رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰
  • ۰

روز الست چیست و ایا حقیقت است؟

 

ا

داستان "عهد الست"همان چیزی است که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته، (1) ولی حقیقت و ماهیت آن چندان روشن و واضح نیست؛ محدثان اسلامی بر اساس فهم برخی از روایات بر این باورند که خداوند به هنگام آفرینش آدم، تمام فرزندان آینده او را به صورت موجودات ریز درآورد و به آنان گفت:«ألست بربّکم» آنان گفتند«بلی»سپس همگی را به صلب و پشت آدم بازگردانید. آنان هنگام خطاب الهی دارای عقل و شعور کافی بودند. سخن خدا را شنیدند و پاسخ او را گفتند. این پیمان به این خاطر از آنان گرفته شد که راه‏های عذر در روز رستاخیز را روی آنان ببندد.(2)

اشکالاتی بر این نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کرده‏اند. (3)

اما گروهی از مفسران معتقدند باید آیه را بر توحید فطری حمل نمود. در توضیح نظریه خود گفته‏اند:

انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏های طبیعی و فطری به جهان گام می‏نهد. آدمی هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏ای بیش نیست، ولی در این ذره استعدادهای فراوان و لیاقت‏های قابل توجهی است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسی. با تکامل این ذره در بیرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعلیت می‏رسد.

خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بیرون آورد. آفرینش آن‏ها را با خصوصیاتی ترکیب داد که پیوسته پروردگار خود را بشناسند و نیاز خود را به او احساس کنند. هنگامی که انسان‏ها به نیاز خود به خدا توجه پیدا کردند و خود را غرق در نیاز دیدند، گویی به آنان گفته می‏شود: من خدای شما نیستم؟ آنان می‏گویند: چرا گواهی می‏دهیم که خدای ما هستی.(4)

علامه طباطبایی معتقدند این آیه ناظر به وجود و حضور جمعی انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوری که غیبت در آن متصور نیست، گویی همه فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در این حالت هر انسانی خود را حضوری می‏یابد. یافته‏اش گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری او است، ولی قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمی را چنان مشغول و از خود بی خود می‏کند که از آن علم حضوری که به آفریدگار خود داشت، غافل می‏گردد.(5)

آن چه تا این جا آوردیم، دیدگاه‏های برخی از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسیر این آیه بود.

در مجموع می توان گفت ظاهراً آیه شریفه گفت و گویی بین خدا و انسان می‏باشد. در این گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار می‏گیرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن برای اتمام حجت بر انسان می‏باشد که درآینده ادعای غفلت نکند.

آیا گفت و گو به همین صورت که در آیه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمی که این میثاق گرفته شده، کجا است؟ دنیا یا غیر آن؟ آیا این میثاق قبل از تولد انسان گرفته شده یا بعد از آن؟

در پاسخ به این سئوالات نظریات مختلفی ارائه شده است.

آیت الله جوادی آملی بعد از بررسی نظریات مفسران در آیه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.

أ) بیان تمثیلی:

هر چند ظاهر آیه حاکی از گفت و گویی بین خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولی این آیه در مقام بیان واقع نیست، بلکه مقصود صرفاً تمثیل است.

خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گویا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبیت خدا و عبودیت انسان به قدری روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند «بلی». شیوه بیان این آیه بیان تمثیلی است مانند آیه یازدهم سوره فصلت که فرمود: «سپس آهنگ آفرینش آسمان کرد و آن بخاری بود، پس از آن به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمان‏پذیر آمدیم»(6) آن دو گفتند با رغبت می‏آییم، در حالی که در واقع گفت و گویی بین خدا و آسمان و زمین واقع نشده است. پس در آیه میثاق (عالم ذر) امر و نهی لفظی نیست، بلکه در حقیقت تمثیل است و باید توجه داشت که خود قرآن بیان نموده که درصدد تمثیل است مانند:

«اگر قرآن را برکوهی فرو می‏فرستادیم، یقیناً آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده می‏دیدی و این مثل‏ها را برای مردم می‏زنیم؛ باشد که آنان بیندیشند».(7)

در این آیه خداوند می‏فرماید که انزال قرآن بر کوه مثلی است که برای به تفکر واداشتن انسان به کار رفته است، بنابراین احتمال گفت و گوی ذکر شده در آیه میثاق، صرفاً تمثیلی است برای بیان وضوح ربوبیت خدا و عبودیت انسان.(8)

ب)بیان واقعی:

معنای دوم که بیش تر مورد نظر است، این می‏باشد که آیه صرفاً تمثیل نیست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعیتی سخن می‏گوید که در خارج رخ داده و واقعیت این است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: یکی زبان عقل (پیمبر درونی انسان) و دیگری زبان وحی از طریق انبیا (پیامبران بیرونی). این دو حجت، خدا را به انسان می‏نمایانند و ربوبیت او را بیان می‏کنند. این دو از هیچ انسانی دریغ نشده است.

با وجود این دو حجت، دیگر انسان نمی‏تواند ادعای فراموشی و غفلت کند.

نکته‏ای که از آیه به دست می‏آید، نوعی تقدم این میثاق بر زندگی انسان می‏باشد. از این رو حجت باطنی (عقل) و ظاهری(وحی) هر چند تقدم زمانی بر انسان و اعمال ارادی او ندارد، ولی بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبی دارد؛ یعنی ابتدا حجت بر عبد تمام می‏شود، سپس مکلف به تکالیف الهی می‏گردد. بنابراین مقصود آیه، گفت و گوی لفظی بین خدا و انسان نیست، بلکه اعطای دو حجت محکم الهی به انسان است.

با توجه به معنای فوق موطن و عالمی که این میثاق الهی در آن رخ داده، دنیا می‏باشد و برای هر انسانی بعد از تولد او چنین چیزی رخ می‏دهد.

بنابراین آیه میثاق هیچ دلالتی بر ازلی بودن انسان یا حتی هرگونه وجودی قبل از تولد برای آدمی ندارد، بلکه آیه یا صرفاً یک تمثیل است، نه بیان واقع و یا از واقعیت اعطای حجت باطنی و ظاهری سخن می‏گوید که مربوط به بعد از تولد انسان می‏باشد؛ در نتیجه جزئیات این امر چنان روشن و قطعی نیست که به عنوان یک امر مسلم دینی مطرح گردد .

پی‏نوشت‏ها:

1. اعراف (7) آیه 172 - 174.

2. طوسى، التبیان فى تفسیر القرآن،‏ دار احیاء التراث العربى، بیروت،‏ بی تا. ج 5، ص 27.

3. طبرسى ، مجمع البیان فى تفسیر القرآن،‏ انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372 ش. ج 4، ص 765.

4. مجمع ‏البیان، ج ‏4، ص 766.

5. طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن،‏ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، قم، 1417 ق.ج ‏8، ص 307- 323.

6. فصلت (41) آیه 16.

7. حشر (59) آیه‏21.

8. جوادی آملی، فطرت در قرآن، نشر اسراء، قم، ص 123 - 126 و 135.

موفق باشید.

 

 

راه های تبدیل دشمن به دوست

یکی از بزرگ‌ترین و چالش‌برانگیزترین دستورات اخلاقی در طول تاریخ این جمله است : عاشق دشمن خود باشید و با او مانند یک دوست رفتار کنید. فرقی نمی‌کند که در کدام کشور و با چه فرهنگی بزرگ شده‌اید، در هر صورت عمل به این پند اخلاقی بسیار دشوار است. اکثر افراد از آنجا که عمل به این دستور را غیرعملی، دشوار و غیر ممکن می‌دانند آن را به دست فراموشی می‌سپارند و به سادگی از کنار آن عبور می‌کنند. مطمئناً اولین قدم برای اجرای این دستور این است که یاد بگیر‌یم چطور دشمنان خود را به دوستانی وفادار و قابل اعتماد تبدیل کنیم.

 

در این مقاله ۷ نکته‌ی کاربردی و عملی را بررسی می‌کنیم که با پیروی از آن‌ها می‌توانید سرسخت‌ترین دشمنانتان را به دوستانی صادق و بی‌ریا تبدیل کنید:

 

۱-با احترام عذرخواهی کنید.

 

آیا تا به حال عذرخواهی‌هایی مانند این جملات : « متأسفم اگر اذیتت کردم » و یا « شرمنده‌ام اما… » را شنیده‌اید، وقتی صحبت از تبدیل دشمن به دوست است چنین عذرخواهی‌هایی به هیچ وجه سودمند نخواهند بود. حتی اگر فکر می‌کنید هیچ تقصیری در بروز اختلاف و کشمکش نداشته‌اید، باز هم باید با نهایت احترام و صداقت از طرف مقابل برای سهم احتمالی خود در شروع اختلاف عذرخواهی کنید. باید تمام مسئولیت آن را بر عهده بگیرید. باید بگویید « متأسفم » بدون هیچ اما و اگر و عذر و بهانه‌ای.

 

۲-طرف مقابل را ببخشید.

 

اجازه بدهید بدانند که شما آن‌ها را به خاطر اذیت و آزارهایشان بخشیده‌اید. با تمام وجود آن‌ها را ببخشید و برای آن‌ها طلب خیر و سعادت کنید. شاید این افراد به دشمنی خود با شما ادامه دهند اما اگر استقامت کنید و نگرش مثبت و حس بخشش خود نسبت به آن‌ها را حفظ کرده و ادامه دهید، آن‌ها هم دیر یا زود از کارهای خود پشیمان می‌شوند و به درخواست صلح و آشتی شما پاسخ مثبت می‌دهند.

 

۳-بر روی ویژگی‌های مثبت آن‌ها تمرکز کنید.

 

شاید باورش برای شما سخت باشد اما پیدا کردن ویژگی‌های مثبت در وجود تمام انسان ها ممکن و شدنی ست. وقتی با مردم نزاع و اختلاف داریم، تمرکز بر روی خصوصیات منفی آن‌ها که موجب واکنش‌های غیرمنطقی از طرف ما می‌شود کاملاً طبیعی و به نوعی آسان‌ترین راهی ست که می‌توانیم در چنین شرایطی دنبال کنیم. همین تمرکز اشتباه ذهن ما را از خصوصیات و جنبه‌های مثبت این افراد منحرف می‌کند؛ اما بهترین روش برای حل اختلاف‌ها و رفع کدورت‌ها این است که خارج از چارچوب‌های معمول و همیشگی فکر کنید و بر روی نکات مثبت شخصیت آن‌ها تمرکز کنید. این رویه را تبدیل به عادت کنید. همیشه سعی کنید طرف مقابل را به خاطر ویژگی‌های مثبت و سازنده‌ای که دارد ستایش کنید البته ستایشی که از روی صداقت و به دور از دورویی و ریا باشد.

 

۴-از تولید شایعات بی‌اساس درباره‌ی آن‌ها دوری کنید و در غیابشان به خوبی و با احترام کامل از آن‌ها صحبت کنید.

 

این مورد یکی از گام‌های مهم و حیاتی برای تبدیل دشمن به دوستی صادق و وفادار است. دروغ‌پراکنی و شایعه‌سازی درباره‌ی دیگران، به ویژه دشمنانمان، بسیار ساده است و مقاومت در مقابل این عادت‌های زشت به منظور دوست شدن با دشمنانتان، به یک تلاش فوق انسانی نیاز دارد. وقتی درباره‌ی دشمنان خود با دیگران صحبت می‌کنید، از آن‌ها به خوبی یاد کنید و بر بیان نکات مثبت آن‌ها تمرکز کنید. حرف‌هایی که پشت سر مردم و در غیاب آن‌ها می‌زنید در نهایت به گوش آن‌ها خواهد رسید. وقتی احترام شما از این طریق به آن‌ها منتقل شود، آن‌ها هم برای جبران لطف شما اقدام خواهند کرد.

 

 ۵-نقاط مشترکتان را کشف کنید.

 

فرقی نمی‌کند این نقطه‌ی مشترک علاقه به یک ورزش یا یک سرگرمی خاص باشد، بهره‌برداری از این علایق و سلایق مشترک راهی عالی برای کاهش اختلاف‌ها و دوست شدن با دشمن است. با احترام از آن‌ها بخواهید در مورد خودشان و علایق شخصی‌شان صحبت کنند. آن‌ها را به یک بازی دعوت کنید. سعی کنید این افراد را دعوت به انجام یک سرگرمی مشترک کنید.

 

۶-اگر حس می‌کنید به یاری و پشتیبانی نیاز دارند به آن‌ها پیشنهاد کمک کنید.

 

این مورد هم یکی دیگر از گام‌های مهم است. با این حال، اکثر افراد به سادگی از کنار مشکلات و سختی‌هایی که دشمنانشان با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند می‌گذرند و یا حتی با دیدن گرفتاری دشمنان خود خوشحال می‌شوند و به این شرایط به چشم یک پیروزی نگاه می‌کنند. چشمان خود را باز کنید و زندگی را از دید آن‌ها نگاه کنید، به احتمال زیاد فرصت‌هایی برای کمک و یاری رساندن به آن‌ها پیدا خواهید کرد. به عنوان مثال، شاید این فرد یکی از دوستان نزدیک خود را از دست داده باشد، به دیدن او بروید و با این فرد ابراز همدردی کنید و یا با فرستادن یک پیام ساده به او تسلیت بگویید. مطمئناً با انجام این قبیل کارها می‌توانید اختلافات را برای همیشه حل کنید و دوباره با او دوست شوید.

 

۷-عاشق دشمنان خود باشید.

 

بله ، به سخت‌ترین مرحله رسیدیم. بیشتر انسان‌ها اینکه عاشق دشمن خود شوند را امری محال و غیرممکن می‌دانند زیرا طرز فکرشان در مورد ماهیت و ذات حقیقی عشق اشتباه است. عشق، جریانی بی دردسر و عاری از درد و فداکاری نیست. چنین عشق‌هایی کم‌عمق و زودگذر هستند. اگر عشقی که از آن دم می‌زنیم هر روز بر عمق و معنای وجودی‌اش افزوده نشود عشق واقعی نیست. عشق حقیقی یک تصمیم آگاهانه است که برای بهبود و پیشرفت نیازمند تمرکز و تلاش مستمر است. در قلب خود عشق به انسانی را که در حال حاضر او را دشمن خود می‌پندارید را بکارید و با تلاش نهال این عشق و علاقه را آبیاری کنید تا به درختی تنومند تبدیل شود. برای رفع کدورت‌ها و ایجاد رابطه‌ای دوستانه هر روز و هر لحظه با مهربانی و گذشت با آن‌ها رفتار کنید.

 

دوست داشتن دشمنان احتمال ایجاد روابط دوستانه را افزایش می‌دهد. عشق زندگی ست، حیات است حتی در دل‌ سنگ‌های سخت. بذر عشق خود را امروز بکارید، رشد زیبای آن را هر روز مشاهده کنید و محصول بی‌نظیر آن را فردا درو کنید.

 

 

هفت ویژگی یک دوست واقعی

 

روانشناسی | هفت ویژگی یک دوست واقعی آیا یافتن دوستان واقعی دشوار است؟ وجود چه مواردی باعث صمیمیت بیشتر میان دوستان می‌شود؟

 

همه ما دوستانی داریم و طبعا به نوعی از دوستی‌هایمان لذت می‌بریم. بعضی از ما دوستان نزدیک و صمیمی داریم اما در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که چه مواردی باعث می‌شود که یک دوست به رفیقی حقیقی و واقعی تبدیل شود؟ چه جزئیاتی وجود دارد که یک دوست واقعی را از یک دوست معمولی جدا کرده و تفاوتش را برای ما آشکار می‌کند؟

 

رابطه دوستی یکی از مهم‌ترین روابطی است که ما در زندگی‌مان درصدد بهبود و پیشرفت آن هستیم. ممکن است یافتن دوست، کار بسیار آسانی باشد اما یافتن دوستی که در طول رابطه و در مواقعی که ما با سختی‌ها و مشکلاتی مواجه می‌شویم بخواهد و بتواند به کمکمان بیاید و در واقع یافتن یک دوست حقیقی، سخت است. حقیقت این است که با وجود داشتن پدر و مادر و اقوام، هنوز هم بسیاری از مردم برای گذراندن اوقات فراغت به دوستانشان وابسته هستند و بیشتر وقتشان را با دوستانشان می‌گذرانند.

 

در اینجا، به بیان 7 مورد از خصوصیات دوست واقعی می‌پردازیم:

 

1- بهترین‌ها را برای شما ‌می‌خواهد؛ یک دوست واقعی همیشه بهترین آرزوها را برایتان دارد. اگر او دریافت که شما در زندگی‌تان شخص موفقی هستید و اهدافتان در حال پیشرفت و موفقیت است، حتما از شما حمایت خواهد کرد.

 

2- پشتیبان شماست؛ اگر شما هم‌اکنون با یک مشکل روبه‌رو شده‌اید، می‌توانید دوست واقعی‌تان را تشخیص دهید زیرا دوست واقعی سعی می‌کند که در این مواقع از درد و غم‌تان بکاهد و شما را از این جریان احساسی که در آن به سر می‌برید، بیرون آورد.

 

3- صداقت دارد؛ یک دوست واقعی کسی است که با شما صادق باشد و وقتی از او کمک خواستید، او حرفی نمی‌زند که شما را راضی و خوشحال کند بلکه او چیزی را خواهد گفت که فکر می‌کند به صلاح شماست. دوست حقیقی، شما را نصیحت می‌کند، در همه حال پشتیبان و حامی شماست و در مواقع مختلف به شما کمک می‌کند و شما را به راه درست و مثبت هدایت می‌کند.

 

4- در مورد شما قضاوت نمی‌کند؛ یک دوست واقعی همیشه حامی شماست. او شما را همین‌طور که هستید، قبول دارد و می‌پذیرد و هیچ‌گاه تلاش نمی‌کند که شما را تغییر دهد. او شخصیت شما را با تمامی موارد مثبت و منفی قبول دارد.

 

5- به حرف‌هایتان گوش می‌دهد؛ دوستانی وجود دارند که در مواقعی که همه چیز رو به راه است با شما می‌مانند اما وقتی که شما با یک مشکل روبه‌رو می‌شوید، آنها ناپدید می‌شوند و در حل کردن مشکل شما هیچ کمکی نمی‌کنند؛ برعکس دوست واقعی کسی است که وقتی دید که شما با مشکل مواجه شده‌اید، دست کمک و یاری به سوی شما دراز کند.

 

6- شما را جزئی از زندگی‌اش قرار می‌دهد؛ یک دوست واقعی، شما را به بقیه دوستانش به‌خصوص خانواده‌اش معرفی می‌کند و شما را جزئی از زندگی‌اش می‌داند. در واقع شما یک نعمت یا موهبت الهی در زندگی او هستید.

 

7- رازدار شماست؛ یک دوست واقعی نقاط ضعف شما را بروز نمی‌دهد و رازدار شماست. رازهایتان را فاش نمی‌کند و برای شما حقه و کلکی سوار نمی‌کند. یکی از اهداف دوستی این است که به حریم و خلوت یکدیگر احترام بگذارید. یک دوست واقعی به این مهم عمل کرده و پشت‌سرتان غیبت نمی‌کند.

 

همیشه به یاد داشته باشید «کسی که یک دوست وفادار بیابد، یک گنج پیدا کرده است»

 

 

 

امید

1- حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: اگر به فرض، ما به بهشت و دوزخ امیدی نمی داشتیم باز هم شایسته ی ما بود که در طلب مکارم اخلاق باشیم ، چه آنکه سجایای اخلاقی از وسائل دلالت ما به راههای کامیابی و پیروزی است.

منبع: آداب النفس،ج1،ص29

2- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: آنکس که در نهان از خدا نمی ترسد، در پیری مراعات اخلاق و اعمال خود را نمی نماید، و از عیب خویش احساس شرمساری نمی کند، به خیر و خوبی او نمی توان امیدوار بود.

منبع: وسائل، کتاب جهاد، باب و جوب زیادة التحفظ،ص63

3- حضرت امام علی (علیه السّلام) به مردی پنج اندرز داد، از آن جمله فرموده اند: به هیچ کس امیدوار نباشد مگر بخدا، و نترسید مگر از گناهان خود.

منبع: بحار،ج17،ص105

4- حضرت امام حسین بن علی (علیه السّلام) فرموده اند: کسی که از راه گناه از پی کاری برخیزد امیدش بیشتر فوت می شود و از آنچه می ترسد سریع تر به آن مبتلا می گردد.

منبع:بحار17،ص149

5- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: کشتی در دریا می شکند. مسافر کشتی اسیر دست امواج خروشان دریا می شود، در آن نزدیکی نه کشتی دیگری است که او را برهاند و نه شناگر توانایی است که نجاتش دهد. تمام درها را بسته می بیند، به هیچ چیز و هیچ کس امیدی ندارد. در آن وقتی که در آب غوطه ور است، در آن موقع حساس، در آن لحظه ی خطرناک، در آن حال سراپا یأس و ناامیدی، تنها یک امید فطری، یک تکیه گاه وجدانی در خود حس می کند، از اعماق قلبش، از زوایای وجدان و باطنش یک نور امید زبانه می کشد، دلش به یک قدرت نامحدود و توانا توجه می کند، از او کمک می خواهد، تنها او است که می تواند نجاتش دهد و او را از این ورطه ی هولناک برهاند. آن حقیقت، آن قدرت، آن تکیه گاه امید، آن چیزی که دل با التماس به او می نگرد ((خدا)) است.

منبع: معانی الاخبار ص 4

6- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند که لقمان به پسر خود چنین گفت: فرزند عزیز همواره نفس خود را به ادا وظایف شخصی و انجام کارهای خویش الزام کن. و جان خود را در مقابل شدائدی که از ناحیه ی مردم می رسد به صبر و بردباری وادار نما. اگر مایلی در دنیا به بزرگترین عزت و بزرگواری نائل شوی از مردم قطع طمع کن و به آنان امیدوار مباش. پیامبران و مردان الهی با قطع امید از مردم به مدارج عالیه ی خود نائل شدند.

منبع: بحار ،ج5،ص323-324

7- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: پدرم بارها می فرمودند: راست مطلب این است که هیچ بنده ی مومنی نیست جز اینکه در دلش دو نور است : نور ترس و نور امید، اگر این را بشکند بر آن افزون نیست و اگر آن را بشکند بر این افزون نیست.

منبع : اصول کافی جلد 4، ص 219

 

ایمان چیست؟

 

پاسخ اجمالی

ایمان دلبستگى نهایى انسان به امور معنوى است که براى انسان مقدس هستند و براى آن حاضر است عشق و شجاعت از خود نشان دهد.
در قرآن ایمان دو بال دارد: علم و عمل. علم به تنهایى با کفر هم قابل جمع است و عمل به تنهایى با نفاق می‌تواند همراه باشد.
در میان متکلمان اسلامى درباره حقیقت ایمان سه نظریه وجود دارد:
1. از نظر «اشاعره» ایمان؛ یعنى تصدیق به وجود خدا و پیامبران و اوامر و نواهى او.
2. از نظر «معتزله» ایمان؛ یعنى عمل به تکلیف و وظیفه‌اى که خدا براى ما بیان کرده است.
3. از نظر فلاسفه متکلم ایمان؛ یعنى علم و معرفت نسبت به واقعیت‌هاى عالم و استکمال نفس از این طریق.
اما از نظر عرفا ایمان؛ یعنى روى آوردن به خدا و روى گرداندن از هر چه غیر خداست.
ایمان‌گرایى به صورت نوین در مغرب زمین و مسیحیت عمدتاً در دو قالب شکل گرفته است:
الف. ایمان‌گرایى افراطى یا خرد ستیز و ضد عقل که راهى را براى عقل در تعالیم دینى و ایمان به خدا و متافیزیک نمی‌داند.
ب. ایمان‌گرایى اعتدالى یا خرد گریز و غیر عقلى که بهره‌اى برای عقل و استدلال در جهت تقویت مبانى دینى و ایمان قایل است هر چند که ایمان را مقدم بر عقل می‌داند.
در میان متفکران اسلامى آراى عرفا همچنین اخباری‌ها تا حدودى بی‌شباهت به افکار ایمان‌گرایان افراطى نیست و نیز غزالى و مولوى را می‌توان تا حدودى از ایمان‌گرایان اعتدالى به حساب آورد.
به نظر می‌رسد استدلال‌هاى خشک و بی‌روح و پرپیچ و خم فلسفى زمینه بروز ایمان‌گرایى جدید را فراهم آورده است.

پاسخ تفصیلی

هر جاندارى براى خود دلبستگی‌هایى دارد. انسان نیز غیر از دلبستگی‌هاى مادى به پاره‌اى از معنویات؛ مانند: معرفت و زیبایى و... دلبستگى دارد. ایمان نیز نوعى حالت دلبستگى واپسین است که تمام دعاوى دیگر را تحت شعاع قرار می‌دهد.
قلمرو ایمان براى هر انسان حریم مقدسى است؛ یعنى دلبستگى واپسین انسان در نهایت به امر قدسى تبدیل می‌گردد و آن‌گاه است که عنصر شجاعت و جسارت و عشق از آن زاییده می‌شود.
متعلق ایمان همیشه امر معیّنى است. لذا شخص مؤمن باید به آن معرفت داشته باشد.
[1]
براى واژه «ایمان» بر اساس مسلک‌های مختلف، تعاریف مختلفى شده است. علامه طباطبایى (قدّس سرّه) به عنوان یک فیلسوف شیعى و یک مفسر قرآن، ایمان را چنین معنا می‌کند:
«ایمان تنها صرف "علم" و "معرفت" نیست؛ زیرا بعضى آیات خبر از ارتداد افرادى می‌دهد که با وجود علم منحرف و مرتد شدند، بلکه مؤمن علاوه بر علم، التزام به مقتضاى علم خود نیز باید داشته باشد و بر طبق مؤداى علم، باید عقد قلب داشته باشد به طورى که آثار علم هر چند فى الجمله، از او بروز نماید. پس کسی که علم دارد به این‌که خداى تعالى الهى است که جز او الهى نیست و التزام به مقتضاى علمش دارد؛ یعنى در مقام انجام مراسم عبودیت خود و عبادت خدا برمی‌آید، چنین کسى مؤمن است».
[2]
از آن‌جا که در قرآن مجید خواسته‌هاى خدا از انسان بر محور ایمان دور می‌زند و در صدها آیه با تعبیرات مؤکد و گوناگون از مخاطبان خواسته شده که با ایمان آوردن به نجات خود بپردازند،
[3]لذا معناى ایمان براى اندیشمندان اسلامى اهمیت خاصى پیدا کرده است.
در میان متکلمان اسلام درباره حقیقت ایمان سه نظریه عمده وجود دارد:
1. از نظر «اشاعره» حقیقت ایمان عبارت است از: تصدیق وجود خداوند به پیامبران و امرها و نهی‌هاى او که به وسیله پیامبران بیان شده، و اقرار زبانى به همه تصدیق‌هاى قلبى؛ یعنى شهادت دادن به حقانیت واقعى آشکار شده و پذیرفتن آن واقعیت. این حالت از یک طرف گونه‌اى تسلیم و خضوع روانى است (عقد القلب) و از طرف دیگر نوعى ارتباط فعالانه با موضوع تصدیق و شهادت است.
[4]
2. از نظر «معتزله» حقیقت ایمان عبارت است از: عمل به تکلیف و انجام وظیفه.
تصدیق وجود خداوند و پیامبران خود یک عمل به وظیفه است. وظایف دیگر انجام واجبات و ترک محرمات است و کسی که به تمامى وظایف خود عمل نماید «مؤمن» به شمار می‌رود. از نظر ایشان ایمان با عمل محقق می‌شود نه با نظر.
[5]
3. این نظر که بیشتر از سوى فیلسوفان متکلم اظهار شده است می‌گوید:
حقیقت ایمان عبارت است از: علم و معرفت فلسفى به واقعیت‌هاى عالم هستى.
به عبارت دیگر؛ سیر نفس انسان در مراحل کمال نظرى حقیقت ایمان را تشکیل می‌دهد. پس عمل به واجبات و ترک محرمات - که سیر نفس در مراحل کمال عملى است - آثار خارجى این علم و معرفت است، و هر چه که عقاید مورد نظر یک مؤمن با واقعیات هستى مطابقت بیشترى داشته باشد، ایمان وى کامل‌تر خواهد بود.
[6] چنانچه صدر المتألهین در آغاز سفر سوم از اسفار اربعه وقتى می‌خواهد وارد مباحث الهیات بالمعنى الاخص شود می‌نویسد:
«ثم اعلم ان هذه القسم من الحکمة التى حاولنا الشروع فیها هو افضل اجزائها و هو الایمان الحقیقى بالله و آیاته و الیوم الآخر، المشار الیه فى قوله تعالى: "و المؤمنون کل امن بالله و الملائکته و کتبه و رسله"، و قوله: "و من یکفر بالله و ملائکته و رسله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعیداً". و هو مشتمل على علمین شریفین: احدهما العلم بالمبدأ و ثانیها العلم بالمعاد، و یندرج فى العلم بالمبدأ معرفة اله و صفاته و افعاله و آثاره، و فى العلم بالمعاد معرفة النفس و القیام و علم النبوات».
[7]
در این نظریه تصدیق خدا و پیامبران به معناى یک تصدیق منطقى مطرح است که به یک واقعیت خارجى مربوط می‌شود و بخشى از معرفت به عالم هستى است و مفهوم عمل به وظیفه و تکلیف خارج از مفهوم ایمان است.
اما از نظر عرفا ایمان نه علم است و نه عمل و نه شهادت دادن، بلکه جوهر ایمان عبارت است از: اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همه اغیار. «الایمان هو الذى یجمعک الى اله و یجمعک بالله، و الحق واحد و المؤمن متوحد و من وافق الاشیاء فرقّة الاهواء و من تفرق عن الله بهواه و اتبع شهوته و ما یهواه فاته الحق»: ایمان آن است که تو را سوى خداى عزّ و جلّ گرداند و به خداى گرد آرد؛ یعنى ایمان آوردن به خداى اقبال آوردن به سوى حق تعالى است و درست نگردد اقبال آوردن، مگر به اعراض از غیر حق. پس هر چیزى که سر خویش به وى مشغول کردى جز حق، به همان مقدار اعراض آوردى از حق تعالى و نقصان آوردن اندر ایمان، چون ایمان اقبال باشد و اعراض ضد وى  (و الضدان لایجتمعان).
[8]
متکلمین مسیحى نیز بیشتر طریقه عرفانى را در تعریف ایمان پیش گرفته‌اند:
ایان باربور می‌نویسد:
«تیلیخ» گفته است که دین همواره با مسائل مربوط به «دلبستگى واپسین» سر و کار دارد که سه خصیصه دارد:
اول: دلبستگى واپسین داشتن؛ یعنى تعهد بی‌محابا، بیعت و سرسپردگى. این موضوع، موضوع مرگ و زندگى است، چه پاى معناى زندگانى در میان است و انسان زندگی‌اش را در گروى این می‌گذارد که یا این عهد را به‌سر برد، یا جان را بر سر این کار بگذارد.
دوم: دلبستگى واپسین یک ارزش والا پدید می‌آورد که سایر ارزش‌ها بر وفق و طبق آن تنظیم می‌گردد.
سوم: این‌که دلبستگى واپسین در دل خود یک دیدگاه شامل و جامع، و جهت یافتگى زندگى، نهان دارد؛ چرا که به همه حوزه‌هاى زندگى و همه هستى انسان مربوط می‌شود.
[9]
در جاى دیگر از قول «ریچارد سن» می‌نگارد:
«براى پى بردن به مراد کتاب مقدس یا الهیات اهل کتاب از کلمه ایمان باید به این نکته پى برد که مراد از آن القای یک فهم یا یک اندیشه به شیوه‌اى که از معرفت برهانى کمتر باشد، نیست. مسئله، مسئله باور کردن است، نه اثبات کردن».
[10]
این نظریه ضمن این‌که قصد دارد ایمان را امرى فراتر از علم و معرفت و برهان بداند، می‌خواهد این نکته را روشن سازد که ایمان امرى متناقض با عقل نیست و عملى کورکورانه محسوب نمی‌گردد.
«در بسیارى از آیات و عبارات "عهد جدید"، ایمان را نقطه مقابل بیم و اضطراب می‌یابیم. ایمان عبارت است از: جهت یافتگى یا اهتداى اراده و بیشتر اعتقاد پسین در یک شخص است تا متقاعد شدن به صدق و صحت یک قضیه. اعتماد یا وثوق واکنشى است که از "وثوق پذیرى" خدا و آمرزگارى و لطف او انگیخته می‌شود، و در عین حال عمل انسانى وثوق کردن نیز هست. چه در اعتماد به خداوند است که انسان از حول و قوه خویش دست می‌شوید. روى آوردن به خدا مستلزم روى برتاختن از هر آن چیزى است که بیش از آن محل وثوق و اعتماد بوده است. ایمان مستلزم ایمان‌ورزى، توکل، بیعت، و اطاعت است».
[11]
ایمان‌گرایى
Fideism))[12]
ایمان‌گرایى را در فارسى معادل واژه «فیدئیسم» (
Fideism) به کار می‌برند. این واژه در برابر «عقل‌گرایى» به معناى کلامی‌اش قرار دارد. در دیدگاه ایمان‌گرایانه حقایق دینى مبتنى بر ایمان است و از راه خردورزى و استدلال نمی‌توان به حقایق دست یافت. سابقه تاریخى این مدعا طولانى است و به زمان پولس قدیس می‌رسد، اما بروز جدى و پرنفوذ این جریان از قرن نوزدهم تا زمان حاضر می‌باشد که به ویژه در غرب و در مسیحیت به چشم می‌خورد.
ایمان‌گرایى به دو شکل عمده افراطى و اعتدال تقسیم می‌شود:
1. ایمان‌گرایى افراطى یا خرد ستیز (ضد عقل):
«شستوف» یکى از ایمان‌گرایان افراطى، گفته است: «رد همه معیارهاى عقلى بخشى از ایمان راستین است». وى معتقد است این‌که انسان به فرض مثال بتواند بر اساس آموزه‌هاى دینى و بدون هیچ دلیلى عقلى ایمان بیاورد که (2+2=5)، چنین ایمان و باورى نمونه‌اى از ایمان راستین است».
[13]
از دیدگاه «کى یرکگور» و سایر ایمان‌گرایان افراطى، ماهیت حقایق دینى با هر نوع اثبات عقلانى ناسازگار است، و حقایق دینى تنها بر اساس ایمان مورد پذیرش و اعتماد قرار می‌گیرند. اصول دینى نه تنها «فراعقل»، بلکه «ضد عقل» هستند.
[14]
2. ایمان‌گرایى اعتدالى، یا خرد گریز، یا غیر عقلى:
این‌گونه ایمان‌گرایى در درون سنت مسیحى «اگوسینى» به وجود آمد. در این دیدگاه ضمن تأکید بر تقدم ایمان بر عقل، عقل و استدلال هم، براى جست‌وجو از حقایق دینى و نیز براى تبیین و فهم این حقایق می‌تواند تا اندازه‌اى نقش‌آفرین باشد.
[15]
ایمان‌گرایى در تفکر اسلامى
هر چند که زمینه‌ها و ضرورت‌هاى وجود ایمان‌گرایى افراطى در تفکر اسلامى – آن‌چنان‌که در غرب و مسیحیت به وجود آمد - وجود ندارد، اما در عین حال نمونه‌هایى از آثار متفکران اسلامى بی‌شباهت به ایمان‌گرایى غربى نیست. به عنوان مثال؛ گرایشات قشری‌گرى و اخباری‌گرى و جمودگرا به سبکى ایمان‌گرایانه استدلال و برهان‌ورزى و تعقل محورى را در دین کنار می‌نهد.
نیز گفتار برخى از عرفاى اسلامى همچون «محى الدین عربى» در فتوحات مکیه نشانه‌هایى از ایمان‌گرایى افراطى دارد. به عقیده وى هرگاه کسى بر مبناى تعقل ایمان آورد، به واقع ایمان نیاورده است؛ زیرا ایمان راستین آن است که مستند به وحى باشد، در حالی که این ایمان مستند به عقل است.
[16]
امام محمد غزالى را می‌توان در عداد ایمان‌گرایان اعتدالى محسوب کرد. وى بر آن است که کلام مدرّس (استاد) نمی‌تواند ایمان بیافریند. به عقیده وى ایمان آن‌گونه نیست که با تأملات و تعملات عقلى به چنگ آید. ایمان نوعى نور روشنگر است که خدا به عنوان موهبتى رایگان و از سر لطف در اختیار بندگان قرار می‌دهد.
مولوى نیز گرایش صرف به عقل و تکیه بر برهان را چون راه رفتن با پاى چوبین می‌داند و عقل را فروتر از عشق و ایمان می‌نهد. از دیدگاه وى، ایمان بر آمده از مفاهیم و براهین، هر دم در آستانه فروپاشى است.
[17]
به نظر می‌رسد یکى از علل گرایش ایمان‌گرایى چه در مسیحیت و چه در اسلام زیاده‌روى عقل‌گرایان و گرفتار کردن گوهر ایمان در پیچ و خم‌هاى مسائل فلسفى و استدلال بوده است.
همچنین در مسیحیت ناتوانى فلسفه ایشان در اثبات دعاوى متافیزیکى این روند را تشدید کرده است. در واقع بسیارى از متفکران مسیحى با ایمان مواضع خواسته‌اند گوهر دین و ایمان را از سیطره بحث‌هاى سرد و بی‌روح عقلانى و کلامى نجات دهند.
[18]

 


[1]. پل تیلیخ، پویایى ایمان، ترجمه، نوروزى، حسین، ص 16 - 17، تهران، انتشارات حکمت، 1375ش.

[2]. طباطبایى، سید محمد حسین، ترجمه، تفسیر المیزان، ج 18، ص 411 - 412، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1363ش.

[3]. مانند: سوره «والعصر»: «بسم الله الرحمن الرحیم، والعصر، ان الانسان لفى خسر، الاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر».

[4]. ر. ک: ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 347، مصر، 1969م؛ اللمع، ص 75، چاپ مدینه، 1975م؛ تقتازانى، شرح المقاصد، ج 2، ص 184، چاپ عثمانى، 1305ق، به نقل از: مجتهد شبسترى، محمد، ایمان و آزادى، ص 12، تهران، طرح نو، چاپ سوم 1379ش.

[5]. درباره عقاید معتزله؛ ر. ک: امین، احمد، فجر الاسلام و ضحى الاسلام، مبحث معتزله.

[6]. شهید ثانى، حقایق الایمان، ص 16 - 18.

[7]. شیرازى، صدر المتألهین محمد، الحکمة المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعة، ج 6، ص 7، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ چهارم، 1990م.

[8]. خلاصه شرح التعریف، از متون عرفانى قرن پنجم، ص 227، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.

[9]. ایان باربور، علم و دین، ترجمه، خرمشاهى، بهاء الدین، ص 257، مرکز نشر دانشگاهى تهران، 1362ش.

[10]. همان، ص 259.
Alam Riehardson, cd. A Theological Work book of the bible ) london, SCM press, 1951 pb)

[11]. همان، ص 260.

[12]. بحث ایمان‌گرایى، اقتباس از کتاب «فرهنگ واژه‌ها» نوشته عبدالرسول بیات و دیگران.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15]. همان.

[16]. همان.

[17]. همان.

[18]. همان.

 

 

آیا از طریق ظاهر افراد میشه به شخصیت و باطن افراد پی برد؟

 

به طور کلی در اکثر موارد شخصیت ظاهری انسان متاثر از باطن و بر اساس درون و طرز فکر او بروز می نماید. آدمی آنچه که خوب و زیبا می پندارد را می پوشد و ظاهر خود را آنگونه که زیبا تشخیص می دهید می آراید. به قول یکی از بزرگان انسان آنچنان زندگی می کند که می اندیشد. 

یقینا شما خود هر لباسی را نمی پوشید و چهره ی خود را به هر چیزی شبیه نمی سازید، بلکه به گونه ای ظاهر می شوید که زیبا و شایسته خود می دانید یعنی ظاهر شما طبق فکرتان نمودار می گردد. 

گاهی نیز اتفاق می افتد که کسی به صورت عمد و بنابر مصالحی که خودش می داند، شخصیت حقیقی خود را مخفی می کند و با تغییر چهره و به خود گرفتن تیپ خاصی، خود را به صورت شخصیت دیگری می نماید که این موارد استثنا است.

لذایک معیار معمول و شایع برای قضاوت در باره ایمان و اعتقاد و شخصیت انسان ها همانا توجه به وضعیت ظاهر ی افراد و تحلیل اعمال و رفتار ظاهری آنها است.

در روایتی از امیرمؤمنان(ع) می خوانیم که: «ما اضمر احد شیئا الا ظهر فی فلتات لسانه و صفحات وجهه؛ هیچ انسانی چیزی را در درون خود پنهان نمی کند مگر این که در سخنانی که از دهان او می پرد یا آثاری که در چهره و قیافه او منعکس می گردد، آشکار می گردد» (نهج البلاغه، کلمه قصار 26)

قرآن کریم درباره منافقین می فرماید: «لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ؛ تو می توانی آنها (منافقین) را از سخنانشان بشناسی» (سوره محمد، آیه 30)، یعنی میان زبان و سخنان انسان و فکر و اعتقاد و اخلاق رابطه خاصی است به گونه ای که با توجه به کلماتی که بر زبان جاری می شود، می توان اعماق ضمیرشان را کاوش کرد و به باطن و شخصیت درونی او پی برد. البته باید توجه داشت که وقتی اعمال و ظاهر افراد مبنای سنجش و تشخیص اعتقاد و ایمان و شخصیت آنها است که عمل و رفتاری به طور مکرر و مستمر و در موارد و مناسبت های مختلفی از او سر زند و بارها این رفتار و کردار او را ملاحظه و مشاهده کرده باشیم تا بتوانیم بگویم این عمل و ظاهر، ترجمان باطن و نمایان گر واقعیت باور و بینش و اخلاق او است وگر نه با یکبار دیدن رفتار و عملی نمی توان درباره فردی قضاوت کرد و آن را معیار سنجش و تشخیص قرار داد چه بسا این رفتار و عمل تصادفی و اتفاقی از این فرد سر زده باشد و تحت تأثیر شرایطی خاص اقدام به آن کرده باشد نه این که این عمل سرچشمه گرفته از باطن و درون و نشان دهنده درون و باطن باشند.

در برخی از احکام شرعی نیز بر همین معیار تکیه شده است مثلا حضرت امام خمینی(ره) در مورد تشخیص عدالت امام جماعت برای صحت اقتداء به او می فرمایند که حسن ظاهر کاشف از عدالت است یعنی اگر اعمال ظاهری او دلالت بر تقوا و خداترسی و پرهیز از محرمات الهی داشت و این اعمال را در موارد متعدد انجام داد، همین کاشف از عدالت درونی و باطنی او است.

به طور مثال روایات زیادی در باب فضیلت گذاشتن محاسن و حد و اندازه آن وارد شده است ; از جمله از امام صادق (ع ) روایت شده که فرمود: «گذاشتن ریش و چیدن شارب, از جمله تعالیم دین حنیف ابراهیم (ع) است».(بحارالانوار, ج 12, ص 56)

در روایت دیگر از امیرالموئمنین (ع ) آمده است که حضرت در مذمت «لشکر بنی مروان» فرمودند: «آنان کسانی هستند که ریش را می تراشند و شوارب را رها می کنند», (بحارالانوار, ج 25, ص 175)

از رسول خدا(ص ) نیز روایت شده است که فرمود: «شارب ها را کوتاه کنید و ریش را بگذارید و خود را همانند مجوس نکنید», (بحارالانوار, ج 76, ص 111)

هم چنین امام صادق (ع ) فرموده است : «شارب ها را کوتاه و ریش را بگذارید و خود را به یهود شبیه نکنید» (بحارالانوار, ج 76, ص 112) 

البته روایات فراوان دیگری در این زمینه در کتاب های روایی هست که ما تنها به همین مقدار بسنده می کنیم . ناگفته نماند گذشته از «ریش» آن چه مهم است «شخصیت» آدمی است و بیش از ظاهر باید به رشد باطن و ثبات شخصیت پرداخت که در پی آن هویت شخصی و فرهنگی انسان و جامعه به ثبات می رسد. به گونه ای که ظاهری آراسته و مطابق با فرهنگ واصول دینی خود را پیدا می کند و به آسانی و با آگاهی می تواند مدل رفتاری خود را انتخاب کند.

امروز در دنیایی لبریز از غوغای تبلیغات رنگانگ که علایم و نشانه ها و مارکها معرف تعلق و وابستگی به ایده خاص است توجه با ظاهر بیش از پیش اهمیت دارد . این همه هیاهو و هزینه برای تبلیغ مارک و علامت فلان تابلوی تبلیغاتی برای چیست؟ اگر اهمیت ندارد چرا همه مردم وملل یک نوع لباس نمی پوشندو ظاهر خود را به یک شکل آرایش نمی کنند؟ چرا یک یهودی خود را همانند یک ایرانی لباس نمی پوشد و یا شبیه یک روحانی شیعه ظاهر نمی شود؟

پس خود قضاوت می نمایید که ظاهر هم نقش و تاثیر دارد و بر اساس طرز تفکر ما جلوه می نماید, ولی برای شناخت باطن تنها به ظاهر افراد نمی توان بسنده کرد و باید صفات و ملکات خلقی و شخصیت او را نیز از طریق نوع عملکرد او در معاشرت و مسافرت و مانند آن مورد شناسایی قرار داد.


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


40فضیلت و40رذیله اخلاقی که از آنها بی خبریم


سلسله دروس اخلاقی آیت الله مظاهری


 


همه شما که اینجا نشسته‌اید حتماً اگر من بپرسم 40 فضیلت داریم، آنها را بشمار؛ آنگاه همه شما رفوزه می‌شوید. درحالی که همه شما باید نمره از 15 به بالا ببرید. اگر به شما بگویم صفات رذیله را بشمار، همه شما رفوزه می‌شوید، چه رسد به اینکه بگویم چطور باید درخت رذالت را از دل بکنید ...


 


اگر از شما بپرسند دین اسلام یعنی چه؟ باید بفرمایید دین اسلام مرکب از سه چیز است: اعتقادات، احکام و اخلاق.


 


راجع به اعتقادات، همه باید به آنجا رسیده باشیم که شبهه نتواند در ما اثر بگذارد. حسابی راجع به خدا، راجع به نبوّت و امامت و معاد و فروعاتی که در اینها هست، در اثر تعلیم و تعلّم ملاّ باشیم.


 


راجع به احکام نیز رساله مرجع تقلید هست. ما باید تسلّط کامل بر رساله مرجع تقلیدمان داشته باشیم. هم راجع به عبادات، هم راجع به معاملات و هم راجع به احکام دیگر.


 


یکی هم راجع به اخلاق؛ ما بیش از 40 فضیلت و 40 صفت رذیله داریم. ما باید فضائل انسانیّت را بدانیم و در کتاب‌های اخلاقی کار کرده باشیم. الحمدلله کتاب‌های اخلاقی زیاد نوشته شده است. هم عربی، هم فارسی. ما باید صفات رذیله را بدانیم و بدانیم که میکروب بدتر از سرطان است. بدانیم چطور باید این رذائل را رفع کرد. باید بدانیم که چطور باید آن فضائل را به دست آورد. آنگاه نوبت کار می‌شود. یک عمر شبانه روزی صفت رذیله را از دل بکنیم و درخت شجره طیبه قرآن را غرس کنیم و بارور کنیم و مهذّب شویم. این واجب است و از اوجب واجبات است.


 


قرآن می‌فرماید:


 


«کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ، تُۆْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ»[إبراهیم‏، 24ـ 25]


 


‌پایه‌ها و ریشه‌ها خیلی محکم است و در اعماق زمین است و شاخه‌ها بسیار شکوفا و سرسبز است و میوه بسیار شیرین است و شیعه می‌تواند از این میوه‌ها استفاده کند. تشیع یعنی این، و برای اثباتش الحمدلله خیلی کتاب نوشته شده است.


