باسمه تعالی
مجموعه رباعیات واژه های عرفانی(۲۱)
بیت العتیق
دل جای خدا باشد و اسرار جهان
در سینهی ما قبلهی نور است نهان
این کعبهی جان است، اگر پاک شود
آن قبلهی یار است، بیهیچ گمان
تجلی ذات
خورشید تجلی تو بر جان افتاد
در سینهی من نور جانان افتاد
چون محو شدم در وجود و در ذات
جز نور تو هر چه بود، پنهان افتاد
نقاب صفات
با جلوه ی حق، عشق و ایمان آمد
هر پرده ز ذات و نور یزدان آمد
چون رنگ صفات چهره ات پنهان کرد
با رفع حجاب، جان جانان آمد
تجلی صفاتی
دریای صفت ناگهان طوفان شد
هر ذرهی جان ز عشق تو حیران شد
چون غرق تو گشتم، ز من افتاد وجود
جز نقش خدا، هر چه غم، ویران شد
تجلی افعالی
ما سایهی نوری ز خدائیم همه
یک جلوه ز فیض دلربائیم همه
ما سایهی محضیم، تجلی همه تو
فکر و عمل ما، ز رضائیم همه
حجاب نورانی
نوری ز تجلای تو در جان دارم
اما ز حجاب نور، پنهان دارم
ای نور چرا پرده شدی بر دل و جان؟
این اوج وصال است، ز جانان دارم
حجاب ظلمانی
افسوس که در پردهی ظلمت بودم
در بند هوس، به کام حیرت بودم
یک دم ز فروغ یار مهجور شدم
عمری ز فراق، غرق حسرت بودم
بهشت وصال
اگر خواهی بهشت وصل جانان
تعبد پیشه کن در راه یزدان
بهشت عاشقان دیدار دلبر
تماشای رخ و رخسار رحمان
دوزخ هجران
دوری تو دوزخ شد و ویرانم کرد
این درد فراق آمد و حیرانم کرد
بر جان و دلم شرارهای افشاندی
این هجر تو آتش شد و گریانم کرد
عین الهی
سِرّ هستی در ظهور کبریاست
جمله عالم غرق در فیض و ضیاست
این تجلی ها همه از عین اوست
هر چه بینی فانی است و او بقاست
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۳/۱۱/۰۶