باسمه تعالی
برداشتهایی از آیات قرآن
سوره یوسف : قسمت بیست ودوم
نقش اقتصاد در اعتقادات مردم
اگر انسان خداوند را در زندگی خود اضافه کند و پلیدی ها را از زندگی خود کم و حذف نماید، آنگاه خداوند فیوضات خود را چند برابر و نعمات زیادی را قسمت او می کند.لذا چهار عمل اصلی در ریاضیات در زندگی نقش مهمی دارند.جمع و تفریق بستگی به ما دارد و ضرب و تقسیم به خداوند متعال.یوسف خدا را در زندگی خود وارد نمود و زلیخا را حذف نمود.در ازای آن خداوند عزت و قدرت و شوکت به او عطا نمود.
وقتی نقش خدا در زندگی برای انسان پر رنگ شد ،آنگاه نقش دیگران در زندگی کم رنگ می شود.زمانی که قرار شد یوسف از زندان بیرون آید و با تشریفات به نزد پادشاه آید.یوسف آنرا نپذیرفت و گفت بدون تشریفات می آید.این عمل یوسف نشان می دهد که دنیا برای او کم رنگ و خدا پیش او پر رنگ است.وقتی خورشید می درخشد ستارگاه نمی توانند خود نمایی کنند.
حافظ می گوید:
مزن بر دل ز نوک غمزه تیرم
که پیش چشم بیمارت بمیرم
نصاب حسن در حد کمال است
زکاتم ده که مسکین و فقیرم
چو طفلان تا کی ای زاهد فریبی
به سیب بوستان و شهد و شیرم
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که فکر خویش گم شد از ضمیرم
قدح پر کن که من در دولت عشق
جوان بخت جهانم گر چه پیرم
قراری بستهام با می فروشان
که روز غم به جز ساغر نگیرم
مبادا جز حساب مطرب و می
اگر نقشی کشد کلک دبیرم
در این غوغا که کس کس را نپرسد
من از پیر مغان منت پذیرم
خوشا آن دم کز استغنای مستی
فراغت باشد از شاه و وزیرم
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
ز بام عرش میآید صفیرم
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگر چه مدعی بیند حقیرم
یوسف به سفیر پادشاه گفت که تو به پادشاه بگو که بی گناهی مرا از زنان مصر که دستان خود را در آن مجلس بریدند جو یا شود.یوسف با این کار می خواست بی گناهی خود را ثابت کند.این عمل یوسف نشان می دهد که انسان باید از خود در مقابل تهمت های بی روا دفاع کند.بعلاوه حاکم نیز باید به شکایت و دادخواست افراد رسیدگی کند.
پادشاه دستور داد زنان آن مجلس جمع شوند.همگی اقرار به بی گناهی یوسف نمودند.حتی زلیخا نیز اقرار به بی گناهی او نمود. سوالی که مطرح می شود اینکه هدف از آوردن داستان چیست .این داستان یوسف را مظهر حق و زلیخا را مظهر باطل معرفی می کند و نشان می دهد که حق همواره پیروز است و دیر یا زود خود را نشان می دهد.
یوسف با تقاضا هایی که از پادشاه داشت دو کار انسانی و الهی را انجام داد.یکی اینکه یوسف به عزیز مصر خیانت نکرده است.با این عمل یوسف راه خدمت و کمک به دیگران را سد نکرد و نشان داد که پاداش نیکی بدی و خیانت نیست.بعلاوه هر کسی د. حفظ آبروی خود باید کوشا باشد.همانطوریکه جوی به خاطر آب جاری در آن ارزش دارد و در غیر اینصورت محل زباله ها می شود.انسان بی آبرو نیز در جامعه جایگاهی ندارد.روایت داریم کسی که دنبال عیوب دیگران باشد خداوند نیز عیوب او را بر ملا می کند.کار دیگری که از درخواست او مشخص می شود اینکه خدعه انسان حیله گر بالاخره روزی عیان می شود.زمانی یوسف به ظاهر یک برده و غلام بود و در مقابل زلیخا دارای قدرت و جایگاهی بود.اما با گذر زمان خود به تهمتی که به یوسف زده بود اقرار کرد.درسی که این داستان به ما می دهد اینکه پایان خیانت ناخوشی و پایان صداقت خوشی است.
یوسف اقرار می کند که من هم دارای هوای نفس همانند سایر انسانها هستم.اما خداوند به من رحم کرد و مرا از ارتکاب گناه دور کرد.خداوند کسانی را که مایل به پاکی نفس باشند را راهنمایی و هدایت می کند.همانگونه که کودک زباله را از روی زمین بر می دارد و می خورد ولی با بزرگ شدن حتی فکر خوردن زباله را نمی کند.اولیای الهی گناهان را همانند زباله می بینند.لذا از آنها دوری می کنند.
امیر المومنین می فرمایند که انسان ها پشت زبان خود مخفی هستند.همینکه شروع به سخن گفتن کنند.شخصیت آنها مشخص می شود.پس از اینکه پادشاه به حقانیت و صداقت یوسف پی برد.پادشاه با یوسف صحبت کرد.در این زمان بود که پادشاه او را شناخت و گفت تو نزد ما امین و راستگو هستی.امام صادق می فرمایند ماهیت افراد هنگام سخن گفتن در حالت عصبانیت مشخص می شود.همانند ظرف چینی که با یک تلنگر به آن از صدایش به شکستکی آن می توان پی برد.
یوسف بعد از اینکه پادشاه او را امین شمرد گفت مسئولیت خزانه داری را به من واگذار کن.جا داشت که با توجه به رسالتش مسئولیت فرهنگی را در خواست کند.اما او می داند لازمه کار فرهنگی رسیدگی به معیشت مردم است.گویند شکم گرسنه ایمان ندارد.لذا جایگاه اقتصادی مهم است و حاکم باید آنرا به فرد امین و درستکار واگذار نماید.بسیاری از نظام ها بخاطر تبعیض و فساد و گناه و ضایع کردن حقوق مردم سقوط کردند.
خداوند ابتدا جسم را آفرید و سپس در آن روح قرار داد.لذا برای موعظه و نصیحت ابتدا باید جسم فرد توانایی نشستن پای سخن شما را داشته باشد تا از گفته شما بهره ببرد.لازمه کار فرهنگی تامین امور اقتصادی است.حضرت زهرا نیازی به فدک نداشت ولی او می دانست که نمی شود افراد سر سفره دیگری بنشینند و حرف دیگری را بشنوند.لذا پا فشاری در اثبات حقانیت خود و رسوایی دیگران در غصب حکومت داشت.
نقل است که ایرانیان بعد از رحلت پیامبر گرامی نزد امیر المومنین رفتند و گفتند اعراب توجهی به ما نمی کنند و حتی ازدواج هم بین اقوام انجام نمی شود.حضرت سران قوم عرب را جمع کردند و گفتند عرب و عجم کردن مربوط به دوران جاهلیت است.بیائید همانند دوران پیامبر مسالیت آمیز کنار هم زندگی کنید.اما آنها زیر بار نرفتند.حضرت علی بعد از ترک جلسه با سران عرب فرمودند آنها چه حال و چه آینده دست از افکار خود بر نمی دارند.به شما پیشنهادی می کنم که اگر انجام دهید آنها مجبور می شوند از شما تبعیت کنند.بروید و تجارت را پیشه کنید.این نقش اقتصاد در رفتار و اعتقادات انسانها را نشان می دهد .
یوسف علت درخواست مسئولیت خزانه داری جامعه را به خاطر داشتن دو صفت در خود به پادشاه پیشنهاد می کند.اولا نسبت به امور مالی آگاهم و ثانیا قادر به حفظ بیت المال هستم.در حقیقت می خواهد معیارهایی برای تصدی وزارت خزانه داری کشور را بیان کند.شما اگر ظرفی پر از آب باشد و انتهای آن یک سوراخ باشد بتدریج ظرف خالی از آب می شود و به هدر می رود.فساد در بیت المال همین نقش را دارد.اگرچه کم باشد.در دراز مدت فاجعه ببار می آورد.لذا تعهد و تخصص شروط لازم برای کسب مسئولیت در جامعه است.
خداوند می فرماید ما این جایگاه را به یوسف دادیم.انسانها وسیله هستند.یوسف بخاطر علم تاویل که به او عطا شده بود می دانست ریشه مشکلات مردم در کجاست.لذا برای حل آنها از خود تعریف می کند.اگرچه تعریف از خود نکوهش شده است، مگر حسب ضرورت.برداشتی که از این آیات می شود این است که عزت و ذلت دست خداست و انسانها واسطه ای بیش نیستند.همانند وقتی که یک نفر یک لیوان آب به شما می دهد.او ظرف را می آورد ولی ارزش لیوان به خاطر آب در آن است.لذا نمی گوئید لیوان به من آب داد.بلکه می گوئید فلانی به من آب داد.درس دیگری از این آیات می شود این است که قدم در راه خدا برداشتن در ابتدا سختی ها دارد ولی نهایتا آزادی های به دنبال خود دارد.برخلاف راه شیطان که ابتدا آزادی است ولی نهایتا سختی ها به دنبال دارد.
خداوند می فرماید این پاداشهای دنیوی در برابر پاداشهای اخروی ناچیز است.کسانی که راه حق و راه اولیای الهی را پیشه کنند علاوه بر پاداشتهای دنیوی پاداش عظیم اخروی نیز دارند.پاداشهای دنیوی با توجه به کوچک بودن دنیا نا چیز است.اما پاداشهای آخرت با توجه به بزرگی و وسعت آن بزرگ و بیشتراست.
زندگی سرشار از برد است و باخت
گاه بر وفق و گهی باما نساخت
زندگی بازیست از دید خدا
گاه شیرین و گهی بر ما بتاخت
دکتر علی رجالی
@alirejali