باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه
خطبه سوم : قسمت ۵
بخش اول
خطبه شقشقیه
بیعت و تبریک
حکومت عثمان با کشته شدن او ، بعد از حدود دوازده سال به پایان رسید.در حقیقت دوران خلافت او چون فصل پائیز بود.با ایجاد حکومت اسلامی توسط حضرت علی، فصل بهارفرا رسید.مولانا می گوید:
بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد
صبوح آمد صبوح آمد صبوح راح و روح آمد
خرامان ساقی مه رو به ایثار عقار آمد
صفا آمد صفا آمد که سنگ و ریگ روشن شد
شفا آمد شفا آمد شفای هر نزار آمد
حبیب آمد حبیب آمد به دلداری مشتاقان
طبیب آمد طبیب آمد طبیب هوشیار آمد
سماع آمد سماع آمد سماع بیصداع آمد
وصال آمد وصال آمد وصال پایدار آمد
ربیع آمد ربیع آمد ربیع بس بدیع آمد
شقایقها و ریحانها و لاله خوش عذار آمد
کسی آمد کسی آمد که ناکس زو کسی گردد
مهی آمد مهی آمد که دفع هر غبار آمد
دلی آمد دلی آمد که دلها را بخنداند
میی آمد میی آمد که دفع هر خمار آمد
کفی آمد کفی آمد که دریا در از او یابد
شهی آمد شهی آمد که جان هر دیار آمد
کجا آمد کجا آمد کز این جا خود نرفتست او
ولیکن چشم گه آگاه و گه بیاعتبار آمد
ببندم چشم و گویم شد گشایم گویم او آمد
و او در خواب و بیداری قرین و یار غار آمد
کنون ناطق خمش گردد کنون خامش به نطق آید
رها کن حرف بشمرده که حرف بیشمار آمد
حضرت علی در ابتدای خطبه فرمودند، دو را بیشتر برایم نبود.اگر قیام می کردم، یار و همراه و یاوری نداشتم و لذا نتیجه مشخص بود.تنها برایم صبر و بردباری باقی می ماند ،که آن را پیشه نمودم.
حضرت در خطبه۲۲۹ نهج البلاغه می فرمایند، بسیاری از مردم با شادمانی با من بیعت کردند.حتی کودکان نیز خندان و خوشحال شده بودند.بزرگسالان و پیران با حالت لرزان برای بیعت و تبریک پیش من می آمدند.حتی بیماران سوار بر دوش دیگران می آمدند تا بیعت کنند.بطور کلی زن و مرد، پیر و جوان،سالم و بیمار همگی برای بیعت آمدند.حافظ می گوید:
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
آن پریشانی شبهای دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
بارم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بیحد و شمار آخر شد
با آمدن علی چه غوغایی شد
از فرط خوشی چه شور یکتایی شد
هر پیر و جوان به شوق بیعت رفتند
دعوت همه گیر و یک صدایی شد
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۸/۲۵