رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۴۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

برداشتهایی از نهج البلاغه

خطبه اول _قسمت نوزدهم

ارتباط وجود و موجود


مخلوقات خداوند در ابتدا نبوده اند ولی عواملی دست به دست هم داده اند تا موجودی بوجود بیاید.مثلا یک خوشه انگور در اثر فعالیت های انسان و استفاده از آب و خاک و هوا و عوامل دیگر ایجاد شده است.

اما وجود خداوند اینگونه نیست.او ازلی و از ابتدای خلقت موجود بوده و بر همه موجودات احاطه دارد.در حقیقت خداوند وجود مطلق است و عواملی او را ایجاد نکرده اند.خود خالق هستی است.

خداوند در قرآن کریم می فرمایند من همواره با شما هست.امیر المومنین این را تفسیر می کنند.اگر تلقی ما از کنار هم بودن همانند دو شی باشد کاملا غلط است.زیرا از یک سنخیت نیستند.منظور در کنار هم بودن،مشابه قرار گرفتن روح و ماده در کنار هم است.انسان بدون روح اگر چه همه اندام در زمان حیات را دارد ولی امکان ادامه حیات و حرکت ندارد.همانطوریکه بدون نور امکان دیدن اشیا نیست،بدون روح نیز امکان حیات نیست.در حقیقت خداوند از طریق بالاترین موجودات هستی بنام روح که بیشترین نزدیکی را به خداوند دارد.امکان حضور خود را در کل اشیای هستی مقدور می سازد.لذا با توجه به این نقش مهم که بود و نبود بستگی به آن دارد .گفته می شود خدا همواره با شماست.در حقیقت نماینده تام الاختیار خدا بنام روح در تک تک سلول های انسان همواره وجود دارد.اینکه روح چیست،بر ای انسان مشخص نیست.

خداوند باعث قوام و تکیه گاه انسان می گردد.همانطوریکه بند تسبیح موجب قوام تسبیح است.بدون ریسمان دانه های تسبیح از هم می پاشد.یا زمین تکیه گاه ساختمان است.ساختمان روی زمین با نقشه معینی بنا می گردد.

یکی از صفات خداوند قیوم بودن اوست.می توان گفت بوسیله صفات خداوند امکان شناخت نسبی از خدا پیدا می شود.زیرا انسان ها با امکاناتی که در اختیار دارند و تصوراتی که می توانند داشته باشند،امکان دارد که موضوعی را توصیف کنند که قابل فهم و درک برای انسان باشد.لذا برای شناخت خدا،شناخت صفات خدا لازم است.همانطوریکه برای معرفی و شناخت یک فرد دانستن صفات فرد اگر چه او را ندیده باشی کفایت دارد. و می توانی تصویری از او در ذهن داشته باشی.اما خداوند بر خلاف انسان وجودی است که قابل توصیف و قابل تصور نیست.

می توان گفت منظور از اینکه خدا با ماست این است که او محیط بر ماست و بدون تکیه بر او ما قوام نداریم.حتی اگر لحظه ای عنایت خود را از ما بردارد.مشابه بوم نقاشی و تصاویر آن، بدون بوم هیچ تصویری قابل نمایش نیست.همانطوریکه با اراده ما تصاویر ذهنی پاک و تصویر جدیدی قابل تصور ذهنی است.ارداه خداوند بر کل هستی نیز اینگونه است.اگر لحظه ای نظر خود را از چیزی بر دارد آن چیز از بین می رود.


