فلک از کف ربودی همسرم را شکستی ای فلک بال و پرم را
تو چیدی آن گل خوش منظر ما جریحه دار کردی خاطر ما
ز کف بردی یگانه گوهرم را چه حوری در بهشت، آن همسرم را
دریغا اسوه ایثارمان رفت ز محفل محرم اسرارمان رفت
شفیق و با وفا و مهربان بود مهین استاد خوش گفتارمان بود
مرامش در خور صد آفرین است چو انگشتر کمالش در نگین است
صبور و با وفا در هر زمان بود انیس و مونسی در هر مکان بود
به هر درد و به هر غم بود درمان که هر سختی تحمل کرد چندان
دل ما در رهین مهر او بود ادب هم در زبان، هم ذکر او بود
ولی بردی ز جان شیرین تر ما غمین کردی دل پر آذر ما
دو صد افسوس بردی دلبرم را عزیز و سرور و تاج سرم را
در این فرصت گرفتی یاور ما زغصه پر نمودی ساغر ما
ز هجرش محفل ما شد پریشان ز غصه دوریش گشته فراوان
چراغ محفل ما گشته خاموش ز هجرش منزل ما هست درجوش
روانش شاد کن، پروردگارا ببخش جرم رجالی، جان فدا را
- ۹۴/۰۳/۱۹