باسمه تعالی
فهرست مطالب
مقدمه
فصل اول
۱.قوم عاد
مقدمه کتاب «زندگی منظوم پیامبران، اصحاب و اقوام»
زندگی پیامبران الهی، یاران وفادارشان و اقوامی که در مسیر تاریخ دعوت و ایمان، با چالشها و آزمونهای فراوان روبرو بودهاند، همواره منبعی گرانبها از عبرتها، حکمتها و درسهای جاودانه برای بشریت بوده است. این داستانها نه تنها بازتابی از تاریخ دینی و بشریاند، بلکه چراغی فروزان و راهنمایی مطمئن در مسیر حقیقت، تقوا و سعادت دنیوی و اخروی هستند.
در این کتاب، تلاش شده است تا با زبانی شیوا و هنرمندانه، زندگی و سرگذشت این انسانهای بزرگ و همچنین اقوام یادشده، در قالب منظومههایی منظم و منسجم به نظم درآید. هر مثنوی، که شامل ۳۰ بیت است، جلوهای از اخلاق، ایمان، استقامت و مبارزهی این بزرگمردان الهی را به تصویر میکشد و نکاتی عمیق از سیر و سلوک معنوی و اخلاقی را به مخاطب منتقل میسازد.
تا کنون، حدود سی مثنوی سیبیتی در این زمینه سروده شده است که هر یک به فراخور موضوع، گوشهای از زندگی پیامبران و یاران ایشان یا سرگذشت اقوام مختلف را بازگو میکند؛ از دعوت پیامبران به توحید و عدالت، تا مقاومت مؤمنان و سرانجام عبرتآموز هلاکت سرکشان و طاغیان. این سرودهها، ضمن رعایت آداب شعری و وزن عروضی، از زبان دل و با نگاهی ژرف به آموزههای دینی، سعی کردهاند معنای حقیقی پیامهای الهی را به صورت هنری و تاثیرگذار بیان کنند.
امید است این مجموعه که در کنار ارزش ادبی، حامل پیامهای اخلاقی و عرفانی نیز هست، بتواند به عنوان یک منبع الهامبخش، به شناخت بهتر زندگی و سیره پیامبران، یاران و اقوام آنان کمک کرده و راهی باشد برای رشد معنوی، تقویت ایمان و تزکیه نفس خوانندگان گرامی.
از خداوند متعال مسئلت دارم که این تلاش، مورد قبول درگاه حق واقع شود و به همه خوانندگان آن توفیق دهد که از این داستانها و سرگذشتها، عبرت گرفته و در مسیر بندگی خالصانه قدم بردارند.
فصل اول: اقوام در قرآن
۱. قوم عاد
فصل اول
بخش اول
داستان قوم عاد
به نام خداوند حیّ قدیر
کریم است و غفّار و عادل، بصیر
به فرمان او شد پدیدار جان
زمین و سما و مه و کهکشان
دهد نعمت از لطف بیانتها
که بخشد جهان را جلا و صفا
یکی قوم بودند در سرزمین
که گم کرده بودند راهِ یقین
بود دشت سبز و پر از چشمه سار
ز نعمت پُر و رزقشان بیشمار
به بازوی خود فخر بسیار داشت
خدا را نه در کار، پندار داشت
نه اهل کرامت، نه اهل نجات
به زر دیده بودند عزّ و حیات
خداوندشان چوب و سنگ و خیال
دل و جانشده غرق وهم و زوال
به ظلم و به عصیان، سپردند گام
دل از مهر یزدان، شده در ظلام
چو رفتند در راه طغیان و خصم
بشد کور چشمِ دل از قهر و خشم
خداوند، بر خلق رحمت فزود
یکی بنده را بر رسالت نمود
بود آن نبی، پاک و خوشنام، هود
که پیغام حق را به مردم نمود
بگفتا برادر، ز یزدان مترس
که آموزدت علم و حکمت ز درس
پرستش کنید آن خدای کریم
که باشد به هر حال بر ما رحیم
شما را خدا آفریده ز خاک
مبادا شوید از گناهان هلاک
چرا دل سپردید بر بت بهکین؟
کجا شد فروغ خدای یقین؟
بیایید سوی خداوند باز
که او بی نیاز است و خود کارساز
اگر توبه آرید و خوانید دوست
ز مهر خداوند جان را نکوست
شود باغ و هامون چون لالهزار
درآید ز هر سو نوای بهار
پذیرا نگردید آن قوم پست
رسالت ز پیغامبر، حقپرست
تو هودی و ما را بر این حکم نیست
نه بر ما تو را ز آسمان حکم چیست؟
تو را نیست جز دعوی و داستان
نداری ز یزدان تو وحی و نشان
بگفتند: گفتی ز رنج و عذاب
بیاور، نشان ده، همان فتح باب
وزید آن نسیمی که جان میگرفت
ز هامون و کهسار طغیان گرفت
چو برگ خزان، قوم بر خاک شد
زمین از وجود گنه پاک شد
به جا ماند از مؤمنان پاره ای
که بردند از بندگی بهره ای
نه قدرت بماند، نه مال و نه جاه
بماند فقط نام نیکو، بهگاه
مشو کافر از جاه و مال و مقام
که فرجام کفر است آتش به کام
به جا ماند عبرت برای بشر
که گیرد ز کردارشان دردِ سر
اگر از خدا شد "رجالی" عطا
مکن سرکشی در ره کبریا
سراینده
دکتر علی رجالی
۱۴۰۴/۵/۱۴
- ۰۴/۰۵/۱۵