ظرف خود را پر کن از می یا شراب

تا نگردد پر ز میل و اضطراب

دل اسیر شهوت و نفس و گناه

معرفت جو تا نگردد دل خراب


دکتر علی رجالی

@alirejali

  • علی رجالی
  • ۱
  • ۰

حضور خدا

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه
خطبه اول_قسمت هجدهم

حضور خدا

هرکسی فدایی معشوق خود است و حاضر است برای معشوق خود فدا شود.نکته ای که هست معشوق افراد فرق می کند.
امیر مومنان نیز عاشق خدای متعال است.لذا جان خود را برای او می دهد.لذا سعی می کند خدای واقعی را معرفی کند تا فدایی های او با شناخت به طرف او و ادای وظیفه اقدام کنند.
• فرشتگان آنگونه که خدا هست ، خدا را عبادت می کنند.اما انسانها بخاط داشتن عقل و تصویر سازی صفات خدا ، در شناخت خدا قاصرند و دچار خطاا می شوند.لذا برای شناخت خدا ابتدا باید صفات بشری را که زاییده وجود ماست،از صفات الهی که در ذات و وجود خداست
تشخیص دهیم.
خدای مردم،معمولا خدای خود ساخته است که دارای صفات بشری متعالی است.خدای علی ،خدای بشری نیست.لذا سوالات بشری نیز در خصوص خدا ی غیر بشری بی معناست.لذا نمی توان از جا و مکان و اندازه و این قبیل سوالات در مورد خدا جویا شد.خداوند محیط بر هر چیزی است.لذا قرار داشتن خدا در جایی در تناقض با محاط
بودن خدا بر همه چیز است می گردد.

امام صادق می فرمایند جایی در جهان هستی پیدا نمی کنیدکه خدا نباشد.ممکن است سوال شود مانند چی؟در پاسخ باید گفت خدا یکتاست و مثل و مانند ندارد.در غیر اینصورت خدای یکتا نداریم.برای نزدیکی به ذهن، همانند جان انسان است که در تک تک سلول های زنده بدن جان انسان وجود دارد.اگر در یک سلول جانی نباشد آن مرده است ، همانند موی سر.
با تصور اینکه جهان هستی همچون کالبدی می ماند که خدای متعال در همه اعضای آن حضور دارد.اینکه چگونه است ،برای انسان محدود،توصیف نامحدود امکان ندارد.کسانی که خدای نامحدود را در علی محدود تصور می کنند در اشتباه هستند.تمام هستی در قلمرو خداست.او اگر در یک جای ثابت باشد نمی تواند در همه جا باشد.
خداوند را برای نزدیکی به ذهن انسان در قرآن به نور تشبیه شده است که دیدن هر چیز بدون نور امکان ندارد.لذا حیات هر چیز بدون وجود خدا امکان ندارد.لذا گویند خدا در همه جاست.اینکه چگونه است، برای بشر ناشناخته است.

به نام خداوند روح و روان
خداوند جان و خدای جهان
نباشد جز او لایق این ندا
سر آغاز هر کار در هر زمان

کتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

وصف خدای متعال

باسمه تعالی
برداشتهایی از نهج البلاغه
خطبه اول_قسمت هفدهم

وصف خدا

جهل یعنی قبول چیزی که واقعیت ندارد.وقتی که می گوییم خداوند دارای صفات گوناگون است.با عنایت به اینکه وجود و صفات دو چیز متمایز است ، خدای چند گانه را بجای خدای یگانه معرفی کرده ایم و این جهل است.
سوالی که مطرح می شود اینکه خدا در قرآن می گوید :
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند رحمان و خداوند رحیم.آیا این متناقض با سخن امیر مومنان نیست؟در پاسخ باید گفت خداوند به زبان مردم سخن می گوید.زیرا انسان دو گانه است.منظور خدا معرفی خدای بی نیازی است که هم رحیم است و هم رحمان و نه دو چیز متمایز.
برای مثال وقتی گفته می شود گل و یا سرخ،در ذهن دو چیز متفاوت خطور می کند.لذا گل زرد و گل سرخ دو گل متمایز از نظر ماست.اما خدا اینگونه نیست.همان خدایی که رحمان است همان خدا رحیم هم هست.
کسی که شناخت واقعی از خدا ندارد و صفات خدا را همانند صفات بشری تصور می کند.مثلا تصورش از خدای مهربان همانند مادر مهربان است.او در جهل است و خدایی را می پرستد که یگانه نیست.
اگر خدایی را با توجه به صفات تصور کنیم،آن خدا ی یگانه نیست.خدایی که قابل تصور باشد ،خدای واقعی نیست .چون او مافوق تصور است.این الفاظ و صفات خداوند ظروف معرفتی هستند که وقتی آنها را در مقابل خدای متعال بیان می کنیم.خداوند از رحمانیت و رحیمیت خود آن را پر می کند.چه بسا برداشت ما از رحمانیت و رحیمیت خداوند آن چیزی نباشد که ما در ذهن در تصور داریم.
وقتی مشغول خواندن نماز هستیم،باید اینگونه با شد که ما در مقابل خدایی که قابل تصور نیست ایستاده ایم .با گفتن اذکار گوناگون ظرف های خود را به او می دهیم که هر گونه که خواست آنرا پر کند.بشر عاجز از
فهم دقیق و معنای واقعی اذکار است.

نفی خود کردن و اثبات وجود
می شود موجب معراج و صعود
این بود معنی یکتا گهری
نیست معبود دگر بهر سجود

دکتر علی رجالی
@alirejali


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

معنای شانس

شانس به چه معنا است؟ آیا اساساً چیزی به نام شانس وجود دارد؟
پرسش
این‌که مردم می‌گویند یک نفر شانس دارد یک نفر شانس ندارد به چه معنا است؟ اصلاً چیزی به معنای شانس وجود دارد یا خیر؟ اگر وجود دارد، چرا بین مردم فرق می‌کند؟
این‌که مردم می‌گویند سرنوشت تو این بوده به چه معنا است با توجه به این موضوع که همه چیز در نزد خداوند است، چرا تفاوت بین انسان‌ها در این زمانه فاحش شده است؟
پاسخ اجمالی

بخت و شانس از واژه هایی است که گاهی در بین مردم استعمال می شود و بیشتر ریشه در ادبیات و شعر دارد.

 

این واژه می تواند به دو معنا به کار رود:

 

1. تحقق پدیده ای بدون علت:

 

این معنا؛ از نظر فلسفه مردود است و در جای خود اثبات شده که هر چیزی دارای علت و سبب خاصی است. البته ممکن است این سبب، سببی نیکو و مستحسن نباشد؛ یعنی یک عامل بی عدالتی و یا ظلم، در وجود یک پدیده نقش داشته باشد.

 

اما بعضی از علل روی آوردن به این گونه واژه ها که نشان از یک تفکر خاص دارد، از این قبیل است:

 

الف. وجود بی عدالتی های اجتماعی، ظلم و عدم تناسب بین استحقاق و مناصب و مواهب.

 

ب. وجود روحیه راحت طلبی در میان جامعه و توجیه بهره مندی افراد خاص به شانس و اقبال.

 

ج. تبلیغات حکومت های جبار که با این گونه واژه ها می خواستند حکومت خود را به شانس و سرنوشت گره بزنند تا جلوی اعتراضات مردم را بگیرند.

 

در آیات و روایات اسلامی هم هیچ التفاتی به شانس و اقبال نشده و مورد پذیرش قرار نگرفته است.

 

2. سرنوشت و مقدرات الهی:

 

این معنا مورد پذیرش است و به معنای آن است که موفقیت انسان در پرتو عنایت خداوند و تلاش خود انسان میسر است و در این تلاش استعداد و شرایط اجتماعی و محیطی، نقش مهمی دارند و همین است سرّ تفاوت هایی که در جامعه مشاهده می شود.

پاسخ تفصیلی

اصل واژه "شانس"، فرانسوی و به معنای فرصت است.

 

اما در میان مردم شانس عموماً از رویدادی تعبیر می شود که علت آن معلوم نبوده، لذا وقوع آن رویداد به شانس نسبت داده می شود. پس اگر مقصود از شانس تحقق پدیده ای بدون علت است، بی شک در فلسفه اسلامی و بر اساس دلایل قطعی مردود است. [1]

 

اگر چه ما این علل را نمی شناسیم،  ولی اگر پرده از روی علل برداشته شود خواهیم دید که هیچ چیز اتفاقی وجود ندارد.

 

خوش شانسی و بدشانسی بیشتر از آنچه معلول علت های ناشناخته باشد، دستاورد تفکر و اندیشه هر شخص درباره خویشتن است و کسی که به هر دلیل خود را بدشانس می داند، طبیعتا عملی متناسب با آن بروز می دهد.

 

البته، گاهی در میان مردم، شانس به مقدرات الاهی اطلاق می گردد؛ مثلاً به کسی که وضع مالی خوبی دارد و معمولاً در کارهای اقتصادی سود می کند می گویند خوش شانس است. برای تحلیل این مطلب باید با نگاهی گسترده تر به عوامل پدیده ها نگریست و علاوه بر فعالیت های ظاهری شخص به شرایط روحی و معنوی فرد و حتی تأثیر نسل های گذشته و تأثیر دعا و نفرین دیگران در زندگی فرد و دیگر عوامل آشکار و پنهان در همواری یا ناهمواری زندگی توجه نمود، اگر منظور از شانس این معنا باشد، ریشه در روایات و آیات دارد و از نظر دین این مسئله قابل قبول است. [2]

 

خداوند می فرماید: "خداوند بعضى از شما را بر بعضى دیگر از نظر روزى برترى داد ...". [3]

 

امام علی (ع) می فرماید: "خداوند روزی ها را مقدر فرمود و آنها را زیاد و کم به صورت عادلانه تقسیم نمود، تا از این طریق سپاس گذاری و شکیبایی توانگر و تهی دست را به آزمایش گذارد". [4]

 

حال اگر شانس را به معنای منفی آن؛ یعنی بدون علت بودن حادثه ها گرفتیم می توان گفت: بعضی از علل روی آوردن مردم به استفاده از این گونه واژه ها از این قرار است:

 

1. وجود بی عدالتی های اجتماعی و ظلم و عدم تناسب بین استحقاق و مناصب و مواهب. مردم وقتی این موارد را می بینند که دارای علل غیر واقعی است، همه را مربوط به شانس می دانند.

 

2. وجود روحیه راحت طلبی در میان جامعه و توجیه بهره مندی افراد خاص به شانس و اقبال، عده ای که کمتر به فکر تلاش و سعی در رسیدن به اهدافشان هستند و خواستار زود نتیجه دادن اعمالشان هستند، وقتی که می بینند به زودی به بهره ای نمی رسند، بهره مندی دیگران را از مواهب و مناصب با انتساب به شانس و اقبال توجیه می کنند.

 

3. تبلیغات حکومت های جبار نیز در رواج این تفکر در میان مردم نقش دارد، آنان با این گونه توجیهات می خواهند به حکومت رسیدن خود و استمرار آن را به سرنوشت و شانس خود گره بزنند تا جلوی اعتراضات و شورش های مردمی را بگیرند. [5]

 

اما در منطق قرآن تلاش و کوشش انسان برای رسیدن به آمال و نعمت های الاهی و مادی دارای جایگاه ویژه ای است.

 

خداوند می فرماید: "براستی خداوند سرنوشت قوم و ملتی را تغییر نمی دهد، تا آن که آنان آنچه در ضمیرشان هست تغییر دهند". [6]

 

اما تفاوت فاحش انسان ها در بهره مندی از این مواهب بستگی به توفیق خداوند، استعدادهای متفاوت، زمینه های روحی و اجتماعی متفاوت در افراد و دیگر عوامل مؤثر دارد.

 

البته، چنین نیست که هر کس که بهره ای از بهره های دنیوی داشته باشد، به خاطر استحقاق او و یا سعی و تلاش و یا به خاطر توفیق خداوند باشد، بلکه ممکن است چه بسا با ظلم و بی عدالتی به دست آمده باشد که از نظر دین ناپسند و مردود است. [7]

 

 

[1] مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص 80 – 83.

[2] برای آگاهی بیشتر، نک: نقش انسان در بدست آوردن روزی، سؤال 109 (سایت: ۹۶۷).

[3] نحل، 71: "و الله فضل بعضکم علی بعضٍ فی الرزق".

[4] نهج البلاغه، خ 91.

[5] مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، ج 1، ص 362.

[6] رعد، 11؛ نک: ترجمه المیزان، ج 11، ص 427 – 426.

[7] برای آگاهی بیشتر، نک: فلسفه وجود تفاوت‏ها، زشتى‏ها و زیبایى‏ها و هدایت و اضلال، سؤال 205 (سایت: ۱۱۹۸).