 


لذا اگر از شما بپرسند در اسلام اوجب واجبات چیست؛ باید بگویید: تحصیل علم در دین و آشنا شدن با احکام و اخلاق و اعتقادات. خیلی هم کار ندارد.


 


«کلّکم راع و کلّکم مسۆول عن رعیّته»، این چه جمله شیرینی است. می‌فرماید همه شما تقصیر دارید. از همه شما در روز قیامت سوال می‌شود که چرا چنین کردید؟ روایت داریم در روز قیامت اول سوالی که می‌شود اینست که چرا عمل نکردی؟ چرا شیعه واقعی نبودی؟ چرا شبهه الان در ذهن تو میکروب سرطانی شده و باید به جهنّم رود و این میکروب سرطانی کنده شود و از بین رود؟!


 


همه شما که اینجا نشسته‌اید حتماً اگر من بپرسم 40 فضیلت داریم، آنها را بشمار؛ آنگاه همه شما رفوزه می‌شوید. درحالی که همه شما باید نمره از 15 به بالا ببرید. اگر به شما بگویم صفات رذیله را بشمار، همه شما رفوزه می‌شوید، چه رسد به اینکه بگویم چطور باید درخت رذالت را از دل بکنید و درخت فضیلت به جای آن غرس کنید و میوه دار کنید و از میوه آن هم خود استفاده کنید و هم دیگران. اینها را ساده گرفته‌ایم؛ یعنی می‌رسیم به جایی که متخلّق به اخلاق‌الله و مهذّب در میان طلبه‌ها کم است، چه رسد در میان بازاری‌ها و دانشگاهیان. البته می‌شده و عالی هم می‌شده، اگر در شبانه روز دو ساعت روی آن وقت بگذاریم، عالی می‌شود. به اندازه‌ای که روی سریال‌ها و تلویزیون وقت می‌گذارید، همین مقدار روی دین و برای تعلیم و تعلم در دین وقت بگذارید، آنگاه همه عالم در دین می‌شوید، هم راجع به احکام و هم راجع به اخلاق و هم راجع به اعتقادات. پس چرا باید در عالم تشیّع و مخصوصاً در نظام جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی، باید افراد فرصت طلبی پیدا شود  و بتواند جوانان ما را با ایجاد شبهه ببرد؟ گفتم که از جهل ما استفاده می‌کند. پدر و مادر نگفته و دبستان و دبیرستان نگفته یا ایجاد شبهه کرده و در دانشگاه بعضی از استادان بی‌ادب از فرصت استفاده می‌کنند و چیزهای عجیب و غریبی به هم می‌بافند که سنی هم نمی‌بافد و این به عنوان تشیّع می‌بافد. چرا چنین شده است؟!


 


«کلّکم راع و کلّکم مسۆول عن رعیّته»، این چه جمله شیرینی است. می‌فرماید همه شما تقصیر دارید. از همه شما در روز قیامت سوال می‌شود که چرا چنین کردید؟ روایت داریم در روز قیامت اول سوالی که می‌شود اینست که چرا عمل نکردی؟ چرا شیعه واقعی نبودی؟ چرا شبهه الان در ذهن تو میکروب سرطانی شده و باید به جهنّم رود و این میکروب سرطانی کنده شود و از بین رود؟!


 


روایت می‌گوید جواب اینست که می‌گوید نمی‌دانستم و خطاب می‌شود: چرا یاد نگرفتی و آنگاه این می‌ماند و وقتی ماند، جهنّمی می‌شود. آنگاه نوبت به حساب و کتاب و خصوصیات نمی‌رسد و همین یک سوال و همین یک جواب است. اینها به ما می‌گوید: ما باید عالم در دین باشیم.


 


سنّی‌ها این جلسات ما را ندارند و مابقی فرق نیز ندارند. امام حسین و زینب مظلومه این جلسات را به ما دادند، اما متأسفانه از جلسات استفاده نمی‌کنیم. خیلی بالا استفاده شود یک روضه بخواند و دل ما را بشکند و اشکی بریزیم و ثوابی بگیریم و از جلسه بیرون رویم، اما این هدف نیست. این خوب است و روبناست و عالی‌ است. عزاداری برای امام حسین، عزاداری برای عیالش خیلی ثواب دارد و عالی‌ است. اینکه دل بشکند و اشک جاری شود، آنگاه محبوبیت عجیبی در پیش حضرت زهرا پیدا می‌شود. اما هدف از این جلسات چیست که مختص شیعه شده است؟! برای اینکه ما دین‌دار شویم. دیندار به دو معنا، اول بدانیم و بعد عمل کنیم. اگر ندانیم، عمل کردن ما غالباً در چاه افتادن است. اینها را جدی بگیرید.  


 


‌پایه‌ها و ریشه‌ها خیلی محکم است و در اعماق زمین است و شاخه‌ها بسیار شکوفا و سرسبز است و میوه بسیار شیرین است و شیعه می‌تواند از این میوه‌ها استفاده کند. تشیع یعنی این، و برای اثباتش الحمدلله خیلی کتاب نوشته شده است. لذا اگر از شما بپرسند در اسلام اوجب واجبات چیست؛ باید بگویید: تحصیل علم در دین و آشنا شدن با احکام و اخلاق و اعتقادات. خیلی هم کار ندارد


 


امیرالمۆمنین«سلام‌الله‌علیه» یک نامه‌ای به معاویه نوشتند و نامه خیلی شیرین است. در این نامه نوشتند: معاویه من شنیدم که تو مسجد می‌سازی. یعنی پول مردم را به زور می‌گیری و مسجد می‌سازی. بعد فرمودند: تو نظیر خانمی هستی که در زمان جاهلیّت زنا می‌داد و پولش را به فقرا می‌داد. امیرالمۆمنین می‌فرمایند: به او می‌گفتند «لکِ الویلُ لا تزنی ولا تتصدّقی»، نه زنا بده و نه صدقه بده. اما اگر زنا بدهی و از پولش صدقه دهی، جهل و بدبختی است. این همیشه بوده است، لذا جهل از بدترین صفات رذیله است. جهل است که انسان را در چاه می‌اندازد، چاه ویل که بیرون آمدن از آن کار بسیار مشکلی است. و نظیر این جمله امیرالمۆمنین در نهج البلاغه به معاویه و یا روایت امام صادق زیاد دیده شده و دیده می‌شود و تا آخر نیز دیده خواهد شد و همه زیر سر جهل است. ما باید در این چاه‌ها نیفتیم یعنی در چاه‌های احمقانه نیفتیم. حال باید راجع به دین دانا باشیم تا در این چاه‌های احمقانه نیفتیم. دین نیز احکام و اخلاق و اعتقادات است. وقتی عالم در دین شدیم، گفتم دین شجره طیبه قرآن است و آنگاه، «تُۆْتِی أُکُلَهَا کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»


 


مرحوم محدث قمی در این مفاتیح در اعمال شب 23 ماه مبارک رمضان بعد از اینکه احتمال قوی می‌دهد که شب قدر شب 23 ماه رمضان است، بعد می‌فرماید: ثلث آخر این شب افضل از تمام سال است. تقریباً همان 2 ساعتی است که رسم شده زن و مرد در مسجدقرآن به دست بگیرند. مرحوم محدث قمی از صدوق که افتخار تشیع است و همین که قبرش را چند سال قبر شکافتند و بدنش بعد از چندین سال و چند صد سال تازه بود، که یکی از کتب اربعه ما مرهون اوست. مرحوم محدث قمی از این آقا نقل می‌کند که صدوق فرمودند: در جلسه  اهل علم و مشایخ یعنی علمای نمره اول تشیع بودیم و گفتگو شد که آن دو ساعت افضل چیست؟ به اتفاق گفتند: تحصیل علم است. گفتند آن دو ساعت راجع به اعتقادات و اخلاق و احکام انسان جهلش را رفع کند و عالم شود.


 


فرآوری: محمدی                


 


بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


 


 


عالم برزخ


بر اساس آیات قرآن و روایات اسلامى، بعد از زندگى دنیا و قبل از قیامت عالمى به نام «عالم برزخ» وجود دارد، که روح انسان بعد از مرگ تا بر پایى قیامت در آن جا زندگى مى کند.


از روایات اسلامى استفاده مى شود که انسان ها در برزخ به پنج گروه تقسیم مى شوند:


الف) افرادى که در درجه اعلاى ایمان و کمال هستند؛ روح این افراد پس از مرگ و پاسخ به سئوال هاى نکیر و منکر در قالب مثالى قرار مى گیرد و به بهشت برزخى وارد مى شوند و در آن جا در محضر امیرالمؤمنین(ع) از انواع نعمت هاى الهى برخوردار مى شوند، تا برپا شدن قیامت.


ب) افرادى که مؤمن اند، ولى نه در درجه و کمال گروه قبلى؛ این افراد پس از سؤال و پاسخ در قبر، درى از بهشت (برزخى) به سوى قبر آنان باز مى شود و قبر به مقدار چشم انداز، وسیع شده و باغى از باغ هاى بهشت مى شود. این گروه در قبرشان متنعم به نعمت هاى پروردگارند و همیشه دعایشان این است که خدایا قیامت را برپا نما و نعمت هاى بهشتى را که به ما وعده داده اى عطا فرما.


ج) مؤمنان گناه کار که مستحق عذابند؛ آنها پس از ورود به قبر و سؤال نکیر و منکر و ناتوانایى در پاسخ دادن، فرشتگان با عمودى که در دست دارند بر فرق آنها مى کوبند و قبرشان پر از آتش مى شود. و درى از جهنم (برزخى) به سوى قبر آنان باز مى شود و قبرشان تبدیل به چاهى از چاه هاى جهنم مى گردد و این گروه در قبر معذبند تا وقتى که گناهانشان بخشوده شود.


د) کسانى که کافر محض هستند، اینها هم همانند مؤمنان گناه کار در جهنم برزخى معذبند تا برپا شدن قیامت؛ با این تفاوت که عذاب کافر، عذاب عقیده و عمل است و کاهش دهنده عذاب قیامتش نیست، ولى عذاب مؤمن گناهکار، عذاب عمل است و باعث پاک شدن او مى شود و جنبه اصلاح گرانه و رهایشگرانه دارد.[26] هـ) گروهى که نه اهل ثوابند تا مستحق نعمت باشند و نه اهل گناه تا مستحق عذاب گردند. این گروه روحشان (در قالب مثالى) به صورت بى هوش و یله و رها باقى مى ماند تا برپا شدن قیامت.[27] هنگام مرگ روح انسان از بدن به طور کامل جدا مى شود و به هنگام رستاخیز، خداوند متعال بار دیگر بدن و استخوان هاى پوسیده و خاک شده را حیات مجدد مى دهد و روح، دوباره به آن بر مى گردد.[28] برخى از آیاتى که درباره عالم برزخ مى باشد عبارتند از:


1. (حَتَّى إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَــلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَ مِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ)[29]؛ تا زمانى [که مرگ یکى از آنان فرا رسد] مى گوید: پروردگارا! مرا بازگردان شاید در آن چه ترک کردم [و کوتاهى نمودم] عمل صالحى انجام دهم [به او مى گویند] چنین نیست، این سخنى است که او گوینده آن است و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.


2. (وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَیرَ سَاعَة کَذَ لِکَ کَانُواْ یؤْفَکُونَ)[30]؛ و روزى که قیامت برپا شود گنه کاران سوگند یاد مى کنند که جز ساعتى [در عالم برزخ] درنگ نکردند! این چنین آنها از درک حقیقت محروم مى شوند.


از آن جا که ذکر تمام آیات مربوط به «عالم برزخ» در این نوشتار نمى گنجد، تنها آدرس آیات ذکر مى شود: سوره آل عمران، آیات 169 ـ 170؛ سوره بقره، آیه 154؛ سوره نوح، آیه 25؛ سوره یس، آیه 26 ـ 27؛ سوره مؤمن، آیه 11.[31] —————


[26] حبیب الله طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 328 ـ 330.


[27] کافى، ج 3، ص 235، باب المسألة فى القبر و من یسأل و من لایسأل؛ جهت آگاهى بیشتر درباره عالم برزخ ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443 ـ 478؛ محمدى اشتهاردى، عالم برزخ در چند قدمى ما و …


[28] ر.ک: پیام قرآن، ج 5، ص 308 ـ 334؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 307.


[29] مؤمنون، آیه 99 ـ 100.


[30] روم، آیه 55.


[31] براى آگاهى بیشتر ر.ک: پیام قرآن، ج 5، ص 443 ـ 475.


 


روح و نفس


 آیا قرآن کریم، روح و جان را یکى مى داند؟ ـ البته منظورم معناى روح نیست ـ اگر یکى است، پس چرا حیوانات با انسان ها فرق دارند؟ و اگر دوتاست، آیا انسان هر دو را داراست؟ در این صورت آیا بدن بدون روح، ولى با جان، ممکن است؟ چرا هنگام خواب روح مى رود، ولى انسان زنده است؟


 


روح و جان به یک معنا است. واژه روح، عربى و واژه جان، فارسى است. آن چه میان دانشمندان اختلاف است درباره روح و نفس است که آیا این دو یک چیزند یا دو حقیقت مى باشند. خداوند متعال مى فرماید: (وَ یسْـَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى)[15]؛ و درباره روح از تو مى پرسند، بگو: روح از [سنخ] امر پروردگار من است.


کلمه «روح» در لغت، به معناى نفس و مبدأ حیات است که موجود جاندار به وسیله آن، قادر بر احساس و حرکت مى شود.[16] قرآن کریم در برخى آیات، روح و نفس را یکى مى داند و با اشاره به قبض ارواح توسط فرشتگان، مى فرماید: (اللَّهُ یتَوَفَّى الاَْنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا فَیمْسِکُ الَّتِى قَضَى عَلَیهَا الْمَوْتَ وَ یرْسِلُ الاُْخْرَى إِلَى أَجَل مُّسَمًّى إِنَّ فِى ذَ لِکَ لاََیـت لِّقَوْم یتَفَکَّرُونَ)[17]؛ خداوند ارواح را هنگام مرگ، به تمامى باز مى ستاند و ارواحى را که نمرده اند، هنگام خواب مى گیرد؛ سپس ارواح کسانى که فرمان مرگشان را صادر کرده است، نگه مى دارد و ارواح دیگرى را[ که باید زنده بمانند] باز مى گرداند، تا سرآمدى معین. در این امر نشانه هاى روشنى است براى کسانى که اندیشه مى کنند!


خداوند در آیه فوق، با تعبیر «توفّى» درباره قبض روح و جان انسان ها سخن مى گوید و روح و نفس را به یک معنا گرفته است.


روح در تمام موجودات زنده موجود است، ولى مراتب آن متفاوت است.


مرتبه اى از روح که در گیاهان وجود دارد، «روح نباتى» نام دارد و مرتبه اى از روح که در حیوان ها موجود است، نفس سیاله یا روح حیوانى نام دارد. مرتبه اى از روح که در انسان وجود دارد، نفس ناطقه انسانى نام دارد. انسان داراى مراتبى از روح است که اگر بُعد حیوانى پیدا کند، «نفس اماره بالسوء» مى شود و اگر بُعد انسانى به آن داده شود، «نفس لوامه» یا «مطمئنه» یا «راضیه» و «مرضیه» و … مى گردد. در امامان معصوم روحى وجود دارد که به آن «نفس قدسیه» گفته مى شود، که نسبت آن به نفس ناطقه انسانى همانند نسبت نفس ناطقه انسانى به نفس سیاله حیوانى است.


روح حیوانى و نباتى به مجموعه اى از نمو، تغذیه، تولید مثل، حس و حرکت اطلاق مى شود. انسان نیز داراى روح حیوانى و نباتى است.


افزون بر آن، روحِ انسان مستقل است و گاهى به این بدن مادى تعلق مى گیرد و گاه از آن جدا مى شود. «روح» انسان ها نیز مراتبى دارد. برخى از انسان ها داراى روح شریف و قوى هستند و بعضى نیز از روحى ضعیف ـ در بُعد انسانیت ـ برخوردارند.[18] —————


[15] اسراء، آیه 85.


[16] ر.ک: راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده روح.


[17] زمر، آیه 42.


[18] ر.ک: المیزان، ج 13، ص 191 ـ 196؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 279 ـ 305.


مفهوم حیات و مرگ  از دیدگاه قرآن کریم 


 


در تعبیرهاى معمولى، موجود داراى حیات و زنده به چیزى گفته مى شود که نمو، تغذیه، تولید مثل و جذب و دفع و احیاناً حس و حرکت داشته باشد، ولى معناى واقعى حیات عبارت است از: «علم» و «قدرت» و در حقیقت با علم و قدرت، موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده مى شود، امّا نمو، حرکت، تغذیه و تولید، لازمه حیات نیست، بلکه لازمه موجودهاى ناقص و محدود است. حیات در قرآن کریم به زندگى عادى انسان، حیوان و نبات، حیات دینى و ایمانى و به حیات آخرت اطلاق شده است. (مریم، 31؛ انبیاء، 30؛ نحل، 65؛ یس، 70؛ انعام، 122؛ فجر، 24 و …)


«موت» در مقابل «حیات» است. پس نبود هر حیاتى مرگ خواهد بود. اصطلاح رایج مرگ عبارت است از: انتقال از جهانى به جهان دیگر، نه فنا و نیستى. بنابراین امر وجودى است و مخلوق خداوند مى باشد. خداوند در این باره مى فرماید: (اَلَّذى خَلَقَ المَوتَ والحَیوةَ لِیبلُوَکُم اَیکُم اَحسَنُ عَمَلاً)[4]؛ او کسى است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.


از دیدگاه قرآن حیات واقعى، حیات آخرت است. آن جا سراسر حیات است و مرگى نیست، ولى حیات دنیا همراه با مرگ است.[5] —————


[4] ملک، آیه 2.


[5] سید على اکبر قرشى، قاموس قرآن، ج 2، ص 210 ـ 212؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 192.


 


حقیقت انسان


انسان ها زمانی  که پا به دنیا می گذارند  با این دنیا بیگانه هستند.در دنیای رحم در حال تکامل جسمی  و روحی هستند.تا اینکه حداقل شرایط برای ادامه حیات و تکامل آن در این دنیا فراهم گردد.زمانی که به سن بلوغ می رسداز نظر جسمی و روحی حداقل شرایط برای یک زندگی مستقل را پیدا می کند.


در این دنیا بتدریج با محیط جدید آشنا می شوند.حدود دو سال طول می کشد که کلماتی که افراد برای ارتباط با یکدیگر بکار می برند را بفهمد و تکرار کند.ابتدای تولدبرای او نامی قرار می دهند.ذهن او فعال می شود و من خیالی بنام اسم فرد شکل می گیرد.با گفتن اسم او می فهمد که منظو ر مخاطب او می باشد.


در ابتدای تولد ذهن خالی از هر چیز است.در زمان مرگ نیز همین حالت ایجاد می شود.شنیده اید که تا زمانی که انسان هااز تعلقات و دلبستگی به امور دنیوی دست بر نمی دارند .ترک از این دنیا به تاخیر می افتد.


ذهن انسان همانند موج دریا وحقیقت انسان همانند آب دریا می ماند.این امواج هستند که به انسان هویت و موجودی می دهند.درد های روحی و استرس های روحی علامتی است که به ما فاصله گرفتن از خدا را یاد آوری می کند.همانند درد های جسمانی که نشا نه های به ما می دهد که کدام قسمت بدن دچار مشکل شده است و ما به علاج آن بپردازیم.مشکلات روحی هم مانند امواج دریا فاصله  گرفتن آب از دریا را نشان می دهد.بالاخره امواج که به ساحل برسند موج به پایان می رسد و با دریا یکی می شود.


    انسان مجموعه ای از تفکرات است.در هر لحظه ذهن انسان مشغول کاری است.اگر خدا را بخواهیم ببینیم باید ذهن ما از کلیه تعلقات به امور دنیوی پاک شود.در این حالت موجی نیست و لذا ما جزیی از دریا می شویم.دیدن خدا یعنی بازگشت به اصل خویش.تا وقتی من خیالی وجود دارد من حقیقی قابل دیدن نمی باشد.هر قدر انسان از من های خیالی فاصله بگیرد و از ذهن خود پاک کند  به من حقیقی نزدیک تر می شود.


  تا زمانی که ما درد داریم حیات دنیوی  داریم.درد علامت حیات دنیوی است.لذا نباید نگران باشیم.با هر دردی یک قدم به شناخت نزدیکتر می شویم.دنیا دنی است .حیات اخروی پس از مرگ دنیوی حاصل می شود.حیات اخروی مرگ ندارد و دایمی است.


 


سرانجام نتایج بررسی تحقیقات وسیع دانشمندان در رابطه با "آزمایش نزدیگ مرگ" منتشر شد.


آیا به غیر از دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، جهان دیگری نیز وجود دارد؟ آیا آن دنیا، تنها دنیای روح های ما است؟ عقل سلیم هیچ پاسخی نمی تواند در رابطه با این موضوع به ما بدهد ولی پزشکان در کمال ناباوری، عقیده ی دیگری دارند. آنها بر این عقیده اند که این موضوع قابل بررسی است و به عنوان مثال به کسانی که لحظاتی را در مرگ سپری کرده و طعم مرگ کلینیکی را چشیده اند اشاره می کند. آنها کسانی هستند که ایمان دارند در دنیای دیگری قرار داشته اند و همه چیز را به خوبی به یاد دارند. این آزمایش در زبان انگلیسی به آزمایش نزدیک مرگ و مخفف "NDЕ " نامگذاری شده است.


در سال 2000 میلادی، آقای "پین وان لومل" متخصص قلب و عروق از هلند به همراه همکار انگلیسی خود "کریستوفر فرنج" از مرکز مطالعه بر پدیده های غیرعادی و روانپزشکی لندن اقدام به انجام یک آزمایش گسترده و وسیع نمودند. این آزمایش با حضور 344 بیمار با ناراحتی قلبی از 10 بیمارستان انجام شد. تمامی این بیماران سفر آخرت را تجربه کردند. نتایج این آزمایش همه را شوکه کرد و به فکر فروبرد. در این میان کسانی که خدا را باور نداشته و یا به اصطلاح آتئیست ها بودند نیز به شدت غافلگیر شدند. پزشکان در این رابطه اعلام کردند که هیچ شواهد قانع کننده ای از عدم وجود آن دنیا پیدا نکردند. به گفته ی آنها، بیمارانی که مرگ کلینیکی را تجربه کردند، تا نزدیکی دروازه های آن دنیا رسیده اند.


 


ادامه ی آزمایشات اثبات وجود حیات پس از مرگ


در سال 2008 میلادی، دکتر "سام پرنیا" قدم ها و آزمایش های دکتر هلندی را ادامه داد. او این تحقیقات را ابتدا در دانشگاه ساوت آمپتون "University of Southampton " آغاز و در حال حاضر در دانشگاه دولتی نیویورک "State University of New York " ادامه می دهد. او در رابطه با آزمایش حساس و بزرگ "حیات پس از مرگ و خارج شدن روح از بدن انسان" توانست 40 نفر از متخصصان حازق پزشکی را دور هم جمع کرده و یک تیم قدرتمند تشکیل دهد. جالب است بدانید که 25 درصد از بیماران مطمین بودند که در زمان مرگ کلینیکی، خودشان را از بالا و یا از اطراف تخت دیده اند. بر اساس گفته های بیماران، روح آنها از بدن خارج شده و از ارتفاعی نزدیک به سقف اتاق به خودشان نگاه می کرده است.


برای انجام آزمایش مذکور در ابتدا از 25 بیمارستان و مرکز درمانی در کشورهای انگلیس، ایالات متحده و کادانا اعلام آمادگی شد. در این آزمایش بزرگ، با نظارت پزشکان مجرب اتاق احیا، باید حدود 1500 بیماری که مرگ کلینیکی را تجربه نمودند حضور پیدا می کردند. این بار این آزمایش کمی متفاوت تر از قبل انجام شد. بدین ترتیب بر روی کف اتاق بیمار چند تابلو بزرگ قرار داده شد که از روی تخت قابل مشاهده نبودند. این تابلوها تنها توسط یک روح جدا شده از بدن از ارتفاع سقف قابل مشاهده بودند. اگر روح کسی واقعا از بدنش جدا بشود، خواهد توانست تابلو ها را ببنید.


بر اساس برنامه ریزی های انجام شده، این آزمایش باید تا سال 2011 میلادی پایان می یافت ولی کمی با تاخیر همراه شد. آقای سام و همکارانش پس از گذشت مدتها سرانجام با بررسی، ارزیابی و جمع بندی نتایج بدست آمده از آزمایش پرواز روح، خلاصه ی گزارش نهایی آزمایش را در مجله ی "Resuscitation " به چاپ رساندند.


در این گزارش آمده است که تعداد بیمارسان هایی که با ما همکاری کردند 15 عدد یعنی کمی کمتر از آنچه که ما تصور می کردیم بود ولی در عوض، تعداد بیماران قلبی داوطلب این آزمایش از مرز 2060 نفر عبور کرد.


قلب این بیماران در زمان عمل برای مدتی متوقف شد و تمامی آنها وارد حالت مرگ کلینیکی شدند. از این تعداد تنها 330 نفر عمل جراحی قلب را با موفقیت سپری کرده و زنده ماندند. نیمی از این تعداد یعنی 140 نفر تا نزدیگی مرگ پیش رفته و در نهایت 26 نفر اعلام کردند که از بدن خود خارج شدند.


 


نظارت بیمار بر اتاق عمل از هوا


دکتر پرنیا در پاسخ به این سوال که آیا کسی توانست نقاشی های روی زمین را ببیند یا خیر، در ابتدا پاسخی نداد ولی در ادامه افزود:


"در کل، 13 درصد از بیماران توانستند تجربه ی خود را از حالت نزدیک به مرگ را شرح دهند. برای من حتی پاسخ درست یک نفر نیز کافی بود تا قانع شوم که روح می تواند از بدن خارج شود. شاید تعجب کنید ولی این شخص وجود دارد."


دانشمندان شرح حال یکی از بیماران که یک ممدکار اجتماعی 57 ساله بود را که به عنوان مدرک همراه خود آورده بودند. این بیمار که اهل کشور انگلیس است، حدود 3 دقیقه در حالت مرگ کلینیکی قرار داشت. او پس از احیا و بهوش آمدن توانست جزئیات اتفاقاتی که در اتاق عمل افتاده بود را شرح دهد. او تمامی حرکات تیم جراحی و صداهای اتاق منجمله صدای دستگاه احیا را به خوبی شنیده بود.


آقای سام در رابطه با ارتباط میان قلب و مغز می گوید:


"مغز انسان معمولا 20 الی 30 ثانیه پس از توقف قلب از کار می افتد. هنگامی که خون و اکسیژن وارد مغز نمی شود، مغز دیگر نمی تواند چیزی را به خاطر بسپارد.


اگر چنین موضوعی واقعیت داشته باشد می توان چنین استنباط کرد که ذهن یا روح توانایی ادامه ی حیات در خارج از مغز را نیز دارد."


دانشمندان در رابطه با اعلام نتایج این آزمایشات به شدت مراتب احتیاط را رعایت می کنند. آنها در گزارش مربوط به این آزمایش نوشته اند که تا امروز تنها می توانیم این را بگوئیم که ذهن و مغز انسان تا 3 دقیقه پس از مرگ می تواند به فعالیت خود ادامه دهد. همین موضوع خودش یک کشف بسیار مهم به شمار می آید و می تواند نشانی از ادامه جهان پس از مرگ باشد. ولی در هر صورت نمی توان آن را ملاکی قانع کننده برای اثبات جهان پس از مرگ به شمار آورد.


 


آیا مدت زمان بیشتری را می توان در خارج از بدن سپری نمود؟


هنوز پاسخی به این سوال داده نشده است. پدیده ی خروج روح از بدن، آخرین موضوع بحث عرفان است. دیگر موضوعات همچون سفر به آن دنیا و بازگشت از آن به نحوی توجیه شده اند. همچنین به نظر می رسد که برای موضوعاتی همچون تونل حمل مردگان، نور سفید در انتهای تونل، مشاهده ی تمامی لحظات زندگی در کسری از لحظه، دیدار با نسل های پیشین و همچنین مشاهده ی مردگان نیز بتوان دلایل فیزیولوژی قانع کننده ای در رابطه با فعالیت مغز در لحظه ی روشن و خاموش شدن پیدا کرد.


در چارچوب موضوع خارج شدن روح از بدن تنها یک فرضیه اثبات وجود دارد که بسیار قانع کننده به نظر می رسد.


دکتر "اولاف بلانکه" از دانشگاه بیمارستانی ژنو، در مقاله ای که در معتبرترین نشریه علمی جهان "Nature " به چاپ رسانده است، شرح حال تجربه ی آزمایش بر روی زن 43 ساله ای را می نویسد که از سندروم صرع رنج می برد. پزشکان برای بررسی بیماری ، چند الکترود را به عنوان تحریک کننده های گیجگاه های سمت راست، وارد مغز او کردند. در زمان انجام این عمل، ناگهان گوشه ای از برآمدگی های چین خورده ی مغز او نیز تحریک شد. این قسمت از ساختار مغز پاسخگوی اندام بینایی، بویایی و تعادل بدن بود که ناخواسته تحریک شد. در همین زمان بود که روح بیمار زنده ناگهان از بدن وی خارج شد و او توانست خود را ببیند.


دکتر بلانکه این احتمال را داد که ممکن است بتوان برآمدگی های چین خورده ی مغز یک انسان در حال فوت که هنوز علایم حیات را دارد را نیز بدین ترتیب تحریک نمود. بدین ترتیب او به کمک الکترودها، وضعیت قرارگیری بدن در محیط را به بخش بینایی مغز ارسال نمود. شخص این اطلاعات را به صورت منحصربفرد دریافت کرده و آن را با دیگر تصاویر ذهن خود که تا پیش از مرگ دیده بود میکس کرده و در نهایت آن را بر روی شبکیه ی چشم مشاهده می کند. به شخصی که تمامی 5 حس خود را از دست داده باشد در این زمان الهام می شود که گویی دارد خود را از یک زاویه ی دیگر مشاهده می کند.


چند سال پیش، آزمایش هایی مشابه آزمایشات دکتر پرنیا توسط پزشکان شهر ولز در انگستان انجام گرفت. در این آزمایش حدودا 40 نفر شرکت نمودند. بدین ترتیب پزشکان در این آزمایش نیز در کنار تخت بیمارانی که به حالت مرگ کلینیکی رفته بودند، چندین نقاشی و نوشته های بزرگ قرار دادند. ولی در نهایت، هیچیک از کسانی که خودشان را از بالا مشاهده کرده بودند نتوانستند این نقاشی و نوشته ها را ببینند.


 


 


درستکاری و صداقت


 


متن حدیث : رحم الله من حفظ لسانه وعرف زمانه واستقامت طریقته .


 


ترجمه: خدا رحمت کند آن کس را که زبان خود را حفظ کند و روزگار خود را بشناسد و روش او راست باشد .


 


درستکاری یعنی انجام داد ن کار درست. کار درست چیست؟ کاری است که به ما و دیگران خد مت می کند؛ یا کاری است که به ما و دیگران صدمه نمی زند.


 


درستکاری، مثل پی ساختمان است. ما چنانچه بخواهیم شخصیتمان ساختمان محکم و قابل اعتمادی داشته باشد، درستکاری برایمان اساسی می شود. اما درستکاری از چیزهای کوچک شروع می شود. ما گاهی در زند گی روزمره مان کارهای نادرستی می کنیم و فکر می کنیم اشکالی ندارد. اما پایبندی به اصول اخلاقی ربطی به کوچکی یا بزرگی کار ندارد. دروغ، دروغ است چه دروغ کوچک مصلحتی باشد چه دروغ بزرگ. دزدی، دزدی است چه یک تومان چه یک میلیون تومان. وقتی می گویند: تخم مرغ دزد شتر دزد می شود به همین حقیقت اشاره می کنند. کج روی همیشه از چیزهای کوچک شروع می شود، و به تدریج بزرگ و بزرگ تر می شود تا این که ما را به وادی غریب و ناآشنایی می رساند که سرگردان و حیران نمی دانیم چطور و چرا به آن جا رسید یم.


 


بیشتر ما وقتی کار نادرستی می کنیم در دلمان این را احساس می کنیم و احساس ناراحتی می کنیم، اما با مغزمان ده ها دلیل می آوریم تا کارمان را توجیه کنیم و به خود مان “ثابت”کنیم که اشکالی ندارد، و به این ترتیب مشکل را سریع “حل”می کنیم و “پیش”می رویم.


 


اما با عد م درستکاری هیچ چیزی حل نمی شود و در نهایت هیچ پیشرفتی صورت نمی گیرد. برعکس، از آن جا که ارکان شخصیت سالم بر درستکاری استوار است، با هر عمل کوچک نادرستی که انجام می د هیم ترک کوچکی در ساختمان شخصیتمان ایجاد می شود. به مرور زمان این ترک های کوچک به هم می پیوندند و شکاف بزرگی ایجاد می کنند که جلوی پیشرویمان را می گیرد و در نهایت باعث سقوط مان می شود.


 


واقعیت این است که بدون درستکاری، هیچ موفقیت حقیقی ای در کار نیست. شاید چند صباحی بتوانیم با نادیده گرفتن این قانون طلایی کارمان را جلو ببریم اما در نهایت به بن بست می رسیم و برای هزارمین بار به ما ثابت می شود که بار کج به منزل نمی رسد.


 


حفظ درستکاری مستلزم توجه مدام و هشیاری همیشگی است. مد یر شرکت موفقی گفته:”من همیشه سعی کرده ام با این قاعده ساده زند گی کنم که: کاری نکن که اگر خبرش را فردا در روزنامه ها خواندی ناراحت شوی.”این معیار خوبی برای همه ماست تا به آن پایبند بمانیم. اما درستکاری حقیقی از این فراتر می رود. درستکاری حقیقی درونی است، یعنی حتی اگر روزنامه ای نباشد که خبری را چاپ کند، و پلیسی نباشد که قانون را اجرا کند، و اصلا کسی نباشد که قانون را اجرا کند، و اصلا کسی نباشد که ما موقع کارهایمان ببیند، باز هم درستکار می مانیم.


 


بسیاری از ما آد م ها وقتی کار نادرستی می کنیم علتش این نیست که آدم بدی هستیم بلکه علتش چند تصور اشتباه و دید کوتاه ماست:


 


1-ما تصور می کنیم کارمان به کسی صد مه نمی زند، در حالی که می زند-اول به خودمان بعد به دیگران.


 


2-تصور می کنیم کسی نمی بیند، در حالی که می بیند-اول خدا، بعد هم البته دیگران.


 


3-با دید کوتاه مان فکر می کنیم فعلا مشکلمان را حل کرده ایم، در حالی که در بلند مدت مشکلات بزرگ تری برای خود مان خلق می کنیم.


 


گاهی هم به این علت اصل درستکاری را زیر پا می گذاریم که تصور می کنیم می توانیم در شرایط مختلف به روش های مختلفی عمل کنیم. جایی خواند م که ناخدای کشتی بزرگی درتاریکی شب نوری دید که ظاهرا متعلق به کشتی دیگری در سمت مقابل بود. ناخدا پیام فرستاد که “لطفا تغییر مسیر د هید” بلافاصله پیام آمد که “شما تغییر مسیر بد هید” ناخدا دوباره پیام فرستاد که “تغییر مسیر بد هید “باز پیام آمد که “شما تغییر مسیر بد هید “این بار ناخدا با عصبانیت پیغام داد که “من ناخدای کشتی بزرگ هستم و می گویم فروا تغییر مسیر بد هید” پیام آمد که “من فانوس دریایی هستم”.آری، اصول مثل فانوس دریایی هستند. آنها تکان نمی خورند. ما نمی توانیم آنها را بشکنیم، مگر این که اول خود مان را بشکنیم. وقتی قوانین ابدی معنوی را زیرپا می گذاریم، خود مان له می شویم.


 


درستکاری با تصمیم آگاهانه آغاز می شود. ما هر روز و هر لحظه با این انتخاب مواجهیم که راه راست را انتخاب کنیم یا راه نادرست را.راه موفقیت همان راه باریک درست در دو راهی جاده است. هر روز ده ها راه پیش روی ما قرار می گیرد که برخی از آنها آکند ه از دام های سمی خوش ظاهر و پرزرق و برق است. ما تنها با هشیاری ناشی از پایبندی عمیق درونی به درستکاری، می توانیم از افتاد ن در این دام ها اجتناب کنیم.


 


نادرستی، درهای امکانات و فرصت ها را به روی ما می بندد و روز به روز محدود ترمان می کند. درستکاری درهای موفقیت مدام و حقیقی را به روی ما باز می کند. نام د یگر درستکاری، آزادی است.


 


 


 


نحوه نزول قران به چند صورت بوده نام ببرید؟


 


با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی


قرآن دارای دو نزول بوده:


نزول دفعی و یکباره


نزول تدریجی و در طول دوران بعثت


آیاتی از قرآن صراحت دارد که قرآن یک باره در شب قدر نازل شده(1) و آیاتی دیگر نیز صراحت دارد که قرآن به تدریج و در مدت 23 سال بر قلب پیامبر نازل گردیده است(2). علمای اسلام در این مورد به تامل پرداخته و نظریه هایی داده اند از جمله اینکه:


1. قرآن در شب قدر به یکباره از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل شد و پس از آن به مدت 23سال به تدریج توسط جبرئیل بر قلب مطهر پیامبر(ص) فرود آمد.


2. در شب قدر هر سال آیاتی که بنا بود در طول آن سال بر پیامبر(ص) نازل شود، یکباره بر پیامبر(ص) نازل می شد.


3. مراد آغاز نزول است. آغاز نزول در ماه رمضان و در شب قدر و یا شب مبارک بود.


4. قرآن یکباره بر فرشتگان نازل شد و آنان قرآن را در بیست قسمت بر جبرییل فرود آوردند و جبرییل هم به مدت بیست سال بر پیامبر(ص) نازل کرد.(3)


علامه طباطبایی بعد از اشاره به نظریه های فوق، آنها را محکم و پذیرفتنی ندانسته و نظر دیگری می دهد که واقعا قابل تامل است.


ایشان می گوید با تدبر در آیات فهمیده می شود که قرآن و رای این الفاظ و در لوح محفوظ دارای حقیقتی است یگانه و متعالی که از درک و فهم افراد عادی بالاتر است و این حقیقت به اراده خدا نازل شده و صورت لفظ و سوره و آیه به خود گرفته و برای ما قابل فهم گردیده است:


کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر(4)


از آیات دیگری که بر حقیقت متعالی قرآن تاکید می کند آیات زیر است:


انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون(5)


و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم(6)


بنا بر این آیات، قرآنی که در مدت 23 سال بر رسول خدا نازل شده تکیه بر حقیقتی متعالی دارد که از عقول عامه بشر برتر است و این حقیقت متعالی در شب قدر بر قلب آن حضرت نازل شده و تفصیل و تنزیل آن در مدت 23 سال رسالت ،نازل گردیده است.


آیات دلالت کننده بر نزول قران در شب قدر بر نزول حقیت متعالی و واحده قرآن بر قلب پیامبر دلالت دارد و آیات دیگر بر نزول تدریجی آیات و سوره ها؛ و هر کدام مربوط به یک مقام است و با هم منافات ندارد.(7)


پی نوشت ها:


1. سوره قدر(97) آیه 1؛ دخان(43) آیه3.


2. فرقان(25) آیه 32.


3. ر.ک. کلیلت علوم قرآن، محسن اسماعیلی، ص26 به بعد.


4. کتابی است که نزد حکیم آگاه، محکم و یگانه است و از نزد خدا تفصیل یافته است.(هود(11)، آیه 1).


5. همان آن قرآنی است ارجمند، در کتابی نهفته که جز پاکان بدان دسترسی نیابند.(واقعه(56)،آیه 80).


6. و آن در ام الکتاب در نزد ما مقامی دست نایافتنی د بلند مرتبه دارد.(زخرف(43)، آیه 4).


7. ر.ک. طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374ش، ج2، ص18-24.


موفق باشید.


 


 


 


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

عالم بر زخ


عالم برزخ

بر اساس آیات قرآن و روایات اسلامى، بعد از زندگى دنیا و قبل از قیامت عالمى به نام «عالم برزخ» وجود دارد، که روح انسان بعد از مرگ تا بر پایى قیامت در آن جا زندگى مى کند.

از روایات اسلامى استفاده مى شود که انسان ها در برزخ به پنج گروه تقسیم مى شوند:

الف) افرادى که در درجه اعلاى ایمان و کمال هستند؛ روح این افراد پس از مرگ و پاسخ به سئوال هاى نکیر و منکر در قالب مثالى قرار مى گیرد و به بهشت برزخى وارد مى شوند و در آن جا در محضر امیرالمؤمنین(ع) از انواع نعمت هاى الهى برخوردار مى شوند، تا برپا شدن قیامت.

ب) افرادى که مؤمن اند، ولى نه در درجه و کمال گروه قبلى؛ این افراد پس از سؤال و پاسخ در قبر، درى از بهشت (برزخى) به سوى قبر آنان باز مى شود و قبر به مقدار چشم انداز، وسیع شده و باغى از باغ هاى بهشت مى شود. این گروه در قبرشان متنعم به نعمت هاى پروردگارند و همیشه دعایشان این است که خدایا قیامت را برپا نما و نعمت هاى بهشتى را که به ما وعده داده اى عطا فرما.

ج) مؤمنان گناه کار که مستحق عذابند؛ آنها پس از ورود به قبر و سؤال نکیر و منکر و ناتوانایى در پاسخ دادن، فرشتگان با عمودى که در دست دارند بر فرق آنها مى کوبند و قبرشان پر از آتش مى شود. و درى از جهنم (برزخى) به سوى قبر آنان باز مى شود و قبرشان تبدیل به چاهى از چاه هاى جهنم مى گردد و این گروه در قبر معذبند تا وقتى که گناهانشان بخشوده شود.

د) کسانى که کافر محض هستند، اینها هم همانند مؤمنان گناه کار در جهنم برزخى معذبند تا برپا شدن قیامت؛ با این تفاوت که عذاب کافر، عذاب عقیده و عمل است و کاهش دهنده عذاب قیامتش نیست، ولى عذاب مؤمن گناهکار، عذاب عمل است و باعث پاک شدن او مى شود و جنبه اصلاح گرانه و رهایشگرانه دارد.[26] هـ) گروهى که نه اهل ثوابند تا مستحق نعمت باشند و نه اهل گناه تا مستحق عذاب گردند. این گروه روحشان (در قالب مثالى) به صورت بى هوش و یله و رها باقى مى ماند تا برپا شدن قیامت.[27] هنگام مرگ روح انسان از بدن به طور کامل جدا مى شود و به هنگام رستاخیز، خداوند متعال بار دیگر بدن و استخوان هاى پوسیده و خاک شده را حیات مجدد مى دهد و روح، دوباره به آن بر مى گردد.[28] برخى از آیاتى که درباره عالم برزخ مى باشد عبارتند از:

1. (حَتَّى إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّى أَعْمَلُ صَــلِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَا وَ مِن وَرَآئِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یوْمِ یبْعَثُونَ)[29]؛ تا زمانى [که مرگ یکى از آنان فرا رسد] مى گوید: پروردگارا! مرا بازگردان شاید در آن چه ترک کردم [و کوتاهى نمودم] عمل صالحى انجام دهم [به او مى گویند] چنین نیست، این سخنى است که او گوینده آن است و پشت سر آنها برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.

2. (وَ یوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُواْ غَیرَ سَاعَة کَذَ لِکَ کَانُواْ یؤْفَکُونَ)[30]؛ و روزى که قیامت برپا شود گنه کاران سوگند یاد مى کنند که جز ساعتى [در عالم برزخ] درنگ نکردند! این چنین آنها از درک حقیقت محروم مى شوند.

از آن جا که ذکر تمام آیات مربوط به «عالم برزخ» در این نوشتار نمى گنجد، تنها آدرس آیات ذکر مى شود: سوره آل عمران، آیات 169 ـ 170؛ سوره بقره، آیه 154؛ سوره نوح، آیه 25؛ سوره یس، آیه 26 ـ 27؛ سوره مؤمن، آیه 11.[31] —————

[26] حبیب الله طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، ص 328 ـ 330.

[27] کافى، ج 3، ص 235، باب المسألة فى القبر و من یسأل و من لایسأل؛ جهت آگاهى بیشتر درباره عالم برزخ ر.ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 443 ـ 478؛ محمدى اشتهاردى، عالم برزخ در چند قدمى ما و …

[28] ر.ک: پیام قرآن، ج 5، ص 308 ـ 334؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 307.

[29] مؤمنون، آیه 99 ـ 100.

[30] روم، آیه 55.

[31] براى آگاهى بیشتر ر.ک: پیام قرآن، ج 5، ص 443 ـ 475.


@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

روح و نفس


روح و نفس

 آیا قرآن کریم، روح و جان را یکى مى داند؟ ـ البته منظورم معناى روح نیست ـ اگر یکى است، پس چرا حیوانات با انسان ها فرق دارند؟ و اگر دوتاست، آیا انسان هر دو را داراست؟ در این صورت آیا بدن بدون روح، ولى با جان، ممکن است؟ چرا هنگام خواب روح مى رود، ولى انسان زنده است؟


روح و جان به یک معنا است. واژه روح، عربى و واژه جان، فارسى است. آن چه میان دانشمندان اختلاف است درباره روح و نفس است که آیا این دو یک چیزند یا دو حقیقت مى باشند. خداوند متعال مى فرماید: (وَ یسْـَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى)[15]؛ و درباره روح از تو مى پرسند، بگو: روح از [سنخ] امر پروردگار من است.

کلمه «روح» در لغت، به معناى نفس و مبدأ حیات است که موجود جاندار به وسیله آن، قادر بر احساس و حرکت مى شود.[16] قرآن کریم در برخى آیات، روح و نفس را یکى مى داند و با اشاره به قبض ارواح توسط فرشتگان، مى فرماید: (اللَّهُ یتَوَفَّى الاَْنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَ الَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا فَیمْسِکُ الَّتِى قَضَى عَلَیهَا الْمَوْتَ وَ یرْسِلُ الاُْخْرَى إِلَى أَجَل مُّسَمًّى إِنَّ فِى ذَ لِکَ لاََیـت لِّقَوْم یتَفَکَّرُونَ)[17]؛ خداوند ارواح را هنگام مرگ، به تمامى باز مى ستاند و ارواحى را که نمرده اند، هنگام خواب مى گیرد؛ سپس ارواح کسانى که فرمان مرگشان را صادر کرده است، نگه مى دارد و ارواح دیگرى را[ که باید زنده بمانند] باز مى گرداند، تا سرآمدى معین. در این امر نشانه هاى روشنى است براى کسانى که اندیشه مى کنند!

خداوند در آیه فوق، با تعبیر «توفّى» درباره قبض روح و جان انسان ها سخن مى گوید و روح و نفس را به یک معنا گرفته است.

روح در تمام موجودات زنده موجود است، ولى مراتب آن متفاوت است.

مرتبه اى از روح که در گیاهان وجود دارد، «روح نباتى» نام دارد و مرتبه اى از روح که در حیوان ها موجود است، نفس سیاله یا روح حیوانى نام دارد. مرتبه اى از روح که در انسان وجود دارد، نفس ناطقه انسانى نام دارد. انسان داراى مراتبى از روح است که اگر بُعد حیوانى پیدا کند، «نفس اماره بالسوء» مى شود و اگر بُعد انسانى به آن داده شود، «نفس لوامه» یا «مطمئنه» یا «راضیه» و «مرضیه» و … مى گردد. در امامان معصوم روحى وجود دارد که به آن «نفس قدسیه» گفته مى شود، که نسبت آن به نفس ناطقه انسانى همانند نسبت نفس ناطقه انسانى به نفس سیاله حیوانى است.

روح حیوانى و نباتى به مجموعه اى از نمو، تغذیه، تولید مثل، حس و حرکت اطلاق مى شود. انسان نیز داراى روح حیوانى و نباتى است.

افزون بر آن، روحِ انسان مستقل است و گاهى به این بدن مادى تعلق مى گیرد و گاه از آن جدا مى شود. «روح» انسان ها نیز مراتبى دارد. برخى از انسان ها داراى روح شریف و قوى هستند و بعضى نیز از روحى ضعیف ـ در بُعد انسانیت ـ برخوردارند.[18] —————

[15] اسراء، آیه 85.

[16] ر.ک: راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، ماده روح.

[17] زمر، آیه 42.

[18] ر.ک: المیزان، ج 13، ص 191 ـ 196؛ ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، ص 279 ـ 305.


@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


مفهوم حیات و مرگ  از دیدگاه قرآن کریم 


در تعبیرهاى معمولى، موجود داراى حیات و زنده به چیزى گفته مى شود که نمو، تغذیه، تولید مثل و جذب و دفع و احیاناً حس و حرکت داشته باشد، ولى معناى واقعى حیات عبارت است از: «علم» و «قدرت» و در حقیقت با علم و قدرت، موجود زنده از غیر زنده تشخیص داده مى شود، امّا نمو، حرکت، تغذیه و تولید، لازمه حیات نیست، بلکه لازمه موجودهاى ناقص و محدود است. حیات در قرآن کریم به زندگى عادى انسان، حیوان و نبات، حیات دینى و ایمانى و به حیات آخرت اطلاق شده است. (مریم، 31؛ انبیاء، 30؛ نحل، 65؛ یس، 70؛ انعام، 122؛ فجر، 24 و …)

«موت» در مقابل «حیات» است. پس نبود هر حیاتى مرگ خواهد بود. اصطلاح رایج مرگ عبارت است از: انتقال از جهانى به جهان دیگر، نه فنا و نیستى. بنابراین امر وجودى است و مخلوق خداوند مى باشد. خداوند در این باره مى فرماید: (اَلَّذى خَلَقَ المَوتَ والحَیوةَ لِیبلُوَکُم اَیکُم اَحسَنُ عَمَلاً)[4]؛ او کسى است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید.

از دیدگاه قرآن حیات واقعى، حیات آخرت است. آن جا سراسر حیات است و مرگى نیست، ولى حیات دنیا همراه با مرگ است.[5] —————

[4] ملک، آیه 2.

[5] سید على اکبر قرشى، قاموس قرآن، ج 2، ص 210 ـ 212؛ تفسیر نمونه، ج 2، ص 192.



@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

انسان ها زمانی  که پا به دنیا می گذارند  با این دنیا بیگانه هستند.در دنیای رحم در حال تکامل جسمی  و روحی هستند.تا اینکه حداقل شرایط برای ادامه حیات و تکامل آن در این دنیا فراهم گردد.زمانی که به سن بلوغ می رسداز نظر جسمی و روحی حداقل شرایط برای یک زندگی مستقل را پیدا می کند.

در این دنیا بتدریج با محیط جدید آشنا می شوند.حدود دو سال طول می کشد که کلماتی که افراد برای ارتباط با یکدیگر بکار می برند را بفهمد و تکرار کند.ابتدای تولدبرای او نامی قرار می دهند.ذهن او فعال می شود و من خیالی بنام اسم فرد شکل می گیرد.با گفتن اسم او می فهمد که منظو ر مخاطب او می باشد.

در ابتدای تولد ذهن خالی از هر چیز است.در زمان مرگ نیز همین حالت ایجاد می شود.شنیده اید که تا زمانی که انسان هااز تعلقات و دلبستگی به امور دنیوی دست بر نمی دارند .ترک از این دنیا به تاخیر می افتد.

ذهن انسان همانند موج دریا وحقیقت انسان همانند آب دریا می ماند.این امواج هستند که به انسان هویت و موجودی می دهند.درد های روحی و استرس های روحی علامتی است که به ما فاصله گرفتن از خدا را یاد آوری می کند.همانند درد های جسمانی که نشا نه های به ما می دهد که کدام قسمت بدن دچار مشکل شده است و ما به علاج آن بپردازیم.مشکلات روحی هم مانند امواج دریا فاصله  گرفتن آب از دریا را نشان می دهد.بالاخره امواج که به ساحل برسند موج به پایان می رسد و با دریا یکی می شود.

    انسان مجموعه ای از تفکرات است.در هر لحظه ذهن انسان مشغول کاری است.اگر خدا را بخواهیم ببینیم باید ذهن ما از کلیه تعلقات به امور دنیوی پاک شود.در این حالت موجی نیست و لذا ما جزیی از دریا می شویم.دیدن خدا یعنی بازگشت به اصل خویش.تا وقتی من خیالی وجود دارد من حقیقی قابل دیدن نمی باشد.هر قدر انسان از من های خیالی فاصله بگیرد و از ذهن خود پاک کند  به من حقیقی نزدیک تر می شود.

  تا زمانی که ما درد داریم حیات دنیوی  داریم.درد علامت حیات دنیوی است.لذا نباید نگران باشیم.با هر دردی یک قدم به شناخت نزدیکتر می شویم.دنیا دنی است .حیات اخروی پس از مرگ دنیوی حاصل می شود.حیات اخروی مرگ ندارد و دایمی است.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مرگ حیات است

سرانجام نتایج بررسی تحقیقات وسیع دانشمندان در رابطه با "آزمایش نزدیگ مرگ" منتشر شد.

آیا به غیر از دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، جهان دیگری نیز وجود دارد؟ آیا آن دنیا، تنها دنیای روح های ما است؟ عقل سلیم هیچ پاسخی نمی تواند در رابطه با این موضوع به ما بدهد ولی پزشکان در کمال ناباوری، عقیده ی دیگری دارند. آنها بر این عقیده اند که این موضوع قابل بررسی است و به عنوان مثال به کسانی که لحظاتی را در مرگ سپری کرده و طعم مرگ کلینیکی را چشیده اند اشاره می کند. آنها کسانی هستند که ایمان دارند در دنیای دیگری قرار داشته اند و همه چیز را به خوبی به یاد دارند. این آزمایش در زبان انگلیسی به آزمایش نزدیک مرگ و مخفف "NDЕ " نامگذاری شده است.

در سال 2000 میلادی، آقای "پین وان لومل" متخصص قلب و عروق از هلند به همراه همکار انگلیسی خود "کریستوفر فرنج" از مرکز مطالعه بر پدیده های غیرعادی و روانپزشکی لندن اقدام به انجام یک آزمایش گسترده و وسیع نمودند. این آزمایش با حضور 344 بیمار با ناراحتی قلبی از 10 بیمارستان انجام شد. تمامی این بیماران سفر آخرت را تجربه کردند. نتایج این آزمایش همه را شوکه کرد و به فکر فروبرد. در این میان کسانی که خدا را باور نداشته و یا به اصطلاح آتئیست ها بودند نیز به شدت غافلگیر شدند. پزشکان در این رابطه اعلام کردند که هیچ شواهد قانع کننده ای از عدم وجود آن دنیا پیدا نکردند. به گفته ی آنها، بیمارانی که مرگ کلینیکی را تجربه کردند، تا نزدیکی دروازه های آن دنیا رسیده اند.

 

ادامه ی آزمایشات اثبات وجود حیات پس از مرگ

در سال 2008 میلادی، دکتر "سام پرنیا" قدم ها و آزمایش های دکتر هلندی را ادامه داد. او این تحقیقات را ابتدا در دانشگاه ساوت آمپتون "University of Southampton " آغاز و در حال حاضر در دانشگاه دولتی نیویورک "State University of New York " ادامه می دهد. او در رابطه با آزمایش حساس و بزرگ "حیات پس از مرگ و خارج شدن روح از بدن انسان" توانست 40 نفر از متخصصان حازق پزشکی را دور هم جمع کرده و یک تیم قدرتمند تشکیل دهد. جالب است بدانید که 25 درصد از بیماران مطمین بودند که در زمان مرگ کلینیکی، خودشان را از بالا و یا از اطراف تخت دیده اند. بر اساس گفته های بیماران، روح آنها از بدن خارج شده و از ارتفاعی نزدیک به سقف اتاق به خودشان نگاه می کرده است.

برای انجام آزمایش مذکور در ابتدا از 25 بیمارستان و مرکز درمانی در کشورهای انگلیس، ایالات متحده و کادانا اعلام آمادگی شد. در این آزمایش بزرگ، با نظارت پزشکان مجرب اتاق احیا، باید حدود 1500 بیماری که مرگ کلینیکی را تجربه نمودند حضور پیدا می کردند. این بار این آزمایش کمی متفاوت تر از قبل انجام شد. بدین ترتیب بر روی کف اتاق بیمار چند تابلو بزرگ قرار داده شد که از روی تخت قابل مشاهده نبودند. این تابلوها تنها توسط یک روح جدا شده از بدن از ارتفاع سقف قابل مشاهده بودند. اگر روح کسی واقعا از بدنش جدا بشود، خواهد توانست تابلو ها را ببنید.

بر اساس برنامه ریزی های انجام شده، این آزمایش باید تا سال 2011 میلادی پایان می یافت ولی کمی با تاخیر همراه شد. آقای سام و همکارانش پس از گذشت مدتها سرانجام با بررسی، ارزیابی و جمع بندی نتایج بدست آمده از آزمایش پرواز روح، خلاصه ی گزارش نهایی آزمایش را در مجله ی "Resuscitation " به چاپ رساندند.

در این گزارش آمده است که تعداد بیمارسان هایی که با ما همکاری کردند 15 عدد یعنی کمی کمتر از آنچه که ما تصور می کردیم بود ولی در عوض، تعداد بیماران قلبی داوطلب این آزمایش از مرز 2060 نفر عبور کرد.

قلب این بیماران در زمان عمل برای مدتی متوقف شد و تمامی آنها وارد حالت مرگ کلینیکی شدند. از این تعداد تنها 330 نفر عمل جراحی قلب را با موفقیت سپری کرده و زنده ماندند. نیمی از این تعداد یعنی 140 نفر تا نزدیگی مرگ پیش رفته و در نهایت 26 نفر اعلام کردند که از بدن خود خارج شدند.

 

نظارت بیمار بر اتاق عمل از هوا

دکتر پرنیا در پاسخ به این سوال که آیا کسی توانست نقاشی های روی زمین را ببیند یا خیر، در ابتدا پاسخی نداد ولی در ادامه افزود:

"در کل، 13 درصد از بیماران توانستند تجربه ی خود را از حالت نزدیک به مرگ را شرح دهند. برای من حتی پاسخ درست یک نفر نیز کافی بود تا قانع شوم که روح می تواند از بدن خارج شود. شاید تعجب کنید ولی این شخص وجود دارد."

دانشمندان شرح حال یکی از بیماران که یک ممدکار اجتماعی 57 ساله بود را که به عنوان مدرک همراه خود آورده بودند. این بیمار که اهل کشور انگلیس است، حدود 3 دقیقه در حالت مرگ کلینیکی قرار داشت. او پس از احیا و بهوش آمدن توانست جزئیات اتفاقاتی که در اتاق عمل افتاده بود را شرح دهد. او تمامی حرکات تیم جراحی و صداهای اتاق منجمله صدای دستگاه احیا را به خوبی شنیده بود.

آقای سام در رابطه با ارتباط میان قلب و مغز می گوید:

"مغز انسان معمولا 20 الی 30 ثانیه پس از توقف قلب از کار می افتد. هنگامی که خون و اکسیژن وارد مغز نمی شود، مغز دیگر نمی تواند چیزی را به خاطر بسپارد.

اگر چنین موضوعی واقعیت داشته باشد می توان چنین استنباط کرد که ذهن یا روح توانایی ادامه ی حیات در خارج از مغز را نیز دارد."

دانشمندان در رابطه با اعلام نتایج این آزمایشات به شدت مراتب احتیاط را رعایت می کنند. آنها در گزارش مربوط به این آزمایش نوشته اند که تا امروز تنها می توانیم این را بگوئیم که ذهن و مغز انسان تا 3 دقیقه پس از مرگ می تواند به فعالیت خود ادامه دهد. همین موضوع خودش یک کشف بسیار مهم به شمار می آید و می تواند نشانی از ادامه جهان پس از مرگ باشد. ولی در هر صورت نمی توان آن را ملاکی قانع کننده برای اثبات جهان پس از مرگ به شمار آورد.

 

آیا مدت زمان بیشتری را می توان در خارج از بدن سپری نمود؟

هنوز پاسخی به این سوال داده نشده است. پدیده ی خروج روح از بدن، آخرین موضوع بحث عرفان است. دیگر موضوعات همچون سفر به آن دنیا و بازگشت از آن به نحوی توجیه شده اند. همچنین به نظر می رسد که برای موضوعاتی همچون تونل حمل مردگان، نور سفید در انتهای تونل، مشاهده ی تمامی لحظات زندگی در کسری از لحظه، دیدار با نسل های پیشین و همچنین مشاهده ی مردگان نیز بتوان دلایل فیزیولوژی قانع کننده ای در رابطه با فعالیت مغز در لحظه ی روشن و خاموش شدن پیدا کرد.

در چارچوب موضوع خارج شدن روح از بدن تنها یک فرضیه اثبات وجود دارد که بسیار قانع کننده به نظر می رسد.

دکتر "اولاف بلانکه" از دانشگاه بیمارستانی ژنو، در مقاله ای که در معتبرترین نشریه علمی جهان "Nature " به چاپ رسانده است، شرح حال تجربه ی آزمایش بر روی زن 43 ساله ای را می نویسد که از سندروم صرع رنج می برد. پزشکان برای بررسی بیماری ، چند الکترود را به عنوان تحریک کننده های گیجگاه های سمت راست، وارد مغز او کردند. در زمان انجام این عمل، ناگهان گوشه ای از برآمدگی های چین خورده ی مغز او نیز تحریک شد. این قسمت از ساختار مغز پاسخگوی اندام بینایی، بویایی و تعادل بدن بود که ناخواسته تحریک شد. در همین زمان بود که روح بیمار زنده ناگهان از بدن وی خارج شد و او توانست خود را ببیند.

دکتر بلانکه این احتمال را داد که ممکن است بتوان برآمدگی های چین خورده ی مغز یک انسان در حال فوت که هنوز علایم حیات را دارد را نیز بدین ترتیب تحریک نمود. بدین ترتیب او به کمک الکترودها، وضعیت قرارگیری بدن در محیط را به بخش بینایی مغز ارسال نمود. شخص این اطلاعات را به صورت منحصربفرد دریافت کرده و آن را با دیگر تصاویر ذهن خود که تا پیش از مرگ دیده بود میکس کرده و در نهایت آن را بر روی شبکیه ی چشم مشاهده می کند. به شخصی که تمامی 5 حس خود را از دست داده باشد در این زمان الهام می شود که گویی دارد خود را از یک زاویه ی دیگر مشاهده می کند.

چند سال پیش، آزمایش هایی مشابه آزمایشات دکتر پرنیا توسط پزشکان شهر ولز در انگستان انجام گرفت. در این آزمایش حدودا 40 نفر شرکت نمودند. بدین ترتیب پزشکان در این آزمایش نیز در کنار تخت بیمارانی که به حالت مرگ کلینیکی رفته بودند، چندین نقاشی و نوشته های بزرگ قرار دادند. ولی در نهایت، هیچیک از کسانی که خودشان را از بالا مشاهده کرده بودند نتوانستند این نقاشی و نوشته ها را ببینند.

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

صداقت

درستکاری و صداقت


متن حدیث : رحم الله من حفظ لسانه وعرف زمانه واستقامت طریقته .


ترجمه: خدا رحمت کند آن کس را که زبان خود را حفظ کند و روزگار خود را بشناسد و روش او راست باشد .


درستکاری یعنی انجام داد ن کار درست. کار درست چیست؟ کاری است که به ما و دیگران خد مت می کند؛ یا کاری است که به ما و دیگران صدمه نمی زند.


درستکاری، مثل پی ساختمان است. ما چنانچه بخواهیم شخصیتمان ساختمان محکم و قابل اعتمادی داشته باشد، درستکاری برایمان اساسی می شود. اما درستکاری از چیزهای کوچک شروع می شود. ما گاهی در زند گی روزمره مان کارهای نادرستی می کنیم و فکر می کنیم اشکالی ندارد. اما پایبندی به اصول اخلاقی ربطی به کوچکی یا بزرگی کار ندارد. دروغ، دروغ است چه دروغ کوچک مصلحتی باشد چه دروغ بزرگ. دزدی، دزدی است چه یک تومان چه یک میلیون تومان. وقتی می گویند: تخم مرغ دزد شتر دزد می شود به همین حقیقت اشاره می کنند. کج روی همیشه از چیزهای کوچک شروع می شود، و به تدریج بزرگ و بزرگ تر می شود تا این که ما را به وادی غریب و ناآشنایی می رساند که سرگردان و حیران نمی دانیم چطور و چرا به آن جا رسید یم.


بیشتر ما وقتی کار نادرستی می کنیم در دلمان این را احساس می کنیم و احساس ناراحتی می کنیم، اما با مغزمان ده ها دلیل می آوریم تا کارمان را توجیه کنیم و به خود مان “ثابت”کنیم که اشکالی ندارد، و به این ترتیب مشکل را سریع “حل”می کنیم و “پیش”می رویم.


اما با عد م درستکاری هیچ چیزی حل نمی شود و در نهایت هیچ پیشرفتی صورت نمی گیرد. برعکس، از آن جا که ارکان شخصیت سالم بر درستکاری استوار است، با هر عمل کوچک نادرستی که انجام می د هیم ترک کوچکی در ساختمان شخصیتمان ایجاد می شود. به مرور زمان این ترک های کوچک به هم می پیوندند و شکاف بزرگی ایجاد می کنند که جلوی پیشرویمان را می گیرد و در نهایت باعث سقوط مان می شود.


واقعیت این است که بدون درستکاری، هیچ موفقیت حقیقی ای در کار نیست. شاید چند صباحی بتوانیم با نادیده گرفتن این قانون طلایی کارمان را جلو ببریم اما در نهایت به بن بست می رسیم و برای هزارمین بار به ما ثابت می شود که بار کج به منزل نمی رسد.


حفظ درستکاری مستلزم توجه مدام و هشیاری همیشگی است. مد یر شرکت موفقی گفته:”من همیشه سعی کرده ام با این قاعده ساده زند گی کنم که: کاری نکن که اگر خبرش را فردا در روزنامه ها خواندی ناراحت شوی.”این معیار خوبی برای همه ماست تا به آن پایبند بمانیم. اما درستکاری حقیقی از این فراتر می رود. درستکاری حقیقی درونی است، یعنی حتی اگر روزنامه ای نباشد که خبری را چاپ کند، و پلیسی نباشد که قانون را اجرا کند، و اصلا کسی نباشد که قانون را اجرا کند، و اصلا کسی نباشد که ما موقع کارهایمان ببیند، باز هم درستکار می مانیم.


بسیاری از ما آد م ها وقتی کار نادرستی می کنیم علتش این نیست که آدم بدی هستیم بلکه علتش چند تصور اشتباه و دید کوتاه ماست:


1-ما تصور می کنیم کارمان به کسی صد مه نمی زند، در حالی که می زند-اول به خودمان بعد به دیگران.


2-تصور می کنیم کسی نمی بیند، در حالی که می بیند-اول خدا، بعد هم البته دیگران.


3-با دید کوتاه مان فکر می کنیم فعلا مشکلمان را حل کرده ایم، در حالی که در بلند مدت مشکلات بزرگ تری برای خود مان خلق می کنیم.


گاهی هم به این علت اصل درستکاری را زیر پا می گذاریم که تصور می کنیم می توانیم در شرایط مختلف به روش های مختلفی عمل کنیم. جایی خواند م که ناخدای کشتی بزرگی درتاریکی شب نوری دید که ظاهرا متعلق به کشتی دیگری در سمت مقابل بود. ناخدا پیام فرستاد که “لطفا تغییر مسیر د هید” بلافاصله پیام آمد که “شما تغییر مسیر بد هید” ناخدا دوباره پیام فرستاد که “تغییر مسیر بد هید “باز پیام آمد که “شما تغییر مسیر بد هید “این بار ناخدا با عصبانیت پیغام داد که “من ناخدای کشتی بزرگ هستم و می گویم فروا تغییر مسیر بد هید” پیام آمد که “من فانوس دریایی هستم”.آری، اصول مثل فانوس دریایی هستند. آنها تکان نمی خورند. ما نمی توانیم آنها را بشکنیم، مگر این که اول خود مان را بشکنیم. وقتی قوانین ابدی معنوی را زیرپا می گذاریم، خود مان له می شویم.


درستکاری با تصمیم آگاهانه آغاز می شود. ما هر روز و هر لحظه با این انتخاب مواجهیم که راه راست را انتخاب کنیم یا راه نادرست را.راه موفقیت همان راه باریک درست در دو راهی جاده است. هر روز ده ها راه پیش روی ما قرار می گیرد که برخی از آنها آکند ه از دام های سمی خوش ظاهر و پرزرق و برق است. ما تنها با هشیاری ناشی از پایبندی عمیق درونی به درستکاری، می توانیم از افتاد ن در این دام ها اجتناب کنیم.


نادرستی، درهای امکانات و فرصت ها را به روی ما می بندد و روز به روز محدود ترمان می کند. درستکاری درهای موفقیت مدام و حقیقی را به روی ما باز می کند. نام د یگر درستکاری، آزادی است.




  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

نحوه نزول قرآن



نحوه نزول قران به چند صورت بوده نام ببرید؟


با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

قرآن دارای دو نزول بوده:

نزول دفعی و یکباره

نزول تدریجی و در طول دوران بعثت

آیاتی از قرآن صراحت دارد که قرآن یک باره در شب قدر نازل شده(1) و آیاتی دیگر نیز صراحت دارد که قرآن به تدریج و در مدت 23 سال بر قلب پیامبر نازل گردیده است(2). علمای اسلام در این مورد به تامل پرداخته و نظریه هایی داده اند از جمله اینکه:

1. قرآن در شب قدر به یکباره از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل شد و پس از آن به مدت 23سال به تدریج توسط جبرئیل بر قلب مطهر پیامبر(ص) فرود آمد.

2. در شب قدر هر سال آیاتی که بنا بود در طول آن سال بر پیامبر(ص) نازل شود، یکباره بر پیامبر(ص) نازل می شد.

3. مراد آغاز نزول است. آغاز نزول در ماه رمضان و در شب قدر و یا شب مبارک بود.

4. قرآن یکباره بر فرشتگان نازل شد و آنان قرآن را در بیست قسمت بر جبرییل فرود آوردند و جبرییل هم به مدت بیست سال بر پیامبر(ص) نازل کرد.(3)

علامه طباطبایی بعد از اشاره به نظریه های فوق، آنها را محکم و پذیرفتنی ندانسته و نظر دیگری می دهد که واقعا قابل تامل است.

ایشان می گوید با تدبر در آیات فهمیده می شود که قرآن و رای این الفاظ و در لوح محفوظ دارای حقیقتی است یگانه و متعالی که از درک و فهم افراد عادی بالاتر است و این حقیقت به اراده خدا نازل شده و صورت لفظ و سوره و آیه به خود گرفته و برای ما قابل فهم گردیده است:

کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر(4)

از آیات دیگری که بر حقیقت متعالی قرآن تاکید می کند آیات زیر است:

انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون(5)

و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم(6)

بنا بر این آیات، قرآنی که در مدت 23 سال بر رسول خدا نازل شده تکیه بر حقیقتی متعالی دارد که از عقول عامه بشر برتر است و این حقیقت متعالی در شب قدر بر قلب آن حضرت نازل شده و تفصیل و تنزیل آن در مدت 23 سال رسالت ،نازل گردیده است.

آیات دلالت کننده بر نزول قران در شب قدر بر نزول حقیت متعالی و واحده قرآن بر قلب پیامبر دلالت دارد و آیات دیگر بر نزول تدریجی آیات و سوره ها؛ و هر کدام مربوط به یک مقام است و با هم منافات ندارد.(7)

پی نوشت ها:

1. سوره قدر(97) آیه 1؛ دخان(43) آیه3.

2. فرقان(25) آیه 32.

3. ر.ک. کلیلت علوم قرآن، محسن اسماعیلی، ص26 به بعد.

4. کتابی است که نزد حکیم آگاه، محکم و یگانه است و از نزد خدا تفصیل یافته است.(هود(11)، آیه 1).

5. همان آن قرآنی است ارجمند، در کتابی نهفته که جز پاکان بدان دسترسی نیابند.(واقعه(56)،آیه 80).

6. و آن در ام الکتاب در نزد ما مقامی دست نایافتنی د بلند مرتبه دارد.(زخرف(43)، آیه 4).

7. ر.ک. طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374ش، ج2، ص18-24.

موفق باشید.

منبع

مرکز پاسخگویی به سوالات دینی 


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

روز الست چیست

روز الست چیست و ایا حقیقت است؟


ا

داستان "عهد الست"همان چیزی است که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته، (1) ولی حقیقت و ماهیت آن چندان روشن و واضح نیست؛ محدثان اسلامی بر اساس فهم برخی از روایات بر این باورند که خداوند به هنگام آفرینش آدم، تمام فرزندان آینده او را به صورت موجودات ریز درآورد و به آنان گفت:«ألست بربّکم» آنان گفتند«بلی»سپس همگی را به صلب و پشت آدم بازگردانید. آنان هنگام خطاب الهی دارای عقل و شعور کافی بودند. سخن خدا را شنیدند و پاسخ او را گفتند. این پیمان به این خاطر از آنان گرفته شد که راه‏های عذر در روز رستاخیز را روی آنان ببندد.(2)

اشکالاتی بر این نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کرده‏اند. (3)

اما گروهی از مفسران معتقدند باید آیه را بر توحید فطری حمل نمود. در توضیح نظریه خود گفته‏اند:

انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏های طبیعی و فطری به جهان گام می‏نهد. آدمی هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏ای بیش نیست، ولی در این ذره استعدادهای فراوان و لیاقت‏های قابل توجهی است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسی. با تکامل این ذره در بیرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعلیت می‏رسد.

خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بیرون آورد. آفرینش آن‏ها را با خصوصیاتی ترکیب داد که پیوسته پروردگار خود را بشناسند و نیاز خود را به او احساس کنند. هنگامی که انسان‏ها به نیاز خود به خدا توجه پیدا کردند و خود را غرق در نیاز دیدند، گویی به آنان گفته می‏شود: من خدای شما نیستم؟ آنان می‏گویند: چرا گواهی می‏دهیم که خدای ما هستی.(4)

علامه طباطبایی معتقدند این آیه ناظر به وجود و حضور جمعی انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوری که غیبت در آن متصور نیست، گویی همه فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در این حالت هر انسانی خود را حضوری می‏یابد. یافته‏اش گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری او است، ولی قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمی را چنان مشغول و از خود بی خود می‏کند که از آن علم حضوری که به آفریدگار خود داشت، غافل می‏گردد.(5)

آن چه تا این جا آوردیم، دیدگاه‏های برخی از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسیر این آیه بود.

در مجموع می توان گفت ظاهراً آیه شریفه گفت و گویی بین خدا و انسان می‏باشد. در این گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار می‏گیرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن برای اتمام حجت بر انسان می‏باشد که درآینده ادعای غفلت نکند.

آیا گفت و گو به همین صورت که در آیه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمی که این میثاق گرفته شده، کجا است؟ دنیا یا غیر آن؟ آیا این میثاق قبل از تولد انسان گرفته شده یا بعد از آن؟

در پاسخ به این سئوالات نظریات مختلفی ارائه شده است.

آیت الله جوادی آملی بعد از بررسی نظریات مفسران در آیه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.

أ) بیان تمثیلی:

هر چند ظاهر آیه حاکی از گفت و گویی بین خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولی این آیه در مقام بیان واقع نیست، بلکه مقصود صرفاً تمثیل است.

خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گویا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبیت خدا و عبودیت انسان به قدری روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند «بلی». شیوه بیان این آیه بیان تمثیلی است مانند آیه یازدهم سوره فصلت که فرمود: «سپس آهنگ آفرینش آسمان کرد و آن بخاری بود، پس از آن به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمان‏پذیر آمدیم»(6) آن دو گفتند با رغبت می‏آییم، در حالی که در واقع گفت و گویی بین خدا و آسمان و زمین واقع نشده است. پس در آیه میثاق (عالم ذر) امر و نهی لفظی نیست، بلکه در حقیقت تمثیل است و باید توجه داشت که خود قرآن بیان نموده که درصدد تمثیل است مانند:

«اگر قرآن را برکوهی فرو می‏فرستادیم، یقیناً آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده می‏دیدی و این مثل‏ها را برای مردم می‏زنیم؛ باشد که آنان بیندیشند».(7)

در این آیه خداوند می‏فرماید که انزال قرآن بر کوه مثلی است که برای به تفکر واداشتن انسان به کار رفته است، بنابراین احتمال گفت و گوی ذکر شده در آیه میثاق، صرفاً تمثیلی است برای بیان وضوح ربوبیت خدا و عبودیت انسان.(8)

ب)بیان واقعی:

معنای دوم که بیش تر مورد نظر است، این می‏باشد که آیه صرفاً تمثیل نیست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعیتی سخن می‏گوید که در خارج رخ داده و واقعیت این است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: یکی زبان عقل (پیمبر درونی انسان) و دیگری زبان وحی از طریق انبیا (پیامبران بیرونی). این دو حجت، خدا را به انسان می‏نمایانند و ربوبیت او را بیان می‏کنند. این دو از هیچ انسانی دریغ نشده است.

با وجود این دو حجت، دیگر انسان نمی‏تواند ادعای فراموشی و غفلت کند.

نکته‏ای که از آیه به دست می‏آید، نوعی تقدم این میثاق بر زندگی انسان می‏باشد. از این رو حجت باطنی (عقل) و ظاهری(وحی) هر چند تقدم زمانی بر انسان و اعمال ارادی او ندارد، ولی بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبی دارد؛ یعنی ابتدا حجت بر عبد تمام می‏شود، سپس مکلف به تکالیف الهی می‏گردد. بنابراین مقصود آیه، گفت و گوی لفظی بین خدا و انسان نیست، بلکه اعطای دو حجت محکم الهی به انسان است.

با توجه به معنای فوق موطن و عالمی که این میثاق الهی در آن رخ داده، دنیا می‏باشد و برای هر انسانی بعد از تولد او چنین چیزی رخ می‏دهد.

بنابراین آیه میثاق هیچ دلالتی بر ازلی بودن انسان یا حتی هرگونه وجودی قبل از تولد برای آدمی ندارد، بلکه آیه یا صرفاً یک تمثیل است، نه بیان واقع و یا از واقعیت اعطای حجت باطنی و ظاهری سخن می‏گوید که مربوط به بعد از تولد انسان می‏باشد؛ در نتیجه جزئیات این امر چنان روشن و قطعی نیست که به عنوان یک امر مسلم دینی مطرح گردد .

پی‏نوشت‏ها:

1. اعراف (7) آیه 172 - 174.

2. طوسى، التبیان فى تفسیر القرآن،‏ دار احیاء التراث العربى، بیروت،‏ بی تا. ج 5، ص 27.

3. طبرسى ، مجمع البیان فى تفسیر القرآن،‏ انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372 ش. ج 4، ص 765.

4. مجمع ‏البیان، ج ‏4، ص 766.

5. طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن،‏ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، قم، 1417 ق.ج ‏8، ص 307- 323.

6. فصلت (41) آیه 16.

7. حشر (59) آیه‏21.

8. جوادی آملی، فطرت در قرآن، نشر اسراء، قم، ص 123 - 126 و 135.

موفق باشید.


منبع

مرکز پاسخگویی به سوالات دینی





  • علی رجالی