رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

 

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
علم الکتاب
قصیده (۵ )



 

می کند قرآن حکایت از امیر مومنان
انتهای سوره ای رعد آمده نام و نشان





 

مشرکین کردند شبهه در رسالت اندکی
نفی می کردند نبوت را گروهی بد گمان




 

گفت پاسخ حق تعالی در جواب آن گروه
هست کافی حق و مولا چون کنند اقرار آن




 

نیست جز مولا علی لایق به علم ذوالجلال
علم قرآن مجید است، نزد ایشان آن زمان



 

هر که داند اسم اعظم، او شود قادر به غیب
در امور خلقت و اسرار هستی بی کران



 

می دهد پاسخ امیر مومنان او درحیات
گفت مولا من بدانم سر و اسرار جهان




 

قبل او بودند افرادی چو آصف برخیا
آشنا بر علم غیب و عالم و کون و مکان



 

تخت بلقیس آورد از هند در یک لحظه را
چون که حق داده به او علم لدن را همچنان




 

علم قرآن می کند شفاف شک و شبهه را
هر که باشد آشنا ، دارد گهرها بس گران



 

می دهد مولا شهادت ، صاحب علم الکتاب
پس بود کافی علی را ، همره حق بهر تان




 

گاه فتنه می کنند بر ماجراهای غدیر
گر بود میزان کتاب حق، بگو بر دیگران


 

وقتی بر احمد کنند شبهه، چه باشد انتظار
سخت می باشد پذیرند، جمعی از آن ناکثان




 

حق بگوید دان علی آگاه باشد بر علوم
آدم عاقل سپارد کار خود بر جاهلان؟


 

می سپاری کار خود را بر کسی داناتر است
می دهی آن را که با شمشیر خواهد یا سنان؟


 

فرض گیرم که پیمبر در حیات خود نگفت
او بود اصلح، بود اعلم، خدا گوید عیان


 

هست مولا جانشین احمد و او متقی است
گر پذیری حق و قرآن، می دهد فرمان به آن



 

آدم زیرک پذیرد امر حق را در امور
نی که شیطان هوس را، می برد ما را دوان



 

آنچه می فهمم تو باید حق پذیری همچو اصل
وانگهی پیغمبر خاتم پذیری همچنان



 

آدمی قادر نباشد پی برد بر ذات حق
پس چه بهتر، آن پذیرد همچو خورشید زمان


 

حق بگوید احمد است پیغمبر و باشد علی
شاهدی دانا که داند علم یزدان بی گمان



 

این حقایق را نگفتم تا که گویم مذهبی
هست برتر، تا کنم خشنود و راضی شیعیان



 

گر شود شفاف و دانی واقعیت مر تو را
باعث وحدت شود آن، در اصول و هم بیان



 

مسلمین گر چه فرق ها گشته در مذهب ولی
لیک در فرع است و در وحدت بمانند هر زمان




 

چون که دشمن حاضر و ناظر بود اعمال ما
با فرق کردن تواند بشکند ما را چنان


 

گاه شبهه می کنند بر ماجراهای غدیر
گر بود میزان کتاب حق، مگو حرف کسان



 

این همه حرف و سخن ها ی غلط از بهر چیست؟
تا بگویند ما به حقیم و علی همچو فلان


 

می دهد انگشتر خود را علی اندر نماز
حق بطور واضح و روشن بگوید بهرمان


 

آنجه من دانم خدا داده به تو عقل و شعور
او فرستاده نبی ها بهر مردم در میان



 

می دهد ما را خیار و می دهد علم و یقین
می نمایاند بشر را، راه دوزخ هم جنان



 

می کنم توصیف اهداف بلندی از کتاب
می نمایم  بر خلایق ، حق و باطل را بیان




 

عده ای در جنگ فرهنگی بسیج و حاضرند
کن به تکلیفت عمل، جانا رجالی بی امان



 

سراینده
دکتر علی رجالی 

 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

رباعی مشترک( ریا)

باسمه تعالی
ریا
ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شوی از این ریا غرق زیان
سلب گرداند ریا از ما همه، توفیق حق
پس چرا خواهی به این و آن دهی خود را نشان ؟
سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قصیده ( اسراف) (۴)

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
اسراف
قصیده ۴

چیست اسراف وفزون خواهی تو را در زندگی
نیست جز افراط در مصرف، کجا زیبندگی؟

آن گناهان کبیره است و ندارد ارزشی
هست تفریط و سبب گردد تو را آشفتگی

غفلت از یاد خدا و پیروی از نفس خویش
موجب اسراف گردد ، می شود افکندگی

ذکر قرآن در قوام است و تعادل در امور
هر که دارد حد اوسط، کی شود واماندگی

عده ای دائم به ذکرند و دعا و حال خویش
گشته اند غافل ز تدبیر امور و رستگی

می شود افساد گر اسراف گردد خود رواج
چون شود خارج ز حد و می شود آلودگی

می شود نابود مال و ثروت انسان چه زود
هرکه دارد خط مشی نا روا در زندگی

همچو کرمی خشک گرداند درختی بس عظیم
می خوراند از درون ، موجب شود افتادگی


می شود فاسد جماعت در پی اسراف محض
می کند نابود از بن هر فساد و خوردگی

هست سر پیچی ز فرمان الهی گر شود
خارج از عقل و شریعت می شود افسردگی

مصرف اموال در راه و مسیر ناثواب
هست تبذیر و خسارت دارد و واخوردگی

ناسپاسی و شود کفران نعمت در امور
گر شود اسراف و تبذیر و ریا از سادگی

نیست جایز، گر بریزی اغذیه حتی کمش
پر خوری اسراف باشد،می شود آزردگی

در امور خیر کن انفاق و آن تبذیر نیست
هست آن نیکو و می گردد تو را بالندگی

هر که دارد مشی تبذیر و کند آن را عمل
همچو شیطان می کند رفتار و باشد بردگی

باعث تخریب گردد، هر که دارد خوی سرف
می کند ضایع حیات و موجب فرسودگی

چشم و هم چشمی زند آتش به هر کاشانه ای
می کند نابود ما را، نیست آن آزادگی

می کنند اسراف در جشن عروسی آنچنان
نیست آنان را رفاه و لذت و آسودگی

عده ای اسراف را با خود بزرگی هم ردیف
غافل از اینکه حقارت باشد و وابستگی

تاج گل های گران قیمت برای مردگان
می کنند ضایع محیط و حاصلش پژمردگی

کاش می شد پول آن خرج یتیمان ها نمود
از تجمل کرد پرهیز و خدا را بندگی

کاش می شد الگوی مصرف بیان و آن عمل
تا نباشد در جهان چون واژه ای درماندگی

عمر ما باشد گران قیمت چه آسان می رود
گاه با تفریح ناسالم، گهی با هرزگی

عده ای مشغول عیاشی و بازی روز و شب
همچو معتادان اسیر و غافل از سازندگی

این همه پند و نصیحت دائما از بهر چیست ؟
زندگی باشد پل دنیا و عقبی جملگی

لحظه ای غفلت، بیفتی در درون دوزخی
با چراغ انبیا کن دوری از دریوزگی

در امور مختلف هر گز مشو بیرون ز حد
انحرافات است جانا، دوری از تابندگی

میر زایی کن قناعت ، دخل و خرج خود بسنج
تا نباشد حاجتی و باعث شرمندگی

می شود روزی رجالی ما رها از نفس خویش
این همه اسراف دارد ریشه در دلدادگی

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
اسراف
قصیده( ۴)


 

چیست اسراف وفزون خواهی تو را در زندگی
ترک کن افراط در مصرف، نشد زیبندگی



 

از گناهان کبیره است و ندارد ارزشی
افکند تفریط انسان را به غم، آشفتگی



 

غفلت از یاد خدا و پیروی از نفس خویش
موجب اسراف گردد ، می شود افکندگی




 

هر که دارد حد اوسط، دور ماند نفس خویش
پس رها گردد ز چنگال بت واماندگی



 

عده ای دائم به ذکرند و دعا و حال خویش
گشته اند غافل ز تدبیر امور و رستگی



 

می شود افساد گر اسراف گردد خود رواج
چون شود خارج ز حد و می شود آلودگی



 

می شود نابود مال و ثروت انسان چه زود
هرکه دارد خط مشی نا روا در زندگی



 

همچو کرمی خشک گرداند درختی بس عظیم
می خوراند از درون ، موجب شود افتادگی



 

می شود فاسد جماعت در پی اسراف محض
می کند نابود از بن هر فساد و خوردگی



 

هست سر پیچی ز فرمان الهی گر شود
خارج از عقل و شریعت می شود افسردگی




 

مصرف اموال در راه و مسیر ناثواب
هست تبذیر و خسارت دارد و واخوردگی




 

گر کنی اسراف تو، کفران نعمت کرده ای
گر شود اسراف و تبذیر و خطا یکدندگی


 

نیست جایز گر شود اسراف و تبذیر و ریا
پر خوری اسراف باشد،می شود آزردگی



 

در امور خیر کن انفاق و آن تبذیر نیست
هست آن نیکو و می گردد تو را بالندگی



 

هر که دارد مشی تبذیر و کند آن را عمل
همچو شیطان می کند رفتار و باشد بردگی



 

باعث تخریب گردد، هر که دارد خوی سرف
می کند ضایع حیات و موجب فرسودگی




 

چشم و هم چشمی زند آتش به هر کاشانه ای
می کند نابود ما را، نیست آن زیبندگی



 

می کنند اسراف در جشن عروسی آنچنان
نیست آنان را رفاه و لذت و آسودگی



 

عده ای اسراف را با خود بزرگی هم ردیف
غافل از اینکه حقارت باشد و وابستگی



 

تاج گل های گران قیمت برای مردگان
می کنند ضایع محیط و حاصلش پژمردگی




 

کاش گردد پول آن خرج یتیمان بی حساب
از تجمل کرد پرهیز و خدا را بندگی



 

الگوی مصرف اگر می شد بیان و هم عمل
دان نباشد در جهان چون واژه ای درماندگی




 

عمر ما باشد گران قیمت چه آسان می رود
گاه با تفریح ناسالم، گهی با هرزگی



 

عده ای مشغول عیاشی و بازی روز و شب
همچو معتادان اسیر و غافل از سازندگی


 

این همه پند و نصیحت دائما از بهر چیست ؟
زندگی باشد پل دنیا و عقبی جملگی



 

لحظه ای غفلت کنی جانا، درون دوزخی
با چراغ انبیا کن دوری از دریوزگی



 

در امور مختلف هر گز مشو بیرون ز حد
انحرافات است جانا، دوری از تابندگی



 

تا توانی کن قناعت ، دخل و خرج خود بسنج
تا نباشد حاجتی و باعث شرمندگی


 

ذکر قرآن در قوام است و تعادل در امور
گر توانی کن عمل، اندر بهار زندگی


 

می شود روزی رجالی هم رها از نفس خویش؟
این همه اسراف داری، ریشه در دلدادگی


 

سراینده
دکتر علی رجالی 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی
چلچراغ
مهاجرت 
قصیده ۱

ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساب
از خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب

ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَد
کو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب

نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شده
نیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب

عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیر
برده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب

دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماست
حاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب

دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشر
تا نیفتد در خطا و در بلا و منجلاب

عده ای از ترس آتی خود و فرزند خویش
ترک کشور می کنند،تا بلکه باشد آن ثواب

حق تعالی صاحب ما باشد و روزی رسان
دین اگر مهجور گردد، می شود بنیان خراب

جامعه با دین شود محفوظ از هر فاجعه
چون که سلطان هوس، بانی شود هر ارتکاب

عده ای با پول خود هجرت کنند از این دیار
غافل از اینکه فرنگ است جلوه ای از یک سراب

هجرت انسان برای کسب علم و معرفت
بس چه نیکو باشد و دارد ثمرها و ثواب

عده ای میراث ما ، فرهنگ ما ،تیشه زنند
غافل از اینکه چو سدی باشد آن افکار ناب

عده ای گویند خود کردیم اوضاع را چنین
عامل اصلی و بدبختی ما از انقلاب

من خودم از بچه های انقلابم نی فرنگ
شاهد انبوهی از رخداد و آشوب از شباب

ریشه ای اصلی اینها از کجا آمد پدید
تا که آن خشکیده گردد، بلکه باشد آن ثواب

ریشه در آگاهی و فهم صحیح از دین بود
خود پرستی آمده، شد حق پرستی در عذاب

بین کشور های دنیا، ما کجا بنشسته ایم
علم همراه تدین ، می دهد بر ما شتاب

قدرت ما در زمین و آسمان افزون شود
تا بسازند مملکت را، نیست راهی جز صواب

عده ای سرمایه های علمی این کشورند
ترک کشور می کنند، شاید بیابند آن سراب

این همه گفتم ، ولی باشند گروهی جان نثار
از دیار و مملکت در جنگ می کردند شتاب

جنگ حق و باطل دشمن ، نمی گردد تمام
شکل آن گردد دگرگون، در مصافی بی حساب

خون خود اهدا نمودند در ره قرآن و دین
حفظ ارزشها شعار صاحبان انقلاب

کی به فکر حفظ خود بودند، آن نسل قدیم
تا مصون باشند مردم از خطر ، هم التهاب

تا دفاع از جان و مال وعزت ملت کنند
نسل نو آمد به میدان، در نبردی ناصواب

هرکه کوشد در ره یزدان، بگیرد پاسخش
تا توانی از گناهان عبث، کن اجتناب

عده ای دائم به تفریح و ندارند جوششی
کار ارزنده سبب گردد نشاطی چون گلاب

عده ای نسل جوان را بد هدایت می کنند
گاه معتاد و گهی فحشا و گه دادند شراب

تا نباشد غیرتی در حفظ ناموس و وطن
نیست کس را پاسخ علت بماند بی جواب

نیست دنیا جای امن و جای عیش و جای نوش
چون دنی باشد، محل امتحان است و جواب

نیست کس را مانع رشد و ترقی در جهان
پس رجالی کن به تکلیفت عمل، جای خطاب
ََ
قصیده ۲

ریا

ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شوی از این ریا غرق زیان
سلب گرداند ریا از ما همه، توفیق حق
پس چرا خواهی به این و آن دهی خود را نشان ؟
این و آن خود سائلند در پیشگاه حضرتش
تو گدایی می کنی پیش گدایان بی گمان
عده ای با همنشینی با بزرگان و رجال
می کنند گاهی ریا با ذکر نام این و آن
سخت باشد ظاهر انسان بود چون باطنش
بس نفاق است و دو رویی بین مردم در میان
هر که خواهد با ریا زاهد شود، آیا شود ؟
می شود یک روز اعمال ریاکاران عیان
بهر اندک ثروت و مال و مقام و مرتبت
با تظاهر آورند هر آیه ای را بر زبان
با ریا کاری به فکر کسب مالند و مقام
کاشکی آنان صداقت داشتند در عمق جان
هان ! ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست از بهر ریاکاران مکانی در جنان
نیست یکرنگی به کار ِ مردمان ِ بی خلوص
ظاهر و باطن دو تا باشد در آنان هر زمان
می شود باطل عبادت، گر شود کارَت ریا
می دهد اما تو را اخلاص، صدها ارمغان
ای دو صد افسوس ! انسان های مخلص اندکند
لیک می بینی ریاکاران بسی در هر کران
عده ای با البسه اظهار تقوا می کنند
پوششی ژولیده دارند لیک ثروت ها کلان
هست نیت های ما معیار پاداش و عِقاب
کار ِ بی نیت شود گم در زمین و آسمان
حق تعالی قلب ها را می کند زیر و زبر
گر رضایش را بدست آری، نباشی در زیان
تا توانی از دورنگی ها، همه، پرهیز کن
گر چنین کردی، شَوَی از شر شیطان در امان
دوست دارد آدمی محبوب این و آن شود
زین سبب اندر تلاش است تا دهد خود را نشان
عده ای در دین و دینداری ریاکاری کنند
گاه با اعمال و گاهی با سخن ها بر زبان
می گذارند روی پیشانی اثر از سجده ها
تا که عابد جا زنند خود را و عاشق بر اذان !
جای ذکر بی ریا با حق تعالی عده ای
می دهند چرخی به تسبیح و به لبها هم تکان !
رفتن مسجد به قصد قرب حق باشد روا
چون که مسجد مرکز دین است و جایش بس گران
گر تو مسجد می روی هرگز نباشد آن، ریا
مشتعل کن با حضورت، مشعل روح و روان
هست مسجد خانه ی الله و مهد بندگی
مثل مسجد نیست در ارض و سما و کهکشان
کار نیکو بهر حق را مخفی و محفوظ دار
همچو کار زشت مخفی کن، مکن آن را بیان
گر کنی کاری برای حق تعالی آن مگو
تا نگردد آن ریا، در پیش مردان و زنان
عده ای با موعظه اظهار دینداری کنند
نهی از منکر کنند، بر مردم پیر و جوان
هست شاکر حق تعالی، می دهد پاداش ما
پس چرا سوی ریا هستی شتابان و دوان ؟
سخت باشد تا به دست آری رضایت ها همه
زین سبب تنها رضای حق به دست آر ای فلان
میرزایی ! وه ! عجب راندی سخن ها بی شمار !
خود بگو آیا تو را صدقی بُوَد در عمق جان ؟
ای رجالی ! همتی والا نما در نشر دین
بعد از آن تیری رها کن بر دورنگی از کمان

 

قصیده ۳
شیطان

 

معنی شیطان چه باشد از نگاه اولیا
چیست مفهوم وجودش از لسان انبیا
هست شیطان اسم عامی بر همه کج راهیان
چون کند سرپیچی و طغیان ز فرمان خدا

ست شیطان نام موجود ی که او سرکش بود
می کند بیرون تو را از بندگی و حق جدا
عده ای گویند از جنس اجنه بوده است
نیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ما

پاره ای گویند شیطان از ملائک در نخست
هر چه باشد او، به امر حق مکن او را ندا

گفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفت
می زند تهمت به مردم، با دروغ و افترا
او حسود است و زند طعنه به ناحق مردمان
او طمع ورز است و دارای تعصب ناروا
عیب جو می باشد و دارای انواع غرور
می نماید غیبت و گوید به مردم ناسزا
ما ز بس از حق بگفتیم و خدا در نزد عام
غافل از شیطان شدیم و مکر او در هر کجا
می فریبد مردمان ساده لوح و خرده بین
بس که زینت می دهد اعمال دشمن را جلا

می کند گمراه شیطان، آدمی را در امور
گاه ترساند ز دنیا ، تا کنی خود مبتلا

می کند شیطان به جانم وسوسه هر آن و دم
عاقبت نابود می سازد مر این را ابتلا
با توسل، با شفاعت، می توان پیروز شد
چون جهاد اکبر است و دشمن دون در خفا

نفی شیطان باعث رشد است و انواع عروج
هر که می خواهد سعادت تا ابد هم انتها
او ندارد سلطه ای بر ما بجز دعوت به شر
می دهد یزدان به او فرصت، نمی دانم چرا؟
مانع خیر است شیطان، در ادای کار خیر
می کند کاری که نادم می شود اهل سخا
چون تمرد می کند ابلیس از فرمان حق
می شود رانده ز درگاه الهی از خطا
می کند درخواست شیطان تا دهد حق فرصتی
حق اجابت می کند آن را، دهد او را جزا
حق دهد ما را بشارت ،تا کنی پرهیز از او
چون کند شیطان حیل های فراوان بر ملا
نیست قادر تا کند مجبور ما را در امور
می نماید وسوسه ، تا بلکه سازد آن ادا
هست دوزخ عاقبت ،هر کس اسیر او شود
کار شیطان دوری ما هست از نور ولا
می کند دعوت بشر را بر گناهان کبیر
تا شود دور از خدا و آنچه خواهد در بلا

می نماید جلوه ها از کار زشت و نادرست
تا فریبد بندگان را ، می دهد خود را صفا
می شود ظاهر شیاطین، در صورهای قشنگ
نیست قادر او فریبد انبیا و اوصیا
آرزوهای بشر را می کند چندان و چند
می کند دنیا چه زیبا، تا که باشد دلربا
هست شیطان مانع اصلی انسان در جهان
تا نگردد آدمی آزاد از بند هوا

سالکین را می شود تهذیب، در جنگ و جدال
هست شیطان رکن اصلی جهان در ماجرا

میرزایی با روایت از بزرگان در خصوص
می کند دین خودش را نزد یزدان او بجا

تا توانی کن رجالی، نفس خود را تو مهار
پاک گردان جان خود را از پلیدی، کن رها

 

قصیده ۴
اسراف
 

چیست اسراف وفزون خواهی تو را در زندگی
ترک کن افراط در مصرف، نشد زیبندگی

از گناهان کبیره است و ندارد ارزشی
افکند تفریط انسان را به غم، آشفتگی

غفلت از یاد خدا و پیروی از نفس خویش
موجب اسراف گردد ، می شود افکندگی

هر که دارد حد اوسط، دور ماند نفس خویش
پس رها گردد ز چنگال بت واماندگی

عده ای دائم به ذکرند و دعا و حال خویش
گشته اند غافل ز تدبیر امور و رستگی

می شود افساد گر اسراف گردد خود رواج
چون شود خارج ز حد و می شود آلودگی

می شود نابود مال و ثروت انسان چه زود
هرکه دارد خط مشی نا روا در زندگی

همچو کرمی خشک گرداند درختی بس عظیم
می خوراند از درون ، موجب شود افتادگی

می شود فاسد جماعت در پی اسراف محض
می کند نابود از بن هر فساد و خوردگی

هست سر پیچی ز فرمان الهی گر شود
خارج از عقل و شریعت می شود افسردگی

مصرف اموال در راه و مسیر ناثواب
هست تبذیر و خسارت دارد و واخوردگی 

گر کنی اسراف تو، کفران نعمت کرده ای
گر شود اسراف و تبذیر و خطا یکدندگی

نیست جایز گر شود اسراف و تبذیر و ریا
پر خوری اسراف باشد،می شود آزردگی

در امور خیر کن انفاق و آن تبذیر نیست
هست آن نیکو و می گردد تو را بالندگی

هر که دارد مشی تبذیر و کند آن را عمل
همچو شیطان می کند رفتار و باشد بردگی

باعث تخریب گردد، هر که دارد خوی سرف
می کند ضایع حیات و موجب فرسودگی

چشم و هم چشمی زند آتش به هر کاشانه ای
می کند نابود ما را، نیست آن زیبندگی

می کنند اسراف در جشن عروسی آنچنان
نیست آنان را رفاه و لذت و آسودگی

عده ای اسراف را با خود بزرگی هم ردیف
غافل از اینکه حقارت باشد و وابستگی

تاج گل های گران قیمت برای مردگان
می کنند ضایع محیط و حاصلش پژمردگی
کاش گردد پول آن خرج یتیمان بی حساب
از تجمل کرد پرهیز و خدا را بندگی

الگوی مصرف اگر می شد بیان و هم عمل
دان نباشد در جهان چون واژه ای درماندگی

عمر ما باشد گران قیمت چه آسان می رود
گاه با تفریح ناسالم، گهی با هرزگی

عده ای مشغول عیاشی و بازی روز و شب
همچو معتادان اسیر و غافل از سازندگی

این همه پند و نصیحت دائما از بهر چیست ؟
زندگی باشد پل دنیا و عقبی جملگی

لحظه ای غفلت کنی جانا، درون دوزخی
با چراغ انبیا کن دوری از دریوزگی

در امور مختلف هر گز مشو بیرون ز حد
انحرافات است جانا، دوری از تابندگی

میر زایی کن قناعت ، دخل و خرج خود بسنج
تا نباشد حاجتی و باعث شرمندگی

ذکر قرآن در قوام است و تعادل در امور
میثمی خود کن عمل، اندر بهار زندگی

می شود روزی رجالی هم رها از نفس خویش؟
این همه اسراف داری، ریشه در دلدادگی

سروده شده توسط
علی رجالی ، حسن میرزایی و مهدی میثمی

 


قصیده ۵

علم الکتاب

می کند قرآن حکایت از امیر مومنان
انتهای سوره ای رعد آمده نام و نشان
مشرکین کردند شبهه در رسالت اندکی
نفی می کردند نبوت را گروهی بد گمان
گفت پاسخ حق تعالی در جواب آن گروه
هست کافی حق و مولا چون کنند اقرار آن
نیست جز مولا علی لایق به علم ذوالجلال
علم قرآن مجید است، نزد ایشان آن زمان
هر که داند اسم اعظم، او شود قادر به غیب
در امور خلقت و اسرار هستی بی کران
می دهد پاسخ امیر مومنان او درحیات
گفت مولا من بدانم سر و اسرار جهان
قبل او بودند افرادی چو آصف برخیا
آشنا بر علم غیب و عالم و کون و مکان
تخت بلقیس آورد از هند در یک لحظه را
چون که حق داده به او علم لدن را همچنان
علم قرآن می کند شفاف شک و شبهه را
هر که باشد آشنا ، دارد گهرها بس گران
می دهد مولا شهادت ، صاحب علم الکتاب
پس بود کافی علی را ، همره حق بهر تان
گاه فتنه می کنند بر ماجراهای غدیر
گر بود میزان کتاب حق، بگو بر دیگران
وقتی بر احمد کنند شبهه، چه باشد انتظار
سخت می باشد پذیرند، جمعی از آن ناکثان
حق بگوید دان علی آگاه باشد بر علوم
آدم عاقل سپارد کار خود بر جاهلان؟
می سپاری کار خود را بر کسی داناتر است
می دهی آن را که با شمشیر خواهد یا سنان؟
فرض گیرم که پیمبر در حیات خود نگفت
او بود اصلح، بود اعلم، خدا گوید عیان
هست مولا جانشین احمد و او متقی است
گر پذیری حق و قرآن، می دهد فرمان به آن
آدم زیرک پذیرد امر حق را در امور
نی که شیطان هوس را، می برد ما را دوان
آنچه می فهمم تو باید حق پذیری همچو اصل
وانگهی پیغمبر خاتم پذیری همچنان
آدمی قادر نباشد پی برد بر ذات حق
پس چه بهتر، آن پذیرد همچو خورشید زمان
حق بگوید احمد است پیغمبر و باشد علی
شاهدی دانا که داند علم یزدان بی گمان
این حقایق را نگفتم تا که گویم مذهبی
هست برتر، تا شود خشنود و راضی شیعیان
گر شود شفاف و دانی واقعیت مر تو را
باعث وحدت شود آن، در اصول و هم بیان
مسلمین گر چه فرق ها گشته در مذهب ولی
لیک در فرع است و در وحدت بمانند هر زمان
چون که دشمن حاضر و ناظر بود اعمال ما
با فرق کردن تواند بشکند ما را چنان
گاه شبهه می کنند بر ماجراهای غدیر
گر بود میزان کتاب حق، مگو حرف کسان
این همه حرف و سخن ها ی غلط از بهر چیست؟
تا بگویند ما به حقیم و علی همچو فلان
می دهد انگشتر خود را علی اندر نماز
حق بطور واضح و روشن بگوید بهرمان
آنجه من دانم خدا داده به تو عقل و شعور
او فرستاده نبی ها بهر مردم در میان
می دهد ما را خیار و می دهد علم و یقین
می نمایاند بشر را، راه دوزخ هم جنان
میرزایی کند تحقیق و گوید این سخن
تا نماید بر خلایق حق و باطل را بیان
عده ای در جنگ فرهنگی بسیج و حاضرند
کن به تکلیفت عمل، جانا رجالی بی امان

 

باسمه تعالی
چلچراغ
فساد
قصیده ۶

عامل واماندگی دانی بود ظلم و عناد
می شود جبران، عقب افتادگی ها با جهاد

اینهمه فقر و خسارت از کجا آمد پدید؟
پیش گیری از وقوعش می شود با انسداد

رخنه های خدعه و شر و فریب و حیله ها
بسته گردد ، تا نباشد عامل مکر و عناد

گر بود عدل و عدالت، همدلی از روی مهر
نیست دیگر ظلم و جوری بر بشر، با اتحاد

می رسد روزی که عالم پر ز نور است و صفا
نیست دیگر فقر و افسادی، بکن آن اعتماد

کی شود مهدی بیاید، حکم او جاری شود
حجت روی زمین است، حاکم شهر و بلاد

می کند عدلش به پا و می شود دنیا قشنگ
شیعیان در انتظار رخصت اند و ارتصاد

می رسد پایان عمر و وقت موعود خدا
نیست شیطان تا برد مردم به سوی انقیاد

گر بود اخلاص و صدق در عمل اندر امور
می شوند مردم بسیج و جملگی در احتشاد

قاطعیت لازم است، برخورد با انواع فسق
حکم حق جاری شود بر فاسق و اهل فساد

گر تداوم یابد و هر روز بینند مردمان
صبر آنها طاق گردد، راه و درمانی نماند

می شود آشوب و طغیان می کنند مردم ز جور
بلکه احسان گردد و پایان پذیرد هر فساد

می شود تضعیف ایمانها، نمی ماند قرار
چون که فقر آید، رود ایمان مردم همچو باد

عده ای از دین گریزان ،عده ای با دین ستیز
در نهایت موجب دوری ز دین و ارتداد

تا توانی ریشه ای افساد را افشا نما
وانگهی بر کن زبن آنرا، نگردد ازدیاد

بین فساد میوه را، از کم نماید گسترش
این به ما گوید از آن آموز، می گردد زیاد

گر شود افساد جاری، در درون جامعه
می کند بنیان خراب و می رسد دشمن مراد

گر نباشد زحمتی در کسب مال و کسب علم
جامعه گردد دچار فقر و درد و اعتیاد

شخص فاسدچون نجاسات است اندر جامعه
می نمایاند بشر را او نجس در امتداد

اینهمه کاخ و خرابه در مقابل از کجاست؟
می رسد روزی که آید وقت اظهار و معاد

گر شود افزون فساد و حاصلش تبعیض ها
جامعه گردد دچار اضطراب و ارتعاد

گر شود بنیان خراب و گر شود اجحاف و ظلم
می شود نابود هر گونه تلاش و اقتصاد

مال و ثروت را بدست آور با کسب حلال
پس شود پاینده و فرزند می گردد جواد

کن تلاش خود دو چندان، کن توکل بر خدا
چون خدا وعده نموده مر تو را، کن استناد

این همه احکام دین، در وصف امر و نهی چیست؟
تابسازی خود، نیفتی در فساد و ارتداد

عامل دین می تواند، مانعی باشد ز جرم
پیشگیری می کند افساد را در هر بلاد

دین نمی خواهد ببندد دست و پای آدمی
می نماید راه حق را، راه کج را انسداد

منجی انسان در این دنیای فان ای میثمی
پیروی از اهل بیت و بر ولایت اعتقاد

میرزایی چون کند تبیین فساد و نقش آن
اجر خود گیرد ز حق، امید دارد از جهاد

تا توانی کن رجالی دوری از هر مفسدی
دوری از الله می گردد ، شروع هر فساد

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی و مهدی میثمی


 

قصیده ۷
مباهله

می کند دعوت محمد ، حاکم نجرانیان
تا شود اسلام ، آئین و مرام مردمان
دین اسلام است برتر ، بین ادیان خدا
آخرین دین الهی در هدایت ، بی گمان
اسقف نجران و مردم دعوت اسلام را
می کنند سر پیچی و اکراه می ورزند آن
می کنند اسرار بر آئین عیسای مسیح
بعد حق عیسی بود فرزند او در آسمان
پیروان حضرت عیسی دروغی گفته اند
حق پدید آورده او را همچو انسان ناگهان
گاه می گردیم خلق بی مادر و هم بی پدر
در غلط باشند مردم در خصوص گفتمان
گاه باشد خلق ما تنها ز مادر بی پدر
حضرت عیسی بود از دختری بین زنان
نسل انسانها تداوم یابد و گردد کمال
گر شود تزویج بین مرد و زن در هر زمان
این نشان از قدرت حق دارد و اهداف او
تا نمایاند بشر را، به تفکر در جهان
بودن عیسی چو فرزند خدا گردیده نهی
چونکه قرآن حرف دیگر دارد و شرح و بیان
حضرت آدم بود مخلوق حق همچون مسیح
او ندارد مادر و هم باب اندر کهکشان
گر بود حرف شما صادق، بود آدم چنین
لیک عیسی نیست فرزند خدا، ای راهبان
بعد شور و مشورت، تصمیم می گیرند چنین
هیئتی عازم شود سوی مدینه آن زمان
می کنند بحث و تبادل در خصوص این امور
لیک امکان توافق نیست با هم توامان
شد تباهل عاقبت تنها گزینه بعد شور
جمعی از انفاس نفرین می کنند همچنان
ما اگر ناحق بگوئیم، حق کند نابود ما
حق بود قاضی در این موضوع در میان
گفته شد جمعی ز ما و از شما نفرین کنیم
تا که حق گردد عیان، در بحث فی ما بینمان
لعنت حق را نثار هر که می گوید دروغ
تا که رسوا آن بگردد، می دهد نسبت چه سان
می شود ضایع هر آن کس ظالم و طغیانگر است
چون که حق آگاه می باشد به ظاهر هم نهان
احمد است با فاطمه همراه مولا مرتضی
با حسین و هم حسن بودند ، جمعا در مکان
در عرب رسمی غلط حاکم بود از نقش زن
نقش دختر چون پسر در آیه می گردد عیان
اهل بیت مصطفی دعوت به دین حق کنند
چون ولایت نیست در عرض نبوت بی گمان
شان و جای اهل بیت دارد حکایت این چنین
تا که باقی ماند و هر گز هم نمی گردد خزان
چونکه اسقف دید احمد آمده با اهل بیت
گفت اینان بر حق و تسلیم گردد بی امان
می کنند تصدیق ، گفتار نبی را آن گروه
لیک اسرار جماعت در بقا باشد چنان
جزیه دادند تا بمانند بر مرام و کیش خویش
جایگاه اهل بیت معلوم شد بر دیگران
استقامت رمز پیروزی انسان در نبرد
می شوی پیروز قطعا،در جدال و امتحان
راه حق را گر کسی پیشه کند در زندگی
نیست او را غصه و اندوه و آسیب و فغان
میثمی اسلام باشد برترین دین خدا
راه حق را رو که پیشی گیری از افلاکیان
میرزایی دهد شرحی به ایات و کلام اولیا
سوره ای عمران کند مشروح آنها را بیان
آخرین دین خدا تثبیت می گردد سپس
شد رجالی دین برتز، هم بیان و هم عیان

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 

محرم
قصیده ۸

کاروان عشق آمد ، سوی آنان می رویم
در محرم عشق خود ابراز و گریان می رویم

این محرم چیست، مشتاقان سرا سیمه روند
تا عزاداری کنند ، بی امر و فرمان می رویم

هر که دارد عشق مولا، منتظر باشد رسد
تا کند یاد ورا ، با پای لرزان می رویم

چون محرم می رسد، عالم سیه پوش و غمین
بهر همدری و سوگ آن عزیزان می رویم

کشور ایران سیه پوش و عزادار و حزین
می کنند غوغا به پا، از بهر سبحان می رویم
عشق بر مولاحسین بن علی اندر جهان
شور و غوغایی به پا کرده، شتابان می رویم

شیعیان دارند حسین ابن علی الگوی خویش
بهر بیداری امت، ما فراوان می رویم

صحنه های کربلا دارد پیام و درس عشق
هر که گردد آشنا،با پای عریان می رویم

ظلم و جور ناکثین در کربلا بی حد بود
بهر ابراز محبت با غریبان می رویم

می کنند ظلم و ستم، بر اهل بیت مصطفی
ما به یاد آن عزیزان، خود پریشان می رویم

می شود زینب عزادار و ندارد جز خدا
کوفیان بی وفا، با یاد آنان می رویم

اربعین چون می رسد، مردم ز اقصی نقاط
بهر بیعت با ولایت، روی خندان می روبم

گر رسد فرمان ز اصحاب ولایت هر زمان
ما سراسیمه، شتابان، سوی میدان می رویم

ما همه آماده ی ماه محرم گشته ایم
تا عزاداری به پا و بهر خوبان می رویم

دسته های مردمی ده شب هزاران سینه زن
عشق خود را برحسین ابراز، اشک ریزان می رویم

چونکه در ماه محرم، جنگ حق و باطل است
ما برای یاد ایثار شهیدان می رویم

می دهد درس شهادت ، جملگی یاران او
ما به سوی مکتب اسلام و احسان می رویم

ما وفا دار حسین و جان نثار راه او
از برای بیعت و تکریم و پیمان می رویم
دشمن دون تا قیامت مورد لعن و عذاب
بهر اهداف ولایت با سر و جان می رویم
شیعیان هر سال یاد و شرح عاشورا کنند
بهر اهداف بلند نور یزدان می رویم

خون تازه می رود، بر پیکر اسلام و دین
می شود افشا حقایق، بهر جبران می رویم

سینه زن ها با علم، اینجا و آنجا می روند
عشق خود را بر حسین ابراز و هر آن می رویم
روضه ها و دسته ها بر پا شود گوشه کنار
تا عزاداری کنند، با چشم گریان می رویم
سفره ها بر پا شود از عشق و یاد اهل بیت
نذر می گردد بسی، ما سوی احسان می رویم

هر زمان یاد تو می آید، محزون می شوم
با دلی بشکسته و مجروح ، نالان می رویم

انفس پاک شهیدان، مرقد شاه نجف
گر توانی کن زیارت، سوی درمان می رویم

میثمی افکار ما همواره حق خواه است و بس
ما بسوی عترت و ادراک قرآن می رویم

میرزایی کند وصف محرم ، بیش و کم
چون زبان قاصر بود، با ذکر حسران می رویم

عشق بر مولا، رجالی تا ابد در جان ماست

ما زبهر عشق ایشان کوی یزدان می رویم

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
قضاوت
قصیده ۹

آنچه مردم درظواهر شاهدند ، اصل و ملاک
با قضاوتهای بی جا، دائما در اصطکاک

آنچه می بینی، نمی باشد ملاکی در قضا
مستند باید سخن گفت و مکن مرده خوراک

سخت باشد، تا که یابی واقعیت را نخست
نیت است تنها ملاک گفتگو و افتکاک

می شود تحریف بعضا در احادیث رجال
زین سبب باشد قضاوت، بی سبب آن درد ناک

کسب علم و معرفت افزون کند ادراک ما
دور گشتن از حقیقت، می کند ما را هلاک

شخصیت ها را قضاوت کن نه بر مبنای حرف
جستجو کن، مشورت کن، مستند کن هر حراک

عاشقی در گفتن و ابراز عشق و عشوه نیست

عاشق دلداه مجنون است و می گردد تپاک

بین ربا و بیع را، داد و ستد باشد عمل
ظاهر یکسان، کجا دارند معنی اشتراک

گر کسی ساکت بود، هر گز مگو نالایق است
می نمایاند خودش را دانه ای ، ماند به خاک

نیست پر حرفی مرام اولیا و سالکان
لب فرو بندند، سخن گویند سنجیده و پاک

شیک پوشی کی بود خود عامل مال و منال
ساده پوشی باعث همبستگی و اشتباک

هر کسی گریه کند، از غصه و از غم که نیست
گاه شادی باشدو گه چشمه ای اندر کلاک

گریه های حضرت زهرا بود دشمن شکن
تا به عالم او بگوید علتش بی انسلاک

نقد دلسوزانه و توهین کجا یکسان بود؟
می کند تهمت بشر را خرد و می سازد هلاک

دان مفید است و موثر نقد سازنده و نهی
تا کنی اصلاح راه خود، ز خبط و احتکاک

عده ای با بخشش اموال خود ، دستان تهی
او نباشد همچو مسکین و فقیران آن ملاک

هر که می خندد به ظاهر، می توان گفتا خوش است؟

با طنش مخفی بود، شاید که باشد سینه چاک

قاضی اصلی خدا و ما همه گم گشته ایم
گاه در خود رفته و گاهی قضاوت بی ملاک

دان عمل باشد ملاک حق تعالی در بهشت
حاصل اعمال ما سازد جهنم، نی که خاک

حق بود ناظر به اعمال و قضاوت می کند
امتحان ما در این عالم بود، چون در پلاک 

ظن بد بردن به مردم، کی کند محکومشان
افترا و تهمت بی جا، کند دل را سه چاک

با قضاوت های بی جا، می شود اعمال پخش
می دهی نسبت گناهی، آن نباشد چسبناک

درد ها بر سینه دارد، آن که باشد متقی
می کند مخفی بلایا، بین که باشد چون سلاک

این جهان از بهر ما خلق و بیامد آن پدید
عده ای ناکام رفتند،چون جوان باشد هلاک

آنچه را گفتیم باشد اندکی از بیشمار
هست در ظاهر عمل یکسان ولی باشد به لاک

پس مراقب باش و لب را تا توانی آن ببند
چون قضاوت سخت باشد، گر شود ظاهر ملاک 

دان سخن های سخیف و زشت و بیهوده تو را
می برد اندر سیه چال جهنم یا مغاک

هر که گیرد میثمی دست تو را در زندگی
می توان گفتا هدایت می کند یا انتحاک؟

می کند تبیین قضا را،گر چه باشد دلخراش
میرزایی واژه ها بعضا ثقیل و در هباک

هر که می گوید سخن از عیب و از اعمال ما
نقد دلسوزانه آن باشد رجالی ، تو چه باک

 

سروده شده حسن میرزایی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
امام زمان
قصیده ۱۰

ای که هستی جانشین و مالک لیل و نهار
صاحب عز و جلال و مظهر پرودگار

از نظر ها غایب و در جان مردم جان توست
کی شود ظاهر رخ گلگون و یابم من قرار 

با قیامت می شود عالم پر از نور و صفا
عدل تو جاری شود، هر گوشه و کوی و دیار

عاشق روی و جمال تو سراپا گشته ایم
لحظه ای بر ما نظر کن، در حجابیم و غبار

ای عزیز فاطمه، منجی و هادی در جهان
می کنی محروم ما را از ولایت در نظار

می شود تبیین کلام وحی و اسرار درون
چون امام است و بود عالم ترین آموزگار

می شود روزی بگویی قبر مادر در کجاست؟
نیست جای دفن او معلوم، در کوی و مزار

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون جدش، از غیار

از علائم می توان گفتا ظهورت عن قریب

عمر من باشد،ببینم روی ماهت در شمار؟

ای خدا مردم گرفتارند، کی آید ولی
تا کند بر پا حکومت، بر کند ظلم شرار

صبح جمعه می شود، مردم بخوانندش مدام
با دعای ندبه می خواهند مهر و روی یار

عصر جمعه چون شود، غصه فراوان می شود
کی شود مهدی بیاید، جان کنند او را نثار

 چشم ها در انتظار دیدنت در جمعه ها
ای چراغ زندگی بر ما نظر کن ، در گذار

 صبح جمعه می شود، تا نام تو آید به لب
تا به کی ما از فراقت، در تب و آه و غبار

با دعای ندبه ات، دلها هوای یار کرد
تا به کی خوانیم جمعه، مهدیا با افتخار

 شیعیان در انتظار حضرت صاحب زمان
در فرج تعجیل کن ، با امر حی و کردگار

 قلب ما باشد کویر و چشم ما دریای توست
عصر جمعه می شود، مایوس از روی و عذار

 عصر ما، گشته پر از کبر و غرور و ظلم و جور
نیست کس فریاد رس در این زمان و این دیار

 چون تویی تنها امید ما،انیس جان و دل
تا به کی غایب شوی،ای غایت نور و تبار

 تا به کی در پشت ابری، ای امام آخرین
ظلم و جور و جنگ باشد، با فرامین کبار

جبهه ها آماده ای جنگ و نبرد دشمن است
لشکر اسلام تجهیز و بود صدها هزار

دشمن دون می کند برپا جدال و فتنه ها
در یمن هر روز بمب است و جنایت بیشمار

مردم آنجا فقیر و مردمی آزاده اند
در قیام کربلا همراه و آنان جان نثار

حجت حق گر نماید عدل خود را او به پا
نیست مسکین و فقیری، با قیام شهریار

مالک اشتر بود سردار و همراه علی
زاده شد اندر یمن، این مرد جنگ و کارزار
تا ابد هم میثمی مشتاق روی ماه توست
چون که در راه ولایت عاشقست و بی قرار

مهدی موعود می آید، به امر ذوالجلال
بر رجالی رو نما، ای شیعیان را افتخار

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی و مهدی میثمی

 

 

 

 

باسمه تعالی
گفتگو
وصف استاد

جمکران خانه ی زیبای همه منتظران
میثمی کرد دعا بهر خود و هم دگران

یاد استاد نمودست و کند شکر خدا
چون رجالی بود استاد همه استادان

او نه تنها به ریاضی است که ماهر باشد
مرد تقواست و اخلاق، بود از خوبان

هر چه را داشت رجالی، بنماید عرضه
آسمانی است سخی و بود او پر باران

گر چه بسیار توان صرف کند در تعلیم
مهربان است به حال همه ی همکاران

افتخاریست که شاگردی او را بکنیم
چون پناهی است برای همه ی ره پویان

شعرهایش چو مقالات پر است از معنا
در همه کار نکو گشته وی از ناموران

اعتباریست که او هست در این دانشگاه
شهرتش هست جهانی و شد از معتبران

هنرش در قلمش هست هویدا، بنگر
با «نوای دل» خود گشت هم از پرهنران

فکر او نقطه پرگار ریاضی گردید
راهبر هست همیشه به ره همفکران

میثمی هر چه بگویی ، ز صفاتش بس نیست 
چشم بد دور ز او باشد و از حق خواهان

سروده شده توسط
مهدی میثمی

باسمه تعالی
گفتگو
پاسخ استاد

میثمی گفت نکاتی، که دهم پاسخ آن
ظاهرم هست چنین، لیک چه دانی ز نهان

قطره ای بیش نیم، در دل دریای عظیم
من که باشم، چه؟ در این عالم بی حد و کران
میثمی نیست مرا وصف، چنین که گویی
آنچه را من بکنم، هست وظیفه تو بدان

گر بود لطف خدا، شعر بود هستی بخش
می دهد شعر مرا راحتی روح و روان

شعرهایم همگی مدحت اهل البیت است
من ندارم ز خودم، حرف بجز ذکر و بیان

من که شاگرد توام در غزل و مدح و سرود
می نمایی همه اصلاح و شود شعر روان

تو چه دانی ز درون من و اعمال بدم
نفس دون حاکم و آگاه نه ای از دل و جان

عاشقان جمع بگردند، به ذکرند و دعا
جمکران مرکز میعاد همه مشتاقان

به چه توفیق عظیمی شده حاصل بر تو
خانه ی حق بروی، بهر دعا و طیران

یک شبی گشت مرا ، تا که روم من آنجا
نیمه ی شب که رسیدم، هوا شد طوفان

مردم و منتظران جمع شوند تا دم صبح
می نمایند رجالی همگی ذکر و فغان

سروده شده توسط
علی رجالی

 

باسمه تعالی
چلچراغ
توکل
قصیده ۱۱

هست موسی را توکل در وکالت بر خدا 
می کند تقوای حق را پیشه با ذکر و دعا

کن توکل بر خدا اندر همه احوال خود
همچو موسی باش در باور ، مکن کاری خطا

حق تعالی حافظ ما باشد و روزی رسان
با توکل ، با رضا، آسان شود اعمال ما

حضرت یوسف ز قعر چاه می خواند خدا
نیست او را شکوه و ناراحتی در ماجرا

حق رهاند یوسف یعغوب را، از قعر چاه
می کند فرماندهی، فرمانده ی کل قوا

چون که حق ناظر بود بر خدعه و مکر و فریب
می دهد جا و کرامت، بر نبی نور الهدی

تا توانی با خد ا باش و بجز حق را مگو
با توکل سختی آسان می شود،گردی رها

نیست اندوه و غمی از آتش نمرودیان
می کند یزدان گلستان ، آتش انبوه را

سنگ باران می شود فیلان به امر کردگار
تا بماند حفظ کعبه، از تعرض یا جفا

قدرت حق می شود معلوم بر اصحاب شرک
قدرت پوشالی دشمن عیان و بر ملا

باعث آرامش و آسایش انسان شود
هر که با ذکر خدا مانوس باشد در خفا

هر کجا کاری شود با امر و با فرمان اوست
می کند دریا گهی خشک و دهد جمعی جزا

لشکر موسی رود سالم ز دریا در مسیر
در مقابل لشکر فرعونیان غرق و رها

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
چونکه موسی می کند امر خدا را او ادا

رسم باشد تا شوی مانع ز تعقیب عدو
لشکر موسی نمی گوید، خدایا کن چه ها

نیست شک و شبهه ای در رفتن همراهیان
چونکه لشکر مطمئن بودند از لطف خدا

انبیا در نشر دین و در ادای امر حق
رنج و سختی ها تحمل می کنند بهر رضا

 

خاتم پیغمبران مبعوث می گردد شبی
جبرئیل آورد لوح حق برای مصطفی

آیه هایی را بخواند مصطفی با امر حق
می شود مبعوث بر پیغمبری چون انبیا

گر چه احمد ناتوان از خواندن الواح بود
می کند قادر خدا ، تا لب گشاید در ادا
می شود اسلام عالم گیر و قرآن هادی است
چون پیام حق بود عام و فراگیر و رسا
عنکبوتی می تند تار خودش بر روی غار
تا که احمد در سلامت باشد از تیغ و بلا  

می رود یونس به دریا، بعدترک قوم خو د
حق دهد فرمان به ماهی، کن پیمبر را رها

کمترین لغزش نمی باشد روا بر مخلصین
موجب اندوه می گردد، به خود آید چرا؟

نوح و یاران نبی را از خطر محفوظ داشت
خاطیان نابود گردند ،امر حق باشد به جا

حضرت عیسی به اذن رب به دنیا پا نهاد
منجی مردم شود، در عالمی پر از خطا

حق دهد فرمان به دریا، تا برد موسی به کاخ
ناخدای کشتی موسی بود در هر کجا

می کند رشد و نمو موسی عمران نزد شاه
چون که فرعون مانع و کرده به مردم او جفا

با توکل میثمی، اعمال آسان می شود
خوش به حال آنکه دارد اینچنین روحی ولا

بر خدایت کن توکل ، ای رجالی در امور
چون خدا آگاه می باشد، به اعمال شما

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
چلچراغ
پند و اندرز
قصیده ۱۲

می سرایم از پدر ، من یک قصیده بهرتان
تا که فرزندان کنند اعمال و باشد راهشان

پند و اندرز پدر را بشنو از ما ای پسر
تا شود درسی برای نسل ما در هر زمان

راستی را پیشه کن در زندگی و کار خویش
تا توانی از دروغ بگریز و دوری کن ز آن

گر سخن لهو و لعب باشد، مگو در نزد عام
تا توانی گو کلام  اولیا و عارفان

گر بود کاری صلاحت، جستجو در آن مکن
گر بدانی عیب این و آن، مگو بر دیگران

چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناثواب
حد اوسط بهترین باشد، عزیز و نور جان

گر توانی از امور دیگران پرسش مکن
نیست سودی در تجسس بهر ما با دیگران

تا توانی گو به آرامی سخن با همنشین
کن تو عادت در خصوص گفتگو با مردمان

گر بود رازی به پیشت، نزد خود محفوظ دار
گر شود افشا سخن، نیست رازی در میان 

در سخن گفتن مکن سردی به وقت گفتگو
پیشه کن با گرمی و دقت کلام سالکان

گر بخواهی فهم و ادراک وکمال و معرفت
گر چه دانایی ، مکن اظهار وآنرا کن نهان

سعی کن اظهار داری جاهلی، در کسب علم
کمتر ازآنچه بدانی گو، تو نزد این و آن

این سبب گردد که تو دانا شوی از اهل علم
گر شود لازم سخن گو، نزد مردم هر زمان

تا توانی کسب علم و کسب دانش پیشه کن
کم سخن گو ، تا نگردد ارزش حرفت خزان

آنکه می گوید سخن بیش ازحدود شرع و عرف
می کنند مردم خطابش، همچو جاهل بینشان

تا توانی مستدل گو حرف خود را با عموم
کم سخن گفتن بود نوعی سلامت در روان

گر چه باشی عاقل واهل خرد در کار خود
لیک با مردم سخن کوتاه گو، اندر بیان

مدح خود هر گز مکن، گر چه تو باشی لایقش
کن عمل طوری که مردم خود بگویند آن عیان
تا توانی گو سخن سنجیده و تدبیر کن
قبل هر حرف و سخن مشتاق باشد، هم زبان

گر توانی همنشین شو با بزرگان در امور
بشنو پند و بشنو اندرز عزیزان را به جان

فرد نادان با سکوتش می کنند ابراز فهم
نزد مردم آدم کم گو بود چون عالمان

راز ها را نزد خود مخفی کن و هر گز مگو
چون خدا آگاه می باشد، ز اسرار جهان

گر بخواهی تو سخن گو باشی و صاحب کمال
تا توانی مشنو حرف و گفته های جاهلان

آنچه مردم می کنند اظهار، آن باور مکن
بعد تحقیق و تفحص، می توان گفتا ز آن
از برای کسب دنیا و امور دنیوی
ظاهر و باطن دو تا باشد ،عموما در میان

مشورت کن در امور زندگی و کار خود
گر یقین حاصل نمودی، بی تامل کن تو آن
هست تقوا موجب رشد و کمال آدمی
تا توانی در عمل تقوا نما، نی در بیان

حق تعالی ماند و عالم شود کن فیکون
از خدا یاری بخواه و او بود روزی رسان

میثمی یاد گذشته مشعل ما می شود
می شود تکرار اندر زندگی در کارمان

ای رجالی پند و اندر پدر را کن عمل
اینقدر صحبت نکن، الله گرداند نهان

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
قصیده ۱۳
تکیه بر دنیا


مکن تکیه بر عقل تنها بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر

اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای بصر

چه تدبیر ها می کنی در امور
نهایت دچار خطایی دگر

چو اجرا شود،طرح و برنامه ات
ببینی نقایص، شود جلوه گر

دلیلش بود نقص عقل و خرد
بود شخص کامل، قوی و قدر

پیمبر بود عقل و آن هادی است
شوی چیرها بر مشکلات و خطر

هدایت کند این جهان را ولی
به اذن خدا می شود هر ظفر

شود موجب خسر هر آدمی
هر آن کس کند تکیه برمال و زر

به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر

مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر

نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر

شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
که  باشد فریبنده و پر خطر

چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر

اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر

اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد اجر و پاداش و زر

چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر

هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر

علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر

تو در کسب دنیا ، بکن خود تلاش
مکن تکیه بر دیگران ای پسر

بپرداز حق یتیم و ضعیف
ادا کن به دنیا و با خود نبر

زمانی که کودک و کوچک بدی
بدون کمک، کی تو گشتی قدر

بود وقف تو روز و شب مادرت
همه جان، نلرزان دلش، شه پسر

هر آنکس شود غرق دنیا بدان
نباشد دگر نام و فخر و اثر

بدان عمر ما اندک است و قلیل
نیابی گران تر ز عمرت بشر

بود عمر ما پر بها و گران 
ببر بهره ها و مده آن هدر

مکن تکیه بر خویش و امیال خود
که شیطان دون، می نماید خطر

هدایت کند با کلامش خدا
نجویی کتابی به از آن گهر

کند بیمه ما را در این روزگار
بدان دین و ایمان نیاز بشر

مشو میثمی غره در این جهان
نکرده وفا بر کس و هر نفر

خدایا ندارم بجز تو کسی
رجالی اسیر دل است و بصر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
سردار دلها
حاج قاسم سلیمانی

دریغا اسوه ای ایثارمان رفت   
 ز دنیا محرم اسرارمان رفت
شفیق و رهنما فرزانه قاسم    
 بهین استاد خوش گفتارمان رفت


مرامش در خور صد افرین​ بود            
  چو گل در جمع یاران بهترین بود
صبور و با صفا و با کرامت            
دوای درد دلهای غمین بود


گل بی خار گلزار محبت          
 به حق سر چشمه ی انوار رافت
به هر سختی بود آرامش  ​جان  
   چو باران بهاری با طراوت 


ز جان شیدای آل مصطفی بود 
  گدای آستان مر تضی بود
شود محشور با جمع شهیدان
  که عمری خادم آل عبا بود


 مطیع امر حق در هر غمی بود  
   عزیز و مهربان و گوهری  بود
نوای اهل حق را شد پذیرا    
  گل پر پر شده را یاوری بود


   فلک از کف ربودی گوهری را ​ 
    ببردی بی وفا یک اختری را
تو چیدی آن گل خوش عطر یاران
    جدا کردی ز جانها ، دلبری را


  دو صد افسوس ایشان را ربودی​   
     صفا بخش دلیران را ربودی
که خونش صد سلیمانی کند خلق 
     ز ما مردی چو سلمان را ربودی


  به یکباره گرفتی یار ما را​  
   جدا کردی ز ما دلدار ما را
ز ماتم ساغرما گشته لبریز 
   نکردی رحم، حال زار ما را


خدایا قبر او پر نور گردان        
ورا با جد خود محشور گردان
گذشتن از صراط و وادی حشر  
   برایش از کرم میسور گردان


   عجب رسمی خدا دارد بشر را ​  
    که ما غافل ز اسرار و بصر را
اگر صاحب جمال و اقتداری    
   برد سوی خودش در یک نظر را


بیا ای اهل شور و با لیاقت   
  پذیرا می شوی روز قیامت
مکن حق را ز افکارت فراموش 
چو خواهی نزد او لطف و سعادت

 
 هدف از خلقت انسان چو خواهی
    تکامل باشد و زهد الهی
بشو تسلیم در امر الی الله          
   اگر خواهان رشدی و تعالی


  خدایا من رفیق  نفس پستم 
    ​در این دنیا اسیر و خود پرستم
قبولم کن مرا در درگه خود   
   که باشم عاشق و وقف تو هستم


خداوندا عطا کن عشق جان سوز 
   ندارد بینوا فهمی دل افروز
گدایت طالب اسرار هستی است
بخواهم لطف تو اندر شب و روز  
  

سلیمانی بود جایش چه عالی
شفاعت می کند او بر رجالی؟
اگر چه وصل حق باشد تمنا
دعا کن بر من بشکسته بالی


سراینده دکتر علی رجالی
۱۳۹۸.۱۰.۱۶

 

 



باسمه تعالی
چلچراغ
قصیده ۱۳
تکیه بر دنیا


مکن تکیه بر عقل تنها بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر

اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای بصر

چه تدبیر ها می کنی در امور
نهایت دچار خطایی دگر

چو اجرا شود،طرح و برنامه ات
ببینی نقایص، شود جلوه گر

دلیلش بود نقص عقل و خرد
بود شخص کامل، قوی و قدر

پیمبر بود عقل و آن هادی است
شود چیره بر مشکلات و خطر

هدایت کند این جهان را ولی
به اذن خداوند آید ظفر

شود موجب خسر هر آدمی
هر آن کس کند تکیه برمال و زر

به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر

مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر

نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر

شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
بریزد فراوان ز خون جگر

چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر

اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر

اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد این شجر بار و بر

چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر

هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر

علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر

تو در کسب دنیا بکن بس تلاش
مکن تکیه بر دیگران شه پسر

بپرداز حق یتیم و ضعیف
ادا کن به دنیا و با خود نبر

زمانی که کودک و کوچک بدی
بدون کمک کی تو گشتی دمر

کند وقف تو روز و شب مادرت
مکن پس دلش را تو زیر و زبر

هر آنکس شود غرق دنیا بدان
نباشد دگر نام و فخر و اثر

بدان عمر ما اندک است و قلیل
نیابی گران تر ز وقت سحر

بود عمر ما پر بها و گران
ببر بهره ها و مده آن هدر

اگر تکیه بر مال دنیا کنی
بگردی تو از راه خوبی به در

هدایت کند با کلامش خدا
نجویی کتابی به از آن گهر

کند بیمه ما را در این روزگار
بدان دین و ایمان نیازی دگر

مشو میثمی غره در این جهان
نکرده وفا بر کس و هر نفر

رجالی ندارد به جز تو کسی
از او دور کن هم بلا هم ضرر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

حضرت فاطمه (س)

قصیده اول

مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه       
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه

 چند بیت این قصیده گفته ام اندر بقیع
گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه

روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع
بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه

هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو
کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه

من ندانم در کنار احمدی یا مجتبی
حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟

مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش
چون ستم شد باعث آن احتضار فاطمه

گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار
جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او 
تا نماید راه زهرا و مزار فاطمه

هست مولا همسر و همدم برای فاطمه
نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه

بود زهرا در کمال عزت و آزادگی
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه

قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه

عشق زهرا چون حسین ابن علی اندر قلوب
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه

هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه

عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه

هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه

سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
شد شهید هم محسن و آن جان نثار فاطمه

حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه

آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه

شد جهان در گردش اندر نور زهرا از قدوم
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه

نیست همتایی در عالم همچو زهرای بتول
او گل بی خار باشد ، در دیار فاطمه

مردم اهل فدک دادند هدیه بر نبی
نیمی از ملک فدک، در اختیار فاطمه

می دهد احمد به زهرا ، هدیه ی اهل فدک
پس گرفتند ملک زهرا، از تبار فاطمه

ادعای غاصبان ، بیرون ز احکام خداست
چون فدک در اختیار و انحصار فاطمه

غاصبین قدرت و جاهل ز احکام خدا
می کنند با این عمل، خود انزجار فاطمه

گفت پیغمبر علی حق است وحق هم با علی
می دهد مولا شهادت، افتخار فاطمه

سالها صاحب بود، زهرای اطهر ملک را
بار دیگر می شود در اختیار فاطمه

می نماید حق خود را از طریق سهم ارث
کی شود مخدوش حق و اعتبار فاطمه

شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون اولاد و تبار فاطمه

روح و جان مملو ز الطاف یگانه دختر است
چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه

آدمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه

غیر اشعار تشیع، شعر دیگر تو مخواه
چونکه ما خدمتگذار اقتدار فاطمه

گشت پایان این قصیده از برای یاد او
در رثای آن حیای باوقار فاطمه

در قیامت میثمی ظلم به زهرا ، آل او
کی بود بی پاسخ آن شب های تار فاطمه؟

فاطمه اول شهیده،ای رجالی در مصاف
حفظ دین باشد امید و انتظار فاطمه

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
نصیحت
قصیده ۱۶

از بزرگان ادب آموز ، اخلاق و بیان
مشعلی باشند رخشان، در زمین و آسمان


پند و اندرز پدر را بشنو ، اکنون کن عمل
چون زداید رنج ما را ، با بیانش بی امان


راستی را پیشه کن در زندگی و کار خود
کن تو پرهیز از دروغ و افترا در هر مکان


گر سخن بیهوده باشد، آن مگو بر مردمان
تا توانی باز گو ، از گفته های عارفان


گر بود کاری صلاحت، استخاره شرط نیست
با تدبر،با توکل کن عمل، آن بی گمان


چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناصواب
حد اوسط بهترین تصمییم باشد، آن بدان


با صداقت کار خود را کامل و انجام ده
نیست ما را حجتی، در کار ناقص هر زمان


گو به آرامی سخن در محفل اهل قلم
پیشه کن افتادگی را در کلام وهم بیان


گر بود رازی به پیشت، نزد خود محفوظ دار
گر شود افشا سخن، شایسته نبود آنچنان


در سخن گفتن مکن سردی، به وقت گفتگو
حق مطلب را به گرمی و به دقت، آن رسان


گر بخواهی فهم و ادراک وکمال و معرفت
گو سخن اندک، ولو داری علومی هم نهان


سعی کن اظهار داری کوچکی در راه علم
گر چه دانایی ، مکن اظهار فضلی توامان


می شود افزون دو چندان، علم و درک آدمی
گر شود لازم سخن گو، نزد مردم در جهان


کسب علم و فهم قرآن پیشه کن در زندگی
کم سخن گو تا نگردد ضایع چون برگ خزان


مستدل گو حرف خود را با عموم مردمان
کم سخن گفتن بود نوعی سلامت در روان


آنکه می گوید سخن بیش ازحدود و شرع و عرف
دان خطابش می کنند جاهل، میان مردمان




گر که باشی عاقل و فهمیده و صاحب کلام
از بیان حرف نا سنجیده کن دوری ز آن


مدح خود هر گز مکن، گر چه تو باشی لایقش
کن عمل طوری که مردم خود بگویند آن عیان


گو سخن سنجیده و تدبیر در افکار کن
چون برد بالا و پائین، تیغ بران زبان


فرد نادان با سکوتش می کند ابراز فهم
نزد مردم آدم کم گو بود چون عالمان


تا توانی با بزرگان وقت خود را پر نما
پند و اندرز عزیزان را شنو با گوش و جان


راز ها را نزد خود مخفی کن و هر گز مگو
چون خدا آگاه می باشد، ز اسرار جهان


گر بخواهی عزت و مشهور گردی در کمال
تا توانی مشنو حرف و گفته های جاهلان


آنچه مردم می کنند اظهار، آن باور مکن
بعد تحقیق و تفحص، می توان گفتا ز آن


از برای کسب دنیا و امور دنیوی
ظاهر و باطن دو تا باشد ،عموما در بیان


مشورت کن در امور زندگی و کار خود
گر یقین حاصل نمودی، بی تامل کن تو آن


هست تقوا موجب رشد و کمال آدمی
در دو دنیا کار ساز و می برد سوی جنان


حق تعالی ماند و عالم بود در دست او
از خدا یاری بخواه و او بود روزی رسان


میثمی یاد گذشته مشعل ما می شود
می شود تاریخ تکرار و بود درس و فغان


کم سخن گو ای رجالی،حرف خود را کن عمل
تا کند بر دیگران تاثیر ، در روح و روان


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
حسادت
غزل(۱۷)


حسد را تو اندر قیاسی نگر
شود موجب درد و اندوه و شر


شود جسم و جانت اسیر هوس
نمایی به خویشان خود درد سر



کند خوار و بیمار و افسرده ات
ندارد حسادت، خوشی و مفر



ندارد بجز خدشه بر روح تو
بکن از حسودان فرار و حذر


چو خواهی علاج حسادت کنی
تو بشکن غرور خود و بین ثمر


تهی کن هوای درونت ز رشک
مده عمر خود را به یغما هدر


دو چندان نما قدرت خویش را
نبینی در این ره خطا و خطر


شناسایی ذوق ما لازم است
خدا داده ما را چو عقل و بصر


توانایی ما عظیم است و بیش
تجلی شود با تلاش و اثر


هویدا شود کوشش و کار ما
برونداد آنها شود جلوه گر


حسادت بود رشک و آن ناپسند
چه سودی بری جز خسارت، ضرر


بشر صاحب فهم و ادراک و هوش
تو کمبود خود را مجو از دگر


حسود است رنجور و افسرده حال
علاجش نباشد، ز سیم و گهر


مکن سیم و ثروت عیان نزد عام
بکن مخفی از مردمان مال و زر



عقاید، روابط، مصون کن زغیر
چو خواهی کمال و شوی بهره ور


حسادت ، برادر برد قعر چاه
ز بیشی احسان و خوی پدر


بکشتا برادر ،چو هابیل را
حسادت بود ریشه ی این غدر


برد رشک شیطان به آدم ز خاک
شود رانده از درگه ذوالقدر



رقابت گزین کن ، بجای حسد
نشان ده کمال خودت با هنر


زند صدمه بر آدمی روز و شب
مشو غافل از خصم و چشم و نظر


سخن چین حسود است و خالی ز مهر
بود خاین و فاسد و فتنه گر


خبر چین کند تفرقه با نفاق
گرامی نباشد به نزد بشر


بدان نزد مردم ،حسودان حقیر
مجو جز غم و حزن و رنج و هجر


حسادت ندارد تمامی کنون
مرو سوی آن ،چون کشد هر نفر


چو بیند حسودی سعادت تو را
شود آتش قلب او شعله ور


چو شاهد شود، غصه و رنج را
شود روح او شاد و بینی نظر


بگو بر حسودان، به ظاهر ستم
که گردد تو را حافظی چون سپر


هدایت نما خالق جن و انس
حسودان به راه صحیح و ظفر


ندارد امیدی به مردم همی
کند میثمی آه و ناله سحر


خدایا کمک بر رجالی نما
عطا کن ورا حکمتی زین سفر


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
عاشق و معشوق
قصیده (۱۸)


عشق ها گاهی مجازی باشد و گاهی نهان
عشق عارف بر خدا باشد، کند آتش فشان

 

دل کند لرزان و سازد شعله ای آتش فزون
روح سوزان می شود خواهان یار و هم زبان

 

عشق  اسطرلاب  اسرار است واسباب عروج
همچو پیچک می تند بر جسم و بر انداممان


عشق خورشید دل است و عامل نور و صفا
می کند احیا، دگرگون،قلب هر پیر و جوان


حق تعالی می نهد آنرا درون آدمی
تا رساند عاشقان را در جوار جان ستان


عشق باشد مرکب اهل دل و اهل سلوک
می برد عشاق را ، در ماورای این جهان


عشق ورزی بر خدا، سرشار از مهر و صفاست
اوج گیرد آدمی از قعر عالم، بی امان


گر بخواهی نور یزدان، رو به سوی کبریا
تا توانی کن فزون، عشق خدا در هر زمان


عشق حق ، مقدور گردد با نیایش با رضا
در رضای حق تعالی، با عمل بین ناگهان


عشق دنیا کی رساند ،اهل دنیا را به حق
نیست راهی،جز ره ایمان و تقوا در میان


عشق های دنیوی گرچه به ظاهر دلربا
گاه حیوانی، گهی عقلی، گهی بهر جنان


عشق ورزی بر خدا، در حذف دنیا از گناه
عشق بر یزدان حقیقی باشد و گه آن نهان


عشق ما با عشق عارف، دان دوتا باشد ولی
سیر ما در خاک باشد ، سیر او در کهکشان



عشق ورزی بر خدا و عشق او در سینه ها
هست منصوری برای رشد انسان بی گمان


عشق خود را بر رضای حق تعالی کن نه غیر
فرق ها بسیار باشد، از زمین تا آسمان


من نمی دانم ز ذات حق تعالی اندکی
فهم مردم،چون جنینی در رحم ماند ز آن


کی جنین را، از شرایط در جهان بعد خود

 

کی جنین را باشد آگه از شرایط در برون
نیست او را حس و درکی از ورای جسم و جان


عشق را تفسیر و تعبیرش خطا و باطل است
گوهری باشد گران سنگ و بود دری چسان



دان که دنیا همچو دریایی بود پر جنب و جوش
پر ز طوفان و تلاطم باشد و موجی چنان



می رساند کشتی عشق و ولایت آدمی
جملگی ما را به ساحل، پس توسل کن به آن


عشق ما عشق حقیقی بر خدای لایزال
دیدن یار و لقای حق تعالی بی امان


عشق عارف بهر حق جان دادن و ترک دیار
شوق دیدار و لقای یار دیرین، هر زمان



عشق سالک از برای کسب دنیایی که نیست
عشق او بر حق تعالی،خارج از ذکر و بیان


کی به مقصد می رسد غافل ز ایمان و خدا
نیست راهی جز صراط مستقیم عارفان


تا توانی کن عمل احکام بی همتای حق

هست معراج بشر، در پاکی روح و روان



پا نهادن بر دل و امیال و انفاس درون
می کند هموار عشق حق تعالی بی گمان


بین گناهان سد راه و مانع وصل و لقا
معصیت ها باعث افسردگی و صد فغان


خود شناسی ،باعث رشد و لقای کبریاست
بندگی کن بر خدا و نهی کن نام و نشان


میثمی خواهان عشق واقعی باشد نه غیر
از خدا دارد تمنا ی وصال و نور جان


ای رجالی، عشق دنیا نیست جز دلبستگی
بین خلایق را کند رسوای عالم هر مکان



سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


 

باسمه تعالی
فراز هایی از مناجات حضرت علی
نقش خدا در زندگی


می سرائیم مناجات علی در شب تار
می دهد درس تواضع به بشر در اعصار


ذکر مولای بود تکیه کلام حضرت
دان خدا صاحب عز است و کمالات و خیار


او بگوید صفات ز خود و حق و هم خالق

چون عزیز است خدا در نظرش هم بسیار


از خدا می طلبد عفو و کند راز و نیاز
حق بود سرور او در نظر و در افکار


در مناجات و دعا ذکر خدا بر لب شد
مغفرت خواهد و آمرزش خود از ستار


می کند راز و نیایش ، طلب عفو و کرم
مسجد کوفه شود مرکز و میعاد شعار


او بخواهد ز خدا فرصت جبران امور
کی نمودست خطایی که کند توبه ز یار


ای علی چون تو بگویی چنین با مو لای
ما که باشیم در این مهلکه و موج بحار


ما اگر عاصی و عصیان گر و خاطی هستیم
تو عزیزی و شفیعی و خداوند وقار


می دهی درس به ما ، در طرق راز و نیاز
چون شناسی تو خدا را به یقین و ابصار


می کند ذکر حقایق چو رسد وقت حساب
چون فرار پدر از کودک و بالعکس ز نار


نبود حامی کس چون پدر و مادر و دوست
دان که اعمال بشر کرده ورا سخت دچار


قلب پاک و عمل صالح ما در دنیا
ناجی ما شود از دوزخ و گمراهی و زار


ای خدا رحم نما بر فقرا و اسرا و مسکین
چون ندارند کسی جز تو و باشی انصار


ای خدا خالق هستی و فلک در عالم
ما گرفتار هوا و هوسیم و انکار


بنما رحمت خود را به خلایق هر دم
چون که در رنج و عذابیم ، تویی خود مختار


خوش به حال شهدا و سلکا و عرفا
می رسند با دل آرام و متین بهر نگار


ما که در غرق گناهیم و کماکان غافل
راه حق را بنما ، صاحب عز و غفار

،،
می شود فرد پشیمان ز عمل در دنیا
لیک فرصت نشود تا که کند چاره ی کار


گر کند توبه به درگاه خدا روز حساب
نیست سود و ثمری وقت قضا از کردار


چون قیامت برسد نیست تمایز و فراق
جز خدا نیست کسی  صاحب امر و اظهار


آتش روز جزا هست عظیم و سوزان
نیست پرهیز از آن ، بهر امیری شرار


نتوان امر کنی بر فقرا و ضعفا چون دنیا
قدرتی نیست به جز قدرت حق در اقطار


چون تویی مظهر پاکی و خلوص و احسان
حب خود بر دل ما بیش نما ای دلدار


لحظه ای یکه و تنها مگذارم یا رب
چون که هستی تو حکیم و تو علیم و ابرار


ما نباشیم به جز حاصل نقشت به جهان
تو نمودی فلک و چرخش عالم به مدار


هدف از خلقت ما رشد و عبادت به خداست
چون نبی خلق نمودی که بود بنده و یار


ما که عاجز ز بیانیم و نداریم توان
تا نمائیم حقایق ز جهان و اسرار


میثمی کرد تمنا ز علی بهر امور
تا بخواهد ز خدا عزت و جاهی سرشار


چون رجالی است پشیمان ز گناهان خودش
ای خدا مغفرت و بخشش اعمال بدار


سراینده
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


باسمه تعالی
فرازهایی از مناجات حضرت سجاد
مناجات المحبین
قصیده(۲۰)

می کند ذکر و دعا ، مظهر عرفان و وقار
ساجد و عابد درگاه خداوند کبار


می سرائیم مناجات علی ابن حسین
یاد حق را بنماید کماکان اظهار

 

حربه ی نور خدا در پی اعمال یزید

در سلوک است و عبادت ، چو دعا و اذکار


می کند گریه به درگاه خدا در شب و روز
چون حبیب است خدای سحر و لیل و نهار


او بدیدست محبت ز خدا در همه حال
دان عزیز است خدای قمر و شمس و قطار


می کند راز و نیایش به خدا در هر وقت
او بود حامل اهداف بلندی ز تبار


هر که بیند محبت ز خدا در کارش
کی رود پیش گدایان و فقیران هر بار


می رساند خدا روزی مردم شب و روز
می دهد روزی هر قشر و یتیمان وصغار


از خدا می طلبد فرصت دیدار جمال
او نشیند به نظاره به کنار قد یار


از سعادت بگوید سخن و فیض حضور
تا که محروم نگردد ز توجه ز نگار


هر کسی قرب خدا را به دل و جان یابد
کی رود نزد غریبان و شیاطین ز نار


می کند بندگی و سیر و سلوک و تقوا
تا کند کسب مقام قربا از غفار


در قضاوت نکند‌ حکم به جز حکم خدا
چون خدا شاهد و ناظر بود و حق جبار


شرط حب است ، لقای دل و جان با یزدان
گر بخواهی ثمر حب خدا ،کن دیدار


او دهد شرح و کند وصف مقام قربا
هر که آن کسب کند ، باعث عز است و قرار


از خدا می طلبد قرب و مقامی والا
او نخواهد کسی غیر خدا در افکار


گر شوی راضی و خشنود به تقدیر خدا
می شود حب خدا بر دل و جانت بسیار


ای خدا بندگی و زهد عطا کن بر ما
راه قرب است عبادت به خدای غفار


این مقامی است که مخصوص امامان باشد
با ریاضت بتوان کسب کنی منصب یار


می زداید محبت به غریبان را حق
تا فقط حب خدا جلوه کند در انظار


چون نماید خدا قدرت خود را بر ما
حق بود حافظ ما در خطر و هر پیکار


شوکت و عزت ما در گرو لطف خداست
او دهد قدرت و او صاحب عز است و خیار


ما سزاوار عنایات خدا می باشیم
خالق روز و شب و فصل زمستان و بهار


ما بمیریم به شب ، زنده بگردیم به صبح
آنکه قادر به چنین است مجو جز قهار


روح و اندام بشر رشد نماید دائم

آن شود کامل و هم رشد کند در پندار


حق نخواهد ز ما رشد و نموی تنها
آنچه بالا ببرد زهد و تواضع ، اذکار


می برد عرش تو را ، خالق یکتا با خود
می دهد عز و مقامی ، خداوند دیار


خوش به حالت چو روی سوی خدا ، عرش برین
در جوار شهدا باشی و در منصب یار


میثمی خواست جمال شه جان بهر کمال
می شود سینه ی او مملو عشقی سرشار؟


تا به کی شعر سرایی تو رجالی با عشق
گر توانی قدمی بهر کمالت بردار


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


باسمه تعالی
فراز هایی از مناجات حضرت علی (ع)
مناجات شعبانیه
قصیده ( ۲۱)

می نماید علی سوز و گدازی بسیار
با خدایی که بشر عاجز وصف است و نگار


می سرائیم مناجات علی در شعبان
پر ز اوصاف رفیق است و سراسر از یار


این دعا نیست ، مناجات بود با یزدان
می کند وصف خود و وصف خدا را هر بار


گفت حضرت به خدایش ، خداوند کریم
من چه گویم که تو آگاه ز هر کار و شعار


من که محتاج توام در دو سرا بیش از حد
بنما فضل خودت بر من محتاج کرار


از خدا می طلبد ذکر مداوم بر لب
تا کند نور خدا کسب و رود بر دربار


می کنی حکم خدا ، روز قیامت همه را
بنما شاد دل عاشق روی و رخسار


من سپاسم به تو باشد ابدی ، بی پایان
نشود شکر من از خالق یکتا انکار


او بخواهد ز خدا قلب سلیم و نظری
ای خدایی که بگفتی بطلب در شب تار


می نماید طلب از یار ، سلامی و درود
شنود حرف ورا در مه شعبان ستار


از خدا خواست علی ، تا که کند حق ابراز
یک سلامی بفرستد ، به محمد و تبار


عذر خواهی کند از سرور و مولای خودش
چون بپوشاند خدا ، غفلت او را هر بار


او بود پاک و مبرا ز خطا و عصیان
می دهی درس بشر ، در سخن و در گفتار


می کند شکر خدا را، که بود ناجی او
فطرتی داده که هشدار دهد گه اخطار


ای که هر چیز بود در بر تو هم ناچیز
 آن شود خاضع و فرمانبر تو در پیکار


می رسد نیکی یزدان به بشر در همه حال
ای خدا قطع مکن در پس مرگم انصار


می دهی خلق پناه و بکنی دور ز خصم
هر که دارد ره یزدان نشود کوچک و خوار


چون هدایت بنمایی چو مرا در همه حال
می توان گفت تویی حافط ما در انظار


من نبودم ز الطالف الهی محروم
می کنی همچو حیاتم محبت سرشار


من پناهم تویی ، صاحب فضلی و کمال
بنما لطف مرا از کرمت ای قهار


چون تو آگاه ز من هستی و نیات درون
بنما عفو خدا ، چون که تو باشی غفار


می کند او طلب از یار ، ببیند او را
از خدا خواست صدایش شنود در اذکار


من بپا خواسته ام تا که کنم راز و نیاز
سایه افکنده مرا لطف تو بی حد و شمار


تو سزاوار عبادت و نیایش هستی
نیست کس لایق تسبیج بجز حی نظار


ای خدا مالک هستی و منم همچو گدا
بنما راه صحیح و تو بده عز و خیار


گر چه من غافلم از لطف خدا در دنیا
لیک نعمات تو آگه کند و هم بیدار


چون خدا داده ندا تا که بخوانی او را
تو مکن غفلت و ده پاسخ وی را ،نه فرار


ای خدا مستی و غفلت ز وجودم کن دور
در جوانی شده ام غره و مغرور و شرار


میثمی کرد تمنا که کنی رزق فزون
ای خدا حاجت او را تو ادا کن هموار


چون رجالی است خطا کار در این عالم دون
از خدا می طلبد مغفرت و چاره ی کار


سراینده
علی رجالی و مهدی میثمی

 

باسمه تعالی
فرازهایی از مناجات حضرت سجاد(ع)
مناجات التائبین
قصیده (۲۲)
 

آن خدایی که بود توبه پذیر و غفار
می نماید همه را سوی فلاح و اطهار

 

از مناجات علی ابن حسین توابین
می کنند ناله و گویند همی استغفار

 

می سرائیم مناجات دگر از سجاد
می نماید به ما نحوه ی توبه اظهار

 

پانزده ادعیه دارد علی ابن حسین
گر توانی تو قرائت کن و آن استمرار

 

این مناجات بود ادعیه ی خمس عشر
می گذارد اثری بر دل و جان و رفتار

 

با تضرع چو بخوانی چنین ادعیه ای
استجابت بنماید ، خداوند کبار

 

آن لباسی که بود بر تنمان از غفلت
سبب رنج و بلا گردد و خسران هر بار

 

شده ام خوار از این ذلت و آثار گناه
دوریت موجب بیچارگی و گریه و زار
 

مرده گشته است دلم از گنه و کبر و فساد
زنده گردان مرا ، چون که تو هستی ستار

 

من ندارم کسی ، غیر تو ای دادرسم
گر پذیرا نشوی ،من چه کنم ای قهار


 

می کنم گریه و زاری و فغان درگاهت
تا پذیری دل بشکسته و پر گرد و غبار


 

من که شرمنده و رسوای دو عالم شده ام
از گناهان و خطاهای فراوان بسیار

 

ای خدا روز قیامت تو بیامرز مرا
گوشه چشمی بنما ،نیست امیدی ز تبار

 

هر کسی منتظر راه و نجاتی باشد
توبه کن گر تو بخواهی رهایی و قرار

بنما عفو مرا ، چون که ندارم جز تو
که کند بخشش و نادیده بگیرد اقرار

 

چشم پوشی بنما خالق یکتا از ما
در گذر از گنه و کار خلافم در کار

 

تو گشودی در عفو ، بر همه پیر و جوان
نام توبه است بر آن باب و کند دور ز نار

 

این خدایی که گشوده است در توبه چنین
نیست ما را حرج و عذر و بهانه از یار

 

من کنم شرم ز اعمال خودم روز حساب
تو بپوشان لباسی که دهد عز و وقار

 

ای خدا رحمت خود را بنما بر همگان
ابر احسان و محبت بکند دل بیدار

 

آن بشوید عیوب و گنه و نفس درون
نیک دانم که تویی یاور و بر ما انصار

 

نیست راهی که نگردد به خدا آخر ختم
پس چرا غیر خدا راه دگر ، چون کفار

 

او بود حامی ما ،خواه کنون ، رستاخیز
توبه کن درگه یزدان ، که بود او غفار

 

حق بود راز نگهدار و بود حافظ ما
کن امیدم دو چندان ، نهایت ز هزار

 

من امیدم به تو باشد ، تویی صاحب ما
ای که داری همه چیز و منم غافل و خوار

 

ای خدا معصیت و کبر و حسد دور نما
بنما عفو مرا از گنه و کن هشیار

 

چون خدا علم تو داری ز توان و حالم
پس نما لطف و مدارا ،خداوند خیار

 

من نخستین گنه کار نباشم ، خدایا بخشی
من پشیمانم و نادم ، تو را شکر گذار

 

میثمی کرد تمنا ز خدا بهر امور
او امیدش فقط صاحب لیل است و نهار

 

از خدا خواست رجالی فرج مهدی را
او بود منجی ما ، ناجی ما هم قهار

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از مناجات موسی ابن جعفر(ع)
رهایی از زندان
قصیده (۲۳)


گر بخواهی رمز و اسراری فراوان در دعا
کن قرائت این مناجات و نیایش با خدا


حضرت موسی ابن جعفر می کند راز و نیاز
او به یاد آرد خدا را در ستایش هم دعا


آن امام متقی دارد تقاضایی ز حق
از خدای خود طلب کرده رهایی از جفا


می نماید او مثل هایی ز انواع حیات
در رهایی و برون رفت از خفا و انزوا


ای که بیرون آوری اندر میان سنگ و خاک
یک درختی را که گردد در پی امرت به پا


همچنین آتش برون آری ز سنگ و آهنی
کن اجابت حاجتم را ای خدای جان فزا


طفل را بیرون کنی از پرده ای اندر رحم
می کنی او را رها در قید و بندش از خفا


روح را خارج کنی از بین اعضای بدن
می رود بر درگه یزدان و می گردد جدا


تو توانی شیر را خارج کنی از بین خون
مطمئنم گر بخواهی ، من بگردانی رها


حق پذیرد حاجت حضرت ، کند آزاد وی
او بود در حصر هارون ، امر حق گردد ادا


هفتمین اختر بود آگاه از آزادیش
این پیام احمد است بر آن امام و مقتدا


گفت هارون قاصدی آمد به خوابم با سلاح
کن رها فورا امام هفتم از رنج و بلا


گر چه کاظم شد رها از بند و زنجیر عدو
لیک هارون می کند او را شهید و شد رضا


نیست همتایی و مانندی چو خالق در جهان
کس نزائیده ورا در عالم و عرش و سما


می کند کاظم عبادت قبل هر درخواستی
حاجت خود را نماید ،بعد از آن حمد و ثنا


رو به قبله می رود بعد از طهارت هم وضو
تا کند با حق مناجات و نیایش در خفا


با تواضع می کند راز و نیایش سوز و آه
این بود آداب سالک در نیایش با خدا


می کند او زمزمه آیات یزدان را به لب
آنچه بیند از تجلی خدا باشد ولا


می رسد روزی هر کس با توکل با تلاش
می نماید او سخن از رزق و از روزی ما


گاه باشد مستقیم و ، گه طریقی بی گمان
مطمئن است از خدایش ، می دهد رزق ورا


گفت حضرت می کنم طاعت ز حق در بندگی
تکیه گاهم باشد و تنها امیدم هر کجا


من موحد هستم و یکتا پرست و حق پرست
من نکردم در اطاعت خود پرستی و خطا


گر چه نافرمان شدم در زندگی و در امور
تو عظیمی و کریمی و رحیمی بهر ما


از خطاهایم پشیمانم ،ندارم من کسی
مغفرت خواهم خدایا ، گر بود لغزش مرا


می دهم جانا قسم بر مصطفی و آل او
تو بیامرزی مرا؟ ، ای مظهر جود و سخا


تو مبرا ز عذابی ، تو امامی و شفیع
چون که معصومی و دوری ز گناهان و خطا


می دهی درس توکل به خدا بر همگان
حق رهاند چو منی ، بند اسارت همه جا


نیست کس دادرس و ناجی ما جز یزدان
ایمنی بخش خدایا ، تو بیامرز مرا


میثمی مشغول علم است و گرفتار درون
کن رهایش از هوای نفس و از شیطان ورا


گر بخواهی تو رهایی از دل و امیال خویش
کن رجالی زهد و تقوا پیشه و روحت رها


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از زیارتنامه امام رضا(ع)
قصیده (۲۴)
 

قطعه ای از جنت است صحن و سرای اوصیا
مرقد پاک امام هشتم و روحی فدا
 

گر بخواهی جنت و باغ بهشتی در زمین
در زیارتگاه آقایم علی ، مو سی الرضا
 

صحن های پر نقوش و صحن های بی نظیر
در کنار هم نموده جنتی زیبا به پا
 

من ببوسم مرقد پاک امام هشتمین
می گذارم چشم خود را بر ضریح مقتدا

 

مشهد است آرامگاه حضرت هشتم امام
کن زیارت مرقد پاک شهید جانفزا
 

رو به طوس و کن زیارت مرقد پاک امام
بین چه گنبدهایی از فیروزه و آب طلا
 

غسل کن قبل از زیارت در ورود و هم طواف
بر لسان آور کلام اهل بیت و اولیا
 

شیخ طوسی می کند تحریر این ادعیه را
این زیارت نامه از اولاد زهرا چون رضا
 

گر بخوانی این زیارت از امام شیعیان
روح و جانت را دهد آرامش و یابد صفا

 

خوان نمازی بر سر قبر امام مسلمین
کن دعا بر والدین و برجمیع انبیا
 

چون شفیع باشند درگاه الهی هر کدام
کن توسل بر امام و اولیا و اتقیا

 

چون که وارد می شوی اندر حرم بهر طواف
لازم است گویی شهادت بر محمد ، بر خدا

 

عذر خواهم از امامم بابت کبر و حسد
از گناهان توبه و از او بخواهم من شفا
 

در زیارت از خدا خواهی که بر آل رسول
یک سلامی را نماید بر امام و مقتدا

 

وانگهی گویی صفاتی از امامان تک به تک
هر یکی باشند خلیفه بر زمین و در هوا

 

از خدا خواهی سلامی بر محمد ، فاطمه
یک درودی بر حسین و بر حسن ، هم مرتضی
 

در زیارت می کنی یادی ز اصحاب رسل
چون خلیل الله و دیگر انبیا را در دعا

 

با تولی از محبین ،حب خود را کن عیان
تا توانی رو به سوی عترت و آل عبا

 

کن تبری از شیاطین و عدوی اهل بیت
لعنت یزدان بود بر جملگی ، در هر کجا
 

ای خدا روز قیامت چون رسد وقت حساب
قاتلان اهل بیت مصطفی را ده جزا

 

بالاخص کفار و افراد پلید و دون صفت
قاتلین اهل بیت مرتضی در کربلا

 

جز خدا نبود کسی قادر که بخشد این حقیر
ای خدا عفو نما هر گنه و کار خطا

 

ای خدا حفظ نما بنده در این کون و مکان
چون که باشی تو امید همگان در همه جا

 

نیک دانم که تویی حافظ ما در هر حال
ای پناه بی پناهان و غریبان هر کجا

 

چون امامان کریمند و بزرگ و محبوب
می کنم مدح و ستایش ، امام و شهدا

 

بار الها بنما لطف و عنایت هموار
ای خدا دور نما شر شیاطین همه جا

 

سینه ام بگشا خدایا از کمال و معرفت
تا به لب آرم پیام ذوالجلال و کبریا

 

ذکر تو با یاد تو آرام گرداند دلم
بار الها بنما پاک دل و روح مرا 

 

میثمی خواهان عز است و کمال و معرفت
با شفاعت کردن اصحاب آل مرتصی

 

ای رجالی ، با توسل بر رسول و آل او
بیمه کن خود را ز انواع حیل ها و جفا

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از زیارت جامعه
امام هادی(ع)
قصیده (۲۵)

 

جامعه آئینه ی آل علی و انبیاست
آن کلام عارفان و سالکان و اولیاست

 

 

می کند تبیین اصول دین و احکام خدا
هادی امت سلاحش در کلام و در ثناست

 

 

می کند تحریر اوصاف علی و آل او
این بیان وارثان احمد و راه ولاست

 

 

می گمارد نایبانی بهر مردم در امور
حضرت هادی پیامش از طریق اصفیاست

 

 

عالم هستی فنا گردد نباشد حجتی
خلقت آدم به یمن اهل بیت مصطفاست

 

 

جامعه پر محتوا و حاوی افکار ناب
گر بیندیشی در آن اسرار پاک انبیاست

 

 

جامعه باشد به ظاهر یک دعا یا یک ثنا
محکماتش شامل اهداف جذاب خداست

 

 

سطر سطر جامعه ، حاوی اسراری عظیم
در حقیقت جلوه ای از آیه های کبریاست

 

 

گر بخوانی جامعه یابی حقیقت را ز دین
می کند تبیین اصول دین و از ارکان ماست

 

 

جامعه دریای علم است و معارف بر بشر
مشتمل بر جایگاه اوصیا و اتقیاست

 

 

با زیارت می توان با اوصیا شد آشنا
همدلی با همرهی اسباب رشد است و بقاست

 

 

معرفت حاصل نگردد از امامان بی شناخت
جامعه خوان ، پر ز معنا باشد و سر و بجاست

 

 

تا توانی کن عمل بر واجبات و شرع و دین
موجبات رشد انسان در عبادت هم رضاست

 

 

اهل بیت مصطفی چون نور واحد در جهان
نیست فرقی بین آنان ، نسبت بی جا جفاست


 

دان امامان حجت حق در زمین و آسمان
جملگی الگوی کامل هم به ظاهر هم خفاست


 

حفظ دین ، واجب ترین واجبات است در مرام
از برای حفظ دین ، مولا علی در انزواست

 

 

جملگی غمخوار و با تقوا و کامل در جهان
پرده پوش مردمان در لغزش و کار خطاست

 

 

با حضور مردمی در صحنه و بین عموم
می کنند تبلیغ و تبیین حقایق ، برملاست

 

 

هر قدر بالا رود درک بشر در زندگی
حب دنیا می شود ناچیز و عالم در فناست

 

 

علم غیب دانند معصومین ، همانند خدا
این امانت در ضرورت جایز و آنرا رواست

 

 

شان آیات الهی بس عظیم است و نهان
دان که تبیین کلام حق به دست اوصیاست

 

 

رستگاری در دو عالم گر تو خواهی هر زمان
کن اطاعت از خدا و آل احمد ، کیمیاست

 

 

پشتوانه محکم است باور به دین و اهل بیت
بیمه گرداند بشر را از گناه و هر بلاست

 

 

چهارده معصوم دانند قدر دنیا را چه خوب
زین سبب دنیا حقیر و ارزش آن کم بهاست

 

 

دان امامان همچو خورشیدی درخشان در جهان
بین رضا شمس الشموس مردمان در ماوراست

 

گر بخواهی معرفت، افزون نما ایمان خویش
تکیه بر دین و توسل بر امامان ره گشاست

 

 

چون که دنیا مزرعه باشد، امامان همچو آب
مزرعه بی آب ، خشک و مرده و آن بی صفاست

 

 

مرقد پاک امام امت عصر و زمان
در عراق و بقعه ی حضرت بنا در سامراست

 

 

میثمی دارد یقین از نقش حق در زندگی
ذکر و تسبیح خدا گو ، چونکه او در هر کجاست

 

 

گر حرم رفتی رجالی ، خوان زیارت جامعه
این زیارت بر ائمه ، جملگی ذکر و دعاست

 

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
 


 

 


باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت اول
قصیده (۲۶)


 ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان


می دهد حکم صدرات را به مالک مرتضی
تا شود او حاکم مصر و قلمرو آن زمان


حاوی حق و حقوق مردمان و حاکم است
می کند تبیین اصولی را برای حاکمان


ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن


گر بخواهی عزت و جاه و مقام و منزلت
پیروی کن از فرامین خدا در هر مکان


مردمان را محترم بشمار در کار و امور
طعمه ای حیوان مپندار و گرامی دارشان


می کنی آباد آنجا را برای ساکنین
می کنی پیکار با اهل نفاق و دشمنان


مردمان گویند سخن چون تو اگر کردی ستم
انچه خود گویی بود در انتظارت بی گمان


با مروت با محبت با مدارا کن عمل
این امانت باشد و حفظش به خدمت هر زمان


 هرکه با آل محمد در بیفتد، شد هلاک
در شقاوت باشد و گمراهی و گردد دخان


گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
می شوی نزد خدا محبوب و گردی در جنان


موجب قدرت شود ، هر کس که حق یاری کند
نفس خود گیری بدست و می دهی فرمان چنان


نفس ما سرکش بود ،فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، نصرت حق در میان


حق بود قادر ، کند شهوت مهار از سر کشی
رحمت حق می رسد بر سالکان و عارفان


چون خدا توبه پذیر است ،کن تاسی بر خدا
او ببخشد مردمان را ، از گناه و فکر آن


چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
 انتظار مردمان عفو است و بخشش توامان

َ
گفت حضرت بین عملکرد سلاطین قبل خود
گه ستمکارند و گاهی دادگر در بینشان


می کنند مردم قضاوت چون تو را اندر امور
سعی کن از سالکان باشی و مردم در امان


 مردمان یا هم عقیده با تو هستند یا که غیر
لیک هر دو مشترک در خلقتند ، یکسان بدان


مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
دوستی را پیشه کن، هم بر رعایا هم جوان


گر شود برپا حکومت با ملاک مرتضی
میثمی قسط و عدالت را ببینی در جهان


می رسد روزی که بیند عدل مهدی را همه
می شود بینی رجالی ، صاحب عصر و زمان؟


سروده شده توسط
 علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 


باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت اول
قصیده (۲۶)


 ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان


می دهد حکم صدرات را به مالک مرتضی
تا شود او حاکم مصر و قلمرو آن زمان


حاوی حق و حقوق مردمان و حاکم است
می کند تبیین اصولی را برای حاکمان


ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن


گر بخواهی عزت و جاه و مقام و منزلت
پیروی کن از فرامین خدا در هر مکان


مردمان را محترم بشمار در کار و امور
طعمه ای حیوان مپندار و گرامی دارشان


می کنی آباد آنجا را برای ساکنین
می کنی پیکار با اهل نفاق و دشمنان


مردمان گویند سخن چون تو اگر کردی ستم
انچه خود گویی بود در انتظارت بی گمان


با مروت با محبت با مدارا کن عمل
این امانت باشد و حفظش به خدمت هر زمان


 هرکه با آل محمد در بیفتد، شد هلاک
در شقاوت باشد و گمراهی و گردد دخان


گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
می شوی نزد خدا محبوب و گردی در جنان


موجب قدرت شود ، هر کس که حق یاری کند
نفس خود گیری بدست و می دهی فرمان چنان


نفس ما سرکش بود ،فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، نصرت حق در میان


حق بود قادر ، کند شهوت مهار از سر کشی
رحمت حق می رسد بر سالکان و عارفان


چون خدا توبه پذیر است ،کن تاسی بر خدا
او ببخشد مردمان را ، از گناه و فکر آن


چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
 انتظار مردمان عفو است و بخشش توامان

َ
گفت حضرت بین عملکرد سلاطین قبل خود
گه ستمکارند و گاهی دادگر در بینشان


می کنند مردم قضاوت چون تو را اندر امور
سعی کن از سالکان باشی و مردم در امان


 مردمان یا هم عقیده با تو هستند یا که غیر
لیک هر دو مشترک در خلقتند ، یکسان بدان


 مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
گر ببخشی مر دمان را ، تو مشو نادم ز آن


جنگ با یزدان مرو ، مغلوب گردی از خدا
نا توانی در جدال و خشم او ، قطعا بدان


 گر غرور و سرکشی آید تو را اندر امور
دان خدا بالاتر از هرکس، در این کون و مکان

 


با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
بهترین کار تو در عدل و شفقت هر زمان


 عامه ی مردم مدافع می شوند در وقت خود
تا توانی کن محبت بر عموم مردمان


گر ستمکاری کنی ، خشم و غصب بینی ز حق
کن تو پرهیز از غرور و جنگ با خالق هر آن


چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
کن تو نیکی بر خلایق در مصائب همچنان


می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
سر فرو آری به یزدان ، او خداوند جهان


مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
دوستی را پیشه کن، همواره بر پیر و جوان


گر شود برپا حکومت با ملاک مرتضی
میثمی قسط و عدالت را ببینی در جهان


می رسد روزی که بیند عدل مهدی را همه
می شود بینی رجالی ، صاحب عصر و زمان؟


سروده شده توسط
 علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت دوم
قصیده (۲۷)
 

این که پنداری همه طاعت کنند امرت چنان
چون که حاکم هستی و دارای قدرت هم سنان
 

این تفکر ناصحیح و ناثواب است و غلط
موجب تضعیف ایمان و غروری در کسان

 

چون که موجب می شود تغییر در عزم خدا
حق بگیرد نعمت خود را  یقینا بی گمان
 

تا توانی کن مدارا با رعایا در امور
می دهد آسایش و آرامش روح و روان
 

این مقام و منزلت همچون امانت نزد توست
تا توانی کن تو خدمت  بر خلایق هر زمان
 

 تا توانی کن تو نیکی و محبت بر عموم
چون بخواهی  لطف حق در عالم و کون و مکان
 

ای که هستی حاکم مصر و دهی فرمان بسی
دان خدا اول ولی باشد به ما و دیگران
 

بین خدا آگاه و قادر باشد و بالاترین
گر تو را آمد غرور و نخوتی هم در میان
 

قدرت حق بر جهان افضل بود از قدرتت
هر چه خواهد حق تعالی می شود آنی عیان
 

کن تو پرهیز از ستم بر مردم شهر و دیار
چون خدا جبار و برتر  بر تو و هم بر شهان
 

هر که باشد ازستمکاران ، بگردد او هلاک
حامی مستضعفان است ، صاحب کون و مکان
 

هر که دارد مسلک خود کامگی در زندگی
او ندارد عزت و جاه و جلالی در فشان
 

دان که میزان حق بود در هر امور و هر کجا
تا توانی کن عمل بر شرع و قرآن هر مکان
 

در امور دنیوی ، انصاف شرط اول است
چون رضای حق تعالی دارد و عز و جنان
 

حق بود حامی مظلوم و ستمدیده ز خصم
نیست ظالم هم ستمگر در دو عالم  درامان
 

گفت مولا در خصوص حفظ انصاف و شرف
هست والا تر ز جان ، در هر شرایط توامان
 

من نخواهم زندگی بی مهر و احسان و امید
مرگ خواهم ،گر بخواهد جان من گردد خزان
 

کن حراست از حقوق دیگران همسان خویش
می کند تاکید حضرت بر رعایا در جهان
 

در امور دنیوی هم اخروی کن اعتدال
گر بخواهی حب مردم هم خدای مهربان
 

بهترین کار تو در خشنودی رعیت بود
آن محقق می شود با عدل و انصاف و امان

 

 عامه ی مردم به پا خیزند در وقت نیاز
تا توانی کن محبت بر عموم مردمان

 

لیک اقشار مرفه همچو نزدیکان به وقت
در حوادث ها و سختی می کنند آه و فغان

 

گر بخواهی حق بپوشاند عیوب چون تو را
سعی کن محفوظ داری سر و اسرار نهان
 

عیب مردم را مکن افشا و آن مخفی بدار
تا توانی آن بپوشان و مکن روزی عیان

 

دان سخن چین خائن و باشد خطاکار و دو رو
او جنایتکار باشد ، او حسود و بد گمان

 

گر به ظاهر می کند اظهار حب و کار نیک
لیک کارش مو جب گمراهی و بغضی چنان

 

تا توانی از بخیلان و حریصان شو به دور
باز دارند از عطا و بخشش و جود سران


 

ریشه ی هر کینه از مردم بخشکان و بریز
کن برون از دل عداوت ها و افکاری چنان

 

میثمی خواهان عز است و جلال و مرتبت
از خدای بی نظیر و خالق روزی رسان
 

ای خدا روح رجالی را غنی کن از خضوع
وسعت دل ده ، نباشم خود پرست و بی امان

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  سوم
قصیده (۲۸)

 

بدترین همکار در سطح وزارت ، بی گمان
در میان صاحبان قدرت و زور و سنان


 

چون وزیران و مدیران وزارت ، قبل تو
تا توانی کن تو دوری از مرام و خویشان



 

جملگی همدست ظالم در صدارت بوده اند
چون که آنان خود ستمکارند ، در جمع سران


 

تا توانی کن حذر از نصب اینان در نظام
در سمت های وزارت، می کنند فتنه چنان


 

مطمئنا می توان افراد لایق را شناخت
وانگهی منصوب گردند ، در صدارت نزدتان

 

تا نگردد در صدارت خدشه در کار و امور
دان که آنان دور باشند از خطا و هر زیان


 

بین مردم  بهترین کس در مناصب را گزین
تا نماند کار مردم بر زمین ، با حذفشان


 

می کنند آنان تو را یاری به از افراد قبل
چون نباشد بستگی در قدرت  پیشینیان


 

رنج اینان بر تو اندک باشد و همراه تو
دوستی با تو نمایند ، در مصاف دیگران


 

تا توانی کن محبت بر عموم خادمان
دوستی کن هم به خلوت هم به جلوت بی امان


 

بهترین همکار تو باید بود اصلح ترین
چون تواند حق بگوید بر امیر و هم سران


 

گر چه تلخ است انتقاد و موجب ناراحتی
حرف حق را بشنو از مردان خوب هر زمان
 

 
از ستایش های بی جا و تملق شو به دور
باعث خود برتری و سرکشی گردد هر آن

 

همنشینی با بزرگان صدیق و بی ریا
می برد بالا تو را در عالم و کون و مکان


 

جاهلان و عاقلان یکسان نباشند نزد تو
شخص بد کاره نباشد ، چون فهیم و سالکان


 

گر چنین کردی ، بدان هر گز نباشد رغبتی
از برای طالبان خدمت و همسنگران


 

حسن ظن رعیتان با خدمتت گردد سبب
تا نگردد موجب رنجیدن و آه و فعان

 

دور گردد رنج و آسیب همه با حسن ظن
تا توانی کن تو نیکی بر رعایا همچنان

 

گر نمایی خوار و تحقیر و ذلیل و هم زبون
دان نماند حس ظن بر آمران  و بر سران

 

سنتی بر پا مکن بر ضد آداب و سنن
کن گرامی سنت و آئین و رسم مردمان

 

سنت نیکوی امت آمده از اهل ذوق
گه بزرگان ادب ،گه عالمان هر زمان


 

تا توانی با حکیمان در امور مملکت
گفتگو کن ، مشورت کن ، بی امان

 

جامعه دارد صنوف مختلف با کار خاص
جملگی وابسته بر یکدیگر اند ، در کارشان

 

عده ای مشغول صنعت ، عده ای مشغول کار
تا نباشند سفره ی مردم ، تهی از قوت و نان


 

عده ای مشغول تحصیل علوم اند و نجوم
تا رصد گردد جهان ، در عالم و هم کهکشان



 

با خراج و مالیات و هم عوارض از صنوف
می شود تامین مالی هر حکومت در جهان

 

مجریان لشکری و کشوری هم در نظام
خادمانی پاک باشند ، از برای مردمان

 

زینتی باشند آنان از برای جامعه
چون دژی محکم ، برای حاکمان و والیان


 

میثمی راه خدا را طی نما در طول عمر
کار نیکو تا قیامت ماندگار است در جهان

 

این قصیده می کند تبین مرام مرتضی
تا توانی کن رجالی راه خوبان را بیان

 

 

 سروده شده توسط
 

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  چهارم
قصیده (۲۹)

 

نقش هر صنفی مشخص باشد و گردد بیان
تا نباشد شبهه ای در کار آنان در میان

 

بر اساس سنت و قرآن و احکام مبین
سهم و نقش آمران و خادمان گشته عیان

 

کن تو تجهیز از خراج مردمان اسباب جنگ
تا که دشمن را برون رانند با حرب و سنان

 

گر کنی لشکر مجهز بر فنون و علم روز
باعث قوت شود ، تجهیز آنان بی گمان

 

می دهی تشکیل گردان و سپاه مسلمین
از برای حفظ ناموس و کیان و مردمان

 

تا توانی بهترین رزمندگان را کن بسیج
امنیت حاصل شود در پرتوی تجهیز آن

 

آن کسی باید گزینی راس لشکر در نظام
اهل تقوا باشد و ایمان راسخ در جهان

 

اهل اکرام و سخاوت باشد و هم معرفت
از دلیران و جوانمردان بی نام و نشان

 

معتقد باشد به یزدان  هم اطاعت بر رسول
پاک دامن باشد و صالح ،  میان سالکان

 

از سلحشوران و مردان خدا در جبهه ها
تا کند فرماندهی بر مردم  پیر و جوان

 

شرح صدر باشد نیاز حاکم و فرماندهی
تا نگردد خدشه ای بر پیکر و روح کسان

 

هم بود خوش نام در بین سپاه و عرصه ها
سخت باشد در تعرض ، از هجوم روبهان
 

اهل بخشش باشد وحامی سربازان خویش
تا نباشد دلهره در خرج و نوش افسران

 

این سبب گردد سکونی در نبرد و در جدال
حمله ور گردند سربازان به دشمن با توان


 

در مقابل با رعایا و ضعیفان روی خوش
خلق و خویش کم نظیر و بی ریا ومهربان


 

قشر های مختلف در جامعه هر یک مفید
می کنند تامین نیاز مملکت  را بی گمان

 

عده ای مشغول تدوین امور مملکت
همچو تنظیم قرار و عهد و پیمان با کسان

 

می شود حاصل درآمد پیرو هر کسب و کار
زندگی بهتر شود با کار و تدبیر سران

 

چون خدا داده به ما عقل و توان بهر امور
تا کنی تحصیل رزق و معرفت در هر مکان

 

با شکیبایی نما اصلاح کار هر صنوف
خواه باشد بر تو سنگین ، در ادای کارشان

 

تا توانی کن نظر همچون پدر در جامعه
نیست فرقی بین آنان ، جز به تقوا و توان


 

 

قشرهایی ناتوان از کسب مال و هم معاش
خرج آنان بر حکومت باشد و هم والیان


 

مردمان  مملکت از هر گروه و قشر خاص
کن حمایت بابت احقاق حق از دیگران

 

در امور زندگی و مملکت غره مشو
گر شود احسان و نیکی بر خلا یق هر زمان


 

این نباشد چون تو مشغول اموری بس کلان
غافل از مردم شوی در کار کوچک هر زمان


 

حسن ظن گردد سبب ، در پرتوی حسن نظر
تا توانی کن کمک در ظاهر و هم در نهان

 

گر توانی کن به پا عدل و عدالت بهر عام
این بود از بهترین کار و ، بود اجرش جنان
 

می شود موجب امید و شادمانی و صفا
گر نمایی آن عمل در بین مردم هر زمان
 

بهر کسب دانش و کسب معارف ، میثمی
دائما مشغول تحصیل علوم است و زبان

 

تا توانی کن رجالی در ره یزدان تلاش
توشه ای را کن فراهم ، از برای روح و جان

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  پنجم
قصیده (۳۰)

 

تا توانی کن تو یاری و کمک بر دیگران
در خصوص رهبری  بر مردم و بیچارگان

 

گونه ای باید عمل گردد که بر مردم ستم
یا فشاری را نباشد محتمل بر دوششان

 

در امور زندگی ، هم در امور مالیات
کن مدارا بر رعایا و عموم بندگان

 

تا نباشد صدمه ای در کسب کار و در معاش
این سبب گردد تلاش و کوشش آنان چنان

 

رنج و شادی خلایق را ، به یاد آور همی
موجب تحریک گردد ، در تلاش و کارشان

 

کار مردم را گرامی دار ، در هر حرفه ای
ارزش هر کار تبیین و نما پاداش آن

 

کارها ی مردمان یکسان نباشد در تلاش
اجر آنها در تقلا باشد و فکر و توان
 

گر توانی ده تو پاداشی به اصحاب هنر
رنج آنان را بها ده در نظام و در جهان

 

رنج اندک را مده ارزش به سان کار سخت
تا نباشد خوب و بد یکسان به دیدص مردمان

 

گر دچار شبهه گشتی در امور مملکت
رو به سوی سنت و قرآن و حی بی کران

 

می نماید حق طریق و راه خود را بر نبی
از برای مسلمین و مردمان ، اندر جهان

 

هست قرآن هادی انسان به سوی معرفت
آن شده نازل ز عرش و آن بود دری گران

 

کن اطاعت از خدا و از رسول و هم  ولی
چون بخواهی راه یزدان و سعادت هر زمان


 

گر نمایی مشورت با اهل تقوا در قضا
نیست شک و شبهه ای در بین مردم بی گمان

 

در قضاوت بهترین قاضی نما در راس کار
تا نباشد خدشه ای در حکم او هم در میان

 

فرد قاضی دور باشد از هوا و نفس دون
تا نماید حکم خود را بر حقایق ، نی گمان

 

قاضیان باید فهیم و مستقل اندر امور
تا نباشد خاطیان را در صدارت ، در امان
 

 سعی گردد در قضاوت ، دقت کافی شود
بر ادله حکم گردد ، نی به حرف شاکیان

 

قاضی منصوب حق گوید ، نترسد جز خدا
تا نباشد حرف و نقلی در امور پیروان


 

گفت مولا مرتضی در وصف مالک این سخن
او بود چون من برای مصطفی ، در هر زمان


 

گفت حلی در خصوص مالک اشتر چنین
او جلیل القدر باشد ، همچو خورشیدی عیان

 

از بزرگان قبایل باشد و مردی شجاع
او دلیر است و قوی اندر مصاف خود سران


 

می شود مسموم مالک ، بین راه و در عریش
می کند یاری علی را در نبرد ناکثان

 

مرگ مالک یک مصیبت بر امیر المومنین
مردم کوفه عزادار و حزین و در فغان

 

بهترین یار علی اندر  سفر گردد شهید
این بود یک ضایعه بر امت و بر شیعیان

 

هست مالک بهترین در بین اعراب و عجم
در جهات مختلف ، بعد از  امیر  مومنان

 

او ندارد خواب در وقت جدال و هم نبرد
هست مالک همچو شمشیر خدا بر مشرکان

 

او بود از حامیان مرتضی در جنگ و صلح
در مصاف دشمنان او سخت باشد ، بی امان


 

میثمی خواهان قسط است و عدالت در جهان
در قیامی تحت امر مهدی صاحب زمان

 

از خدا خواهد رجالی کسب ایمان و یقین
عمر با عزت به همراه صفای روح و جان

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  ششم
قصیده (۳۱)


 

می نماید مرتضی پند و نصیحت بر سران
تا نباشد لطمه ای بر آمران و بر کیان


 

بر اساس امتحان و تجربه هم مشورت
بر گزین از بهترین ها در مناصب بی امان

 

گر گماری مردمان را بر اساس میل خود
می شود اسباب حزن و ناله و آه و فغان


 

تا توانی کن حذر از نصب بی جا  بی دلیل
چون ستم گردد به مردم پیرو اعمالشان



 

بین سوابق را ز حیث حسن خلق و هم حیا
چون که آنان از طمع دور و امین مردمان


 

بهترین را بین افراد توانا در امور
بر گمار و کن نظارت از طریق دیگران


 

آن که باشد از تبار مسلمین با خلق نیک
اصلح است در انتخاب و در تصدی بی گمان


 

تا توانی کن کمک بر ناصبان با وصف فوق
کن گزینش مردم صالح، امین و هم جوان

 
 

تا نباشد حجتی بر کار خلف و کار زشت
پیرو کمبود در روزی و رزق خود چنان

 
 

همچنین مانع شود از کسب مال بی جهت
چون که بیت المال باشد در خیار والیان


 

عده ای را چون چراغ و رهنمای خود گزین
تا گزارش ها رسد از جانب آنان هر آن


 

کن تفقد در امور مملکت بی واسطه
از طریق عاملین با وفا ، هم در نهان

 

چون نظارت بر امور کارشان افزون شود
کی بود مخدوش کار عاملان و خادمان

 

همچنین از تهمت و هم از خیانت در امور
می شوی آسوده و گردی به دور از هر گمان


 

گر شود محرز خیانت بر امور مسلمین
خوار گردان خاطیان را بهر عبرت بی امان

 

گونه ای باید عمل گردد اموری اینچنین
تا شود درسی برای جامعه هم خاطیان


 

می کنی تنبیه خاطی و مجازاتی شدید
ننگ تهمت را زدایی از حکومت بی گمان


 

تا سبب گردد عدالت در دیار  مسلمین
با قضاوت های شفاف و عیان اندر جهان

 

خادمان پاک و مردان خدا را دان عزیز
کن محبت بر عزیزان بی درنگ و ناگهان



 

از برای حفظ اینان و امان از شر غیر
منزلت ده آنچنان بر آمران و خادمان


 

مرتفع کن حاجت آنان برای زندگی
تا کنند با طیب خاطر خدمتی در هر مکان


 

تا توانی دین احمد را عیان کن در نظر
 دین یزدان گشته اسباب معیشت هر زمان


 

گر کنی تامین نیاز مردمان از هر جهت
نیست عذری بر تخلف در امور آمران
 

قبل اخذ مالیات و هم خراج مسلمین
کن زمین آباد از بهر زراعت ، همچنان

 

گر نباشد کشت و کاری در زمین و مزرعه
نیست محصولی برای مالیات و کسب  آن
 

تا توانی کن شفقت ، از خراج خود بکاه
گر شود کاهش ز محصول رعایا ناگهان

 

می کنی مردم هلاک و اندکی یابی دوام
گر شود ظلم و تعدی بر امور مردمان
 

گر شکایت نزد تو گردد ز انواع خراج
کن مدارا با جماعت ، در خصوص رنجشان
 

میثمی هشیار و بیدار و بود اهل خرد
کی بریزد برگ سبزی غیر پائیز  وزان


 

دان رجالی قادر منان کند فرماندهی
بر جمیع مردمان و بر خلایق همچنان
 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  هفتم
قصیده (۳۲)

 

بهتر ین را برگزین از حیث اخلاق و توان
شادمانی می شود حاصل ، بدون شک چنان

 

مردمان قادر به انجام امور مملکت
بالاخص در اقتصاد و در زراعت همچنان

 

تا توانی بستر لازم مهیا کن چو زرع
تا عیان گردد توان و قدرت مردم هر آن

 

گر به فکر خود بباشی ، جای احسان و کمک
تنگدستی می شود حاصل برای مردمان

 

گر نمایی مشکلات مردمان را مرتفع
موجب شادی مردم گردد و روح و روان

 

کن نظر بر کاتبان و بر امور نامه ها
تا نگرد خدشه ای در نشر اسرار  نهان

 

بر گزین شایسته فردی از جهات مختلف
او بود قادر به تنظیم قوانین در جهان

 

جایگاه خود بداند بس مهم است و بزرگ
گر نداند قدر خود ، هر گز نداند دیگران

 

غفلتش باعث نگردد در خصوص نامه ها
در نوشتن از حقایق بر تو و بر والیان


 

کن تو اسرار حکومت را به دور از  اهل کفر
تا نگردد صدمه ای بر مردم و بر این و آن
 

عده ای با ظاهر خوب و درونی ناثواب
می کنند رخنه درون حاکمیت همچنان

 

کن گزینش بهترین افراد از بهر امور
دقت کافی نما در انتخاب والیان

 

کاتبان باید امین باشند در نقل امور
قبل هر حکمی نظر کن بر عملکرد کسان

 

از میان کاتبان ، اصلح ترین کاتب گزین
همچنین اندر وفاداری به تو ، کن امتحان

 

کاتبان باید امانت دار و هم نیکو سرشت
این بود هم مرضی حق هم عموم مردمان
 
 

عهد و پیمان را چنان تنظیم کن در مملکت
تا نباشد لطمه ای بر ملت و هم والیان
 

گر خطا شد در قرار و عهد و پیمان با کسی
قابل اصلاح باشد ،  خبط آنان هر  زمان

 

بر سر هر شغل و هر کار حکومت یک کسی
کن تو منصوب و نظار ت کن به کار  آمران

 

گر خطایی در حکومت از کسی آید به گوش
مردمان از چشم تو بینند نی از عاملان

 

انتخاب عاملین و آمرین باشد مهم
پس نما دقت به وقت نصب و عزل خادمان

 

عده ای  داد و ستد دارند در اقصی نقاط
همچو تجار بلاد و کاسبان در هر زمان
 

کن سفارش آمران و عاملان را روی خوش
با همه از جمله کاسب در امور مردمان

 

خواه ساکن در محل باشد چه در حال سفر
می کنند تامین مایحتاج مردم بی گمان

 

باعث آسودگی گردند  هم اسباب خیر
با عبور از خشکی و بحر و زمین در هر زمان

 

گفت حضرت در خصوص تاجران چندین سخن
نیست فتنه بر حکومت جانب زحمتکشان

 

عده ای با احتکار و عده ای با سود بیش
می زنند صدمه به مردم در امور کارشان

 

این گروه از کاسبان تضیع حق  و بد کنند
موجب ننگ حکومت  باشد و هم والیان

 

تا بدست آرند مالی از طریق ناصحیح
حق دولت حفظ باشد در مصاف خاطیان


 

میثمی نذرت ادا کن ، حاجتت گشته روا
نیست شکی در ادای خالق روزی رسان

 

کن رجالی عهد خود را با خدای خود ادا
وقف کردی خود برای خالق کون و مکان

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 
 

 

 


 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت  هشتم
مستمندان
قصیده (۳۳)

 

کی گدا کرده گدایی از گدا و سائلان؟
ما همه از بندگان حق تعالی هر زمان
 

مستمندان و فقیران  در نظام و شرع و دین
هر یکی دارای حقند و حقوقی در جهان

 

از مساکین کن تو دلجویی و کن رفع نیاز
آبرومندند افراد ضعیف و ناتوان
 
 

عده ای در فقر سوزند و خجالت می کشند
از بیان فقر خود نزد امیران و کسان

 

سهم آنان از خزانه کن جدا و کن ادا
تا توانی کن محبت بر فقیران در نهان

 

مردمان بعضا زمین گیرند با فرط نیاز
هر کسی در فکر خود باشد ، کمک کن سائلان


 

هر تمنا از بشرموجب شود ذلت ورا
آدمی دارد مقامی بس بلند و در فشان

 

قبل هر عجز و نیاز سائلان کن مرتفع
تا نریزد آبرویش نزد مردم ، این و آن

 

از میان اهل تقوا و ریاضت برگزین
نایبانی را که ناظر بر امور ماندگان

 

تا گزارش از شرایط را کنند در امر خیر
کن تو تامین هر نیاز و فقر مردم بی امان
 

قسمتی از گندم و غلات را در هر بلاد
ده به مسکین و فقیر و سائل و درماندگان

 

با غرور و با تکبر بر ضعیفان کن حذر
تا توانی کن تفقد ، مهربانی همچنان

 

کارهای بس بزرگ و اشتغالت در نظام
هم نگردد مانعی در رفع حاجات عیان

 

مردمان را کوچک و اندک مپندار و حقیر
تا توانی دان عزیز و کن محبت تا توان

 

در ادای حق مظلومان  تلاشی کن فزون
می رسد روز حساب و وقت پاسخ آن زمان

 

پیشگاه حق نمایان می کند اعمال تو
نیست عذری در قیامت از حقوق دیگران

 

کن یتیمان را گرامی در نظام و عرصه ها
همچنین پیران افتاده ز قدرت بی امان

 

تا توانی کن رعایت وضع و احوال ضعیف
کی نمایند دست حاجت بر تو و بر والیان؟

 

کن تلاش و نیتت باشد ستمدیده کمک
دان خدا راحت نماید سختی بیچارگان

 

وعده ی حق در حمایت باشد و قطعا شود
می رسد روزی حکومت ، دست اینان بی گمان
 

  کن معین وقت دیداری صمیمی ، مردمی
بشنو حرف مردم و حرف دل پیر و جوان

 

مجلس عامی نشین دور از نگهبان و پلیس
تا که مردم خود  سخن گویند بی پروا چنان


 

گفتگو کن ،جستجو کن مشکلاتَ مملکت
گرخوشایندت نباشد تیغ بران زبان



 

بر اساس گفته ای احمد عمل باید شود
منع گردد محتکر از احتکار و هم زیان


 

گر شود اجرا فرامین خداوند و رسول
شادمانی می شود حاصل ، برای مردمان

 

گونه ای باید عمل گردد خرید و هم فروش
تا نباشد صدمه ای در کسب و یا در کارشان

 

بر موازین و عدالت گونه ای گردد عمل
تا نگردد مانع کار و تجارت هر زمان

 

محتکر را کیفری ده بر اساس حکم شرع
از برای عبرت و هم از برای غاصبان

 

اینهمه حرص و ولع در زندگی از بهر چیست؟
میثمی دانی خدا رزاق و او روزی رسان

 

فقر مردم دان رجالی گه ز انفاس زبون
سخت باشد آدمی آسوده گردد توامان

 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 


 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت   یازدهم
خون ریزی
قصیده(۳۶)

 

گر بریزد خون ناحق در مصاف مردمان
سست سازد هر حکومت را، نباشد درامان

 

موجب کیفر شود ، هر خون ناحق برزمین
کن تو دوری از جدال و جنگ و خونریزی هر آن

 

می کند یزدان قضاوت روز محشر هر عمل
خون یکدیگر اگر ریزد به ناحق هر مکان

 

کن تو پرهیز از جدل با مردمان اندر امور
تا نریزد خون بی جا در جدال خود سران

 

خون ناحق را خدا آگاه باشد در قضا
اولین حکم خدا در داوری باشد ، بدان

 

حق دهد کاهش نعائم پیرو  قتل کسی

می دهد کیفر کسی را موجبش گردد چنان


 

می شود ساقط حکومت ، ناتوان گردد چه زود
گر بریزد خون مردم را به ناحق  هر زمان

 

قدرتت مانع نگردد از ادای خون بها
گر شود غفلت زقتل آدمی هم در میان

 

قتل عمد دارد قصاص و حق نمی بخشد تو را
پس نما پرهیز از آن  ، تا شوی دور از زیان

 

گر بود کاری نکو ، لیکن زمان خواهد بسی
کن تامل هم صبوری ، تا بری محصول آن

 

پایداری عامل پیروزی و خود باوریست
کن تو تدبیر امور و کن تحمل دیگران

 

کار اگر باشد  زمان بر  , لیک دارد آن ثمر
بهتر از کار ضعیف است و نتایج با گمان

 

قدرتت مانع نگردد در ادای حکم حق
گر شدی باعث خطایی ، کن تقبل همچنان

 

ده دیه بر هر خطا و هر عمل دارد جزا
نیست فرقی در حقوق حاکم و هم شاکیان

 

دان ستایش های بی جا و تملق هم خطاست
خود پسندی موجب خسران شود بر والیان

 

تا توانی کن حذر از  مردمان دون سرشت
نیست زیبنده تملق سوی مردم، این و آن
 

 بهترین فرصت بود از بهر شیطان رجیم
می کند نابود اعمال نکویت بی گمان

 

گر نمودی لطف و احسان بر رعیت یا که غیر
اندکش بشمار آن را ،  حق دهد اجرت چنان

 

وعده ای خود را عمل کن ، گر نمودی تو قرار
خلف وعده باعث خشم خدا و مردمان

 

گر نهی منت برای کار خیر و کار نیک
می کنی باطل تو احسان خودت بر دیگران

 

حق بزرگ است و بزرگی مختص ذات خداست
نور حق خاموش گردد ، گر کنی همچون شهان
 

باعث خشم خدا باشد اگر قولی دهی
لیک در انجام آن گردد تعلل از سران

 

کارها در وقت خود گردد عمل، دانی نکوست
کن تو پرهیز از شتاب و سستی اجرایشان

 

کارها دارد زمان و ، وقت خود گردد تمام
کن تامل تا رسد پایان ، زمان و وقت آن

 

نیست سستی جایز و مشروع در اتمام کار
می رسد وقت و قرار و عهد و پیمان ناگهان
 
 

از لجاجت در امور بی ثمر پرهیز کن
بالاخص کاری که پایانش نمی باشد عیان

 

عدل باشد گر گماری هر کسی در جای خود
کن عمل هر کار را در وقت خود بهر کسان


 

کن تو پرهیز از تعلق ، مال مردم را به خود
آن حرام است و ندارد ارزشی اندر جهان

 

کار نیکو میثمی  موجب شود  خشنودیت
هم رضای حق تعالی دارد و هم مردمان
 

خود نمایی هم خیانت ، موجب آزردگی است
کن تو دوری از خطاکاران رجالی ، هر زمان
 

 سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

  
باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت دوازدهم
عهد نامه
قصیده (۳۷)
  
در خصوص عهد و پیمان با امیر مومنان
کن عمل حکم خدا را ، گر کنند پیشینیان


می نگارد نامه ی مولا به مالک در امور
تا نباشد شک و شبهه  در صدارت بی گمان
  
پیروی کن از مفاد نامه و عهد و قرار
تا نگردد نفس تو پیروز  با عزم و سنان 
  
کن تو پرهیز از هوای نفس وامیال درون
چون نماید وسوسه ، آتش زند روح و روان 
  
نفس ما سرکش بود ، استاد توجیه و خطاست
کن تو دوری از هوای نفس و شیطان نهان 
  
تا توانی یاد حق کن در مصائب ، مشکلات
 جز خدا نبود کسی آرام سازد ، جسم و جان 
 
کن اطاعت امر حق را ، در اصول و فرع آن
کن عمل حکم خدا را ، آن بود دری گران 
  
سنت نیکو اگر باشد ز مردم یا که غیر
واجب است بر پا بداری ، از برای مردمان 
  
کن تو تدبیر و تدبر در امور قبل خود
پیروی کن از فرامین خدا در هر زمان
  
اقتدا کن تو به آئین رسول و انبیا
کن عمل احکام نورانی قرآن ،  تا توان 
  
حافظ ما دان خدا باشد ، نباشد دیگری
می دهد توفیق ما را ، بهر خوبی همچنان 
  
امر حق بینی تو در رسم و بیان مصطفی
در کتاب حق شده تدوین‌ و گویا و عیان 
  
از اهانت کن تو دوری و مگو الفاظ زشت
خشم خود را کنترل کن در مصاف دیگران 
  
داد مظلومان ستانند ، گر شود ظلمی به کس
خویشتن داری نما ، در عالم هستی چنان
  
این مقام و عزت و شکوت ، نکرده کس وفا 
نیست پاینده حکومت،  از تو و هم غاصبان
  
کن عمل بر حکم خود ، در عهد و پیمان منجلیست
این بود احکام اسلام و قوانین در جهان 
 
کن حجاب از دیدگانت برطرف  اندر امور
تا که حق بینی ز نزدیک و شود بر تو عیان 
  
تا توانی یاد حق کن تا نگردی دل پریش
خشم تو آرام گیرد در پناه حق ، چنان 
  
دور شو از صحنه ی خشم و غضب بهر سکون
شو مسلط بر خودت از تیغ بران زبان 
 
حق مطلب را بیان کرده  امیر المومنین
این قصاید چلچراغ و رهنمای شیعیان 
  
گفت مولا از نبی این گفته را در انتها
کن گرامی مردم بیچاره و درماندگان 
 
بالاخص خدمتگزاران و غلامان فقیر
کن محبت ، مهربانی هر زمان و هر مکان 
  
دین احمد حافظ ما باشد از آلودگی
رابط ما با خدا اندر نماز  است ،بی گمان
  
تا توانی آن به پا دار و اقامه کن صلات
توصیه گردد زکات مردمان‌ در هر زمان 
  
قدرت ما از خدا باشد ، نباشد قدرتی
فوق هر قدرت بو د ، یزدان پاک بی کران
  
می رسد پایان به بهمن این سروده دلپذیر
همزمان گشته قصیده با قیام مردمان
 
  
این قصیده آخرین باشد ، نباشد بعد آن
می کند روشن اصولی از حکومت را عیان 
 
می برم پایان پیام حضرت مولا علی
تا شود درسی برای حاکمان و والیان
  
می سراید میثمی اشعار آئینی مدام
اجر خود گیرد ز حی مطلق روزی رسان 
  
می رسد پایان رجالی نامه ی حضرت به شعر
تا شود الگوی ما اندر حکومت هر زمان
  
سروده شده توسط 
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از اذکار  روزهای هفته
ذکر ایام هفته
قصیده( ۳۸)
 
 
قرب حق مقدور گردد با نیایش با خدا
روح انسان می رود سوی خدا ی کبریا

 
ذکر و یاد حق دهد آرامش روح و روان
نیست چیزی بهتر از ذکر و عبادت در خفا

 
طی کند روحت فلک را از ورای این جهان
عالم معنا رود روح بشر بهر لقا
 
 
روزهای هفته دارد ذکر مخصوص خودش
جملگی باشد مجرب ، موجب دفع خطا

 
مشکلات آدمی با ذکر حق گردد فنا
گر بخوانی ذکر هفته ، با خلوص و بی ریا

 
ذکر هفته پر ز معنا باشد و دارد ثواب
آن بود کوتاه و یاد حق شود با اولیا

 
من ندانم راز و اسرار حقایق در جهان
رزق ما گردد فزون با حمد و اذکار و دعا
 
 
گفت یزدان بر نبی از من طلب کن ، گرچه کم
تا نباشد حاجتی ،کی می شوی حاجت روا

 
تقویت گردد صفای قلب و تحکیم قلوب
با رهایی از  خود و امیال بی جا و هوا

 
تا توانی ذکر حق گو، آن مداوم روز و شب
تا شود دور از تو و هم خانواده هر بلا

 
ذکر حق دارد اثرهای قوی در زندگی
باعث دوری ز ظلم است و تعدی و جفا

 
ذکر شنبه مختص احمد بود ، روحی فداه
خوان زیارت نامه یا ادعیه ای از انبیا

 
تا توانی کن قرائت ذکر رب العالمین
بی نیازت می کند رب جلیل دل ربا

 
گر کنی یاد خدا را با یقین و معرفت
می دهد پاسخ تو را ، از عاشقانش کی جدا؟

 
ذکر  یکشنبه بود یا ذالجلال والکرام
می نماید مصطفی تاکید بر ذکر و ادا

 
فتح و نصرت می شود شامل تو را در زندگی
با توکل برخدای بی حد و بی انتها

 
هر دو شنبه خوان زیارت از حسین ابن علی
او بود نور دو چشمان علی و مصطفی

 
همچنین مختص بود بر صاحب کوثر حسن
در دوشنبه خوان زیارت از امام مجتبی

 
خوان زیارت های سجاد و امامان دگر
همچو باقر ، جعفر صادق ز بین اوصیا

 
کن ادا ذکر صفات حق چو رحمان والرحیم
در سه شنبه هر که خواند ، حق دهد حاجت ورا

 
این زیارت ها پیام اولیا و انبیاست
دان خدا آگاه و حاضر باشد و بیند تو را

 
چار شنبه هم بگو ، یا حی و یا قیوم را
می دهد هستی به ما و نیست او را هم فنا

 
خوان زیارت های کاظم ، هم نقی و هم تقی
موجب عزت شود ، هر کس بخواند با رضا

 
پنجشنبه می کنی یاد از امام عسگری
رزق و روزی می شود چندان و او حاجت روا

 
نیست در عالم بجز الله ، معبودی دگر
تا کنی او را عبادت ، یا ستایش هر کجا

 
ذکر جمعه بر محمد باشد و آلش سلام
می فرستد حق تعالی رحمت خود را به ما

 
جمعه ها مختص به قائم باشد و شخص امام
می کنی یاد ورا با خواندن ذکر و ثنا

 
عصر جمعه می شود  ، ابراز دلتنگی کنیم
چون نیامد یوسف زهرای آل مصطفی

 
گر به یاد آری خدا را با دل و جان میثمی
می دهد پاسخ خدا ، گر با دلت کردی صدا

 
می کنی جانا رجالی از ائمه ذکر و یاد
با قرائت  یاد می گردد امام و مقتدا
 
 
سروده شده توسط
علی رجالی  مهدی میثمی
 

 

 

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از حرز امام جواد (ع)
حرز امام جواد
قصیده(۳۹)


می کنم تبیین نکاتی را برای مردمان
در خصوص حرز و انواعش ز شر ناکسان

 

 

 

گفت پیغمبر که باشد چشم زخم و هم نظر
از خدا خواهید دفع هر بلا از شرشان

 


حرز باشد در لغت همچون حصاری بر بشر
اصطلاحا بر دعا اطلاق گردد همچنان

 


حرزها باشد گهی سنگی ، بسی گفتاری است
گه نوشتاری بود ار ذکر و گفتار کسان

 


حرز سنگی چون نگین باشد همانند عقیق 
باعث دوری ز شر است و بلایا هر زمان

 


حرز گفتاری ، قرائت همچو آیات خداست
آیه الکرسی کند حفظت ، اگر خوانی تو آن

 

 

بهترین حرز نوشتاری ،  بود حرز جواد
مانع چشم و نظر  باشد ز زخم دیگران

 

 

می نویسند حرز را ، بر  آهوان، بر روی پوست
آن نهفته در درون محفظه ، گردد امان 

 


جنس آن باید ز نقره باشد و رویش بود
ذکر مخصوصی که آید از امام شیعیان

 

 

می نهند آن را به روی  بازوان دست راست
لازم است خوانی نماز ی با خلوص و در نهان

 

 


چار رکعت باشد و خوان قبل نصبه ادعیه
این بود آداب حرز و کن عمل ترتیب آن

 

 


کاربرد حرز باشد مختلف ، چون چشم زخم
دور گرداند بلا را   از زمین و آسمان

 


حافظ ما باشد از انواع فتنه چون فریب
آبرویت حفظ گردد در مصاف جاهلان
 

 

گر تو بینی اتفاقاتی به ظاهر نادرست 
با وجود حرز و آید بر شما سخت و گران 
 


دان خدا آگاه باشد از بلایا و خطر
در نهایت آن بود نافع ، صلاح کارتان

 

 

ام عیسی ، دخت مامون ، همسر ابن الرضا
می شود تحمیل بر رکن ولایت بی گمان


 
 

نیست هم کفو جواد و می کند ظلم و ستم
او بود مامور مامون در امور خانمان

 

روزی آمد یک زنی ، با ادعای همسری
ام عیسی هم رود نزد پدر  گریان ز آن


می رود مامون به خانه ، می زند شمشیرها
او بباشدن مست و جا بگذاشت ننگی در جهان


می کند مجروج  حضرت ، چون گزیند همسری
لیک دارد حضرتش حرز و امان باشد هر آن


ام عیسی گفت فردا ماجرا را بر پدر
دور باشد از گزندت حاکم زور و سنان


گشت مامون زین عمل شرمنده و قاصد برفت
تا کند دیدار حضرت در پی ضربی چنان


می کند درخواست هدیه از ولی و مقتدا
تا برد نزد امیرش بهر صحت از گمان

 

این عمل صحه گذارد بر کلام دخت شاه
می دهد حضرت لباس خود به قاصد  بهرشان 

 

می کند درخواست مامون ، حرز مولا را سپس
تا نگردد خود دچار چشم زخم دشمنان

 

 


از گناهان کبیره باشد و گردد حرام 
سحر و جادو در میان خاطیان و مردمان

 

 

آن شده تقبیح سوی خالق و پروردگار
کن تو پر هیز از چنین اعمال دون در هر مکان

 

 

تا توانی معرفت افزون نما در زندگی
می دهد آرامش جان و بود دری گران

 


حرزها باشد موثر ، چون حفاظت می کند
میثمی حرزی گزیند در مصاف جاهلان

 

 

حرز تو باشد رجالی حق تعالی در امور
بهترین حافظ بود یزدان ، پناه مردمان

 

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از حرز امام جواد (ع)
حرز امام جواد
قصیده(۳۹)

می کنم تبیین نکاتی را برای بندگان
در خصوص حرز و انواعش ز شر ناکسان

 

 

گفت پیغمبر که باشد چشم زخم و هم نظر
از خدا خواهید دفع هر بلا و هر فغان

 

 

حرز باشد در لغت همچون حصاری بر بشر
اصطلاحا بر دعا اطلاق گردد همچنان

 

 

حرزها باشد گهی سنگی ، بسی گفتاری است
گه نوشتاری بود ار ذکر و گفتار کسان

 

 

حرز سنگی چون نگین باشد همانند عقیق
باعث دوری ز شر است و بلایا هر زمان

 

 

حرز گفتاری ، قرائت همچو آیات خداست
آیه الکرسی کند حفظت ، اگر خوانی تو آن

 

 

بهترین حرز نوشتاری  بود حرز جواد
مانع چشم و نظر  باشد ز زخم بد زبان
 

می نویسند حرز را ، بر  آهوان، بر روی پوست
در درون محفظه باشد  ، همی گردد امان

 

 

جنس آن باید ز نقره باشد و رویش بود
ذکر مخصوصی که آید از امام شیعیان

 

 

می نهند آن را به روی بازوان دست راست
لازم است خوانی نماز ی با خلوص و در نهان

 

 

چار رکعت باشد و خوان قبل نصب ادعیه
این بود آداب حرز و کن عمل ترتیب آن

 

 

کاربرد حرز باشد مختلف ، چون چشم زخم
دور گرداند بلا را ، در زمین و آسمان

 

 

حافظ ما باشد از انواع فتنه چون فریب
آبرویت حفظ گردد در مصاف خود سران

 

 

گر تو بینی اتفاقاتی به ظاهر نادرست
با وجود حرز  آید بر شما سخت و گران
 

دان خدا آگاه باشد از بلایا و خطر
در نهایت آن بود نافع ، نمی گردد زیان

 

 
ام عیسی ، دخت مامون ، همسر ابن الرضا
می شود تحمیل بر رکن ولایت بی گمان

 

 

نیست هم کفو جواد و می کند ظلم و ستم
او بود مامور مامون در امور خانمان

 

 

روزی آمد یک زنی ، با ادعای همسری
ام عیسی می رود نزد پدر ،  گریه کنان

 

 

می رود مامون به خانه ، می زند شمشیرها
او بباشد مست و جا بگذاشت ننگی در جهان



 

می کند مجروج  حضرت را ، به ظاهر آن شقی
لیک دارد حضرتش حرز و امان باشد هر آن


 

ام عیسی گفت فردا ماجرا را بر پدر
دور باشد از گزندت ، همسر و نور جنان

 

 

گشت مامون زین عمل شرمنده و قاصد برفت
تا کند دیدار حضرت در پی ضربی چنان

 


 

می کند درخواست هدیه از ولی و مقتدا
تا برد نزد امیرش بهر صحت از گمان

 

 

این عمل صحه گذارد بر کلام دخت شاه
می دهد حضرت لباس خود به قصد ارمغان

 

می کند درخواست مامون ، حرز مولا را سپس
تا نگردد خود دچار چشم زخمی ناگهان


 

از گناهان کبیره باشد و گردد حرام
سحر و جادو در میان خاطیان و ساحران

 

 

آن شده تقبیح سوی خالق و پروردگار
کن تو پر هیز از چنین اعمال دون در هر مکان
 

تا توانی معرفت افزون نما در زندگی
می دهد آرامش جان و بود دری گران


 

حرزها باشد موثر ، آن حفاظت می کند
میثمی حرزی گزیند ، چون خدای بی کران

 

 

حرز تو باشد رجالی حق تعالی در امور
بهترین حافظ برای مردم پیر و جوان

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


 

 

 

 

باسمه تعالی
القاب حضرت مهدی( عج)
قصیده(۴۰)

 

 
گفت پیغمبر که مهدی وارث ما در جهان
  بهره ها دارد ز اجداد خود و پیغمبران

 

 
صاحب علم و مقام است و کمالات و ادب
همچنین دارد  صفاتی از امامان ، بیکران

 

 
گفت احمد ، آخرین منجی بود ، هم نام من
می کند بر پا عدالت ، مهدی صاحب زمان


 

 نیمه ی شعبان به دنیا آمد آن در ثمین
رهبری امت و اسلام دارد توامان



در سنین کودکی گردد امام مسلمین
همچو عیسی نبی و حضرت یحیی چنان

 

می کند غیبت پس از مرگ پدر در کودکی
تا نگردد خدشه ای سوی امامت ناگهان

 

نرجس است مادر تو را یابن الحسن در غیبتت
او بود راضی به امر خالق روزی رسان

 

 
می دهد تشکیل حضرت دولتی وقت قیام
تا شود برچیده هر ظلم و خیانت بی امان


 

یکصد و هشتاد و دو القاب دارد آن امام
این ز آیات است و تعبیر و بیان خبرگان

 

می کند تبیین اسامی خصلت و مشی  امام
هر یکی باشد نشانی در زمین و آسمان

 

اسم حضرت احمد و محمود باشد چون نبی
کنیه اش باشد ابوالقاسم ، بسان خانمان

 

 
آمده القاب گوناگون برای حضرتش
می کنم ذکری از آنها ، هم خصایل را بیان

 

در خصوص شان حضرت هم صفاتی آمده
چون که حامد ، منتظر ، غائب ز غیر و ناکسان



تا شود یادی از آنها ، در زمان و عصر ما
هر یکی دارد مفاهیمی بلند و در فشان



می شود روشن صفاتی از ولی مسلمین
از زبان اهل بیت و از زبان بستگان

 

کن تامل در دعا ی اهل بیت مصطفی
در زیارت ها شود یادی ز حضرت در میان



از خصایل هم صفات  حضرتش دارد سخن
در خصوص شان حضرت در مقام و هم نشان



نام های حجت و قائم نباشد بی دلیل
هر یکی دارد پیامی بس بلند  و زر فشان



آیت الله است و صالح ، منجی و موعود ما
منتقم باشد امام و صاحب کون و مکان


 
پاره ای القاب و اوصاف امام مسلمین
آمده بهر نبی و  اوصیا و  دودمان



گفت باقر  علت نام ورا بر امتش
مهدی است افشاگر و هادی  برای بندگان

 

قائم است نام امام عصر و ختم الاوصیا
چون کند بر حق قیام و او کند حق را عیان

 

حجت اللّه است نام دیگری بر حضرتش
می شود اتمام حجت بر همه پیر و جوان



او امام و رهبر کل جهان است و بشر
زین سبب گویند او را صاحب امر و زمان


 
نام موعود است مبنی بر ظهور و هم قیام
آمده در کل ادیان الهی بی گمان

 

رو به وجه الله دارند ، صاحبان معرفت
چون خدا دارای عز است و کمال و مهربان



باب الله است قائم ، بهر ره جویان حق
در ورود ساحت قدس الهی همچنان

 

وعده ی حق می شود اجرا ، در امر ظهور
روز آن مستور باشد ، کس نداند وقت آن
 

 

میثمی خواهان دیدار ولی و بو تراب
یا ابا صالح نما رویت به مردم در  جهان


 

می کند توصیف قائم را رجالی  در لقب
کی شود مقدور روی  بی مثال و هم نهان
 
 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

 

 

 


باسمه تعالی
فزاز هایی از دعای فرج
دادرس
قصیده(۴۱)
 
چرا این همه حزن و رنج  و فساد و بلاست؟
بشر گشته حیران و افسرده و هم رهاست

 
خدایا عیان شد مصائب ، ندانم چرا
خطایی که موجب شود رنج ما ، از کجاست؟

 

 تو خواهی که  مردم ستایش نمایند تو را
فلاح بشر را تو خواهی ،  خدا رهنماست

 

هدایت نما  روح  محزون و جان پریش
عطا کن  به ما رحمتی ، جان ما در فناست

 

بدانم که مردم تخطی کنند در امور
عدول از حقایق دو چندان جفا و خطاست

 

هدایت نمایی خلایق به راه درست
پیمبر فرستاده ای ، هادی ما  خداست

 

بشر می کند دائما ظلم و جنگ و جدال
اگر خشم یزدان بیاید، علاج و دواست

 
گهی منجی و گه عذاب و گهی هم بلا
ندانم در این عصر ، ما را کدامین رواست

 

ندارم امید گشایش به غیر از تو کس
خدا ناجی ما بود ، هر که در این  سراست

 

خدایا نما راه خود را ، ندانم چه هست
ره رستگاری ،  توکل ، تدبر ، دعاست

 

خدایا زمین گشته خشک و نما لطف خود
که باران رحمت نیامد ، نیاز بقاست
 

 

بده صبر و ایمان و احسان ، خدایا  بسی
نیاز بشر  در حمایت ، سخاوت ، عطاست

 

خدا می دهد رنج و سختی ،  بخوانی خدا
تلاش بشر موجب رشد و مشکل  گشاست
 

 

هدف رشد انسان بود ، در مصائب بسی
توان تو از حق بود ، بی حد و انتهاست

 

ستایش نما خالق عرش و فرش جهان
خداوند هستی سزاوار  حمد و ثناست

 
خداوند باشد رحیم و کریم و عظیم
تمنا نما آنچه خواهی ، به وقتش اداست

 

 نباشد تمایز برای خداوند تام
ملاک خدا با ملاک بشر ها دو تاست

 

 

خدایا تو دادی به ما عقل و ادراک و هوش
نیاز بشر باشد و باعث عز و جاست

 

همیشه بود سختی و راحتی ، معضلات
درایت کند حل مشکل ، توکل سزاست

 

 
نما حکم حق و ولی  بر بشر ، روز و شب
   تخطی ز امر خدا و رسولش جزاست

 

نباشد جهان بی امام و ولی ، هر زمان
دعای فرج خوان مداوم ، که آن ره گشاست

 

 

چو خوانی دعا را ، نبینی ستم یا که ظلم
امام است شافی و رابط ،  توسل بجاست


 

بخواهید رحمت ، حمایت ، ز آل رسول
کند حاجتت را  ادا ، چون امام و ولاست
 

 

اماما، تویی مهربان و تویی روح بخش
تو فریادرس باشی و یاد یزدان رجاست

 

 

مقام امامان بلند است و در قرب حق
شفیع خداوند باشند ، عظیم و رساست
 

 

تویی حجت و قائم و  مظهر  اهل بیت
گشایش روا کن به مردم  ، خدا هم رضاست
 

 

تویی جانشین خدا ، در تمام جهان
عنایت نما بندگی را ، ره اولیاست

 

رود جمکران میثمی ، معبد و کوی دوست
که مهدی عنایت کند ، والی و مقتداست
 

 

 
خدایا رجالی بود قاصر از وصف تو
کلام خدا وحی و  آن گفته ی انبیاست

 

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت اول
حکومت اسلامی
قصیده (۲۶)
 

 ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان

 

می دهد حکم صدرات را به مالک مرتضی
تا شود او حاکم مصر و قلمرو آن زمان
 

حاوی حق و حقوق مردمان و حاکم است
می کند تبیین اصولی را برای بندگان

 

ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن

 

پیروی کن از فرامین خدا در زندگی
خدمت خالص بود بی منت و دری گران
 

مردمان را محترم بشمار در کار و امور
طعمه ای حیوان مپندار و مکن داد و فغان

 

می کنی آباد آنجا را ، برای مردمان
کن دو چندان با حضورت ، خدمت خود را عیان

 

مردمان گویند سخن چون تو اگر کردی ستم
انچه خود گویی بود در انتظارت بی گمان

 

با مروت با محبت با مدارا کن عمل
تا شوی محبوب جانان ، پیش مردان هم زنان

 

 هرکه با آل محمد در بیفتد، شد هلاک
در شقاوت باشد و گمراهی و گردد دخان

 

گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
می شوی نزد خدا محبوب و گردی در جنان

 

موجب قدرت شود ، هر کس که حق یاری کند
نفس خود گیری بدست و می دهی فرمان چنان

 

نفس ما سرکش بود ،فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، نصرت حق در میان

 

حق بود قادر ، کند شهوت مهار از سر کشی
رحمت حق می رسد ، مانع شود شر و  زیان

 

چون خدا توبه پذیر است ،کن تاسی بر خدا
او ببخشد مردمان را ، توبه کن از عمق جان

 

چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
 انتظار مردمان عفو است و بخشش توامان
 

َ
گفت حضرت بین عملکرد سلاطین قبل خود
گه ستمکارند و گاهی دادگر اجدادشان

 

می کنند مردم قضاوت چون تو را اندر امور
سعی کن از سالکان باشی و مردم در امان

 

 مردمان یا هم عقیده با تو هستند یا که غیر
لیک هر دو مشترک در خلقتند ، یکسان بدان

 

 مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
گر ببخشی مر دمان را ، تو مشو نادم ز آن

 

جنگ با یزدان مرو ، مغلوب گردی از خدا
نا توانی در جدالی با خدای بی کران

 

 گر غرور و سرکشی آید تو را اندر امور
دان خدا بالاتر از هرکس، در این کون و مکان

 

با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
بهترین کار تو در عدل و شفقت بی امان

 

عامه ی مردم مدافع می شوند در وقت خود
تا توانی کن محبت در عمل ، هم با زبان


 

گر ستمکاری کنی ، خشم و غصب بینی ز حق
کن تو پرهیز از غرور و جنگ با خالق هر آن


 

چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
کن تو نیکی بر خلایق در مصائب همچنان

 

می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
سر فرو آری به یزدان ، می دهد خود را نشان


 

مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
دوستی را پیشه کن، همواره بر پیر و جوان


 

گر شود برپا حکومت با ملاک مرتضی
میثمی قسط و عدالت را ببینی در جهان

 

می رسد روزی که بیند عدل مهدی را همه
می شود بینی رجالی ، صاحب عصر و زمان؟


 

سروده شده توسط
 علی رجالی و مهدی میثمی











 

باسمه تعالی
فرازهایی از نامه حضرت علی به مالک اشتر
قسمت اول
حکومت اسلامی
قصیده (۲۶)
 

 ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان

 

می دهد حکم صدرات را به مالک مرتضی
تا شود او حاکم مصر و قلمرو آن زمان
 

حاوی حق و حقوق مردمان و حاکم است
می کند تبیین اصولی را برای بندگان

 

ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن

 

پیروی کن از فرامین خدا در زندگی
خدمت خالص بود بی منت و دری گران
 

مردمان را محترم بشمار در کار و امور
طعمه ای حیوان مپندار و مکن داد و فغان

 

می کنی آباد آنجا را ، برای مردمان
کن دو چندان با حضورت ، خدمت خود را عیان

 

مردمان گویند سخن چون تو اگر کردی ستم
انچه خود گویی بود در انتظارت بی گمان

 

با مروت با محبت با مدارا کن عمل
تا شوی محبوب جانان ، پیش مردان هم زنان

 

 هرکه با آل محمد در بیفتد، شد هلاک
در شقاوت باشد و گمراهی و گردد دخان

 

گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
می شوی نزد خدا محبوب و گردی در جنان

 

موجب قدرت شود ، هر کس که حق یاری کند
نفس خود گیری بدست و می دهی فرمان چنان

 

نفس ما سرکش بود ،فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، نصرت حق در میان

 

حق بود قادر ، کند شهوت مهار از سر کشی
رحمت حق می رسد ، مانع شود شر و  زیان

 

چون خدا توبه پذیر است ،کن تاسی بر خدا
او ببخشد مردمان را ، توبه کن از عمق جان

 

چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
 انتظار مردمان عفو است و بخشش توامان
 

َ
گفت حضرت بین عملکرد سلاطین قبل خود
گه ستمکارند و گاهی دادگر اجدادشان

 

می کنند مردم قضاوت چون تو را اندر امور
سعی کن از سالکان باشی و مردم در امان

 

 مردمان یا هم عقیده با تو هستند یا که غیر
لیک هر دو مشترک در خلقتند ، یکسان بدان

 

 مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
گر ببخشی مر دمان را ، تو مشو نادم ز آن

 

جنگ با یزدان مرو ، مغلوب گردی از خدا
نا توانی در جدالی با خدای بی کران

 

 گر غرور و سرکشی آید تو را اندر امور
دان خدا بالاتر از هرکس، در این کون و مکان

 

با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
بهترین کار تو در عدل و شفقت بی امان

 

عامه ی مردم مدافع می شوند در وقت خود
تا توانی کن محبت در عمل ، هم با زبان


 

گر ستمکاری کنی ، خشم و غصب بینی ز حق
کن تو پرهیز از غرور و جنگ با خالق هر آن


 

چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
کن تو نیکی بر خلایق در مصائب همچنان

 

می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
سر فرو آری به یزدان ، می دهد خود را نشان


 

مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
دوستی را پیشه کن، همواره بر پیر و جوان


 

گر شود برپا حکومت با ملاک مرتضی
میثمی قسط و عدالت را ببینی در جهان

 

می رسد روزی که بیند عدل مهدی را همه
می شود بینی رجالی ، صاحب عصر و زمان؟


 

سروده شده توسط
 علی رجالی و مهدی میثمی

 

 

باسمه تعالی
شوق دیدار
 

سوگند ، که حال من دیوانه خراب است
از حب خدا  غافلم و جان به عذاب است

 

بی تاب  وصال است و  سراسیمه ی محبوب
از دوری لیلی دل و جان سوز و کباب است

 

مجنون شده ام عاشق و دیوانه و هم مست
محبوب رهایی ، که دلم سست و خراب است

 

یک قطره کند مست مرا، عشق دل افروز
تشبیه بود در دو جهان ،همچو شراب است


 

خالی ز هوا  نیست دل کوچک بنده
نوری نشود ساطع و محصور حباب است



 

مشتاق نگاه و نظر دلبر و معشوق
خواهان توام ، همدم دیرینه ، حجاب است


 

من تشنه ی یک جرعه از آن شرب الهی
یک لحظه عنایت بود و لطف و جواب است

 

تا کی ز فراق تو کنم  گریه و ناله
شب ها بسرایم غزل و شعر ، خطاب است


 

تحریر کنم عشق خود از دلبر زیبا
آن جمع شود، حاصل آن چند کتاب است


 

ای یار کجایی ، همه را شوق وصالت
  در دیدن تو سبقت و هم بیش شتاب است



 

آنکس که بود صاحب تقوا و درایت
پیروز بود ، خالق او اهل ثواب است


 

در شرع بود ، راه خدا در همه احوال
خارج مشو ای جان دلم ، حد و نصاب است




 

الگوی زنان ، دخت نبی ، فاطمه باشد
تاکید وی از عزت زن ، حفظ حجاب است



 

هر تهمت و هر غیبت و هم  ظلم به اغیار
در نزد خدا  غفلت و آن همچو پساب است


 

مغرور مشو در قبل کار خود و فیض الهی
این مشی بزرگان بود و راه صواب است





 

هر نیک و بدی در دو جهان ثبت  شود دوست
گر ظلم شود ، روز پسین ، وقت عقاب است



 

هر کار شود بهر  خدا ، مانده رجالی
معبود جهان ناظر و او اهل حساب است



 

سراینده
دکتر علی رجالی















 

 


 

 

 

 


 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

قصیده ( شیطان)(۲)

 

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
شیطان
قصیده (۳)


 

معنی شیطان چه باشد از نگاه اولیا
چیست مفهوم وجودش از لسان انبیا



 

هست شیطان اسم عامی بر همه کج راهیان
چون کند سرپیچی و طغیان ز فرمان خدا


 

هست شیطان نام موجود ی که او سرکش بود
می کند بیرون تو را از بندگی و حق جدا



 

عده ای گویند از جنس اجنه بوده است
نیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ما



 

پاره ای گویند شیطان از ملائک در نخست
هر چه باشد او، به امر حق مکن او را ندا


 

گفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفت
می زند تهمت به مردم، با دروغ و افترا



 

او حسود است و زند طعنه به ناحق مردمان
او طمع ورز است و دارای تعصب ناروا


 

عیب جو می باشد و دارای انواع غرور
می نماید غیبت و گوید به مردم ناسزا



 

تا توانی کن شروع با نام یزدان کار خود
باعث دوری شیطان می شود ، ذکرش تو را



 

ما ز بس از حق بگفتیم و خدا در نزد عام
غافل از شیطان شدیم و مکر او در هر کجا


 

می فریبد مردمان ساده لوح و خرده بین
بس که زینت می دهد اعمال دشمن را جلا



 

می کند گمراه شیطان، آدمی را در امور
گاه ترساند ز دنیا ، تا کنی خود مبتلا



 

می کند شیطان به جانم وسوسه هر آن و دم
عاقبت نابود می سازد مر این را ابتلا


 

با توسل، با شفاعت، می توان پیروز شد
چون جهاد اکبر است و دشمن دون در خفا



 

نفی شیطان باعث رشد است و انواع عروج
هر که می خواهد سعادت تا ابد هم انتها


 

او ندارد سلطه ای بر ما بجز دعوت به شر
می دهد یزدان به او فرصت، نمی دانم چرا؟



 

مانع خیر است شیطان، در ادای کار خیر
می کند کاری که نادم می شود اهل سخا




 

چون تمرد می کند ابلیس از فرمان حق
می شود رانده ز درگاه الهی از خطا



 

می کند درخواست شیطان تا دهد حق فرصتی
حق اجابت می کند آن را، دهد او را جزا



 

حق دهد ما را بشارت ،تا کنی پرهیز از او
چون کند شیطان حیل های فراوان بر ملا



 

نیست قادر تا کند مجبور ما را در امور
می نماید وسوسه ، تا بلکه سازد آن ادا



 

هست دوزخ عاقبت ،هر کس اسیر او شود
کار شیطان دوری ما هست از نور ولا



 

می کند دعوت بشر را بر گناهان کبیر
تا شود دور از خدا و آنچه خواهد در بلا


 

می نماید جلوه ها از کار زشت و نادرست
تا فریبد بندگان را ، می دهد خود را صفا



 

می شود ظاهر شیاطین، در صورهای قشنگ
نیست قادر او فریبد انبیا و اوصیا



 

آرزوهای بشر را می کند چندان و چند
می کند دنیا چه زیبا، تا که باشد دلربا




 

هست شیطان مانع اصلی انسان در جهان
تا نگردد آدمی آزاد از خویش و هوا



 

سالکین را می شود تهذیب، در جنگ و جدال
هست شیطان رکن اصلی جهان در ماجرا



 

با روایت از بزرگان در خصوص مردمان
دین خود را نزد یزدان و کسان ، کن آن ادا



 

تا توانی کن رجالی، نفس خود را تو مهار
پاک گردان جان خود را از پلیدی، کن رها


 

سراینده
دکتر علی رجالی 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
ریا
قصیده ۱

ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شوی از این ریا غرق زیان

سلب گرداند ریا از ما همه، توفیق حق
پس چرا خواهی به این و آن دهی خود را نشان ؟


این و آن خود سائلند در پیشگاه حضرتش
تو گدایی می کنی پیش گدایان بی گمان


عده ای با همنشینی با بزرگان و رجال
می کنند گاهی ریا با ذکر نام این و آن

سخت باشد ظاهر انسان بود چون باطنش
بس نفاق است و دو رویی بین مردم در میان


هر که خواهد با ریا زاهد شود، آیا شود ؟
می شود یک روز اعمال ریاکاران عیان


بهر اندک ثروت و مال و مقام و مرتبت
با تظاهر آورند هر آیه ای را بر زبان


با ریا کاری به فکر کسب مالند و مقام
کاشکی آنان صداقت داشتند در عمق جان


هان ! ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست از بهر ریاکاران مکانی در جنان

نیست یکرنگی به کار ِ مردمان ِ بی خلوص
ظاهر و باطن دو تا باشد در آنان هر زمان

می شود باطل عبادت، گر شود کارَت ریا
می دهد اما تو را اخلاص، صدها ارمغان


ای دو صد افسوس ! انسان های مخلص اندکند
لیک می بینی ریاکاران بسی در هر کران

عده ای با البسه اظهار تقوا می کنند
پوششی ژولیده دارند لیک ثروت ها کلان

هست نیت های ما معیار پاداش و عِقاب
کار ِ بی نیت شود گم در زمین و آسمان

حق تعالی قلب ها را می کند زیر و زبر
گر رضایش را بدست آری، نباشی در زیان

تا توانی از دورنگی ها، همه، پرهیز کن
گر چنین کردی، شَوَی از شر شیطان در امان

دوست دارد آدمی محبوب این و آن شود
زین سبب اندر تلاش است تا دهد خود را نشان

عده ای در دین و دینداری ریاکاری کنند
گاه با اعمال و گاهی با سخن ها بر زبان

می گذارند روی پیشانی اثر از سجده ها
تا که عابد جا زنند خود را و عاشق بر اذان !

جای ذکر بی ریا با حق تعالی عده ای
می دهند چرخی به تسبیح و به لبها هم تکان !

رفتن مسجد به قصد قرب حق باشد روا
چون که مسجد مرکز دین است و جایش بس گران

گر تو مسجد می روی هرگز نباشد آن، ریا
مشتعل کن با حضورت، مشعل روح و روان

هست مسجد خانه ی الله و مهد بندگی
مثل مسجد نیست در ارض و سما و کهکشان

کار نیکو بهر حق را مخفی و محفوظ دار
همچو کار زشت مخفی کن، مکن آن را بیان

گر کنی کاری برای حق تعالی آن مگو
تا نگردد آن ریا، در پیش مردان و زنان

عده ای با موعظه اظهار دینداری کنند
نهی از منکر کنند، بر مردم پیر و جوان

هست شاکر حق تعالی، می دهد پاداش ما
پس چرا سوی ریا هستی شتابان و دوان ؟

سخت باشد تا به دست آری رضایت ها همه
زین سبب تنها رضای حق به دست آر ای فلان

میرزایی ! وه ! عجب راندی سخن ها بی شمار !
خود بگو آیا تو را صدقی بُوَد در عمق جان ؟

ای رجالی ! همتی والا نما در نشر دین
بعد از آن تیری رها کن بر دورنگی از کمان


سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی ( مردادماه 1398 _ اصفهان )

 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
ریا
قصیده ۱

ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شود اسباب خسران و زیان

سلب گرداند ریا، ما را ز توفیقات حق
پس چرا کوشی برای کسب جا ی مهتران

این و آن با اذن حق مقدور می گردند امور
تو گدایی می کنی پیش گدایی آنچنان

عده ای با همنشینی با بزرگان و رجل
می کنند گاهی ریا با رفت و آمد با کسان

سخت باشد ظاهر انسان بود چون باطنش
بس نفاق است و دو رویی در میان مردمان

هر که گردد با ریا زاهد، مگر زاهد بود؟
می شود روزی عیان، اعمال بی مبنایشان

بهر اندک ثروت و مال و مقام و قدرتی
گاه تهمت می زنند و افترا بر این و آن

با ریا کاری به فکر کسب مالند و مقام
می کنند مدح و ستایش، بهر این دنیایشان

دان ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست قصدی در ادایش، می نماید بهر شان

نیست یکرنگی ، بجایش حقه و مکر و فریب
ظاهر و باطن دو تا باشد میان مردمان

می شود باطل عبادت ، گر نمایی تو ریا
در مقابل مخفی است اخلاص و باشد آن نهان

کم باشند مخلصین و صاحبان معرفت
همچو در باشند آنان، جملگی اندر جهان

عده ای با البسه اظهار تقوا می کنند
پوششی شولیده دارند در قیاس با کسان

هست نیت در ملاک حق تعالی در امور
نفی می گردد تظاهر در عبادت همچنان

حق تعالی صاحب قلب است و او گردون کند
گر رضای حق بدست آری، نباشی در زیان

تا توانی دان مضرات ریا و چاره کن
گر بخواهی از ریا گردی تو محفوظ و امان



آدمی مایل بود گردد ستایش نزد عام
نفس می خواهد اسارت ، بندگی کن در نهان

عده ای در دین و دینداری ریاکاری کنند
گاه با اعمال و گه گفتار و کرداری عیان

 

می گذارند جای سجده، روی پیشانی خویش
تا که گویند عابدیم و نیست مقصودی جز آن

جای ذکر بی ریا با حق تعالی عده ای
می کنند تسبیح گردانی و لبها را تکان

 

رفتن مسجد به قصد قرب حق باشد روا
پایگاه 

 

باسمه تعالی
چلچراغ
ریا
قصیده ۱

ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شود اسباب خسران و زیان

سلب گرداند ریا، ما را ز توفیقات حق
پس چرا کوشی برای کسب جا ی مهتران

این و آن با اذن حق مقدور می گردند امور
تو گدایی می کنی پیش گدایی بی گمان

عده ای با همنشینی با بزرگان و رجل
می کنند گاهی ریا با ذکر نام این و آن

سخت باشد ظاهر انسان بود چون باطنش
بس نفاق است و دو رویی بین مردم در میان

هر که گردد با ریا زاهد، مگر زاهد شود؟
می شود روزی عیان، اعمال بی نام و نشان

بهر اندک ثروت و مال و مقام و قدرتی
گاه تهمت می زنند، خواهی نخواهی با زبان

با ریا کاری به فکر کسب مالند و مقام
کن ستایش حق تعالی را ، خداوند منان

دان ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست قصدی در ادایش، می نماید بهر شان

نیست یکرنگی ، بجایش حقه و مکر و فریب
ظاهر و باطن دو تا باشد میان مردمان

می شود باطل عبادت ، گر نمایی تو ریا
در مقابل مخفی است اخلاص و دارد ارمغان

کم باشند مخلصین و صاحبان معرفت
همچو در باشند آنان، نایب صاحب زمان

عده ای با البسه اظهار تقوا می کنند
پوششی شولیده دارند در قیاس با کسان

هست نیت در ملاک حق تعالی در امور
نفی می گردد تظاهر، در عبادت های تان

حق تعالی صاحب قلب است و او گردون کند
گر رضای حق بدست آری، نباشی در زیان

تا توانی دان مضرات ریا و چاره کن
گر بخواهی از ریا گردی تو محفوظ و امان

آدمی مایل بود گردد ستایش نزد عام
نفس می خواهد اسارت ، بندگی کن در نهان

عده ای در دین و دینداری ریاکاری کنند
گاه با اعمال و گه گفتار و کرداری عیان

می گذارند جای سجده، روی پیشانی خویش
تا که گویند عابدیم و نیست مقصودی جز آن

جای ذکر بی ریا با حق تعالی عده ای
می کنند تسبیح گردانی و لبها را تکان

رفتن مسجد به قصد قرب حق باشد روا
پایگاه نشر دین باشند در اقصی مکان

نیست آن هر گز ریا و موجب همبستگی است
مشتعل کن با حضورت، مشعل روح و روان

هست مسجد خانه ای الله، همچون قبله گاه
سجده گاه مسلمین و مومنین است در جهان

کار نیکو بهر حق را مخفی و محفوظ دار
همچو کار زشت مخفی و مکن آنرا بیان

گر کنی کاری برای حق تعالی آن مگو
تا نگردد آن ریا، در پیش مردان و زنان

عده ای با موعظه اظهار دینداری کنند
نهی از منکر کنند، بر مردم پیر و جوان

هست هادی حق تعالی، می دهد پاداش ما

پس چرا غافل ز امداد و عنایات و توان

سخت باشد تا بدست آری رضایت ها همه
تو بدست آور رضای حق تعالی هر زمان

میرزایی با قصیده می کند اذهان ما
روشن و بیدار گرداند بشر را آنچنان

پس رجالی همت والا نما در نشر آن
این جهان است نردبانی تا برد ما را جنان

سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

 

باسمه تعالی
امور اجتماعی
مهاجرت 
قصیده ۵

ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساب
از خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب

ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَد
کو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب

نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شده
نیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب

عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیر
برده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب

دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماست
حاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب

دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشر
تا نیفتد در خطا و در بلا و منجلاب

عده ای از ترس آتی خود و فرزند خویش
ترک کشور می کنند،تا بلکه باشد آن ثواب

حق تعالی صاحب ما باشد و روزی رسان
دین اگر مهجور گردد، می شود بنیان خراب

جامعه با دین شود محفوظ از هر فاجعه
چون که سلطان هوس، بانی شود هر ارتکاب

عده ای با پول خود هجرت کنند از این دیار
غافل از اینکه فرنگ است جلوه ای از یک سراب

هجرت انسان برای کسب علم و معرفت
بس چه نیکو باشد و دارد ثمرها و ثواب

عده ای میراث ما ، فرهنگ ما ،تیشه زنند
غافل از اینکه چو سدی باشد آن افکار ناب

عده ای گویند خود کردیم اوضاع را چنین
عامل اصلی و بدبختی ما از انقلاب

من خودم از بچه های انقلابم نی فرنگ
شاهد انبوهی از رخداد و آشوب از شباب

ریشه ای اصلی اینها از کجا آمد پدید
تا که آن خشکیده گردد، بلکه باشد آن ثواب

ریشه در آگاهی و فهم صحیح از دین بود
خود پرستی آمده، شد حق پرستی در عذاب

بین کشور های دنیا، ما کجا بنشسته ایم
علم همراه تدین ، می دهد بر ما شتاب

قدرت ما در زمین و آسمان افزون شود
تا بسازند مملکت را، نیست راهی جز صواب

عده ای سرمایه های علمی این کشورند
ترک کشور می کنند، شاید بیابند آن سراب

این همه گفتم ، ولی باشند گروهی جان نثار
از دیار و مملکت در جنگ می کردند شتاب

جنگ حق و باطل دشمن ، نمی گردد تمام
شکل آن گردد دگرگون، در مصافی بی حساب

خون خود اهدا نمودند در ره قرآن و دین
حفظ ارزشها شعار صاحبان انقلاب

کی به فکر حفظ خود بودند، آن نسل قدیم
تا مصون باشند مردم از خطر ، هم التهاب

تا دفاع از جان و مال وعزت ملت کنند
نسل نو آمد به میدان، در نبردی ناصواب

هرکه کوشد در ره یزدان، بگیرد پاسخش
تا توانی از گناهان عبث، کن اجتناب

عده ای دائم به تفریح و ندارند جوششی
کار ارزنده سبب گردد نشاطی چون گلاب

عده ای نسل جوان را بد هدایت می کنند
گاه معتاد و گهی فحشا و گه دادند شراب

تا نباشد غیرتی در حفظ ناموس و وطن
نیست کس را پاسخ علت بماند بی جواب

نیست دنیا جای امن و جای عیش و جای نوش 

چون دنی باشد، محل امتحان است و جواب

نیست کس را مانع رشد و ترقی در جهان
پس رجالی کن به تکلیفت عمل، جای خطاب
ََ
سروده شده توسط
علی رچالی وحسن میرزایی

 

 

 

 

 

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

.


باسمه تعالی
آثار طلاق
آثار طلاق بس زیان آور و بی مرز و حد است
چونکه جانکاه بود، دغدغه اش تا ابد است
گر شود حاصل تزویج تو را نور بصر
نتوان کرد فراموش، چو آن کالبد است
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

.چباسمه تعالی

امور اجتماعی
آثار طلاق
غزل۴

آثار طلاق بس زیان آور و بی مرز و حد است
چونکه جانکاه بود، دغدغه اش تا ابد است

گر شود حاصل تزویج تو را نور بصر
نتوان کرد فراموش، چو آن کالبد است

پاره ی تن شود  از یاد نمی گردد محو
پدر و مادر فرزند، گل سر سبد است

او نیازش به پدر باشد و هم مادر خود
تا شود عاقل و بالغ، نتوان گفت بد است

گر شوی صاحب فرزند ز دیگر همسر
سخت باشد که پذیرد ورا ، تا حسد است

گر کنی ترک تو تزویج و پرستار شوی
نیست آرامش و تسکین، که آن نیز بد است

ای خدا ما حقیریم ، جهان در ید توست
صبر و ایمان وصفا ده، که یزدان صمد است

میثمی داده خدا حکمت و ایمان و عمل
خالق هستی ما یاور و ما را ممد است

من ندانم چه بود مصلحت خویش خدا
کن رجالی تو هدایت، نیازش مدد است

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی 
  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

.باسمه تعالی

ازدواج
می کند احمد سفارش، جملگی در ازدواج
می شود احسن تکامل، بندگی در ازدواج
در مقابل نهی کرده ، مردمان را از طلاق
می شود جمعی دچار ماندگی در ازدواج
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
  • علی رجالی