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

خوش شانسی چیست

 خوش شانس


ﭼﺮا ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮدم ﺑﯽ وﻗﻔﻪ در زﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﻧﺲ ﻣﯽ ﺁورﻧﺪ در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﻳﺮﻳﻦ همیشه ﺑﺪﺷﺎﻧﺲ هستند؟ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﺮاﯼ ﺑﺮرﺳﯽ ﭼﻴﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﺮدم ﺁن را ﺷﺎﻧﺲ ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﻨﺪ، دﻩ ﺳﺎل ﻗﺒﻞ ﺷﺮوع ﺷﺪ.

اﻓﺮاد ﺑﺪﺷﺎﻧﺲ ً ﻋﻤﻮﻣﺎ ﻋﺼﺒﯽ ﺗﺮ از اﻓﺮاد ﺧﻮش ﺷﺎﻧﺲ هستند و اﻳﻦ ﻓﺸﺎر ﻋﺼﺒﯽ ﺗﻮاﻧﺎﻳﯽ ﺁﻧﻬﺎ در ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻓﺮﺻﺖ های ﻏﻴﺮﻣﻨﺘﻈﺮﻩ را ﻣﺨﺘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. در ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﺻﺖ هاﯼ ﻏﻴﺮﻣﻨﺘﻈﺮﻩ را ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺑﻴﺶ از ﺣﺪ ﺑﺮ ﺳﺎﻳﺮ اﻣﻮر از دﺳﺖ ﻣﯽ دهند.

ﺑﺮاﯼ ﻣﺜﺎل وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ روﻧﺪ ﭼﻨﺎن ﻏﺮق ﻳﺎﻓﺘﻦ ﺟﻔﺖ ﺑﯽ ﻧﻘﺼﯽ هستند ﮐﻪ ﻓﺮﺻﺖ هاﯼ ﻋﺎﻟﯽ ﺑﺮاﯼ ﻳﺎﻓﺘﻦ دوﺳﺘﺎن ﺧﻮب را از دﺳﺖ ﻣﯽ دهند. ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻣﺸﺎﻏﻞ ﺧﺎﺻﯽ روزﻧﺎﻣﻪ را ورق ﻣﯽ زﻧﻨﺪ و از دﻳﺪن ﺳﺎﻳﺮ ﻓﺮﺻﺖ هاﯼ ﺷﻐﻠﯽ ﺑﺎز ﻣﯽﻣﺎﻧﻨﺪ.

اﻓﺮاد ﺧﻮش ﺷﺎﻧﺲ ﺁدم هاﯼ راﺣﺖ ﺗﺮ و ﺑﺎزﺗﺮﯼ هﺴﺘﻨﺪ، در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺁﻧﭽﻪ را در اﻃﺮاﻓﺸﺎن وﺟﻮد دارد و ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺁﻧﭽﻪ را در ﺟﺴﺘﺠﻮﯼ ﺁﻧﻬﺎ هستند ﻣﯽ ﺑﻴﻨﻨﺪ.

در ﻣﺠﻤﻮع ﺁدم هاﯼ ﺧﻮش اﻗﺒﺎل ﺑﺮ اﺳﺎس ﭼﻬﺎر اﺻﻞ، ﺑﺮاﯼ ﺧﻮد ﻓﺮﺻﺖ اﻳﺠﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ:

اول : ﺁﻧﻬﺎ در اﻳﺠﺎد و ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻓﺮﺻﺖ هاﯼ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻣﻬﺎرت دارﻧﺪ

دوم : ﺑﻪ ﻗﻮﻩ ﺷﻬﻮد ﮔﻮش ﻣﯽ ﺳﭙﺎرﻧﺪ و ﺑﺮاﺳﺎس ﺁن ﺗﺼﻤﻴﻢ هاﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﻣﯽ ﮔﻴﺮﻧﺪ.

سوم : ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮﻗﻌﺎت ﻣﺜﺒﺖ، هر اﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﻴﮑﯽ ﺑﺮاﯼ ﺁﻧﻬﺎ رﺿﺎﻳﺖ ﺑﺨﺶ اﺳﺖ،

چهارم : ﻧﮕﺮش اﻧﻌﻄﺎف ﭘﺬﻳﺮ ﺁﻧﻬﺎ، ﺑﺪﺑﻴﺎرﯼ را ﺑﻪ ﺧﻮش اﻗﺒﺎﻟﯽ ﺑﺪل ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که ﺁﻳﺎ ﻣﯽ ﺗﻮان از اﻳﻦ اﺻﻮل ﺑﺮاﯼ ﺧﻮش ﺷﺎﻧﺲ ﮐﺮدن ﻣﺮدم اﺳﺘﻔﺎدﻩ ﮐﺮد؟

برای پاسخ این سوال روی ﮔﺮوهی از داوﻃﻠﺒﺎن یک آزمایش انجام شد. از آنها خواسته شد ﻳﮏ ﻣﺎﻩ وﻗﺖ ﺧﻮد را ﺻﺮف اﻧﺠﺎم ﺗﻤﺮﻳﻦ هاﻳﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮاﯼ اﻳﺠﺎد روﺣﻴﻪ و رﻓﺘﺎر ﻳﮏ ﺁدم ﺧﻮش ﺷﺎﻧﺲ در ﺁﻧﻬﺎ ﻃﺮاﺣﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮد.

اﻳﻦ ﺗﻤﺮﻳﻦ ها ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﺮد ﻓﺮﺻﺖ هاﯼ ﻣﻨﺎﺳﺐ را درﻳﺎﺑﻨﺪ، ﺑﻪ ﻗﻮﻩ ﺷﻬﻮد ﺗﮑﻴﻪ ﮐﻨﻨﺪ، اﻧﺘﻈﺎر داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺑﺨﺖ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ رو ﮐﻨﺪ و در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﺪﺑﻴﺎرﯼ اﻧﻌﻄﺎف ﻧﺸﺎن دهﻨﺪ.

ﻳﮏ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ، داوﻃﻠﺒﺎن ﺑﺎزﮔﺸﺘﻪ و ﺗﺠﺎرب ﺧﻮد را ﺗﺸﺮﻳﺢ ﮐﺮدﻧﺪ. ﻧﺘﺎﻳﺞ ﺣﻴﺮت اﻧﮕﻴﺰ ﺑﻮد: ٨٠ درﺻﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺁدم هاﯼ ﺷﺎدﺗﺮﯼ ﺷﺪﻩ اﻧﺪ، از زﻧﺪﮔﯽ رﺿﺎﻳﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮﯼ دارﻧﺪ و ﺷﺎﻳﺪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ از ها ﭼﻴﺰ ﺧﻮش ﺷﺎﻧﺲ ﺗﺮ هستند. و ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ « ﻋﺎﻣﻞ ﺷﺎﻧﺲ » ﮐﺸﻒ شد.

ﭼﻬﺎر ﻧﮑﺘﻪ ﺑﺮاﯼ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاهند ﺧﻮش اﻗﺒﺎل ﺷﻮﻧﺪ :

1 - ﺑﻪ ﻏﺮﻳﺰﻩ ﺑﺎﻃﻨﯽ ﺧﻮد ﮔﻮش ﮐﻨﻴﺪ، ﭼﻨﻴﻦ ﮐﺎرﯼ اﻏﻠﺐ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﺜﺒﺖ دارد.

2 - ﺑﺎ ﮔﺸﺎدﮔﯽ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺎ ﺗﺠﺎرب ﺗﺎزﻩ روﺑﺮو ﺷﻮﻳﺪ و ﻋﺎدات روزﻣﺮﻩ را ﺑﺸﮑﻨﻴﺪ.

3 - هر روز ﭼﻨﺪ دﻗﻴﻘﻪ اﯼ را ﺻﺮف ﻣﺮور ﺣﻮادث ﻣﺜﺒﺖ زﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻴﺪ.

4 - ﭘﻴﺶ از ﻳﮏ دﻳﺪار ﻳﺎ ﻳﮏ ﺗﻤﺎس ﺗﻠﻔﻨﯽ ﻣﻬﻢ، ﺁن را ﺑﺮاﯼ ﺧﻮد ﻣﺠﺴﻢ ﮐﻨﻴﺪ و ﺧﻮد را در ﺁن ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ.

ﺑﺨﺖ و اﻗﺒﺎل اﻏﻠﺐ همان ﭼﻴﺰﯼ اﺳﺖ ﮐﻪ اﻧﺘﻈﺎرش را دارﻳﺪ. 

منبع : 1farakav.com

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

اخلاص چیست

باسمه تعالی

برداشتهایی از نهج البلاغه

خطبه_اول_قسمت_ شانزدهم

اخلاص چیست


جهل همانند سایه همراه انسان است.تنها چیزی که می تواند آنرا از انسان دور سازد نور کلام اولیای الهی است.

منظور از اخلاص یگانه شدن برای خدای متعال است.لذا خدا را تنها عامل موثر در زندگی دانستن است.تنها اوست که منجی انسان است و تنها تکیه گاه واقعی خداست.

امیرالمومنین می گوید اوج خلوص وقتی است که صفات خدا را ذاتی بدانید.برای مثال،نگویی خدا مهربان است بلکه بگویی خدا عین مهربانی است.

گاهی می گوییم آب مرطوب است.گاهی می گوییم رطوبت در ذات آب است.آب بدون رطوبت آب نیست.خدایی که مهربان نباشد خدا نیست.لذا می توان گفت خدا دارای جمیع صفات است.

بنابراین اوج خلوص آدمی،نفی توصیف خدا توسط صفات اوست، بلکه خدا راعین صفات متعالی دانستن است.شما وقتی خدا را با صفات گوناگون توصیف می کنی.در حقیقت خدای چندگانه را بیان می کنی.دیگر خدای یگانه را معرفی نمی کنی.

همانگونه که یک فرش توسط تار و پود در یک چهار چوب معین بوسیله نخ ایجاد می گر دد و سپس توسط یک نقشه خاص با بکار بردن نخ های رنگی گوناگون و پس ازبافتن کامل فرش تصویر روی فرش مشخص می شود.

انسان ها نیز دارای تار و پود عقل و غریزه هستند.این دو هستندکه در هم آمیخته شده اند که با گذشت زمان باعث می شوند که انسان کامل گردد . تا دیگران بتوانند از وجود آنها فیض ببرند.اگر عقل نباشد،می شویم حیوان.اگر غریزه نباشد می شویم فرشته.

صفات آدمی همانند نقش و نگار فرش است.اینهاست که با قرار گرفتن کنار هم با ترتیب خاص،موجب نقش آفرینی می گردد.

لذا گفته می شود افراد با توجه به صفات خود مشخص و معرفی می گردند.

بنابراین وجود آدمی از عقل و غریزه است اما صفات او متمایز وجود اوست.همانند پارچه و گل های پارچه.لذا انسان ممکن است یک صفت خاصی،مثلا زیبایی داشته باشد ،ولی عاقل نباشد.لذا می توان گفت انسان موجودی دوگانه متشکل از وجود و صفات است که با هم متمایز هستند.بعلاوه صفات پس از وجود کسب شده اند.

خداوند بر خلاف انسان دو گانه نیست، بلکه یگانه است.یعنی صفات و وجود خدا در ذات یکتای خداست و ذات خدا برای انسان مشخص نیست.لذا حضرت علی می فرمایند اوج خلوص در یگانگی خدا از همه جهات است.چنانچه صفات را از وجود خدا جدا بدانیم، دو خدایی مطرح می شود و صفات خدا اکتسابی می شود و این متناقض با توحید است که تنها یک خدا وجود دارد.


