باسمه تعالی
نامه حضرت علی (ع) به سهل بن حنیف (والی مدینه)
فرازهایی از نهج البلاغه
به نام خداوند عشق و خرد
که بر ملک هستی خرد را سزد
خدائی که بنمود گیتی به نور
ز لطفش جهان پر ز فیض و سرور
ستایش کنم آن خدای کریم
که بخشد به دلها صفایی عظیم
کنون قصهای گویمت پر بها
ز گفتار مولای دین و وفا
علی آن امام همام و شجاع
که در راه حق بود و اهل دفاع
ز دانش، جهان را فروغی دگر
ز عدلش همه شهر شد پرگهر
چو گردید حاکم به درخواست حق
به داد و فضیلت بیافراشت حق
نهادند دشمن به او کید و مکر
ولی حق نگه داشت او را ز شر
در آن روزگاران، بشارت نمود
به سهل نصارا وصیت نمود
کهای والی متقی و امین
فروغ تو شد مایهی عز دین
به دستت سپردم بلادی کبیر
که جمعی به نیرنگ و جمعی بصیر
مدینه سرای رسول خدا
مکانی مقدس ز عشق و وفا
چو آگه شود نور حق مرتضی
که دشمن کند فتنه ای را به پا
بگفتا به سهل نصارا چنین
که دشمن بود خود سر و در کمین
شنیدم که جمعی ز راه وفا
رها کردهاند، عهد حق را، جفا
روان سوی شام و خدا را رها
به سودای زر رفته اند و بلا
نگردد تو را ترک شهر و دیار
کدورت به جان و شوی بی قرار
تو بر حق بمان و خدا را سزاست
جهان در کف و در ید کبریاست
به حق گر بمانی خدا با تو است
که فتح و ظفر در رضا با تو است
هماره بدان این جهان فانی است
سراب است و بیارزش و آنی است
صبوری کن ای مرد میدان حق
که صبر است سررشتهی جان حق
مبادا ز دشمن تو غم بر دلت
که یاری حق قدرت و منزلت
هرآن کس که باشد به حق استوار
بهشتی شود، جاودان یادگار
به صبر و یقین باش مرد وفا
که این است راه نبی و خدا
به دنیا مبندید دل، ای حکیم
که دنیا فریبد به صد ناز و سیم
تو را با خدا یار و یاور بسی است
به حق، نصرت و فتح، با تو کسی است
تو مردی ز اصحاب بدر و وفا
که یارت خدا هست تا انتها
مدینه به عدلت شود پایدار
که باشی تو بر دین حق رهگذار
تو ای مرد با عدل و ایمان و صبر
بمان بر ره حق چو دریاست جبر
چه مردان " رجالی" که دنیا گرفت
ولی جانشان را ز تقوا گرفت
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۶/۱۷