باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار مولانا
ابیات : ۱۷۷۷ تا ۱۷۷۹
اشک چشم
ناخوش او خوش بود در جان من
جان فدای یار دلرنجان من
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش
بهر خشنودی شاه فرد خویش
خاک غم را سرمه سازم بهر چشم
تا ز گوهر پر شود دو بحر چشم
اشک کان از بهر او بارند خلق
گوهرست و اشک پندارند خلق
همانطوریکه با درد زایمان فرزندی بدنبا می آید و موجب خوشنودی خانواده می گردد.مولانا خداوند را در این بیت دل رنجان خطاب می کند.او می گوید ای خالقی که با ناخوشی ها، که ریشه در هوای نفس من دارد،دل من را می رنجانی.این ناخوشی ها را به جان می خرم.ناخوشی های خدا در نهایت خوشی برای انسان می آورد.مانند پنبه زن که با چوب زدن به پنبه های کثیف، پنبه های سفید ایجاد می کند.
مولانا می گوید من خواهان و عاشق رنج و مصیبت ها هستم.زیرا اینها در ابتدا به ظاهر موجب کدورت من شده، اما مطمئنم که خداوند خیر من را می خواهد و هر آنچه از طرف خداوند برای ما اتفاق افتد برای من مفید است، خواه آنرا دوست داشته و یا دوست نداشته باشم.
مولانا می گوید، از اینکه خداوند با یک عملی که انجام می دهد خوشایند است، من نیز که عاشق او هستم،آن عمل را خوش می دارم.او می گوید غم هایی که خدا در دل من قرار دارد، همانند سرمه برای دو چشم می ماند که موجب افزایش دید چشم من می گردد.همانطوریکا چشم با سرمه زیبا و موجب افزایش بینایی می گردد.غم و غصه هایی که خداوند در دل من قرار می دهد ،باعث بیداری من از غفلت ها می گردد.با ایجاد بصیرت و معرفت ، نگاه من به جهان هستی بهتر می شود. اشکهای چشمانم دریایی از گوهرها
می گردد.
مولانا می گوید، این قطراتی که از چشمان من جاری می شود و مردم آنرا اشک می نامند، آن گوهرهای گرانبها هستند.مولانا می گوید غم و ناراحتی هایی که از طرف خدا برایم پیش می آید، موجب می شود که با اشک های چشمانم دریایی از گوهر ایجاد گردد.
آب و آتش می کند صحرا خزان
عشق و گریه می برد ما را جنان
سبز می گردد زمین از ابر و نور
تو ندانی لذت اشک و فغان
دکتر علی رجالی
@alirejali
- ۹۷/۰۷/۰۱