رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۱۴ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عبادت برای چیست

عبادت چیست

برای عبادت چهار معنا می توان برشمرد:

1 - معنای لغوی

پس از جستجوی فرهنگهای لغت عرب به این نتیجه می رسیم که کلمه «عبد» بر معنایی آمیخته از «اطاعت » و «فروتنی » دلالت می کند. همچنین دانسته می شود منظور از کلمه «عبادة » عملی است که فرمانبری از معبودی را در پی دارد. برای آگاهی از درستی آنچه گفتیم به مراجعی مانند «اساس البلاغه »، «لسان العرب » و «تاج العروس » مراجعه کنید.

باید گفت به خاطر معنای خاص «عبد» است که آن را با تشدید - عبد - استعمال می کنند و مثلا می گویند: «عبد الطریق، عبد الشخص »; یعنی جاده را هموار کرد، فلان کس را بنده خود کرد.

با توجه به معنایی که گفته شد، هر اطاعتی عبادت نیست. آن اطاعتی عبادت است که محض دیگری باشد. شخصی که برای برآوردن خواسته خود دست به کار می زند، نمی گویند عبادت کرده است.

2 - معنای قرآنی (مفهوم اسلامی عبادت)

مفهوم کلمه «عبد» و مشتقات آن در فرهنگ قرآن و در گستره مفاهیم اسلامی به گونه ای است که همه افعال آدمی را در بر می گیرد. همه انسانها به گونه ای در طریق این مفهوم عام سیر می کنند. عبادت جز پیروی فروتنانه معنایی ندارد و اگر چنین است - که هست - همه آدمیان، از مؤمن ترین مردم گرفته تا کافرترین آنها، عابدند. آنچه بین عبادات فرق می اندازد، «معبود» است، عده ای انسان را عبادت می کنند، دسته ای هوای نفس خود را، گروهی شیطان را و جمعی بتها را. در این میان کسانی هم هستند که فقط خدای یکتا را می پرستند. (ایاک نعبد)

آنجا که سخن از عبادت اسلامی به میان می آید، همین عامیت و فراگیری معنای آن رخ می نماید:

الف) در آیه 64 آل عمران می خوانیم: «قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله »; بگو ای اهل کتاب به سخنی روی آورید که میان ما و شما یکسان است، جز خدا را نپرستیم.

چنانکه پیداست این آیه، به جای دعوت به اسلام، به عبادت خداوند دعوت می کند.

یا آیه 11 سوره زمر: «قل انی امرت ان اعبدالله مخلصا له الدین »; بگو من مامور شده ام خدا را بپرستم و برای او در دین اخلاص ورزم.

در این گونه آیات، دعوت به عبادت خداوند عبارت است از قبول و پای بندی به همه مفاهیم شریعت اسلام.

ب) «و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم و قال شرکاؤهم ما کنتم ایانا تعبدون. فکفی بالله شهیدا بیننا و بینکم ان کنا عن عبادتکم لغافلین »; روزی که همگان را گرد آوریم، به مشرکان می گوییم: شما و معبودهایتان در جایتان بمانید. آنگاه آنها را از یکدیگر جدا خواهیم کرد. معبودهای آنها خواهند گفت: «شما ما را عبادت نمی کردید» همین بس که خدا گواه باشد که ما از عبادت شما بی خبر بودیم.

در این دو آیه (آیات 28 و29) سوره یونس) می خوانیم که معبود بعضی از انسانها هوای نفس آنهاست. آنها به خیال خود از بزرگان قوم خود اطاعت می کردند; ولی بی خبر بودند که کارشان عبادت خود و هوای نفسشان است.

ج) صادق آل محمد(ع) در تفسیر آیه 31 سوره توبه: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله »; آنان احبار و راهبان را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند. فرمود: به خدا سوگند، احبار و راهبان مردم را به عبادت خویش نخواندند، چون می دانستند که مردم به خواسته شان تن نمی دهند; آنها حلال را حرام و حرام را حلال کردند و این گونه مردم، بی آنکه بدانند مطیع آنها شدند.

در سخن دیگری از امام(ع) آمده است: «هر که سخن شخصی را بپذیرد و خدا را معصیت کند، آن شخص را عبادت کرده ».

د) در آیه 44 سوره مریم می خوانیم: «یا ابت لا تعبد الشیطان. ان الشیطان کان للرحمن عصیا»; ای پدر، شیطان را پرستش نکن، زیرا شیطان به خدای رحمان نافرمانی کرد. در حقیقت، بت پرستی «آزر» عبادت شیطان بود; زیرا شیطان است که نفس آدمی را به معصیت وسوسه می کند و انسان، با ارتکاب آن، شیطان را معبود خود قرار می دهد.

ه) در آیه 43 سوره فرقان می خوانیم: «ارایت من اتخذ الهه هواه افانت تکون علیه وکیلا»; آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را به عنوان معبود برگزیده است؟ آیا می توانی حافظ و نگهبان او باشی؟

قرآن، از هوای نفس، با عنوان «اله » و «معبود» سخن گفته است.

با تدبر در آیاتی که گذشت و مانند آن درمی یابیم که عبادت در اصطلاح دینی و اسلامی، معنایی عام دارد و همه کارهای انسان را، گرچه پیروی از شیطان و هوای نفس باشد، شامل می شود. پس همه کارها بدین معنا عبادتند. اما عبادتی که اسلام می گوید چیزی نیست جز قراردادن کارها و خواهشها در مسیری که امرها و نهی های خداوند نشان می دهد.

این ندای دین اسلام را، مسلمانان لبیک می گویند و همه خداوند را عبادت می کنند; عبادتی که در همه عرصه های زندگی شان حضور دارد; در شیوه حکومت، در مسایل مربوط به مردم، در توزیع و تولید و در واجباتی مانند: نماز و روزه و جهاد و ... همه این امور گونه های متفاوتی از عبادت خداوند است. عباداتی که به خواست و اراده خداوند تحقق می پذیرند.

3 - معنای فقهی

تدریس مسایل شرعی و تالیف کتابهای فقهی، فقیهان را بر آن داشت که به تقسیم احکام مبادرت ورزند. این کار از دو جهت سودمند بود; زیرا هم تشخیص احکام از یکدیگر را آسان می کرد و هم تالیف این گونه کتابها را تا حدی روشمند می ساخت. آنها این نکته را دریافته بودند که معدودی از احکام، برای همیشه، بر جبین خود شرط «اسلام » را دارند; یعنی آن که می خواهد این احکام را به اجرا درآورد باید قصد تقرب کند، آگاه باشد که اینها دستورهای خداوند تبارک و تعالی است، انجام دادنشان سر به فرمان او سپردن است و در غیر این صورت اعمالی لغو و بیهوده خواهد بود; اعمالی که یا باید آنها را دوباره، با قصد تقرب، به جای آورد یا، اگر وقتشان گذشته، قضا کرد. در مقابل واجباتی هم وجود دارد که قید «اسلام » را ندارد و صرف انجام دادن آنها، بدون قصد تقرب، خواسته خداوند است. فقیهان نام این گروه اخیر را «واجبات توصلیه » (واجباتی که مهم عمل به آنهاست) گذاشتند و گروه اول را، «واجبات عبادیه یا عبادات » نام دادند، مانند نماز، روزه، حج و ...

4 - معنای عرفی

اعمالی چون روزه، حج، دعا، تسبیح و مانند آن داخل در معنای عرفی عبادت است. این معنای عبادت از دیگر معانی آن محدودتر است. معنای عرفی عبادت، به همان اندازه که به معنای فقهی عبادت نزدیک است، از معنای عام و فراگیر قرآنی آن دور است; با در نظر گرفتن معنای فقهی واجباتی مانند زکات و خمس عبادت است، چون قصد تقرب در آنها شرط است; ولی معنای عرفی این امور را در بر نمی گیرد.

معصومان: گاه عبادت را در معنای عرفی آن استعمال کرده اند. زیرا مصداق بارز کلمه عبادت در بین مردم معنای عرفی است.

در پایان به این نکته اشاره می کنیم که چه چیز سبب شد معنای عبادت اسلامی با آن گستردگی اش، در ذهن مسلمانان جای خود را به معنای محدود و ناکارآمد عرفی بدهد. اگر نگاهی، هرچند اجمالی، به تاریخ تفکر در جهان اسلام بیفکنیم، در می یابیم که علت این امر به دوران انحطاط فکری مسلمانان باز می گردد. در پی این سقوط، بسیاری از مفاهیم اصیل و بلند اسلامی از ذهن مردم زدوده شد و جای آن را مفاهیم خشک و محدود و نیز مفاهیم فرهنگهای دیگری مانند غرب پر کرد که با فرهنگ اصیل اسلامی سر ناسازگاری داشت.

استعمارگران و همدستانشان همه کوشش خود را به کار بردند تا مفاهیم اصیل دینی را تحریف کنند و به انواع زواید بیالایند. اینان در کشورهای تحت سلطه خود برنامه های تربیتی مسموم و غلط را پیاده کردند و از طریق رسانه های گروهی در القای مفاهیم دست خورده و تحریف شده بسیار کوشیدند.

دشمنان پی برده بودند که می توان با سوء استفاده از ویژگی معنای عرفی عبادت تا حدی مسلمانان را از مبارزه با خود منصرف کنند. آنها همواره در گوش مسلمانان زمزمه می کردند: «اگر اسلام شما را به عبادت خداوند فرا خوانده و عبادت همان انجام عبادات اسلامی است، پس وظیفه ای جز این ندارید که در سایه آزادیی، که ما برایتان به ارمغان آورده ایم، با خیالی آسوده به عبادت بپردازید; روزه بگیرید، حج بروید، نماز بخوانید، قرآن تلاوت کنید. شما را چه شده است که رابطه آرام و بی درد سر خود با خداوند را رها کرده اید و با وارد کردن دینتان به کسب و کار، زندگی روزمره و رویارویی با ما، آن را از حیات و حرکت انداخته اید. این وضع شما را به آنچه خداوند می خواهد (عبادت او) نمی رساند و از هدف بلندی که دین اسلام ترسیم کرده، باز می دارد.»

این نمونه ای از توطئه استعمارگران است. اینک پرسش ما این است: تا کی ما مسلمانان باید آب به آسیاب تحریف دشمنانمان بریزیم و مفهوم اصیل و ریشه دار عبادت اسلامی را، که همان عبادت خداوند همراه با دمیدن روح حیات در امت اسلامی، بر اساس هدایت و قانون الهی است، از مرتبه اش به زیر بکشیم و آن را در عرصه های دور از زندگی در بند کنیم. گویا ما و دشمنان استعمارگر این سخن خداوند (آیه 105 سوره نساء) را فراموش کرده ایم که می فرماید: «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس »; ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم تا بدان سان که خداوند به تو آموخته است در میان مردم داوری کنی.

خداوند به پیامبرش نفرمود ما این کتاب را بر تو نازل کردیم تا تو و پیروانت از واقعیت زندگی بگریزید، در فضایی آسوده زندگی و این گونه خداوند را عبادت کنید.

اگر دعوت رسول خدا(ص) که می فرمود: «خداوند را عبادت کنید»، همان چیزی بود که این استعمارگران می گویند. پیروانش را گوشه ای گرد می آورد تا راحت زندگی بکنند و اصلا به این نیندیشند که خداوند بارها به جهاد و مبارزه امر فرموده است.

آری، در فرهنگ دینی ما، عبادت به معنای نماز و روزه و ... همراه با جنگ و جهاد و کوشش برای در انداختن طرحی نو در همه شؤون زندگی است.

احکام اسلام، از آن جهت که عبادتند، اندک تفاوتی با هم ندارند. احکام توزیع ثروت، احکام جهاد، احکام نماز، احکام روزه، احکام مستحبات و ... همه احکامی برای برقراری صلح و سعادت در زندگی بشر است. مسلمانان همه اینها را با جان و دل می پذیرند و عمل می کنند و معبودی راستین و حقیقی را می پرستند تا در مسیر تکامل به عالی ترین مراتب انسانیت دست یابند.

این از زیبایی های حکمت خداوند است که واجبات تعبدی را گوناگون قرار داده است; برای مثال نماز عملی است فروتنانه و تربیتی، روزه خودداری و دست شستن از خواسته ها نفس را به انسان می آموزد، حج آدمی را به سیر در آفاق و انفس خانه خدا می برد، خمس و صدقات با مال و ثروت ارتباط دارد و غسل و وضو اعمالی برای پاکی است ... این همه یادآور این نکته است که خداوند اراده کرده است، انسان در همه کارهایش حالت توجه به پروردگارش را حفظ کند و آنچه می کند خالصانه برای او باشد.

پی نوشت:

1- این نوشته، ترجمه بخش کوتاهی از کتاب «فلسفة الصلاة » نوشته محقق ارجمند «علی کورانی » است. با این امید که ترجمه تمام این کتاب بزودی در دسترس علاقه مندان قرار بگیرد.


منبع پایگاه اطلاع رسانی حوزه

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

عمر بشر

عمر من از بی وفایی شد خزان
لطف حق همواره در روح است وجان
من نگردم نا امید از لطف هو
آنچه دارم از خدا گشته عیان

