باسمه تعالی
مثنوی نعمت های الهی(۱)
در حال ویرایش
۱) خداوندی که رحمت را سرآغاز
نوشت از لطف خود بر لوح ایجاز
(۲) جهان را با تفاوت آفریدهست
که حکمت در همین معنا دمیدهست
(۳) یکی را قدرت گفتار داده
دگر را خلوت اسرار داده
(۴) به یک دل شوق خدمت کرده پیدا
به دیگر دل، شعف بخشیده از ما
(۵) کسی را نان فراوان در کف افتاد
کسی را اشک شب در دل نهفتاد
(۶) کسی را صبر شیرین گشته حاصل
کسی را درد، اما در دلش گِل
(۷) نه هر نعمت بود زر یا نواله
که گاهی درد هم باشد رساله
(۸) اگر روزی کسی افزونتر آمد
به دوشش بار سنگینتر نهادم
(۹) وگر شخصی تهیدست از عطا بود
همان هم در حساب امتحان بود
(۱۰) خدا داناست بر تقدیر پنهان
ز راز سینهها آگاه و دُرمان
(۱۱) نه ظلمی در نگاهش هست هرگز
نه بیحکمی بود در مهر و یا جز
(۱۲) درون هر دل و جان یک جهانیست
که حکمتهای او اندر نهانیست
(۱۳) تو مشو محزون ز فقر یا ز بیچیز
که گاهی هست بیچیزی، سرافراز
(۱۴) کسی گر رخت و مال دنیا نبیند
شاید جانی ز پاکی برگزیدند
(۱۵) کسی گر جامه زرین در تنش بود
شاید آتش به جان در مأمنش بود
(۱۶) نه ظاهر شرط فیض بیکرانهست
که باطن، خانهی سوز و ترانهست
(۱۷) یکی از علم سرمست است و حیران
دگر از فقر شد لبریز ایمان
(۱۸) یکی را ذکر شب کرده منور
دگر را درد روزی کرده پرور
(۱۹) یکی بر عرش احسان سرفرازد
دگر بر فرش خدمت دل ببازد
(۲۰) تو هرگز بر مقام کس مبال، ای دل
که هرکس میخورد سهمی ز حاصل
(۲۱) یکی با زور و قدرت در نبرد است
یکی با اشک شب، مردِ نبرد است
(۲۲) کسی در پست و مقامی رفته بالا
کسی در سجده افتادهست والا
(۲۳) نه آنکس برتر است از بخت بیدار
که دارد جاه و مال بیشمار
(۲۴) نه آنکس بینوا از لطف دور است
که او هم نزد یزدان ناصبور است
(۲۵) اگر بر بندهاش بخشی عطا را
همان در جان او پرورد ما را
(۲۶) وگر نان از کف او دور گردد
بسا حکمت در آن مجبور گردد
(۲۷) تو دانی؟ یا خدا بر ما دگرگونه؟
ز حکمتهاش لب بستهست صد گونه
(۲۸) اگر یکسان بود روزی برایت
نبودی آزمایش بر سر راهت
(۲۹) کسی را داده تا بخشد فراوان
کسی را داده تا گردد غزلخوان
(۳۰) یکی با شعر خود دل را نوازد
یکی با لقمهای دل را گشاید
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۲/۱۶