رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

تحلیی بر داستان قارون

 

به نام خدای نور و یقین، خدایی که خرد را نگهبان جان و دل انسان قرار داد و به آدمی از نور خود دانشی بخشید که تابش آن در طول تاریخ تداوم یافت.

در آن دوران، مردی از نسل حضرت موسی و از قوم بنی‌اسرائیل زندگی می‌کرد. نام او قارون بود؛ کسی که بر اثر ثروت فراوان، شهرتی جهانی یافت. او تمام دل خود را به مال و زر سپرده بود و سرمایه‌اش مایه‌ی غرور و گمراهی او شد. گنج‌های قارون آن‌چنان فراوان بودند که در زیر زمین ذخیره شده و برای مردم عادی قابل دیدن نبودند. کلیدهای گنج‌هایش آن‌قدر سنگین بودند که گروهی از مردان نیرومند از حمل آن‌ها ناتوان می‌شدند.

وقتی قارون به این ثروت و قدرت رسید، دچار غرور شد و با تکبر و جاه‌طلبی، خود را از مردم جدا دانست. او می‌گفت: «من بی‌نیازم، زیرا گنج‌های من بیش از حد نیاز من است». مردم به او توصیه کردند که شکر خداوند را به‌جا آورد تا دچار عذاب نشود، اما قارون با کفران و خودخواهی پاسخ داد: «نه خداوند، نه پیمان، نه مهربانی! این‌ها را من با دانش و تلاش خود به دست آورده‌ام». او تمام فضل و نعمت خدا را به خود نسبت داد و همین باعث شد که از شکر فاصله گیرد و به طغیان و بیدادگری دچار شود.

غرور و فخرفروشی قارون به حدی رسید که همچون خورشید زرین درخشان شد و خادمانش از حیرت و شگفتی، مبهوت ماندند. او چون فرعون، بر تخت سلطنت نشست و دل به ستم و کبر بست. مردم از دیدن آن عظمت ظاهری، دچار حسرت و اندوه شدند. یکی از آنان گفت: «خوشا به حال او که چنین مال و ثروتی دارد و این مایه‌ی عزت و رشد اوست».

اما مردی خداشناس و عارف پاسخ داد: «ای نادان! این دارایی دنیوی ماندگار نیست. از این سرای فانی چه سود خواهی برد؟ مبادا که مغرور شوی و خود را پادشاه بدانی؛ زیرا جهان می‌گذرد و تنها تلاش و کردار نیک باقی می‌ماند. تنها دانش و پرهیزگاری، از انسان یادگار می‌گذارد».

در آن حال، قارون که در اوج غرور بود، ندایی از سوی خداوند شنید. زمین به فرمان حق به لرزه درآمد و گنج و کاخ و دارایی قارون را در خود فرو برد. غرور، ریا و ظواهر پوشالی نابود شدند. قارون به همراه گنج‌هایش در زمین فرو رفت. دیگر نه گنجی برایش ماند و نه بخت و نه بقا. حتی جان، جام، فرزند، یاوری و پناهگاهی برایش نماند.

تنها یک حکایت از او باقی ماند: که زر و سیم برای انسان نه نام می‌آورد و نه جایگاه پایدار. بدان ای رجالی! مال حرام دام نفس است و همچون زهری کشنده در جام فریب.

تحلیل و تفسیر عرفانی و اخلاقی:

۱. دانش حقیقی و دانش قارونی:

در آغاز، اشاره می‌شود که خداوند از نور خود دانشی به آدم بخشید که در طول تاریخ تابید. اما قارون دانشی دیگر داشت؛ دانشی مادی، خودخواهانه و منفصل از نور الهی. او علم را وسیله‌ی تکبر کرد، نه تقرب. این تقابل میان علم لدنی و علم دنیوی محور مهمی در عرفان اسلامی است.

۲. غرور ناشی از مال و علم بی‌نور:

قارون به جای سپاس از خداوند، علم خود را منشأ دارایی‌اش دانست و این خودستایی، کفران نعمت و نقطه‌ی سقوط او شد. در عرفان، هر نعمتی که سبب غفلت و غرور شود، نقمت است.

۳. امتحان خلق و پاسخ نیکان:

مردم در برابر ثروت او به دو دسته تقسیم شدند: گروهی دچار حسرت شدند و گروهی، به رهبری «مرد حق»، او را به حقیقت دعوت کردند. این تقابل، میدان ابتلای مؤمنان است: آیا به ظواهر دل می‌بندند یا به باطن می‌نگرند؟

۴. زوال ظاهری و بقا باطنی:

قارون با همه‌ی زرق‌وبرق، در چشم به‌هم‌زدنی نابود شد. این فرو رفتن در زمین نماد آن است که تعلقات مادی انسان را به زمین می‌چسباند و مانع پرواز روح می‌شود.

۵. مضمون نهایی: هشدار به نفس:

شاعر به خود و مخاطب هشدار می‌دهد: مال حرام، دام نفس است. این مراقبه‌ی اخلاقی و یاد مرگ از مهم‌ترین آموزه‌های سلوک است.

جمع‌بندی:

این داستان منظوم، تصویری کامل از فرجام دنیاگرایی، غرور علمی، کفران نعمت و محرومیت از بقا نزد خدا ارائه می‌دهد. قارون در نگاه شما نماد نفس مغرور و دنیازدگی است و تنها «یاد و حکایت او» باقی ماند تا مایه‌ی عبرت شود.

نویسنده

دکتر علی رجالی 

  • ۰۴/۰۵/۰۴
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی