاست


هر که باشد مذهب و آئین او اثنی عشر

نیست اندوه و غمی در زندگی و بی ریاست


ای غریب طوس ، دریا ها چه گریان در غمت

غربت مشهد کجای نقشه ی جغرافیاست؟


هشتمین اختر شده خاموش در ماه صفر   

لعن بر مامون   که از بی رگ ترین اشقیاست


کافری کز کین تو را مسموم با انگور کرد

مکر او شد بر ملا و کار او ظلم و جفاست


دیدگان مسلمین گریان ، در این ایام سوگ

عشق تو در قلب ما لبریز و آن چون کیمیاست


شور و شور عشق، در ماه صفر، نا گفتنیست

خاک پا ی زائرانش هم برایم توتیاست


عاشقان پای پیاده بهر پابوس رضا

صحنه ی دیگر به پا دارند، گویا کربلاست


ضامن آهو شدی ، ای صاحب عفو کرم

رحمت و لطف رضا بین همه بی انتهاست


اشتیاق زائران ،از هر طرف،بی حد بود

او شفیع محشر و منجی ما از هر خطاست


شعر گفتن از برای اهل بیت عشق من است

ای رجالی، میثمی همراه تو تا انتهاست


امام جواد (ع)

بر ولایت تا که هستی در جهان کن اعتماد
عشق حضرت بر دلم را، حضرت باری نهاد

ذکر هر صبح و شب ما، ذکر اولاد علی است
الجواد و الجواد والجواد و الجواد

در رجب روز دهم دنیا به نورت شد جلی
شد زمین و آسمان روشن تر از آن رویداد

دوری از فرزند زهرا، موجب گمراهی است
راه احمد با جواد و با علی ، یک امتداد

ابن عباس و حکومت غوطه ور در منجلاب
چون که پیمان ثقیفه شد به پا و انعقاد

ماه ذی القعده، شهادت شد نصیب متقی
بر حقایق کن تو تاکید و به آن کن استناد

دوره فخر و شکوه شیعیان هم می رسد
پرچم صاحب زمان افراشته در هر بلاد

آن قدر زود از میان مسلمین پر زد و رفت
مادر گیتی چو او ، بخشنده ای دیگر نزاد

معتصم زهرش اثر بر قلب آن حضرت نمود
حاکم فاسد پلید و با شقاوت ،پر ز باد

می کشد معصوم را با بی خیالی آن عدو
او خورد مشروب و گوید،هر چه بادا باد باد

ماه ذی القعده شهیدش کرد او را معتصم
هادی آمد بعد او، پا جای پای او نهاد

می دهد حاجت تو را ،ابن رضا آقا جواد
چون گرفتار آمدی، ذکر محمد گو زیاد

تا به مشهد می روم ، وارد شوم از باب او
تا شفیع ما شود اندر قیامت آن عزیز پاک زاد

ای رجالی ،گر توسل بر جواد ،از جان کنی
می دهد حاجت تو را ، چون خوب داری اعتماد

میثمی دستش نمود انگشتر حرز جواد
بنگری ،حتی نگفته ، حاجتش را زود داد



امام هادی(ع)


پایه های اصلی شیعه بیان کردی امام

حرف حق باشد همین و قصه می گردد تمام


هر که خواند جامعه را،فهمد مرام اولیا

آن دعاهایی که حضرت داد در ماه صیام


سبک و رسم آن ولی، افشای کید دشمن است

شیوه ی ایشان همیشه بود عشق و احترام


قبر حضرت را چرا در سامرا کردی خراب

دشمن دون سوم اسفند کردی انهدام


هادی امت،مهیا کرد اسباب ظهور

راه را بر ما نشان داد از حلال و از حرام


راه جدت را بیان کردی تو در ادعیه ها

شیعه با راه امامت تا ابد یابد قوام


معتز از روی عداوت داد حضرت سم جام

بعد آن حضرت که فرزندش حسن گیرد زمام


تا به کی ظلم و ستم،بر اهل بیت و اولیا

حضرت مهدی بگیر از قاتلانش انتقام


جامعه تفسیر کردی، ای رجالی چون مدام

بر محمد ده سلامی، در قعود و در قیام


میثمی مشتاق و خواهد مشی پاک اولیا

تا که هادی دست او گیرد مدام اندر مدام



امام حسن عسکری (ع)

سوی مزار ایشان بهر زیارت آمد

از آن امام خوبان، صدها بشارت آمد


پا خسته ی مسیر و دل عاشق وصالش

آنجا امام شیعه بهر اسارت آمد


هشت ربیع الاول، جانش گرفت دشمن

دستور معتمد بود، وقت شرارت آمد


مکه نرفتگان را غم نیست چون که ایشان

از حج به دور گشت و کنج عمارت آمد


ای شافع قیامت، ای باعث رسالت

چون آمدی به دنیا ، دور سیادت آمد


شافع شو ای اماما، فرزند تو بیاید

با غیبت عزیزت، صدها خسارت آمد


گر حجت حق آید، دنیا شود گلستان

چون چشم گشود مهدی،ختم ولایت آمد


مهدی امام آخر، آن یادگارت آید

توفیق ده رجالی، شاید امامت آمد


مهدی سروده وصف، اجداد بی مثالت

تا بلکه مهدی آید، گویند او خوش آمد



امام زمان 

ای وارث محمد، زیبای خوب رویان
تو آیت غدیری، معنی عید قربان

در راه جمکران بود ،دیدم نشان رویت
ذکر دعای عهدم، فیضی دهد فراوان

توفیق دیدن تو ، کی می شود میسر
من را نگر که عمری، از فکر تو پریشان

داد از غم جدایی،کی روی می نمایی
آزاد کن دلم را ، ای خسرو اسیران

تو بهترین امامی، من بدترین غلامت
قدری تفقدی کن،آرامش دل و جان

با صاحب الزمان گوی، اسرار و درد دلها
نامش بود محمد،همسان نور یزدان

یارب نما ی لطفی، درسی بده به ما را
استاد ما امام است ،استاد عشق و ایمان

پای پیاده باید، رفتن به سوی دلبر
من عاشق نگاهت،ای پادشاه خوبان

شایسته تر زتو نیست، الهام کن غزل را
نذر تو می نمایم، صد ها هزار دیوان

یاری نما خدایا ، در سایه سار مهدی
تا شعر ما سرائیم، در وصف و یاد جانان

شرح دعای ندبه، خود بازگو برایم
با گوشه های چشمت، ای آفتاب تابان

با عاشقان نگویید، شد از نگاه غایب
در کوچه و خیابان ،در امتداد باران

هر روز غافلیم و هر لحظه ای پریشان
با انقلاب مهدی، سر را رسا ن به سامان

میثم شده دگرگون، از فرط عشق مهدی
ای غایب از نظرها، شور غزل سرایان

در دیده ی رجالی، نقشی نما ز رویت
تو بهترین نویدی، بر دیدگان انسان

سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

چهارده معصوم

امام زمان(۵)

غیبت حضرت


در پرده های غیبت ، ای وارث امامان

از بدو خلقت خود، با امر و حکم یزدان


خواندی نماز میت، با سوز جان پدر را

لیکن به امر یزدان، غایب شدی پس از آن


بودند چهار نایب، آنها امین و راوی

در غیبت ولایت، رابط شدند آنان


در سن چار و هفتاد، کبری غیبت آمد

دیگر نبود نواب، در نقل و شرح جانان


شد جمکران و کوفه، هر یک مکان دیدار

گویند سهله باشد، خود مرکز رفیقان


سرداب زیر منزل، باشد اطاق مهدی

شیعه نگفته هرگز، اینجا غیاب ایشان


سرداب چون مکانی، آرام بود و ساکت

باشد محل خلوت ، با کردگار قرآن


تهمت زنند به شیعه، آید ولی ز سرداب

از مکه او بیاید، با اذن و حکم یزدان


کی می شود رجالی، دیدار روی حضرت

باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان


پس میثمی بیا و خود کن رها ز غفلت

دنیا شده جهنم، مهدی کند گلستان


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی




  • علی رجالی