رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

شرح غزل سوم حافظ


باسمه تعالی

برداشتهایی از اشعار حافظ

غزل ۳_بیت اول

کسب معرفت


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را


منظور حافظ از ترک روی، یعنی زیبا روی است.در اینجا منظور از ترک شیرازی،مردم خوش چهره شیراز است.البته زیبا روی دو نوع ظاهری و باطنی داریم.

علامه طبا طبایی می گویند که حافظ اهل سیر و سلوک بوده و اشعار او در حالات عرفانی سروده شده است. با عنایت به حالات روحانی حافظ، منظورش از زیبا روی ،زیبایی باطنی است.لذا منظور از ترک شیرازی،کسی است که دارای روی زیبای درونی است.مشابه مولانا که از شمس تبریزی بعنوان الگوی خود یاد می کند.

سمرقند و بخارا در زمان خود از شهر های آباد با زیبا رویان زیادی بود.حافظ می گوید اگر پیر فرزانه علم و معرفت به من عطا کند و مرا به حضور بپذیرد،آنگاه از سمرقند و بخارا با آن همه زیبا رویان ،منظور دنیا و آخرت است، چشم پوشی می کنم.بعبارت دیگر کسب فیض الهی را در قبال کسب دنیا و آخرت می دهم ،اگر گوشه چشمی به من کند.حتی اگر یک خال سیاه هندوان باشد.

گاهی در مثل هم می گوییم که دنیا راحتی

با یک تار موی معشوق عوض نمی کنم. این نشانه شدت علاقه به فرد است.در اینجا حافظ می گوید سمرقند و بخارا را با کوچکترین عضو محبوب همچون یک خال سیاه عوض نمی کنم.


نردبان معرفت،طی کردنش، هموار نیست

در نگاه عارفان،عشقی بجز دلدار نیست

همدم و محبوب تو، در انتظار روی توست 

در دیار عاشقان،دیوانگی هم عارنیست


غزل ۳ _ بیت دوم

توشه آخرت


بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت

کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را


منظور حافظ از ساقی در اینجا، پیر فرزانه است. می گوید باقی مانده می خود را،یعنی معرفت پایدار را در همین دنیا به من عطا کن.زیرا در بهشت پیدا نمی شود. باید توشه آخرت را از دنیا برد.

حافظ می گوید که معرفت ماندگار را در همین دنیا در کنار آب رکن آباد و گلستان گلگشت در کنار مصلی به من بده.در گلگشت شیراز مقبره حافظ قرار دارد که آب این بوستان از قنات های رکن آباد تامین می شد. . 

دنیا محل کسب معرفت است و در آخرت دنیایی وجود ندارد.همانند کسانی که برای تفریح به بیرون از شهر می روند و در آنجا باغ و گل و سبزه است و باید نیازهای خود را از شهر با خود ببرند.زیرا در دشت و صحرا مواد مورد نیاز یافت نمی شود.در آنجا آب و هوای مطبوع و دلپذر وجود دارد.


بهترین توشه در این کون و مکان

رزق و روزی حلال است در جهان

گر بخواهی رشد و جنات برین

کسب آن کن،تا شود روحت روان


غزل ۳_ بیت سوم

بی بند و باری


فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب

چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را


منظور از لولیان، رقاصه ها و آواز خوان های دوره گرد در کوچه و بازار و دربار شاهان گذشته است که بعضا از هند به ایران مهاجرت کرده بودند.منظور از ترکان در اینجا غلامان می باشد.

همچنین منظور از خوان یغما سفره همگانی بود که بزرگان مغول در مناسبت جشن خاص هر سال پهن می کردند.

این سفره چند روز پهن و اقشار مختلف جامعه به هر اندازه که می خواستند می خوردند و یا با خود می بردند.وظیفه میزبان پهن کردن سفره و استفاده از آن با مهمانان با تمام تجهیزات بود.

در زمان حافظ بی بند و باری که توسط رقاصه ها بوجود آمده بود شهر را به آشوب کشیده بود و با غمازی های خود صبر و تحمل مردم را از بین برده بودند.همانند غلامان و فقیران که وقتی سفره مخصوص مغولان پهن می شد ، سفره را با ظرف غدا به تاراج می بردند.اینان دین و ایمان مردم را با رفتار و گفتار و اعمال تحت تاثیر قرار داده بودند و آنرا نشانه گرفته بودند.


عقل و ادب و حیا، کجا رفت

شور و شعف و صفا، کجا رفت

اخلاق نکو همره دین کو

مهر و شفق و عطا، کجا رفت


غزل ۳ _بیت چهارم

زیبایی


ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است

به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را


هر قدر فرد عاشق،محبوب خود را بیشتر دوست داشته باشد ،در نظر او بیشتر جلوه می کند.حافظ می گوید یار و معشوق من آنقدر بزرگ است که به عشق من هیچ نیازی ندارد.آنهم از من ناقص ،که بطور طبیعی دارای عشق تام نیستم.البته هر چه عشق من به او بیشتر باشد،یار بیشتر خود را به من نشان می دهد.همانند نگاه از یک روزنه،که هرقدرروزنه در فضا باز می گردد ،مثل قیف،افق دید بیشتر می شود.

یار ما آنقدر زیباست که نیازی به لوازم آرایش همچون مواد آرایشی ندارد.این لوازم برای افراد نازیباست که می خواهند خود را زیبا در برابر معشوق خود نشان دهند


زیبا یی ما به صورت و چشم که نیست

 جراحی عضو در پی رسم که نیست

 زیبایی ما به پاکی روح و دل است

پر کردن ذهن ، از  شک و  خشم که نیست


غزل ۳_ بیت پنجم

عشق ظاهری و باطنی


من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم

که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را


منظور از بیرون رفتن پرده عصمت،رسوا شدن است.رابطه حسن و عشق دو طرفه است.هر قدر حسن فرد زیاد باشد، عشق به او نیز زیاد می گردد.متقابلا هر قدر عشق و علاقه به فردی زیاد باشد،در نظر او بسیار زیبا جلوه می کند.

عشق ها بر دو نوع هستند.عشق های ظاهری روز به روز انسان را آلوده می کند ولی عشق های درونی موجب رشد و تعالی انسان می گردد.

همینطور حسن ها بر دو نوع است.یکی ظاهری و دیگری باطنی است.حسن های ظاهری در زیبایی فرد منعکس می گردد و با گذشت زمان از زیبایی کاسته می شود.اما زیبایی درونی انسان را مجهز به اخلاق پسندیده می کند.

حافظ می گوید با توجه به اینکه حسن و زیبایی یوسف روز به روز در حال افزایش بود فهمیدم که بالاخره روزی زلیخا رسوا می شود و تاب و تحمل خود را از دست می دهد. زلیخا آنقدر عاشق یوسف شده بود که بجز یوسف به چیز دگری فکر نمی کرد.در نهایت این عشق ظاهری باعث رسوایی او شد.


 از بهر نجات، و شر شیطان

تقوا و عمل به شرع و قرآن

منجی بشر ز جهل و غفلت

ایمان و تمسک است به یزدان


غزل ۳ _بیت ششم

رابطه عاشق و معشوق


اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم

جواب تلخ می‌زیبد لب لعل شکرخا را


منظور از لعل سنگ گرانبهایی است که دارای رنگ های گوناگون است.در اینجا منظور رنگ قرمز می باشد.منظور از شکر خا،گفتن سخنان شیرین است.

حافظ در این بیت می گوید که رابطه من با معشوقم خدا بخاطر تنبیهم، همانند بهم خوردن رابطه دو نفر در اثر دشنام و یا یک سخن زشت و بیهوده از بین نمی رود.

اگر جوابی از طرف لب لعل گون و شیرین

خدای متعال بخاطر عملکرد من داده می شود،زیبنده و سزاوار آن هستم.قطعا هر پاسخ خدای متعال چه به ظاهر خوب و چه به ظاهر بد، در نهایت به نفع من است.


بدان دنیا چو بحری پر ز طوفان

تلاطم دارد و آسیب و خسران

به مقصد می رساند کشتی عشق

اگر داری تو صبر و عقل و ایمان



غزل ۳_ابیات هفتم و هشتم

اسرار هستی


نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند

جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را


منظور از جانا,یعنی عزیزم ، و منظور از حدیث سخن می باشد.مطرب به کسی گفته می شود که با ساز و آواز خود دیگران را شاد می کند.همچنین منظور از حکمت علم و فلسفه است.

حافظ به جوانان سعادتمند می گوید ، بیا عزیزم و پند این پیر فرزانه را گوش کن.همواره سخنی گو که موجب شادی روح و روان تو گردد.بعلاوه دنبال معرفتی باش که تو را سر مست کند.علوم فلسفه و حکمت به تو آن شادی و مستی را نمی دهد.

دنبال این نباش که با علم و فلسفه اسرار هستی را کشف کنی.تا کنون کسی نتوانسته و تو هم نمی توانی.بوسیله عقل و فلسفه نمی توان به اسرار ماواالطبیعه پی برد.اسرار هستی تنها با همنشینی با اولیای الهی مقدور است.لذا سخن از پیر دانا و اهل معرفت گو تا بتوانی از اسرار روزگار آگاه گردی.


عشق یعنی گنج اسرار نهان

عقل حیران گشته از ادراک آن

عشق باشد مظهر نور خدا

آدمی عاجز به وصف است و بیان


دکتر علی رجالی

@aĺirejali


باسمه تعالی

برداشتهایی از اشعار حافظ

غزل ۳_ بیت نهم

پاداش


غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ

که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را


منظور از غزل معمولا اشعار عاشقانه است که ابیات آن ضمن استقلال از سایر ابیات ، در مجموع یک هدفی را دنبال می کنند.بعلاوه تعداد ابیات بین پنج تا چهارده می باشد.مصرع اول و دوم با مصرع دوم سایر ابیات هم وزن می باشند.


به مروارید های بزرگ در و به مروارید های کوچک مرجان گفته می شود.سوراخ کردن و چیدن بطور منظم در کنار هم بطوریکه یک گردنبند گردد ،کار سختی بوده است.منظور از ثریا،مجموعه ای از ستارگان است که در کنار هم قرار دارند و معمولا به شکل گردنبند دیده می شوند.

حافظ معمولا به کسی گفته می شود که قرآن را از حفط می خواند.در عصر حافظ ، حافظ قران زیاد بوده اند.همچنین حافظ را به کسی که آواز و صدای خوشی داشته است، می گفتند.که ظاهرا از آن بی بهره نبوده است.ضمنا تخلص او حافظ نیز می باشد،که معمولا در بیت خاطر برای حفظ اثر می آید.

حافظ گفتن غزل را به سوراخ کردن در تشبیه می کند و آنرا سخت می داند.زیرا تو از عشق سخن گفتی و چیدن کنار هم با نظم خاص کار مشکلی است.لذا بیا و با آواز خوش خود آنرا بخوان و همه را به وجد آور.البته ستایش کردن غزل توسط حافظ،به خاطر خود ستایی نیست.زیرا او اشعار خود را موهبت های الهی می داند و ابراز و تحسین مواهب الهی از نطر قرآن پسندیده است.

از آنجاییکه شعرا اشعار خود را می خواندند و هدیه می گرفتند.حافظ هم می گوید از آنجاییکه غزل من عاشقانه است،لذا پاداش من هم باید آسمانی باشد.بنابراین آنرا با صدای خوش می خوانم تا گردنبد ثریا را هدیه بگیرم.


بهترین پاداش و نیکی در خفاست

چونکه بی منت بود ،کاری رواست

دور بودن از ریا ، دان احسن است

اجر و پاداشش از آن کبریاست


دکتر علی رجالی

@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

شرح غزل دوم حافظ

باسمه تعالی



غزل ۲ _بیت اول

مصلحت اندیشی


صلاح کار کجا و من خراب کجا

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا


غزل های حافظ معمولا از سه نوع عارفانه، عاشقانه ،رندانه و گاهی ترکیبی از آنهاست.این غز ل ترکیبی از ابیات عاشقانه و رندانه است.

منظور از فرد خراب در اشعار عرفانی، به کسانی گفته می شود که مست و عاشق خدا باشند.کسی که عاشق خدا می شود دیگر مصلحت اندیشی و خود بینی را فراموش می کند و تنها رضایت خدا را مد نظر قرار می دهد.تفاوت انسان مست خدا و مصلحت اندیش قابل مقایسه نیست.

خداوند در قرآن کریم می فرماید از کاری که تخصص و آشنایی نداری ،قضاوت و اظهار نظر مکن.برای فهمیدن اشعار حافظ، لازم است زبان و واژه های حافظ در اشعار او را بدانیم تا امکان فهم اشعار مقدور گردد.در غیر اینصورت تفسیر و برداشت غلط حاصل می شود.

سرمایه افراد معمولا شنیده های آنهاست و اکثرا شنیده هادرست نمی باشد.لذا قضاوت آنها معمولا دقیق نیست.انسان اگر به چیزی صد در صد شناخت و آگاهی ندارد باید در مقام قضاوت سکوت اختیار کند.همانند صدف باشد که بابستن دندانهای خود در درون خود گوهر بیافریند.


  عشق  اسطرلاب  اسرار  ولاست

دیده بان حکمت و وصل وصفا ست

خوش بر آن مردان با تقوای دین

کارشان هر روز و شب یاد خداست



غزل ۲ بیت دوم

مصلحت اندیشی


چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را

سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا


حافظ در این بیت می خواهد تمایز بین کسانی که به ظاهر دین دار و با تقوا هستند و کسانی که بطو راقعی متقی هستند را بیان کند.عده ای که به نرخ روز نان می خورند، اگربی دینی ارزش شود خود را همچون بی دینان جلوه می دهند.

تمایز این دو گروه همانند شنیدن سخنان واعظ و شنیدن صدای مطرب است.اولی موجب رشد و تعالی انسان می گردد و دیگرییک صدایی بیش نیست که از درون یک دستگاه خارج می شود.

منظور از حافظ از رندی،آن کسی است که زرنگی خاص دارد و خود را در شرایط گوناگون وفق و همرنگ می کند.


عبادت بهترین راه وصال است

بریدن از خود و طی کمال است

شروع گفتگو با حق تعالی است

سخن با دلربا و ذوالجلال است



غزل ۲ بیت سوم

دین گریزی


دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس

کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا


منظور از صومعه عبادتگاه مسیحیان است.اما در اینجا منظور از صومعه محل عبادت صوفیان می باشد.منظور از خرقه لباس مخصوص صوفیان می باشد که با پوشیدن آن لباس صوفی گری خود را نشان می دادند.این لباس وسیله ای برای فریب مردم بود.

بعلاوه به دیر عبادتگاه زرتشتیان گفته می شد .بعضا به محل عبادت مسیحیان نیزمی گفتند.منظور از پیر مغان،بزرگان دیر است که در معبد گاه زرتشتیان می میفروختند.

حافظ می گوید دلم از صوفیان مسلمان نما که با پوشیدن خرقه مردم را فریب می دهند ناراحتم.کار اینها از زرتشتیان شراب خوار که از دست پیر مغان خود مست می گردند ،بدتر است.


دانی که چرا ،ز دین گریزان شده اند

از ما دو سخن ،از این و آن یافته اند

گفتار و عمل دو گانه و بی مبناست

با مکر و دغل دین دگر  ساخته اند


غزل ۲ بیت چهارم

دوست و دشمن


ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد

چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا


منظور از چراغ مرده،دل تاریک است که روشنایی ندارد.همچنین منظور از شمع آفتاب ،نور آفتاب است.همانند منظور از آتش،حرارت آتش است.

حافظ در این بیت می گوید .دشمنان که دارای دل تاریکی هستند ،هر گز نمی توانند نور روی دوست را ببینند.

او می خواهد بگوید پیروی از صوفیان نکنید که آنها دلهای تاریکی دارند و تو را گمراه می کنند.تو دنبال نور الهی خداوند برو تا تو را نجات دهد.


دوستی با مردم اهل دل و با معرفت

می کند تامین تو را در عالم و در آخرت

دوستی بامردم بی دین و بی ایمان بسی

می برد هر دم  تو را در نکبت و در معصیت


غزل ۲ بیت پنجم


چو کحل بینش ما خاک آستان شماست

کجا رویم بفرما از این جناب کجا


منظور از کحل یعنی سرمه که برای تقویت و زیبایی به چشم می مالیدند.لذا منظور از کحل بیننش، روشنایی بخش چشم است.

حافظ می گوید خاک درگاه خداوند موجب روشنایی چشمان ماست.لذا چشمانم را روی خاک آستانه تو می گذارم تا نورانی شود. خدایا به من بگو اگر چشم خود را بروی درگاه تو باز نکنم ، به روی کجاو چه کسی باز کنم تا حقیقت و روشنایی نصیبم گردد.


دین حق را زنده می سازد حسین

  نور چشم مصطفی،   نور دو عین

می شود احیا مجدد،دین حق

بین به پا شد جنگ کفار و حنین


غزل۲ بیت ششم

چاه غفلت


مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است

کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا


منظور از سیب زنخدان گودی چانه صورت است که همانند خال صورت نشانه ای برای زیبایی است.منظور از افتادن در چاه زنخدان کسی،یعنی عاشق او شدن است.

حافظ وقتی از صفات حق تعالی می خواهد یاد کند از واژه های زیبا رویان چون خال سیاه ، ابرو کمان،سیب زنخندان ، پیچش مو والی آخر استفاده می کند.

حافظ می گوید که مراقب باش صفات حق تعالی موجب به چاه گناه و معصیت افتادن تو

نگردد.مثلا خدا رحیم و بخشنده است،لذا گناهان ما را می بخشد و مرتکب هر گناهی شویم به امید بخشندگی خداوند.اگر در کنار دریای رحمت الهی قرار گیری از رحمت او برخوردار می شوی.برای مثال،اگر کنار دریای آب بروید آنگاه می توانید از دریا آب بخورید.

حافظ می خواهد به ما بگوید مراقب باش که شیطان تو را از مقدس ترین واژه ها و صفات خداوند فریب ندهد.


 چون که من غافل ز خود، در بندشیطانم اسیر

ای خدا ، من ناتوان با جنگ او ، دستم بگیر

لحظه ای ما را به خود مشغول و تنها وامذار

ما ضعیفیم، و دچار غفلت و دور از مسیر



غزل ۲ _ قسمت هفتم


بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال

خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست

قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا


حافظ در بیت اول ،که عاشقانه است ،از روزگاری صحبت می کند که گاهی دچار سختی ها و گاهی مشمول خوشی ها بوده است.می گوید آنها کجا رفتند.

خداوند انسان ها را بین خوشی و نا خوشی قرار می دهد.اگر همواره در خوشی باش غرور او را می گیرد و اگر همواره در نا خوشی باشد ،دچار ناامیدی و مایوسی می گردد.لذا هر دو برای رشد و تعالی انسان نیاز می باشد.

حافظ می گوید یاد و خاطره های گذشته معشوق و دوست ، آرامش و خواب را از من گرفته است و نباید کسی از من انتظار قرار و صبوری داشته باشد.


 هر کسی عاشق شود ، در انتظار دلبر است

  فرد عاشق، کی خطا از دلبرش  را درسر است

 همچو مجنون، از فراق یار بی تاب وتب است 

سختی آسان میشود،چونکه خدایش اکبر است


دکتر علی رجالی

@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

شرح غزل اول حافظ

باسمه تعالی


برداشتهایی از اشعار حافظ


الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها


اشعار حافظ را معمولا در سه نوع می توان تقسیم نمود.تعدای عارفانه،تعدادی عاشقانه و تعدادی رندانه است ،یعنی آن اشعاری که محتوای اجتماعی و یا سیاسی دارند.لذا حسب مورد واژه های متناسب با آن دسته در اشعار بکار می رود.

برای فهم بهتر اشعار حافظ لازم است با زبان حافظ ،نه زبان خودمان،اشعار حافظ را تفسیر کنیم.لذا برای فهم اشعار حافظ باید با واژه های او آشنا شد.مثلا منظور از ساقی از نظر ما به کسی گفته می شود که آب یا شراب در میخانه توزیع می کند.اما از نظر حافظ منظور خداست.او در اشعار خود به صراحت می گوید که منظور از واژه های ساقی و ندیم و مطرب همگی خداست.همچنین منظور از شراب،بادیه و می ، معرفت الهی می باشد.

لذا حافظ به خداوند می گوید ای کسی که سیراب کننده تشنه ها هستی، ظرف شراب طهورای خود را به اطرافیان و عاشقان خودت بچرخان و آنها را مست وجود خود گردان.

عشق عاملی است که سختی ها را در ابتدای عاشق شدن قابل تحمل می کند. اما با گذر زمان عشق افول می کند و با جایگزین شدن آن با معرفت الهی سختی ها قابل تحمل می گردد.


عشق یعنی با خدا همگون شدن

بی خو د از خود گشتن و مجنون شدن

منتظر باشی که تا اذنت دهند

چون شهیدان غوطه ور در خون شدن


بیت دوم


به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها


همانطوریکه باد موجب شکوفایی گلها می گردد.افراد مومن و اولیای خداوند نیز باعث شکوفایی انسان ها می شوند.همانگونه که پیچش مو در بالای پیشانی موجب زیبایی انسان می گردد.کسب صفات حق تعالی نیز باعث خوشرویی و داشتن اخلاق پسندیده در انسان می شود.

در حقیقت دو نوع زیبایی داریم.زیبایی ظاهری و زیبایی باطنی.اگر جسم انسان دارای ظاهری زیبا باشد،دارای زیبایی ظاهری است.اما اگر دارای صفات الهی باشد،دارای زیبایی درونی است.لذا در ازدواج تاکید بر زیبایی درونی،یعنی داشتن اخلاق پسندیده، شده است که موجب قوام زندگی می گردد.

برای بهره برداری از بوی صفات الهی باید خون دلها خورد .شناخت ما از صفات الهی بسیار اندک است.لذا حافظ می گوید که صفات حق تعالی همانند موی جلوی سر که پیچیده و به هم تابیده شده اند می ماند.بطوریکه هم باعث زیبایی می شوند و هم پیچ در پیچ هستند.


تجلی حق، در صفات خداست

نه در ذات و ،نه جلوه هاست

ملک می دمد ، روح رابر بشر

باذن خدا، آدمی را بقاست


غزل۱ بیت سوم


مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها


مقصد انسان کبریاست.لذا انسان در این دنیا مدتی بار سفر را به زمین می گذارد تا با استراحت موقتی،خود را آماده کند بقسمی که بااعلام بانگ آماده باش به دیار باقی سفر کند. و راه خود را ادامه دهد.

بنابراین این دنیا جای خوشی و دایم نیست و موقتی است و هر لحظه ندا می رسد که آماده حرکت شو.همانند صدای زنگ شتر که با بلند شدن از روی زمین ، کاروان متوجه آن صدا می گردد و باید خود را برای ادامه سفر و حرکت آماده کند.

لذا حافظ می گوید که در منزل جانان،یعنی دنیا، هر لحظه خوشی وجود ندارد.باید خود را آماده کنی تا به مقصد جانان بروی.با هر مرگی، صدای آماده باش اعلام می گردد.


دانی که هر آنکه  می رود پیر نگردد

دانی که زمین ز خوردنت سیر نگردد

تا جسم من و جسم تو در خاک نهادند

گر جان به تنت هست، بدان دیر نگردد


غزل ۱  بیت چهارم


به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل ها


منظور از پیر مغان،چهارده معصوم می باشد.حافظ می گوید باید مطیع محض اوامر اولیای خدا باشی.حتی اگر به ظاهر بجای معطر کردن سجاده به گلاب، بگویند آنرا به شراب تزیین کن. زیرا اینان سالکان الی الله هستند و پیچ و خم دنیا و چگونه زندگی کردن را خوب می دانند و ترا به مقصد الی الله هدایت می کنند.

در حقیقت حافظ می خواهد بگوید اگر کاری به ظاهر خلاف عقل به نظر می رسد .شما مطیع و انجام بده.در نهایت به نفع توست.همانند سوراخ کردن کشتی توسط حضرت خضر،که به ظاهر از بین بردن کشتی است.اما در نهایت به صلاح بود.


صاحبان  فضل وعلم و معرفت

مظهر پاکی و اهل مغفرت

مردم اهل یقین در هر زمان

کی خطا کار و دچار  معصیت


غزل ۱ بیت پنجم


خود کامگی


همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها


حافظ می گوید تمام بدبختی های من بخاطر پیروی کردن از هوای نفس و خود خواهی هاست.خود کامکی های من باعث رسوایی من شده است.

این خود خواهی ها در مدت کوتاهی قابل پنهان کردن است.پس از مدتی نقل مجلس دیگران می شود و خود کامکی من در محفل ها مطرح می شود.

راز خودکامگی قابل پنهان کردن نیست و روزی این راز بر ملا می گردد و آوازه مجلس ها می گردد.


گر غره شوی و خود پرستی، مستی

گر ظلم کنی به مردمان ، تو پستی

زنده است بشر، به پاکی روح خودش

گر رحم کنی و مهر جویی مردی


غزل اول بیت ششم

تاریکی دنیا


شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها


از نظر حافط دنیا برای انسان های پرهیزکار همانند شب تاریک است.آنقدر پرسش ها مطرح است که بی پاسخ هستند.اکثرا در خواب غفلت بسر می برند. بعلاوه انسان همواره آماج بلا ها و مصیبت ها می باشد و موج مشکلات انسان را به خود مشغول کرده است و همانند گرداب ما را در خود فرو می برد.

کسانی که به خود و دنیا مشغول هستند و ساحل نشین و خوشگذران می باشند، درد کسانی که دنیا را تاریک و گرداب می دانند هر گز درک نمی کنند. دنیای واقعی و روشن در عالم آخرت است.افراد با اعمال خود در این دنیا جایگاه خود را در دنیای آخرت مشخص می کنند.


چرا حرص دنیا تو را کورکرد

مکن تکیه بر آن،که دل تور کرد

 فریبنده است چرخ گردون و دهر

تو را از عبادت بسی دور کرد


غزل اول  بیت هفتم


خدا خواهی


حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها


حافظ می گوید اگر بخواهی خدا در زندگی تو حضور پیدا کند،باید از خدا دور نشوی و نقش خدا را در زندگی فراموش نکنی.همواره تلاش کنی خود را به خدا نزدیک کنی.یعنی صفات الهی را در دل خود قرار دهی و در اعمال خود آن صفات را منعکس نمایی.

بخاطر یک موقعیت اجتماعی و یا به خاطر قدرت و منصبی و یا انواع شهوات دنیوی ،خدا را در زندگی خود فراموش مکن.

اگر خدا را دوست داری باید در ملاقات با او دلبستگی به دنیا را کنار بزنی و تنها توجه تو باید خدای متعال باشد.


گر عشق لقا باشد، سهل است مصیبت ها

چون در ره قرآنی،  شهد است ملامت ها

در محضر حقی چون، دور ی ز گناهان کن

گر لذت آن بینی، زیباست عبادت ها


دکتر علی رجالی

@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

صبوری

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۸_ بیت نهم
صبوری

صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را

به سختی،به معنای هر چند سخت است . روز و شب،یعنی گذر ایام.عاقبت، یعنی سرانجام.آروزو و خواسته را کام گویند.
حافظ به خود می گوید بیا و در مقابل سختی ها و مشکلات شبانه روزی مقاومت کن و صبر را پیشه کن.عاقبت صبوری هم رسیدن به آرزوها و کامیابی است.حافظ در جایی دیگر می فرماید اگر موفقیت و توفیق الهی را کسب نمودم بخاطر صبر و تحمل است .تو هم آنرا تجربه کن تا به مقصد خود برسی.شیرینی ها درگذر از تلخی ها با صبر حاصل می شود.انسان بدون طی مراحل سختی ها و عبور از آتش هوای نفس،به درجات عالی نمی رسد.
در تحمل اجبار نهفته است.اما در صبر اختیار هست.لذا حافظ می گوید صبر کن تا کامیاب شوی.پایان راه صبر یک روز روشن و عاقبت خوشی را به همراه دارد.در حدیث هم داریم که صبر کلید گشایش است.این باغ هستی کلیدش صبر است.از طریق آن می توان وارد باغ و از میوه هایش بچینی و آنرا میل کنی و شیرینی آنرا بچشی.

دانی که ز زهر تلخ تر چیست
جز صبر و تحمل عدو  نیست
با صبر و تحمل است، ظفرها
پایان شب سیه، سفیدیست

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

سرو الهی

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۸_ بیت هشتم
سرو الهی

ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را

ننگرد ،یعنی نگاه وتوجه نکند.منظور از دیگر، یعنی هر گز.سرو درخت راست قامتی است که همواره سبز است.چمن به زمین سبز و خرم گویند.سیم ،یعنی نقره که سفید رنگ می باشد.لذامنظور از زر و سیم،یعنی طلا و نقره.در اینجا منظور از سیم اندام، یعنی اندام سفید رنگ است.
سرو بخاطر همیشه سبز بودنش، نماد جاودنگی و حیات است.چمن در کنار سرو،بیانگر کوچکی آن در برابر بلند قامتی و تنومند درخت سرو است.حافظ دنیا را به چمن و اجزای دنیا را به تار و برگه های چمن تشبیه می کند که در مقابل قد سرو بسیار ناچیز و کوتاه هستند.سرو نماد وجود بالا مقام و محبوب است که چشم ها را به خود جذب کرده است.هر کسی در زندگی دارای یک محبوب است که دل را مجذوب خود کرده است.آن می تواند انسان باشد یا هر چیز دیگری.ممکن است سرو او شهرت یا دین او باشد و او مجذوب آن شده است.ممکن است سرو انسان،خود انسان باشد که چنین فردی را خود پرست گویند.
حافظ می گوید اگر انسان مجذوب آن سرو سفید اندام، که منظورش حق تعالی می باشد،باشد دیگر به سروهای دنیوی توجه نمی کند.
از صفات خدای متعال،رفیع و جمیل است.سرو هر دو را دارد.همچنین سرو دارای حیات مداوم دارد و همواره در طول سال سبز است.خداوند هم صفت حی را دارد.همچنین سبحان و پاک بودن خدا را به سفیدی تشبیه می کند.
حافظ می گوید همانطویکه چمن در مقابل سرو ناچیز است.سرو های دنیوی افراد همانند چمن هستند در مقابل سرو الهی که سبحان،حی،رفیع و جمیل است ناچیز هستند.در حقیقت کسی که چشم دلش آن سرو پاک و زیبا را دید.دیگر سروها برای او جلوه ندارند.

خود آرایی و خود بینی ، خطا و خود فریبی است
طلب غیر از خدا،واهی و بی جا و ذلیلی است
تلاش آدمی ، حق  جویی و کشف  حقیقت
خدا خواهی ،خدا جویی، پیام هر ندایی است

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

چرخ و فلک

کودکان مسرور با چرخ و فلک
می روند بالا و پائین در فلک

عشق بر دنیا بسان آن بود

عشق پایا خالی از ریب و کلک

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

آرامش دل

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۸ _بیت هفتم
آرامش دل

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را

منظور از دل آرام، یعنی آرام بخش و معشوق.خاطر ، یعنی فکر و خیال.بچه های کوچک در فراق مادر با اسباب بازی آرام می شوند.اما به محض دیدن مادر،آنها را رها و در آغوش مادر آرامش و قرار پیدا می کنند.
حافظ می خواهد بگوید که رابطه ما با خدا همانند رابطه طفل و مادر است.وقتی خدا در زندگی ما خود نمایی کند ،دیگر علایق دنیوی همانند قدرت و انواع شهوت کنار می روند.او می گوید زمانی که معشوقم پا به زندگی من گذاشت ،فکر وخیال من آرام شد.دیگر هیچ چیز برای من جاذبه نداشت.
همانند وقتی خورشید خود نمایی می کند ،دیگر ستارگان قابل دیدن و رویت نیستند.
خداوند در قرآن می فرمایند تنها با ذکر من دلها آرامش پیدا می کند.بدیهی است که دلارام حافط قرآن جز خدای متعال نمی تواند باشد.دنیا می تواند به انسان آسایش دهد ولی نمی تواند آرامش دهد.

