رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۸ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰



باسمه تعالی
اعیاد مذهبی
عید فطر
غزل (1)

عید آمد و بلبل ز قفس نغمه زنان   رست     
 طوطی دل از بند بدن رقص کنان جست

با کسب رضای خالق کون و مکان 
انسان بشود عاشق و دیوانه و مست  

هر کس که در این ماه ز بیگانه جدا شد         
   با دلبر دیرینه خود طرح دگر بست

دل مست رخ دلبر و دلدار و رفیق است
جان در غل و زنجیر ،گرفتار و اسیر است

این ماه بود،ماه خدا، ماه ضیافت
غفلت ز خود و گمشدگی، رخت ز ما بست       

محروم نگردد ز عنایات خداوند
هر کس که در این خوان کرم یک دله بنشست

مجبوب شود نزد خداوند دو عالم
هر کس که به یکباره ز امیال درون رست 
 
ماه رحمت رفت و ماه پاکی فطرت رسید
میثمی آسوده شد، با کاهش امیال پست

عمر تو باشد رجالی، همچو آبی در گذر
معرفت جو تا شوی سر مست وگردی حق پرست

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اعیاد مذهبی

عید قربان

غزل2


می رسدفرمان رب،فرزند قربانی کنی

نفی شیطان ،ترک خواهش های نفسانی کنی


صبر کن بر دوری فرزند، چون یعقوب باش

چشم ها ، قربانی آن ماه کنعانی کنی


بوی پیراهن به کنعان می رسد از راه دور

چونکه قربانی نمودی خود ، که ربانی کنی


می بری یوسف به زندان ،می دهی صبر جمیل

تا که یوسف را برون از چاه ظلمانی کنی


عید قربان،روز قربانی شدن در راه دوست

تو شهیدان را گرامی و چه مهمانی کنی


چونکه یاران حسین در راه حق گشتند شهید

جایگاهی در بهشت عدن و رضوانی کنی


هر که قربانی کند ، امیال و انفاس درون

نفس خود را با غل و زنجیر، زندانی کنی


حق بگوید، حرف خود را ساده و در فهم عام

داستان ها را بخوان، تفسیر قر آنی کنی


می نمائی طی، مسیری پر ز انواع حیل

تا رسد روزی که خود شاهی و سلطانی کنی


گر رجالی، راه خود را راه یزدانی کند

آرزوها را دورتر از طبع حیوانی کنی


میثمی در راه حق، گر جان فشانی ها کنی

بوی تقوا گر بگیری ، عطرافشانی کنی


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی






باسمه تعالی
اعیاد مذهبی
عید غدیر
غزل(3)

می رسد فرمان، علی را جای خود تعیین کنید
دین حق را کامل و امر خدا تبیین کنید

چون علی بعد از تو باشد، حافظ ا سرار ما
نقش او را در جهان اعلام و هم تحسین کنید

جمع گشتند در غدیر خم، مسلمانان ز حج
زندگی را بعد من ، با نور حق شیرین کنید

بهترین هدیه برای مسلمین ، نصب علی
چون غدیر خم رسد،ای شیعیان آذین کنید

می کند تحریر قرآن را، امیر المومنین
حفظ دین باشد، که آنرا چون شما تدوین کنید

دین احمد با ولایت زنده و پاینده است
پس چرا بهر خلافت، مردمان بدبین کنید

می رسد دستور رب در آخرین حج نبی
دین حق را با امیر المومنین تضمین کنید

حکم حق را ناکثین و مارقین و فاسقین
می کنند تضییع ، جانا نقش خود رنگین کنید


میثمی خواهد ز مولا، عشق و ایمان و امید
جان خود را با علی، مولای خود، تامین کنید

می کند تبین رجالی، روز خم روز سرور
عید و جشنی می شود برپا ، جهان تزیین کنید

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی

اعیاد مذهبی

عید مبعث

غزل(4)


می کند مبعوث پیغمبر، خدای لا یزال

تا که دین حق کند برپا و یابد آن کمال


می دهد فرمان به احمد، در بلاغ دین خود

تا شود اسلام عالم گیر و بر چیند ظلال


دین احمد، آخرین دین خدا در عالم است

شد نبی چله نشین اندر حرا ،با ذولجلال


هر که خواهد معرفت،جویا شود از دین حق

راه پیغمبر همیشه بود، راه اعتدال


عید مبعث، روز اعلام رسالت،روز وحی

در شب معراج حضرت، با خدا دارد مقال


مکه دریای فروغ وحی در آن خطه شد

بت پرستی شد ظلال و حق پرستی شد کمال


شد خدیجه صاحب فرزند یکتا فاطمه

در جهان پیدا نگردد همچو زهرا یک مثال


فاطمه خود صاحب انوار پاک اولیا ست

یازده نور مقدس، صاحب حسن و جمال


میثمی خواهان علم است و معارف از نبی 

می شود روزی که گیرد از رسول بی مثال؟


ای رجالی شد محمد، شمس عالم شمس جود

شد بر اسلام صدمه ها وارد ، بعد از ارتحال


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی
اعیاد مذهبی
نیمه شعبان
غزل(5)

مژده ای منتظران، مهدی خوبان آمد
وقت شادی و شب نیمه ی شعبان آمد

قائم آل محمد، به جهان چشم گشود
وارث آل علی،مظهر ایمان آمد

منبع فیض الهی و کرم سوی بشر
بهر بیداری و برپایی قرآن آمد

او بود مظهر تقوا و همان صاحب فیض
گل نرگس ،گل بی خار گلستان آمد

رهبر امت و منجی جهان از ظلمت
پا به دنیا بنهاد، یار فقیران آمد

او بود مشعل قرآن و بود مظهر عشق
رخ تابان، شه جانان، پی فرمان آمد

دردمندان همگی منتظر رخصت حق
چونکه هادی جهان، مظهر احسان آمد

ز پس ابر برون شو، مه تاریکی شب
چونکه خورشید دل و صبح فروزان آمد

میثمی گفت مبارک به چنین نور جلی
نور قرآن و ولایت، شه شاهان آمد

تا به کی شعر سراید، چو رجالی ز فراق
گوشه چشمی بنمایی، مه تابان آمد

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی









  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

فروع دین

نماز

غزل(1)



روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز

سوی حق از معرفت بگذار دستان نیاز


نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز

حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز


ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست

من گنه کار م خدایا، کی دهی ما را جواز


مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا

با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز


تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم

دور کن دستان خود را جملگی از حرص و آز


روح را صیقل دهی، با بندگی اندر نماز

قبله گاه مسلمین در مکه هست و در حجاز


می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن

با جماعت خواندنش، گردد تو روحت دل نواز


دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم

تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز


میثمی خواهان پرواز است و دیدار خدا

 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
فروع دین
روزه
غزل(2)


دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است
که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است

شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه
گرفتار غل و زنجیر و، او اندر عذاب است

بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی
جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است

علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان
شفای روح و جان، در پاکی عالی جناب است

سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش
در این اوقات دل بی تاب یارو انقلاب است

صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست
که شیطان دشمنی قهار وبس او بدحساب است

میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر
که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است

دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری
صفای روح و جان روزه داران بی حساب است

ره رستن ز دوزخ، زهد و تقوا و شفاعت
برای پرسشت ای میثمی صدها جواب است

اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت
رجالی مسلکش، در گفتن گفتار ناب است

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

فروع دین

حج

غزل(3)


ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم

ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم


حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است

ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم


کعبه قربانگاه اسماعیل و قربانگاه دل

قبله گاه مسلمین را با دل و جان می رویم


حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازمحشر است

ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم


حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست

بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم


حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی

سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم


جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر

پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم


حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی

جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم


شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر

خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


میثمی خواهان حج است و لقای کبریا

هر که خواهد می رود، با روی خندان می رویم


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

فروع دین

جهاد

غزل(4)


نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است

جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است


نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 

چونکه او یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است


می نماید خود به انواع صور بهر فریب

هرکه تقوا را کند پیشه،امیر و مهتر است


ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری

دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است


کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد

دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است


روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است

هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است


از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت

نفس را کشتن، جهادی همچو کار حیدر است


بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 

چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است


گر رجالی فائق آید، در نبرد نفس و عقل

روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر

است


میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون

گر رها گردد درون، شیطان ز افعی بدتر است


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی

فروع دین

زکات

غزل(5)



گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات

موجب افزایش رزق است و عمرو هم حیات


گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان

تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات


گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان

می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات


گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد

فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات


گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور

جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات


گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور

چون خدا منجی ما، اندر حوادث، معضلات


شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق

تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات



من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار

نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات


نشر علم باشد رجالی، از زکات و کن ادا

تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 

کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

فروع دین

خمس

غزل(6)


یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است 

با بخشش آن، موجب افزایش مال است


بخشیدن مازاد چقدر سخت و دل آزار

ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است


مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است

گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است


گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت

یک پنجم آن بهر فقیر است و وبال است


گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا

چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است


دانی که همین خمس ، چو تمرین جهاد است 

احسان به فقیران که ز انواع خصال است


پالایش اموال کند روح و روان پاک

چون باعث احسان و فقط ذکر مثال است


تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد

چون سینه پاکان ، پاک تر از آب زلال است


میثمی پاک کند خویش، ز امیال درون

هر که غیر از ره حق رفت ، نهایت به زوال است


از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی

بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است


سروده شده توسط 

علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی

فروع دین

امر به معروف

غزل(7)



نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر

خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر


اگر خواهی کند تاثیر، دوری کن ز تندی

ندانم افضل از نیکی، تو جویی کار بهتر


نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی

تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر


چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر

حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر


چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی

ندارد ارزشی و این عمل ،کاریست خود سر


نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی

اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر


چو گوید عیب ما را همدم وهم صحبت و دوست

نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر


شفا بخش است و گردد جامعه دور از بلایا

اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر


سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف

ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر


بود معروف چون نقد و مشو رنجور هر گز

بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی

فروع دین

نهی از منکر

غزل۸


نهی از منکر نما، لرزان ز تعبیرش نباش

امر حق را گو، تو اندر بهر تاثیرش نباش


گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست

امر بر معروف کن، یک لحظه پاگیرش نباش


جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش

نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش


ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی

می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش



بی خود از خود شو، مشو در حصر و زندان درون

پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش


کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو

گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش


تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو

گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش


گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار

کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش


کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو

شعر دینی گو رجالی،فکر تحریش نباش


میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل

از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی






باسمه تعالی

فروع دین

تولی

غزل۹


با تولی دین ما ای دوست کامل می شود

با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود


در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان

در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود


تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟

در تولی و تبری دان که حاصل می شو د


قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او

نیست اندوه و غمی، هر کس که حامل می شود


بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی

با تبری جستن از افکار، قائل می شود


دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین

با توسل فرد مستغرق به ساحل می شود


دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک

دور گردد نور حق،هر کس که غافل می شود


هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی

چون فروع دین ما ان را شامل می شود


ای رجالی،حق کند دعوت ز ما در حب دوست

مومنان باشند برادر، هر که فاعل می شود


میثمی باشد تبری خط قرمز در نفوذ

بین حق و باطل آن، دیوار وحائل می شود


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

فروع دین

تبری

غزل۱۰


با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو

با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو


زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی

با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو


لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش

با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو


از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق

عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو


می کشاند از صراط مستقیم، بیرون تو را

از منافق دوری و از فکر او بیزار شو


عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن

جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو


از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل هنوز

تا توانی دم به دم ، خواننده ی گفتار شو


گر بدانی در درون و نیت افراد چیست

جستجو کن عقل را،یابنده ی پندار شو


در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی

قبل هر اندیشه ای،آگه ز هر اخبار شو


گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن

قبل هر شعری بیا خواننده ی افکار شو


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
فروع دین
اقامه نماز(۴)

نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر

پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر

عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر

بکن بر پا نماز و ، خیر تو در آن تجلی است
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر

ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر

بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر

مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر

تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر


بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر

اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی

فروع دین

بر پایی نماز

غزل۵


امان از دست بی دینی ، برد تا قعر گمراهی

نگو ترک نمازت را ، نکن دیگر تو کوتاهی


نماز شب کمی بگزار، خدایت دوست می دارد

کلید گنج خوشبختیست، همین ورد سحرگاهی


به راه وصل خود با حق، مصمم باش، ای عاشق

قوی کن بند ایمانت، چرا در بند اکراهی؟!


تمام زندگی بی سجده معشوق بی همتا

ندارد ارزشی حتی به قدر یک عدد شاهی


عدو را با تو نزدیکی فراوان است ای انسان

نما از شیطنت دوری، نکن شیطان تو همراهی


هرآن کس که دهد دندان،به نانش هم بیندیشد

بگو تا کی غمین گردی؟ چرا در فکر افواهی؟


رها کن راه مکاری، ز حیله کی سعادت جست؟

اگر مکری کنی با خلق، روی حتما به گمراهی


مخور حق یتیمان را، خدا را خوش نمی آید

بترس از روز تلخی که یتیمی می کشد آهی


ندارد میثمی دنیا بدون آخرت ارزش

مثال عقبی و دنیی،چو شهری هست و درگاهی


رجالی در جهان بینی رها کن رسم خود بینی

به خود اندیشه کن اما فزون کن فکر و آگاهی


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی





  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

پیامبران الهی

حضرت یوسف

غزل (1)


هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست

دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست


چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش

پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست


می شود یوسف گرفتار حوادث دم به دم

آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست


گرچه در حق برادر شد ستم ها ئی چو چاه

آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست


نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی

منجی انسان ز شرش ، پاکی و دستان اوست


شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی

باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست


گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه

دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست


می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز

عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست


سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی

کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست


گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است

کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت ابراهیم
غزل(2)

بی اثر شد، آتش نمرود، در جور و جفا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا

شد گلستان آتش ونمرود باشد در حزین
امر حق این بود، تا احیا کند نام خدا

می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا

می زند با یک تبر، بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا

گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ما جرا را، پیش من آیی چرا

می دهند پاسخ نبی را، آن بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا

می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا

می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را

میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا

ای رجالی ذات حق ،پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما


سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت موسی
غزل(3)

هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست

می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،او هر کجاست

می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست

مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین 
آنکه برگشت می دهد وی را، خدای اولیاست

می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست

خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند،ازحکمت و دور از خطاست

می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست

لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست

می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست

میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت مسیح
غزل(4)

عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف بینا دیده اند

در کنار سالکان ، دلها چه روحانی شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند

مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند

اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند

بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند

بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند گویی که آنجا دیده اند

هرچه پنهان می شود آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست در آن قد رعنا دیده اند

می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند

ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند

میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق گشته عریان، دست بیضا دیده اند

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی





باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت نوح
غزل(5)

نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرمان خدا،بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادش او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت محمد
غزل(6)

آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکا م و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش 
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول 

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول


کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



باسمه تعالی

پیامبران الهی

غزل۷


هادی مردم ز گمراهی،خدای مهربان

منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان


گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات

گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان


می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس

تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان


صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی

هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان


آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران

خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان


صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق

نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان


آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح

مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان


موسی عمران بریزد لشکر فرعون به آب

چون خدا خشکاند رود و آنگهی آب روان


هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز

مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن


سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا

هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان


سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام

صبح شد، قصد وضو کن ،چون که می گویند

اذان


احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان

میثمی ، احمد نگر، شد خاتم پیغمبران


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی












  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

فروع دین

زکات

غزل(5)



گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات

موجب افزایش رزق است و عمرو هم حیات


گر بخواهی رستگاری ، در ‌دو عالم همزمان

تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات


گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان

می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات


گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد

فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات


گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور

جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات


گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور

چون خدا منجی ما، اندر حوادث، معضلات


شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق

تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات



من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار

نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات


نشر علم باشد رجالی، از زکات و کن ادا

تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات


گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور 

کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

فروع دین

جهاد

غزل(4)


نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است

جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است


نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم 

چونکه او یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است


می نماید خود به انواع صور بهر فریب

هرکه تقوا را کند پیشه،امیر و مهتر است


ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری

دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است


کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد

دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است


روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است

هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است


از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت

نفس را کشتن، جهادی همچو کار حیدر است


بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد 

چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است


گر رجالی فائق آید، در نبرد نفس و عقل

روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر

است


میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون

گر رها گردد درون، شیطان ز افعی بدتر است


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی








  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

فروع دین

حج

غزل(3)


ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم

ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم


حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است

ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم


کعبه قربانگاه اسماعیل و قربانگاه دل

قبله گاه مسلمین را با دل و جان می رویم


حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازمحشر است

ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم


حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست

بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم


حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی

سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم


جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر

پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم


حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی

جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم


شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر

خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم


میثمی خواهان حج است و لقای کبریا

هر که خواهد می رود، با روی خندان می رویم


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی
فروع دین
روزه
غزل(2)


دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است
که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است

شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه
گرفتار غل و زنجیر و، او اندر عذاب است

بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی
جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است

علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان
شفای روح و جان، در پاکی عالی جناب است

سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش
در این اوقات دل بی تاب یارو انقلاب است

صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست
که شیطان دشمنی قهار وبس او بدحساب است

میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر
که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است

دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری
صفای روح و جان روزه داران بی حساب است

ره رستن ز دوزخ، زهد و تقوا و شفاعت
برای پرسشت ای میثمی صدها جواب است

اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت
رجالی مسلکش، در گفتن گفتار ناب است

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی

فروع دین

نماز

غزل(1)



روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز

سوی حق از معرفت بگذار دستان نیاز


نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز

حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز


ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست

من گنه کار م خدایا، کی دهی ما را جواز


مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا

با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز


تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم

دور کن دستان خود را جملگی از حرص و آز


روح را صیقل دهی، با بندگی اندر نماز

قبله گاه مسلمین در مکه هست و در حجاز


می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن

با جماعت خواندنش، گردد تو روحت دل نواز


دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم

تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز


میثمی خواهان پرواز است و دیدار خدا

 گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت محمد
غزل(6)

آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول

دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول

می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول

هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکا م و افکار و اصول

دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول

دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول

جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول

بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول


کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول

‌میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی




  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰


باسمه تعالی
پیامبران الهی
حضرت نوح
غزل(6)

نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب

بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب

می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب

می دهد فرمان خدا،بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب

جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادش او جواب

می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب

داشت حضرت عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب

ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب

می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب

ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب

سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی



  • علی رجالی