از بهر بهشت، کی کنم سوز و گداز

از بهر خدا، من روم  سوی  نماز

از بهر بهشت ، یا که  از دوزخ گرم

هر گز نکنم، عبادت و راز و نیاز


دکتر علی رجالی

@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

چاه غفلت

باسمه تعالی
برداشت های از اشعار حافظ
غزل۲ بیت ششم
چاه غفلت

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

منظور از سیب زنخدان گودی چانه صورت است که همانند خال صورت نشانه ای برای زیبایی است.منظور از افتادن در چاه زنخدان کسی،یعنی عاشق او شدن است.
حافظ وقتی از صفات حق تعالی می خواهد یاد کند از واژه های زیبا رویان چون خال سیاه ، ابرو کمان،سیب زنخندان ، پیچش مو والی آخر استفاده می کند.
حافظ می گوید که مراقب باش صفات حق تعالی موجب به چاه گناه و معصیت افتادن تو
نگردد.مثلا خدا رحیم و بخشنده است،لذا گناهان ما را می بخشد و مرتکب هر گناهی شویم به امید بخشندگی خداوند.اگر در کنار دریای رحمت الهی قرار گیری از رحمت او برخوردار می شوی.برای مثال،اگر کنار دریای آب بروید آنگاه می توانید از دریا آب بخورید.
حافظ می خواهد به ما بگوید مراقب باش که شیطان تو را از مقدس ترین واژه ها و صفات خداوند فریب ندهد.

 چون که من غافل ز خود، در بندشیطانم اسیر
ای خدا ، من ناتوان با جنگ او ، دستم بگیر
لحظه ای ما را به خود مشغول و تنها وامذار
ما ضعیفیم، و دچار غفلت و دور از مسیر

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

خاک دوست

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۲ بیت پنجم

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا

منظور از کحل یعنی سرمه که برای تقویت و زیبایی به چشم می مالیدند.لذا منظور از کحل بیننش، روشنایی بخش چشم است.
حافظ می گوید خاک درگاه خداوند موجب روشنایی چشمان ماست.لذا چشمانم را روی خاک آستانه تو می گذارم تا نورانی شود. خدایا به من بگو اگر چشم خود را بروی درگاه تو باز نکنم ، به روی کجاو چه کسی باز کنم تا حقیقت و روشنایی نصیبم گردد.

دین حق را زنده می سازد حسین
  نور چشم مصطفی،   نور دو عین
می شود احیا مجدد،دین حق
بین به پا شد جنگ کفار و حنین

دکتر علی رجالی
@alirejali




  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۲ بیت چهارم

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

منظور از چراغ مرده،دل تاریک است که روشنایی ندارد.همچنین منظور از شمع آفتاب ،نور آفتاب است.همانند منظور از آتش،حرارت آتش است.
حافظ در این بیت می گوید .دشمنان که دارای دل تاریکی هستند ،هر گز نمی توانند نور روی دوست را ببینند.
او می خواهد بگوید پیروی از صوفیان نکنید که آنها دلهای تاریکی دارند و تو را گمراه می کنند.تو دنبال نور الهی خداوند برو تا تو را نجات دهد.

دوستی با مردم اهل دل و با معرفت
می کند تامین تو را در عالم و در آخرت
دوستی بامردم بی دین و بی ایمان بسی
می برد هر دم  تو را در نکبت و در معصیت

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دین گریزی

باسمه تعالی
برداشتهایی از اشعار حافظ
غزل ۲ بیت سوم
دین گریزی


دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

منظور از صومعه عبادتگاه مسیحیان است.اما در اینجا منظور از صومعه محل عبادت صوفیان می باشد.منظور از خرقه لباس مخصوص صوفیان می باشد که با پوشیدن آن لباس صوفی گری خود را نشان می دادند.این لباس وسیله ای برای فریب مردم بود.
بعلاوه به دیر عبادتگاه زرتشتیان گفته می شد .بعضا به محل عبادت مسیحیان نیزمی گفتند.منظور از پیر مغان،بزرگان دیر است که در معبد گاه زرتشتیان می میفروختند.
حافظ می گوید دلم از صوفیان مسلمان نما که با پوشیدن خرقه مردم را فریب می دهند ناراحتم.کار اینها از زرتشتیان شراب خوار که از دست پیر مغان خود مست می گردند ،بدتر است.

دانی که چرا ،ز دین گریزان شده اند
از ما دو سخن ،از این و آن یافته اند
گفتار و عمل دو گانه و بی مبناست
با مکر و دغل دین دگر  ساخته اند

دکتر علی رجالی
@alirejali

  • علی رجالی