رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

حکایت دهم:

زاهد و آینه‌ی شکسته

در حال ویرایش

زاهدی در صومعه بنشسته سخت
سال‌ها در ذکر و شب‌بیداری سخت

هر چه گفتندی، بگفتی: «هست حق
جز خدا هر چیز باشد نقش و دق»

روزکی در خانقاهش زلزله
آیینه افتاد و شد پر وصله

زاهد آمد، آینه را بر گرفت
لیک تصویرش در آن ناقص شگفت

خشمگین شد، گفت: «این آیینه را
بشکنم، چون نیست دیدم بی‌خطا»

پیر دانایی در آن خانه رسید
گفت: «ای زاهد! تو خود را بد ندید؟»

«نقص در آیینه نبود، ای بزرگ
نقص در چشم تو بود و سینه‌تنگ»

«چون‌که آیینه شکست، خود را شناخت
پیش‌تر در کبر، خود را پاک ساخت»

زاهد از آن حرف لرزید و شکست
آینه را بوسه زد با دیده‌ی پست

گفت: «خدایا! من ندانستم خطا
کبر بودم، گرچه بودم در رضا»

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۲/۱۵
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی