پرسشی بنمود یک شه از وزیر در خصوص خالق کل و کبیر
نقش حق در عالم هستی کجاست خوردن و پوشیدنش دانی چه هاست
میدهد یک روز فرصت بر وزیر تا بیارد پا سخی پیش امیر
او غلا مى داشت دانا و زرنگ پاسخ هر سه بدانست بی درنگ
آن غلام پرسید، ای مولا بگو چهره ات زرد است، علت را بگو
گفت شه دارد سوالاتی چنان عاجزم از پاسخ و اسرار آن
گفت دانم پاسخش را ای وزیر جای غم، غصه نباشد، ای شهیر
حق بپوشد عیب و نقص کار ما
او ببیند هر عمل، رفتار ما
پاسخ سوم به بعد موکول شد نزد شه افشا و آن مقبول شد
پادشه جامه جدا بنمود وگفت این غلام آید به جایت، راس پست
جامه وتخت و صدارت را نهاد جملگی امیال خود را وانهاد
گفت پاسخ در عمل بر آن وزیر حق بیارد چون تویی،از عرش زیر
دست حق دانی رجالی در کجاست در
ید و بازوی مولا مرتضی است
- ۹۴/۰۳/۱۹