باسمه تعالی
پرسش و پاسخ
سوال
متاسفانه درک واقعی عشق
برایم تقریبا غیر ممکن است
وانرا نقطه مقابل نفرت و کینه
میدانم و عشق بخشی از تولیدات درک
وشناخت و عقل انسان است
مثالهای ساده جوانهائی بودند که تا مرز
جنون عاشق دختری بودند ولی وقتی
طرف پیر یا زشت شده دیگه او را دوست نداشتند
در افراد مذهبی هم بوده که عاشق خدا و امام حسین بودند و لی واقعا وبدلایلی بی
دین شده اند
من همواره پدر ومادر وفرزندانم وریاضیات و بعضی از خوراکی ها
وکشورم و افراد واقعا خوب
را دوست دارم ولی هرگز به مرز عشق
نرسیده
اگر عشق حقیقت داشت باید همه
میتوانستند تجربه کنن
پاسخ
به نظر من ،عشق در زندگی
چون ملات در ساختمان است
باعث استحکام و پایداری ساختمان است..
عشق قابل تعریف نیست ولی در محبت تجلی دارد.
ما باید به عشق مجازی( یا هوس) و عشق حقیقی تمایز قائل شویم.منظور من از عشق، عشق حقیقی که تجلی ذات کبریایی است.
پرسش مطرحشده، دغدغهای عمیق و فلسفی در باب حقیقت عشق است، و پاسخ شما نیز پاسخی سنجیده و عرفانیست. اکنون، برای جمعبندی نهایی و دقیقتر این گفتوگو، میتوان پاسخ نهایی را بهگونهای تنظیم کرد که هم به جنبههای عقلانی و هم به ساحتهای وجودی و عرفانی عشق بپردازد:
سؤال شما بسیار مهم و واقعیست: اگر عشق حقیقت دارد، چرا همه آن را تجربه نمیکنند یا آن را ناپایدار مییابند؟
در پاسخ، باید نخست میان چند نوع "دوست داشتن" تمایز قائل شویم:
۱. عشق بهمثابه میل یا جاذبه (عشق مجازی یا نفسانی)
این نوع عشق، همان است که در مثال شما آمده: عاشقی که با تغییر ظاهر معشوق، دلسرد میشود. این نوع "عشق"، در حقیقت نوعی جاذبهی حسی یا نفسانیست، و تا زمانی پایدار است که محرکهای ظاهری باقی بمانند. به تعبیر عرفا، این سراب عشق است، نه ذات آن.
۲. عشق عقلانی و محبت انسانی
دوست داشتن پدر و مادر، فرزندان، علم، کشور، انسانهای خوب… همه جلوههایی از عشقاند، ولی معمولاً در ساحت عقل و عاطفه قرار میگیرند، نه در مرزهای شهودی و سوزناک عشق حقیقی.
۳. عشق حقیقی (عرفانی)
این همان است که شما در پاسختان بهدرستی به آن اشاره کردهاید: تجلی ذات کبریایی. این عشق نه زادهی شهوت است، نه ساختهی عقل؛ بلکه تجربهای شهودی و وجودی است که در درون انسان زنده میشود و او را از خود میرهاند.
عارفان گفتهاند:
«عشق آتشی است که هر چه غیر از محبوب است، میسوزاند.»
بنابراین:
- عشقِ حقیقی، به قول مولانا، "کار دل است، نه کار عقل".
- اما عشق، لزوماً در همه پدیدار نمیشود؛ همانگونه که همه انسانها به بصیرت، نبوت، یا نبوغ ریاضی نمیرسند.
- عشق، مانند استعدادهای برتر، موهبت و انتخابی الهی نیز هست:
«ما جعلنا فی قلوبهم الذین آمنوا و اتبعتهم محبة» (تفسیر عرفانی آیات)
چرا برخی دینداران بیدین میشوند؟
ممکن است آنچه در گذشته "عشق به خدا" میپنداشتند، عادت، تعصب، یا ترس بوده باشد. عشق حقیقی پایدار است، ولی آنچه رنگ عشق دارد و نیست، با آزمونها فرو میریزد.
نتیجه نهایی:
عشق، مانند نور است: هست، حتی اگر برخی آن را نبینند. برخی با دیدن زیبایی ظاهری، به خطا میافتند و نام آن را عشق میگذارند. برخی با پاکسازی نفس، تهذیب و سلوک، به نوری درونی میرسند که نامش عشق است.
و برای اینان، عشق نه یک حس، که تمام هستیشان میشود.
متن گفتوگوی کامل دربارهی عشق
پرسشگر:
من درک واقعی از عشق ندارم. راستش را بخواهید، برایم تقریباً غیرممکن است که بفهمم عشق چیست. بیشتر آن را نقطهی مقابل نفرت و کینه میدانم، نه چیزی مستقل. به نظرم عشق بخشی از فرآوردههای عقل و شناخت آدمیست، نه چیزی فراتر از آن.
پاسخدهنده (دکتر علی رجالی):
دیدگاه شما محترم است، ولی لازم است میان انواع گوناگون عشق تمایز قائل شویم. آنچه شما توصیف کردهاید، بیشتر جنبههای عاطفی، عقلانی یا روانی عشق است. اما عشق در حقیقت مراتبی دارد، از سطحیترین جلوهها تا عمیقترین تجلیها. من عشق را همچون ملات در ساختمان زندگی میدانم؛ چیزی که به ظاهر دیده نمیشود، اما استحکام و انسجام درون را حفظ میکند.
پرسشگر:
اما در مثالهایی که دیدهام، جوانهایی تا مرز جنون عاشق کسی بودند، ولی وقتی آن فرد پیر یا زشت شد، دیگر هیچ حسی به او نداشتند. این چه نوع عشقیست؟ اگر عشق راستین باشد، چرا از بین میرود؟
پاسخدهنده:
این همان عشق مجازی یا نفسانی است. این نوع عشق بیشتر بر پایهی جاذبههای حسی و غرایز طبیعی است و مانند شعلهایست که زود افروخته میشود و زود هم خاموش. عرفا از این نوع عشق بهعنوان مرحلهی ابتدایی و ناپایدار یاد میکنند؛ وسیلهای که اگر به درستی استفاده شود، میتواند به عشق حقیقی راه ببرد، ولی اغلب در همان مرحله متوقف میماند.
پرسشگر:
پس این عشقهای شدید که ناگهان خاموش میشوند، اصلاً عشق نیستند؟
پاسخدهنده:
نه به آن معنایی که از عشق حقیقی مد نظر عرفاست. آنها نوعی شدت در میل یا تعلق عاطفی موقتی هستند. عشق حقیقی، نه با ظاهر معشوق شکل میگیرد و نه با زوال ظاهر نابود میشود؛ بلکه ریشه در ادراک زیبایی مطلق و پیوند با حقیقت هستی دارد.
پرسشگر:
در مورد دینداران چطور؟ افرادی را دیدهام که روزگاری عاشق خدا و امام حسین (ع) بودند، ولی به دلایلی از دین برگشتند. اگر عشقشان واقعی بود، چرا دوام نداشت؟
پاسخدهنده:
پرسش درستیست. گاهی آنچه عشق الهی پنداشته میشود، در حقیقت عادت مذهبی، ترس از گناه یا احساسات سطحیست. عشق به خدا اگر واقعی باشد، ریشه در معرفت شهودی و سلوک باطنی دارد و با زخمها، تردیدها یا شبهات دینی از بین نمیرود.
اما اگر عشق صرفاً بر احساسات یا فضای خانوادگی و فرهنگی بنا شده باشد، طبیعیست که با طوفانهای ذهنی فرو بریزد.
عشق واقعی، همچون خورشید است؛ گاهی پشت ابر میرود، ولی هرگز خاموش نمیشود.
پرسشگر:
من پدر و مادرم، فرزندانم، ریاضیات، کشورم و انسانهای خوب را دوست دارم، ولی هرگز چیزی به نام "عشق" را تجربه نکردهام. این یعنی عشق وجود ندارد؟
پاسخدهنده:
آنچه شما توصیف کردهاید، محبت، علاقه و تعهد است، و اینها از عالیترین جلوههای انسانیاند. اما عشق حقیقی، حالت ویژهای از فنا و مستی و شور درونیست که گاه بهندرت در انسانها ظهور میکند. مثل نبوغ در ریاضی، یا شهود در هنر؛ هر کسی استعداد آن را دارد، ولی همگان تجربهاش نمیکنند، مگر با سلوک، پاکسازی دل، و عنایت خاص.
پرسشگر:
یعنی عشق امری نادر است؟
پاسخدهنده:
بله، عشق حقیقی نادر است، ولی نه محال. عشق همان کشش روح به سوی مطلق است. بعضی آن را در چهره معشوق میبینند، بعضی در جمال طبیعت، برخی در عبادت، و عدهای در ریاضیات یا علم. ولی عشق، در نهایت، ما را از خود میرهاند و به اصل خودمان بازمیگرداند؛ و این تجربه، بسیار ژرفتر از احساس یا علاقهی معمولی است.
پرسشگر:
پس چرا همه نمیتوانند آن را درک کنند؟
پاسخدهنده:
همه میتوانند در مسیر آن قرار بگیرند، ولی این نیاز به آمادگی، تهذیب، صدق و عبور از نفس دارد. همانگونه که همه میتوانند راهی کوه شوند، اما نه هر کسی به قله میرسد. عشق، قلهی تجربهی انسانیست؛ و اگر کسی به آن نرسید، دلیل بر نبود آن نیست، بلکه باید دانست که هنوز راه باقیست.
پرسشگر:
در یک جمله، عشق چیست؟
پاسخدهنده:
عشق، تجلی حقیقت در دل سالک است؛ نوریست که اگر بر دل بتابد، انسان را از خود به سوی خدا، و از فرد به همه، میکشاند.
و در نهایت، عشق نه یک حس، که خود حقیقتِ هستی است.
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۳/۱۶