باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۸۵ تا ۱۷۸۶
روح لطیف
ای رهیده جان تو از ما و من
ای لطیفهٔ روح اندر مرد و زن
مرد و زن چون یک شود آن یک توی
چونک یکها محو شد انک توی
مولانا می گوید، ای خدا ما و من در کنار تو معنا ندارد.زن و مرد از نظر ظاهری و جسمی متمایزند ولی هر دو دارای روحی لطیف از طرف خدای متعال دارند.روح زنانه و روح مردانه نداریم.جسم ها زن و مرد دارند ولی روح ها اینگونه نیست.
مولانا می گوید در عالم معنا، در کنار حق تعالی،بالا و پائین،زن و مرد، من و تو، معنی ندارد.همانطوریکه با کنار گذاشتن جنسیت زن و مرد ، انسان به یک حقیقت لطیف دست پیدا می کند بطوریکه در دو جسم تجلی کرده است.همانند نور واحد که به آئینه های گوناگون تابیده شده باشند.یک حقیقت است که در انسان های گوناگون توزیع شده است.خواه زن باشند و یا خواه مرد باشند.چنانچه منیت ها کنار گذاشته شود، آنگاه تنها یک چیز دیده می شود و همه نظرها خدایی می شود.
برای مثال، وقتی نور خورشید به شیشه های رنگی یک دریچه می تابد.در اثر انعکاس نور به زمین ،رنگهای گوناگونی مشاهده می شود.اگر عالم هستی را به دریچه ای از رنگهای گوناگون تصور کنیم.با تابیدن نور هستی به آن، که واحد است، انواع نور ها با رنگ های متمایز حاصل می گردد.
بعبارت دیگر، یک حقیقت به عالم هستی نظر کرده است.در اثر این نظر انسان، گیاه،حیوان و اجسام گوناگون در عالم هستی ،با اشکال به ظاهر متفاوت، ایجاد شده اند. همانگونه که انعکاس نور به یک شیشه کدر، موجب می شود که تصویری کدر بر روی زمین حاصل شود.اگر نور الهی به دلهای پاک تابیده شود، انسان های الهی نتیجه آن می گردد.چنانچه نور الهی به آئینه دلهای آلوده و ناپاک بتابد، انسان های خطا کار پدید می آید.بنابراین خوب یا بد بودن مردم ، ریشه در خود و هوای نفسانی ما دارد و ربطی به خدا که آنها را خوب و یا بد خلق کرده است ندارد.
روح باشد ماندگار، و جسم بی جان می رود
عهد و پیمان ماندگار ، و عمر هر آن می رود
علم باشد ماندگار، و ثروت از کف می رود
آنچه ماند،کار خیر است، مابقی دان می رود
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۷/۰۲