باسمه تعالی
علمدار
حضرت ابوالفضل
السلام ای ساقی لب تشنگان در کربلا
ای سپهسالار و ای شیر زمان در هر کجا
لحظه ای از تو ولایت دور ناگردد زعشق
ای انیس و همدم و یاری رسان در نینوا
ای جمال دلفریب ماه رخشان در سما
ای بلند سرو خزان در دشت و خاک کربلا
مرحبا بر غیرت و مردانگی با خصم دون
می کشی همچون پدر ، روبه ستیزان بلا
کیست این آزاد مرد و یکه تازه کربلا
کیست این سقای عطشان در زمین نینوا
او ابوالفضل علمدار و شهید ی با وفاست
کیست این ماه منیر شب فروز و رهنما
ساقی لب تشنگان است در زمین کربلا
کز دم تیر و سنان افتاده در خاک بلا
او فتاد از صدر زین اندر مصاف دشمنان
همچو حیدر می کشد آن روبهان بی ولا
زاده ای ام البنین ، سقای عطشان در فرات
با لب خشکیده آرد مشک آبی در فلات
تیر باران می شود مشک و ندارد چاره ای
نیست آبی تا کند سیراب ، یا چاه و قنات
کیست این آزاده مرد دشت و صحرا نینوا
مرد میدان و غیور و با صلابت در غزا
شیر مردی کاو ندارد از عدو ترسی و باک
می دهد دستان خود را در نبردی از قفا
هست او باب الحواج در مصیبت در عزا
در عزاداری توسل می شود بهر شفا
می کند حاجت روا با اذن یزدان در امور
هست شافی و مقرب نزد یزدان هر کجا
گوهر بحر فتوت ، صاحب جود و سخا
راد مردی با لیاقت ، تا به آخر با وفا
با تن صد پاره اش غلطان و خیزان می رود
مرد با غیرت ، دلیری بی مثال و بی ریا
کیست این شیر ژیان افتاده در دریای خون
می زند شمشیر بر خیل سواران زبون
او امید زاده ی زهرا ، حسین سر جداست
نیست او را وهم و ایهام وخیال و هم جنون
سرور آزادگان و همدم بیچارگان
می دهد درس شجاعت بندگی در هر مکان
تا نفس داری ز ناموس و ولایت دل مکن
منجی مستضعفین است والی عصر و زمان
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۰۱/۰۴