باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۴ : بیت اول
تنهایی
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
مینماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
خوبان، جمع خوب می باشد.خوب دارای دو معنا می باشد.یکی نیکو و پسندیده در مقابل بد است.معنی دیگر، زیبا و جمیل در مقابل زشت می باشد.در اینجا منطور حافظ، معنای دوم است.
سلطان خوبان نیز دارای دو معنی می باشد.به کسی که از نظر معنویت در مراتب بالایی قرار دارد، سلطان خوبان گویند.معنای دیگر آن، به کسی گفته می شود که از نظر جمال و زیبایی به دیگران برتری دارد.در اینجا منظور حافظ، معنای دوم می باشد و منظورش خدای متعال است.
غریب دارای معنای گوناگون می باشد.یکی به معنی تازه و نو و جدید بکار می رود.معنی دوم،دور از وطن می باشد.معنای سوم آن، به فرد ببگانه گفته می شود.معنای چهارم، برای تنهایی بکار می رود.در اینجا منطور حافظ، معنای چهارم است.
انسان اگر دنباله روی از دل کند،موجبات تنهایی خود را فراهم می کند.این نکته ای است که حافظ به آن توجه می کند و از زبان سلطان خوبان، یعنی خداوند، نقل می کند.
حافظ می گوید، ای خدای متعال به من تنها رحمی کن.خداوند می گوید کسی که از هوای نفس و دل خود پیروی کند، تنها می ماند.انسان دانا بجای پیروی از دل، پیروی از عقل و راهنما می کند.
حافظ تاکید دارد که هر مسکین و ناتوان که تبعیت از امیال و تمایلات نفسانی کند، سرنوشتش تنهایی و گمراهی است.هر کس ملاک اعمال و گفتار و کردارش را دل قرار دهد،موجبات تنهایی خود را بوجود می آورد.
حضرت علی می فرمایند، نظر خداوند به دلهای پاک است.بدیهی است، اگر خداوند به انسان نظر کند متعاقب آن روشنایی است.بنابراین انسان راه صحیح را می بیند و دچار گمراهی و سر گشتگی نمی شود.بنابراین اگر می خواهیم از تنهایی رهایی پیدا کنیم، باید دل خود را از آلودگی های هوای نفس پاک کنیم.
پیروی از نفس دون تنهایی است.
عامل بد بختی و گمراهی است
هر چه آید بر سرت از دل بود
موجب گم گشتن و حیرانی است
غزل_۱۴ : بیت دوم
غمگسار
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب
زمانی، یعنی لحظه ای.منظور از مگذر زمانی، یعنی لحظه ای توقف کن.خانه پرورد، یعنی کسی که در خانه بزرگ شده است.کنایه از کسی است که ناز پروده است.تاب آوردن، به معنای تحمل کردن است.
حافظ می گوید، به معشوقم خدای متعال گفتم که لحظه ای بایست و به من نظری کن.گفت عذر مرا بپذیر، نسبتی بین من و تو نیست.سنخیتی بین ما نیست.تو ناز پرورده ای.تو غم را نچشیده ای.تو معنای غم را نمی دانی.تو تاب انسان های غریب را نداری.تو نمی توانی غمگسار آنها باشی.
در حقیقت حافظ می خواهد بگوید، شما وقتی در خط خدای متعال هستی که غمگسار مردم غریب و تنها باشی.در آن زمان است که امکان نظر خداوند را به خویش پیدا می کنی.در این وقت است که همواره و در هر لحظه خدا با تو خواهد بود.
عده ای فکر می کنند که سیر و سلوک الهی در این است که سجاده ای پهن کنند و دائم با تسبیح به ذکر و دعا بپردازند.اگر چه در ابتدا لازم است.اما این کفایت نمی کند.این سکون و سکوت است.سیر از معنایش مشخص است.باید حرکت کرد و غم دیده ای را پیدا کرد و او را از غم نجات داد.در این لحظه است که هر کس تو را ببیند به یاد خدا می افتد و سرا پا وجودت ذکر خدا می گردد.اگر خدا دارای صفات پسندیده ای چون رحمانیت، رحیمیت و کرامت دارد، تو هم صفات او را یاد کن و آنها را عامل باش .این لحظه ای است که خدا را به یاد می آوری.
کی کند یزدان نظر بر حال ما
کی برد ما را به پیش خود خدا
گر تو باشی غمگسار دیگران
کی تو باشی از جوار حق جدا
باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۱۴ : بیت سوم
شادی و غم
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب
سنجاب حیوانی است که دارای پوست لطیف است.منظور از سنجاب شاهی، تشکی هست که از پوسته سنجاب درست شده است که برای پادشاهان می دوختند.نازنین به معنای دوست داشتنی و معشوق می باشد. خاره به سنگ سخت گرانیت گفته می شود.استر ،به جای خواب گفته می شود.به پشتی، بالین می گویند .
حافظ می گوید کسی که بستر و تشک او از پوست نرم سنجاب است.نمی تواند شرایط و وضعیت کسی را که تخت خواب و بالش او از خار و سنگ سخت است درک نماید.بنابراین غم او را نمی فهمد.اما غم مرکب و مادر شادی ها می باشد .اگر غمی نباشد، لذت شادی درک و احساس نمی شود.
در حقیقت حافظ می خواهد بگوید اگر غم دیگران را بفهمی ، آنگاه می توانی از شادی های معنوی لذت ببری.پیامبر گرامی می فرمایند،اگر غم دیگران را غم خود بدانید،در اینصورت غم های شما هم از بین می رود و لذا شادی را احساس می کنید.بنابراین کسانی که به فکر بر طرف نمودن غم و غصه های دیگران نیستند، هر گز طعم و لذت شادی واقعی را نخواهند چشید.
شادی در خلق اثر،کشف حقایق باشد
شادی درمهر و نوازش به خلایق باشد
شادی آن نیست گهی عربده و گه فریاد
شادی در کشف توان ،رشد علایق باشد
غزل_۱۴ : بیت چهارم
خال سیاه
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست
خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب
منظور از زنجیر زلف ، زلفی است که همانند زنجیر انسان را به زنجیر می کشد و دیگران را اسیر و شیفته خود می کند.به دوست و یار، آشنا گفته می شود.خوش به معنای زیبا و دلپسند است.به مشک سیاه رنگ، مشکین گویند.لذا منظور از مشکین، چیزی هست که مانند مشک خوشبو می باشد.به صورت و چهره زیبا، رخ رنگین گویند.غریب در اینجای، به معنای شگفت انگیز می باشد.
وقتی معشوق زمینی باشد، شخص عاشق دوست ندارد که پای دیگری در میان باشد.اما اگر معشوق آسمانی باشد، عاشق از اینکه پای دیگران هم در میان باشد لذت می برد.
حافظ خطاب به خداوند می گوید، ای کسی که دوستان و آشنایان زیادی در کمند و اسیر زیبایی و جمال تو هستند.در اینجا حافظ به صفات زیبای حق تعالی اشاره می کند.همین آشنایی به معارف الهی است که عاشقان را اسیر و در دایره کمند حق تعالی قرار می دهد.همین معارف است که انسان را شیفته و عاشق حق تعالی می کند.
آن چیزی که باعث شده انسان عاشق خداوند گردد، صفاست خداوند می باشد.از بین صفات الهی، یک صفت است که همانند خال سیاه در کنار لب معشوق خود نمایی می کند.رحمت و رافت خداوند اولین صفتی است که نسبت به سایر صفات حق تعالی در نگاه اول خود نمایی می کند و دل انسان را به پیش دلبر می برد.
خوشا آنان که در پیش خدای اند
شفیق و مهر بان و بی ریای اند
ندارند مونسی جز یار محبوب
که جان خود به جانان می سپارند
غزل ۱۴ : بیت پنجم
عکس رخ یار
مینماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب
می نماید، به معنای نشان دادن و جلوه کردن است.منظور از عکس می، انعکاس معرفت و شناخت می باشد.روی مه مشت، یعنی چهره زیبا و خوش رو می باشد.مه وش به معنای ماه گونه است.
ارغوان نوعی گل قرمز است ، بطوریکه ابتدا در بوته ، گل ارغوان پدیدار می گردد و سپس برگهایش می روید. گل نسرین سفید رنگ و بصورت وحشی روئیده و شکفته می شود.در ادبیات، لطافت و سفیدی معشوق را به گل نسرین نسبت می دهند.غریب در اینجا، به معنای شگفت انگیز بکار رفته رفته است.
اگر برگ قرمز رنگ گل ارغوان را روی گلبرگ های گل نسرین قرار دهید.قرمزی برگ های ارغوان در روی سفیدی گل نرگس جلوه و خود نمایی می کند.این جلوه گری قرمز، بخاطر آن سفیدی گل نرگس است.
حافظ معشوق خود را به گل نسرین تشبیه می کند.او می گوید، که معرفت حقیقی،از انعکاس کمال و معرفت تو زیباست و معنا پیدا می کند.با نگاه به تو، انسان به علم و یقین واقعی دست پیدا می کند.همانند وقتی که گل برگ های ارغوان ، قرمزی خود را وقتی در کنار گل سفید نسرین قرار می گیرند خود را خوب نشان می دهد.
در حقیقت حافظ می خواهد بگوید، که کلیه کارهایی که خدای متعال انجام می دهد از روی علم و آگاهی و معرفت است.بازتاب معرفت الهی خداوند بطور شگفت انگیزی در اولیای الهی انعکاس دارد.
گل نسرین سفید است و چه زیباست
بود خوش بو و پر عطر و چه رعناست
سیاهی کی کند دل را پر از نور
سفیدی مظهر پاکی دلهاست
غزل ۱۴:بیت ششم
نگارستان هستی
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت
گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب
بس، به معنای بسیار است.غریب در اینجا به معنی بی همتا و شگفت انگیز می باشد.افتاده است، به معنای اتفاق افتادن و قرار گرفتن بکار می رود.خطهای ریز را مور خط گویند.در اینجا منظور موهای ریزی است که پشت لب و یا صورت جوانان روئیده می شود.
نگارستان به محلی گفته می شود که تابلوهای گوناگون خطاطی و نقاشی به نمایش گذاشته می شود.در اینجا منظور صورت یک نو جوان می باشد.
حافظ، خدا را به نقاش و جهان را به نگارستان و انسان را تابلوی نقاشی تشبیه کرده است.او می گوید وقتی به صورت آدم ها می نگریم، خداوند چه زیبا صورت انسان را خلق نموده است.
معمولا نگارخانه ها بازدید کنندگان زیادی ندارد.مردم نیز نگارخانه جهان هستی را دقیق نگاه نمی کنند.اما حافط، وقتی به نگارخانه جهان هستی نگاه می کند، به آنها دقیق توجه می کند و از زوایای گوناگون آنرا بررسی می کند.
حافظ به چیزهای ریزی حتی مو های ریز صورت یک نو جوان دقت می کند .وقتی به یک نوجوان نگاه می کند که تازه پشت لبانش مو روئیده است و به او زیبایی شگفت انگیزی داده شده است به قدرت حق تعالی پی می برد.اگرچه خطوط ریز و سیاه در تابلوهای نگارستان چنین نقشی را ایفا نمی کنند، وچیز شگفت انگیزی نیست.
اگر انسان به یک نگارستان برود و از تابلو ها بسادگی عبور کند .او به زحمات نقاش و اهدافی که او در آن تابلو تعقیب کرده است ، پی نمی برد.اگر انسانها بخواهند به قدرت حق تعالی پی ببرنند، باید به تابلوهای نگارستان جهان با دقت و تامل نگاه کنند.
یک نقاش بسیار خوشحال و خرسند می شود که بازدیدکنندگان وقتی به تابلوهای او می رسند ،توقف کنند و از زوایای گوناگون به تحلیل تابلو بپردازند.خداوند عالم هستی نیز این گونه است.لذا تعقل و تفکر در جهان هستی را از عبادت های ارزشمند می شمارد.خداوند از اینکه انسانها حتی به کوچکترین مخلوق خداوند توجه می کنند و آنرا می بینند ، خوشحال می گردد و آنها را مورد تحسین قرار می دهد.
عجب نقش و نگاری گرد ما هست
عجب نقاش چیره هر کجا هست
کند تحسین، اگر آنرا کنی درک
به هر چه بنگری، نقش خدا هست
غزل_۱۴ بیت هفتم
شام غریبان
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب
به ابتدای شب، شام گفته می شود. شب اول غربت را ، که شب تاریکی و بدون روشنایی است، را شام غریبان گویند.به موهای سیاه بالای پیشانی، طره گفته می شود.شبرنگ،یعنی به رنگ شب که سیاه است.
منظور از غریب، تنهایی و غربت است.
حافظ در این بیت، زیبایی زلف را در کنار صورت زیبا،به قرار گرفتن دنیا در کنار خداوند تشبیه کرده است.این دنیا زمانی ارزش پیدا می کند که خدا در زندگی انسان حضور و نقش آفرین باشد.در غیر اینصورت، همانگونه که مو بدون صورت زیبا نیست و ارزشی ندارد.
حافظ می گوید، دنیا بدون خدا سیاه و تاریک است و همانند شام غریبان می ماند.خدایا بیا و خودی نشان بده و ما را از تاریکی به روشنایی ببر.او می گوید، ممکن است تا سحرگاهان طاقت نیاورم و با ناله های خود شکوه کنم و موجب ناراحتی خداوند گردم.لذا ای خدا بیا و مرا از تاریکی نجات بده و از دوری با من حذر کن.
این جهان با نور حق با ارزش است
کی جهان بی اذن او در گردش است
هستی و عالم ، تجلی خداست
نور یزدان عامل هر چرخش است
غزل_۱۴ : بیت هشتم
مقام سرگردانی
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتند
دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب
حیرت به معنای سر گردانی است.دور نبود، یعنی دور از ذهن نیست.غریب در اینجا به معنای بیگانه می باشد.
حافظ به خود می گوید، تو که از خدا گله مند هستی که چرا خداوند به تو نظری نمی کند.به خاطر داشته باش تو تازه به مسیر سیر و سلوک قدم گذاشته ای.بسیاری از کسانی که پا در این راه گذاشته اند در مقام حیرانی و سر گردانی بسر می برند.
ضرب المثلی است که هنوز نیامده، می خواهی بروی.تو باید در این راه استقامت داشته باشی و صبر و تحمل را پیشه کنی.لذا جای تعجب و سوال نیست که توی بیگانه در این راه انتظار نظر حق تعالی را به خود زود داشته باشی.
حافظ می گوید مقام سرگرانی و حیرانی در پیشگاه حق تعالی ،از مراتب تزکیه نفس است.لذا کسانی که بیگانه هستند،اگر در گوشه ای با روحیه ای خسته بنشینند، جای تعجب ندارد.
گر شدی سر گشته در رنج و بلا
در مقام حیرتی نزد خدا
با تحمل طی کنی این راه را
ای که در سیر و سلوکی غم چرا
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۷/۱۵