رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی نامه منظوم دکتر علی رجالی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰



باسمه تعالی

زندگی نامه منظوم

دکتر علی رجالی

خانواده

قسمت (۱)


می کنم توصیف شرح حال خود از کودکی

از طفولیت بگویم، وصف خود در زندگی


من به دنیا آمدم در اصفهان در سی و چار 

سومین فرزند بودم از پدر، اندر شمار


داشت مادر چند فرزند پیا پی هم دگر 

چار دختر بود و ما باشیم جمعا نه نفر


مادرم هر چه توان می داشت آموخت مرا

گر چه محروم ز علم بود ، ولی روح ولا


عشق او شعله زده بر دل بیچاره ی من

در فراقت چه کنم همدم و هم ناله ی من


گاه دلتنگ شوم، بر سر قبرت بروم

یاد آن لحظه خوش، ذکر محبت بکنم


گردن تک تک ما حق فراوان او داشت

گر چه فرزند رعایت بکند در برداشت


همچو شمع سوخت ،ولی هیچ گله او نداشت

دوری مادر و هجر ابدی، خسران داشت


گر چه او نیست به دنیا، ولی یادش هست

عشق او در دل ما هست،اگر چه او جست


شیر زن بود و جهان دیده و با جرات بود

در مصاف دگران، محکم و با غیرت بود


ترک ما کرد ، ولی درس فداکاری داد

سالها مادری و، همسر خود یاری داد


پدرم بود مریض ، بچه ها هم کوچک

گرد او حلقه زدیم، چرخ کنان چون پیچک


پدرم داشت علاقه به سرودن اشعار

نیست آثار ز وی،جز دو سه بیتی اظهار


بعد فوت همسر اول گزیدم همسری

شد نیایش ،هانیه، از دختران دلبری


همسرم بود فداکار و عزیز و محبوب

اهل ایثار و گذشت و سراپا مجذوب


سخت باشد رحلت همسر برای همسرش

ضربه باشد بر روان و بر تن و بر پیکرش


زندگی مانند تسبیح است،گر دقت کنید

چون که باشد یک قوامی،دانه ها با هم شوید


نام فرزندان مادر جملگی از اوصیا و انبیاست

اصغر و اکبر ،علی و فاطمه ،از اولیاست


عصمت و زهرا، فرشته با حمید ،هر یکی

نام اولاد پدر بودند،همراه محمد جملگی


نام فرزندان من باشد محمد هم رضا

همگی باشند چون نام امام و انبیا


حافظ قرآن بود، دخت من و فرزند ما

فاطمه باشد عزیز و همسرش دلبند ما


آخرین فرزند من باشد ابوالفضل رشید

در غیاب مادرش بی تاب و او سختی کشید


گر بخواهم وصف خود گویم، درازا می کشد

پس رجالی ختم کن ،آن وقت مردم می برد



شعر و ادبیات
قسمت (۲)

چند سالی است که من شعر و غزل می گویم
عهد انسان ز الست، روز ازل می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر


سفر انگلستان
قسمت (۳)


عمر خود طی بنمودم به کشورهایی
تا کنم کسب ریاضی و بیابم راهی

قدر استاد بدانم، کما و بیش همی
بهره ها برده ام و علم ز آنان بسی

انگلستان زندگی کردم از بهر علوم
تا برم بهره ز استاد ریاضی و رقوم

چند سالی را ریاضی خوانده ام ، شهر فرنگ
آمدم سوی وطن،بعد از فراغت بی درنگ

روز و شب جز خواب، مشغول تعلم بوده ام
پنج سالی زندگی را این چنین طی کرده ام

دائما مشغول کسب دانش و کسب علوم
گر چه در شصت و چهارم ،نمی گردد تموم

دور از اقوام بودیم و به غربت سر بریم
سخت باشد دوری و دلتنگی و در خود بدیم

چند باری ما به ایران، حین درس هم آمدیم
بعد دیدار و زیارت، جملگی عازم شدیم

انجمن تشکیل دادیم و گروهی هم نظر
جمعه شب ها دور هم جمع و ببینیم همدگر

بود پشتیبانی و اجرا ، بعهده این حقیر
انجمن رسمی شد ودارای مهر و یک دبیر

با قرائت کردن قرآن و تفسیر و کلام
دور هم بودیم هر هفته،غیر از صرف شام

روح را با خواندن ادعیه ها تسکین دهیم
جان و دل را سیقل وشیطان خود تدفین کنیم




دوره تحصیل

قسمت (۴)
سال پنجاه و سه بودست، روم دانشگاه
تا کنم کسب ریاضی ، چو بود آن دلخواه

عشق من بود ریاضی، ز همان دوره ی قبل
شد درخشان، چو نبودم ضعیف و تنبل

من شدم رتبه ی اول، میان دگران
در رقابت بدیم، چند نفر در دوران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شود تربیت و رشک نبود

عالمان خود صاحب فهم و کمال بی کران
منتظر هر گز نمانند ، از نشان دیگران

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

یک ساله گرفتم من ارشد ز فرنگ
دوره ای بود فشرده ،مروری کم رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش افراد
چار سالی گذشت ، تا که شدم من استاد

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها


دوران دانشگاه
قسمت(۵

)


وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

چل سالی است، که در خدمت ،دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، از او می خواهم

می زنم پرسه خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه
بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه

مسجد کوی امام است، که کامل کردم
فر صتی نیست دگر،آمدم و ول کردم

چند سالی معاون شده ام دانشگاه
تا که خدمت بکنم،در همه ی عرصه و راه

گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزل یا شعری




دوران بازنشستگی
قسمت(۶)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیکوست

چند سالی است که مشغول خود و مدرسه ام
فارغ از خود شده و غافل از احوال خودم

مدتی هست که از درس نباشد خبری
شده ام باز نشسته ، ز امور دولی

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
در ره دوست بکوشم ، قدم بردارم

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

گر چه استاد بخواند ،علومی را چند
کم هزینه نبرد، تا که شود دانشمند

قدر استاد ندانند گروهی نادان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول

دکتری خود به پایان برده ام در هارمونیک
کاربردش در علوم است، بالاخص اندر فیزیک

رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم

چند کتاب ،ده ها مقاله، منتشر بنموده ام
رهگشا باشد برای دیگران، جان کنده ام




تجربیات کاری
قسمت(۷)

گر نباشم مطمئن، از نقل قول دیگران
من تامل می کنم، تاصحتش گردد عیان

مشورت ها می کنم، تا اینکه یابم آن مفید
با صبوری و تامل می کنم کاری جدید

گر یقین پیدا کنم، در صحت انجام کار
می دهم انجام آن را ، تا که یابم من قرار

کار نیکو و پسنیده کنم، کاری درست
خواه باشد در نتیجه نا صحیح و نادرست

نیست تعجیلی مرا در حین اجرا، حین کار
رمز پیروزی تفکر باشد و هم پشتکار

کارها با اولویت می کنم اجرا تمام
می دهم انجام در وقت خودش آنرا تمام

کارها گاهی زمان بر باشد و یک روز کم
چون زمان پیوسته باشد، پس چرا اندوه و غم

نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص های اخلاقی بود با مهتران

وقت باشد بهترین گوهر ، گرامی دارمش
سعی دارم بهره ها جویم، فراوان خواهمش

کار علمی را گروهی می دهیم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ،تا شود اتمام آن 

هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم، و شود آن رهنما

مختصر گویم سخن، اندر کلام و هم بیان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران

آنچه می آید به ذهنم، در امور شعر و علم
می کنم تکمیل آن را،با تلاش و صبر و حلم

با توکل بر خدا و فکر و تدبیر امور
کارها ممکن شود،هر چند باشند سخت و دور

از بزرگی یا ز سختی، من ندارم وحشتی
کارها آسان شود ، در حین اجرا مدتی

گر یقین پیدا کنم بر صحت کاری نخست
با توکل می کنم اجرا، بدون شک، درست

هر چه می آید به ذهنم، بی درنگ ثبتش کنم
گاه در دفتر و گهی گوشی ،همه ضبطش کنم

می شود گاهی ، به خواب آید نکاتی آن مرا
چند نوبت می نویسم،تا شود ذهنم رها

یاد دارم وقت بیداری ،درون پارک وشهر 
می نویسم مطلبی را، تا کنم تکمیل تر

ذهن من دائم اسیر علم و شعر است و امور
با تفکر می نویسم ، هر چه می آید شعور

چونکه فرار است علم و ثبت آن واجب بود
یک جرقه می تواند آتشی گردد، چه زود

ذره ذره جمع گردد، علم و دانش در بشر
حافظ انسان شود، ایمان و تقوا،چون سپر

عقل ما محدود و امداد الهی لازم است
ماورای عالم ماده محال و از خدای عالم است

فهم و درک ما برای زندگی تعیین شده
ماورا خواهی ، ریاضت خواهد و تحسین شده

علم باشد یک حقیقت، ما فقط تبیین کنیم
گر بدیهی شد علومی،خویش را تحسین کنیم

علم مبنایش بدیهیات باشد در علوم
گر چه باشد آن ریاضی و حساب و هم رقوم

سالها نزد اساتید ریاضی و علوم حوزوی
چون حسن زاده تلمذ کردم وباشند ولی

رنجبر باشد دگر استاد من در فهم دین
او کند تبیین چه زیبا ،با مثالی دلنشین


فعالیت های فرهنگی
قسمت(۸)

می رسد حرف خدا بر مردمان،نور مبین
از طریق انبیا و اولیا ، از راه دین

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره ذکر و دعاست

سعی کردم ابتدا بادین، شناسم خویش را
وانگهی اشعار گویم ،در خصوص کیش را

خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، پیامی خالص است

چند سالی با تلمذ، گوش دادم، حرف دین
تا سخن سنجیده گویم، از کلام عارفین

گر ببیند مردمان، از ما تناقض در سخن
دور گردند از کلام وحی و ایمان و سنن

دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،دژی قابل شود

حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران چو سیلی، می برد اموال را

کارها آسان شود،هرکس برد بهره ز علم
نشر دادم فکر خود را با تلاش و صبر و حلم

کارهای خویش را در سایت تدریجا نهم
گاه در وبلاگ ، گهی مکتوب نشرش می دهم

هم کانال های ز اشعار و غزل دارم کنون
هم کانال های ریاضی و معارف تا کنون

مدتی در فیس بوک بودم، با چندین گروه
تا شود از صالحات و باقیات، از هر وجوه

در تلگرام و سروش دارم، کانال بهر عموم
کلیه آثار علمی آمده، مشتمل گردد رسوم

می نهم تصویر زیبا از طبیعت در جهان
هر یکی آیات حق باشند در کون و مکان

می نهم در قاب، اشعار رباعی تا هزار
جملگی تزئین نمودم ،محتوا را با شعار

آمده آثار علمی خود و اهل کتاب
سایت من دارد هزاران مرجع و اشعار ناب

باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور اجرایی
قسمت(۹)

یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
من شدم مشغول تدریس و حضورم رسمی است

دو به چل خدمت نمودم، کار من تدریس محض
گرچه خشک باشد ریاضی، می برم لذت و حض

کاربردی از ریاضی، می کنم دایر چنان
کادر می گردد دو چندان، در مدیریت زمان

اولین مسئولیت، بعد از گرفتن دکتری
بود یک سالی پس از برگشت از دانشسرا

سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان
تا نمایم مشورت، در کارها با دیگران

چند سالی روز و شب در گیر اجرای نهاد
تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی بلاد

گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

دوره های دکتری دایر نمودم، بیش و کم
اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم

جمعی از دانش پژوهان، عازم خارج شدند
تقویت شد چند گروه و دکتری رایج شدند

دوره های دکتری بعدا،امورش شد جدا
یک معاون داشت، تا دایر کند آن دکتری

بود آموزش امورش وقت گیر و پر تلاش
کار ها پیچیده و سخت و امورش دلخراش

سیستم آموزشی تغییر دادم در امور
تا شود ممکن امور ثبت نام از راه دور

شد امور جاری استاد و دانشجو روان
کار دانشجو می شود انجام ، در کمتر زمان

اعتقادم این بود،مسئول باید روز و شب
خدمت مردم کند، آن مرضی حق است و رب

پاک بود کارتابل من از نامه ها پایان شب
تا نگردد صاحب نامه، دچار رنج و صعب

کار مردم اولویت می دهم ، در حین کار
گر دهم پاسخ به موقع، مرضی پروردگار

در پژوهش، طرح ها اجرا و همکاری کنم
در خرید و نشر انواع کتب ،یاری کنم

چاپخانه می شود از بهترین در انتشار
می کند صد ها مجلد نشر و باشد افتخار

منتقل کردم هزاران نسخه از انبار را
تا شود محفوظ و باشندجملگی آثار را

نسخ خطی شود احیا و گردد ماندگار
چونکه آنها مظهر فرهنگ و هر یک یادگار

این کتب از نسل ها باشد ، بود میراث ما
حفظ آنها لازم است و می رسد بر نسل ها

می کنم دایر گروه صنعت و تحقیق را
تا شود آن حلقه ای، بین علوم و کارها

سهل کردم من امانت گیری و قرض کتاب
تا امانت راحت و کاهد ز سختی و عذاب


امور فرهنگی
قسمت(۱۰)

من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیکوست

چند سالی است که مشغول خود وخویشتنم
فارغ از خود شده ام، غافل از احوال خودم

شده ام باز نشسته ، ز امور دولت
مدتی هست که با خویش کنم من خلوت

فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
تا کنم معرفتی کسب و حقایق جویم

چل سالی است، که در خدمت دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، رضا می خواهم

عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم

می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف

چند سالی گوش می دادم کلام عارفین
تا سخن سنجیده گویم، از بیان سالکین

منعکس گردد ندای حق تعالی درکلام انبیا
از طریق دین و حکمت،با پیام اوصیا

ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره ذکر و دعاست

خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، پیامی خالص است

هر که می خواهد لقای بی مثال و بی کران
او نماند منتظر،در خط و مشی دیگران

او خودش باشد منادی، هادی پیر و جوان
فرق انسان ها ز تقوا باشد و علم نهان

گر ببیند مردم از اهل خرد، تنها سخن
دور گردند از کلام وحی و ایمان و سنن

دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،دژی قابل شود

حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران چو سیلی، می برد اموال را

سعی کردم از طریق صا لحین دین یابم
وانگهی شعر سرایم، ز حقایق گویم

مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام

بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه
گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه

مسجد کوی محل را بکنم من کامل
چونکه هیات امنا کرد مرا آن عامل

همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته

کارهای خویش را در سایت تدریجا نهم
گاه در وبلاگ ، گهی مکتوب نشرش می دهم

وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت

می زنم گشت خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک

چند سالی است که من شعر روان می گویم
شرح احکام و شریعت، چه عیان می گویم

گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است

بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب

مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم

گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر

ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب

هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست

مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من

من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است

هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی

شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من

می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش

می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر

مدتی در فیس بوک بودم، با چندین گروه
تا شود از صالحات و باقیات، از هر وجوه

می نهم تصویر زیبا از طبیعت در جهان
هر یکی آیات حق باشند در کون و مکان

می نهم در قاب، اشعار رباعی تا هزار
جملگی تزئین نمودم ،محتوا را با شعار


امور علمی
قسمت(۱۱)

قدر استاد ندانند گروهی چندان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان

چونکه استاد عزیز است و بود دانشمند
سالها رنج و تلاش است،علومی را چند

رهنمایی می کند بیکر مرا ،در دکتری
در شفیلد انگلستان، عالمی بی مدعا

بود بیکر صاحب فهم و شعوری کم نظیر
او بود جدی به کار و ، مهربان و سخت گیر

خلق و خوی اش در قیاس دیگران دمساز بود
صاحب فهم و کمال و عالمی ممتاز بود

گر چه او نیست به دنیا ولی راهش هست
روح او شاد بود تا به ابد ، جاهش هست

نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول

کارها آسان شود،هرکس برد بهره ز علم
نشر دادم فکر خود را با تلاش و صبر و حلم

کرده ام ایجاد من، چندین کانال در تلگرام
می نهم اشعار خود را، همچنین اینستاگرام

در کانال های ریاضی و معارف می نهم
هم کتاب و هم مقاله، شرح قرآن می دهم

سعی دارم من، که آثاری ز خود بر جا نهم
نشر دادم داده های خود، تجارب را نهم

در تلگرام و سروش دارم، کانال بهر عموم
در ریاضی باشد و فرهنگ اسلام و رسوم

سایت من دارد هزاران مرجع و اشعار ناب
اکثر آثار من باشند ، مقاله یا کتاب

رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم

هارمونیک باشد مرا رشته، زمان دکتری
کاربردش در فیزیک باشد،فنون و هم فضا

دوست دارم رشته ی همساز ،ترکیب علوم
رشته ای محض است و کاربردش عموم

شصت ارشد، بیست دکتر، تربیت بنموده ام
در طی خدمت، هماره سعی و کوشش کرده ام

تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند

سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان

می روم پنجاه و سه، در اصفهان، دانشگاه
تا بخوانم ریاضی ، که بود آن دلخواه

بهترین نمره ی من بود ریاضی و حساب
درس دیگر نبود همچو ریاضی جذاب

شده ام رتبه ی اول، میان دگران
دور بودیم ز هرجنگ و جدال و خسران

در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس

دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شدند تربیت و رشک نبود

فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت

آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل

قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم

من گرفتم دکتری، با بورس دولت آن زمان
باز گشتم در گروه و کار کردم هم چنان

بگرفتم من ارشد،به یک سال فرنگ
دوره ای بود فشرده، ضروری، پر رنگ

دکترا بود فقط کار و پژوهش ، تحقیق
چار سالی بگذشت ، تا که گرفتم تصدیق

تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده

آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها

علم خود نقل نمودم، به ره گوناگون
گاه با چاپ و گهی نشرمقاله بیرون

عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز

غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزلی یا شعری

سروده شده توسط
دکتر علی رجالی




























  • علی رجالی