 کاخ و ویلا   کی دهد ، آرامش روح و روان
مال و ثروت کی شود، خوشبختی پیر و جوان
 می دهد آسایش و لذت به ظاهر مر تو را
 رو به دنبال کمال و معرفت  در هر زمان

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

محرم اسرار

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۸ _ بیت ششم
محرم اسرار

محرم راز دل شیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را

محرم به معنای نزدیک و آشناست.اما در اینجا منظور راز دار و صاحب اسرار است.شیدا به کسی گفته می شود که عاشق و مجنون باشد.خاص در مقابل عام است.عام به مردم کوچه و بازار و افراد معمولی گویند.لذا به همگان خاص و عام گویند.
کسی که عاشق حقیقی خداوند متعال باشد،در دنیا همدل و هم آوازه پیدا نمی کند.لذا سخن او برای کسانی که هم راز او نیستند خوشایند نمی باشد.چنین کسی همیشه تنهاست.همانند بایزید،حلاج،ذوالنور و عین القضات.
حافظ کسی را پیدا نمی کند که محرم اسرار او باشد و بتواند راز دل خود را به او در میان بگذارد.هر که را می بیند گرفتار دنیا طلبی شده است وکسی به فکر دین و دیانت مردم و معرفی خدا نیست.لذا همواره خود را غریب و تنها احساس می کند.نه کسی هست که او را درک کند و نه کسی هست که او را درمان کند.

شیعه یعنی مخزن اسرار حق
واله و دیوانه ی دیدار حق
شیعه یعنی مظهر ذات خدا
  دایمادر محضر و  آثار حق

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
یک تجربه
قسمت بیست و نهم
در این قسمت خاطراتی را در زمانی که دانشگاه شهر کرد بودم اشاره می کنم.
۱۶۶.به مدت دو سال در دانشگاه شهر کرد در سمت معاونت آموزشی و پژوهشی فعالیت داشتم.در آن زمان،تازه دانشگاه استقلال خود را پیدا کرده بود.قبلا زیر نظر دانشگاه صنعتی اصفهان فعالیت داشت.
۱۶۷.ریاست دانشگاه به عهده دکتر طالبی بود.با توجه به سوابق اجرایی هر دو ،به تدریج امور آموزشی و پژوهشی و عمرانی آنجا را در سطح یک دانشگاه ارتقا دادیم.بالاخص بیش از پنجاه نفر را بورسیه نمودیم.
۱۶۸.هر دوی ما با خانواده ها در آنجا مستقر شدیم.تا امکان فعالیت بیشتر مقدور گردد.من یک روز به گروه ریاضی دانشگاه اصفهان برای تدریس و راهنمایی دانشجویان می آمدم.
۱۶۹.حتی بعد از استعفا،مدتی با رئیس جدید دانشگاه شهرکرد در گزینش هیات علمی همکاری می کردم. الحمد الله فعالیت ها به ثمر نشسته و دانشگاه در جایگاه مناسبی قرار دارد.
۱۷۰.خانواده در سال دوم ماموریت، به خاطر وابستگی به خانواده و تحصیلات فرزندان ترجیح دادند در اصفهان باشند.لذا بنده هفته ای سه روز رفت و شد بین اصفهان و شهرکرد می کردم.

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
یک تجربه
قسمت بیست و هشتم
در اینجا به کشور هایی که مسافرت کرده ام اشاره می کنم.
۱۶۰.برای ادامه تحصیل در انگلستان و اخذ ویزا حدود پانزده روز به اتفاق خانواده در ترکیه بودم.این اولین سفر به خارج از کشور بود.
۱۶۱.حدود پنج سال در انگلستان در شهر شفیلد برای اخذ کارشناسی ارشد و دکتری
به اتفاق خانواده زندگی کردم.دو مرتبه در این مدت به ایران آمدم و حدود یک ماه در اصفهان بودم.
۱۶۲.اولین فرصت مطالعاتی را در کانادا شهر آلبرتا بودم.دومین فرصت مطالعاتی را در استرالیا در شهر نیوکاسل گذراندم.
۱۶۳.برای شرکت در کنفرانس بین المللی ریاضی به ژاپن رفتم.در برگشت حدود یک هفته به اتفاق جمعی از همکاران ریاضی در چین اقامت داشتم.
۱۶۴.برای سخنرانی به اتفاق همکاران به کشور سویس رفتیم و حدود یک هفته آنجا بودیم.
۱۶۵.برای سفرهای زیارتی به کشورهای عراق،سوریه و عربستان در چندین نوبت مسافرت داشتم.

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی