رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

تفسیر آیه نور

  


تفسیر آیه نور از منظر شهید مطهری 




    آیه نور، آیه 35 سوره نور است. ابتدای آیه، با جمله “الله نور السماوات والارض” آغاز شده است. سوره مبارکه نور رابه دلیل وجود همین آیه، “سوره نور” نام نهاده اند. این آیه کریمه از نظر تفسیر، یکی ازآیات مشکل قرآن مجید است. به ویژه قرآن کریم در پایان همین آیه جمله ای ذکر می کند که نشان می دهد این آیه بسیار قابل تدبر و تامل است. و هرکسی به اندازه ظرفیت خود چیزی از این آیه کریمه می فهمد. چون بعد از ذکر مثل در پایان می فرماید: “و یضرب الله الامثال للناس” خدا مثلها را برای مردم ذکر می کند. در بعضی آیات دیگر می فرماید: “خدا مثلها را برالی مردم ذکر می کند ولی به عمق این مثلها نمی رسند مگر عالمان.” این نشان می دهد که مثلهای قرآن عمقهایی دارد که هرکس نمی تواند ادعا کند که من به عمق آنها رسیده ام.تعبیر آیه این است: “الله نور السموات و الارض” خدا نور آسمانها و زمین است. باتوجه به اینکه مقصود از آسمانها و زمین در قرآن، همه مخلوقات عالم است، معنای آیه این می شود که خدا نور تمام جهان است. آنچه بشر در ابتدا از کلمه “نور” می فهمد همین نورهای محسوس است. مانند نور خورشید، نور ماه و ستارگان و نور لامپ و ... آنچه مسلم است این است که مقصود از اینکه خدا نور آسمانها و زمین است، این نور نیست. چرا که نور حسی و مادی، خود یکی از مخلوقات خداوند است. در ابتدای سوره انعام می خوانیم: “الحمدلله الذی خلق السموات و الارض و جعل الظلمات و النور ...” سپاس خدای آفریننده آسمانها و زمین و قراردهنده ظلمتها و نور. نتیجه اینکه خدا خالق این نور است نه خود این نور. نه تنها خود این نور محسوس و مادی و مخلوق خدا است بلکه قرآن دائما درباره منبع این نور یعنی خورشید و ستارگان بحث می کند که اینها خودشان مخلوقات ذات اقدس اله هستند. از سوی دیگر، این نور آن چیزی است که ما به چشم می بینیم ولی خدا به چشم دیده نمی شود “لا تدرکه الابصار و هو یدک الابصار.” (الانعام / 103.)واژه “نور” وضع شده است برای هر چیزی که روشن و روشن کننده باشد. یعنی پیدا و پیدا کننده باشد. به نور حسی از آن جهت نور می نامند که هم پیداست و هم پیدا کننده. هم خودش روشن است و همه اشیاء دیگر را روشن می کند. به علم هم نور گفته شده است. چون علم خودش در ذات خودش روشنایی است و جهان را برای انسان روشن می کند. ولی مسلم است که علم از نوع نور برق و نور خورشید نیست ولی در عین حال ما به “علم” “نور” می گوییم. به عقل نیز “نور” گفته می شود . قرآن کریم به ایمان “نور” اطلاق کرده است. “آیا آنکه مرده دل بود و زنده اش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم...” (الانعام ک 122.)مرا داز نور در این آیه شریفه نور ایمان و روشنایی قلب است. ولی ایمان از قبیل نور چراغ و نور خورشید و مانند آن نیست.ایمان یک حقیقت غیرجسمانی است که خاصیتش روشن کردن است. به انسان در باطنش نوعی آگاهی می دهد. هدف و مقصد را به انسان نشان می دهد. چون انسان رابه سوی مقصد سعادت بخش می کشاند، به ایمان هم “نور” می گوییم.عرفا به عشق “نور” می گویند. مولوی می گوید:
    عشق قهار است و من مقهور عشق
    چون قمر روشن شدم از نور عشق
    وقتی نور را به این معنا گرفتیم یعنی حقیقت پیدا و پیداکننده، حقیقت روشن و روشن کننده، به این معنا درست است که خداوند متعال را “نور” بدانیم. به این معنا، هیچ موجود در مقابل خدا، نور نیست. یعنی همه نورها در مقابل خدا ظلمت هستند. چون آن چیزی که در ذات خودش پیدا و پیدا کننده قرارداده است. لذا کلمه “نور” در دعاها و روایات از اسماء الهی ذکر شده است. در دعای کمیل آمده است “یانور یا قدوس” در جمله دیگر از این دعا آمده است “و بنور وجهک الذی اضاءله کل شیء” (تو را سوگند به نور چهره ات که همه چیز به آن روشن است.) اگر نور چهره تو و نور ذات تو نباشد همه چیز تاریک است. همه چیز در تاریکی عدم است. اگر نور ذات تو نباشد همه اشیاء در تاریکی “نیستی” هستند. 
    همه عالم به نور اوست پیدا
    کجا او گردداز عالم هویدا
    قسمت دوم این آیه، مثلی است برای نور خدا نه برای خود خدا، آن نوری که مردم را به وسیله آن هدایت می کند.
    خداوند خانه یا خانه های بزرگ و بلند مرتبه و معابد و مشاهد را مثال می آورد که در آنجا مشکاتی هست. “مشکات” یعنی چراغدان، مقصود از چراغدان آن جایی است که در داخل دیوار تهیه می دیدند برای اینکه چراغ را در آنجا بگذارند. چراغی را قرآن مثل می آورد که خود این چراغ در داخل یک جسم شفاف مثل یک قندیل و یا در داخل یک شیشه ای قرار گرفته باشد. وقتی نور در داخل یک شیشه قرار می گیرد، یا به علت اینکه نورها متعاکس می شوند و یا از جهت اینکه احتراق کامل تر می شود نور بیشتر می شود.
    آن چراغ با شیشه و قندیلش در یک مشکاتی از اتاقی هست و این چراغ از روغن زیتون که بهترین روغن برای احتراق بوده، آنهم بهترین زیتون، استفاده می کند. زیتونی که خودش آنچنان آماده برای احتراق است که گویا پیش از آنکه آتشی با آن تماس بگیرد خودش می خواهد لمعان داشته باشد نور بدهد. خداوند برای نور خودش مثل چنین چراغی را که در آنچنان وضعی که از این روغن استفاده می کند و در چنین خانه ای باشد آورده است.پس از آن می فرماید ما مثلی را ذکر می کنیم و تدبرش را به عهده مردم می گذاریم.
    درباره این مثل نه تنها مفسران بلکه غیرمفسران نیز به فکر فرو رفته اند که منظور قرآن از این چراغ و شیشه و چراغدان و آن روغن و درخت پر برکت چیست؟ برخی همچون بوعلی سینا و غزالی معتقدند که این مثل، مثل انسان است. آنها این مثل را درباره جوهر انسان که قوه عاقله است، دانسته اند. و آن را بر مراحل و مراتبی که خودشان در باب قوه عاقله تشخیص داده اند، تطبیق کردند. بعضی دیگر گفته اند خداوند از مثال به مشکات، مصباح و زجاجه، یک منظور بیشتر ندارد. یعنی یک نور بسیار روشن مقصود آیه این است: نور الهی و هدایت الهی، روشن، واضح و هویدا است. به اندازه ای هدایت خداوند واضح و روشن است که گویا چنین چراغی در شب تاریک در یک فضای در بسته وجود داشته باشد.در برخی از روایات اهل بیت علیهم السلام این مثل را برای انسان ذکر کرده اند ولی از نظر ایمان. در این روایات مشکات بیانگر تن انسان زجاجه نشان د هنده سینه انسان و مصباح حاکی از قلب انسان و نور ایمان آن است.در بعضی روایات دیگر این آیه مثل است برای کانون هدایت انسانها یعنی نبوت خاتم انبیاء پیامبراعظم صلی الله علیه و آله و سلم .به دلیل اینکه در آخر آیه می فرماید: “یهدی الله لنوره من یشاء”. سخن از نوری است که خدا به وسیله آن مردم را هدایت می کند و آن پیامبر اعظم(ص) است . در روایت اینگونه تطبیق شده که آن چراغدان، سینه و کالبد وجود مقدس رسول الله است و مصباح نور ایمان و نور وحی است که در قلب مقدس اوست. و مقصود از زجاجه امیرالمومنین علی علیه السلام است. آن درخت پربرکت که از روغن او این همه نورانیتها پیدا شده است، ابراهیم علیه السلام است. چون در آیه شریفه آمده است آن درخت نه شرقی است و نه غربی. مقصود این است که “ما کان ابراهیم یهودیا ولا نصرانیا.” ابراهیم نه به راست متمایل بود و نه به چپ. نه طریقه انحراف یهود را داشت و نه طریقه انحراف مسیحیت را. بلکه بر حق و در جاده حق بود. “ولکن کان حنیفا مسلما.” 
  • ۹۶/۰۱/۲۱
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی