رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۵ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مجموعه رباعیات مشترک

چهارده معصوم

سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

 

آثار ظهور، یک به یک پیدا شد

مکر و دغل فتنه گران افشا شد

مرگ ملک و شاه عرب عبدالله

جنگ یمن و شام و حلب بر پا شد

 

 

 

شهادت موجب احیای افکار

حقیقت دیده گردد نزد اغیار

علی گوید که فزت و رب کعبه

کند خوشبختیش ابراز و اظهار

 

 

 

 

ای محمد، مظهر خلق کبیر

حکم حق جاری نمودی در غدیر

خلق را منجی و هادی گشته ای

صاحب حمد و مقام بی نظیر

 

 

 

حسین و کربلا و خون یاران

گلستانی بود در شوره زاران

عجب شوری به عالم کرده بر پا

ولی و مقتدای جن و انسان

 

 

 

بر پرچم سبز آل احمد

بنوشت کلام حق محمد

جز حق نبود توان دیگر

این است کلام حی سرمد

 

 

سلام بر اهل بیت و بر محمد

کند رزق تو را افزون و بی حد

کند یاد نبی و آل او را

هر آن کس بر نبی آن را فرستد

 

 

 

بر خاتم انبیا محمد

بفرست درود خود به احمد

بر نور رسل ولی مطلق

بفرست سلام خود مجدد

 

 

مهدی بیا که حق هویدا شده

زنده جهان از دم عیسی شده

منتظران عاشق و مجنون شدند

وای که پر مفسده دنیا شده

 

 

 

هر که زهرا را کند الگوی خویش
در جلال و مرتبت باشد به پیش
جای او اندر سرای کبریاست
نیست در دل غصه و ذهنش پریش

 

 


فاطمه کفو علی ، مرآت حق
فاطمه خود آیتی از ذات حق
او بود دردانه ی ختم رسل
فاطمه خود مبدا اثبات حق

 

 

 

با آمدن علی چه غوغایی شد
از فرط خوشی چه شور والایی شد
هر پیر و جوان به شوق بیعت رفتند
دعوت ز علی به شکل یکتایی شد

 

 


ای صاحب امر و صاحب عصر و زمان
ای مالک یوم و مالک کون و مکان
تا کی ز فراق تو بسوزد دل ما
ای مظهر عدل و منجی پی و جوان

 

 

ای مالک امر و ای طبیب دل ما
ای مظهر عدل و صاحب عصر و رجا
با آمدنت بهار عشق آید و شوق
ای منجی و ای حبیب ما در همه جا

 

 

پیغمبر ما سفیر دین است
منجی و ولی مسلمین است
پیغمبر ثانوی بود عقل
این هدیه به انس و بهترین است

 

 

 


عدو می گفت مولا بی نماز است
جدا از دین و دنیا و نیاز است
علی شد غرق خون در خانه ی حق
شهادت در حرم گویای راز است



سوره ی مخصوص زهرا کوثر است
دشمن زهرا شقی و ابتر است
عمر او کوتاه بوداست و مفید
هم شفیع مردم است و اطهر است

 

 

پیغمبر ما معلم اخلاق است
او در دو جهان شفیع و در آفاق است
اسلام بپاست تا قیامت برسد
در گسترش اصول دین خلاق است

 

 


حسین و حسن سبط نور خدا
دو چشمان پیغمبر و مرتضی
بهمراه زهرا و احمد همه
بباشند اعضای آل عبا

 

 


السلام ای ضامن جان از گزند
حافظ آهو ز صیاد و کمند
ای که هستی منجی کون و مکان
می رهانی مردمان از رنج و بند

 

 

 


گفت احمد ، جنگ با امیال خود
سخت تر باشد ز پیکار احد
گر مهار نفس خود گیری بدست
عامل گستاخی و مستی نشد

 

 

آخرین حرف نبی بر مسلمین
در خصوص امر حق و جانشین
در غدیر خم بیان کرده نبی
تا نگردد شبهه و حرفی زمین

 


 

ای که هستی چون صدف دری نهان
انتظار شیعیان ، فخر جهان
در فرج تعجیل کن ، والا امام
پس برآور حاجت پیر و جوان

 

 

نور چشم مصطفی دارد هدف
تیر باران می شود از هر طرف
می کند احیا رسالت را حسین
از برای عدل و ایمان و شرف

 

 


چون خدا وعده نموده بر ظهور
او بیاید،گرچه باشد دور دور
تا کند دین خدا را ، بار دیگر منجلی
او گلستانی به پا دارد ز نور

 

 

ای رضا ای مظهر عدل و شرف
تو نداری جز رضای حق هدف
وادی طوس از وجودت گلشن است
صادق و پاکی و دری در صدف

 

 


چو در خون غوطه ور گردید مولا
شهادت شد نصیب عشق والا
ندای فزت و رب الکعبه سر داد
بر آمد ناله اش تا عرش بالا

 

 


چونکه زهرا هست الگوی زنان
در مرام و پوشش و درک زمان
گر تاسی بر حجاب وی شود
می توان گفتا که در گشته نهان

 

 

 


گفت پیغمبر به زهرا این سخن
در خصوص امر حق بر مرد و زن
کاهلی اندر نماز و وقت آن
موجب رنج و بلای جان و تن

 

 

فاطمه کفو علی همتای نور
او نشد تسلیم نا اهلان به زور
نور هستی در دو عالم فاطمه
الگوی تقوا و ایثار و حضور

 

 


فاطمه دخت نبی مرآت حق
فاطمه خود آیت اثبات حق
او بود دخت نبی همرنگ نور
فاطمه خود باعث میقات حق

 

 

 

دوریش سخت و بسی جانکاه است
اذن حق را همگی دلخواه است
حجت حق ز پس پرده برون می آید
روز موعود و وصال و جاه است

 

 

 


حسین و کربلا و خون یاران
گلستانی بود در شوره زاران
ببستند آب را با فرط پستی
گل لاله به نیزه در گلستان

 

 


شیعه خطش ، خط شاه کربلاست
سجده گاهش خاک پاک نینواست
مکتبش عشق و معلم بی سر است
مقصدش قرب خدا و کبریاست

 

 

 


چو آمد ز زهرا به دنیا حسن
بدادست یکتا گوهر ذوالمنن
نکو کودکی صورتش قرص ماه
هدایت گر خلق و هر انجمن

 

 


حسین و حسن همچو یک گوهرند
چو یک نور واحد ز یک پیکرند
هدف هر دو را قرب یزدان بود
دو چشمان زهرا و پیغمبرند

 

 


شد ماه ، مبارک ، ز قدوم مه طاها
آمد به جهان اسوه ی تقوا و سخایا
او هست حسن مظهر احسان و فضیلت
روشن به جهان شد ، رخ آن رهبر والا

 

 

 

آورده به عالم گهری دخت پیمبر
او زاده ی زهرا بود و شافع محشر
در روز قیامت حسن حامی امت
او پاره تن احمد وهم صاحب کوثر

 

 

شد مهیا بهر حج روح خدا
تا کند حکم خدا را او ادا
حج خود را وانهاد آن ماهرو
مکر دشمن شدعیان و برملا

 

 


می رود از خانه سوی کربلا
تا دهد درسی به ما در نینوا
درس او آزادگی و عزت است
دین حق را بیمه سازد هر کجا

 

 

 


دست حق دانی چه باشد ؟ در کجاست؟
در ید و بازوی مولا مرتضاست
دست حق بالای هر دستی بود
قدرت مولا به اذن کبریاست

 

 


از نبی اموز آداب و سنن
پیروی کن در مرام و در سخن
چون نبی باشد امام و مقتدا
تابعیت از نبی کن دائما

 

 

تابعیت از علی و مصطفی
همچو قرآن هست مصباح الهدی
می برد بالا تو را همواره عشق
پیروی کن از خدا و اولیا

 



عشق و صفا جمله عنایت شده
پرتو فشان نور ولایت شده
مهدی بیا که حق نمایی عیان
آمدنت شرح و روایت شده

 

 

 


علی شد غرق خون با ضرب شمشیر
بود آن هم زمان با شام تقدیر
علی در بهترین شب خورده ضربت
شهادت بهترین پاداش شبگیر

 

 



قیام آیت مبین به پا شود
دشمن مر تضی علی فنا شود
وارث آل مرتضی کند ظهور
قسط و عدالت علی ادا شود

 

 


به دنیا آمد آن نور الهی
درون کعبه با اذن خدایی
امیر مومنان از خانه ی حق
وجود پاک و والای ولایی

 

 


هم وجودت مظهر عشق است و شور
هم رخت شمع شبستان پر ز نور
ای ز رویت شمس رخشان ، مشتعل
کی رسد وقت ملاقات و ظهور ؟

 

 


تا به کی اشکم روان ، همسان ابر
از غمت لبریز گشته ، جام صبر
شعر هجرت را سرایم مهدیا
می رسد روز فرج ، ای بی خبر

 

 

 

چه خوش گفت مولا علی این پیام
خدا می دهد رزقتان روز و شام
مخور غصه و غم به دوران عمر
کفیلت شود هم خداوند تام

 

 

گل میعاد ما را چارمین است
ولی و حافظ قرآن و دین است
امام مسلمین و عبد یزدان
دعاهایش صدای مومنین است

 

 


گل یاس است خوشبو و معطر
بود دخت نبی زهرای اطهر
به دنیا آمد آن نور دو عالم
دو چشم مصطفی و یار حیدر

 

 


گل نر گس ، امام مسلمین است
ولی و مقتدای عالمین است
کند دنیا گلستانی ز انوار
امید شیعیان و اهل دین است

 

 


گل لاله ، شهید کربلا بود
سرش اندر تنور و نیزه ها بود
امام و مقتدای جن و انسان
حسین ابن علی خون خدا بود

 

 


به شعبان المعظم شد شکفته
گلستانی ز انوار نهفته
سه نور عالم هستی بیامد
بود میلاد و ایام خجسته

 

 


علی در بهترین شب خورده ضربت
بدست جاهلی در بند شهوت
علی شد غرق خون با ضرب شمشیر
عدو در سجده زد بر فرق حضرت

 

 

 


چون بیاید مهدی صاحب زمان
عدل خود جاری نماید در جهان
باز گرداند حقوق هر کسی
او بگیرد حق مظلومان چنان

 

 

 

 

شب قدر است و ایام عبادت
به خون آغشته شد راس ولایت
رسد بر آرزویش شخص حضرت
علی خواهان حق است و شهادت

 

 

دعا کن بر فرج بهر عدالت
که مهدی آید آن روح ولایت
خداوند احد وعده نموده است
قیام بی نظیری تا قیامت

 

 

 

ای وجودت گنج لطف سرمدی
آخرین منجی ز نسل احمدی
کی برآری راه یزدان با قیام
در شهامت در لیاقت ، بی حدی

 

 


مرهم دلهای محزون و پریش
در رحم گوید سخن با مام خویش
عالمی در انتظار قائم آل نبی
تا شود احیا کلام وحی و کی
 

 


آخرین حجت ولی اعظم است
او که بر جمع ائمه خاتم است
در یم عشقش همه طاهر شدند
منجی و نور هدی در عالم است

 

 


آخرین وارث امام غایب است
او که بر جمله امامان نایب است
می کند اجرا عدالت در جهان
دین حق احیا و آن را طالب است

 

 


از وجود مهدی نور الهدی
می شود عالم پر از نور و صفا
بیرق ختم رسولان در کفش
تا کند دین خدا را او به پا

 

 


شیعه عشقش بر علی مرتضاست
عشق او مملو ز شور است و صفاست
جان نثاری می کند از بهر دین
آن تجلی در قیام کربلاست

 

 


 


شیعه اخلاقش بری از هر خطاست
از خشونت های نفس دون رهاست
پاک باشد از ریا و ریب و رنگ
مکتب او از علی مرتضاست

 

 


شیعه یعنی راس خونین در حرم
جانفشانی بر خدای ذوالکرم
می خورد ضربت بدست جاهلی
می دهد انگشتری را از کرم

 

 


شیعه یعنی استقامت در نبرد
وسوسه او را جدا از حق نکرد
در ره یزدان مقاوم بود و سخت
حق مظلومان بگیرد همچو مرد

 

 


آخرین نور نبوت مصطفاست
اولین برج ولایت مرتضاست
منجی عالم ز گمراهی شدند
آخرین حجت ز خیل انبیاست

 

 


دین حق در روز خم تبیین شده
مظهر زهد و وفا تعیین شده
بعد احمد مرتضی باشد امیر
در چنین روزی ، جهان آذین شده

 

 


ولایت دین احمد را عمود است
چو سدی پیش افکار جمود است
مسلمانان علی را اسوه گیرید
که این فرمایش رب ودود است

 

 

 


گشاینده باب ایمان علی است
علی عابد و مقتدا و ولی است
کند جان فدا در همه عرصه ها
بدان دشمنش جاهل و هم شقی است

 

 

 

چو در خون غوطه ور گردید مولا
از این دنیا رها و گشت والا
ندای فزت رب الکعبه سر داد
رود او ناله اش تا عرش بالا

 

 


ما شیعه ی آل مرتضی می باشیم
دنباله روی راه ولا می باشیم
هر چند که دشمنانمان ظلم کنند
ما شیفته ی آل عبا می باشیم

 

 


با آمدنت ، جهان گلستان گردد
آزاد بشر ، ز شر شیطان گردد
یاد خوش تو ، به دل دهد آرامش
خوشبختی ما ز لطف و احسان گردد
 

 


ای کاش که صاحب الزمان می آمد
فرمان خدا توامان می آمد
آوای انالحق بشود عالم گیر
منجی بشر و مردمان می آمد

 

 


ای کاش ، که ظلم و جور برچیده شود
طومار ستم ز بیخ پوسیده شود
با امر ولی و صاحب عصر و زمان
عدل و شفقت به پا و هم دیده شود

 

 


با آمدنت دلم صفا می یابد
خنده به لبان بینوا می آید
با آمدنت جهان گلستان گردد
باران امید خوشنوا می بارد

 

 


خون به دلم ، ای مه تابان من
رو بنما ، ای شه خوبان من
دیده ی ما منتظر روی دوست
رخ بنما ، ای بصر و جان من

 

 

بی قرارم ، بلکه بینم من ظهور
حاجیان را می کشند، اصحاب زور
خود نما ،ای صاحب لطف و کرم
کی شود آری تو شادی و سرور

 

 


 
ای کاتب وحی و نور قرآن
ای مظهر زهد و قرب یزدان
در وصف علی نمی توان گفت
او جلوه ی حق به عرش و بستان

 

 



 

 

 



 

 




عشق و گریه می برد ما را جنان
هر یکی دارد اثر بر روح و جان
گریه کن اندر مصیبت بر حسین
تو ندانی لذت اشک و فغان

 

 



در عالم دنیا چو نبی پا ننهاد
در خلق و منش، همچو کسی پاننهاد
کعبه بشکافت تا علی پا بنهد
از کعبه ی حق همچو علی پا ننهاد


 






 

 



 


 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مجموعه رباعیات مشترک

اجتماعی

سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

 

ظلم و جور ناکسان از حد گذشت

آنچه راطی می کنی، شد سر گذشت

این دو روز عمر را دریاب ای بشر

تا کنی فکری،بیاید در گذشت

 

 

دوستی با دوست از حد نگدرد

دشمنی با دشمنان هم بگذرد

چون که روزی گر عیان گردد درون

دوستی یا دشمنی از دل رود

 

 

 

دوستی یا دشمنی دارد حدود

می شود روزی عیان،اسرار زود

سعی کن از خویشتن آیی برون

تا که گویند افرین و صد درود

 

 

 

ای معلم،وارث پیغمبران

بهره مند از سر حق در هر زمان

کیستی تو، صاحب فهم و کمال

رهنمایی می کنی،خلق جهان

 

 

 

 

عقل و ادب و حیا کجا رفت؟

شور و شعف و صفا کجا رفت؟

اخلاق نکو همره دین است

مهر و شفق و عطا کجا رفت؟

 

 

 

تهمت مزن ای دوست گرفتار شوی

مردار خوری و بی جهت خوار شوی

غیبت اثر وضعی و روحی دارد

با انس به آن، شقی و بیمار شوی

 

 

 

دانی که ز زهر تلخ تر چیست

جز صبر و تحمل عدو نیست

چون صبر کنی ظفر بیاید

پایان شبه سیه، سفیدیست

 

 

 

 

بی کفایت بودن اصحاب کار

موجب افت و سقوط شهریار

گر بود لایق مدیری در امور

می شود بنیان ملت استوار

 

 

 

غم مخور ، ناله مکن، راز مگو

جز خدا، دلبر و دلدار مجو

اکثرا غرق خود وامیالند

راه حق جو و مرو از هر سو

 

 

 

اگر داری تو عقل وعلم و دانش

اگر داری تو صبر و حلم و بینش

چرا بی تاب و نا آرام و حیران

توکل کن ، تو اندر کار و کوشش

 

 

گر بسازی خودبه اخلاق و ادب

زندگی شیرین شود هر روز و شب

چون خروس و کرکس و اردک و مباش

شهوت و پستی برد انسان عقب

 

 

یار یعنی عشق ،هستی ، زندگی

عاطفه ، مهر و وفا ، دلدادگی

همدم خوب و انیس جان و دل

پاک و خالص ، خالی از آلودگی

 

 

 

می شود گفت، آنچه بینی واقعیت

آنچه باشد،می توان گفتا حقیقت

هر چه باشد،آنچه بینی، کی برابر؟

عدل و انصاف است، معیار قضاوت

 

 

 

ارزش زن در وفا و عفت است

ارزش مردان به عقل و غیرت است

ثروت و زیبایی انسان نکوست

لیک ارزش در تعبد ، عصمت است

 

 

 

ارزش مردان ، به حلم و رافت است

ارزش زن در حیا و عصمت است

افتخار هر زنی قطعا بدان

زندگی با همسری با غیرت است

 

 

 

مرد یعنی،هم زبان و هم صدا

مرد یعنی مشعل نور خدا

ارزش مردان به علم و معرفت

مرد یعنی همدم و جانش فدا

 

 

 

گر اهل سلوکی و نیایش با هو

بسیار مخور، فاش مکن ،اندک گو

با اهل خرد ،اهل قلم ، هم ره شو

تا فکر و عمل ، جهت بگیرد با او

 

 

 

 

افسوس که عمر خود به واهی طی شد

افسوس که بی ثمر ، به آهی طی شد

دریاب که هر ثانیه چون در باشد

دوران جوانی ، به تباهی طی شد

 

 

 

رزق پاک و مال باشد گر حلال

نیست اندوه و غم و درد و ملال

می شود فرزند صالح ، متقی

مال بی ارزش بود وزر و وبال

 

 

 

مردان خدا ، به دیدن یار خوشند

مستان به می و صدا و یک تار خوشند

نزدیک مشو به بی خرد در همه حال

افراد شقی ، به ظلم وپیکار خوشند

 

 

 

دانی که هر آن که می رود پیر نگردد

دانی که زمین ، ز خوردنت سیر نگردد

تا جسم من و جسم تو در خاک گذارند

تا جان به تنت هست ، بدان دیر نگردد

 

 

 

بهترین گوهر به زن را همسر است

بهترین همدم برایش ،  دلبر است

حرمت یار و انیس خود بدار

چون قوام زندگی را در بر است

 

 

 

دانی چه کند همسرتان را خوشحال

قدر زحمات وی بدانی همه حال

یک شاخه ی گل هدیه کنی با احساس

تسخیر شود ، اگر دهی قبل جدال

 

 

حقوق زن و مرد دانی یکیست
سرشت زن و مرد خاک دنیست
چرا این همه ظلم در حق زن
خدا ناظری خوب بر هر بدیست

 

 


حقوق یتیمان گرامی بدار
گناه کبیره بود، شک مدار
ببینی جزای خودت روز حشر
نجاتش بده روح خود را ز نار

 

 

 

من پیر شدم از غم دوری و جدایی
از دلبر من ، همدم من ، یار کجایی؟
مخفی ز منی دلبر دیرین و رفیقم
هر جا اثری از تو ، ولی جای تو خالی


 


کی کند بی آبرو یک زندگی
عزت انسان به تقوا ، بندگی
علم و ایمان ، عامل رشد بشر
مانع پستی و هر آلودگی

 

 


تا به کی غیبت کنی بر این و آن
تا بدست آری تو مالی در جهان
مال دنیا کی کند ما را رها؟
حرص دنیا خنجری بر روح و جان

 

 


تهمت مزن ای دوست گرفتار شوی
مردار خوری و بی جهت خوار شوی
غیبت اثر وضعی و روحی دارد
با انس به آن ، شقی و بیمار شوی

 

 

تا توانی حسن خود را کن نهان
چون بمانی در سلامت در امان
دشمنان بر تو حسادت می کنند
دوستان گیرند وقت و عمرتان

 

 

 

هر چه دست و پا زنی در جذب مال
نیست جز بدبختی و وزر و وبال
تا توانی وقت خود تقسیم کن
در تجارت پیشه کن کسب حلال

 

 


ای که داری خود نمایی می کنی
نزد این و آن گدایی می کنی
تو گدایی می کنی پیش گدا
در مسیر بد خدایی می کنی

 

 

کار جاهل ظلم باشد ، خود سری است
جاهلان را تکروی و سر سری است
ظلم بر افراد مظلوم و ضعیف
کی نشان قدرت و هم برتری است؟

 

 


مگو راز خودت بر اهل تزویر
محبت کن به اهل علم و تدبیر
به مشتاقان دانش هم بیاموز
به مردم کن تو نیکی بهر تاثیر

 

 


کبر و حسد و کینه کند تار
قلب و دل تو ز نور دلدار
قطع رحم و صوت غنایی
روح تو کند سیه چو کفتار

 

 

زندگی پرخطر و یک سفر است
آدمی رهرو و او در گذر است
قدر خود دان و مکن عمر تلف
آنچه می ماند از او یک اثر است

 


دانی که چه چیز تا نهایت با توست
اعمال نکو تا قیامت با توست
با مرگ روی به عالم دیگر تو
تا مرگ رفیق با محبت با توست

 


فرزند و عیال در جماعت با توست
مردان خدا در کرامت با توست
علمی که شود چراغ و شمع دگران
در روز جزا ، چون عبادت با توست

 


با پست و مقام ، خود نگیری مردی
با مال و منال ، دست گیری مردی
مردی نبود به ظلم و تزویر و ریا
گر خدمت خالصانه کردی ، مردی

 

 

 


ای تراب تیره ، ای سنگ سرا
جایگاه جسم بی جان ، منتهی
روح ما آزاد گردد بعد مرگ
جان شود آسوده از بند و رها

 

 

 

آن که در دنیا حسادت کرد و مرد
مال و اموال خودش را هم نبرد
بر زمین بنهاد جسم و جان برفت
جان خود را چون اجل آمد سپرد

 

 

تکبر ، تعصب ، به همراه ترس
شود موجب خواری و حزن کس
چو عادت شود خودبزرگی خطاست
شود مانع رشد و تعلیم و درس

 

 


مکن تکیه بر عالم زور و زر
فریبنده شد گردش چرخ دهر
ببین سرنوشت همه مردمان
تو در فکر مال و مقام و گوهر

 

 


بهترین نعمت تو را عقل است و هوش
در مصاف جاهلان باید خموش
تا توانی کن حذر از جاهلان
فاقد فهمند ، بیهوده مکوش

 


 

بهترین پاداش و نیکی در خفاست
گر که بی منت بود کاری رواست
تا توانی در خفا کن کار نیک
آنکه اجرت می دهد ، دانی خداست

 

 


بهترین تاثیر ها در زندگی
در خلوص است و عبادت ، بندگی
پاکی قلب و درون آدمی
موجب آرامش است و رستگی

 

 


بهترین حاکم امیری عالم است
بر دل و امیال خود هم حاکم است
مجری عدل است و دور از هر هوا
در عدالت استوار و قائم است

 

 


قدرت ای مادر بسی بالا بود
شان تو نزد خدا والا بود
هست جنت زیر پایت همچو فرش
اجر مادر بی حد و اعلا بود

 

 

چو خواهی دو دنیا بگردد شکر
تو مشکن دل مادر و هم پدر
نخواهند جز ، حرمت اندکی
دعا می کنند، تا نبینی خطر

 

 


گر تو را باشد تلاشی چون پدر
قدر عمر خود بدانی ای پسر
تا نباشد کار و کوشش در امور
می دهی عمر عزیزت را هدر

 

 

 

 


عمر انسان چون گهر سرمایه است
فرصتی از بهرمان حق داده است
تا توانی معرفت اندوز و علم
طاعت حق بهر تان پیرایه است

 

 

در جوانی علم و ایمان پیشه کن
فهم و استباط قرآن پیشه کن
تا بری در سن پیری بهره اش
گر توانی صبر و احسان پیشه کن

 



اگر خواهی کلام از آل عصمت
سخن از انبیا و راز خلقت
بخوان از شاعران اشعار پر مغز
کند افزون تو را هم علم و حکمت

 

مجلس شادی بی فسق و فجور
رابط قلب است با دریای نور
لیک در محفل اگر گردد خطا
می کند ما را ز یزدان دور دور

 

 


آن بگو از بهر مردم در نخست
کز برای تو همان آید درست
کار مردم را به سان کار خویش
گونه ای انجام ده چون کار توست

 

 


چرا حرص دنیا تو را کور کرد
نبینی خدا را ، زحق دور کرد
تو را می رباید ، دهد آن فریب
مکن تکیه بر آن که دل تور کرد

 

 

 


شادی انسان به درک است در امور
کسب دانش همره فهم و شعور
در پژوهش گر توانی خبره شو
شادی روح و روان باشد ضرور

 

 

 

ظلم بر جان می کند قلبت تباه
بر بدن ظلمی کنی ، باشد گناه
صدمه بر جان چون گناه و معصیت
حق ببیند هر خطا و او گواه

 

 

 


جهل و نادانی ، نهایت ذلت است
علم و آگاهی ، سعادت، عزت است
باعث بالندگی فضل است و علم
موجب رشد و کمال و قدرت است

 

 

ای معلم چشمه ی فیض خدا
می درخشی همچو مصباح الهدی
گنج فضلی و تویی دریای عشق
جان فشانی می کنی ای رهنما

 

 

ای معلم ، ای منادی بشر
مردمان را رهنما و راهبر
کیستی تو ؟ هادی و الگوی ما
صاحب علم و کمالی و اثر

 

 


ای معلم می کنی جانت نثار
تا دهی آموزش و یابی قرار
کاش شاگردان بدانند قدر تو
می نمایی علم و دانش بیشمار

 

 


خانه ی بی مهر ، کی یک خانه است
خانه ی بی عشق ، همچون لانه است
گر شود خانه بنا با مهر و عشق
پایدار و محکم و جانانه است

 


 


تا به کی چرخد زبانت در دهان ؟
دائما غیبت کند بر این و آن
هست تهمت از گناهان کبیر
نیست چیزی در نگاه حق نهان

 

 


هر کسی نالد ز وضع و حال خود
چون بود غافل ز هر اعمال خود
شهوت انسان نمی گردد خموش
چون تنوع می دهد اشکال خود

 

 


به که گویم همه ی قصه ی خویش
تا نگوید دل پر غصه ی خویش
هر کجا می نگرم ، نیست کسی
با خدا گو سخن و گفته ی خویش

 

 


پیشه کن تقوا و زهد و بندگی
در امور دنیوی و اخروی
کسب علم و معرفت کن ای بشر
گر بخواهی شوکت و بالندگی

 

 


سینه را گنجینه ی آثار کن
مملو از عشق حق و اسرار کن
دور کن افکار و امیال زبون
تا توانی خالی از اغیار کن

 

 


آنچه با خود می بری افکار توست
آنچه می ماند بدان آثار توست
در جهان نیکی بگردد ماندگار
آنچه گردد یاد تو ، ایثار توست

 

 


دست بالا می بری بهر قنوت
لیک در فکر زر و پولی و قوت
این رکوع و سجده و راز و نیاز
باعث رشد و صعود است و ثبوت
 

 

 

توصیه گردد به مردم ، اهل دیر
خدمت و احسان و نیکی ، کارخیر
تا توانی دست محرومان بگیر
ابتدا اقوام و آنگه دست غیر

 

 

 

عزت انسان به تقوا ، بندگیست
موجب صبر و بقای زندگیست
علم و ایمان ، عامل رشد بشر
مانع پستی و هر آلودگیست

 

 


تا به کی غرق گناهی هر زمان
تا بدست آری تو مالی در جهان
مال دنیا را کسی با خود نبرد
حرص دنیا خنجری باشد به جان

 

 

بی میلی ما به کار و اهداف بلند
منجر به خسارت است و آسیب وگزند
عشق است و علاقه همره کار و تلاش
در کسب موفقیت و سود دو چند

 

 

فرد کوشا با توکل با تدبر با امید
حاصل رنج خود از آنها چشید
طعم خوشبختی میسر می شود
هر که با کار خودش آن درنوید

 

 


همدلی نیست بجز نفی درون
نفی امیال خود و حفظ شئون
دادن شخصیت و عفو و گذشت
موجب درک هم و عشق فزون

 

 

 

 

فضیلت با عمل تعیین بگردد
چو زنبور عسل تحسین بگردد
رسالت در عمل باشد نه در حرف
صداقت در عمل تبیین بگردد

 

 


تذکر باعث رشد و فلاح است
که امر و نهی مردم دان مباح است
تذکر می دهد هشدار ما راَ
پدیرای خطا بهر صلاح است

 

 

دوستی با مردمان دارد حدود
می شود افشا حقایق ، گر چه زود
سعی کن یابی خود و پروردگار
تا که گیری آفرین و صد درود

 

 

 

اجر مادر را کسی قادر نشد
او تو را پرورد و خود ناظر نشد
جان خود را می دهد از بهر تو
لیک کودک کاهل و ظاهر نشد

 

 


پاکی زن در عفاف و در حیاست
دور گشتن از گناه و هر خطاست
زهد و تقوا گر کند پیشه زنی
کار او مرضی حق و انبیاست

 

 

 


کمک بر فقیران و اقوام خویش
سفارش شده در روایات و کیش
نما لطف و احسان به درماندگان
بدان می کند رزق و اموال بیش

 

 


بدان همنشینی اهل یقین
سفارش شده بر همه مسلمین
تو را دور می سازد از اشتباه
رفیق فهیم و صبور و امین

 

 


چو آلوده گشتی به کار خطا
نما توبه و رو به سوی خدا
بکن توبه ای چون نصوحا نمود
تو را دور می سازد از هر بلا

 

 


بپرهیز از فاسقان دورو
برو نزد اهل دل و راستگو
بکن دوری از جاهل و بی خرد
منافق بود خائن و زورگو

 

 


تو با مردم مومن و راستگو
که دارند ایمان به یزدان ، بگو
به مردم کنند لطف و احسان خود
بجز ذکر حق ، حرف دیگر مگو

 

 


عبادت دهد حسن خلق و خضوع
تجلی کند در سجود و رکوع
تو بر مردمان تا توانی نما
حمایت ، عنایت ، خشوع

 

 

ای گوهر و نور چشم فرزند
بانی سعادت و رضا ، چند
الگوی منی تو در همه عمر
همواره دهی پدر ، مرا پند

 

 


ای همره و مهربان و ممتاز
ای گوهر پاک و همدم راز
بودی پدر شفیق و آگاه
مهر تو کنم همیشه ابراز

 

 


شیر شیر است ، گر چه باشد در قفس
گرگ گرگ است ، گر چه باشد کم نفس
کی دهد نا اهل تغییر مرام و خوی خود
سخت باشد در صفات و خوی کس

 

 

هرکسی دردی به ما افزود و رفت
غم درون دل فزون بنمود و رفت
ای رفیقان تا به کی ظلم و ستم
هیچ کس دربی به ما نگشود و رفت
 

 


غم و غصه کند عمر تو را کم
تکبر می دهد ارواح ما سم
دروغ است عامل افسردگی ها
بکن کاری که گردد روح مرحم

 

 

 


صبر باشد شاه کلید مشکلات
بی ادب در منجلاب و معضلات
رشد ما در صبر و دراعمال ما
بی ادب کی نوشد از آب حیات

 

 

دوست باشد ، هم زبان و هم نوا
محرم راز و بود مشگل گشا
او بگیرد دست ما در مشکلات
همدم و یار و رفیقی بی ریا

 

 

شفاعت بر عدو و رحم آنان
بود جور و ستم بر بینوایان
به نیکان کن شفقت ، مهربانی
رضای حق بود احسان چندان

 

 


گر ظلم کنی به ناتوان ، نامردی
گر خدعه کنی به این و آن ، نامردی
افتاده به چاه ، گر توانی دریاب
آزرده کنی تو دیگران ، نامردی

 

 


گر غره شوی و خود پرستی ، پستی
گر ظلم کنی و خود بگیری ، مستی
زنده است بشر ، به نیکی و حسن عمل
گر جور شود و خود ببینی ، سستی

 

 

 

زیبایی ما به صورت و چشم که نیست
پر کردن ذهن از شک و خشم که نیست
زیبایی ما به پاکی روح و روان
جراحی نابجای ما رسم که نیست

 

 


هستی ما از خدای اکبر است
چند وقتی از طریق مادر است
حق تعالی می دهد از روح خود
رشد ما تدریجی و آن اظهر است

 

 


در راه ادای حج خود کشته شدند
در مهلکه از فرط عطش کشته شدند
حجاج گرفتار و سراسیمه ز حصر
مهمان خدا اسیر و سر گشته شدند

 

 

 


با مال و مقام ، خود نگیری ، مردی
با ثروت خود ، دست گیری ، مردی
ارزش به مقام و ثروت و زور که نیست
در اوج توان ، سر چو به زیری ، مردی

 

 


بدان دنیا چو بحری پر ز طوفان
تلاطم دارد و آسیب و خسران
به مقصد می رساند کشتی عشق
اگر داری تو صبر و عقل و ایمان

 

 

آدمی پنهان شود زیر زبان
لب گشاید می کند آن را عیان
گر بخواهی معرفت ، هشیار باش
این زبان شمشیر جان است و روان
 

 


این مسافر کی به مقصد می رسد
تا دمی کو دل بر این دنیا نهد
این قطار زندگی دارد هدف
کس نداند کی به آخر می برد
 

 


این مسافر ترک دنیا می کند
دائما با یار نجوا می کند
تا شود آماده از بهر عروج
در سفر او سیر عقبی می کند

 

 

 


هم دلی از هم زبانی بهتر است
همرهی را موجب و آن مهتر است
این زبان همسان شمشیر دو لب
گاه می گوید سخن گه خنجر است

 

 


باز در این چرخ زمان حال ما
گشته اسیر دل و امیال ما
یار نما لطف خودت بر حقیر
کن تو عطا عشق به احوال ما
 

 


نفس باشد موریانه ای بشر
ذره ذره دل جود تا مغز سر
می کند نابود ما را از درون
تا توانی کن تبری و حذر

 

 


مکن تکیه بر عقل تنها بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر
اگر عقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای نظر

 

 


مکن تکیه بر مال و زور و نفر
ز آنها نما دوری و کن حذر
شوی خوار ، گر تکیه بر آن کنی
بود سخت این امتحان بر بشر

 

 


خاک گردد باعث ایجاد ما
قوت ما از خاک و آب است و هوا
می برند ما را نهایت سوی خاک
تا توانی توشه بر ، در آن سرا

 

 

 

 

چو خواهی که دنیا شود پر ثمر
تو مشکن دل مادر و هم پدر
نخواهند چیزی بجز احترام
دعا می کند بر تو با یک نظر

 

 


کسب علم و معرفت کن ای بشر
لذتش بینی اگر گردی ظفر
گر کنی کار و تلاشی بهر آن
تو بیابی در و الماس و گهر

 

 


کودکان مسرور با چرخ و فلک
می روند بالا و پائین تا فلک
عشق بر دنیا بسان آن بود
عشق یزدان خالی از ریب و کلک

 

 


محبت گر کنی بر مردمان چند
سپس آنان شوند همراه و در بند
حقارت موجب دوری و زشتی است
بکن دربند را مسرور و خرسند

 

 

زندگی بازی است در کون و مکان
سرنوشت ما بود سری نهان
هست مخفی مرگ ما در زندگی
کس نداند ابتدا وختم آن

 

 


زندگی سرشار از برد است و باخت
گاه بر وفق و گهی با ما نساخت
زندگی بازیست در دنیای دون
گاه شیرین و گهی بر ما بتاخت

 

 


خوشا آنان که دل را زنده دارند
درونی از نشاط و خنده دارند
بسوزاند دل مرده ، چه دلها
بدا آنان که جانی مرده دارند

 

 


بهترین آئین و رسم کم نظیر
عید پاکی ها و جشنی دلپذیر
در کنار شادی و شور و سرور
بس چه اهداف بلند و بس خطیر

 

 

 

حاجت خود را بیان کن هر کجا
با توسل با نیایش یا دعا
تا توانی چیره شو بر خویشتن
حق بود آگاه از امیال

 


از جدل پرهیز کن ای با خرد
آن تجارت نیست چون داد و ستد
جهل و نادانی بلای جان ماست
ریشه در نفس است و هم کبر و حسد

 

 

 

کینه و جور و ستم بر دیگران
جهل و نادانی و کبر خود سران
جملگی محصول بی تقوایی است
لقمه باشد منشا آثار آن

 


هر که دارد حکمت و علم و یقین
نیست او را درد و اندوه و حزین
لقمه ی پاک است ، تخم فضل و جود
تخم آن کارد به جانش چون زمین

 


تا سخن مخفی بود کتمان ماست
گفتن بی جا بلای جان ماست
تا توانی در بیان اندیشه کن
گر ادا شد بی جهت ، خسران ماست

 

 

 


من سخن گویم روان با دیگران
تا مخاطب پی برد در فهم آن
من نخواهم شهرت و آوازه ای
اجر خود گیرم ز حی بی کران

 

 

 

سفیدی مظهر پاکی دلهاست
سیاهی دل از کبر و خطاهاست
گل نسرین سفید است و دل انگیز
بود خوشبو و پرعطر و چه زیباست

 

 

 

تا توانی  کن تامل در مصائب  هر زمان

چاره ساز مشکلات است  و معاصی بی گمان

پاک بنما دل ز هر خبط وغم و آلودگی

جستجو کن ، شستشوکن ، بی امان


 



 




 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

مجموعه رباعیات مشترک

مذهبی

سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

 

اگر خواهی حدیث از آل عصمت

اگر خواهی سخن از علم و حکمت

بیا بشنو رباعی های پر مغز

شود روح و روان با دین در الفت

 

 

از بهر نجات و دفع شیطان

ایمان و عمل به شرع و قرآن

منجی بشر ز جهل باشد

تقوا و عمل به حرف یزدان

 

 

 

گنه بر اهل دل راهی ندارد

دلیلی غیر خود خواهی ندارد

گنه را چون نجاست می توان دید

لذا خوردن از آن جایی ندارد

 

 

 

از هزاران یک نفر با معرفت

مابقی اندر گناه و معصیت

خوش به حال عارفان و اهل دل

در جوار ربشان تا آخرت

 

 

 

آرامش آدمی ز  دین است

اخلاق نکو،ورا نگین است

عقل و ادب و حیای انسان

ناجی بشر ز مکر و کین است

 

 

خوشا آنان که در راه ولایت

رها کردند جان و مال و ثروت

برای حفظ دین و راه یزدان

گدشتند از زن و فرزند و مکنت

 

 

 

عبادت چون غذای روح و جان است

ادایش روز و شب قوت روان است

بریدن از خود و طی کمالات

نجات هر کسی مرهون ان است

 

 

 

ره آورد شب قدر است قرآن

بود میراث احمد این گلستان

زبهر عاشقان آب حیات است

به کام مومنان شهد است فرقان

 

 

 

چون گنه آید زداید جان تو

گر اجل آید بگیرد جان تو

هر گنه ضایع کند روح تو را

با نیایش کی بمیرد جان تو؟

 

 

 

نماز با ولایت روشنایی است

وصال کردگار و دلربایی است

ولی را جانشین کرده خداوند

اطاعت از ولی کاری الهی است

 

 

 

حرص و حسد و غرور فرجام

نابود  کند تو را سر انجام

با ترک گناه و حفظ تقوی

آزاد شوی ز بند و هر دام

 

 

 

کار انسان در دو جا یکسان بود

کودکی و پیریش همسان بود

خوش بر آن اهل سخا و معرفت

توشه ای دارد ، که آن احسان بود

 

 

 

نماز شب چو خوانی در دل شب

دل و چهره شود نورانی از رب

خداوندا بده توفیق ما را

بخوانم یار خود را با دل و لب

 

 

توحید و نبوت سبب حفظ حیات

قرآن و معاد موجب رشد صفات

حق است و حقیقت سبب رشد بشر

اسلام و شریعت همه جا راه نجات

 

 

سی روز گذشت و عید فطرت آمد

پاکی ز گناه و ترک ظلمت آمد

آلودگی از روح و روان رخت ببست

شادی و سرور بی نهایت آمد

 



گلی دارم چو قرآن توی خانه
که دارد حاصلی خوشبو دو گانه
گلاب و عطر باشد حاصل آن
عمل با فهم آن باشد نشانه

 

 

دین به معنای اطاعت از خداست
چون عمل گردد بدان مشکل گشاست
دین بود مجموعه ای از وحی حق
شکر معبودی که تنها او سزاست

 

 

 


عبادت آب و عاشق همچو ماهیست
جلای روح و آن نور الهیست
عبادت بی عمل ، حرف است تنها
نجات آدمی عشق خدائیست

 

 

عامل بدبختی و رنج و بلا
ریشه دارد در نگاه ما ولا
در زمان جاهلیت خود گواه
منجی مردم فقط دین خدا

 

 


آدمی را دین به بالا می برد
در بهشت و نزد مولا می برد
دین برد ما را به سوی کوی دوست
از زمین تا عرش اعلا می برد

 

 


همه عالم کتاب هو باشد
این کتاب جستجو باشد
لیک قرآن کتاب مکتوب است
برگ برگش پیام او باشد

 

 


از برای فهم و درک آیه ها
در مثال آید بیان هر ندا
آیه ها تفسیر گردد توامان
تا بفهمی حرف والای خدا

 

 

بهترین جا در مساجد ابتداست
هست آن محراب و جای اولیاست
شد علی هم غرق خون در سجده گاه
بهترین سالک به پیش کبریاست

 


 

خانه ی حق، قبله گاه مسلمین
بهترین معبد، برای اهل دین
اولین خشکی دنیا مکه شد
از برای طوف یزدان در زمین

 


آرامش آدمی ز دین است
اخلاق نکو ورا نگین است
عقل و ادب و حیای انسان
ناجی بشر ز شر و کین است

 


مسلمانان کنند یادی ز یزدان
به هنگام تولد ، ذکر سبحان
اذان در گوش فرزندان بخوانند
اذان را اذن حق بر درگهش دان

 

 


دانی که چه چیز تا قیامت با ماست؟
اعمال مفید در کرامت با ماست
علمی که شود چراغ و شمع دگران
چون سود برند ، بینهایت با ماست

 

 


فرزند و عیال در جماعت با توست
مردان خدا در کرامت با توست
علمی که شود چراغ و شمع دگران
در روز جزا ، چون عبادت با توست

 


معرفت همراه ایمان و شعور
همره انسان بود تا قعر گور
آدمی با عقل تنها ناقص است
وحی کامل می کند اسرار دور

 

 


با ترک گنه روح و روان شاد شود
با ذکر خدا امید ما یاد شود
اعمال بد و خوب همه گردد ثبت
با هر گنهی اجر تو بر باد شود

 

 

مومنین را نیمه شب باشد قرار
صحبتی با خالق لیل و نهار
تا کنند راز و نیایش با خدا
فرصتی باشد به نزد کردگار

 

صبر و ایمان و کمک بر دیگران
هر سه باشد از صفات صادقان
صبر انسان بر مصائب در امور
مرتفع سازد موانع را چنان

 

 


این جهان با بندگی از آن ماست
عاشقش گشتی بلای جان ماست
گر گرفتار و شدی مجذوب آن
بی نهایت باعث خسران ماست

 

 

هست دستور العمل ، احکام دین
گر شود اجرا ، نباشد فقر و کین
دین کند بیمه تو را در زندگی
تا نماند فقر و بدبختی ، حزین

 



حق کودک بر پدر چندین بود
ازدواج و نام و درس دین بود
هست فرزند نکو بس افتخار
موجب آرامش و تحسین بود

 

 


دین احمد بی ولایت ابتر است
بعد احمد آیت حق حیدر است
امر حق در حج آخر داده شد
حکم مولا از خدای اکبر است

 

 


ای محمد نور چشم انبیا
مظهر احسان و ایمان و عطا
مشعل توحیدی و صاحب کمال
آخرین دین خدا کردی به پا

 

 

 

چون گنه قلب تو را تسخیر کرد
ذکر حق کی بر دلت تاثیر کرد ؟
هر که نفس خویش را درمان نمود
در مرام و مشی خود تغییر کرد

 

 


ره آورد شب قدر است قرآن
بود میراث احمد این گلستان
کتاب معرفت ، سر چشمه ی نور
کند عالم رها از جرم و خطران

 

 

شیعه یعنی مخزن اسرار حق
واله و دیوانه ی دیدار حق
در نیایش باشدش همچو علی
او بخواند دائما اذکار حق

 

 


عشق شیعه بی حد و بی انتهاست
جان نثار خط سرخ مرتضاست
شیعه باشد در صراط مستقیم
هر که بی مولا بود راهش خطاست

 

 

 

در مکتب و مذهب الهی
عشق است و امید ، گر تو خواهی
ایثار و شهادت است و عرفان
مسرور شوی به قرب و جاهی

 

 


وقت هجرت می رسد اندیشه کن
در جوانی زهد و تقوا پیشه کن
تا که گردد بهر تو سرمایه ای
گر توانی روح و جان را بیمه کن

 

 

 


بشنو از اهل یقین و معرفت
نی ز هر بیگانه و شیطان صفت
بشنو از قرآن و عترت راه و رسم
راه ایمان و سعادت ، مغفرت

 

 

از مسیر حق جدا گشتن خطاست
سرکشان را عاقبت رنج و بلاست
همره انسان بود اعمال او
سرنوشت خاطیان شوم و سزاست

 

 


عامل کسب کمال و معرفت
دور گشتن از گناه و معصیت
گر شود پیشه ره افراد پست
نیست ما را در قیامت منزلت
 

 

 

رهزن ایمان تو اعمال توست
همره روز جزا افعال توست
آنچه کشتی ، می کنی آن را درو
گر نباشد توشه ای ، اشکال توست

 

 


برزخی حائل میان مرگ و حشر
چون برون آیی از این دوران و حصر
دان قیامت سر رسد با اذن رب
می شود وقت حساب و روز جبر

 

 

روز فصل آید شود گاه حساب
تو ببینی هر عقاب و هر عذاب
گر شوی نادم، نباشد فرصتی
تا توانی در جوانی کن ثواب

 

 


گر چه شیطان هوس را بنده ام
نزد این و آن بسی پوشانده ام
ای خدا افشا مکن اعمالمان
من به پیشت نادم وشرمنده ام

 

 


گر چه من غرق معاصی گشته ام
می کنم عصیان و عاصی گشته ام
نامه ام پر باشد ار انواع جرم
از عقوبت کی خلاصی گشته ام


 


اگر خواهی سخن از علم و حکمت
نجویی جز سرای اهل عصمت
طبیب جان و دل باشند آنان
شود روح و روان سرشار نعمت

 

 

ای اهل گناه و معصیت برگردید
بر راه خدا و عافیت برگردید
از بهر فرج دعا و او را طلبید
بیهوده مرو، که عاقبت برگردید
 

 



آن جهان با جنتش افسانه نیست
جای نااهلان در آن کاشانه نیست
روضه ی رضوان بود جای نبی
جای هر نالایق و بیگانه نیست

 

 


بهترین اعمال ما ، دانی که چیست؟
جز عبادت نزد حق ، چیزی که نیست
این عبادت ها همه سازندگی است
از برای بندگی و رشد و زیست

 

 



 

قلب پاک و روی باز مومنان
جملگی باشد صفات سالکان
مومنان انفاق دائم می کنند
مردمان خوشحال از اعمالشان

 

 


صبر و ایمان ، همره علم و یقین
مومنان دارند ، صفاتی اینچنین
باحیا و اهل تدبیر و گذشت
زهد باشد از مرام مومنین

 

 

 

گناهان می شود با توبه معدوم
رذالت می کند ، الطاف مختوم
کند حسن عمل را ضایع غیبت
شود عقلت بدست خشم مسموم

 

 


چون قیامت گشت وشد محشر به پا
شد فراخوانی به دستور خدا
زنده گردد مرده با امر نبی
دان خدا قادر به احضار شما

 

جمعی به دعا و ذکر و عصمت
خواهان کمال و علم و حکمت
جمعی که دچار غفلت و جهل
دنبال مقام و پول و شهرت
 

 


حسادت بدترین خوی و مرام است
بدان کار سفیهان و عوام است
بود سر چشمه ی کبر و گناهان
زدن خنجر به روح و جان حرام است

 

 


گلی دارم چو قرآن توی خانه
که نقشش بر بشر باشد دوگانه
گلاب و عطر قرآن بی عمل نیست
چو فهمی عطر آن بویی ، نشانه

 

 


با مثال آید کلام کبریا
از برای فهم و درک آیه ها
می شوند تفسیر آنها توامان
تا بفهمی حرف والای خدا

 

 

 

 

سیرحق دارد مسیری دلربا
با قبول دین و ایمان بر خدا
گر یقین پیدا شود در معرفت
نیست شکی در وصال و در لقا

 

 


شیعه یعنی استقامت در نبرد
در نبرد حق و باطل همچو مرد
این بود آئین و رسم شیعیان
حق مظلومان ستادن ، فرد فرد

 

 


اگر عشقی بود آن عشق والاست
چو شیعه افتخارش مهر مولاست
اگر یادی شود بهر ولایت
شفای باطن و بیداری ماست

 


ای محمد مظهر خلق کبیر
حکم حق جاری نمودی در غدیر
تا دهد مولا تداوم راهتان
صاحب حمد و مقامی بی نظیر

 


به معراج چون می رود مصطفی
ببیند حقایق ، چو عرش خدا
زبان خدا با محمد علی است
نبیند خدا را نبی در سما

 

 

چو پیمانه پر شد ، اجل می رسد
نداری تو فرصت ، زمان می رود
اگر می توانی تو دریاب عمر
که شاه و گدا را ملک می برد

 


هر که استغفار از یزدان نمود
موجبات رحمت و غفران نمود
حق پذیرد توبه ی افراد را
هر که آن را با دل لرزان نمود
 


رفاه ما بود در کسب ثروت
کمال ما بود در علم و حکمت
توسل بر ائمه ره گشائیست
طلب کن از خدا نور ولایت

 

 

 


آدمی را دین و ایمان و یقین
می نماید متقی ، خالی ز کین
گر بود با فهم و ادراک و شعور
می شود با ارزش و دری ثمین

 

 




 

روح ما همسان زنبور عسل
گر نباشد گل ، ندارد ماحصل
معرفت باشد ، همانند گلی
کسب آن کن با ریاضت با عمل

 

 

سرای فاسقان در این مکان است
بهشت و دوزخ ما ، دان نهان است
اگر خواهی تو جنت در قیامت
بدان آن کسب تقوا در جهان است

 

 


افتاده به چاه گر توانی دریاب
مردان خدا قلیل و دری کمیاب
تدبیر نما به مشکلات مردم
تحقیر مکن ، اگر نداری اسباب



 

 



 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

رباعیات خانوادگی

 

زمزمه های قلب من ، نوای من
مانع رشد و کار من ، هوای من
کیست رسد به داد ما؟فقط تویی
گنج گران بی نظیر ، خدای من

 

 

ای تراب تیره این یکدانه گوهر مادر است
نیک میدارش که از دلدادگان حیدر است
بود بیرق دوز شاه تشنه کام کربلا
پرچمش بر سر در هر کوچه و هر معبر است

 

 

قدرت ای مادر بسی بالا بود

شان تو نزد خدا  اعلا بود

هست جنت زیر پایت همچو فرش

اجر و پاداشت بسی والا بود

 

 

چو خواهی دو دنیا بگردد شکر
تو مشکن دل مادر و هم پدر
نخواهند جز ، حرمت اندکی
دعا می کنند، تا نبینی خطر


آن بلبل خوش نوای دمساز
یکتا گوهری و محرم راز
روحش سوی جنت برین رفت
آن همدم و همسری سر افراز

 


گر تو را باشد تلاشی چون پدر
قدر عمر خود بدانی ای پسر
تا نباشد کار و کوشش در امور
می دهی عمر عزیزت را هدر

 

 

 

دردانه ی دهر و نکته پرداز

روحش سوی حق بود به پرواز

از سوز جگر، پدر همی سوخت

آن یار شفیق و محرم راز



 


...

گشتست رجالی به نظر باز نشسته
از دولت فرخنده و اقبال خجسته
هر گز نکند ترک ریاضی و غزل را
کی هست رها از غم امروز و گذشته؟

 .....

رجالی با رباعی کرده آغاز
نوین فصلی ز اشعار روان ساز
خدایا هر زمانش یاوری کن
شود شعرش به دنیا سایه انداز

 

 

دردانه  دهر  و  نکته  پرداز

روحش سوى حق بود به پرواز

از سوز جگر گلایه نا کرد

آن یار  شفیق و محرم راز

.

اگر خواهی کلام از آل عصمت
سخن از انبیا و شرح حکمت
بخوان اشعار پر مغز رجالی
کند افزون تورا در علم و را

 


مادر ای در ثمین اندر صدف
با ادب بودی و داری تو هدف
تربیت کردی مرا هر روز و شب
قدر تو را کس نداند با شرف


مادر ای دردانه ی یکتای من
یاد دادی تا بگویم من سخن
هست جنت زیر پای مادران
ای که هستی پاره ا ی از جان و تن


پرورش دادی مرا هر روز وشب
خود نمودی بهرمند از لطف رب
سوختی مانند شمعی بهر ما
تا نسوزم من ز درد و سوز و تب


خواب خوش در شب نداری مادرم
من چرا غافل ز احوالت شدم
تو نبودی لحظه ای غافل زمن
تا نسوزد اندکی بال و پرم


مادرم دست رجالی را بگیر
از علی فرزند خود هم دستگیر
همچو دورانی که بودم کودکت
تا زمانی که گشتم پیر پیر

 

 

دریغا اسوه ای ایثارمان رفت  

  ز محفل محرم اسرارمان رفت

شفیق و رهنما فرزانه همسر   

  بهین استاد خوش گفتارمان رفت

 

 

 

مرامش در خور صد افرین​ بود   

 چو گل در جمع یاران بهترین بود

صبور و با صفا و با کرامت      

   دوای درد دلهای غمین بود

 

 

گل بی خار گلزار محبت     

 به حق سر چشمه ی انوار رافت

به هر سختی مرا آرامش  ​جان    

   چو باران بهاری با طراوت 

 

 

ز جان شیدای آل مصطفی بود  

     گدای آستان مر تضی بود

شود محشور با زهرای اطهر   

   که عمری چاکر خیر النسا بود

 

 

   فلک از کف ربودی گوهرم را ​ 

   شکستی بی وفا بال و پرم را

تو چیدی آن گل خوش عطر و بو را   

     جدا کردی ز جانم دلبرم را

 

 

   دو صد افسوس جانم را ربودی​   

   صفای خانمان را ربودی

زهجرش محفل ما گشته خاموش 

    ز من روح و روانم را ربودی

 

  به یکباره گرفتی یار ما را​    

    جدا کردی ز ما دلدار ما را

ز ماتم ساغرم لبریز کردی    

    نکردی رحم حال زار ما را

 

 

بدیدم مرغک بشکسته بالی   

   کنار تربتش روزی رجالی

شنیدم با دل پر غصه می گفت 

  نماند از او به جز یک جای خالی

 

 

 

خدایا قبر او پر نور گردان     

   ورا با فاطمه محشور گردان

گذشتن از صراط و وادی حشر

    برایش از کرم میسور گردان

 

 

 مطیع امر حق در هر غمی بود

   عزیز و مهربان و گوهری  بود

نوای اهل حق را شد پذیرا     

   گل پر پر شده را همسری بود

 

   عجب رسمی خدا دارد بشر را ​ 

    که ما غافل ز اسرار و بصر را

اگر صاحب جمال و اقتداری  

  برد سوی خودش در یک نظر را

 

 

 

بیا ای اهل شور و با لیاقت      

    پذیرا می شوی روز قیامت

مکن حق را ز افکارت فراموش    

    چو خواهی نزد او لطف و سعادت

 

 

 هدف از خلقت انسان چو خواهی    

    تکامل باشد و زهد الهی

بشو تسلیم در امر الی الله   

   اگر خواهان رشدی و تعالی

 

 

  خدایا من رفیق  نفس پستم    

   ​در این دنیا اسیر و خود پرستم

قبولم کن مرا در درگه خود  

  که باشم عاشق و وقف تو هستم

 

 

که خواهم لطف تو اندر شب و روز 

   ندارد بینوا فهمی دل افروز

گدایت طالب اسرار گشته     

   مسیر مستقیمت را بیاموز   ​

 

 

 

باسمه تعالی
نصیحت

تا توانی کن تو پرهیز از سه چیز
تا نگردی دل پریش و هم مریض
کن تو پرهیز از قسم ، همچون قلم
آن نیازارد  یتیمی  یا عزیز
 

روح خود را از توهم  هم خیال
دور گردان از مصائب  هم ملال
تا توانی پاک گردان نفس خویش
شو مهیا  بهر دیدار و وصال


 

گر دهی تشخیص کاری را درست
کن تو همت در ادایش از نخست
صبر باشد عاملی در کار خوب
آن کلید مشکلات بی دواست

کن تو دوری از غم و غصه مدام
ترک کن این خصلت و خوی و مرام
دان خدا داده به ما عقل و خرد
عقل تو باشد پیمبر هم امام

 

آلوده مکن قلب و زبان  و چشمت
منجر به هلاکت است و حزن و خفت
هر ظلم شود به جان و هم جسم بشر
دان ریشه ی آن هوای نفس و حسرت
 

سروده شده توسط
دکتر علی  رجالی

 



 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 


باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت اول
قصیده (۲۶)


 ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان


می دهد حکم صدرات را به مالک مرتضی
تا شود او حاکم مصر و قلمرو آن زمان


حاوی حق و حقوق مردمان و حاکم است
می کند تبیین اصولی را برای حاکمان


ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن


گر بخواهی عزت و جاه و مقام و منزلت
پیروی کن از فرامین خدا در هر مکان


مردمان را محترم بشمار در کار و امور
طعمه ای حیوان مپندار و گرامی دارشان


می کنی آباد آنجا را برای ساکنین
می کنی پیکار با اهل نفاق و دشمنان


مردمان گویند سخن چون تو اگر کردی ستم
انچه خود گویی بود در انتظارت بی گمان


با مروت با محبت با مدارا کن عمل
این امانت باشد و حفظش به خدمت هر زمان


 هرکه با آل محمد در بیفتد، شد هلاک
در شقاوت باشد و گمراهی و گردد دخان


گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
می شوی نزد خدا محبوب و گردی در جنان


موجب قدرت شود ، هر کس که حق یاری کند
نفس خود گیری بدست و می دهی فرمان چنان


نفس ما سرکش بود ،فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، نصرت حق در میان


حق بود قادر ، کند شهوت مهار از سر کشی
رحمت حق می رسد بر سالکان و عارفان


چون خدا توبه پذیر است ،کن تاسی بر خدا
او ببخشد مردمان را ، از گناه و فکر آن


چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
 انتظار مردمان عفو است و بخشش توامان

َ
گفت حضرت بین عملکرد سلاطین قبل خود
گه ستمکارند و گاهی دادگر در بینشان


می کنند مردم قضاوت چون تو را اندر امور
سعی کن از سالکان باشی و مردم در امان


 مردمان یا هم عقیده با تو هستند یا که غیر
لیک هر دو مشترک در خلقتند ، یکسان بدان


 مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
گر ببخشی مر دمان را ، تو مشو نادم ز آن


جنگ با یزدان مرو ، مغلوب گردی از خدا
نا توانی در جدال و خشم او ، قطعا بدان


 گر غرور و سرکشی آید تو را اندر امور
دان خدا بالاتر از هرکس، در این کون و مکان

 


با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
بهترین کار تو در عدل و شفقت هر زمان



 عامه ی مردم مدافع می شوند در وقت خود
تا توانی کن محبت بر عموم مردمان


گر ستمکاری کنی ، خشم و غصب بینی ز حق
کن تو پرهیز از غرور و جنگ با خالق هر آن


چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
کن تو نیکی بر خلایق در مصائب همچنان


می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
سر فرو آری به یزدان ، او خداوند جهان


مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
دوستی را پیشه کن، همواره بر پیر و جوان


گر شود برپا حکومت با ملاک مرتضی
میثمی قسط و عدالت را ببینی در جهان


می رسد روزی که بیند عدل مهدی را همه
می شود بینی رجالی ، صاحب عصر و زمان؟


سروده شده توسط
 علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

  • علی رجالی