رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

داستان هنر

باسمه تعالی

داستانی از دل هنر

روزی روزگاری، در جهانی پر از رنگ و صدا، جایی که هنرمندان بسیار بودند و هر کسی، ساز خود را می‌نواخت و نقش خود را می‌زد، پیر خردمندی از گوشه‌ای برخاست و پرسید:

«راستی، هنر چیست؟»

یکی گفت: هنر یعنی آوازه!
دیگری گفت: هنر یعنی رنگ‌ها و نمایش‌ها، تحسین مردم، و تشویق محافل!

اما آن پیر خاموش ماند. لبخند زد و آهسته گفت:

«هنر، صدای دل است، نه هیاهوی زبان. هنر، فریاد نیست؛ صبر است. هنر، میدان مبارزه با خویش است، نه جدال با دیگران.»

او گفت: «هنرمند واقعی آن نیست که نقش‌ها بیافریند، بلکه آن است که از نقش خود بگذرد. کسی که از "من" عبور کرده و در آینه‌ی دل، چهره‌ی حقیقت را دیده است. کسی که دلش، جایگاه نور خدا شده، و نگاهش آیینه‌ی لطافت و مهربانی.»

در ادامه، او حکایتی نقل کرد:
«اگر انسانی، فریفته‌ی شهرت باشد، حتی اگر آوازش خوش باشد یا رنگش گیرا، دل را نمی‌لرزاند. زیرا آنچه جان آدمی را می‌لرزاند، صداقت است، نه صدا. اگر دل آلوده به نفرت باشد، هر چه بیافریند، بوی زهر می‌دهد، حتی اگر در جام طلا ریخته شود.»

پیر، داستان مردی را گفت که به‌دنبال هنر بود، اما راه را اشتباه رفت. او تصور می‌کرد هنر یعنی خلاقیتِ چشم‌نواز، اما چون از درون تهی بود، آثارش چون سایه‌ای بودند بی‌جان. تا آن‌که روزی، دلش شکست؛ غرورش فرو ریخت، و نور خدا در جانش تابید. از آن روز، هر چه می‌نوشت و می‌ساخت، گرما داشت، آرامش داشت، معنا داشت؛ چون از درون صاف و روشن شده بود.

پیر سپس جمع را نگریست و گفت:

«هنر باید دل را به سوی دوست ببرد، به‌سوی حق، نه به‌سوی خویش. هنرمند، اگر دلی روشن و آگاهی عاشقانه نداشته باشد، آیینه‌ی زیبایی نیست، بلکه تابلویی است رنگ‌زده بر دیوار غرور. هنر باید زنده کند، جان بخشد، نه فریب دهد و سرگرم کند. هنرمند، وارث پیامبران است، اگر کارش از دلِ آگاه برآید و چراغی برای دیگران باشد.»

او افزود: «نه هر رنگی، هنر است، نه هر آهنگی، الهام. اگر آفرینشِ هنری، انسان را از تاریکی‌های نفس رها نکند، بلکه در آن‌ها غرق کند، نامش دیگر هنر نیست؛ بلکه دام است.»

و در پایان گفت:

«هنرمند راستین، آن است که خاموش‌تر از همه باشد، اما روشن‌تر از همه بتابد؛ نه به شهرت دل ببندد، نه به قدرت، بلکه فروتن، دل‌آگاه، و بی‌ادعا، مشعل هدایت شود. چنین هنر و چنین هنرمندی، میراث آسمان‌اند؛ و اگر چنین نباشد، هنر، جز فتنه‌ای زیبا، چیزی نخواهد بود.»

تحلیل عرفانی-اخلاقی

در این داستان و درون‌مایه‌ی مثنوی، هنر از منظر معنوی و توحیدی تعریف می‌شود، نه از منظر صنعت و بازار. نگاه شاعر، نگاهی عرفانی و اخلاق‌محور است که در آن، هنر فقط وقتی ارزش دارد که:

  • انسان را از خودپرستی به خداپرستی برساند.
  • عامل صلح و صفا، نه فتنه و جدال باشد.
  • از دلِ آگاه بجوشد، نه از ذهن مغرور.
  • با فطرت هماهنگ باشد، نه برخلاف آن.
  • چون آیینه، حقیقت را نشان دهد، نه خود را.

در چنین نگاهی، هنر باید رهایی‌بخش از نفس باشد، نه ابزار تجمل نفس. بنابراین، آن‌چه در این مثنوی «هنر» نام گرفته، در حقیقت، سلوک هنری توحیدی است: سفری از خود به سوی خدا، با زبان دل، صداقت، و فروتنی.

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۳/۱۵
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی