رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نقش تربیت پدران


در فرهنگ عمومی وقتی سخن از تربیت و پرورش فرزندان به میان می آید بسیار سریع اذهان و افکار به « مادران » معطوف می شود و متاسفانه نام و یاد و ضرورتی از نقش تربیتی « پدران » به میان نمی آید و حال آنکه اصل حیاتی و بنیادی تعلیم و تربیت فرزندان وظیفه و مسئولیت مشترک مادران و پدران است و هر کدام در جایگاه خود و به میزان زمان حضور در لحظات تعامل با کودکان و نوجوانان در تربیت و پرورش صحیح آنان سهم و نقش دارند.


بدیهی است بیشترین حضور در صحنه های تعامل با فرزندان و تربیت و پرورش آنان توسط مادران صورت می گیرد و این به دو دلیل است . دلیل اول این که کیفیت و نوع وظایف و مسئولیت های مادران به گونه ای است که حضور و نقش آفرینی بیشتر آنان را در محیط و کانون خانواده می طلبد و دلیل دوم این که حکمت های آفرینش الهی عواطف خاصی در نهاد و سرشت مادران به ودیعه گذاشته است که آنان را سهم بیشتری از مراقبت های تربیتی و تلاش های دقیق و مستمر برای پرورش نونهالان می بخشد.


دو دلیل مزبور اگر چه پذیرفته است ولی نافی مسئولیت پدران در تربیت فرزندان نمی باشد و وظایف مهم در پرورش کودکان و نوجوانان را « بیشتر » و نه « مطلق » به مادران محول می نماید و پدران نیز جایگاه و نقش خاص و مسئولیت های مشخصی دارند که باید نسبت به آنها متعهد باشند.


امیر مومنان حضرت علی (ع ) که خود یک « پدر » است و فرزندانی بزرگ و شریف و تاثیرگذار در تاریخ بشریت همچون امام حسن (ع ) و امام حسین (ع ) و حضرت زینب (س ) را به جوامع انسانی تحویل داده است هم در « اندیشه » و هم در « عمل » خود را در تربیت و پرورش فرزندان از جنبه های گوناگون مسئول و متعهد می دانست و از همین رو در تلاشی دقیق و با نظارت و مراقبتی مستمر به این امر مهم و محوری اهتمام ویژه داشت .


نامه امیرمومنان (ع ) به فرزندش امام حسن مجتبی (ع ) نمونه ای بزرگ و مهم از اندیشه ها و رهنمودهای تربیتی آن پیشوای الهی می باشد که در متن آن آموزش ها و روش ها و راهکارهای ارزشمندی نهفته است و جنبه های مختلف تربیت و پرورش را می نمایاند.


در بخشی از این رهنمودها برای یافتن محوری ترین مسئولیت های پدران در تربیت فرزندان دقت و تعمق می نمائیم :


« پسرم ... من فضایل و ارزش های اخلاقی را برای تو نمایاندم و برشمردم ... پیش از آن که خواهش ها و دگرگونی های دنیا به تو هجوم آورند و پذیرش اطاعت مشکل گردد زیرا قلب نوجوان همچون زمین حاصلخیز و آماده کشت است که هر بذری در آن پاشیده شود می پذیرد. پس در تربیت تو شتاب کردم پیش از آن که دل تو سخت شود و فکر و عقل تو به چیزی دیگر متمایل و مشغول و مغشوش گردد و نیز تا به این وسیله به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه زحمت آزمون آن را کشیده اند و تو را از تلاش و یافتن بی نیاز ساخته اند...


پسرم درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده ام اما در کردار آنان نظر افکندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شده ام بلکه با مطالعه تاریخ آنان گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده ام پس قسمت های روشن زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایی کردم سپس از هر چیزی مهم و ارزشمند آن را و از هر حادثه ای زیبا و شیرین آن را برای تو برگزیدم و ناشناخته های آنها را دور کردم پس آنگونه که پدری مهربان نیکی ها را برای فرزندش می پسندد من نیز بر آن شدم تو را با خوبی ها تربیت کنم .


در نگاه آموزه های تربیتی اسلام پدران باید همواره از درگاه حضرت پروردگار تربیت صحیح و کامل فرزندان را تمنا کنند و خداوند را به یاری بطلبند


در این رهنمودهای ژرف تربیتی امیر مومنان (ع ) چهار محور و موضوع مهم از وظایف و مسئولیت های پدران در تربیت و پرورش فرزندان مورد توجه قرار می گیرد:


تربیت اخلاقی و معنوی


تربیت اخلاقی و معنوی از موضوعات بسیار مهم و از عوامل اصلی در شکل گیری شخصیت فرزندان محسوب می شود به گونه ای که چنانچه در این امر حیاتی قصور شود حیات سالم و بالنده انسان در تمام مراحل و دوره های کودکی نوجوانی جوانی و بزرگسالی به خطر می افتد و مشکلات و موانع فراوان رخ می نمایانند و رکودها و جمودها از یک سو و بیراهه ها و مهالک از سوی دیگر رشد و کمال و سعادت آدمی را مختل می کنند و همین جاست که ضلالت و گمراهی و فساد و تباهی نیز چهره ظاهر می سازد و باندهای مخرب برای آلوده کردن جوانان و بهره برداری های مختلف از آنان به دام گستری می پردازند و به سرعت و سهولت به شکار نونهالانی روی می آورند که از ابتدا و در کانون خانواده که اولین مرکز تربیت و شکل گیری شخصیت سالم و پاک می باشد تحت نظارت و پرورش صحیح قرار نگرفته اند.


نظام تربیتی اسلام مسئولیت محوری « پدران » را در تربیت اخلاقی و معنوی کودکان و نوجوانان بسیار زیربنایی می داند و با تعابیر ژرف و آگاهی بخش این مهم را به صورت یک شناخت و بینش ضروری در اذهان وافکار عمومی تثبیت می نماید.


در نگاه آموزه های تربیتی اسلام پدران باید همواره از درگاه حضرت پروردگار تربیت صحیح و کامل فرزندان را تمنا کنند و خداوند را به یاری بطلبند.

پرورش فکری و اعتقادی


پرورش فکری و اعتقادی دومین مسئولیت محوری پدران برای ساختن و به رشد و کمال در آوردن شخصیت فرزندان خویش می باشد. اهمیت خاص و آثار ارزشمند این نوع پرورش را وقتی در می یابیم که مشاهده می کنیم در هر عصری از اعصار و زمان ها وجود جریان های فکری ناسالم برای به انحراف کشاندن نوجوانان یک واقعیت تلخ و ثبت شده در اوراق تاریخ می باشد.

بینش یابی و فرصت شناسی


یکی از وظایف مهم و ارزشمند پدران این است که نسبت به دوره بسیار حساس و حیاتی « نوجوانی » اصل بینش یابی و وظیفه فرصت شناسی را مورد توجه و نظر و عمل قرار دهند و هیچ گونه غفلت و مسامحه ای را روا مدارند که در آن صورت حرکت سالم و پویای تربیتی فرزندان را با مانع و مشکل مواجه می سازند و در پی آن شاهد عواقب و آثار تلخ و ناگوار آن خواهند بود.


اصل بینش یابی پدران را به مطالعه و دقت برای شناخت دوره نوجوانی و عواطف و احساسات خاص آن دعوت می کند و وظیفه فرصت شناسی پدران را به شکار فرصت های مناسب به وجود آمده در این دوره حساس برای تربیت و پرورش سالم و مستحکم نوجوانان وادار می نماید.


در دوره نوجوانی در کنار فراهم آمدن شرایط برای رشد جسمی و بروز آثار و جلوه های خاص آن زمینه ها برای رشد ارزش های اخلاقی از یکسو و پذیرش اعتقادات سالم از دیگر سو کاملا آماده و مناسب می گردد و به همین دلیل پدران باید دقت و نظارت آمیخته با اطلاعات و شناخت و آگاهی های لازم را معمول دارند تا نوجوان هم از جنبه فکری و اعتقادی به دین باوری اصیل برسد و هم از جنبه اخلاقی و معنوی شخصیتی پاک و سالم و پایبند به ارزش ها و هنجارهای اسلامی بیابد.


نوجوان در این دوره از زندگی به دلیل آمادگی برای پذیرش باور و اعتقاد و نیز متمایل شدن به ارزش های اخلاقی به زمین بکر و حاصلخیزی شبیه است که هر بذری در آن بیفشانیم رشد می کند.


امیرمومنان (ع ) در این رهنمود ارزش و آثار گرانقدر « تجربه » ها در یاری رسانی نوجوانان را می نمایاند و به این واقعیت تصریح می کند که هر کدام از فرزندان باید با پشتوانه ای نیرومند از تجربه های موفق وارد اجتماع شوند


تجربه آموزی و عبرت اندوزی


وظیفه چهارم محوری پدران برای رشد شخصیت فرزندان انتقال تجربه های بزرگ تاریخی و درس ها و پیام های نهفته در آنها به نوجوانان و ایجاد پشتوانه ای از عبرت و بصیرت برای پیمودن راه پرفراز و نشیب زندگی می باشد


امیرمومنان (ع ) در این رهنمود ارزش و آثار گرانقدر « تجربه » ها در یاری رسانی نوجوانان را می نمایاند و به این واقعیت تصریح می کند که هر کدام از فرزندان باید با پشتوانه ای نیرومند از تجربه های موفق وارد اجتماع شوند تا بتوانند در مسیر طولانی و پرفراز و فرود حیات دنیا از گردنه های سخت عبور نمایند و در هر جلوه از زندگی ـ چه اخلاقی و رفتاری چه فرهنگی و علمی چه فکری و اعتقادی چه اجتماعی و سیاسی ـ از این پشتوانه های کارآمد بهره وری های جامع نمایند.


به این ترتیب حضرت علی (ع ) هم به انجام وظیفه خویش به عنوان یک « پدر » برای انتقال تجربه های مفید به فرزندش اشاره می نماید و هم به نقش و اهمیت تجارب سازنده برای نسل های بشر اشاره دارد.


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

جمال حق

اگر خواهی جمال دلربا را

اطاعت کن ولی و مصطفی را

تفکر پیشه کن با زهد و تقوا

اگر عاشق شوی بینی خدا را







  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

عمر انسان

دل خسته و جان خفته و ما سرگردان

حق شاهدو ما غافل وپست و نالان

عمری به هدر رفت و ندیدیم خدا را

او حاضر و ما غایب و مست و حیران


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

خاطراتی از مادر


مد تی بود که فرصت نشده بود به باغ رضوان  رفته و بر سر قبر مادر حمد و سوره و قرآن بخوانم.روی سنگ قبر ایشان شعر زیر نوشته شده است.

ای تراب تیره این یکدانه  گوهر مادر  است

نیک میدارش که از دلدادگان حیدر است

بود بیرق دوز شاه  تشنه  کام  کربلا

زین سبب جمله امیدش آن شهید بی سر است

     لذا تصمیم گرفتم خاطراتی را از ایشان بیاور. 

1 - ایشان تنها دختر از خانواده ای بود که والدین خود را زود از دست داد.بعد از ازدواج با پدر صاحب نه فرزند شد.پنج پسر و چهار دختر.از بین آنها من تحصیلات عالی تر داشتم.

2 - احساس می کنم که مادر علاقه خاصی به من داشت .سعی می کرد که بهترین مدرسه و دبیرستان درس بخوانم.از نطر غذا نیز بطور ویژه به من توجه می کرد.

3 - پدرم چند سالی بود که دچار بیماری اعصاب شده  بود و در تابستان ها تشدید می شد.مادرم با چندین بچه جهت بستری و معالجه پدر به بیمارستانی در تهران می رفت.بسیار وفادار به پدر بود.فرزندان را در دوران بیماری پدر سر پرستی می کرد.

4 - مادرم بسیار شیر زن و شجاع بود.علاوه بر خانه داری پرچم دوز اهل بیت نیز بود.بسیاری از پرچم های مرحوم غزالی که در عزاداری ها موجود است را مادر ،پس از خطاطی،می دوخت و آماده می کرد.

5 - در زمان حیات پدر ،معمولا هر سال به مشهد می رفتیم.مادر می گفت پدر مقدار زیادی از پول همراه خود را برای ساختمان حسینیه اصفهانی ها می داد.بعصا ما دچار زحمت می شدیم.

6 - بعد از فوت پدر ،معمولا ایشان را بنده باتفاق خانواده به مسافرت بالاخص مشهد می بردم.علا قه خاصی به زیارت چهارده معصوم داشت.

7 - مادر را با ویلچر جهت زیارت به عراق و برای حج تمتع به مکه بردم.او عاشق زیارت امام حسین و امام رصا بود.

8 - اگر چه سواد خواندن و نوشتن نداشت.ولی تلاش کرد در کلاس های خود آموزی شرکت کند.بسیار علاقه مند بود که بچه هایش کسب علم کنند.

9 - در تابستان ما را تشویق میکرد که کار کنیم.بنده در هر تابستان ،تا قبل از دانشگاه در کارهای گوناگون شاگردی می کردم.بعضی اوقات هم در مغازه پدر کمک می کردم.

10 - در تربیت کودکان بسیار کوشا بود.الحمد الله فرزندانی صالح و  کوشا تحویل جامعه داد.روحش شاد.

11 - علاوه بر خانه داری،در کارهای پدر نیز مشارکت داشت.با توجه به شغل پدر ،رب گوجه و ترشی و سرکه  و آبلیمو  گیری را در منزل انجام می داد.

12ـدر کارهای ادا ری توانا بود و نفوذ کلام بالایی داشت.در زمان بیماری پدر,اقدام به ساخت منزل جدید نمود.

13 - نقش مادر در زندگی اینجانب ،بسیار تاثیر گدار بود.اگر تلاش های شبانه روزی و تدبیر و همت او نبود ،معلوم نبود که بتوانم درجات عالی را بگذرانم.بدینوسیله از زحمات او سپاسگزارم و هر گز او را فراموش نخواهم کرد.

14 - با طرح زحمات ایشان خواستم الگوی یک زن فداکار و وفادار و ایثار گر را بعنوان سرمشق دیگران معرفی نمایم.اگر چه سواد و درس مهم است ولی فهم و شعور و دانایی چیز دیگری است.



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

به یاد مادر

ای تراب تیره این یکدانه  گوهر مادر  است

نیک میدارش که از دلدادگان حیدر است

بود بیرق دوز شاه  تشنه  کام  کربلا

زین سبب جمله امیدش آن شهید بی سر است


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

سوال و جواب مرد اعرابی با پیامبر گرامی (ص)


عرض کردم میخواهم داناترین مردم باشم؟

حضرت فرمود از خدا بترس


عرض کرد میخواهم از خاصان درگاه خدا باشم؟

حضرت فرمود شب و روز قرآن بخوان


 عرض کردم میخواهم همیشه دل من روشن باشد؟


حضرت فرمود که یاد مرگ را فراموش مکن


عرض کرد میخواهم همیشه در رحمت حق باشم؟

حضرت فرمود با خلق خدا نیکی کن


عرض کرد میخواهم از دشمن به من آفتی نرسد؟


حضرت فرمودهمیشه توکل بخدا کن


عرض کرد میخواهم در چشم مردم خوار نباشم؟

حضرت فرمود پرهیزکار باش


عرض کرد میخواهم عمر من طولانی باشد؟

حضرت فرمود صله رحم کن


عرض کرد میخواهم روزی من وسیع گردد؟

حضرت فرمود همیشه با وضو باش


  عرض کرد میخواهم به آتش دوزخ نسوزم؟

حضرت فرمود چشم و زبان خودرا ببند


عرض کرد میخواهم بدانم گناه به چه چیز ریخته می شود؟

حضرت فرمود تضرع و توبه به حال بیچارگی


عرض کرد میخواهم سنگین ترین مردم باشم؟

حضرت فرمود از کسی چیزی مخواه


عرض کرد میخواهم پرده عصمتم دریده نشود؟

حضرت فرمود پرده ی عصمت کسی را مدر


عرض کرد میخواهم که گورم تنگ نباشد؟

حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک


عرض کرد میخواهم مال من بسیار شود؟

حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی واقعه هر شب


عرض کرد میخواهم فردای قیامت ایمن باشم؟

حضرت فرمود میان شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش


عرض کرد میخواهم خدای تعالی را در نماز حضور یابم؟

حضرت فرمود در وقت وضو گرفتن بسیار دقت کن


عرض کرد میخواهم از خاصان باشم؟

حضرت فرمود در کارها راستی و درستی پیشه کن


عرض کرد میخواهم برای من عذاب قبر نباشد؟

حضرت فرمود جامه ی خود را پاک نگهدار


عرض کرد میخواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد؟


حضرت فرمود با پدر و مادرت به نیکی رفتار کن


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

بهترین دوست و بدترین دشمن در زندگی

هیچ انسانی دوست تو نیست وهیچ انسانی دشمن تو نیز نیست، بلکه انسانها معلم یکدیگرند.


انسان برای بزرگ شدن و معتبر شدن در هر زمینه ای احتیاج به دوستانی دارد که او را یاری کنند در آن زمینه .بهترین دوستان کسانی هستند که خود معتبرند و دست تو را از روی مهر برای معتبر شدن خواهند گرفت .و بدترین دوست تو کسی است که نه خود معتبر است نه اجازه میدهد تو در مسیر خود رشد کنی و به اهداف عالی خود برسی .


امام‏باقر(ع) فرمود: بدترین دوست کسی است که تو را به هنگام بی‏نیازیت حفظ کند و به وقت تنگدستی رهاسازد.

 دوست خوب دوستی است که عیوب دوستش را تذکر دهد. امام صادق(ع) فرمود: "أحبّ اخوانی الیّ من اهدی الی عیوبی؛ محبوب‏ترین دوستانم دوستی است که عیوب مرا به من تذکر بدهد".

 

 بهترین دوست آدم کسی است که به آدم دروغ نگه اگه دروغ گفت رهاش کن .


امام علی(ع) می فرماید: "دوست واقعی کسی است که برادر خود را در سه حالت: گرفتاری، هنگامی که غائب است و پس از مرگ یاری رساند". در غیر اینصورت میشه بدترین دوست.


یکی از نصیحت طلبان به اباذر نوشت مرا نصیحت کن . اباذر هم در جواب مرقوم فرمود : « به عزیزترین دوستانت ستم نکن» 

 دوباره آن شخص نوشت که این مطلب روشنی بود ، انسان که به دوست عزیزش ستم نمی کند. اباذر در جواب نوشت : عزیزترین افراد نسبت به آدم ، خود «او» است . ( هیچ کس به اندازه خود آدم پیش انسان عزیز نیست) فرمود: جان خود را نیازار ، چون هر گناهی که انسان مرتکب می شود ، فشاری است که بر جان خود وارد می کند. ( ارشاد القلوب ج 1 ص 345) 


بهترین دوست خداست و بدترین دوست به گفته ی حضرت علی(ع) آن نفس درون تو(نفس اماره) است


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ارتباط روح و بدن


ارتباط میان روح و بدن چگونه است؟ مثلا آیا روح داخل بدن است و یا بدن داخل در روح؟


پاسخ اجمالی


در مورد رابطه روح و بدن باید گفت بدن مرتبه ای از مراتب نفس و روح است و به همین دلیل در حقیقت،بدن در نفس و روح است نه این که روح در بدن موجود باشد؛ زیرا براساس حکمت متعالیه نفس به دلیل جامعیت و قوت وجودی دارای مراتبی است که بدن از مراتب پایین آن محسوب می شود، و شعاعی از اشعه آن است؛ در نتیجه باید گفت در حقیقت بدن در نفس و روح است نه این که روح در بدن باشد.


پاسخ تفصیلی


تبیین رابطه نفس و بدن از مسائل مهمی است که هنوز از مشکل ترین مباحث فلسفی نفس است. توضیح این که؛ دو مطلب نزد همه اندیشمندان بدیهی و روشن است:


1. در وجود انسان دو نوع ویژگی مشاهده می شود که بسیار متفاوتند؛ نوع اول ویژگی نفسانی مانند؛ آگاهی، اراده، هویت شخصی، خوشحالی، غم، احساس درد و...که هیچ یک از معیار های فیزیکی بر آن تطبیق نمی کند و با آن قابل اندازه گیری نیست. نوع دوم ویژگی های فیزیکی و جسمانی است.


2. ویژگی های نفسانی و فیزیکی در عین تفاوت، به طور بسیار عمیق و پیچیده ای با یکدیگر در ارتباطند.


ولی در این که با چه بیان و تبیین فلسفی می توان آن رابطه را توضیح داد؛ فیلسوفان و حکیمان وحدت نظر ندارند.


یکی از محققین در این زمینه می نویسد: مسئله نفس و بدن از دوران باستان تاکنون یکی از محور های اصلی بحث های فلسفی بوده است؛ هرچند تقریر جدید آن از زمان دکارت آغاز می شود. پاره ای از فیلسوفان بر این باورند که مسائل مختلفی از جمله آگاهی، هویت شخصی، بقای فرد پس از مرگ جسمانی، بیماریهای روانی، آزادی اراده، اختلاف نفسانیات آدمی با سایر حیوانات و ... مبتنی بر این است که چه پاسخی به مسئله ارتباط نفس و بدن داده باشیم. این دسته از مسائل را این واقعیت پیش کشیده است که ویژگی های نفسانی با ویژگی های فیزیکی بسیار متفاوت به نظر می رسد و در عین حال، این دو دسته به طور بسیار عمیق و پیچیده ای با یکدیگر در ارتباطند. فرو رفتن سوزن در دست، درد سوزش را به بار می آورد؛ اما چگونه این تغییر فیزیکی به تجربه درد منتهی می شود و چگونه درد باعث تحریک بدن به دور شدن از عامل درد می شود؟ آیا می توان آگاهی را صرفا به کیفیت آرایش ذرات مادی، اتم ها، مولکول ها، سلول ها، بافت ها و حرکات بسیار پیچیده آنها باز گرداند؟ این کار آسانی نیست و تا کنون نیز علی رغم تلاش بسیاری از فیلسوفان، به نتیجه قابل توجهی نرسیده است. فاصله این دو نوع ویژگی آن قدر زیاد است که معمای ارتباط آن هنوز سر به مهر است و تمامی پیشرفت های علمی و فلسفی نتوانسته به طور رضایت بخشی به این سنخ پرسش ها پاسخ دهد.[1] این که در مثال یادشده چه فرآیندی در سلسله اعصاب رخ می دهد کار متخصصان علم الاعصاب است؛ اما این که آیا حالت های نفسانی یا ذهنی، صرفا فرآیندهای عصبی است یا نه یک پژوهش فلسفی است.[2]


در هر صورت برای آشکار شدن این مطلب ابتدا باید آرا و نظریات فیلسوفان مورد بررسی قرار گیرد.


آرا و نظریات حکیمان در باره رابطه نفس و بدن


با دقت در سخنان حکیمان در باب نفس و بدن می توان نطریات حکیمان را در این باب به دو دسته «وحدت گرایی» و «کثرت گرایی» تقسیم کرد؛ زیرا عده ای وجود نفس را انکار می کنند و معتقدند در ساحت انسان چیزی جز بدن و اعضای مادی و عنصری حقیقت دیگری وجود ندارد این نظریه امروزه با نام "نظریه این همانی" شناخته می شود. چنان که عده ای از حکیمان در باب نفس و بدن از نظریه "دو گانه انگاری" دفاع می کنند. همچنین می توان گفت بهترین تبیین از رابطه نفس و بدن از سوی حکمت متعالیه بیان شده که نفس و بدن را "دوگانه یگانه " معرفی می کند. در هر صورت از آنجا که ریشه های افکار و نظریات حکیمان قدیم را در باب رابطه نفس و بدن در آراء و نظریات حکیمان قرون اخیر می توان یافت از این رو با رویکرد نگرش به افکار جدید به این مبحث می پردازیم؛ و برای رعایت اختصار فقط دو نظریه معروف را مطرح می کنیم:


دو گانه انگاری


از زمان های بسیار گذشته تا کنون، فیلسوفان بسیاری حقیقت انسان را با یک نوع ثنویت تفسیر کرده اند. این حکیمان آدمیان را موجوداتی می دانستند که در عین حال که در جهانی می زید که اساساً فیزیکی است؛ جهانی شکل گرفته از ذرات مادی و آرایش میان آنها و قوانین فیزیکی حاکم بر آنها؛ اما خود جوهری دارد که از سنخ امور یادشده نیست. این جوهر، «نفس» یا «روح» نامیده می شود. مثلا افلاطون می گفت هریک از ما دارای روحی بسیط، الاهی و تغییر ناپذیر؛ و بدنی مرکب و تباه پذیر است؛ به این معنا که بدن صرفا وسیله ای است برای وجود ما در جهان مادی؛ مرحله ای زود گذر از سفر ابدی روح. به تعبیر دقیق تر، افلاطون نمی گفت ما موجودی هستیم دارای روح؛ بلکه می گفت ما با روح یکی هستیم؛ یعنی هر یک از آدمیان یک روح است و بس. روح است که چیستی انسان را می سازد.[3]


در هر صورت در فلسفه جدید، «دکارت» از فلاسفه دو گانه انگارانه محسوب می شود. او بر اساس روش خود می گفت: از یک جهت من تصوری متمایز و واضح از خودم، به منزله یک چیز متفکر و ناممتد دارم و از جهت دیگر، تصوری متمایز از جسم، صرفاً به عنوان چیزی ممتد و نامتفکر دارم. براین اساس یقینی است که من واقعا از بدنم متمایزم و می توانم بدون آن موجود باشم.[4]


به گفته درکارت، ویژگی ذاتی جوهر مادی،«امتداد داشتن مکانی»است؛ یعنی اشغال حجمی از فضا؛ در حالی که ویژگی های ذاتی جوهر نفسانی،«فکر کردن» یا «آگاه بودن» است. منظور وی از «فکر کردن»، سلسله کاملی از حالت ها و فعالیت های نفسانی، همچون دیدن، احساس کردن، ادراک کردن، حکم کردن و شک کردن به همراه فکر کردن به معنای خاص آن است. فاصله ویژگی های این دو جوهر، آنها را از تأثیر گذاشتن بر یکدیگر باز نمی دارد.[5]


نقد بررسی نظریه دو گانه انگاری نفس


دو مطلب از مشکلات اساسی برای این نظریه محسوب می شود:


1. همانگونه که دوئیت نفس و بدن بدیهی است، وحدت انسان نیز بدیهی است. نظریه دو گانه انگاری هیچ تبیینی برای رفع تنافی و نا سازگاری این دو مطلب ارائه نمی کند.


2. بدن فیزیکی است و نفس غیر فیزیکی است، نظریه دو گانه انگاری هیچ تبیینی از ارتباط و تأثیر و تأثر بین بدن و روح ارائه نمی دهد.


نظریه حکمت متعالیه «بدن، مرتبه نازله نفس است»


براساس حکمت متعالیه نفس و بدن در عین دوگانگی وحدت دارند؛ پس در واقع نظریه حکمت متعالیه در باب نفس نظریه دو گانه انگاری است؛ اما نه دو گانه انگاری دکارتی که نفس و بدن دو چیزکاملا متفاوت و جدا از هم باشند. بلکه نفس و بدن در عین تمایز، وحدت دارند؛ زیرا براساس حکمت متعالیه نفس به دلیل جامعیت و قوت وجودی دارای وحدتی است که با کثرت تنافی ندارد. او موجودی است که وحدت در کثرت؛ و کثرت در وحدت دارد. در نتیجه بر اساس این نظریه عمیق ترین رابطه (که همان رابطه وحدت و این که بدن مرتبه ای از مراتب نفس است) بین نفس و بدن برقرار است.


استاد علامه حسن زاده آملی در توضیح این نظریه می گوید: «بدن، مرتبه نازله نفس و نفس تمام بدن است و بدن، تجسد و تجسم روح، صورت و آشکار کننده کمالات و قوای آن در این عالم است.[6]


حکمت متعالیه با این نظریه توانسته است به آسانی مشکلات در فلسفه غرب را حل کند. اما مشکل اول یعنی تنافی بین دوئیت و وحدت را این گونه حل کرده است که منظور از وحدت نفس، وحدت حقه ظلیه است که در مقابل کثرت نیست؛ و وحدت حقه چون مطلق به اطلاق مقسمی است مقید به اطلاق نیست، و در مقید حضور دارد، و خروج مطلق از اطلاق و تلبس به تقیید و تعیین به گونه ای است که بین مطلق و مقید تباین مصداقی پدید نمی آید و مقابل هم قرار نمی گیرند. یعنی به گونه حلول و یا تجافی نیست؛ کثرات عبارتند از جلوه همان ذات؛ نه این که دارای وجودی جدا و در مقابل واحد باشند. پس بر اساس نظام تجلی نفس و بدن در عین دوئیت می توانند وحدت داشته باشند.


همچنین حکمت متعالیه در حل مشکل دوم از طریق حرکت جوهری و جسمانیةالحدوث بودن نفس و با برگشت دادن علیت به تجلی و شئون توانسته به زیباترین بیان، ارتباط بین نفس و بدن را تبیین کند.


دلایل و راه های اثبات نظریه وحدت نفس و بدن


دلیل اول(دلیل وجدانی)


با در نظر گرفتن چند مطلب بدیهی و آشکار می توان نتیجه گرفت بدن از مراتب نفس است:


الف. هر فردی به علم بدیهی و وجدانی می داند که در وجودش دو نوع ویژگی متفاوت وجود دارد؛ یک نوع ویژگی های نفسانی؛ نوع دیگر ویژگی های جسمانی است.


ب. هر فردی به وضوح می داند که او یک هویت و شخصیت است و تمام افعال و آثار وجودی را به همان یک هویت نسبت می دهد کاری که سالیان قبل انجام داده است الان می گوید من انجام داده ام با این که می داند کالبد بدن در طی این مدت طولانی چندین بار عوض شده است از طفولیت به نوجوانی، میان سالّی، کهن سالی و پیری رسیده است. بنابراین ترکیب نفس و بدن ترکیب اتحادی است (نه انضمامی) و انسان موجود ممتدی است که از مرتبه اعلا[تعقل] تا مرتبه پایین [جسم] همه یک شخصیت است.[7]


ج. تنها تبیین خرد پسند در بیان نوع رابطه دو چیزی که وحدت و اتحاد دارند، بیان تجلی و ظاهر و مظهر است؛ بنابراین رابطه نفس و بدن نیز باید از نوع رابطه تجلی و ظاهر و مظهر باشد، که به دلیل اصالت و قدرت نفس و روح، بدن مرتبه نازله نفس است. با این توضیح روشن شد که سرکش ترین مشکل فلسفه غرب چگونه به دست حکمت متعالیه رام گردید.


2. دلیل دوم(دلیل تجربی یا تأثیر متقابل نفس و بدن)


این استدلال از دو مقدمه تشکیل شده است؛ مقدمه اول: نفس و بدن دارای تأثیر و تأثر متقابل هستند. مقدمه دوم: اشیایی که بینشان رابطه تأثیر و تأثر برقرار است، با هم اتحاد و وحدت دارند. به نظر می رسد مقدمه اول (صغری قیاس) برای کسانی که آشنای به مسائل روان شناسی هستند، مطلب بدیهی و روشنی باشد حتی کسانی که به وجود نفس معتقد نیستند، تأثیر متقابل حالت های نفسانی و جسمانی را بر یکدیگر انکار نمی کنند.


اما در بیان مقدمه دوم(کبرای قیاس) باید بگوییم: بر اساس حکمت متعالیه اشیایی که بینشان رابطه تأثیر و تأثر برقرار است، با هم اتحاد و وحدت دارند. و گرنه اشیایی که تباین وجودی دارند نمی توانند رابطه تأثیر و تأثرّ متقابل داشته باشند. به عبارت دیگر بر اساس حکمت متعالیه علیت به تجلی و تشأن بر گشت می کند؛ در نتیجه رابطه علی و معلولی به رابطه اتحادی تبیین می شود .


برای توضیح بیشتر در مورد این که چگونه تأثیر نفس بر بدن می تواند دلیل بر این باشد که بدن مرتبه نازله نفس است؟ از این مثال کمک می گیریم: اگر انسانی را در سن معینی وزن کنیم می توانیم بگوییم وی در این سن و با این وزن می تواند فلان مقدار بار را بلند کند و یا فلان مقدار مسافت را بپیماید؛ اما همین انسان در حال خشم یا عشق چند برابر آن وزن را بلند می کند و یا چقدر بیشتر از فاصله را می تواند پرش کند. حال می گوییم وزن بدن او به همان اندازه است و تغییری نکرده است این چَستی و چابکی و یا آن کاهلی و گرانی از کجا آمده است؟ از بدن نیست چون در هر دو حال پیکر او یکسان است و اگر نفس چیزی از جنس بدن باشد دو جسم مقرون به هم در هر حال باید دارای یک وزن باشند قهرا این اختلاف تغییر از نفس ناطقه است و بدن مرحله نازله نفس ناطقه است. پس آن سبکی، سنگینی، فرمان جستن و پریدن، تازگی، زیبائی، پیوستگی و کارهای گوناگون بدن از کارخانه مغز، دستگاه گوارش، ضربان قلب، جذب دفع، قبض و بسط و همه ادراکات باید از نفس باشد که در ظاهر و باطن بدن ظهور و تجلی می کند و مطابق هر موطنی و موضعی اسم خاص پیدا می کند.[8]


نتیجه این که براساس این نظریه که بدن مرتبه ای از مراتب نفس است باید گفت در حقیقت بدن در نفس و روح است نه این که روح در بدن باشد؛[9] زیرا نفس و روح دارای جامعیت و قوت وجودی است که بدن شعاعی از  شعاع های آن است.



[1] ظاهراً مقصود نویسنده فلسفه رایج در غرب است، نه حکمت متعالیه.


.[2] دیوانی، امیر، ترجمه و مقدمه، فلسفه نفس، ص11و 12،تألیف ویلیام دی، هارت، و دیگران، انتشارات سروش،تهران، چاپ1، 1381.)


[3] .همان، ص12و 13.


[4] . فلسفه نفس،ص13.


[5] .همان، ص14.


[6] . حسن زاده آملی، حسن، سرح العیون، ، ص215، مؤسسه انتشارات امیر کبیر،چاپ اول، تهران، 1371.


[7] . علامه حسن زاده آملی ، معرفت نفس، دفتر اول، درس بیست و پنجم، ص 69 و 70 با اقتباس.


[8] . همان، درس بیست و ششم، ص71 و72. با اقتباس


[9] . حسن زاده آملی، حسن، سرح العیون، ص 218، مؤسسه انتشارات امیر کبیر،چاپ اول، تهران، 1371.


منبع سایت اسلام کویست


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

گاهی به فکر بودم که خداوند چگونه دو عنصر ماده و مجرد را ادغام می کند.چگونه مرگ اتفاق می افتد و دو عنصر جدا می شوند.اگر بدقت نگاه کنیم رادیو توسط دستگاهی امواج ا رسالی را دریافت و توسط پردازش به صدا تبدیل و برای ما قابل دریافت است.اگر به تلویزیون  به  دقت کنیم.امواج به تصویر تبدیل و هم زمان صدا و تصویر قابل رویت است.اگر به انسان دقت شود جسم ما  شبیه یک دستگاه گیرنده عمل می کند وروح همانند امواج عمل می کند. چنانچه دستگاه خراب   شود تنظیمات آن بهم بخورد،امکان اخذ موج و تبدیل به صدا یا تصویر نمی باشد.به نطر می رسد رابطه روح و جسم همینطور  باشد.تا زمانی که جسم سالم و خداو ند صلاح میداند ارتباط روح و جسم و ادامه حیات دنیوی می باشد.

به نظر میرسد که همان طوری که دستگاه وسیله ایست که امواج خاص را از فضا اخذ و برای ما قابل فهم میکند.جسم نیز با روح ادغام نمی شود بلکه اجزای بدن انسان به فرمان مغز عمل می کند.می گویند زمانی که فردی از دنیا می رود،علامت عدم حیات از کف پا شروع تا به سر برسد.لذا به نظر می رسد روح در تمام سلول های بدن وجود دارد و با فرمان مغز اجزاء بدن  فرمانبرداری می کنند.

به نظر می رسد هانطوریکه انسان تجلی حق با مراتب گوناگون است. امواج نیز تجلی روح در مراتب گوناگون دراجسام می باشد.به نظر می رسد که خداونددارای تجلی مادی و معنوی است. تجلی  کامل مادی در انسان کامل است.تجلی غیر مادی در ملایکه و امور مجازی و غیر مادی است.تجلی کامل  غیر مادی در ملک مقرب ،چون جبرییل، که مامور وحی به پیامبر اسلام می باشد. 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

نکاتی در خصوص شبکه های مجازی

  با توجه به فعالیت خود در شبکه های مجازی ،به نکاتی برخورد کردم.لازم دیدم ابتدا به خود و یاد آوری به سایر کاربران و فعالان در شبکه های مجازی مطالبی را ذکر کنم.

1 - با توجه به کثرت کانال و گروه های مجازی،ضرورت دارد بهترین آنها را انتخاب نمود.

2 - اعضای گروه ،با توجه به اهداف گروه مطالب مرتبط به آن گروه را اضافه کنند.

3 - زمان قرادادن مطالب گونه ای باشد،که موجب سلب آسایش دیگران نشود.

4 - از گذاشتن مطالب توهین آمیز خود داری شود.حریم خصوصی افراد مراعات گردد.

5 - هر فرد یک کانال شخصی داشته باشد و مطالب ارزشمند را در آن قرار دهد.

6 - قبل از قرار دادن در شبکه،دقیقا آنرا باز خوانی و ویرایش کند.

7-سعی کند مطالب خود مستند و در صورت امکان مراجع آن ذکر شود.

8 - در صورت امکان مطالب و تجربیات مفید خود را منعکس کند.

9 - چنانچه مطلبی را از دیگران می اورد،به آن اشاره یا مشخص باشد که از کجا کپی شده است.

10 - از گذاشتن مطالب تکراری غیر مفید خود داری شود.

11 - نویسنده هر مطلب و جایگاه علمی او در صورت امکان مشخص باشد.

12- مدیر گروه نظارت بر مطالب داشته باشد ،که در صورت انحراف از اهداف گروه تذکر یا مطلب قرار داده شده حذف گردد.

13 - در گروه های تخصصی،از قرار دادن مطالب غیر مرتبط خود داری گردد.

14 - در گروه های اجتماعی،سعی گردد مطالب متنوع و ارزشمند و مفید به نحو خوب ارایه گردد.

15 - علاوه بر مطالب نوشتاری،ویدیو یا عکس یا سلسله مباحث علمی و اجتماعی آید.

16 - به مناسبت های گوناگون،مطالب ارزشمند خود در آن موصوع را نشر دهد.

17 - چنانچه مطلب ارزشمندی برخورد کرد ،در کانال شخصی بایگانی و در موقع لزوم نشر دهد.

18 - در قرار دادن مطالب در شبکه های مجازی عجله نکنیم.پس از مطمین شدن شدن و کامل بودن آن نشر دهیم.

19 - چکیده مطالب را ارایه نماییم و در صورت لزوم ،فرد را به سایت یا مرجع آن ارجاع دهیم.


دکتر علی رجالی

@alirejali

  • علی رجالی