رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

تحت ویرایش

.حکایت ۲:

عارفی که در کودکی به حقیقت رسید

(مثنوی - حدود ۳۰ بیت)

در زمانه کودکی بودی لطیف
دل زلال و سینه‌اش چون برگ نیف

نه کتابی خوانده و نه درس گفت
لیک نوری در نگاهِ او نهفت

مادرش گفتی: "خدایا راه ده
کاین پسر را کن هدایت در سپه"

بود شب‌ها با دعا در کنج خانه
نه به بازی، نه به بانگِ بی‌بهانه

روز جمعه واعظی با شور و حال
گفت: "دنیا نیست جز دام و زوال"

کودک آرام گفت اندر دلش:
"پس چرا مردم بدین دل بسته‌اندش؟"

"گر جهان این‌گونه بی‌پایان بود
پس چرا دل را بدو میدان بود؟"

رفت و سجاده به خلوتگاه برد
ز آتش دل، ذکر یزدان را سپرد

هر شب از اشکش روان گشتی سرود
در دل شب، چون چراغی می‌فزود

دید در خوابش پیام‌آور ز رب
گفت: "ای بنده! شدی نزدیک، شب‌لب"

"تو چو پاکی، راه حق نزدیک توست
زان‌که دل آینه و تاریک توست"

صبح شد، آرامشی در جان نشست
سینه‌اش گنجی شد از اسرار مست

عارفی پیر آمدش روزی به در
دید چشمش پر ز نور و شور و شرر

گفت: "ای جان! تو به معنای صفا
عارفی گرچه نکردی ادعا"

"عارف آن باشد که دل باشد تهی
نه که پر دفتر، ولی بی‌جان و پی"

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۲/۱۶
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی