رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

عمر

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۹ - بیت هشتم
عمر

هر که را خوابگه آخر نه که مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را

هر که را، به معنای همگان می باشد.منظور از خوابگه،خوابگاه می باشد.آخر به معنای پایان و سرانجام است.نه که به معنای مگر نه اینکه می باشد.منظور از افلاک،طبقات باز بالای ساختمان است.ایوان به افلاک کشیدن،کنایه به ساختمان مجلل و با شکوه است.
حافظ می گوید آدمی که از خاک است و مشخص نیست کی بایدزیر خاک برود.چه ضرورتی دارد که ایوان مجلل و با شکوه بسازد و برای جمع آوری مال و ثروت و مقام به هر کاری دست بزند.عاقبت انسان مرگ است و کسی در وقت مرگ نمی تواند چیزی با خود ببرد.همانند این می ماند که انسان برای شرکت در یک جلسه، مقادیر زیاد هزینه برای یک لباس فاخر برای یک شب کند.
حافظ می گوید مگر نه این است که جا و خواب ما در نهایت زیر مشتی خاک است.لذا چه ضرورتی دارد که ساختمان های مجلل برای این چند روز عمر بنا کنیم.

گوهر عمر شما سرمایه است
فرصتی از بهر ما آورده است
در جوانی با عبادت خو نما
طاعت حق بهرتان پیرایه است

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دنیا طلبی

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۹ _ بیت هفتم
دنیا

برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را

خانه گردون اشاره به دنیا دارد.روزی منزل مسکونی دست به دست می شود و روزی پست و مقام.در هر صورت منصب های دنیوی به کسی وفا ندارد.منظور از برو به در ، کنایه به دل نبستن و اعتماد نکردن به دنیا است.نان مطلب کنایه بر نداشتن سود است.منظور از سیه کاسه،اشاره به فرد خسیس دارد.
به قول امیر المومنین دنیا همانند سایه است.لذا در حال حرکت و گردون است.همچنین دنیا خسیس است.عمر و جوانی و منصب ها را از تو می گیرد و به تو چیزی نمی دهد.همچنین دنیا کشنده است.تا تو را به ززر خاک نفرستد تو را رها نمی کند.
حافظ می گوید از این دنیای گردون،خسیس و آدم کش فاصله بگیر و به آن دل نبند و هر گز انتظار سود و بهره از آن نداشته باش.

مکن تکیه بر عقل تنها،  بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر
اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای نظر
شود موجب خسر هر آدمی
اگر تکیه گاهش به اموال دهر
به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر
مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر
نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر
شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
که دنیا فریبنده و پر خطر
چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر
اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر
اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد اجر و پاداش و زر
چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر
هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر
علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر
تو در کسب دنیا ، بکن خود تلاش
مکن تکیه بر این و آن و پدر
بپرداز حق ضعیف و یتیم
ادا کن به دنیا و با خود نبر
صغیر و ضعیف وتو کودک بدی
بدون کمک، کی تو گشتی قدر
بود وقف تو روز و شب مادرت
همه جان، نلرزان دلش، شاه پسر
خدایا ند ارم بجز تو کسی
رجالی اسیر  دل است و بصر

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

کشتی نجات

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۹ _بیت ششم
کشتی نجات

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

خاک در اینجا اشاره به انسان دارد.لذا منظور از خاکی،یعنی یک انسانی.آبی به معنای آب اندکی است.نخرد ،یعنی به حساب نیاورد.
شیخ عربی می گوید انسان واقعی و جوانمرد کسی است که کشتی نجات باشد.یعنی خود را به طوفان سهمگین دریا بیندازد تا دیگران در آرامش باشند و به ساحل نجات برسند.اینکه گفته می شود امام حسین کشتی نجات است.منظور این است که باشهادت خود دین خدا را از انحراف نجات داد و راه صحیح را به مردم نشان داد تا از گمراهی نجات یابند.علت اینکه به حضرت محمد و آل او درود فرستاده می شود ، بخاطر این است که همگی آنها برای اعتلای انسان و گسترش دین ،کشتی نجات بوده اند.
حافظ می گوید طوفان دریا در برابر چشمان حضرت نوح همانند قطره آبی بود و هیچ ترس و اضطرابی از اینکه کشتی او در دریای طوفانی قرار دارد نداشت.تو هم اگر همانند یاران نوح شوی،می توانی کشتی نجات گردی و سختی ها برای تو آسان می گردد.بعلاوه طوفان بلایا و مصیبتها در پیش تو ناچیز است.در اینصورت تو می توانی سوار کشتی نجات شوی و به سر منزل مقصود به سلامت برسی.

مست یارم، مست و خاطر خواه دوست 
مست معشوقی که عالم آن اوست 
مست چشمی  را که می خوابد نیم
مست معشوقی که جان دادن نکوست

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ختم راه

[ ]

زندگی بازی است در کون و مکان
سر نوشت ما بود سر ی نهان
عاقبت مخفی بود در زندگی
کس نداد ختم راه و ختم جان




زندگی سرشار از برد است و باخت
گاه بر وفق و گهی باما نساخت
زندگی بازیست از دید خدا
گاه شیرین و گهی بر ما بتاخت



  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مسخره کردن

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۹ _ بیت پنجم
مسخره کردن

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را

درد ، به ته نشین های شراب گفته می شود که ارزان تر از بالای شراب است.لذا منظور از درد کشان ، اقشار ضعیف میگسار است.منظور از خندیدن ،یعنی مسخره کردن می باشد.در سر کردن ، به معنای نابود کردن است.لذا منظور از در سر کردن ایمان، از بین بردن دین و ایمان است.
خداوند در قرآن زندگی را به بازی تشبیه کرده است.همانطوریکه نتیجه بازی تا لحظات آخر بازی مشخص نمی باشد.انسان ها نیز در هر لحظه در زندگی امکان لغزش دارند.لذا از خدای متعال افراد عاقبت به خیری می خواهند.
حافظ می گوید من می ترسم از کسانی که خود را پاک می دانند و عاقبت خود راخوب می دانند.به همین خاطر افراد آلوده را هیچ می پندارند.غافل از اینکه بسیار افراد دیندار و مومن بودند که موقع مرگ کافر از دنیا رفتند و بالعکس.هیچ بعید نیست که کسانی قوم بزه کار را مسخره می کنند ،در گذر زمان آلوده شوند و عاقبت به خیر از دنیا نروند.
روایت داریم کسانی که دنبال عیب جویی مردم هستند و آنها را آشکار می کنند ،روزی دچار آن می گردند.مسخره کردن افراد ،حتی گناهکاران،همانند آتشی می مانند که به هیزم زده می شود.ایمان افراد را از بین می برد.

بهشت فاسقان در این جهان است
بهشت زاهدان در لا مکان است
بهشت عاشقان اند ر دو عالم
جمال جان فزای دل ستان است

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

پرواز

خاک راهم کن و مجنونم ساز

تا برم محضر مقصودم راز
من ز خاکم،بروم باز به خاک

کی شود وقت وصال و پرواز








  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قدیر

ای که هستی قادر و حی و علیم
ما گرفتار هوا ی نفس و بیم 
تو قدیری و توانا در جهان
دست ما گیر ای خداوند کریم

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

خود آرایی

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۹ - بیت چهارم
خود آرایی

ای که بر مه کشی، از عنبر سارا چوگان
مضطرب حال مگردان ،من سرگردان را

ای که، به معنای ای کسی که می باشد.کش معنای مختلف دارد،از جمله کشیدن و یا به حرکت در آوردن است.در اینجا منظور به حرکت در آوردن است.عنبر ماده ای سیاه خوشبو است که در دل نوع خاصی از ماهی دریایی وجود دارد.همانند مشک که در دل آهو است و معطر است.سارا به معنای سره و خالص است.لذا منظور از عنبر سارا،بوی خوش عنبر خالص است.منظور از چوگان در اینجا، چوب بازی چوگان می باشد.مضطرب ،یعنی پریشان.لذا مضطرب حال،یعنی در حال اضطراب و پریشانی بودن است.
حافظ می گوید ای کسی که چوگان معطر، به عنبر خالص، زلف را بر روی چون قرص ماه با وزیدن باد می کشی.تو که قادری از خاک، صورت انسان را همچو قرص ماه به تصویر بکشی.تو می توانی اضطراب و پریشانی را از من دور کنی و به من سرگردان آرامش دهی.
برداشت دیگر این است ‌که ای کسانی که صورت خود را آرایش می کنید و با عنبر خالص که سیاه رنگ است ابروی خود را همانند چوب چوگان کشیده می کنید.با این کار من سرگردان را مضطرب می سازید.
خداوند در قرآن می فرمایند،من قدیر و توانا هستم و هر آنچه بخواهم انجام می دهم.البته خود انسانها هستند که زمینه اضطراب در خود را فراهم می کنند.لذا خدا می تواند نگرانی های انسان را بر طرف نماید.

 ایمان به خدا امید ما گشت
دین حافظ ما زهر خطا گشت
حرص و حسد وغرور فرجام
نابودی دین شد  و بلا گشت

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دربند

محبت بر جوانان کن تو هر چند
سپس او می شود همراه و دربند
غلامان با حقارت دور گردند
بکن دربند را مسرور و خرسند

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

اخلاق

 باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۹ _ بیت سوم
اخلاق

گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروش
خاکروب در میخانه کنم مژگان را

جلوه کردن به معنای تجلی و خود نشاندن است. پیشوایان روحانی دین زرتشت را مغ می گفتند.اینان شراب ناب تهیه و می فروختند.نوجوانانی خوش چهره در عبادتگاه هایشان شراب می دادند.به آنها مغبچه می گفتند.به بزرگ مغ ها،پیر مغان گفته می شد.عرفا منظورشان از پیر مغان،حضرت رسول اکرم است.همچنین به اولیای الهی مغبچه و اهل بیت را مغان می گفتند.منظور از خاکروب،همان جارو است.
سعدی در شعری می گوید اگر غلام حلقه به گوش تو از شما محبت نبیند و سرزنش شود ،او فرار می کند و دیگر فر مانبردار تو نیست.متقابلا اگر بیگانه ای از شما محبت و مهربانی ببیند ،او غلام و بنده تو می گردد.
حافظ می گوید که رفتار و اعمال وگفتار ساقیان عبادتگاه آنقدر جاذب است که من حافظ حاضرم چشمانم را روی زمین بگذارم و با مژگان چشمان آنجا را جارو کنم.حافظ می خواهد میزان تاثیر گذاری اخلاق پسندیده بزرگان در مردم را بیان کند بطوریکه می تواند منجر به نثار جان و دیده خود را برای آنها گردد.
سعدی در جایی دیگر به عسل فروش بی مشتری و سرکه فروش پر مشتری اشاره می کند.می گوید اخلاق عسل فروش همانند سرکه است اما اخلاق سرکه فروش همانند عسل است.لذا مردم رغبتی به خرید عسل ندارند اگر چه شیرین است.
حافظ می خواهد به کسانی که اهل دین هستند ولی رفتار زننده و توهین آمیز دارند، می گوید شما بدتر از کسانی هستند که اهل دین نیستند ولی رفتار پسندیده دارند.زیرا گروه اول باعث دین گریزی مردم می گردد.
جاذبه افراد در مراکز فساد بخاطر رفتار بد یا عدم جاذبه افراد به ظاهر متدین و متقابلا رفتار خوب بانیان فساد با افراد است.در حقیقت شما دینداران عبوس و ریا کار باعث رونق میخانه ها شده اید.
برداشت عرفانی نیز این بیت دارد.حافظ می گوید اگر اولیای الهی به من طعم و لذت معرفت الهی را بچشانند.من حاضرم خدمتگزار آنها باشم.

 معیار رفاقت، به محبت ، به وفاست
معیار لیاقت، ادب و عقل وصفا ست 
معیار سعادت، به سلامت به کمال
معیار شهامت، به جوانمردی ماست

دکتر علی رجالی
@alirejali


  • علی رجالی