باسمه تعالی
سیری منظوم در اصول و فروع دین
فهرست مطالب
فصل اول
اصول دین
۱.توحید
۲.نبوت
۳.معاد
۴.عدل
۵.امامت
فصل دوم
فروع دین
۱.نماز
۲.روزه
۳.حج
۴.جهاد
۵.زکات
۶.خمس
۷.امر به معروف
۸.نهی از منکر
۹.تبری
۱۰.تولی
فصل اول
اصول دین
۱.توحید
خالق هستی و عالم ، هر کجاست
او بود یکتا و تدبیرش ولاست
گر شود طاعت ز یزدان در حیات
این بود مفهوم توحید و رواست
دان که یکتایی ز ذات است در مقام
آن بود توحید ذاتی در کلام
حق بود یکتا و می باشد احد
موجب وحدت شود آن در نظام
خالق انسان و حیوان و گیاه
حق تعالی باشد و دادی گواه
در الست گویی خدا را این چنین
این بود توحید خلقی در نگاه
آنچه در عالم شود خلق و به پاست
از تدابیر خدای کبریاست
خالق هستی علیم است و حکیم
این بود توحید ربی و بجاست
خلقت انسان هدفدار و رواست
در عبادت باشد و بهر خداست
بندگی کن درگه یزدان پاک
این بود توحید عبدی و ولاست
شرک باشد هر پرستش جز خدا
همچو بت در کعبه و در هر کجا
بت پرستی بر خلاف امر حق
نهی گشته در کتاب انبیا
بت ز چوب است و ز سنگ و خشت خام
می دهند رنگ و لعابی همچو جام
می تراشند سنگ و چوب و هر چه هست
در تصور از خدایش در مرام
کار یزدان منطبق بر قسط و داد
بر عدالت باشد و نفی فساد
ذره ای کاری نگردد جز به عدل
از ستم دور است و هر گونه عناد
در وجود و فطرت انسان خداست
حق پرستی ذاتی و در هر صداست
گر شود پرسش ز مردم از جهان
هر کسی گوید که آن از کبریاست
حق تعالی بی بدیل است ، بی نظیر
او علیم است و حکیم است و بصیر
زین جهت یکتا ست ، بی مثل و قدیم
او معین است و امید است و مدیر
۲.نبوت
نیاز ما به وحی است و امامت
محمد آخرین پیک رسالت
توسل بر نبی و آل احمد
هدایت می کند ما را ز غفلت
خدا گوید سخن بر کل امت
تعقل را نمی باشد کفایت
نیاز آدمی ما فوق عقل است
نبی روشن کند شمع هدایت
اطاعت از نبی امر ی خدایی است
رهایی از خود و کفر و جدایی است
دو بال عقل و ایمان می برد عرش
رهایی از قفس دل را شفایی است
شده نازل کتاب حق به تدریج
بود بعثت زمان نشر و ترویج
نزول دفعی قرآن شب قدر
کلام حق سراسر نور و تهییج
علت بعثت بود نشر پیام
از طریق مصطفی بهر نظام
یاد نعمت های حق بر مردمان
با تذکر با نمایش با قیام
معجز ختم رسل ، در آیه هاست
در کلام حق مبین و ره گشاست
بی مثال است و نیاید مثل آن
تهفه ی پروردگار جان فزاست
معجزه باشد کتاب مصطفی
جاودانه باشد و پر محتوا
می کند تبیین حقوق مردمان
هست قرآن منجی و نور خدا
بر امام و بر نبی شمس الهدی
می شود ابلاغ از سوی خدا
در خصوص دین اسلام و جهان
زنده گردان کل عالم هر کجا
مصطفی دارد صفاتی این چنین
اهل تقوا باشد و پاک و متین
هادی است و مهربان و بی ریا
حامی قشر ضعیف است و امین
با قیام مهدی صاحب زمان
آخرین دین خدا اندر جهان
می شود احیا و می گردد قبول
می شود دین خلایق بی گمان
۳.معاد
روز رستاخیز می باشد معاد
آن قیامت باشد و گردد مراد
مردگان دارای جسم اند و حیات
حق تعالی می کند آن را به یاد
روز محشر باشد و وقت حساب
هرکسی بیند عذاب خود عقاب
خوش به حال مردم نیکو سرشت
سیرت پاک است دور از هر عذاب
بعد توحید است تاکید خدا
بر معاد و روز پاداش و جزا
هر چه کاری می کنی آن را درو
نیست فرصت بر خلایق در ادا
ربع آیات است در بحث معاد
تا نباشد شک و تردید و عناد
در خصوص روز عقبی روز خیز
هر کسی بیند سزای خود جهاد
چه خوش گفت مولا علی این پیام
که رحمت شود شامل هر کدام
چو دانی کجایی ،کجا می روی
کجا بوده ای در جهان و نظام
خدا گفت بر مردمان این چنین
همه زنده گردند در واپسین
شما مرده بودید قبل حیات
نمودیم زنده ز خاک و زمین
حیات بشر از ازل بود و هست
سپس مرده گردیم روز الست
نگوید خدا حرف ناحق خلاف
به دنیا بیائیم از خاک پست
حیات و ممات است بعد از وفات
همه مرده گردند بعد از حیات
ولیکن شهیدان حق زنده اند
نبینیم آنان به چشمان چو ذات
نبی گفت در مرگ جعفر چنین
بدیدم ورا با دو بالی وزین
ملائک بود همره آن جناب
نباشد ورا سوی جنت حزین
چه خوش گفت باقر ولی خدا
که موت است خواب و بگیری فرا
ولی طول آن تا قیامت بود
بود روز خیز و ببینی جزا
۴.عدل
خدا آگاه و دانا بر حقایق
نکرده ظلم و جوری بر خلایق
خدا عادل بود در قسط و دادش
بود آگاه بر میل و سلایق
مسلمان را اصول دین نیاز است
به تحقیق و عمل ما را جواز است
فروع دین بود اعمال مذهب
نماز و صوم و حج ما را فراز است
عدالت نیست معنایش مساوات
عدالت ضد ظلم است و خسارات
اگر دیدی که هر کس جای خود بود
شده عدل و عدالت هم مراعات
اگر جاری شود عدل و عدالت
نباشد ظلم و جور و هم جنایت
نمی بینی فقیری یا گرسنه
شده تاکید در قرآن ، روایت
اگر لازم شود حکم قضاوت
تامل کن تو در حفظ عدالت
خدا خشنود گردد زین عمل بیش
نما در حکم و گفتارت رعایت
مکن اندر امانت نقض پیمان
مگو حرفی برون از امر یزدان
عدالت پیشه کن در هر اموری
نشان معرفت باشد ز انسان
شهادت ده به عدل و هم عدالت
به آنچه دیده ای گو ، کن حمایت
عدالت پیشه گان مرضی حق اند
مکن ظلم و تعدی در قضاوت
ستایش کرده حق عدل و عدالت
نکوهش کرده ظالم را ز غایت
بپا دارید عدل و قسط خالق
ملالت کرده او ظلم و جنایت
مصادیق عدالت بی شمار است
رهایی از گناهان و فشار است
گهی شخصی بود گه اجتماعی
رواج و رونق کسب است کار است
رعایت کن عدالت بر یتیمان
تهی دستان بود تاکید قرآن
عدالت گر شود جاری نباشد
فقیری در جهان حتی بیابان
۵.امامت
محمد با علی از صادقینند
نبوت با امامت اصل دینند
ولایت گوهر و نور هدائی است
ستونی بهر دین رکنی رکینند
خداوند احد وعده نموده است
حکومت با ولایت را ستوده است
حکومت غصب گشته در امامت
خلافت حق مولا را ربوده است
ولایت همچو چادر بهر دین است
که قرآن را نگهبانی امین است
ولایت زنده با اشک بتول است
امامت همچو در روی نگین است
نبوت بی ولی ماوای ندارد
ولایت بی علی معنی ندارد
محبت بر علی حب خدائی است
تشیع بی علی مبنا ندارد
ولایت ریشه و اصل عمود است
چو سدی پیش افکار جمود است
شده ظلم و خیانت بر امامت
علی خیبر گشا و در گشود است
امامت رهنمای شیعیان است
که وصل ایزدی ما را در آن است
ولایت با نبوت نور واحد
مسلمان در پناهش در امان است
ولایت حافظ راه نبوت
تجلی گشته در قرآن و عترت
امامت حامی دین است و قرآن
دهد ما را کمال و رشد و عزت
چو قرآن با نبی نور جنان است
ولایت نور چشم شیعیان است
اطاعت از ولی کار خدائی است
امامت ناجی پیر و جوان است
ولایت محور دین و رسالت
علی و فاطمه قلب امامت
ولایت حافظ ناموس و جان است
دعا کن بر فرج ، روح ولایت
چو وصف اصل و فرع دین نمودی
تو آئینی ز احمد را سرودی
اگر چه حق مطلب بیش از این است
چه رازی را به دل از او شنودی
فصل دوم
فروع دین
۱.نماز
گفت پیغمبر به زهرا این سخن
در خصوص امر حق بر مرد و زن
در خصوص جان و قرآن و نماز
تا که امت بشنود از جان و تن
پانزده رنج و بلای جانگداز
آیدت گر سست انگاری نماز
کس نگوید جز محمد این سخن
کن عبادت با خدای بی نیاز
سه به قبر و سه به حشر آید تو را
قبر تو در ظلمت و ضیق و چه ها
شش به عالم سه به وقت مردنت
جملگی رنج است و خسران و بلا
بی نماز آخر ز کف ایمان دهد
تشنه و خوار و گرسنه جان دهد
کسر عمر و رزق و خشم کردگار
می شود او را دچار و آن دهد
نبی گفتا ستون دین نماز است
که معراج مسلمانی نیاز است
چو خوانی روح تو آید به پرواز
نیاز آدمی در ذکر و راز است
مجو جز ذکر حق چیزی تو بهتر
اگرچه باشد آن همسنگ گوهر
سراسر راز هستی در نماز است
مجو جز ذکر حق چیزی تو برتر
نمازی خوان چو مولا گر توانی
که تیر از پا کنند و خود ندانی
نماز بی خضور دل چو خوانی
ندارد ارزشی و خود بدانی
نماز است ارتباط حق و انسان
که واجب گشته آن بر هر مسلمان
خدا نازل نموده بهر هر کس
متاعی چون گوهر دری چو فرقان
نماز با ولایت روشنایی است
وصول کردگار و دلربایی است
نماز بی امامت لهو بازی است
توسل بر ائمه خود رهایی است
اگر مایل به وصل ذوالجلالی
وگر راغب به رشدی و کمالی
به موقع خوان نمازت را تو ای دوست
مقدم در امور است و وصالی
۲.روزه
روزه ذکر است و دعا و رمز و راز
صوت قرآن با صدایی دلنواز
روزه تمرین جهاد اکبر است
ناله کردن همره سوز و گداز
دعوت خاص خدا ماه خداست
در ضیافت جملگی نور و صفاست
چشم و گوش و دل شود دور از خطا
روزه یکسان ساز فقر است و غناست
روزه حکمت را دو چندان می کند
جسم و جان را پاک و درمان می کند
معرفت را روزه افزایش دهد
باغ دل را نور افشان می کند
روزه مخصوص مسلمانان که نیست
در مرام و دین ما خسران که نیست
روزه شیطان را به زندان می برد
در ضیافت غفلت و حرمان که نیست
روزه تمرینی برای آدم است
روح را آرام بخش و مرهم است
جسم چون بار ریاضت می کشد
عشق یزدان مرهمی بر هر غم است
روزه داری در طریق سالکان
باعث رشد و کمال بندگان
روح را ،صیقل دهد راز و نوا
نفس دون تسلیم می گردد ز آن
روزه ما را جای والا می برد
همچو مرغی سوی بالا می برد
تا که گیری مزد و پاداشی مزید
آدمی را عرش اعلا می برد
روزه تنها آب ناخوردن که نیست
ره به سوی سفره نا بردن که نیست
خواندن و فهمیدن قرآن نکوست
طی دوران کردن و مردن که نیست
روزه در آئین عیسی آمده
در کتاب اهل ترسا آمده
بیمه می گردد حواس آدمی
روزه در آئین موسی آمده
روزه انسان را به یاد حق برد
قلب را تسکین و آرامش دهد
عزت انسان فزون گردد همی
موجب رشد و سعادت آن بود
۳.حج
گفت مولایم رضا اسرار حج
می شود تاکید بر اشعار حج
هست اعلام برائت از ستم
نیست تاخیری روا در کار حج
حج فقط سعی و طواف و قصر نیست
حاجیان را خانه ی حق قصر نیست
حج نشان دین ابراهیمی است
منحصر بر دوره و یک عصر نیست
حج طواف سنگ بر دیوار نیست
جز رضای ایزدی در کار نیست
یادی از آئین ابراهیمی است
طوف حق می باشد و انکار نیست
کعبه از مهر و محبت پا گرفت
از ولایت و ز نبوت پا گرفت
کعبه قربانگاه اسماعیل دل
باشهادت ها ، عنایت پا گرفت
حج طواف خالق یکتا بود
شکر معبودی که بی همتا بود
حج رها کردن بود امیال را
دل سپردن بر خدا والا بود
طوف و قربانی ز حج اصغر است
طوف حق اما ز حج اکبر است
حج خلوص است و صفا و عزت است
دل بریدن از خود و هم پیکر است
حج بی اخلاص باشد بی جواب
گوئیا تشنه لبی سوی سراب
حاجیان را رمی شیطان ها به سنگ
دور گشتن از خطایا از حجاب
حج تجلی گاه رو محشر است
خود مثالی از سرای دیگر است
حج نمودی از حضور امت است
چون قیامت در نظر هم باور است
حج نمودی از حضور امت است
حج مطار مومن خوش سیرت است
جامه ی احرام خود باشد کفن
آخرین تن پوش ما در خلقت است
هفت را باشد نشان بر مسلمین
چون نماز و حسن خلق و اصل دین
کعبه از مهر و محبت پا گرفت
نیست فرقی در فرق یا مومنین
۴.جهاد
گفت پیغمبر به همراهان خویش
جنگ سختی هر کسی دارد به پیش
جنگ با نفس پلید و دون خود
سخت تر باشد ز پیکار و چه بیش
نفس باشد منشا جرم و خطا
می کند مکر و بلای جان ما
نفس را کشتن جهاد اکبر است
با ریاضت ممکن و دارد صفا
نور عالم ، خاتم دین مبین
در نبردی با عدو گفتا چنین
جنگ با دشمن جهاد اصغر است
دشمن اصلی درون و در کمین
نفس انسان سرکش و طغیان گر است
ذکر حق آن را علاجی برتر است
کار نیکو نفس را طاهر کند
معرفت در خلق و خو را مظهر است
سیرت پاک است چون لوحی زلال
سیرت نیکو کجا دارد ملال
هست تقوا فضل انسان را ملاک
تا توانی کسب بنما ، چون کمال
کار زشت اما به سان لکه ای
قلب را تاریک سازد لحظه ای
کار نیکو مثبت و باقی بود
باعث شادی شود هر خنده ای
در قیامت نامه ی اعمالتان
می شود حاضر ، همه احوالتان
انچه مخفی بود ظاهر می شود
بررسی گردد همه افعالتان
گر به دست راست گیری نامه را
خود نشانی بر عمل دارد ترا
دست چپ گیرند افراد پلید
نامه ی احوال خود ، اندر سرا
نامه ی اعمال اصحاب یمین
نور گردد پیش روی و در جبین
چون منافق می کند آن را طلب
پاسخی گیرد که آن جو در زمین
نردبان کار نیک و کار خیر
زهد و تقوا و عمل باشد نه غیر
کشتن نفس از امور اعظم است
با ریاضت ، با عنایت ، نی ز دیر
۵.زکات
زکات مال از بهر عموم است
ادا ناکردنش خبط و حرام است
فقیران بهره مند گردند بی شک
ادایش لازم و رسم و رسوم است
زکات علم در نشر علوم است
که نشرش افتخار مرز و بوم است
مفید است کسب علم و نور ایمان
که نقشش موجب رشد عموم است
زکات چهره در پاکی نهان است
عفاف بانوان دری گران است
جلال و منزلت یابد ز پوشش
ز چشم ناکسان زن در امان است
زکات هر که را در رزم باشد
گذشتن از خطای خصم باشد
نباشد لذتی بهتر ز بخشش
که بخشش در بزرگان رسم باشد
عبادت گرچه در خمس و زکات است
ولیکن راز هستی در صلات است
نماز است ارتباط حق و انسان
نجات هر کسی در ارتباط است
زکات مال از بهر فقیر است
کمک بر بینوایان و اسیر است
اسیر از پرتوش آزاد گردد
ثوابش بی حد و اجرش کثیر است
زکات چهره در پاکی نهفته است
عفاف بانوان دری نسفته است
جلال مرتبت یابد زنان را
حیای بانوان کاری خجسته است
چو راز هستی و ما در صلات است
هم آبادی مسجد در زکات است
ز بهرش نیست فقر و نیست ذلت
همان مسجد که خود باب نجات است
زکات بی نیازی، شکر نعمت
بود در صرفه جویی و قناعت
اگر خواهی نگردی خوار و مفلس
قناعت کن ، رعایت کن ، کفایت
زکات پدر بر پسر در علوم
مجاز است و نیکوست بهر عموم
که دانش تو را زنده سازد ز جهل
به مقصد برد علم دین و نجوم
۶.خمس
خمس واجب می شود بر گنج و مال
آن بود مازاد از خرجت به سال
خمس دارد منفعت ، در کسب و کار
تا که گردد مابقی پاک و حلال
خمس دارد هر غنیمت در جدال
کن ادا در زندگی ، گردد حلال
کشف معدن یا جواهر عمق آب
می شود مشمول خمس لایزال
مال آغشته به شبهه یا حلال
خمس دارد تا شود پاک و زلال
این بود فتوای عالم مجتهد
مستمندان را بود بهره ز مال
خمس گردد بر دو قسمت در ادا
بر ضعیفان و فقیران هر کجا
سهم سادات است بخشی از دیون
مرجع تقلید می گوید تو را
در فروش ملک بر صاحب کتاب
خمس آن باید ادا گردد حساب
کافر ذمی شود صاحب بر آن
این بود رسم تملک در صحاب
مالک اصلی خدا باشد نگر
پس چرا دلواپسی در این گذر
کسر یک پنجم ز مالش اندک است
او دهد مال و بگیرد ای بشر
آزمایش می شود انسان به مال
گه مقام و شهرت و گاهی جلال
خمس باشد امتحانی بر بشر
در خصوص ثروت و مال و منال
خمس باشد لازم و امر خداست
پشتوانه مالی دین و رواست
در قیامت می شود اندوخته
آن کلید روزی و کاری ولاست
خمس باشد واجب و مشکل گشاست
بر یتیمان و فقیران آن رواست
سوره ی انفال دارد آیه ای
می کند تاکید آن را ، از خداست
زکات و خمس از ارکان دینند
نماز و روزه چون سلطان دینند
رهایی از دل و حق یتیم است
فرامین خدا فرمان دینند
۷.امر به معروف
امر بر معروف و نهی کار زشت
دانه ای ماند برای کار و کشت
زنده می سازد اصول و فرع دین
می کند تاثیر در جان و سرشت
امر بر نیکی و احسان بس سزاست
موجب خشنوندی فرد و خداست
امر بالمعروف و نهی منکرات
خدمتی بر مردم و آن هم رواست
چو امر و نهی را پاینده کردی
تو گویی امتی را زنده کردی
نمودی راه خوبان راه یزدان
ز گستاخی رها و بنده کردی
تذکر باعث رشد و کمال است
چه کس را موجب رنج و ملال است
تعالی بشر در امر و نهی است
بدون آن خیال و آن محال است
کمال و عزت ما در شهادت
نمی گردد نصیب هر جماعت
چو غافل گردی از امر به معروف
جوامع می شود خالی ز غیرت
اگر دیدی خلاف شرع و عفت
اگر داری تو ایمان و شجاعت
نباشی بی طرف یا بی تفاوت
تذکر ده به خاطی با لطافت
مسیر عشق بی رنج و جفا نیست
کلید رستگاری بی ولا نیست
قیام نینوا امر به معروف
طی این ره طریقی بی بلا نیست
پی امر به معروف است قرآن
دهد ما را بشارت امر یزدان
جوامع پیکری یکسان و واحد
تذکر باعث دوری ز خسران
اگر چه امر و نهی منکران سخت
ولی اجرش زیاد و از خدا هست
اثر دارد اگر جمعی کنند آن
مگو آن بی اثر باشد چو بن بست
اگر دیدی نهایت رنج و چاه است
لجاجت باعث سختی راه است
پذیرا شو بیان رهنما را
مده بر خود خسارت، چون گناه است
۸.نهی از منکر
تذکر می دهی بر مردمان بیش
ملالت می کنی بر ناکسان بیش
مشو غافل ز احوال خود و نفس
زنی خنجر به روح و هم روان بیش
گهی باعث شود تا دل شود ریش
نداری دانش برخورد هم کیش
گهی گردد تذکر خارج از عرف
شود بدتر ز اول چون بود بیش
مکن با نام دین و نام قرآن
گروهی خارج از دین و پریشان
محبت چاره ساز و دل پذیر است
کلید بی بدیل و عشق جانان
تجسس بی دلیل و کشف آنها
بود کاری خطا ، خارج ز تفوا
بپرهیز از تجسس ، کار شخصی
گناه است و شود خاری به دل ها
مکن عیب خلایق را دو چندان
گهی ظاهر بود گاهی چه پنهان
خلایق را نباشند پاک و معصوم
گهی ناخود شود کاری ز انسان
امر بر معروف و نهی منکر ات
از مصادیق جهاد است در لغات
چون دفاع از ارزش است و از مرام
واجب است همچون جهاد و هم صلات
نهی قلبی در دل و بی زاری است
نهی دیگر در نگار و خواری است
نهی سوم با زبان و گفتگوست
نهی آخر در تصادم کاری است
اگر اسلام باشد در خطر بیش
شهادت حافظ آئین و هم کیش
بود نهی نظام سلطه و وقت
نباشد گفتگو کافی ز تشویش
نگاه دین و یزدان در جماعت
نباشد منفعت بر خویش و عزلت
همه اعضای یک پیکر ز جودند
اگر امری شود بهر سلامت
نگاه دیگری باشد فقط خویش
ندارد غصه ی انسان و هم کیش
پسندیده نباشد در مذاهب
نمی خواهد خدا مسکین و درویش
۹.تبری
خدا لعنت نموده قوم طاغوت
گهی دارد بیان و گاه مسکوت
طرفداران طاغوت اند ملعون
نگردی در قضاوت تار و مبهوت
برائت باید از ابلیس و شیطان
یهود و ناقضان عهد و پیمان
شده تاکید در قرآن و آیات
شود لعنت ز سوی هر مسلمان
خدا لعنت نموده قوم طاغوت
گهی دارد بیان و گاه مسکوت
طرفداران طاغوت اند ملعون
نگردی در قضاوت تار و مبهوت
هر آنکس می کند ظلم و خیانت
هر آنکس می زند تهمت چه راحت
خدا لعنت کند مجرم ز اعمال
نکن کار خطا جرم و لجاجت
گروهی دیگری را حق تعالی
دهد نطق و بیان آنهم چه والا
هر آن کس می دهد آزار امت
خدا لعنت نموده جملگی را
هر آن کس می کند کتمان خدا را
به آیات الهی و رسول و انبیا را
چو کفار یهودی ، بت پرستان
خدا لعنت نموده آن جفا را
خدا لعنت نموه قوم ایلات
نگنجد در کلام و چند ابیات
نمودند صید ماهی روز شنبه
تخطی شد ز فرمان و اشارات
گروه جبت ، چون شیطان پر ستان
کنند جادو و سحر و نقض پیمان
ندارند ارزشی نزد خداوند
نگوهش گشته در آیات قرآن
هر آن کس می زند تهمت به انسان
دهد آزار افراد مسلمان
خصوصا بر زنان پاک دامن
خدا لعنت نموده کفر و عصیان
عذابی سخت دار د عاد و اقوام
ز نافرمانی یزدان به هر نام
اگر چه صاحب شوکت به ظاهر
ولی معدوم می گردد ، سر انجام
مصادیق تبری دان زیاد است
تبری جو ز کافر ، ارتداد است
ثوابش چون تولا کم نباشد
نگردد از غلط آن از عناد است
۱۰.تولی
اگر خواهی دو عالم نور و عزت
اگر مایل به کسب علم و حکمت
بود در حب یزدان و ولایت
بجو در هستی و قرآن و عترت
اگر حب علی داری به دل دوست
بدان ارزنده و باشد چه نیکوست
که حب مرتضی حب هدائی است
یگانه مجری میزان حق اوست
به جرم حب حیدر بس خطا شد
زدند زهرای اطهر بس جفا شد
ندارد ارزشی دنیای فانی
علی نامش دو عالم بس بقا شد
اگر حب علی در دل نداری
بدان اندر دو عالم پست و خواری
بود حب علی حب خداوند
بدون عطرت و قرآن چه داری
همه عالم فدای نام مولاست
امیرالمومنین مقصود و والاست
ولایت بی علی معنی ندارد
علی شیر خدا هم کفو زهراست
بدان نور خدا و نور خاتم
بود نور علی نور دو عالم
کند نور ولایت راه روشن
زداید غصه و افسردگی غم
اگر حب علی داری تو در دل
همان نور جلی داری تو در دل
به مقصد می رسد هر کس در این راه
بدان راه ولی داری تو در دل
هرکس که محبت و تبرا دارد
در حق طلبی سلاح مولا دارد
همواره کند ز دین حمایت مولا
هر چند شود ظلم ، خدا را دارد
خورشید سعادت است حضرت
چون نور حقیقت است حضرت
سر چشمه ی حکمت است مولا
دان گنج محبت است حضرت
دوستی با مردمان بهر خداست
دشمنی با ناکسان بهر خداست
حب و بغض ما بود از بهر او
همنشینی با کسان بهر خداست