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰
اول و آخر، ظاهر و باطن

در قرآن کریم خداوند این‌‌گونه معرفی شده است: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ».
امام صادق(ع) در معنای «الْأَوَّلُ» فرموده: خداوند نخستین موجودی است که قبل از او اوّلى نبوده، و آغازى بر او مقدّم نیست، و «الاَخِرُ» یعنی هر چیز جز پروردگار جهانیان نابود شود و دگرگون گردد، تنها او است که همیشه به یک حالت بوده و باشد. در تبیین معنای ظاهر و باطن گفته شده: «الظاهر» یعنی حجت‌‌هاى روشن و برهان‌‌هاى نورانى و نشانه‌‌های مختلف، که دلالت بر ربوبیت و صحت یکتا بودنش دارد و «الباطن» یعنى کسى است که از دیدگان پنهان است؛ یعنی ذاتش از اوهام و خیالات بشر مخفى مى‏‌باشد و انسان نمی‌‌تواند با حواس او را درک کند و یا به ذاتش دست یابد.
پاسخ تفصیلی
خداوند در قرآن برای تبیین توحید نزد مخاطبان می‌فرماید: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ عَلِیمٌ».[1]
چنین توصیف و تعبیری در یک آیه و با این کلمات، تنها یک بار در قرآن آمده است. روایات مختلفی نیز پیرامون این صفات به بحث پرداخته‌‌اند.
راوی می‌گوید: از امام صادق(ع) شنیدم در پاسخ کسى که از تفسیر آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» پرسید، فرمود: خداوند نخستین موجودی است که قبل از او اوّلى نبوده، و آغازى بر او مقدّم نبوده  است (از چیزى قبل از خود به وجود نیامده)و پایانى است که انتها بودنش از جهت ختم و پایان  نیست، آن‌گونه که از صفت مخلوقات به نظر می‌‌آید (چنان‌که گویند: فلانى آخرین فرزند فلان کس است از حیث این‌که دیگر بعد از او فرزندى نداشته است) و لکن خدا قدیم اوّل (دیرینه‌‏اى است که هیچ چیز قبل از او نبوده و هیچ چیز بر او پیشى نگرفته بود) و آخرى است جاودانه و زوال ناپذیر که همیشه بوده و هست و خواهد بود، بدون ابتدا و انتها، پدید آمدن بر او وارد نیست، از حالى به حال دیگر نگردد، و آفریننده همه چیز است».[2]
در روایت دیگری، امام کلمه باطن را با تفصیل بیشتر، این‌‌گونه تفسیر می‌‌کند: «ابن ابى یعفور می گوید: از حضرت صادق(ع) پیرامون قول خدا «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» پرسیدم و گفتم: معناى اول را فهمیدم و اما معنای کلمه آخر را شما برایم بیان کنید. امام فرمود: هر چیز جز پروردگار جهانیان نابود شود و دگرگون گردد. حال این نابودى و دگرگونى یا از خارج به او راه یابد یا رنگ و شکل و وصفش عوض شود و از زیادى به کمى و از کمى به زیادى گراید، تنها او است که همیشه به یک حالت بوده و خواهد بود، او است اول و پیش از هر چیز و او است آخر براى همیشه، صفات و اسمای گوناگون بر او وارد نشود، چنان‌که بر غیر او وارد شود، مانند انسان که گاهى خاک و گاهى گوشت و خون و گاهى استخوان پوسیده و نرم شده است و ... ».[3]
همچنین علما در تبیین معنای ظاهر و باطن آورده‌‌اند: «الظاهر، یعنی حجت‌‌هاى روشن و برهان‌‌هاى نورانى و نشانه‌‌های مختلف، دلالت بر ربوبیت و صحت یکتا بودنش دارد و همچنین دلالت دارد که هیچ موجودى نیست‏، مگر آن‌که شهادت به هستى او مى‌‌دهد، و هیچ مخلوقى نیست مگر آن‌که پرده از توحیدش برمى‌‏دارد. و الباطن یعنى کسى است که از دیدگان دیگران، پنهان است، پس او، هم «ظاهر» است و هم «مخفى»، ظاهر است از طریق دلایل و نشانه‌ها، ولى ذاتش از اوهام و خیالات بشر مخفى مى‏‌باشد؛ یعنى ذاتش محجوب و پوشیده و در عین حال از طریق نشانه‌‏ها آشکار است».[4]مفسران دیگری نیز تفسیری نزدیک به این معنا را ذکر کرده‌اند.[5] البته معانی دیگری نیز برای این صفات ذکر شده است.[6]
آنچه ذکر شد مختصری از تفسیر آیه مورد بحث بوده است، ولی این صفات خداوند طبیعتاً بحث‌‌های مفصلی را در علوم عقلیه به خصوص کلام و فلسفه اسلامی به خود اختصاص داده‌اند و حتی برخی از مفسران نیز بدان‌‌ها پرداخته‌‌اند؛[7] شاید به همین جهت امام سجاد(ع) پیرامون این نوع از آیات فرموده‌اند:‌«: خداى عز و جل دانست که در آخر الزمان مردمى محقق و مو شکاف آیند از این رو سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و آیات سوره حدید را که آخرش «وَ هُوَ عَلِیمٌ‏ بِذاتِ الصُّدُورِ» است نازل فرمود، پس هر که براى خداشناسى غیر از این جوید هلاک است».[8]
 

[1]. حدید، 3: «اوّل و آخر هستى و پیدا و پنهان وجود همه اوست و او به همه امور عالم، داناست».
[2]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 12، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1403ق؛ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ترجمه، محمدی شاهرودی، عبد العلی، ج 1، ص 26  - 27، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1377ش.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 115، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق؛ کافی، ترجمه، مصطفوی، سید جواد، ج 1، ص 156، کتاب فروشی علمیه اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1369ش.
[4]. ابن فهد حلی، احمد، عدة الداعی و نجاح الساعی، محقق و مصحح: موحدی قمی، احمد، ص 321، دار الکتب الإسلامی، چاپ اول، 1407ق؛ ابن فهد حلی، احمد، آیین بندگی و نیایش (ترجمه عدة الداعی)، مترجم: غفاری ساروی، حسین، ص 561، بنیاد معارف اسلامی، قم، چاپ اول، 1375ش.
[5]. مغنیه، محمد جواد، تفسیر الکاشف،ج 7، ص 239، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1424ق؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 23، ص 298، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش.
[6]. تستری، ابومحمد سهل بن عبدالله، تفسیر التستری، تحقیق: عیون السود، محمد باسل، ص 161، منشورات محمدعلی بیضون، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1423ق.
[7]. فخرالدین رازی، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 29، ص 444 – 448، دار احیاء التراث العربی، بیروت، چاپ سوم، 1420ق؛ صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم، تفسیر القرآن الکریم، تحقیق: خواجوی، محمد، ج 6، ص 153 – 157، انتشارات بیدار، قم، چاپ دوم، 1366ش.
[8]. الکافی، ج 1، ص 230.

منبع :اسلام کوئیست
  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

چرا دیدن خدا مقدور نیست
وقتی به ادیسون می نگریم، او یک انسان  از جنس ما است که برق را که یک چیز قابل دیدن نیست و مجازی است اختراع و کشف نمود و همگی به خاطر روشنایی که برق ایجاد می کند به او نسبت  می دهیم و هر گز در وجود ادیسون که خالق برقی بود که آنرا نمی بینیم ،شک نمی کنیم.وقتی مخلوق خدا می تواند اثراتی خلق کند که وجود دارد ولی قابل دیدن نیست.چگونه است که بعضی خدا را می خواهند با چشم سر ببینند.فرض کنیم خدا با چشم سر و یا ذهن قابل تصور بود.این تناقض دارد با اینکه خداوند می فرماید من بر همه چیز احاطه دارم.هر گز نامحدود قابل  نشاندن در محدود نیست.در عجبم، که چگونه است که بعضی وجود خدا را انکار می کنند و با استدلال های عقلی در صدد وجود خدا هستند.اگر چه ، استدل باعث آرامش عقل می گردد و با کنجکاوی است که حقایق هستی بر انسان آشکار می گردد.حتی ما در بین انسانها می گوئیم اگر کسی را می خواهید بشناسید،  اطرافیان او را بشناسید.لذا خداوند با آثار خود بخوبی ما خود را نشان می دهد.به هر چه می نگریم و می اندیشیم  جز عظمت و دانش و حکمت چیزی دیگر قابل مشاهده نیست.

دکتر علی رجالی

@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

برداشت هایی از نهج البلاغه

خطبه سوم : قسمت چهارم

بخش سوم

خطبه شقشقیه

حضرت علی در ادامه خطبه می فرمایند از ترکیب و ضوابط شورا به خدای متعال پناه می برم. شورائی که یکی از اعضایش عثمان است و تشنه خلافت می باشد ، دیگری داماد عثمان عبد الرحمن عف می باشد.نفر سوم سعد ابن ابی وقاس،پدر عمر سعد،قاتل امام حسین است.نفر چهارم طلحه می باشد که کینه فراوان حضرت را به دل دارد.

در زمان رای گیری، طلحه گفت که من به نفع عثمان کنار می روم.زبیر هم به نفع امیر المومنین کنار رفت.ابی وقاس هم به نفع عبدالرحمن عف کناره گیری کرد.عبدالرحمن رو به حضرت علی کرد و گفت در صورتی با تو بیعت می کنم که رفتار و ملاک قضاوت تو کتاب قرآن، سنت پیمبر و سیره دو خلیفه گذشته باشد.حضرت در پاسخ گفتند که من بر اساس کتاب خدا،سنت پیغمبر و اجتهاد خودم حکومت داری می کنم.عبد الرحمن همین سوال را از عثمان کرد و او شرایط را پذیرفت.

عبدالرحمن دو مرتبه دیگر سوال و شروط خود را را به حضرت مطرح نمود و در هر دوبار پاسخ اول حضرت را شنید.سپس دست بیعت به عثمان داد و او را امیر المومنین خطاب نمود.

حضرت علی در پایان رای گیری فرمودند، این اولین باری نیست که به ما پشت می کنید.خداوند به ما صبری زیبا و جمیل داده است و از خدای متعال یاری و مدد می طلبم.حضرت رو به عبدالرحمن کردند و گفتند خلافت را به کسی دادی، که بعد از مردن او حکومت به تو برسد.اما خداوند هر روزی در کاری است و اشاره به زن عطر فروشی کردند که افراد قبل از رفتن به جنگ عطر او را می خریدند تا بتوانند به خاطر آن تعداد بیشتری از افراد دشمن را به هلاکت برسانند.اتفاقا بین عثمان و عبدالرحمن اختلاف نظر پیش آمد و خونریزی شدید و زیادی شد.سپس عبدالرحمن در پاسخ به سخنان حضرت گفت یا علی پیش پای ما کشتن خود را قرار مده.بعد حضرت جلسه را ترک نمودند.


سیر حق دارد سروری جان فزا

جملگی عشق است و نور است و صفا

هر که باشددر صراط مستقیم

می چشد می را ز دست دلر با


دکتر علی رجالی

@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه
خطبه سوم : قسمت ۴
بخش چهارم
خطبه شقشقیه
حضرت علی می فرمایند، خلیفه دوم من را همانند یکی از دیگر اعضا می دانست.پناه به خدا می برم از چنین شورائی.حضرت می فرمایند که همه آگاه بودند که من از نظر فضیلت برتر همه هستم.اما متاسفانه شرایطی ایجاد شده که منی که در دامن پیامبر بزرگ شده ام با کسی که پدرش قاتل امام حسین است در یک ردیف قرار داده می شود.
آنها می خواستند که من با انتخاب عثمان مخالفت کنم و مرا به هلاکت برسانند.لذا من نیز همانند کبوترانی که دسته جمعی پرواز می کنند و دسته جمعی می نشینند با اعضای شورا همراهی کردم تا اسلام واقعی و تشیع باقی بماند.
حضرت علی در وصف خلیفه سوم می گوید، که او همواره یا پای سفره بود و یا در دستشویی.لذا او را فردی شکم پرست معرفی می کنند که به خلافت مسلمین رسید.
کلید دار کعبه دو فرزند داشت، یکی هاشم و دیگری امیه.فرزندان و نسل بنی هاشم افرادی چون امیر المومنین بودند.اما نسل بنی امیه افردای چون معاویه بودند.این دو نسل همواره دارای خصلت های متمایز و متضاد و درگیر بودند.با به قدرت رسیدن عثمان، فرزندان بنی امیه قدرت گرفتند و عثمان در دوران حکومتش قدرت زیادی به معاویه داد.نسلی که تا دیروز خانه نشین و گوشه گیر بودند،امروز با ریخت و پاش هائی که عثمان از بیت المال می کرد ،جایگاه بالائی پیدا نمودند.

خدعه و مکر نمودند پس از مرگ نبی 
تا حکومت برسد بر دگران جز به علی
گاه گویند جوان است و گهی حیله کنند
لیک غافل که خدا حامی حق است و ولی

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

عشق و آگاهی


عشق و آگاهی تو را بالا برد
از زمین تا عرش بی همتا برد

عشق  اگر توام شود با معرفت

جان بگیرد از تن و تنها برد




  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

منظور خدا


ما چه دانیم و چه فهمیم ز منظور خدا
ما چه گوئیم و چه خوانیم ز اذکار و دعا
ما که سر گشته و حیران و جودیم همه

خیر ما هست که خواهیم ولی را که بیا

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

حکومت

خدعه و مکر نمودند پس از مرگ نبی
تا حکومت برسد بر دگران جز به علی
گاه گویند جوان است و گهی حیله کنند
لیک غافل که خدا حامی حق است و ولی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

سیر الهی

سیر حق دارد سروری جان فزا
جملگی عشق است و نور است و صفا
هر که باشددر صراط مستقیم

می چشد می را ز دست دلر با

  • علی رجالی