دانی که ز زهر تلخ تر چیست
جز صبر و تحمل عدو نیست
با صبر و تحمل است، ظفرها
پایان شب سیه، سفیدیست
دانی که ز زهر تلخ تر چیست
جز صبر و تحمل عدو نیست
با صبر و تحمل است، ظفرها
پایان شب سیه، سفیدیست
از قدرت حق ، جن و ملک حیران اند
با اذن خدا ، هر دو جهان ویران اند
مغرور مشو که زندگی چند روز است
در طوف حرم شاه و گدا یکسان اند
نابودی ما ز دست وقلب و دهن است
شمشیر دو لب، صدای جان، در بدن است
ایمان به خدا سعادت و خوشبختی است
همراه تو در روز پسین یک کفن است
ایمان ویقین لقای جان و دلهاست
افزون ز گوهر، صفای دل، را پیداست
هر کس که دلش کعبه حق میگردد
اندر دو جهان شفیع او بی همتاست
تهمت مزن ای دوست گرفتار شوی
مردار خوری وبی جهت خوار شوی
غیبت اثر وضعی و روحی دارد
با انس به آن، شقی و بیمار شوی
سزاوار ستایش ،در جهان اوست
اذان در گوش فرزندت چه نیکوست
نمازش خوانده گردد، در نهایت
بقا مختص ذات حق بود دوست
عقل و ادب و حیا، کجا رفت
شور و شعف و صفا، کجا رفت
اخلاق نکو همره دین کو
مهر و شفق و عطا، کجا رفت
حرص و حسد وغرور ، فرجام
نابود کند تو را سرانجام
با ترک گناه وشوق تقوی
آزاد شوی ز بند این دام
رسد آدمی بجایی، که به جز خودش نبیند
بکشد برادرش را، که حسد فرو نشیند
به خدا قسم که هر گز،عطشش فرو نشیند
عمل وخطا ى ما را، شه جان چو روز بیند
نماز با ولایت روشنایی است
وصال کردگار و دلر با یی است
ولی را جانشین کرده خداوند
اطاعت از ولی کاری الهی است