باسمه تعالی
دیوان قصاید
چلچراغ
سراینده
دکتر علی رجالی
فهرست مطالب
پیشگفتار
سرآغاز
شوق دیدار
فصل اول
خدای متعال
۱.توکل
۲.علم الکتاب
۳.عاشق و معشوق
۴.ذکر ایام هفته
۵.قرآن
فصل دوم
چهارده معصوم
۱صفات نبی اکرم ( ص)
۲.حضرت محمد (ص)
۳.مباهله
۴.حضرت فاطمه(س)
۵.القاب حضرت علی (ع)
۶.مناجات حضرت علی (ع)
۷.جنگ های حضرت علی (ع)
۸.صفات حضرت علی (ع)
۹.شهادت حضرت علی (ع)
۱۰.امام حسن (ع)
۱۱.هدف کربلا
۱۲عزاداری امام حسین(ع)
۱۳.مناجات المحبین امام سجاد (ع)
۱۴مناجات التائبین امام سجاد (ع)
۱۵.حصر امام موسی کاظم (ع)
۱۶.زیارت نامه امام رضا (ع)
۱۷.حرز اموم جواد (ع)
۱۸.زیارت جامعه امام هادی ( ع)
۱۹.دعای فرج امام زمان (ع)
۲۰.حضرت مهدی(ع)
۲۱..امام زمان (ع)
۲۲.القاب حضرت مهدی (ع)
فصل سوم
امور اجتماعی
۱.شیطان
۲.مهاجرت
۳.ربا
۴.اسراف
۵.فساد
۶.قضاوت
۷.پند و اندرز
۸.تکیه بر دنیا
۹.نصیحت
۱۰.حسادت
فصل چهارم
عهد نامه حضرت علی
۱.حکومت اسلامی
۲.حکومت داری
۳.حکمرانان
۴.قوای نظامی
۵.قضاوت
۶.امور اقتصادی
۷.کاتبان و تجار
۸.مستمندان
۹.حقوق مردم
۱۰.نزدیکان حاکم
۱۱.خونریزی
۱۲.عهد نامه
پیشگفتار
خداوند توفیق داد ، در دوران بازنشستگی این مجموعه قصاید را بسرایم. حدود دو سال طول کشید ، تا این مجموعه به پایان رسید. از آقای دکتر مهدی میسمی و آقای مهندس حسن میرزایی که مرا در ویرایش این مجموعه یاری نمودند کمال تشکر را دارم. در این مجموعه نامه حضرت علی (ع) به مالک اشتر در قالب دوازده قصیده سی بیتی سروده شده است.لازم به ذکر است که همه آنها دارای یک وزن و یک قافیه می باشند.این عهد نامه با وزن مثنوی نیز در کتاب حکومت اسلامی اینجانب سروده شده است. همچنین پاره ای از خصایل چهارده معصوم که چراغ راه جویندگان معرفت الهی هستند به نظم در آمده است.در ابتدا نیت این رود که مشابه چهل حدیث عرفا ، چهل قصیده سروده شود.لذا نام چلچراغ را برای این مجموعه گزیدم.
همچنین قصایدی را در خصوص مسائل اجتماعی
سرودم.امید است راه گشا برای خوانندگان باشد.
تا کنون چهار جلد از اشعار اینجانب در وزن های گوناگون با نام های متفات به چاپ رسیده است.در تاریخ منظوم اسلام، مجموعه غزلیات اینجانب که به طور مشترک با آقای دکتر مهدی میسمی سروده شد.کتاب دیگر کلیدهای خوشبختی است ، که کلیه رباعیات و دو بیتی های اینجانب چاپ گردید.اثر دیگر، کتاب منظوم حکومت اسلامی است .در این دفتر، فرازهایی از نهج البلاغه در قالب مثنوی های پنجاه بیتی سروده شده اند. کتاب حاضر ، برداشتهای اینجانب از مفاهیم و احادیث چهارده معصوم در قالب چندین قصیده به نظم در آمده است. امید است در آینده بتوان این چهار جلد را در قالب دو جلد تحت عنوان دیوان اشعار به نام نوای دل تقدیم علاقه مندان نمود .ضمنا مجموعه ای تحت عنوان نوای دل سرودم.این اولین کتابی بود از مضامین اسلامی که اشعار آن دارای وزن های متفاوت می باشد.هدف اینجانب آشنایی جوانان با سیره ی چهارده معصوم با زبانی ساده و روان بود. امید است با خواندن آن ، موجب هدایت جوانان گردد و توشه ای برای آخرت اینجانب باشد.
اعتقاد بنده این است ، تنها راه برای نجات انسان ها از گمراهی توسل به چهارده معصوم و بهره مندی از ارشادات و راهنمایی های آنها در کتب احادیث و خواندن و فهمیدن و عمل به آیات قرآن کریم می باشد. نسل امروز تشنه و نیاز مند حقایق قرآنی و معارف الهی است.لذا باید در قالب فیلم و سریال و هنر و شعر مفاهیم غنی اسلام را به نحو مطلوب ارائه کرد.لذا تصمیم گرفتم در حد توان در این راه قدم بردارم. در ابتدا سرودن اشعار زمان بر بود، اما با پی گیری و تلاش و عنایات الهی و همکاری بعضی از شعرا ، در ویرایش اشعار،موجب شد که بتوانم در یک روز ده بیت بسرایم.در سرودن اشعار مذهبی ، باید دقت کافی بعمل آید تا خدای ناکرده اشعاری خارج از شرع سروده نشود.بعضی اوقات دچار محدودیت های شاعر می گردد و حق مطلب به سختی ادا می شود و شاعر نیاز دارد مطلب مورد نظر را بیشتر توضیح دهد.لازم به ذکر است شعرای زیادی نسبت به سرودن کتب مذهبی اقدام به سرودن اشعار نموده اند که بیشتر به ترجمه کتاب نزدیک است. ما در سلسله کتابهای شعر خود ، تلاش کردیم محتوا را از کتب اخذ و در فرصت های مناسب آنها را به نظم آید و برای خواننده کمتر احساس ترجمه داشته باشد و به طور غیر مستقیم و مثال هایی خواننده را به تداوم خواندن اشعار ترغیب کنیم .بعلاوه با بکار بردن واژه های ساده اشعار را برای اقشار مختلف جامعه قابل فهم و درک کنیم.
علاقه مندان به مطالعه آثار علمی و اشعار اینجانب می توانند به سایت و وبلاگ زیر برای ذخیره مطالب مراجعه کنند. ضمنا امکان خرید کتابهای اشعار اینجانب توسط سایت الفهرست مقدور می باشد.
سایت علمی اینجانب:
https://www.researchgate.net/profile/Ali-Rejali-5
همچنین وبلاگ ادبی اینجانب به آدرس:
http://rejali2020.blogfa.com/
سایت فروش کتاب:
https://alfehrest.com/
سر آغاز
شوق دیدار
افسوس ، که جانم به لب و نفس خراب است
از یاد خدا غافلم و جان به عذاب است
گر دل برود داخل یک کوره ی آتش
پر نور شود جان و دلت ، بحر مذاب است
بی تاب وصال است و سراسیمه ی محبوب
از دوری لیلی دل و جان سوز و کباب است
یک قطره کند مست مرا، شرب طهورا
تشبیه بود در دو جهان ،همچو شراب است
مجنون شده ام عاشق و دیوانه و سرمست
محبوب کجایی ، که دلم سست و خراب است
خالی ز هوا نیست دل کوچک و بیمار
نوری نشود ساطع و محصور حباب است
مشتاق نگاه و نظر دلبر و معشوق
خواهان توام ، همدم دیرینه ، حجاب است
من تشنه ی یک جرعه از آن شرب الهی
یک لحظه عنایت بود و لطف جواب است
تا کی ز فراق تو کنم گریه و ناله
شب ها بسرایم غزل و شعر ، خطاب است
تحریر کنم عشق خود از دلبر و هم یار
آن جمع شود، حاصل آن چند کتاب است
ای یار کجایی ، همه را شوق وصالت
در دیدن تو سبقت و هم بیش شتاب است
آنکس که بود صاحب تقوا و درایت
پیروز بود ، خالق او اهل ثواب است
مسرور بود هرکه مقید به اصول است
با ذکر خدا ، در همه احوال مجاب است
هر کس که برد فیض ز قرآن و نیایش
مجذوب خدا گردد و بی زار ز خواب است
در شرع بود ، راه خدا در همه احوال
خارج مشو ای جان دلم ، حد و نصاب است
هر آیه ی قرآن که شود درک به معنی
گر خوانده و فهمیده شود ، عطر و گلاب است
هر تهمت و هر غیبت و هم ظلم به اغیار
از سوی خدا نهی و تو را رنج و عذاب است
پرهیز نما از دغل و تهمت هم کیش
این مشی بزرگان بود و راه صواب است
آن کس که دلی شاد و فرح بخش نصیب است
در جرگه ی اشخاص توانا و شباب است
بیهوده مکن عمر تلف ، چون که گرانقدر
آخر نرسی منزل مقصود ، سراب است
هر کس که شود همره شیطان درونش
غافل ز خدا باشد و دائم به عذاب است
تحقیر مکن خلق خدا در همه احوال
دوری بنما از عمل و زشت عتاب است
هر نیک و بدی در دو جهان ثبت شود دوست
گر ظلم شود ، روز پسین ، وقت عقاب است
دوری ز گناهان کن و تسلیم خدا باش
چون آتش دوزخ بود و سخت ز تاب است
بیهوده مرو راه خلاف و ره شیطان
هر لحظه خدا ناظر و او اهل جواب است
یکسان بنما ظاهر و باطن به خلایق
مخفی منما بر همگان ، چون که نقاب است
با صبر توان چیره شوی بر دل و امیال
دنیاست تو را پله و آن همچو رکاب است
هر کس عملش خالص و از بهر خدا بود
در محضر حق باشد و مشمول ثواب است
تسلیم حقایق شو و آزاده و حق جو
بی راهه مرو جان دلم ، راه خراب است
هر کار شود بهر خدا ، مانده رجالی
معبود جهان ناظر و او اهل حساب است
فصل اول
۱.توکل
هست موسی را توکل در وکالت بر خدا
می کند تقوای حق را پیشه با ذکر و دعا
کن توکل بر خدا اندر همه احوال خود
همچو موسی باش در باور ، مکن کاری خطا
حق تعالی حافظ ما باشد و روزی رسان
با توکل ، با رضا، آسان شود اعمال ما
حضرت یوسف ز قعر چاه می خواند خدا
نیست او را شکوه و ناراحتی در ماجرا
حق رهاند یوسف یعغوب را، از قعر چاه
می کند فرماندهی، فرمانده ی کل قوا
چون که حق ناظر بود بر خدعه و مکر و فریب
می دهد جا و کرامت، بر نبی نور الهدی
تا توانی با خد ا باش و بجز حق را مگو
با توکل سختی آسان می شود،گردی رها
نیست اندوه و غمی از آتش نمرودیان
می کند یزدان گلستان ، آتش انبوه را
سنگ باران می شود فیلان به امر کردگار
تا بماند حفظ کعبه، از تعرض یا جفا
قدرت حق می شود معلوم بر اصحاب شرک
قدرت پوشالی دشمن عیان و بر ملا
باعث آرامش و آسایش انسان شود
هر که با ذکر خدا مانوس باشد در خفا
هر کجا کاری شود با امر و با فرمان اوست
می کند دریا گهی خشک و دهد جمعی جزا
لشکر موسی رود سالم ز دریا در مسیر
در مقابل لشکر فرعونیان غرق و فنا
لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
چونکه موسی می کند امر خدا را او ادا
رسم باشد تا شوی مانع ز تعقیب عدو
لشکر موسی نمی گوید، خدایا کن چه ها
نیست شک و شبهه ای در رفتن همراهیان
چونکه لشکر مطمئن بودند از لطف خدا
انبیا در نشر دین و در ادای امر حق
رنج و سختی ها تحمل می کنند بهر رضا
خاتم پیغمبران مبعوث می گردد شبی
جبرئیل آورد لوح حق برای مصطفی
آیه هایی را بخواند مصطفی با امر حق
می شود مبعوث بر پیغمبری چون انبیا
گر چه احمد ناتوان از خواندن الواح بود
می کند قادر خدا ، تا لب گشاید در ادا
می شود اسلام عالم گیر و قرآن هادی است
چون پیام حق بود عام و فراگیر و رسا
عنکبوتی می تند تار خودش بر روی غار
تا که احمد در سلامت باشد از تیغ و بلا
می رود یونس به دریا، بعدترک قوم خو د
حق دهد فرمان به ماهی، کن پیمبر را رها
کمترین لغزش نمی باشد روا بر مخلصین
موجب اندوه می گردد، به خود آید چرا؟
نوح و یاران نبی را از خطر محفوظ داشت
خاطیان نابود گردند ،امر حق باشد به جا
حضرت عیسی به اذن رب به دنیا پا نهاد
منجی مردم شود، در عالمی پر از خطا
حق دهد فرمان به دریا، تا برد موسی به کاخ
ناخدای کشتی موسی بود در هر کجا
می کند رشد و نمو موسی عمران نزد شاه
چون که فرعون مانع و کرده به مردم او جفا
با توکل می شود اعمال ما آسان ، روان
خوش به حال آنکه دارد اینچنین روحی ولا
بر خدایت کن توکل ، ای رجالی در امور
چون خدا آگاه می باشد، به اعمال شما
۲.علم الکتاب
می کند قرآن حکایت از امیر مومنان
انتهای سوره ای رعد آمده نام و نشان
مشرکین کردند شبهه در رسالت اندکی
نفی می کردند نبوت را گروهی بد گمان
گفت پاسخ حق تعالی در جواب آن گروه
هست کافی حق و مولا چون کنند اقرار آن
نیست جز مولا علی لایق به علم ذوالجلال
علم قرآن مجید است، نزد ایشان آن زمان
هر که داند اسم اعظم، او شود قادر به غیب
در امور خلقت و اسرار هستی بی کران
می دهد پاسخ امیر مومنان او درحیات
گفت مولا من بدانم سر و اسرار جهان
قبل او بودند افرادی چو آصف برخیا
آشنا بر علم غیب و عالم و کون و مکان
تخت بلقیس آورد از هند در یک لحظه را
چون که حق داده به او علم لدن را همچنان
علم قرآن می کند شفاف شک و شبهه را
هر که باشد آشنا ، دارد گهرها بس گران
می دهد مولا شهادت ، صاحب علم الکتاب
پس بود کافی علی را ، همره حق بهر تان
گاه فتنه می کنند بر ماجراهای غدیر
گر بود میزان کتاب حق، بگو بر دیگران
وقتی بر احمد کنند شبهه، چه باشد انتظار
سخت می باشد پذیرند، جمعی از آن ناکثان
حق بگوید دان علی آگاه باشد بر علوم
آدم عاقل سپارد کار خود بر جاهلان؟
می سپاری کار خود را بر کسی داناتر است
می دهی آن را که با شمشیر خواهد یا سنان؟
فرض گیرم که پیمبر در حیات خود نگفت
او بود اصلح، بود اعلم، خدا گوید عیان
هست مولا جانشین احمد و او متقی است
گر پذیری حق و قرآن، می دهد فرمان به آن
آدم زیرک پذیرد امر حق را در امور
نی که شیطان هوس را، می برد ما را دوان
آنچه می فهمم تو باید حق پذیری همچو اصل
وانگهی پیغمبر خاتم پذیری همچنان
آدمی قادر نباشد پی برد بر ذات حق
پس چه بهتر، آن پذیرد همچو خورشید زمان
حق بگوید احمد است پیغمبر و باشد علی
شاهدی دانا که داند علم یزدان بی گمان
این حقایق را نگفتم تا که گویم مذهبی
هست برتر، تا کنم خشنود و راضی شیعیان
گر شود شفاف و دانی واقعیت مر تو را
باعث وحدت شود آن، در اصول و هم بیان
مسلمین گر چه فرق ها گشته در مذهب ولی
لیک در فرع است و در وحدت بمانند هر زمان
چون که دشمن حاضر و ناظر بود اعمال ما
با فرق کردن تواند بشکند ما را چنان
گاه شبهه می کنند بر ماجراهای غدیر
گر بود میزان کتاب حق، مگو حرف کسان
این همه حرف و سخن ها ی غلط از بهر چیست؟
تا بگویند ما به حقیم و علی همچو فلان
می دهد انگشتر خود را علی اندر نماز
حق بطور واضح و روشن بگوید بهرمان
آنجه من دانم خدا داده به تو عقل و شعور
او فرستاده نبی ها بهر مردم در میان
می دهد ما را خیار و می دهد علم و یقین
می نمایاند بشر را، راه دوزخ هم جنان
می کنم توصیف اهداف بلندی از کتاب
می نمایم بر خلایق ، حق و باطل را بیان
عده ای در جنگ فرهنگی بسیج و حاضرند
کن به تکلیفت عمل، جانا رجالی بی امان
۳.عاشق و معشوق
عشق ها گاهی مجازی باشد و گاهی نهان
عشق عارف بر خدا باشد، کند آتش فشان
دل کند لرزان و سازد شعله ای آتش فزون
روح سوزان می شود خواهان یار و هم زبان
عشق اسطرلاب اسرار است واسباب عروج
همچو پیچک می تند بر جسم و بر انداممان
عشق خورشید دل است و عامل نور و صفا
می کند احیا، دگرگون،قلب هر پیر و جوان
حق تعالی می نهد آنرا درون آدمی
تا رساند عاشقان را در جوار جان ستان
عشق باشد مرکب اهل دل و اهل سلوک
می برد عشاق را ، در ماورای این جهان
عشق ورزی بر خدا، سرشار از مهر و صفاست
اوج گیرد آدمی از قعر عالم، بی امان
گر بخواهی نور یزدان، رو به سوی کبریا
تا توانی کن فزون، عشق خدا در هر زمان
عشق حق ، مقدور گردد با نیایش با رضا
در رضای حق تعالی، با عمل بین ناگهان
عشق دنیا کی رساند ،اهل دنیا را به حق
نیست راهی،جز ره ایمان و تقوا در میان
عشق های دنیوی گرچه به ظاهر دلربا
گاه حیوانی، گهی عقلی، گهی بهر جنان
عشق ورزی بر خدا، در حذف دنیا از گناه
عشق بر یزدان حقیقی باشد و گه آن نهان
عشق ما با عشق عارف، دان دوتا باشد ولی
سیر ما در خاک باشد ، سیر او در کهکشان
عشق ورزی بر خدا و عشق او در سینه ها
هست منصوری برای رشد انسان بی گمان
عشق خود را بر رضای حق تعالی کن نه غیر
فرق ها بسیار باشد، از زمین تا آسمان
من نمی دانم ز ذات حق تعالی اندکی
فهم مردم،چون جنینی در رحم ماند ز آن
کی جنین را باشد آگه از شرایط در برون
نیست او را حس و درکی از ورای جسم و جان
عشق را تفسیر و تعبیرش خطا و باطل است
گوهری باشد گران سنگ و بود دری چسان
دان که دنیا همچو دریایی بود پر جنب و جوش
پر ز طوفان و تلاطم باشد و موجی چنان
می رساند کشتی عشق و ولایت آدمی
جملگی ما را به ساحل، پس توسل کن به آن
عشق ما عشق حقیقی بر خدای لایزال
دیدن یار و لقای حق تعالی بی امان
عشق عارف بهر حق جان دادن و ترک دیار
شوق دیدار و لقای یار دیرین، هر زمان
عشق سالک از برای کسب دنیایی که نیست
عشق او بر حق تعالی،خارج از ذکر و بیان
کی به مقصد می رسد غافل ز ایمان و خدا
نیست راهی جز صراط مستقیم عارفان
تا توانی کن عمل احکام بی همتای حق
هست معراج بشر، در پاکی روح و روان
پا نهادن بر دل و امیال و انفاس درون
می کند هموار عشق حق تعالی بی گمان
بین گناهان سد راه و مانع وصل و لقا
معصیت ها باعث افسردگی و صد فغان
خود شناسی ،باعث رشد و لقای کبریاست
بندگی کن بر خدا و نهی کن نام و نشان
عارفان خواهان عشق واقعی باشد نه غیر
از خدا دارد تمنا ی وصال و نور جان
ای رجالی، عشق دنیا نیست جز دلبستگی
بین خلایق را کند رسوای عالم هر مکان
۴. ذکر ایام هفته
قرب حق مقدور گردد با نیایش با خدا
روح انسان می رود سوی خدا ی کبریا
ذکر و یاد حق دهد آرامش روح و روان
نیست چیزی بهتر از ذکر و عبادت در خفا
طی کند روحت فلک را از ورای این جهان
عالم معنا رود روح بشر بهر لقا
روزهای هفته دارد ذکر مخصوص خودش
جملگی باشد مجرب ، موجب دفع خطا
مشکلات آدمی با ذکر حق گردد فنا
گر بخوانی ذکر هفته ، با خلوص و بی ریا
ذکر هفته پر ز معنا باشد و دارد ثواب
آن بود کوتاه و یاد حق شود با اولیا
من ندانم راز و اسرار حقایق در جهان
رزق ما گردد فزون با حمد و اذکار و دعا
گفت یزدان بر نبی از من طلب کن ، گرچه کم
تا نباشد حاجتی ،کی می شوی حاجت روا
تقویت گردد صفای قلب و تحکیم قلوب
با رهایی از خود و امیال بی جا و هوا
تا توانی ذکر حق گو، آن مداوم روز و شب
تا شود دور از تو و هم خانواده هر بلا
ذکر حق دارد اثرهای قوی در زندگی
باعث دوری ز ظلم است و تعدی و جفا
ذکر شنبه مختص احمد بود ، روحی فداه
خوان زیارت نامه یا ادعیه ای از انبیا
تا توانی کن قرائت ذکر رب العالمین
بی نیازت می کند رب جلیل دل ربا
گر کنی یاد خدا را با یقین و معرفت
می دهد پاسخ تو را ، از عاشقانش کی جدا؟
ذکر یکشنبه بود یا ذالجلال والکرام
می نماید مصطفی تاکید بر ذکر و ادا
فتح و نصرت می شود شامل تو را در زندگی
با توکل برخدای بی حد و بی انتها
هر دو شنبه خوان زیارت از حسین ابن علی
او بود نور دو چشمان علی و مصطفی
همچنین مختص بود بر صاحب کوثر حسن
در دوشنبه خوان زیارت از امام مجتبی
خوان زیارت های سجاد و امامان دگر
همچو باقر ، جعفر صادق ز بین اوصیا
کن ادا ذکر صفات حق چو رحمان والرحیم
در سه شنبه هر که خواند ، حق دهد حاجت ورا
این زیارت ها پیام اولیا و انبیاست
دان خدا آگاه و حاضر باشد و بیند تو را
چار شنبه هم بگو ، یا حی و یا قیوم را
می دهد هستی به ما و نیست او را هم فنا
خوان زیارت های کاظم ، هم نقی و هم تقی
موجب عزت شود ، هر کس بخواند با رضا
پنجشنبه می کنی یاد از امام عسگری
رزق و روزی می شود چندان و او حاجت روا
نیست در عالم بجز الله ، معبودی دگر
تا کنی او را عبادت ، یا ستایش هر کجا
ذکر جمعه بر محمد باشد و آلش سلام
می فرستد حق تعالی رحمت خود را به ما
جمعه ها مختص به قائم باشد و شخص امام
می کنی یاد ورا با خواندن ذکر و ثنا
عصر جمعه می شود ، ابراز دلتنگی کنیم
چون نیامد یوسف زهرای آل مصطفی
گر به یاد آرند خدا را با دل و جان مردمان
می دهد پاسخ خدا ، گر با دلت کردی صدا
می کنی جانا رجالی از ائمه ذکر و یاد
با قرائت یاد می گردد امام و مقتدا
۵.قرآن
ره آورده شب قدر است قرآن
بود میراث احمد این گلستان
زبهر عاشقان آب حیات است
به کام مومنان صهباست قرآن
کلام جاودان سرچشمه ی فیض
شراب عشق را دریای جوشان
کتاب عشق و تقوا ، نور سرمد
بود هر آیه اش رازی ز رحمان
کتاب دین و دانش باب رحمت
به چشم کافران تیری است فرقان
تلاوت کن کلام حق مکرر
اگر خواهی شوی محبوب جانان
قرائت کن کلام حق ز تدبیر
که نورانی شوی از پرتو ی آن
کتاب حق بود آن لوح محفوظ
خدایا کن هدایت هر مسلمان
ره رستن ز دوزخ ذکر رب است
کلیدش نیست مخفی نزد انسان
شفاعت، موعظه ، رحمت، هدایت
صفاتی مستتر در متن قرآن
کتاب دین وآیین محمد
ستون محکم ایمان و عرفان
خدا گوید سخن با ذکر تمثیل
شده تبیین کلام حق چه آسان
قواعد را ببین در جامعیت
چگونه نظم دارد ، همچو سامان
کلام حق بود عالیترین ذکر
بود افضل ترین اذکار انسان
چه نعمتها ز رب العالمین است
که رمزش خواندن آیات یزدان
خدا با مصطفی گوید سخن چند
که این هدیه بود از سوى سبحان
کتاب رهنما ، دریای گوهر
امید مردمان و نور َ یزدان
بود قرآن کلام حضرت حق
شود تفسیر و تعبیری فراوان
امامان کرده اند تشریح آیات
نگردد شبهه ای در فهم آنان
بدان قرآن و عترت چون دو ثقل اند
به مقصد می رساند اهل ایمان
پیمبر گفت مولا ثقل اصغر
امام و آل او هستند میزان
نجات مردمان در ثقل اکبر
به همراه امامت هست فرقان
کتاب عشق مملو از حقایق
بیابی راز و اسراری که پنهان
کتاب زندگی آیین رحمت
به تعلیمش شود دنیا چو رضوان
کتاب معرفت ، سرچشمه ی نور
کند روشن دل و جان محبان
دهد آرامش و تسکین بشر را
فلاح آدمی در ذکر سبحان
امور مسلمین را ای خداوند
گره بگشا خودت ، از لطف و احسان
خداوندا همه مرضای اسلام
شفا ده ای طبیب درد انسان
نجات آدمی در فهم آیات
کند بیمه بشر را یاد قرآن
خداوندا رجالی را ز رحمت
ببخشا هر خطای سهو و نسیان
فصل دوم
چهارده معصوم
صفات نبی اکرم
السلام ای مشعل نور یقین
باعث هستی و ختم المرسلین
گنج رحمت ، طایر خلد آشیان
منجی مردم ، شه اسلام و دین
ای محمد، ای مرا آرام جان
مظهر احسان و ایمان و یقین
مشعل تو می درخشد در جهان
همچو خورشید فروزان بر زمین
شد تجلی امر حق در آبه ها
نور یزدان منعکس شد در جبین
می کند گیتی فروزان با کلام
نور چشم انبیا و مسلمین
ای محمد ، مظهر خلق کبیر
معدن جان را تویی ، دری ثمین
مظهر توحیدی و صاحب کمال
قبله ى جانها تویی ،نور مبین
جلوه ی ذات خدای بی مثال
افتخار عالمی و بهترین
کعبه ی اهل کمالی و خصال
صاحب حمد و مقامی این چنین
نام پاکت روح را مرهم بود
نور سرمد گشته ای و هم امین
معدن اسرار حق باشی و عشق
ای وجودت معدن در و نگین
خلق را منجی ز گمراهی تویی
مظهر آیینه ی شاهی ، بهین
مردمان را ناجی است و رهنما
تا نباشد غصه و دردی غمین
با توسل می شود مقبول حق
جمله اعمال بشر ، روز پسین
در غدیر خم به فضل سرمدی
مرتضی گردد ولی و جانشین
بهترین باشد علی بعد از نبی
در عقاید استوار است و حصین
هر که رو آرد به قرآن و امام
نیست اندوه و غم و درد و حزین
ای رجالی ، با توسل بر رسول
بیمه گردان خویش و رو عرش برین
۲. حضرت محمد (ص)
مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا
آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا
هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان
سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا
دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
چون محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا
دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو
مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا
ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر
صاحب انفاس پاک و صاحب روحی ولا
تا قیامت مکتب و دین خدا بر پا بود
چون که عترت منجی و قرآن حق درمان ما
حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او،گویا که باشی در لقا
حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، در درون و در سما
گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا
مشعل هادی احمد در جهان باشد عیان
همچو خورشیدی در خشان در زمین و در سما
با قیامت بتکده شد مسجدی دور از حرام
کعبه از بت خالی و شد سجده گاه اولیا
ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید چشم ما
دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از ماورا
گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا
هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که گردد او رها
ای محمد مظهر ایمان و احسان و شرف
صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا
ای که هستی مظهر نور و کمال و معرفت
ای امید مسلمین وحامل وحی از خدا
راه حق اندر لسان وگفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما
راه حق گشته عیان،اندر بیان و هم کلام
چهارده معصوم گویند، ذکر و یاد انبیا
تا توانی راه آنان را شناس و کن عمل
چون نمایان می کنند، راه خدا را اولیا
تا توانی کن عمل اهداف دین را در عمل
تا بگیری مزد خود را از خدای جان فزا
ای رجالی با اطاعت از نبی و آل او
بیمه کردی خود به هنگام حوادث هم بلا
۳.مباهله
می کند دعوت محمد ، حاکم نجرانیان
تا شود اسلام ، آئین و مرام مردمان
دین اسلام است برتر ، بین ادیان خدا
آخرین دین الهی در هدایت ، بی گمان
اسقف نجران و مردم دعوت اسلام را
می کنند سر پیچی و اکراه می ورزند آن
می کنند اسرار بر آئین عیسای مسیح
بعد حق عیسی بود فرزند او در آسمان
پیروان حضرت عیسی دروغی گفته اند
حق پدید آورده او را همچو انسان ناگهان
گاه می گردیم خلق بی مادر و هم بی پدر
در غلط باشند مردم در خصوص گفتمان
گاه باشد خلق ما تنها ز مادر بی پدر
حضرت عیسی بود از دختری بین زنان
نسل انسانها تداوم یابد و گردد کمال
گر شود تزویج بین مرد و زن در هر زمان
این نشان از قدرت حق دارد و اهداف او
تا نمایاند بشر را، به تفکر در جهان
بودن عیسی چو فرزند خدا گردیده نهی
چونکه قرآن حرف دیگر دارد و شرح و بیان
حضرت آدم بود مخلوق حق همچون مسیح
او ندارد مادر و هم باب اندر کهکشان
گر بود حرف شما صادق، بود آدم چنین
لیک عیسی نیست فرزند خدا، ای راهبان
بعد شور و مشورت، تصمیم می گیرند چنین
هیئتی عازم شود سوی مدینه آن زمان
می کنند بحث و تبادل در خصوص این امور
لیک امکان توافق نیست با هم توامان
شد تباهل عاقبت تنها گزینه بعد شور
جمعی از انفاس نفرین می کنند همچنان
ما اگر ناحق بگوئیم، حق کند نابود ما
حق بود قاضی در این موضوع در میان
گفته شد جمعی ز ما و از شما نفرین کنیم
تا که حق گردد عیان، در بحث فی ما بینمان
لعنت حق را نثار هر که می گوید دروغ
تا که رسوا آن بگردد، می دهد نسبت چه سان
می شود ضایع هر آن کس ظالم و طغیانگر است
چون که حق آگاه می باشد به ظاهر هم نهان
احمد است با فاطمه همراه مولا مرتضی
با حسین و هم حسن بودند ، جمعا در مکان
در عرب رسمی غلط حاکم بود از نقش زن
نقش دختر چون پسر در آیه می گردد عیان
اهل بیت مصطفی دعوت به دین حق کنند
چون ولایت نیست در عرض نبوت بی گمان
شان و جای اهل بیت دارد حکایت این چنین
تا که باقی ماند و هر گز هم نمی گردد خزان
چونکه اسقف دید احمد آمده با اهل بیت
گفت اینان بر حق و تسلیم گردد بی امان
می کنند تصدیق ، گفتار نبی را آن گروه
لیک اسرار جماعت در بقا باشد چنان
جزیه دادند تا بمانند بر مرام و کیش خویش
جایگاه اهل بیت معلوم شد بر دیگران
استقامت رمز پیروزی انسان در نبرد
می شوی پیروز قطعا،در جدال و امتحان
راه حق را گر کسی پیشه کند در زندگی
نیست او را غصه و اندوه و آسیب و فغان
چون که اسلام است ناجی و بود آن رهنما
راه حق را رو که پیشی گیری از افلاکیان
شرحی از آیات حق آمد به نظم ، در این اثر
سوره ای عمران کند مشروح آنها را بیان
آخرین دین خدا تثبیت می گردد سپس
شد رجالی دین حق اقرار و می گردد عیان
۴.حضرت فاطمه (س)
مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه
چند بیت این قصیده گفته ام اندر بقیع
گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه
روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع
بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه
هر کجا دل میرود مستانه اندر جستجو
کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه
من ندانم در کنار احمدی یا مجتبی
حضرت احمد شدی خود هم جوار فاطمه؟
مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش
چون ستم شد باعث آن احتضار فاطمه
گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار
جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه
هست مولا همسر و همدم برای فاطمه
نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه
بود زهرا در کمال عزت و آزادگی
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه
قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه
عشق زهرا چون حسین ابن علی اندر قلوب
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه
هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه
عا لم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چهار فاطمه
هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه
سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
شد شهید هم محسن و آن جان نثار فاطمه
حضرت عباس آن لحظه کجا بودش بگو
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه
شد جهان در گردش اندر نور زهرا از قدوم
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه
نیست همتایی در عالم همچو زهرای بتول
او گل بی خار باشد ، در دیار فاطمه
مردم اهل فدک دادند هدیه بر نبی
نیمی از ملک فدک، در اختیار فاطمه
می دهد احمد به زهرا ، هدیه ی اهل فدک
پس گرفتند ملک زهرا، از تبار فاطمه
ادعای غاصبان ، بیرون ز احکام خداست
چون فدک در اختیار و انحصار فاطمه
غاصبین قدرت و جاهل ز احکام خدا
می کنند با این عمل، خود انزجار فاطمه
گفت پیغمبر علی حق است وحق هم با علی
می دهد مولا شهادت، افتخار فاطمه
می نماید حق خود را از طریق سهم ارث
کی شود مخدوش حق و اعتبار فاطمه
روح و جان مملو ز الطاف یگانه دختر است
چون ملایک خود بوند،آئینه دار فاطمه
آدمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه
غیر اشعار تشیع، شعر دیگر تو مخواه
چونکه ما خدمتگذار اقتدار فاطمه
گشت پایان این قصیده از برای یاد او
در رثای آن حیای باوقار فاطمه
در قیامت میسمی ظلم به زهرا ، آل او
کی بود بی پاسخ آن شب های تار فاطمه؟
فاطمه اول شهیده،ای رجالی در مصاف
حفظ دین باشد امید و انتظار فاطمه
۵.القاب حضرت علی (ع)
می کنم توصیف القاب امیر مومنان
کنیه های حضرتش دارد پیام و هم نشان
پانصد و اندی لقب دارد علی مرتضی
مختصر گویم صفاتی از هزاران بر زبان
بی جهت نبود که وی آزاده و شیر خداست
در شجاعت بی نظیر است و دلاور در جهان
می کند فرماندهی بر شیعیان و مومنین
از برای مصطفی باشد برادر بی گمان
باب رحمت باشد و جود و سخا و معرفت
صاحب علم و کمال است و بود دری گران
اولین کس در قبول دین اسلام نبی است
هست مولا حبل یزدان در زمین و آسمان
دان علی حبل المتین است و علی عین الیقین
او شفیع مردمان سوی خدای مهربان
باب علم است و بود دریای عشق و معرفت
حافظ دین خدا باشد علی ، از عنفوان
او بود شمشیر یزدان و بود سر خدا
ذوالفقار است هدیه ی احمد به مولای زمان
کشت جمعی در نبرد حق و باطل مرتضی
قاسطین و مارقین و ناکثان ، در نهروان
پیشوای مرد و زن باشد امیرالمومنین
او بود هادی و الگوی همه پیر و جوان
حجت حق بر زمین است و بود آخر وصی
جمع اضداد است در نزد خدا و این و آن
چون برادر بود مولا بر نبی مرسلین
بود هارون زمان بر خاتم پیغمبران
او صدیق اکبر است و هم صراط مستقیم
کی بشر قادر به توصیف است و ابراز بیان
جانشین مصطفی باشد امیر المومنین
در غدیر خم شده تعیین زعیم انس و جان
بهترین مخلوق باشد ، چون که خیرالاوصیاست
او شود تعیین ز سوی خالق یکتا عیان
سید النجباست مولا ، صاحب العصا علی
بهترین معبود و سالک در زمین و کهکشان
آیه ها دارد حکایت از علی و آل او
در عدالت نیست همتای علی اندر جهان
در قضاوت سرمد است و صاحب کرسی بود
نیست همسان علی در هستی و کون مکان
مرتضی جان پیمبر باشد و هادی لقب
ناصر دین خدا باشد ، ز شر خود سران
چون حرم وارد شوی گویی سلامی را نخست
بر پیمبر جای مولا ،چون علی روح و روان
بهر خشنودی یزدان او کند جانش فدا
جای احمد او بخوابد ، تا که احمد در امان
زینت یکتاپرستان باشد و هم صادقین
چلچراغ روشن اهل دل است و در فشان
او مقسم باشد و تفکیک گرداند بهشت
از جهنم او کند دور و جدا سازد کسان
همسر دخت نبی باشد امین مسلمین
ساقی کوثر کند سیراب در عرش و جنان
قائد پرهیزکاران باشد و هم عابدین
قاصم کفار باشد ، در نبردی بی امان
او رفیق است در مصایب ، چون که رکن الاولیاست
نیمه های شب رساند ، قوت مردم در نهان
چون پدر باشد برای بی پدر های فقیر
گوهری دیرینه باشد در زمین و آسمان
چون امیر المونین الگوی مردم گشته است
می شود روز پدر ، روز ولادت گل فشان
از علی آموز راهت را رجالی در امور
می کند مولا وفا بر عهد و پیمانش هر آن
۶.مناجات حضرت علی (ع)
می سرائیم مناجات علی در شب تار
می دهد درس تواضع به بشر در اعصار
ذکر مولای بود تکیه کلام حضرت
چون خدا صاحب عز است و کمالات وخیار
او بگوید صفاتی ز خود و هم خالق
حق عزیز است خدا در نظرش او بسیار
از خدا می طلبد عفو و کند راز و نیاز
حق بود سرور او در عمل و در افکار
در مناجات و دعا ذکر خدا بر لب شد
مغفرت خواهد و آمرزش خود از ستار
می کند راز و نیایش ، طلب عفو و کرم
مسجد کوفه شود مرکز و میعاد شعار
او بخواهد ز خدا فرصت جبران امور
او نکرده است خطایی که کند توبه ز یار
ای علی چون تو بگویی چنین با مو لای
ما که باشیم در این مهلکه و موج بحار
ما اگر عاصی و عصیان گر و خاطی هستیم
تو عزیزی و شفیعی و خداوند وقار
می دهی درس به ما ، در طرق راز و نیاز
چون شناسی تو خدا را به یقین و ابصار
می کند ذکر حقایق چو رسد وقت حساب
چون فرار پدر از کودک و بالعکس ز نار
نبود حامی کس چون پدر و مادر و دوست
دان که اعمال بشر کرده ورا سخت دچار
قلب پاک و عمل صالح ما در دنیا
ناجی ما شود از دوزخ و گمراهی و زار
ای خدا رحم نما بر فقرا و اسرا و مسکین
چون ندارند کسی جز تو و باشی انصار
ای خدا خالق هستی و فلک در عالم
ما گرفتار هوا و هوسیم و انکار
بنما رحمت خود را به خلایق هر دم
چون که در رنج و عذابیم ، تویی خود مختار
خوش به حال شهدا و سلکا و عرفا
می رسند با دل آرام و متین بهر نگار
ما که در غرق گناهیم و کماکان غافل
راه حق را بنما ، صاحب عز و غفار
می شود فرد پشیمان ز عمل در دنیا
لیک فرصت نشود تا که کند چاره ی کار
گر کند توبه به درگاه خدا روز حساب
نیست سود و ثمری وقت قضا از کردار
چون قیامت برسد نیست تمایز و فراق
جز خدا نیست کسی صاحب امر و اظهار
آتش روز جزا هست عظیم و سوزان
نیست پرهیز از آن ، بهر امیری شرار
نتوان امر کنی بر فقرا و ضعفا چون دنیا
قدرتی نیست به جز قدرت حق در اقطار
چون تویی مظهر پاکی و خلوص و احسان
حب خود بر دل ما بیش نما ای دلدار
لحظه ای یکه و تنها مگذارم یا رب
چون که هستی تو حکیم و تو علیم و ابرار
ما نباشیم به جز حاصل نقشت به جهان
تو نمودی فلک و چرخش عالم به مدار
هدف از خلقت ما رشد و عبادت به خداست
چون نبی خلق نمودی که بود بنده و یار
ما که عاجز ز بیانیم و نداریم توان
تا نمائیم حقایق ز جهان و اسرار
می کنم عرض ارادت به علی بهر امور
چون بخواهم ز خدا عزت و جاهی سرشار
می برد ما را به بالا ، می نماید قرب خویش
می دهد عز و مقامی ، چون کند جان را نثار
چون رجالی است پشیمان ز گناهان خودش
ای خدا مغفرت و بخشش اعمال بدار
۷.جنگ های حضرت علی
راه امیر مومنان ، همچو نبی است در جهان
هست طریق اولیا ، راه خدای مهربان
وصف سه جنگ می کنم ، دوره ی خدمت علی
نیست وفا به عهد خود ، فتنه کنند ناکثان
قول و قرار همرهان ، نقض شود یکی یکی
چون که علی عمل کند ، حکم خدای بی امان
جنگ صفین و نهروان ، هم جمل است در نزاع
راه علی و انبیا ، راه خداست هر مکان
بهر اشاعه دین بود ، دغدغه ی حکومتش
کرد تلاش بی امان ، کرده کلام حق بیان
کار عدوست حیله ها ، تکیه مکن به گفته ها
فتنه ی عمر و عاص ها ، تیر جفاست در کمان
شیعه ی مرتضی علی، راه خدای طی کند
وفا به عهد خود کند ، خلف نمی کند از آن
چون که حکومت علی ، پایه ی آن عدالت است
هست جفای ناکثان ، توطئه های جان ستان
چونکه علی به پا نمود ، دولت خود ز اهل حق
خلف زعهد خود کنند ، چونکه نبود زر فشان
نیست تمایز ی دگر ، بین خودی و غیر خود
هر که بود به جای خود ، عدل علیست بی گمان
بهر مقام دنیوی ، هر عملی ادا کنند
نیست رضای ایزدی ، لطمه زنند خود سران
جنگ جمل به پا شود ، بصره سقوط می کند
نیست رهی به جز دفاع ، حمله کنند با سنان
بر سر نیزه ها شود ، کاغذ و جلد نور حق
لشکر مرتضی علی ، خورده فریب این و آن
مالک اشتر علی ، کرد نبرد تن به تن
تا که رسید بر عدو ، فتنه شود در آن میان
یک قدمی به خصم بود ، تا که شوند سرنگون
لیک بگفت مرتضی، امر به ترک دودمان
نیست رهی برای او ، چون که علی است مقتدا
خصم رها می کند ، یاور مرتضی به آن
حرف و کلام لشکرش ، توبه ی مرتضی علیست
چون که جدال مرتضی ،جنگ خودی است با سران
تا که شود حکم دگر ، بین سران جبهه ها
منتخب علی بود ، مالک اشتر زمان
کرد تمرد از علی ، لشکر بی بصیرتش
اشعری ساده لوح ، ضربه زند به خانمان
از طرف مقابلش ، عمرو کند قضاوتی
لیک نمود حیله ای ، مکر عدو شود عیان
خلع نمود اشعری، سرور اوصیا علی
حاکم شام می شود ، نصب به دست ناکسان
تخت و کلاه می کند ،حاکم دون معاویه
صاحب کاخ می شود ، همچو شهان و رومیان
بین سپاه مرتضی ، نیست شناخت از علی
عامل فتنه هم بدید ، گشت شکست نهروان
لشکر مرتضی علی ، خورده فریب از عدو
گرگ و پلنگ و روبهان ، فتنه کنند دوان دوان
در پی ضرب دشمنان ، گشت شهید مرتضی
صلح نمود مجتبی ، نیست رهی به جز امان
نیست شناخت از علی ، اوست امام و مقتدا
امر علی کلام حق ، نیست خطای در لسان
جنگ زمان مرتضی ، سخت تر از جنگ نبی
چون که جداست باطل از راه خدای بی کران
خورد ولی چه ضربتی ، در حرم و نماز صبح
فرق علی دو تا شود ، در پی ضرب ناگهان
راه علی مرتضی ، هست صراط مستقیم
دور ز نفس دون کند ، راه امام شیعیان
در ره حق رجالیا ، عزت و شوکتت بسی
جمع شوند پیامبران ، نیست جدل چو بندگان
۸.صفات حضرت علی (ع)
دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن
ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان
ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان
ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو، کردار چه میزان
تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
هارون زمان، نور خدا، مشعل سوزان
در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان
همسر بودت، دخت نبی، ام ابیها
بر خیل زنان اسوه و زیبایی رضوان
ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی
غم را بزدایی ز دل ختم رسولان
ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان
ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن
باب البلد و حافظ اسرار تویی تو
همراه نبی در همه ی عرصه و میدان
با مرگ نبی ،وحی خدا ، مشق نمودی
ای حافظ دین، مشعل جان،کاتب قرآن
عبدالصمد و سید ابرار تو یی تو
چون هادی انسانی و تو ناطق قرآن
ای فاتح خیبر، ید تو، دست خدا بود
حرمان زده کردی تو همه لشکر شیطان
در عرصه پیکار تو سردار و امیری
ای شخصیت یکه و تنهای دلیران
در سخت ترین جبهه عدو کرد جسارت
بر چهره ای آن شیر خدا ، حجت یزدان
از بهر خدا ترک نمودی تو عدو را
با حمله ی دیگر، بود او خسته و لرزان
نابود ز شمشیر تو آن خصم لعین گشت
مغلوب شد و شد شه دین غالب و خندان
در طاعت حق نیست همانند و نظیری
ای یار نبی،نور خدا، مظهر ایمان
هرکس که شود صاحب افکار بلندی
گردد چو علی مظهر ایمان و شهیدان
هر که دارد مشی و اهداف بلند مرتضی
می شود محشور،وگیرد مزد را او بی امان
دانی چه شود عاقبت آدم خوش خلق
اندر دو جهان، نیست ورا غصه و خسران
شیعه ی مر تضی علی، راه خدای طی کند
وفا به عهد خود کند، خلف نمی کند از آن
چونکه حکومت علی، پایه ی آن عدالت است
عدل کند بپا علی، مشی ولاست در جهان
قدرت اگر ضرورت است، بهر اشاعه دین بود
نی که هوای نفس او، نیست علی چو دیگران
چونکه علی به پا نمود،دولت خود ز اهل حق
خلف زعهد خود کنند،چونکه نداشت آب و نان
طلحه به مکه می رود،تا که به جنگ حق رود
عایشه و زبیر را، همره خود کند چنان
بهر مقام دنیوی ، هر عملی ادا کنند
گرگ و پلنگ و روبهان،فتنه کنند دوان دوان
جنگ جمل به پا شود، بصره سقوط می کند
نیست رهی بجز دفاع،جنگ علی و خاطیان
نیست همانند علی، تا که کند عدل به پا
چشم به راه اند همه ، تا که ببینند عیان
در عمل و عدل علی، نیست تمایز ز حقوق
خواه بود طفل صغیر، یا که بود راس سران
هست علی مطیع حق، نیست ورا چیز دگر
راه علی و مومنان، راه خدای بی کران
او برود به جنگ کفر، بهر دفاع و امر حق
نیست طریق اولیا، جنگ و نبرد بی امان
ذکر صفات مرتضی ، بی حد و بی کران بود
نور بود رجالیا ، مظهر عشق حق هر آن
۹.شهادت حضرت علی (ع)
من چو خارم به کنار گل خوشبوی علی
دست گل چین زمان چید گل روی علی
تیغ کین تابه جبین شه عالم بنشست
غرق خون گشت چو گل ، قامت و گیسوی علی
معجز ختم رسل، مصحف پاکیزه ی حق
بود جاری همه بر لعل سخنگوی علی
طالب حق بود و در ره حق کوشا بود
نیست همتای کمال و ره حق جوی علی
به ولایت بنمودند ستم هر شب و روز
نیست جز دخت نبی مونس و دلجوی علی
بود زهرای نبی کفو علی ، حامی حق
همسری فاضل و دانا بود و سوی علی
مکر کین بهر خلافت چو موفق گر دید
گشت خامش ز شکایت لب حق گوی علی
چو نمودند خطا در هدف و راه نبی
شد عیان، معرفت و همت و نیروی علی
بینوایی که بیامد به حرم بهر نیاز
خاتمی کرد نصیبش کرم و خوی علی
او کند لطف به افراد ضعیف و در بند
چون که احسان و کمک ، در قدم و خوی علی
می کند جنگ به پا، حیله و تزویر عدو
لیک ترسد ز ولی ، دشمن بد گوی علی
اهل کوفه چو نمودند خیانت به وصی
کینه را کرد عیان خائن و بد خوی علی
قوم خیبر که شکستند دمی پیمان را
دست حق گشت عیان از ید و بازوی علی
جنت است هدیه ی الله به مردان خدا
چون که آنان همگی طالب و همسوی علی
عاشقان جمع شوند حول ولایت همگی
چون که آنان همگی عاشق و ره جوی علی
چون که آنان همگی راه خدا را دیدند
راه حق مشی حسین است ، فرا سوی علی
بنموده است حسین ، راه پدر را او طی
کربلا کرد عیان ، عاشق و دلجوی علی
گر چه در بند هوا و هوس خویشتننم
عاشقم، عاشق آن مرقد و آن کوی علی
هر که دارد ادب و عشق علی را در دل
زین سبب هست ورا جان و روان سوى علی
من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
تا که بینم گل وبوسم رخ خوشبوی علی
ما که از عشق رخ ساقی کوثر مستیم
کی شود دیدن آن گنبد مینوی علی
نجف و کرب و بلا را تو نصیبم گر دان
بل ببینم رخ و بویم گل یک روی علی
کی شود وقت زیارت ، بروم سوی نجف
من ببوسم حرم و مرقد گلبوی علی
خوش شمیمی رسد از طرف بهشتم به مشام
این بود نگهت گل یا که بود بوی علی
ای خدا بنما طریق اهل تقوا و خرد
لایقم گردان مرا ، اندر ثنا گوی علی
در شدائد چون علی آماده و آزاده باش
عارفان و سالکان همراه و هم سوی علی
یاد راه و خط مشی مرتضی هم رهگشا
کن تو یادی از صفات و نام نیکوی علی
عاشقانت بی خود از خود گشته اند با ذکر تو
دائما ذکر خدا گویند ، چو یا هوی علی
همه امید من این است که در موقع مرگ
سر گذارم ز وفا بر سر زانوی علی
افتخار است رجالی که تو را نام علی است
زین سبب هست مرا چشم و نظر سوى علی
۱۰.امام حسن(ع)
سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف
چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ،جشن و سرور و شادی وشورو شعف
در شب میلاد احمد این قصیده گفته شد
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف
مولوی گفتا شنیدی تو خطاب لا تخف
وقت خود را بگذران در مدح آن آل شرف
سفره های تو زبان زد در زمین و در سما
صاحب انفاس پاک و بی ریا و با شعف
بار ها تقسیم کردی، مال و پول و ثروتت
چونکه هستی صاحب عفووگذشت وهم شرف
السلام ای قاری قرآن حسن، با لحن خوش
ای که قرآنت سخن بود و هدایت شد هدف
او امام دوم و معصوم چهارم، مجتبی است
نام پاکش را حسن گویند و شعرش پر شعف
بارها پای پیاده طی نمودی مکه را
وقت تو در راه حق،هر گز نمی گردد تلف
پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف
در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود یکتا عزیز و گوهری اندر صدف
زهر دشمن سینه را مجروح و آن صد پاره کرد
بعد مرگش آن خبیثان کوفتند بر چنگ و دف
سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف
دست پیغمبر ندیدند بر سر و موی حسن
تیر باران شد بدست نا کسان از هر طرف
با وفات دومین برج امامت مجتبی
شد خیانت بر حسن ، از خاندانی بی سلف
در غم فرزند او امشب توانی گریه کن
بوسه زن آن دم که دیدی تربت شاه نجف
چون شهادت شد نصیب مقتدای مسلمین
شد حسن بعد از علی شایسته امر و خلف
هر که خواهد عشق یزدان در درون و در ضمیر
با توسل با عبادت می توان آرد به کف
فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحال آن کسی، عمرش نبوده بی هدف
میسمی غیر از حسن بر خوان احسانی مشین
شعر دینی را فراوان گو و کمتر زن صلف
خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف
۱۱.هدف کربلا
هر که دارد هدف کرببلا، بسم الله
هر که دارد نظر آل عبا ، بسم الله
هر که خواهد شرف و عزت دین را گوید
نزد عباس و حسین و شهدا ، بسم الله
آن که دارد عطش و شور و نوا بر خیزد
تا ببیند اثر ذکر و دعا ، بسم الله
چون محرم برسد وقت عزا داری ماست
زنده گردد هدف و راه ولا ، بسم الله
مسلمین یاد کنند روز وقایع هر سال
آنچه رخ داد برای شهدا ، بسم الله
شیعیان ذکر مصیبت بنمایند ز خصم
بالاخص روز جنایات و خطا ، بسم الله
حجت حق به شهادت برسد عاشورا
تیر ها سوی حسین گشته رها ، بسم الله
بهر ابراز محبت به حسین ابن علی
می زنند سینه و زنجیر چه ها ، بسم الله
در محرم همگان پوشش مشکی دارند
شد سیه پوش جهان بهر عزا ، بسم الله
مردمان روضه بگیرند ، کنند مدح حسین
او عزیز است و شفیع شهدا ، بسم الله
روز تاسوعا و عاشورا هزاران سینه زن
می کنند یاد شهید کربلا ، بسم الله
هر که دارد به دلش یاد حسین بن علی
می شود شافع او روز جزا ، بسم الله
هر که باشد عملش خالص و نیک
او شود کشته ای در راه خدا ، بسم الله
آن که خواهد برود بر سر قبر عباس
مرقد پاک ابوالفضل هما ، بسم الله
آن که اندر دو جهان عشق حسینی دارد
سر و جان را بدهد بهر لقا ، بسم الله
عاشقان در ره سالار شهیدان رفتند
مانده یک سوگ و نوایی و عزا ، بسم الله
آن که دارد هوس مرقد آن خون خدا
کی بود صبر رو ا بهر شفا ، بسم الله
مرقدش کعبه جانهای صبور و مشتاق
بهر دیدار چنین کعبه بپا ، بسم الله
شیعیان شیفته و عاشق مولا هستند
تا رسد وقت وصال رفقا ، بسم الله
تا ابد عشق حسین در دل ما می جوشد
مملو از شور حسینی و صفا ، بسم الله
در دیار عرفا کشته شدن با معناست
این جهان رهگذری بهر رضا ، بسم الله
ای خدا راه شهیدان بنما بر همگان
راه قرآن و وصال شهدا ، بسم الله
تا توانی ره مردان خدا را طی کن
چو ن که دنیا نکند بر تو وفا ، بسم الله
هرکه دارد ره یزدان و نبی و آلش
نیست آلودگی روح و جفا ،بسم الله
می کنیم گریه و شیون به در خانه ی حق
عاشق دیدن یک لحظه تو را ، بسم الله
آن که دارد به دلش عشق حسینی دائم
نیست اندوه و غمی روز جزا ،بسم الله
هر که بر آل علی و شهدا رو آرد
سرنوشت همگی دست خدا ، بسم الله
هم علی اصغر و هم اوسط و اکبر باشد
شهدای ره قران و ولا ، بسم الله
فاطمه اصغر و هم اوسط و هم کبری بود
تا نماید به جهان نام دو را ، بسم الله
ای رجالی به حدیث ثقلین گوش بکن
گر بخواهی به دو عالم تو عطا ، بسم الله
۱۲.عزاداری امام حسین (ع)
کاروان عشق آمد ، سوی آنان می رویم
در محرم عشق خود ابراز و گریان می رویم
این محرم چیست، مشتاقان سرا سیمه روند
تا عزاداری کنند ، بی امر و فرمان می رویم
هر که دارد عشق مولا، منتظر باشد رسد
تا کند یاد ورا ، با پای لرزان می رویم
چون محرم می رسد، عالم سیه پوش و غمین
بهر همدری و سوگ آن عزیزان می رویم
کشور ایران سیه پوش و عزادار و حزین
می کنند غوغا به پا، از بهر سبحان می رویم
عشق بر مولاحسین بن علی اندر جهان
شور و غوغایی به پا کرده، شتابان می رویم
شیعیان دارند حسین ابن علی الگوی خویش
بهر بیداری امت، ما فراوان می رویم
صحنه های کربلا دارد پیام و درس عشق
هر که گردد آشنا،با پای عریان می رویم
ظلم و جور ناکثین در کربلا بی حد بود
بهر ابراز محبت با غریبان می رویم
می کنند ظلم و ستم، بر اهل بیت مصطفی
ما به یاد آن عزیزان، خود پریشان می رویم
می شود زینب عزادار و ندارد جز خدا
کوفیان بی وفا، با یاد آنان می رویم
اربعین چون می رسد، مردم ز اقصی نقاط
بهر بیعت با ولایت، روی خندان می رویم
گر رسد فرمان ز اصحاب ولایت هر زمان
ما سراسیمه، شتابان، سوی میدان می رویم
ما همه آماده ی ماه محرم گشته ایم
تا عزاداری به پا و بهر خوبان می رویم
دسته های مردمی ده شب هزاران سینه زن
عشق خود را برحسین ابراز، اشک ریزان می رویم
چونکه در ماه محرم، جنگ حق و باطل است
ما برای یاد ایثار شهیدان می رویم
می دهد درس شهادت ، جملگی یاران او
ما به سوی مکتب اسلام و احسان می رویم
ما وفا دار حسین و جان نثار راه او
از برای بیعت و تکریم و پیمان می رویم
دشمن دون تا قیامت مورد لعن و عذاب
بهر اهداف ولایت با سر و جان می رویم
شیعیان هر سال یاد و شرح عاشورا کنند
بهر اهداف بلند نور یزدان می رویم
خون تازه می رود، بر پیکر اسلام و دین
می شود افشا حقایق، بهر جبران می رویم
سینه زن ها با علم، اینجا و آنجا می روند
عشق خود را بر حسین ابراز و هر آن می رویم
روضه ها و دسته ها بر پا شود گوشه کنار
تا عزاداری کنند، با چشم گریان می رویم
سفره ها بر پا شود از عشق و یاد اهل بیت
نذر می گردد بسی، ما سوی احسان می رویم
هر زمان یاد تو می آید، محزون می شوم
با دلی بشکسته و مجروح ، نالان می رویم
انفس پاک شهیدان، مرقد شاه نجف
گر توانی کن زیارت، سوی درمان می رویم
چون نجات آدمی در امر حق است و امام
ما بسوی عترت و ادراک قرآن می رویم
می کنم وصف محرم ، از کلام اولیا
چون زبان قاصر بود، با ذکر حسران می رویم
عشق بر مولا، رجالی تا ابد در جان ماست
ما ز بهر عشق ایشان ،کوی یزدان می رویم
۱۳.مناجات المحبین امام سجاد(ع)
می کند ذکر و دعا ، مظهر عرفان و وقار
ساجد و عابد درگاه خداوند کبار
می سرائیم مناجات علی ابن حسین
یاد حق را بنماید کماکان اظهار
حربه ی نور خدا در پی اعمال یزید
در سلوک است و عبادت ،چو دعا و اذکار
می کند گریه به درگاه خدا در شب و روز
چون حبیب است خدای سحر و لیل و نهار
او بدیدست محبت ز خدا در همه حال
دان عزیز است خدای قمر و شمس و قطار
می کند راز و نیایش به خدا در هر وقت
او بود حامل اهداف بلندی ز تبار
هر که بیند محبت ز خدا در کارش
کی رود پیش گدایان و فقیران هر بار
می رساند خدا روزی مردم شب و روز
می دهد روزی هر قشر و یتیمان وصغار
از خدا می طلبد فرصت دیدار جمال
او نشیند به نظاره به کنار قد یار
از سعادت بگوید سخن و فیض حضور
تا که محروم نگردد ز توجه ز نگار
هر کسی قرب خدا را به دل و جان یابد
کی رود نزد غریبان و شیاطین ز نار
می کند بندگی و سیر و سلوک و تقوا
تا کند کسب مقام قربا از غفار
در قضاوت نکند حکم به جز حکم خدا
چون خدا شاهد و ناظر بود و حق جبار
شرط حب است ، لقای دل و جان با یزدان
گر بخواهی ثمر حب خدا ،کن دیدار
او دهد شرح و کند وصف مقام قربا
هر که آن کسب کند ، باعث عز است و قرار
از خدا می طلبد قرب و مقامی والا
او نخواهد کسی غیر خدا در افکار
گر شوی راضی و خشنود به تقدیر خدا
می شود حب خدا بر دل و جانت بسیار
ای خدا بندگی و زهد عطا کن بر ما
راه قرب است عبادت به خدای غفار
این مقامی است که مخصوص امامان باشد
با ریاضت بتوان کسب کنی منصب یار
می زداید محبت به غریبان را حق
تا فقط حب خدا جلوه کند در انظار
چون نماید خدا قدرت خود را بر ما
حق بود حافظ ما در خطر و هر پیکار
شوکت و عزت ما در گرو لطف خداست
او دهد قدرت و او صاحب عز است و خیار
ما سزاوار عنایات خدا می باشیم
خالق روز و شب و فصل زمستان و بهار
ما بمیریم به شب ، زنده بگردیم به صبح
آنکه قادر به چنین است مجو جز قهار
روح و اندام بشر رشد نماید دائم
آن شود کامل و هم رشد کند در پندار
حق نخواهد ز ما رشد و نموی تنها
آنچه بالا ببرد زهد و تواضع ، اذکار
می برد عرش تو را ، خالق یکتا با خود
می دهد عز و مقامی ، خداوند دیار
خوش به حالت چو روی سوی خدا ، عرش برین
در جوار شهدا باشی و در منصب یار
چون بخواهم شه جان را ، ز اعماق وجود
می شود سینه ی ما مملو عشقی سرشار؟
تا به کی شعر سرایی تو رجالی با عشق
گر توانی قدمی بهر کمالت بردار
۱۴..مناجات التائبین امام سجاد (ع)
آن خدایی که بود توبه پذیر و غفار
می نماید به ما ، دوری از دوزخ و نار
از مناجات علی ابن حسین توابین
می کنند ناله و گویند همی استغفار
می سرائیم مناجات دگر از سجاد
می نماید به ما نحوه ی توبه اظهار
پانزده ادعیه دارد علی ابن حسین
گر توانی تو قرائت کن و آن استمرار
این مناجات بود ادعیه ی خمس عشر
می گذارد اثری بر دل و جان و رفتار
با تضرع چو بخوانی چنین ادعیه ای
استجابت بنماید ، خداوند کبار
آن لباسی که بود بر تنمان از غفلت
سبب رنج و بلا گردد و خسران هر بار
شده ام خوار از این ذلت و آثار گناه
دوریت موجب بیچارگی و گریه و زار
مرده گشته است دلم از گنه و کبر و فساد
زنده گردان مرا ، چون که تو هستی ستار
من ندارم کسی ، غیر تو ای دادرسم
گر پذیرا نشوی ،من چه کنم ای قهار
می کنم گریه و زاری و فغان درگاهت
تا پذیری دل بشکسته و پر گرد و غبار
من که شرمنده و رسوای دو عالم شده ام
از گناهان و خطاهای فراوان هر بار
ای خدا روز قیامت تو بیامرز مرا
گوشه چشمی بنما ،نیست امیدی ز تبار
هر کسی منتظر راه و نجاتی باشد
توبه کن گر تو بخواهی رهایی و قرار
بنما عفو مرا ، چون که ندارم جز تو
که کند بخشش و نادیده بگیرد اقرار
چشم پوشی بنما خالق یکتا از ما
در گذر از گنه و کار خلاف بسیار
تو گشودی در عفو ، بر همه پیر و جوان
نام توبه است بر آن باب و کند دور ز نار
این خدایی که گشوده است در توبه چنین
نیست ما را حرج و عذر و بهانه از یار
من کنم شرم ز اعمال خودم روز حساب
تو بپوشان لباسی که دهد عز و وقار
ای خدا رحمت خود را بنما بر همگان
ابر احسان و محبت بکند دل بیدار
آن بشوید عیوب و گنه و نفس درون
نیک دانم که تویی یاور و بر ما انصار
نیست راهی که نگردد به خدا آخر ختم
پس چرا غیر خدا راه دگر ، چون کفار
او بود حامی ما ،خواه کنون ، رستاخیز
توبه کن درگه یزدان که بود او غفار
حق بود راز نگهدار و بود حافظ ما
کن امیدم دو چندان ، نهایت ز هزار
من امیدم به تو باشد ، تویی صاحب ما
ای که داری همه چیز و منم غافل و خوار
ای خدا معصیت و کبر و حسد دور نما
بنما عفو مرا از گنه و کن بیدار
چون خدا علم تو داری ز توان و حالم
پس نما لطف و مدارا ،خداوند خیار
من نخستین گنه کار نباشم ، خدایا بخشی
من پشیمانم و نادم ، تو را شکر گذار
تا توانی کن تمنا از خدا بهر امور
او امیدش فقط صاحب لیل است و نهار
از خدا خواست رجالی فرج مهدی را
او بود منجی ما ، ناجی ما هم قهار
۱۵..حصر امام موسی کاظم (ع)
گر بخواهی رمز و اسراری فراوان در دعا
کن قرائت این مناجات و نیایش با خدا
حضرت موسی ابن جعفر می کند راز و نیاز
او به یاد آرد خدا را در ستایش هم دعا
آن امام متقی دارد تقاضایی ز حق
از خدای خود طلب کرده رهایی از جفا
می نماید او مثل هایی ز انواع حیات
در رهایی و برون رفت از خفا و انزوا
ای که بیرون آوری اندر میان سنگ و خاک
یک درختی را که گردد در پی امرت به پا
همچنین آتش برون آری ز سنگ و آهنی
کن اجابت حاجتم را ای خدای جان فزا
طفل را بیرون کنی از پرده ای اندر رحم
می کنی او را رها در قید و بندش از خفا
روح را خارج کنی از بین اعضای بدن
می رود بر درگه یزدان و می گردد جدا
تو توانی شیر را خارج کنی از بین خون
مطمئنم گر بخواهی ، من بگردانی رها
حق پذیرد حاجت حضرت ، کند آزاد وی
او بود در حصر هارون ، امر حق گردد ادا
هفتمین اختر بود آگاه از آزادیش
این پیام احمد است بر آن امام و مقتدا
گفت هارون قاصدی آمد به خوابم با سلاح
کن رها فورا امام هفتم از رنج و بلا
گر چه کاظم شد رها از بند و زنجیر عدو
لیک هارون می کند او را شهید و شد رضا
نیست همتایی و مانندی چو خالق در جهان
کس نزائیده ورا در عالم و عرش و سما
می کند کاظم عبادت قبل هر درخواستی
حاجت خود را نماید ،بعد از آن حمد و ثنا
رو به قبله می رود بعد از طهارت هم وضو
تا کند با حق مناجات و نیایش در خفا
با تواضع می کند راز و نیایش سوز و آه
این بود آداب سالک در نیایش با خدا
می کند او زمزمه آیات یزدان را به لب
آنچه بیند از تجلی خدا باشد ولا
می رسد روزی هر کس با توکل با تلاش
می نماید او سخن از رزق و از روزی ما
گاه باشد مستقیم و ، گه طریقی بی گمان
مطمئن است از خدایش ، می دهد رزق ورا
گفت حضرت می کنم طاعت ز حق در بندگی
تکیه گاهم باشد و تنها امیدم هر کجا
من موحد هستم و یکتا پرست و حق پرست
من نکردم در اطاعت خود پرستی و خطا
گر چه نافرمان شدم در زندگی و در امور
تو عظیمی و کریمی و رحیمی بهر ما
از خطاهایم پشیمانم ،ندارم من کسی
مغفرت خواهم خدایا ، گر بود لغزش مرا
می دهم جانا قسم بر مصطفی و آل او
تو بیامرزی مرا؟ ، ای مظهر جود و سخا
تو مبرا ز عذابی ، تو امامی و شفیع
چون که معصومی و دوری ز گناهان و خطا
می دهی درس توکل به خدا بر همگان
حق رهاند چو منی ، بند اسارت همه جا
نیست کس دادرس و ناجی ما جز یزدان
ایمنی بخش خدایا ، تو بیامرز مرا
گر شوی پیروز بر امیال و انفاس درون
وانگهی گردی عزیز و می شود جانت رها
گر بخواهی تو رهایی از دل و امیال خویش
کن رجالی زهد و تقوا پیشه و جان ده ، صفا
۱۶.زیارت نامه امام رضا(ع)
قطعه ای از جنت است صحن و سرای اوصیا
مرقد پاک امام هشتم و روحی فدا
گر بخواهی جنت و باغ بهشتی در زمین
در زیارتگاه آقایم علی ، مو سی الرضا
صحن های پر نقوش و صحن های بی نظیر
در کنار هم نموده جنتی زیبا به پا
من ببوسم مرقد پاک امام هشتمین
می گذارم چشم خود را بر ضریح مقتدا
مشهد است آرامگاه حضرت هشتم امام
کن زیارت مرقد پاک شهید جان فزا
رو به طوس وکن زیارت مرقد پاک امام
بین چه گنبدهایی از فیروزه و آب طلا
غسل کن قبل از زیارت در ورود و هم طواف
بر لسان آور کلام اهل بیت و اولیا
شیخ طوسی می کند تحریر این ادعیه را
این زیارت نامه از اولاد زهرا چون رضا
گر بخوانی این زیارت از امام شیعیان
روح جانت را دهد آرامش آن ذکر و دعا
خوان نمازی به بر سر قبر امام مسلمین
کن دعا بر والدین و برجمیع انبیا
چون شفیع باشند درگاه الهی هر کدام
کن توسل بر امام و اولیا و اوصیا
چون که وارد می شوی اندر حرم بهر طواف
لازم است گویی شهادت بر محمد بر خدا
عذر خواهم از امامم بابت کبر و حسد
از گناهان توبه و از او بخواهم من شفا
در زیارت از خدا خواهی که بر آل رسول
یک سلامی را نماید بر امام و مقتدا
وانگهی گویی صفاتی از امامان تک به تک
هر یکی باشند خلیفه بر زمین سوی خدا
از خدا خواهی سلامی بر محمد ، فاطمه
یک درودی بر حسین و بر حسن هم مرتضی
در زیارت می کنی یادی ز اصحاب رسل
چون خلیل الله و دیگر اوصیا و انبیا
با تولی از محبین ،حب خود را کن عیان
تا توانی رو به سوی عترت و آل عبا
کن تبری از شیاطین و عدوی اهل بیت
لعنت یزدان بود بر جملگی در هر کجا
ای خدا روز قیامت چون رسد وقت حساب
قاتلان اهل بیت مصطفی را ده جزا
بالاخص کفار و افراد پلید و دون صفت
قاتلین اهل بیت مرتضی در کربلا
جز خدا نبود کسی قادر که بخشد این حقیر
ای خدا عفو نما هر گنه و کار خطا
ای خدا حفظ نما بنده در این کون و مکان
چون که باشی تو امید همگان در همه جا
نیک دانم که تویی حافظ ما در هر حال
ای پناه بی پناهان و غریبان هر کجا
چون امامان کریمند و بزرگ و محبوب
می کنم مدح و ستایش ، امام و شهدا
بار الها بنما لطف و عنایت هموار
ای خدا دور نما شر شیاطین همه جا
سینه ام بگشا خدایا از کمال و معرفت
تا به لب آرم پیام ذوالجلال و کبریا
ذکر تو با یاد تو آرام گرداند دلم
بار الها بنما پاک دل و روح مرا
آدمی دارای عز است و کمال و معرفت
با شفاعت کردن اصحاب آل مرتصی
ای رجالی ، با توسل بر رسول و آل او
بیمه کن خود را ز انواع حیل ها و جفا
۱۷.حرز امام جواد (ع)
می کنم تبیین نکاتی را برای بندگان
در خصوص حرز و انواعش ز شر ناکسان
گفت پیغمبر که باشد چشم زخم و هم نظر
از خدا خواهید دفع هر بلا و هر فغان
حرز باشد در لغت همچون حصاری بر بشر
اصطلاحا بر دعا اطلاق گردد همچنان
حرزها باشد گهی سنگی ، بسی گفتاری است
گه نوشتاری بود ار ذکر و گفتار کسان
حرز سنگی چون نگین باشد همانند عقیق
باعث دوری ز شر است و بلایا هر زمان
حرز گفتاری ، قرائت همچو آیات خداست
آیه الکرسی کند حفظت ، اگر خوانی تو آن
بهترین حرز نوشتاری بود حرز جواد
مانع چشم و نظر باشد ز زخم بد زبان
می نویسند حرز را ، بر آهوان، بر روی پوست
در درون محفظه باشد ، همی گردد امان
جنس آن باید ز نقره باشد و رویش بود
ذکر مخصوصی که آید از امام شیعیان
می نهند آن را به روی بازوان دست راست
لازم است خوانی نماز ی با خلوص و در نهان
چار رکعت باشد و خوان قبل نصب ادعیه
این بود آداب حرز و کن عمل ترتیب آن
کاربرد حرز باشد مختلف ، چون چشم زخم
دور گرداند بلا را ، در زمین و آسمان
حافظ ما باشد از انواع فتنه چون فریب
آبرویت حفظ گردد در مصاف خود سران
گر تو بینی اتفاقاتی به ظاهر نادرست
با وجود حرز آید بر شما سخت و گران
دان خدا آگاه باشد از بلایا و خطر
در نهایت آن بود نافع ، نمی گردد زیان
ام عیسی ، دخت مامون ، همسر ابن الرضا
می شود تحمیل بر رکن ولایت بی گمان
نیست هم کفو جواد و می کند ظلم و ستم
او بود مامور مامون در امور خانمان
روزی آمد یک زنی ، با ادعای همسری
ام عیسی می رود نزد پدر ، گریه کنان
می رود مامون به خانه ، می زند شمشیرها
او بباشد مست و جا بگذاشت ننگی در جهان
می کند مجروج حضرت را ، به ظاهر آن شقی
لیک دارد حضرتش حرز و امان باشد هر آن
ام عیسی گفت فردا ماجرا را بر پدر
دور باشد از گزندت ، همسر و نور جنان
گشت مامون زین عمل شرمنده و قاصد برفت
تا کند دیدار حضرت در پی ضربی چنان
می کند درخواست هدیه از ولی و مقتدا
تا برد نزد امیرش بهر صحت از گمان
این عمل صحه گذارد بر کلام دخت شاه
می دهد حضرت لباس خود به قصد ارمغان
می کند درخواست مامون ، حرز مولا را سپس
تا نگردد خود دچار چشم زخمی ناگهان
از گناهان کبیره باشد و گردد حرام
سحر و جادو در میان خاطیان و ساحران
آن شده تقبیح سوی خالق و پروردگار
کن تو پر هیز از چنین اعمال دون در هر مکان
تا توانی معرفت افزون نما در زندگی
می دهد آرامش جان و بود دری گران
حرزها باشد موثر ، آن حفاظت می کند
لیک دان بالاترینش ، چون خدای بی کران
حرز تو باشد رجالی حق تعالی در امور
بهترین حافظ برای مردم پیر و جوان
۱۸.فرازهایی از زیارت جامعه
جامعه آئینه ی آل علی و انبیاست
آن کلام عارفان و سالکان و اولیاست
می کند تبیین اصول دین و احکام خدا
هادی امت سلاحش در کلام و در ثناست
می کند تحریر اوصاف علی و آل او
این بیان وارثان احمد و راه ولاست
می گمارد نایبانی بهر مردم در امور
حضرت هادی پیامش از طریق اصفیاست
عالم هستی فنا گردد نباشد حجتی
خلقت آدم به یمن اهل بیت مصطفاست
جامعه پر محتوا و حاوی افکار ناب
گر بیندیشی در آن اسرار پاک انبیاست
جامعه باشد به ظاهر یک دعا یا یک ثنا
محکماتش شامل اهداف جذاب خداست
سطر سطر جامعه ، حاوی اسراری عظیم
در حقیقت جلوه ای از آیه های کبریاست
گر بخوانی جامعه یابی حقیقت را ز دین
می کند تبیین اصول دین و از ارکان ماست
جامعه دریای علم است و معارف بر بشر
مشتمل بر جایگاه اوصیا و اتقیاست
با زیارت می توان با اوصیا شد آشنا
همدلی با همرهی اسباب رشد است و بقاست
معرفت حاصل نگردد از امامان بی شناخت
جامعه خوان ، پر ز معنا باشد و سر و بجاست
تا توانی کن عمل بر واجبات و شرع و دین
موجبات رشد انسان در عبادت هم رضاست
اهل بیت مصطفی چون نور واحد در جهان
نیست فرقی بین آنان ، نسبت بی جا جفاست
دان امامان حجت حق در زمین و آسمان
جملگی الگوی کامل هم به ظاهر هم خفاست
حفظ دین ، واجب ترین واجبات است در مرام
از برای حفظ دین ، مولا علی در انزواست
جملگی غمخوار و با تقوا و کامل در جهان
پرده پوش مردمان در لغزش و کار خطاست
با حضور مردمی در صحنه و بین عموم
می کنند تبلیغ و تبیین حقایق ، برملاست
هر قدر بالا رود درک بشر در زندگی
حب دنیا می شود ناچیز و عالم در فناست
علم غیب دانند معصومین ، همانند خدا
این امانت در ضرورت جایز و آنرا رواست
شان آیات الهی بس عظیم است و نهان
دان که تبیین کلام حق به دست اوصیاست
رستگاری در دو عالم گر تو خواهی هر زمان
کن اطاعت از خدا و آل احمد ، کیمیاست
پشتوانه محکم است باور به دین و اهل بیت
بیمه گرداند بشر را از گناه و هر بلاست
چهارده معصوم دانند قدر دنیا را چه خوب
زین سبب دنیا حقیر و ارزش آن کم بهاست
دان امامان همچو خورشیدی درخشان در جهان
بین رضا شمس الشموس مردمان در ماوراست
گر بخواهی معرفت، افزون نما ایمان خویش
تکیه بر دین و توسل بر امامان ره گشاست
چون که دنیا مزرعه باشد، امامان همچو آب
مزرعه بی آب ، خشک و مرده و آن بی صفاست
مرقد پاک امام امت عصر و زمان
در عراق و بقعه ی حضرت بنا در سامراست
نقش حق در زندگی باشد عظیم و لا جرم
ذکر و تسبیح خدا گو ، چونکه او در هر کجاست
گر حرم رفتی رجالی ، خوان زیارت جامعه
این زیارت بر ائمه ، جملگی ذکر و دعاست
۱۹.دعای فرج امام زمان (ع)
چرا این همه حزن و رنج و فساد و بلاست؟
بشر گشته حیران و افسرده و هم رهاست
خدایا عیان شد مصائب ، ندانم چرا
خطایی که موجب شود رنج ما ، از کجاست؟
تو خواهی که مردم ستایش نمایند تو را
فلاح بشر را تو خواهی ، خدا رهنماست
هدایت نما روح محزون و جان پریش
عطا کن به ما رحمتی ، جان ما در فناست
بدانم که مردم تخطی کنند در امور
عدول از حقایق دو چندان جفا و خطاست
هدایت نمایی خلایق به راه درست
پیمبر فرستاده ای ، هادی ما خداست
بشر می کند دائما ظلم و جنگ و جدال
اگر خشم یزدان بیاید، علاج و دواست
گهی منجی و گه عذاب و گهی هم بلا
ندانم در این عصر ، ما را کدامین رواست
ندارم امید گشایش به غیر از تو کس
خدا ناجی ما بود ، هر که در این سراست
خدایا نما راه خود را ، ندانم چه هاست
ره رستگاری ، توکل ، تدبر ، دعاست
خدایا زمین گشته خشک و نما لطف خود
که باران رحمت نیامد ، نیاز بقاست
بده صبر و ایمان و احسان ، خدایا بسی
نیاز بشر در حمایت ، سخاوت ، عطاست
خدا می دهد رنج و سختی ، بخوانی خدا
تلاش بشر موجب رشد و مشکل گشاست
هدف رشد انسان بود ، در مصائب بسی
توان تو از حق بود ، بی حد و انتهاست
ستایش نما خالق عرش و فرش جهان
خداوند هستی سزاوار حمد و ثناست
خداوند باشد رحیم و کریم و عظیم
تمنا نما آنچه خواهی ، به وقتش اداست
نباشد تمایز برای خداوند تام
ملاک خدا با ملاک بشر ها دو تاست
خدایا تو دادی به ما عقل و ادراک و هوش
نیاز بشر باشد و باعث عز و جاست
همیشه بود سختی و راحتی ، معضلات
درایت کند حل مشکل ، توکل سزاست
نما حکم حق و ولی بر بشر ، روز و شب
تخطی ز امر خدا و رسولش جزاست
نباشد جهان بی امام و ولی ، هر زمان
دعای فرج خوان مداوم ، که آن ره گشاست
چو خوانی دعا را ، نبینی ستم یا که ظلم
امام است شافی و رابط ، توسل بجاست
بخواهید رحمت ، حمایت ، ز آل رسول
کند حاجتت را ادا ، چون امام و ولاست
اماما، تویی مهربان و تویی روح بخش
تو فریادرس باشی و یاد یزدان رجاست
مقام امامان بلند است و در قرب حق
شفیع خداوند باشند ، عظیم و رساست
تویی حجت و قائم و مظهر اهل بیت
گشایش روا کن به مردم ، خدا هم رضاست
تویی جانشین خدا ، در تمام جهان
عنایت نما بندگی را ، ره اولیاست
رود جمکران خانه و معبد و کوی دوست
که مهدی عنایت کند ، والی و مقتداست
خدایا رجالی بود قاصر از وصف تو
کلام خدا وحی و آن گفته ی انبیاست
۲۰حضرت مهدی(ع)
ای وارث محمد، زیبای خوب رویان
تو آیت غدیری، معنی عید قربان
یارب نما ی لطفی، درسی بده به ما را
استاد ما امام است ،استاد عشق و ایمان
پای پیاده باید، رفتن به سوی دلبر
من عاشق نگاهت،ای پادشاه خوبان
از فرط عشق مهدی، گفتیم ما قصیده
ای غایب از نظرها،بنمای فهم قرآن
یاری نما خدایا ، در سایه سار مهدی
تا شعر ما سرائیم، در وصف و یاد جانان
شرح دعای ندبه، خود بازگو برایم
با گوشه های چشمت، ای آفتاب تابان
با عاشقان نگویید، شد از نگاه غایب
در کوچه و خیابان ،در امتداد باران
در راه جمکران بود ،دیدم نشان رویت
ذکر دعای عهدم، فیضی دهد فراوان
من جمکران ندیده بی تاب یار بودم
دستم بگیر آقا، این است راه احسان
عمری است من مریضم، درمان دردهایم
هیچ عیب هم ندارد ، ای پیشوای پاکان
گو تا کجای مسجد من منتظر نشینم؟
آقا نشانی ام ده ،هم ظاهری و پنهان
توفیق دیدن تو ، کی می شود میسر
من را نگر که عمری، از فکر تو پریشان
داد از غم جدایی،کی روی می نمایی
آزاد کن دلم را ، ای خسرو اسیران
شهر است پر ز نورت، غرق طرب و شادی
زیباترین دقایق ، در نیمه های شعبان
تو بهترین امامی، من بدترین غلامت
قدری تفقدی کن،آرامش دل و جان
گر مشکلات داری، صبر و تدبری کن
با صاحب الزمان گوی، اسرار خود که پنهان
ازجان و دل دعا کن، شاید امام آید
با انقلاب مهدی، سر را رسا ن به سامان
در دیده ی مریدان، نقشی نما ز رویت
تو بهترین نویدی، بر دیدگان انسان
از حق فرج طلب کن، ای عاشق زیارت
گر حجت حق آید، دنیا شود گلستان
دنیا شده پر از جور، ای وارث محمد
گر حجت حق آید، دنیا کند گلستان
کی می شود که دنیا،بیند رخ چو ماهت
باشد اجازت آن ،در دست حی سبحان
خواندی نماز میت، با سوز جان پدر را
لیکن به امر یزدان، غایب شدی پس از آن
بودند چهار نایب، آنها امین و راوی
در غیبت ولایت، رابط شدند آنان
در سن چار و هفتاد، کبری غیبت آمد
دیگر نبود نواب، در نقل و شرح جانان
شد جمکران و کوفه، هر یک مکان دیدار
گویند سهله باشد، خود مرکز رفیقان
سرداب زیر منزل، باشد اطاق مهدی
شیعه نگفته هرگز، اینجا غیاب ایشان
سرداب چون مکانی، آرام بود و ساکت
باشد محل خلوت ، با کردگار قرآن
تهمت زنند به شیعه، آید ولی ز سرداب
از مکه او بیاید، با اذن و حکم یزدان
حجت برای مردم، حجت تمام کرده
از حق طلب نمائید ,اذن قیام جانان
درس رجالیم بود از عشق تو بگویم
مهدی عزیز زهرا، ای پادشاه خوبان
۲۱.امام زمان (ع)
ای که هستی جانشین و مالک لیل و نهار
صاحب عز و جلال و مظهر پرودگار
از نظر ها غایب و در جان مردم جان توست
کی شود ظاهر رخ گلگون و یابم من قرار
با قیامت می شود عالم پر از نور و صفا
عدل تو جاری شود، هر گوشه و کوی و دیار
عاشق روی و جمال تو سراپا گشته ایم
لحظه ای بر ما نظر کن، در حجابیم و غبار
ای عزیز فاطمه، منجی و هادی در جهان
می کنی محروم ما را از ولایت در نظار
می شود تبیین کلام وحی و اسرار درون
چون امام است و بود عالم ترین آموزگار
می شود روزی بگویی قبر مادر در کجاست؟
نیست جای دفن او معلوم، در کوی و مزار
شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون جدش، از غیار
از علائم می توان گفتا ظهورت عن قریب
عمر من باشد،ببینم روی ماهت در شمار؟
ای خدا مردم گرفتارند، کی آید ولی
تا کند بر پا حکومت، بر کند ظلم شرار
صبح جمعه می شود، مردم بخوانندش مدام
با دعای ندبه می خواهند مهر و روی یار
عصر جمعه چون شود، غصه فراوان می شود
کی شود مهدی بیاید، جان کنند او را نثار
چشم ها در انتظار دیدنت در جمعه ها
ای چراغ زندگی بر ما نظر کن ، در گذار
صبح جمعه می شود، تا نام تو آید به لب
تا به کی ما از فراقت، در تب و آه و غبار
با دعای ندبه ات، دلها هوای یار کرد
تا به کی خوانیم جمعه، مهدیا با افتخار
شیعیان در انتظار حضرت صاحب زمان
در فرج تعجیل کن ، با امر حی و کردگار
قلب ما باشد کویر و چشم ما دریای توست
عصر جمعه می شود، مایوس از روی و عذار
عصر ما، گشته پر از کبر و غرور و ظلم و جور
نیست کس فریاد رس در این زمان و این دیار
چون تویی تنها امید ما،انیس جان و دل
تا به کی غایب شوی،ای غایت نور و تبار
تا به کی در پشت ابری، ای امام آخرین
ظلم و جور و جنگ باشد، با فرامین کبار
جبهه ها آماده ای جنگ و نبرد دشمن است
لشکر اسلام تجهیز و بود صدها هزار
دشمن دون می کند برپا جدال و فتنه ها
در یمن هر روز بمب است و جنایت بیشمار
مردم آنجا فقیر و مردمی آزاده اند
در قیام کربلا همراه و آنان جان نثار
حجت حق گر نماید عدل خود را او به پا
نیست مسکین و فقیری، با قیام شهریار
مالک اشتر بود سردار و همراه علی
زاده شد اندر یمن، این مرد جنگ و کارزار
تا ابد مشتاق روی ماه تو ما گشته ایم
در ره مولای خود سر گشته ایم و بی قرار
مهدی موعود می آید، به امر ذوالجلال
بر رجالی رو نما، ای شیعیان را افتخار
۲۲ القاب حضرت مهدی( عج)
گفت پیغمبر که مهدی وارث ما در جهان
بهره ها دارد ز اجداد خود و پیغمبران
صاحب علم و مقام است و کمالات و ادب
همچنین دارد صفاتی از امامان ، بیکران
گفت احمد ، آخرین منجی بود ، هم نام من
می کند بر پا عدالت ، مهدی صاحب زمان
نیمه ی شعبان به دنیا آمد آن در ثمین
رهبری امت و اسلام دارد توامان
در سنین کودکی گردد امام مسلمین
همچو عیسی نبی و حضرت یحیی چنان
می کند غیبت پس از مرگ پدر در کودکی
تا نگردد خدشه ای سوی امامت ناگهان
نرجس است مادر تو را یابن الحسن در غیبتت
او بود راضی به امر خالق روزی رسان
می دهد تشکیل حضرت دولتی وقت قیام
تا شود برچیده هر ظلم و خیانت بی امان
یکصد و هشتاد و دو القاب دارد آن امام
این ز آیات است و تعبیر و بیان خبرگان
می کند تبیین اسامی خصلت و مشی امام
هر یکی باشد نشانی در زمین و آسمان
اسم حضرت احمد و محمود باشد چون نبی
کنیه اش باشد ابوالقاسم ، بسان خانمان
آمده القاب گوناگون برای حضرتش
می کنم ذکری از آنها ، هم خصایل را بیان
در خصوص شان حضرت هم صفاتی آمده
چون که حامد ، منتظر ، غائب ز غیر و ناکسان
تا شود یادی از آنها ، در زمان و عصر ما
هر یکی دارد مفاهیمی بلند و در فشان
می شود روشن صفاتی از ولی مسلمین
از زبان اهل بیت و از زبان بستگان
کن تامل در دعا ی اهل بیت مصطفی
در زیارت ها شود یادی ز حضرت در میان
از خصایل هم صفات حضرتش دارد سخن
در خصوص شان حضرت در مقام و هم نشان
نام های حجت و قائم نباشد بی دلیل
هر یکی دارد پیامی بس بلند و زر فشان
آیت الله است و صالح ، منجی و موعود ما
منتقم باشد امام و صاحب کون و مکان
پاره ای القاب و اوصاف امام مسلمین
آمده بهر نبی و اوصیا و دودمان
گفت باقر علت نام ورا بر امتش
مهدی است افشاگر و هادی برای بندگان
قائم است نام امام عصر و ختم الاوصیا
چون کند بر حق قیام و او کند حق را عیان
حجت اللّه است نام دیگری بر حضرتش
می شود اتمام حجت بر همه پیر و جوان
او امام و رهبر کل جهان است و بشر
زین سبب گویند او را صاحب امر و زمان
نام موعود است مبنی بر ظهور و هم قیام
آمده در کل ادیان الهی بی گمان
رو به وجه الله دارند ، صاحبان معرفت
چون خدا دارای عز است و کمال و مهربان
باب الله است قائم ، بهر ره جویان حق
در ورود ساحت قدس الهی همچنان
وعده ی حق می شود اجرا ، در امر ظهور
روز آن مستور باشد ، کس نداند وقت آن
مردمان خواهان دیدار ولی و بو تراب
یا ابا صالح نما رویت به مردم در جهان
می کند توصیف قائم را رجالی در لقب
کی شود مقدور روی بی مثال و هم نهان
فصل سوم
امور اجتماعی
۱.شیطان
معنی شیطان چه باشد از نگاه اولیا
چیست مفهوم وجودش از لسان انبیا
هست شیطان اسم عامی بر همه کج راهیان
چون کند سرپیچی و طغیان ز فرمان خدا
هست شیطان نام موجود ی که او سرکش بود
می کند بیرون تو را از بندگی و حق جدا
عده ای گویند از جنس اجنه بوده است
نیست تعریف دقیقی از وجود ش بهر ما
پاره ای گویند شیطان از ملائک در نخست
هر چه باشد او، به امر حق مکن او را ندا
گفت مولا مرتضی، اوصاف شیطان در صفت
می زند تهمت به مردم، با دروغ و افترا
او حسود است و زند طعنه به ناحق مردمان
او طمع ورز است و دارای تعصب ناروا
عیب جو می باشد و دارای انواع غرور
می نماید غیبت و گوید به مردم ناسزا
تا توانی کن شروع با نام یزدان کار خود
باعث دوری شیطان می شود ، ذکرش تو را
ما ز بس از حق بگفتیم و خدا در نزد عام
غافل از شیطان شدیم و مکر او در هر کجا
می فریبد مردمان ساده لوح و خرده بین
بس که زینت می دهد اعمال دشمن را جلا
می کند گمراه شیطان، آدمی را در امور
گاه ترساند ز دنیا ، تا کنی خود مبتلا
می کند شیطان به جانم وسوسه هر آن و دم
عاقبت نابود می سازد مر این را ابتلا
با توسل، با شفاعت، می توان پیروز شد
چون جهاد اکبر است و دشمن دون در خفا
نفی شیطان باعث رشد است و انواع عروج
هر که می خواهد سعادت تا ابد هم انتها
او ندارد سلطه ای بر ما بجز دعوت به شر
می دهد یزدان به او فرصت، نمی دانم چرا؟
مانع خیر است شیطان، در ادای کار خیر
می کند کاری که نادم می شود اهل سخا
چون تمرد می کند ابلیس از فرمان حق
می شود رانده ز درگاه الهی از خطا
می کند درخواست شیطان تا دهد حق فرصتی
حق اجابت می کند آن را، دهد او را جزا
حق دهد ما را بشارت ،تا کنی پرهیز از او
چون کند شیطان حیل های فراوان بر ملا
نیست قادر تا کند مجبور ما را در امور
می نماید وسوسه ، تا بلکه سازد آن ادا
هست دوزخ عاقبت ،هر کس اسیر او شود
کار شیطان دوری ما هست از نور ولا
می کند دعوت بشر را بر گناهان کبیر
تا شود دور از خدا و آنچه خواهد در بلا
می نماید جلوه ها از کار زشت و نادرست
تا فریبد بندگان را ، می دهد خود را صفا
می شود ظاهر شیاطین، در صورهای قشنگ
نیست قادر او فریبد انبیا و اوصیا
آرزوهای بشر را می کند چندان و چند
می کند دنیا چه زیبا، تا که باشد دلربا
هست شیطان مانع اصلی انسان در جهان
تا نگردد آدمی آزاد از خویش و هوا
سالکین را می شود تهذیب، در جنگ و جدال
هست شیطان رکن اصلی جهان در ماجرا
با روایت از بزرگان در خصوص مردمان
دین خود را نزد یزدان و کسان ، کن آن ادا
تا توانی کن رجالی، نفس خود را تو مهار
پاک گردان جان خود را از پلیدی، کن رها
۲.مهاجرت
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساب
از خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَد
کو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شده
نیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیر
برده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماست
حاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشر
تا نیفتد در خطا و در بلا و منجلاب
عده ای از ترس آتی خود و فرزند خویش
ترک کشور می کنند،تا بلکه باشد آن ثواب
حق تعالی صاحب ما باشد و روزی رسان
دین اگر مهجور گردد، می شود بنیان خراب
جامعه با دین شود محفوظ از هر فاجعه
چون که سلطان هوس، بانی شود هر ارتکاب
عده ای با پول خود هجرت کنند از این دیار
غافل از اینکه فرنگ است جلوه ای از یک سراب
هجرت انسان برای کسب علم و معرفت
بس چه نیکو باشد و دارد ثمرها و ثواب
عده ای میراث ما ، فرهنگ ما ،تیشه زنند
غافل از اینکه چو سدی باشد آن افکار ناب
عده ای گویند خود کردیم اوضاع را چنین
عامل اصلی و بدبختی ما از انقلاب
من خودم از بچه های انقلابم نی فرنگ
شاهد انبوهی از رخداد و آشوب از شباب
ریشه ای اصلی اینها از کجا آمد پدید
تا که آن خشکیده گردد، بلکه باشد آن ثواب
ریشه در آگاهی و فهم صحیح از دین بود
خود پرستی آمده، شد حق پرستی در عذاب
بین کشور های دنیا، ما کجا بنشسته ایم
علم همراه تدین ، می دهد بر ما شتاب
قدرت ما در زمین و آسمان افزون شود
تا بسازند مملکت را، نیست راهی جز صواب
عده ای سرمایه های علمی این کشورند
ترک کشور می کنند، شاید بیابند آن سراب
این همه گفتم ، ولی باشند گروهی جان نثار
از دیار و مملکت در جنگ می کردند شتاب
جنگ حق و باطل دشمن ، نمی گردد تمام
شکل آن گردد دگرگون، در مصافی بی حساب
خون خود اهدا نمودند در ره قرآن و دین
حفظ ارزشها شعار صاحبان انقلاب
کی به فکر حفظ خود بودند، آن نسل قدیم
تا مصون باشند مردم از خطر ، هم التهاب
تا دفاع از جان و مال وعزت ملت کنند
نسل نو آمد به میدان، در نبردی ناصواب
هرکه کوشد در ره یزدان، بگیرد پاسخش
تا توانی از گناهان عبث، کن اجتناب
عده ای دائم به تفریح و ندارند جوششی
کار ارزنده سبب گردد نشاطی چون گلاب
عده ای نسل جوان را بد هدایت می کنند
گاه معتاد و گهی فحشا و گه دادند شراب
تا نباشد غیرتی در حفظ ناموس و وطن
نیست کس را پاسخ علت بماند بی جواب
نیست دنیا جای امن و جای عیش و جای نوش
چون دنی باشد، محل امتحان است و جواب
نیست کس را مانع رشد و ترقی در جهان
پس رجالی کن به تکلیفت عمل، جای خطاب
ََ
۳.ریا
ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شوی از این ریا غرق زیان
سلب گرداند ریا از ما همه، توفیق حق
پس چرا خواهی به این و آن دهی خود را نشان ؟
این و آن خود سائلند در پیشگاه حضرتش
تو گدایی می کنی پیش گدایان بی گمان
عده ای با همنشینی با بزرگان و رجال
می کنند گاهی ریا با ذکر نام این و آن
سخت باشد ظاهر انسان بود چون باطنش
بس نفاق است و دو رویی بین مردم در میان
هر که خواهد با ریا زاهد شود، آیا شود ؟
می شود یک روز اعمال ریاکاران عیان
بهر اندک ثروت و مال و مقام و مرتبت
با تظاهر آورند هر آیه ای را بر زبان
با ریا کاری به فکر کسب مالند و مقام
کاشکی آنان صداقت داشتند در عمق جان
هان ! ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست از بهر ریاکاران مکانی در جنان
نیست یکرنگی به کار ِ مردمان ِ بی خلوص
ظاهر و باطن دو تا باشد در آنان هر زمان
می شود باطل عبادت، گر شود کارَت ریا
می دهد اما تو را اخلاص، صدها ارمغان
ای دو صد افسوس ! انسان های مخلص اندکند
لیک می بینی ریاکاران بسی در هر کران
عده ای با البسه اظهار تقوا می کنند
پوششی ژولیده دارند لیک ثروت ها کلان
هست نیت های ما معیار پاداش و عِقاب
کار ِ بی نیت شود گم در زمین و آسمان
حق تعالی قلب ها را می کند زیر و زبر
گر رضایش را بدست آری، نباشی در زیان
تا توانی از دورنگی ها، همه، پرهیز کن
گر چنین کردی، شَوَی از شر شیطان در امان
دوست دارد آدمی محبوب این و آن شود
زین سبب اندر تلاش است تا دهد خود را نشان
عده ای در دین و دینداری ریاکاری کنند
گاه با اعمال و گاهی با سخن ها بر زبان
می گذارند روی پیشانی اثر از سجده ها
تا که عابد جا زنند خود را و عاشق بر اذان !
جای ذکر بی ریا با حق تعالی عده ای
می دهند چرخی به تسبیح و به لبها هم تکان !
رفتن مسجد به قصد قرب حق باشد روا
چون که مسجد مرکز دین است و جایش بس گران
گر تو مسجد می روی هرگز نباشد آن، ریا
مشتعل کن با حضورت، مشعل روح و روان
هست مسجد خانه ی الله و مهد بندگی
مثل مسجد نیست در ارض و سما و کهکشان
کار نیکو بهر حق را مخفی و محفوظ دار
همچو کار زشت مخفی کن، مکن آن را بیان
گر کنی کاری برای حق تعالی آن مگو
تا نگردد آن ریا، در پیش مردان و زنان
عده ای با موعظه اظهار دینداری کنند
نهی از منکر کنند، بر مردم پیر و جوان
هست شاکر حق تعالی، می دهد پاداش ما
پس چرا سوی ریا هستی شتابان و دوان ؟
سخت باشد تا به دست آری رضایت ها همه
زین سبب تنها رضای حق به دست آر ای فلان
میرزایی ! وه ! عجب راندی سخن ها بی شمار !
خود بگو آیا تو را صدقی بُوَد در عمق جان ؟
ای رجالی ! همتی والا نما در نشر دین
بعد از آن تیری رها کن بر دورنگی از کمان
۴.اسراف
چیست اسراف وفزون خواهی تو را در زندگی
ترک کن افراط در مصرف، نشد زیبندگی
از گناهان کبیره است و ندارد ارزشی
افکند تفریط انسان را به غم، آشفتگی
غفلت از یاد خدا و پیروی از نفس خویش
موجب اسراف گردد ، می شود افکندگی
هر که دارد حد اوسط، دور ماند نفس خویش
پس رها گردد ز چنگال بت واماندگی
عده ای دائم به ذکرند و دعا و حال خویش
گشته اند غافل ز تدبیر امور و رستگی
می شود افساد گر اسراف گردد خود رواج
چون شود خارج ز حد و می شود آلودگی
می شود نابود مال و ثروت انسان چه زود
هرکه دارد خط مشی نا روا در زندگی
همچو کرمی خشک گرداند درختی بس عظیم
می خوراند از درون ، موجب شود افتادگی
می شود فاسد جماعت در پی اسراف محض
می کند نابود از بن هر فساد و خوردگی
هست سر پیچی ز فرمان الهی گر شود
خارج از عقل و شریعت می شود افسردگی
مصرف اموال در راه و مسیر ناثواب
هست تبذیر و خسارت دارد و واخوردگی
گر کنی اسراف تو، کفران نعمت کرده ای
گر شود اسراف و تبذیر و خطا یکدندگی
نیست جایز گر شود اسراف و تبذیر و ریا
پر خوری اسراف باشد،می شود آزردگی
در امور خیر کن انفاق و آن تبذیر نیست
هست آن نیکو و می گردد تو را بالندگی
هر که دارد مشی تبذیر و کند آن را عمل
همچو شیطان می کند رفتار و باشد بردگی
باعث تخریب گردد، هر که دارد خوی سرف
می کند ضایع حیات و موجب فرسودگی
چشم و هم چشمی زند آتش به هر کاشانه ای
می کند نابود ما را، نیست آن زیبندگی
می کنند اسراف در جشن عروسی آنچنان
نیست آنان را رفاه و لذت و آسودگی
عده ای اسراف را با خود بزرگی هم ردیف
غافل از اینکه حقارت باشد و وابستگی
تاج گل های گران قیمت برای مردگان
می کنند ضایع محیط و حاصلش پژمردگی
کاش گردد پول آن خرج یتیمان بی حساب
از تجمل کرد پرهیز و خدا را بندگی
الگوی مصرف اگر می شد بیان و هم عمل
دان نباشد در جهان چون واژه ای درماندگی
عمر ما باشد گران قیمت چه آسان می رود
گاه با تفریح ناسالم، گهی با هرزگی
عده ای مشغول عیاشی و بازی روز و شب
همچو معتادان اسیر و غافل از سازندگی
این همه پند و نصیحت دائما از بهر چیست ؟
زندگی باشد پل دنیا و عقبی جملگی
لحظه ای غفلت کنی جانا، درون دوزخی
با چراغ انبیا کن دوری از دریوزگی
در امور مختلف هر گز مشو بیرون ز حد
انحرافات است جانا، دوری از تابندگی
تا توانی کن قناعت ، دخل و خرج خود بسنج
تا نباشد حاجتی و باعث شرمندگی
ذکر قرآن در قوام است و تعادل در امور
گر توانی کن عمل، اندر بهار زندگی
می شود روزی رجالی هم رها از نفس خویش؟
این همه اسراف داری، ریشه در دلدادگی
۵.فساد
عامل واماندگی دانی بود ظلم و عناد
می شود جبران، عقب افتادگی ها با جهاد
اینهمه فقر و خسارت از کجا آمد پدید؟
پیش گیری از وقوعش می شود با انسداد
رخنه های خدعه و شر و فریب و حیله ها
بسته گردد ، تا نباشد عامل مکر و عناد
گر بود عدل و عدالت، همدلی از روی مهر
نیست دیگر ظلم و جوری بر بشر، با اتحاد
می رسد روزی که عالم پر ز نور است و صفا
نیست دیگر فقر و افسادی، بکن آن اعتماد
کی شود مهدی بیاید، حکم او جاری شود
حجت روی زمین است، حاکم شهر و بلاد
می کند عدلش به پا و می شود دنیا قشنگ
شیعیان در انتظار رخصت اند و ارتصاد
می رسد پایان عمر و وقت موعود خدا
نیست شیطان تا برد مردم به سوی انقیاد
گر بود اخلاص و صدق در عمل اندر امور
می شوند مردم بسیج و جملگی در احتشاد
قاطعیت لازم است، برخورد با انواع فسق
حکم حق جاری شود بر فاسق و اهل فساد
گر تداوم یابد و هر روز بینند مردمان
صبر آنها طاق گردد، راه و درمانی نماند
می شود آشوب و طغیان می کنند مردم ز جور
بلکه احسان گردد و پایان پذیرد هر فساد
می شود تضعیف ایمانها، نمی ماند قرار
چون که فقر آید، رود ایمان مردم همچو باد
عده ای از دین گریزان ،عده ای با دین ستیز
در نهایت موجب دوری ز دین و ارتداد
تا توانی ریشه ای افساد را افشا نما
وانگهی بر کن زبن آنرا، نگردد ازدیاد
بین فساد میوه را، از کم نماید گسترش
این به ما گوید از آن آموز، می گردد زیاد
گر شود افساد جاری، در درون جامعه
می کند بنیان خراب و می رسد دشمن مراد
گر نباشد زحمتی در کسب مال و کسب علم
جامعه گردد دچار فقر و درد و اعتیاد
شخص فاسدچون نجاسات است اندر جامعه
می نمایاند بشر را او نجس در امتداد
اینهمه کاخ و خرابه در مقابل از کجاست؟
می رسد روزی که آید وقت اظهار و معاد
گر شود افزون فساد و حاصلش تبعیض ها
جامعه گردد دچار اضطراب و ارتعاد
گر شود بنیان خراب و گر شود اجحاف و ظلم
می شود نابود هر گونه تلاش و اقتصاد
مال و ثروت را بدست آور با کسب حلال
پس شود پاینده و فرزند می گردد جواد
کن تلاش خود دو چندان، کن توکل بر خدا
چون خدا وعده نموده مر تو را، کن استناد
این همه احکام دین، در وصف امر و نهی چیست؟
تابسازی خود، نیفتی در فساد و ارتداد
عامل دین می تواند، مانعی باشد ز جرم
پیشگیری می کند افساد را در هر بلاد
دین نمی خواهد ببندد دست و پای آدمی
می نماید راه حق را، راه کج را انسداد
منجی انسان در این دنیای وانفسا بشر
پیروی از اهل بیت و بر ولایت اعتقاد
می کنم توصیف آثار فساد و نقش آن
چون موثر باشد و امید دارم با جهاد
تا توانی کن رجالی دوری از هر مفسدی
دوری از الله می گردد ، شروع هر فساد
۶.قضاوت
گفته ها و دیده های این و آن گشته ملاک
با قضاوتهای بی جا، مردمان در اصطکاک
آنچه می بینی، نمی باشد ملاکی در قضا
مستند باید سخن راند و مکن مرده خوراک
سخت باشد، تا که یابی واقعیت را نخست
نیت است تنها ملاک یک دلی و اشتراک
می شود تحریف بعضا در احادیث رجال
زین سبب باشد قضاوت، بی سبب آن درد ناک
کسب علم و معرفت افزون کند ادراک ما
دور گشتن از حقیقت، می کند ما را هلاک
شخصیت ها را قضاوت کن نه بر مبنای حرف
جستجو کن، مشورت کن، مستند کن هر حراک
عاشقی در گفتن و ابراز عشق و عشوه نیست
عاشق دلداه مجنون است و می گردد تپاک
بین ربا و بیع را، داد و ستد باشد عمل
ظاهر یکسان، کجا دارند معنی اشتراک
گر کسی ساکت بود، هر گز مگو نالایق است
می نمایاند خودش را دانه ای ، ماند به خاک
نیست پر حرفی مرام اولیا و سالکان
لب فرو بندند، سخن گویند سنجیده و پاک
شیک پوشی کی بود خود عامل مال و منال
ساده پوشی باعث همبستگی و اشتباک
هر کسی گریه کند، از غصه و از غم که نیست
گاه شادی باشدو گه چشمه ای اندر کلاک
گریه های حضرت زهرا بود دشمن شکن
تا به عالم او بگوید علتش بی انسلاک
نقد دلسوزانه و توهین کجا یکسان بود؟
می کند تهمت بشر را خرد و می سازد هلاک
دان مفید است و موثر نقد سازنده و نهی
تا کنی اصلاح راه خود، ز خبط و احتکاک
عده ای با بخشش اموال خود ، دستان تهی
او نباشد همچو مسکین و فقیران آن ملاک
هر که می خندد به ظاهر، می توان گفتا خوش است؟
با طنش مخفی بود، شاید که باشد سینه چاک
قاضی اصلی خدا و ما همه گم گشته ایم
گاه در خود رفته و گاهی قضاوت بی ملاک
دان عمل باشد ملاک حق تعالی در بهشت
حاصل اعمال ما سازد جهنم، نی که خاک
حق بود ناظر به اعمال و قضاوت می کند
امتحان ما در این عالم بود، چون در پلاک
ظن بد بردن به مردم، کی کند محکومشان
افترا و تهمت بی جا، کند دل را سه چاک
با قضاوت های بی جا، می شود اعمال پخش
می دهی نسبت گناهی، آن نباشد چسبناک
درد ها بر سینه دارد، آن که باشد متقی
می کند مخفی بلایا، بین که باشد چون سلاک
این جهان از بهر ما خلق و بیامد آن پدید
عده ای ناکام رفتند،چون جوان باشد هلاک
آنچه را گفتیم باشد اندکی از بیشمار
هست در ظاهر عمل یکسان ولی باشد به لاک
پس مراقب باش و لب را تا توانی آن ببند
چون قضاوت سخت باشد، گر شود ظاهر ملاک
دان سخن های سخیف و زشت و بیهوده تو را
می برد اندر سیه چال جهنم یا مغاک
هر که گیرد دست ما را در امور زندگی
می توان گفتا هدایت می کند یا انتحاک؟
می کنم تبیین قضا را، از برای جامعه
گر چه باشد واژه ها بعضا ثقیل و در هباک
هر که می گوید سخن از عیب و از اعمال ما
می کند جانا رجالی انتقاد و تو چه باک
۷.پند و اندرز
می سرایم از پدر ، من یک قصیده بهرتان
تا که فرزندان کنند اعمال و باشد راهشان
پند و اندرز پدر را بشنو از ما ای پسر
تا شود درسی برای نسل ما، در این زمان
راستی را پیشه کن در زندگی و کار خویش
تا توانی از دروغ بگریز و دوری کن از آن
گر سخن لهو و لعب باشد، مگو بهر عموم
تا توانی گو کلام اولیا و عارفان
گر بود کاری صلاحت، جستجو در آن مکن
گر بدانی عیب این و آن، مگو بر دیگران
چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناثواب
حد اوسط بهترین باشد، عزیز و نور جان
گر توانی از امور دیگران جویا مشو
نیست سودی در تجسس بهر ما از دیگران
تا توانی گو به آرامی سخن با همنشین
کن تو عادت در خصوص گفتگو با مردمان
گر بود رازی به پیشت، نزد خود محفوظ دار
گر شود افشا سخن، آن نیست رازی در میان
در سخن گفتن مکن سردی به وقت گفتگو
پیشه کن با گرمی و دقت ، کلام سالکان
گر بخواهی فهم و ادراک وکمال و معرفت
کمتر ازآنچه بدانی گو، تو نزد این و آن
سعی کن اظهار داری جاهلی، در کسب علم
گر چه دانایی ، مکن اظهار وآنرا کن نهان
این سبب گردد که علم تو شود افزون و بیش
گر شود لازم سخن گو، نزد مردم هر زمان
تا توانی کسب علم و کسب دانش پیشه کن
کم سخن گو ، تا نگردد ارزش حرفت خزان
آنکه می گوید سخن بیش ازحدود شرع و عرف
می کنند مردم خطابش، همچو جاهل بینشان
تا توانی مستدل گو حرف خود را با عموم
کم سخن گفتن بود نوعی سلامت در روان
گر چه باشی عاقل واهل خرد در کار خود
لیک با مردم سخن کوتاه گو، اندر بیان
مدح خود هر گز مکن، گر چه تو باشی لایقش
کن عمل طوری که مردم خود بگویند آن عیان
تا توانی گو سخن سنجیده و تدبیر کن
قبل هر حرف و سخن مشتاق باشد، هم زبان
فرد نادان با سکوتش می کنند ابراز فهم
نزد مردم آدم کم گو بود چون عالمان
گر توانی همنشین شو با بزرگان در امور
بشنو پند و بشنو اندرز عزیزان را به جان
راز ها را نزد خود مخفی کن و هر گز مگو
چون خدا آگاه می باشد، ز اسرار جهان
گر بخواهی تو سخن گو باشی و صاحب کمال
تا توانی مشنو حرف و گفته های جاهلان
آنچه مردم می کنند اظهار، آن باور مکن
بعد تحقیق و تفحص، می توان گفتا ز آن
از برای کسب دنیا و امور دنیوی
ظاهر و باطن دو تا باشد ،عموما در میان
مشورت کن در امور زندگی و کار خود
گر یقین حاصل نمودی، بی تامل کن تو آن
هست تقوا موجب رشد و کمال آدمی
تا توانی در عمل تقوا نما، نی در بیان
حق تعالی ماند و عالم شود کن فیکون
از خدا یاری بخواه و او بود روزی رسان
از گذشته درس گیر و آن مکن بار دگر
چون شود تکرار اندر زندگی و کارمان
ای رجالی پند و اندرز پدر را کن عمل
اینقدر صحبت نکن، الله می داند نهان
۸.تکیه بر دنیا
مکن تکیه بر عقل تنها بشر
شود موجب کبر و اندوه و شر
اگرعقل تنها شود رهنما
نبینی تو حق را ورای بصر
چه تدبیر ها می کنی در امور
نهایت دچار خطایی دگر
چو اجرا شود،طرح و برنامه ات
ببینی نقایص، شود جلوه گر
دلیلش بود نقص عقل و خرد
بود شخص کامل، قوی و قدر
پیمبر بود عقل و آن هادی است
شود چیره بر مشکلات و خطر
هدایت کند این جهان را ولی
به اذن خداوند آید ظفر
شود موجب خسر هر آدمی
هر آن کس کند تکیه برمال و زر
به مقصد رسد هر که دارد خدا
هدایت کند خلق را در سفر
مکن تکیه برمنصب و قدرتت
اگر می توانی ز آن کن حذر
نکرده وفا بر کسی تا کنون
بود سخت این امتحان بر بشر
شوی خوار گر تکیه بر آن کنی
بریزد فراوان ز خون جگر
چو تقوا نباشد مرو سوی آن
در این فتنه تقوا بباشد سپر
اگر خدمت خلق و مردم کنی
جزایش بهشت است و بینی ثمر
اگر کار کردن برای خداست
خدا می دهد این شجر بار و بر
چو باشی به دنبال کسب مقام
ندارد بجز زحمت و درد سر
هر آنکس فریبد تو را با حیل
نشاید که نامید کارش هنر
علی گفت بر خصم خود این سخن
فریبندگی نیست بر ما ظفر
تو در کسب دنیا بکن بس تلاش
مکن تکیه بر دیگران شه پسر
بپرداز حق یتیم و ضعیف
ادا کن به دنیا و با خود نبر
زمانی که کودک و کوچک بدی
بدون کمک کی تو گشتی دمر
کند وقف تو روز و شب مادرت
مکن پس دلش را تو زیر و زبر
هر آنکس شود غرق دنیا بدان
نباشد دگر نام و فخر و اثر
بدان عمر ما اندک است و قلیل
نیابی گران تر ز وقت سحر
بود عمر ما پر بها و گران
ببر بهره ها و مده آن هدر
اگر تکیه بر مال دنیا کنی
بگردی تو از راه خوبی به در
هدایت کند با کلامش خدا
نجویی کتابی به از آن گهر
کند بیمه ما را در این روزگار
بدان دین و ایمان نیازی دگر
مشو غره در این جهان ای بشر
نکرده وفا بر کس و هر نفر
رجالی ندارد به جز تو کسی
از او دور کن هم بلا هم ضرر
۹.نصیحت
از بزرگان ادب آموز ، اخلاق و بیان
مشعلی باشند رخشان، در زمین و آسمان
پند و اندرز پدر را بشنو ، اکنون کن عمل
چون زداید رنج ما را ، با بیانش بی امان
راستی را پیشه کن در زندگی و کار خود
کن تو پرهیز از دروغ و افترا در هر مکان
گر سخن بیهوده باشد، آن مگو بر مردمان
تا توانی باز گو ، از گفته های عارفان
گر بود کاری صلاحت، استخاره شرط نیست
با تدبر،با توکل کن عمل، آن بی گمان
چونکه اسراف است تبذیر و بود آن ناصواب
حد اوسط بهترین تصمییم باشد، آن بدان
با صداقت کار خود را کامل و انجام ده
نیست ما را حجتی، در کار ناقص هر زمان
گو به آرامی سخن در محفل اهل قلم
پیشه کن افتادگی را در کلام وهم بیان
گر بود رازی به پیشت، نزد خود محفوظ دار
گر شود افشا سخن، شایسته نبود آنچنان
در سخن گفتن مکن سردی، به وقت گفتگو
حق مطلب را به گرمی و به دقت، آن رسان
گر بخواهی فهم و ادراک وکمال و معرفت
گو سخن اندک، ولو داری علومی هم نهان
سعی کن اظهار داری کوچکی در راه علم
گر چه دانایی ، مکن اظهار فضلی توامان
می شود افزون دو چندان، علم و درک آدمی
گر شود لازم سخن گو، نزد مردم در جهان
کسب علم و فهم قرآن پیشه کن در زندگی
کم سخن گو تا نگردد ضایع چون برگ خزان
مستدل گو حرف خود را با عموم مردمان
کم سخن گفتن بود نوعی سلامت در روان
آنکه می گوید سخن بیش ازحدود و شرع و عرف
دان خطابش می کنند جاهل، میان مردمان
گر که باشی عاقل و فهمیده و صاحب کلام
از بیان حرف نا سنجیده کن دوری ز آن
مدح خود هر گز مکن، گر چه تو باشی لایقش
کن عمل طوری که مردم خود بگویند آن عیان
گو سخن سنجیده و تدبیر در افکار کن
چون برد بالا و پائین، تیغ بران زبان
فرد نادان با سکوتش می کند ابراز فهم
نزد مردم آدم کم گو بود چون عالمان
تا توانی با بزرگان وقت خود را پر نما
پند و اندرز عزیزان را شنو با گوش و جان
راز ها را نزد خود مخفی کن و هر گز مگو
چون خدا آگاه می باشد، ز اسرار جهان
گر بخواهی عزت و مشهور گردی در کمال
تا توانی مشنو حرف و گفته های جاهلان
آنچه مردم می کنند اظهار، آن باور مکن
بعد تحقیق و تفحص، می توان گفتا ز آن
از برای کسب دنیا و امور دنیوی
ظاهر و باطن دو تا باشد ،عموما در بیان
مشورت کن در امور زندگی و کار خود
گر یقین حاصل نمودی، بی تامل کن تو آن
هست تقوا موجب رشد و کمال آدمی
در دو دنیا کار ساز و می برد سوی جنان
حق تعالی ماند و عالم بود در دست او
از خدا یاری بخواه و او بود روزی رسان
ای بشر یاد گذشته مشعل ما می شود
می شود تاریخ تکرار و بود درس و فغان
کم سخن گو ای رجالی،حرف خود را کن عمل
تا کند بر دیگران تاثیر ، در روح و روان
۱۰.حسادت
حسد را تو اندر قیاسی نگر
شود موجب حزن و اندوه و شر
شود جسم و جانت اسیر هوس
نمایی به خویشان خود درد سر
کند خوار و بیمار و افسرده ات
ندارد حسادت، خوشی و مفر
ندارد بجز خدشه بر روح تو
بکن از حسودان فرار و حذر
چو خواهی علاج حسادت کنی
تو بشکن غرور خود و بین ثمر
تهی کن هوای درونت ز رشک
مده عمر خود را به یغما هدر
دو چندان نما قدرت خویش را
نبینی در این ره خطا و خطر
شناسایی ذوق ما لازم است
خدا داده ما را چو عقل و بصر
توانایی ما عظیم است و بیش
تجلی شود با تلاش و اثر
هویدا شود کوشش و کار ما
برونداد آنها شود جلوه گر
حسادت بود رشک و آن ناپسند
چه سودی بری جز خسارت، ضرر
بشر صاحب فهم و ادراک و هوش
تو کمبود خود را مجو از دگر
حسود است رنجور و افسرده حال
علاجش نباشد، ز سیم و گهر
مکن سیم و ثروت عیان نزد عام
بکن مخفی از مردمان مال و زر
عقاید، روابط، مصون کن زغیر
چو خواهی کمال و شوی بهره ور
حسادت ، برادر برد قعر چاه
ز بیشی احسان و خوی پدر
بکشتا برادر ،چو هابیل را
حسادت بود ریشه ی این غدر
برد رشک شیطان به آدم ز خاک
شود رانده از درگه ذوالقدر
رقابت گزین کن ، بجای حسد
نشان ده کمال خودت با هنر
زند صدمه بر آدمی روز و شب
مشو غافل از خصم و چشم و نظر
سخن چین حسود است و خالی ز مهر
بود خاین و فاسد و فتنه گر
خبر چین کند تفرقه با نفاق
گرامی نباشد به نزد بشر
بدان نزد مردم ،حسودان حقیر
مجو جز غم و حزن و رنج و هجر
حسادت ندارد تمامی کنون
مرو سوی آن ،چون کشد هر نفر
چو بیند حسودی سعادت تو را
شود آتش قلب او شعله ور
چو شاهد شود، غصه و رنج را
شود روح او شاد و بینی نظر
بگو بر حسودان، به ظاهر ستم
که گردد تو را حافظی چون سپر
هدایت نما خالق جن و انس
حسودان به راه صحیح و ظفر
ندارم امیدی به مردم همی
کنم آه و ناله خدایا سحر
خدایا کمک بر رجالی نما
عطا کن ورا حکمتی زین سفر
فصل چهارم
عهد نامه حضرت علی ( ع)
۱.حکومت اسلامی
ویژگی های حکومت از امیر مومنان
آمده در نامه ی مولا به مالک در فشان
می دهد حکم صدرات را به مالک مرتضی
تا شود او حاکم مصر و قلمرو آن زمان
حاوی حق و حقوق مردمان و حاکم است
می کند تبیین اصولی را برای بندگان
ابتدا باید زمام نفس خود گیری بدست
وانگهی فرمان دهی بر مردم و بر این و آن
پیروی کن از فرامین خدا در زندگی
خدمت خالص بود بی منت و دری گران
مردمان را محترم بشمار در کار و امور
طعمه ای حیوان مپندار و مکن داد و فغان
می کنی آباد آنجا را ، برای مردمان
کن دو چندان با حضورت ، خدمت خود را عیان
مردمان گویند سخن چون تو اگر کردی ستم
انچه خود گویی بود در انتظارت بی گمان
با مروت با محبت با مدارا کن عمل
تا شوی محبوب جانان ، پیش مردان هم زنان
هرکه با آل محمد در بیفتد، شد هلاک
در شقاوت باشد و گمراهی و گردد دخان
گر کنی یاری خدا را ، می دهد پاسخ تو را
می شوی نزد خدا محبوب و گردی در جنان
موجب قدرت شود ، هر کس که حق یاری کند
نفس خود گیری بدست و می دهی فرمان چنان
نفس ما سرکش بود ،فرمان دهد بر کار زشت
گر کنی یاری خدا را ، نصرت حق در میان
حق بود قادر ، کند شهوت مهار از سر کشی
رحمت حق می رسد ، مانع شود شر و زیان
چون خدا توبه پذیر است ،کن تاسی بر خدا
او ببخشد مردمان را ، توبه کن از عمق جان
چشم پوشی کن خطای جزیی و آسان بگیر
انتظار مردمان عفو است و بخشش توامان
َ
گفت حضرت بین عملکرد سلاطین قبل خود
گه ستمکارند و گاهی دادگر اجدادشان
می کنند مردم قضاوت چون تو را اندر امور
سعی کن از سالکان باشی و مردم در امان
مردمان یا هم عقیده با تو هستند یا که غیر
لیک هر دو مشترک در خلقتند ، یکسان بدان
مالک اشتر مشو خشنود از هر سرزنش
گر ببخشی مر دمان را ، تو مشو نادم ز آن
جنگ با یزدان مرو ، مغلوب گردی از خدا
نا توانی در جدالی با خدای بی کران
گر غرور و سرکشی آید تو را اندر امور
دان خدا بالاتر از هرکس، در این کون و مکان
با عدالت کن قضاوت در امور دنیوی
بهترین کار تو در عدل و شفقت بی امان
عامه ی مردم مدافع می شوند در وقت خود
تا توانی کن محبت در عمل ، هم با زبان
گر ستمکاری کنی ، خشم و غصب بینی ز حق
کن تو پرهیز از غرور و جنگ با خالق هر آن
چون خدا جبار و قهار و توانا در امور
کن تو نیکی بر خلایق در مصائب همچنان
می دهد تسکین تو را این نحوه ی دید و نگر
سر فرو آری به یزدان ، می دهد خود را نشان
مهربانی بر رعایا کن ، نما الطاف خویش
دوستی را پیشه کن، همواره بر پیر و جوان
گر شود برپا حکومت با ملاک مرتضی
وانگهی قسط و عدالت را ببینی در جهان
می رسد روزی که بیند عدل مهدی را همه
می شود بینی رجالی ، صاحب عصر و زمان؟
۲.حکومت داری
این که پنداری همه طاعت کنند امرت چنان
چون که حاکم هستی و دارای قدرت هم سنان
این تفکر ناصحیح و ناثواب است و غلط
موجب تضعیف ایمان و غروری در کسان
چون که موجب می شود تغییر در عزم خدا
حق بگیرد نعمت خود را ، یقینا بی گمان
تا توانی کن مدارا با رعایا در امور
می دهد آسایش و آرامش روح و روان
این مقام و منزلت همچون امانت نزد توست
تا توانی کن تو خدمت بر خلایق هر زمان
بر خلایق کن محبت ، بر خدا هم بندگی
گر بخواهی لطف حق در عالم و کون و مکان
ای که هستی حاکم مصر و دهی فرمان بسی
دان خدا اول ولی باشد به ما و دیگران
بین خدا آگاه و قادر باشد و بالاترین
گر تو را آمد غرور و نخوتی هم در میان
قدرت حق بر جهان افضل بود از قدرتت
هر چه خواهد حق تعالی می شود ، آنی عیان
کن تو پرهیز از ستم بر مردم شهر و دیار
چون خدا جبار و برتر بر تو و هم بر شهان
هر که باشد ازستمکاران ، بگردد او هلاک
چون بود حامی مظلومان ، خدای بی کران
هر که دارد مسلک خود کامگی در زندگی
او ندارد عزت و جاه و جلالی در فشان
دان که میزان حق بود در هر امور و هر کجا
کن عمل بر شرع و قرآن ، در مصاف خود سران
در امور دنیوی ، انصاف شرط اول است
چون رضای حق تعالی دارد و عز و جنان
حق بود حامی مظلوم و ستمدیده ز خصم
نیست ظالم هم ستمگر در دو عالم ، در امان
گفت مولا در خصوص حفظ انصاف و شرف
هست والا تر ز جان ، در هر شرایط توامان
من نخواهم زندگی بی مهر و احسان و امید
مرگ با عزت به از ظلم و تعدی در جهان
کن حراست از حقوق دیگران همسان خویش
می کند تاکید حضرت بر عموم بندگان
در امور دنیوی هم اخروی کن اعتدال
گر بخواهی حب مردم ، هم خدای مهربان
بهترین کار تو در خشنودی رعیت بود
آن محقق می شود با عدل و انصاف و امان
عامه ی مردم به پا خیزند در وقت نیاز
تا توانی کن محبت بر خلایق ، تا توان
لیک اقشار مرفه همچو نزدیکان به وقت
در حوادث ها و سختی ، می کنند آه و فغان
گر بخواهی حق بپوشاند عیوب چون تو را
سعی کن محفوظ داری سر و اسرار نهان
عیب مردم را مکن اظهار و آن مخفی بدار
تا توانی آن بپوشان و مکن افشا هر آن
دان سخن چین خائن و باشد خطاکار و دو رو
او جنایتکار باشد ، او حسود و بد گمان
گر به ظاهر می کند اظهار حب و کار نیک
لیک کارش مو جب گمراهی و بغضی چنان
تا توانی از بخیلان و حریصان شو به دور
باز دارند از عطا و بخشش و جود سران
ریشه ی هر کینه از مردم بخشکان و به دور
کن برون از دل عداوت ها و افکاری چنان
از خدا خواهید عز و حکمت و هم مرتبت
از حکیم بی نظیر و خالق روزی رسان
ای خدا روح رجالی را غنی کن از خضوع
وسعت دل ده ، نباشم خود پرست و بد گمان
۳.حکمرانان
بدترین همکار در سطح وزارت بی گمان
در میان صاحبان قدرت و زور و سنان
چون وزیران و مدیران وزارت قبل تو
تا توانی کن تو دوری از مرام ناکسان
جملگی همدست ظالم در صدارت بوده اند
چون که آنان خود ستمکارند ، در جمع سران
کن حذر از خوی اینان در نظام و مملکت
در سمت های وزارت، می کنند فتنه چنان
مطمئنا می توان افراد لایق را شناخت
وانگهی منصوب گردند ، بهترین ها در میان
تا نگردد در حکومت ، خدشه در کار و امور
دان که آنان دور باشند از خطا و هر زیان
بین مردم بهترین کس در مناصب را گزین
تا نگردد کار مردم ، منتظر بر این و آن
می کنند آنان تو را یاری به از افراد قبل
چون نباشد بستگی در قدرت و نام و نشان
رنج اینان بر تو اندک باشد و همراه تو
دوستی با تو نمایند ، در مصاف خود سران
بر عموم خادمان احسان نما با روی خوش
دوستی کن هم به خلوت هم به جلوت ، آن عیان
بهترین همکار تو باید بود اصلح ترین
چون تواند حق بگوید ، بر امیر و بندگان
گر چه تلخ است انتقاد و موجب ناراحتی
رفع می گردد خطای مجری و هم آمران
از ستایش های بی جا و تملق شو به دور
باعث خود برتری و سرکشی گردد هر آن
همنشینی با بزرگان صدیق و بی ریا
می برد بالا تو را نزد خدای بی کران
جاهلان و عاقلان یکسان نباشند نزد تو
شخص بد کاره نباشد همتراز خادمان
گر چنین کردی ، بدان هر گز نباشد رغبتی
از برای طالبان خدمت و هم خانمان
حسن ظن رعیتان با خدمتت گردد سبب
دور گرداند تو را از آه و فریاد و فغان
دور باشد رنج و آسیب همه با کار خوب
تا توانی کن تو نیکی بر رعایا همچنان
گر نمایی خوار و تحقیر و ذلیل و هم زبون
دان نماند حس ظنی بر جماعت ، آمران
سنتی بر پا مکن بر ضد آداب و سنن
کن گرامی سنت و آئین و رسم هر زمان
سنت نیکوی امت آمده از اهل ذوق
گه بزرگان ادب ،گه عالمان و خبرگان
تا توانی با حکیمان در امور مملکت
گفتگو کن ، مشورت کن ، هر زمان
جامعه دارد صنوف مختلف با کار خاص
می کنند تامین نیاز مردمان را ، هر مکان
عده ای مشغول صنعت ، عده ای مشغول کار
تا نباشند سفره ی مردم ، تهی از قوت و نان
عده ای مشغول تحصیل علوم اند و نجوم
تا رصد گردد جهان ، اقصی نقاط و کهکشان
با خراج و مالیات و هم عوارض از صنوف
می شود تامین مالی هر حکومت بی گمان
مجریان لشکری و کشوری هم در نظام
خادمانی پاک باشند ، با تلاش و پر توان
زینتی باشند آنان از برای جامعه
چون دژی محکم ، برای حاکمان نو جوان
راه حق را طی نما در طول عمرت ای بشر
کار نیکو تا قیامت ماندگار است در جهان
این قصیده می کند تبیین نکاتی در قرار
تا توانی کن رجالی راه خوبان را بیان
۴.قوای نظامی
نقش هر صنفی مشخص باشد و گردد بیان
تا نباشد شبهه ای در کار آنان در میان
بر اساس سنت و قرآن و احکام مبین
سهم و نقش آمران و خادمان باشد عیان
کن تو تجهیز از خراج مردمان اسباب جنگ
تا که دشمن را برون رانند با حرب و سنان
گر کنی لشکر مجهز بر فنون و علم روز
باعث قوت شود ، تجهیز آنان بی گمان
می دهی تشکیل گردان و سپاه مسلمین
از برای حفظ ناموس و بقای مردمان
تا توانی بهترین رزمندگان را کن بسیج
امنیت حاصل شود در پرتوی تجهیز آن
آن کسی باید گزینی راس لشکر در نظام
اهل تقوا باشد و ایمان راسخ در جهان
اهل اکرام و سخاوت باشد و هم معرفت
از دلیران و جوانمردان بی نام و نشان
معتقد باشد به یزدان و معاد و هم رسول
پاک دامن باشد و صالح ، چو دری بس گران
از سلحشوران و مردان خدا در جبهه ها
تا کند فرماندهی بر مردم پیر و جوان
شرح صدر باشد نیاز حاکم و فرماندهی
تا نگردد خدشه ای بر پیکر و روح کسان
هم بود خوش نام در بین سپاه و عرصه ها
سخت باشد در تعرض ، از هجوم خود سران
اهل بخشش باشد وحامی سربازان خویش
تا نباشد دلهره در خرج و دخل و هم زیان
این سبب گردد سکونی در نبرد و در جدال
حمله ور گردند سربازان به دشمن با توان
در مقابل با رعایا و ضعیفان روی خوش
خلق و خویش کم نظیر و بی ریا و مهربان
قشر های مختلف در جامعه هر یک مفید
می کنند تامین نیاز مملکت را بی امان
عده ای مشغول تدوین امور مملکت
همچو تنظیم قرار و عهد و پیمان با کسان
می شود حاصل درآمد پیرو هر کسب و کار
زندگی بهتر شود با کار و تدبیر سران
دان خدا داده به ما عقل و توان بهر امور
تا کنی تحصیل رزق و معرفت در هر مکان
با شکیبایی نما ، اصلاح کار هر صنوف
گاه باشد دخل تو بر خرج تو بیش از توان
تا توانی کن نظر همچون پدر در جامعه
نیست فرقی بین آنان در حقوق و در بیان
قشرهایی ناتوان از کسب مال و هم معاش
خرج آنان بر حکومت باشد و هم در امان
مردمان مملکت از هر گروه و قشر خاص
کن حمایت بابت احقاق حق از ناکسان
در امور زندگی و مملکت غره مشو
گر شود احسان و نیکی در مصاف بندگان
این نباشد چون تو مشغول اموری در نظام
غافل از مردم شوی ، در کار کوچک یا کلان
حسن ظن گردد سبب ، در پرتوی حسن نظر
تا توانی کن کمک ، در ظاهر و هم در نهان
گر توانی کن به پا عدل و عدالت بهر عام
این بود از بهترین کار و بود اجرش جنان
می شود موجب امید و شادمانی و صفا
گر نمایی آن عمل در بین مردم همچنان
بهر کسب دانش و کسب معارف کن تلاش
تا نگردد موجبات رنج و درد و هم زیان
تا توانی کن رجالی با تلاش و کار خود
توشه ای را کن فراهم ، از برای روح و جان
۵.قضاوت
گر بخواهی راه یزدان و سعادت هم کمال
کن تو یاری و کمک بر خلق عالم هر زمان
گونه ای باید عمل گردد که بر مردم ستم
یا فشاری را نباشد محتمل ، در هر مکان
در امور زندگی ، هم در امور مالیات
کن مدارا بر رعایا و عموم بندگان
تا نباشد صدمه ای در کسب کار و در معاش
کن توکل بر خدا و خالق روزی رسان
رنج و شادی خلایق را ، به یاد آور همی
آن بود درسی برای حاکمان و هم سران
کار مردم را گرامی دار ، در هر حرفه ای
ارزش هر کار تبیین و نما آن امتحان
کارها ی مردمان یکسان نباشد در تلاش
اجر آنها در تقلا باشد و فکر و توان
گر توانی ده تو پاداشی به اصحاب هنر
رنج آنان را بها ده در نظام و در جهان
رنج اندک را مده ارزش به سان کار سخت
خوب و بد یکسان نباشد در عطای ارمغان
گر دچار شبهه گشتی در امور مملکت
رو به سوی سنت و قرآن و حی بی کران
می نماید حق طریق و راه خود را بر نبی
از برای مسلمین و مردمان در هر مکان
هست قرآن هادی انسان به سوی معرفت
آن شده نازل ز عرش و آن بود دری گران
کن اطاعت از خدا و از رسول و هم ولی
در خصوص امر حق بر مردم و بیچارگان
چون نمایی مشورت با اهل تقوا در قضا
نیست شک و شبهه ای در بین مردم بی گمان
در قضاوت بهترین قاضی بود در راس کار
تا نباشد خدشه ای در حکم او هم در میان
فرد قاضی دور باشد از هوا و نفس دون
تا نماید حکم خود را بر حقایق ، نی گمان
قاضیان باید فهیم و مستقل اندر امور
تا نباشد خاطیان را در صدارت ، در امان
سعی گردد در قضاوت ، دقت کافی شود
بر ادله حکم گردد ، نی به حرف این و آن
قاضی منصوب ، حق گوید ، نترسد جز خدا
تا نباشد حرف و نقلی ، موجب رنج و زیان
گفت مولا یم علی در وصف مالک اینچنین
او بود چون من برای مصطفی در عنفوان
گفت حلی در خصوص مالک اشتر چنین
او جلیل القدر باشد ، همچو خورشیدی عیان
از بزرگان قبایل باشد و مردی شجاع
او دلیر است و قوی اندر مصاف خود سران
می شود مسموم مالک ، بین راه و در عریش
می کند یاری علی را در نبرد ناکثان
مرگ مالک یک مصیبت بر امیر المومنین
مردم کوفه عزادار و حزین و در فغان
بهترین یار علی اندر سفر گردد شهید
این بود یک ضایعه بر امت و بر شیعیان
هست مالک بهترین در بین اعراب و عجم
در جهات مختلف ، بعد از امیر مومنان
او ندارد خواب در وقت جدال و هم نبرد
هست مالک همچو شمشیر خداوند نهان
او بود از حامیان مرتضی در جنگ و صلح
در مصاف دشمنان او سخت باشد بی امان
مردمان خواهان قسط اند و عدالت در جهان
در قیامی تحت امر مهدی صاحب زمان
از خدا خواهد رجالی کسب ایمان و یقین
عمر با عزت به همراه صفای روح و جان
۶.امور اقتصادی
می نماید مرتضی پند و نصیحت بر سران
تا نباشد لطمه ای بر آمران و خسروان
بر اساس امتحان و تجربه هم مشورت
بر گزین از بهترین ها در مناصب بی امان
گر گماری مردمان را بر اساس میل خود
می شود اسباب حزن و ناله و آه و فغان
تا توانی کن حذر از نصب بی جا بی دلیل
می شود ساقط نظامی را که باشد آنچنان
بین سوابق را ز حیث حسن خلق و هم عمل
چون که آنان از طمع دورند ، از بین کسان
بهترین را بین افراد توانا بر گزین
کن نظارت از طریق ضابطین و پرسمان
آن که باشد از تبار مسلمین با خلق نیک
اصلح است در انتخاب و در تصدی بی گمان
تا توانی کن کمک بر ناصبان با وصف فوق
کن گزینش مردم صالح، امین و هم جوان
تا نباشد حجتی بر کار خلف و کار زشت
پیرو کمبود در روزی و رزق خود چنان
همچنین مانع شود از کسب انواع حرام
چون که بیت المال باشد در خیار والیان
عده ای را چون چراغ و رهنمای خود گزین
تا گزارش ها رسد از جانب آنان هر آن
کن تفقد در امور مملکت بی واسطه
از طریق عاملین با وفا ، هم در نهان
چون نظارت بر امور مملکت افزون شود
کار دولت می شود شفاف و می گردد عیان
همچنین از تهمت و هم از خیانت در امور
می شوی آسوده و گردی به دور از هر گمان
گر شود محرز خیانت بر امور مسلمین
خوار گردان خاطیان را بهر عبرت بی امان
گونه ای باید عمل گردد اموری اینچنین
تا شود درسی برای جامعه هم ناکسان
می کنی تنبیه خاطی و مجازاتی شدید
ننگ تهمت را زدایی از حکومت در میان
تا سبب گردد عدالت در دیار مسلمین
با قضاوت های شفاف و عیان اندر جهان
خادمان پاک و مردان خدا را دان عزیز
کن محبت بر عزیزان ، هم به ظاهر هم نهان
از برای حفظ اینان و امان از شر غیر
کن گرامی با تفقد ، با هدایا ، ارمغان
مرتفع کن حاجت آنان برای زندگی
تا کنند با طیب خاطر خدمتی در هر مکان
تا توانی دین احمد را عیان کن در نظر
تا نگردد عاملی در کسب جاه و کسب نان
گر کنی تامین نیاز مردمان از هر جهت
نیست عذری بر تخلف در امور آمران
قبل اخذ مالیات و هم خراج مسلمین
کن زمین آباد از بهر زراعت ، تا توان
گر نباشد کشت و کاری در زمین و مزرعه
نیست محصولی برای مالیات و کسب آن
تا توانی کن شفقت ، از خراج خود بکاه
گر شود کاهش ز محصول رعایا ناگهان
می کنی مردم هلاک و اندکی یابی دوام
گر شود ظلم و تعدی بر امور بندگان
گر شکایت نزد تو گردد ز انواع خراج
کن مدارا با جماعت در مصائب هر زمان
حق تعالی ناظر و آگاه باشد بر امور
کی بریزد برگ سبزی غیر پائیز وزان
دان رجالی قادر منان کند فرماندهی
بر جمیع مردمان و بر خلایق همچنان
۷.کاتبان و تجار
بهتر ین را برگزین از حیث اخلاق و توان
تا شود دوران تو اندر حکومت در فشان
مردمان قادر به انجام امور مملکت
بالاخص در اقتصاد و در زراعت همچنان
تا توانی بستر لازم مهیا کن چو زرع
تا عیان گردد توان و قدرت مردم هر آن
گر به فکر خود بباشی جای احسان و تلاش
تنگدستی می شود حاصل ، یقینا بی گمان
چون نمایی مشکلات مردمان را مرتفع
موجب شادی مردم گردد و روح و روان
کن نظر بر کاتبان و قاصدان و نامه ها
تا نگرد خدشه ای در نشر اسرار نهان
بر گزین شایسته فردی از جهات مختلف
تا بود قادر به تنظیم قوانین در جهان
جایگاه خود بداند بس مهم است و بزرگ
گر نداند قدر خود ، هر گز نداند دیگران
در نوشتن از حقایق صادق و پرهیزکار
غفلتش باعث نگردد ، پاره ای حزن و زیان
کن تو اسرار حکومت را به دور از اهل جور
تا نگردد صدمه ای بر مردم و بر این و آن
عده ای با ظاهر خوب و درونی ناثواب
می کنند رخنه درون حاکمیت ، با بیان
کن گزینش بهترین افراد از بهر امور
دقت کافی نما در انتخاب خادمان
کاتبان باید امین باشند ، در هر منصبی
قبل هر حکمی نظر کن بر عملکرد و توان
از میان کاتبان اصلح ترین کاتب گزین
در وفاداری اسرار نهان ، کن امتحان
کاتبان باید امانت دار باشند و امین
این بود هم مرضی حق ، هم عموم بندگان
عهد و پیمان را چنان تنظیم کن در مملکت
تا نباشد لطمه ای بر ملت و هم خاندان
گر خطا شد در قرار و عهد و پیمان با کسی
قابل اصلاح باشد ، خبط بی جای کسان
بر سر هر شغل و هر کار حکومت یک نفر
کن تو منصوب و نظار ت کن ، به کارش بی امان
گر خطایی در حکومت از کسی آید به گوش
مردمان از چشم تو بینند ، نی از ناکسان
انتخاب و انفصال خادمین باشد مهم
پس نما دقت به وقت عزل و نصب هر نشان
کن سفارش آمران و عاملان را روی خوش
با همه از جمله افراد ضعیف و ناتوان
عده ای داد و ستد دارند در اقصی نقاط
همچو تجار بلاد و کاسبان در هر مکان
خواه ساکن در محل باشد چه در حال سفر
می کنند تامین مایحتاج مردم بی گمان
باعث آسودگی گردند با سیر و سفر
با عبور از خشکی و بحر و زمین و آسمان
می کند حضرت سفارش در خصوص تاجران
نیست فتنه بر حکومت ، چون اجانب ، خود سران
عده ای با احتکار و عده ای با سود بیش
می زنند صدمه به اقشار ضعیف و هم سران
این گروه از کاسبان تضیع گردانند حقوق
باعث ننگ است و آسیب خلایق هر زمان
تا بدست آرند مالی از طریق ناصحیح
حق دولت حفظ باشد ، نیست آنان را امان
بر خدا کن اعتماد و کن توکل در امور
نیست شکی در ادای خالق روزی رسان
کن رجالی عهد خود را با خدای خود ادا
وقف کردی خود ، برای خالق کون و مکان
۸.مستمندان
کی گدا کرده گدایی از گدا و سائلان؟
ما همه از بندگان حق تعالی در جهان
مستمندان و فقیران در نظام و شرع و دین
هر یکی دارای حقند و حقوقی هر زمان
از مساکین کن تو دلجویی و کن رفع نیاز
آبرومندند افراد ضعیف و ناتوان
عده ای در فقر سوزند و خجالت می کشند
از بیان فقر خود نزد امیران و کسان
سهم آنان از خزانه کن جدا و کن ادا
تا توانی کن محبت بر فقیران در نهان
مردمان بعضا زمین گیرند از فرط نیاز
هر کسی در فکر خود باشد ، بجای دیگران
هر تمنا از بشرموجب شود ذلت ورا
آدمی دارد مقامی بس بلند و در فشان
قبل هر عجز و نیاز سائلان کن مرتفع
تا نریزد آبرویش نزد مردم ، این و آن
از میان اهل تقوا و درایت برگزین
نایبانی را که ناظر بر امور بندگان
تا گزارش از شرایط را کنند در امر خیر
کن تو تامین هر نیاز و فقر مردم بی امان
قسمتی از گندم و غلات را در هر بلاد
ده به مسکین و فقیر و سائل و درماندگان
با غرور و با تکبر بر ضعیفان کن حذر
تا توانی کن تفقد ، مهربانی همچنان
کارهای بس بزرگ و اشتغالت در نظام
هم نگردد مانعی در رفع حاجات عیان
مردمان را کوچک و اندک مپندار و حقیر
تا توانی دان عزیز و کن محبت تا توان
در ادای حق مظلومان تلاشی کن فزون
می رسد روز حساب و وقت پاداش سران
پیشگاه حق نمایان می کند اعمال تو
نیست عذری در قیامت ، از قصور ی آنچنان
کن یتیمان را گرامی در نظام و در امور
همچنین پیران افتاده ز کار و هم توان
کن رعایت وضع و احوال ضعیفان در امور
کی نمایند دست حاجت بر تو و بر خود سران؟
کن تلاش و نیتت باشد ستمدیده کمک
دان خدا راحت نماید سختی آنان هر آن
وعده ی حق در حمایت باشد و قطعا شود
می رسد روزی حکومت ، دست اینان بی گمان
کن معین وقت دیداری صمیمی ، مردمی
بشنو حرف مردم و حرف دل پیر و جوان
مجلس عامی نشین ، دور از نگهبان در مصاف
تا که مردم خود سخن گویند بی پروا چنان
گفتگو کن ،جستجو کن مشکلاتَ مملکت
گرخوشایندت نباشد تیغ بران زبان
بر اساس گفته ای احمد عمل باید شود
منع گردد محتکر از احتکار و هم زیان
گر شود اجرا فرامین خداوند و رسول
در دو دنیا می شوی مسرور و جایت در جنان
گونه ای باید عمل گردد خرید و هم فروش
تا نباشد صدمه ای در کار آنان ناگهان
بر موازین و عدالت گونه ای گردد عمل
تا نگردد مانع کار و تجارت هر زمان
محتکر را کیفری ده بر اساس حکم شرع
از برای عبرت و هم از برای ناکسان
اینهمه حرص و ولع در زندگی از بهر چیست؟
دان خدا رزاق باشد ، او بود روزی رسان
فقر مردم دان رجالی گه ز انفاس زبون
سخت باشد آدمی آسوده گردد توامان
۹.حقوق مردم
گفت پیغمبر ، امین و مقتدای شیعیان
در خصوص حق مردم از ولی و حاکمان
بشنو از مولا علی این گفته را از مصطفی
آن بود دری گران سنگ و نباشد مثل آن
نیست زیبنده برای امت آل رسول
ناتوان باشد ز اخذ حق خود از ناکسان
در ادامه بشنو از مولا علی اسلام ناب
او خطابش مالک اشتر بود ، در آن زمان
گر چه مالک متقی باشد ، به دور از ظلم و جور
لیک مولا می نگارد ، نامه ای چون در فشان
گر کنی صبر و تحمل بر مصائب ، مشکلات
می دهد اجرت خدا اندر قیامت ، بی گمان
ارزشت افزون شود با رفع سختی ، معضلات
تا توانی بهترین خدمت نما ، بر بندگان
می گشاید حق تعالی باب رحمت باب جود
هر که دارد بندگی با یاد و ذکر حق هر آن
هم تحمل کن بیان مردمان را در نخست
چون که سخت است انتقاد و تیغ بران زبان
آنچه باشد بر خودت ارزنده و زیبا بسی
خواه آن را از برای مردمان و این و آن
امر تو با مهربانی گر شود توام نکوست
این نشان قدرت و عز تو گردد در جهان
می دهی پاسخ به کار مردم نیکو سرشت
گر کنند اهمال در انجام امری خود سران
گر نباشد در توان خادمان کاری نخست
کن تو همت در برون رفت مسائل بهرشان
کار مردم را به وقت خود عمل کن بی درنگ
تا نگردد باعث تاخیر و ظلم و هم فغان
بهترین اوقات خود را کن نیایش با خدا
گر چه خدمت خود عبادت باشد و دری گران
گر بود نیت رضای حق تعالی در امور
هر عمل دارد ثواب و اجر یزدان را چنان
چون نمایی خدمتی خالص به دور از هر ریا
دان که باشد از برای حق، خدای لا مکان
نیتت خالص شود اندر فرایض با خدا
کن تو اعمالت به دور از حب دنیا ، هم عیان
گرچه سخت است کار بی نقصان و عیب
کن عمل با دقت و صبر و درایت هر زمان
خوان نمازی چون محمد ، با تامل هم رسا
تا شود ممکن اقامه ، بهر پیران و کسان
در میان مردمان بیمار باشد ، هم مسن
در جماعت کن مراعات قلیلی ناتوان
می کنی ضایع نمازت ، گر بخوانی با شتاب
عده ای محروم می گردند ، از ذکر و بیان
کن زیارت مردمان را ، در صدارات با حضور
تا نباشد شایعه جای حقیقت هر مکان
با حضورت در جوامع ، کن مراعات همه
کن توجه بر فقیران ، در خفا و هم نهان
از امور مردمان آگاه می گردی به عین
چند گاهی خود نما ، یک دفعه و بی پاسبان
مهربانی می شود حاصل اگر کردی چنین
می شود آگاه والی از مصائب ، ناگهان
تا توانی کن تواضع ، گر بخواهی عز و جاه
دان قضاوت می شوی هر لحظه ، بی شک و گمان
زشت زیبا می شود ، در نزد مردم بی جهت
تا توانی گو سخن با مردم پیر و جوان
گر بود نیت خدا در رفع ظلم و مشکلات
اجر تو گردد دو چندان از خدا ی مهربان
چلچراغ ما بسان چل حدیث عاشق است
می دهد یزدان رجالی ، اجر بی پایان هر آن
۱۰.نزدیکان حاکم
از برای دوری حرف و سخن از این و آن
دور کن اقوام خود را در مناصب هر زمان
می شود از نام تو هم موقعیت بهره ها
ظلم و جور و هم تعدی بر رعایا بی گمان
کن نظارت بر امور عاملان از هر جهت
منع گردان آمران را از ستم یا هر زیان
بهره برداری کنند اقوام در کسب زمین
یا تعرض بر حقوق همجوار و بندگان
در صدارت دقت کافی شود در عزل و نصب
تا نگردد رابطه جای ضوابط ، هم نشان
ریشه کن کن خوی خود خواهی و خوی ناروا
هر کسی در جای خود باشد ، به میزان توان
با عدالت کن عمل در بین مردم بی درنگ
نیست فرصت تا کنی جبران ، خطای خود سران
ثبت گردد خبط آنان بهر تو در نامه ات
می شود لرزان حکومت ، در هجوم ناکسان
نهی بنما از تعرض ، قوم و اقوام خودت
آن حرام است و زند آتش به جان و خانمان
خوی برتر جویی و گردن کشی آید پدید
بین اقوام خود و هم والیان و بستگان
فرق و تبعیض و خیانت موجب افسردگیست
کن رعایت حق مردم در حکومت با توان
گر سخاوت پیشه ای، دوری ز مردم بهر چیست؟
کن عیان از بهر آنان ، کار نیکت با بیان
چون که ناپیدا بود از والیان بعضا امور
حق و باطل را جدا کن ، با حضورت در میان
دان حقایق بی نشان است و ندارد ظاهری
حق شود با کار و اعمالت عیان بر این و آن
انتظار مردمان باشد عدالت ، رفع فقر
تا نباشد ظلم و جوری در نظام و دیگران
با شکیبایی نما اجرای عدل و امر حق
تا که گیری اجر چندان از خدای مهربان
عده ای با نام تو کسب درآمد می کنند
ننگ آن سود تو باشد ، در دو دنیا آنچنان
با عمل گردد مشخص نیت و مقصود تو
پس چرا پنهان نمایی با نگفتن بر کسان
تا توانی کار خود را خود به انجامش رسان
تا نگردد حق مردم ضایع از انجام آن
گر نباشد پاسخی سوی امیران در امور
می شوند نومید مردم ، از عملکرد سران
تا توانی حاجت هر کس روا کن با عمل
تا نگردد باعث رنج و عذاب و هم فغان
گر بخواهی اجر یزدان و لقای کبریا
کن تو اجرا امر حق را در عدالت همچنان
سخت باشد تا کنی بر پا عدالت در امور
لیک دارد اجر و پاداش خدای بی کران
دان که اجرای عدالت ، عاقبت نیکو بود
گر چه نزدیکان دچار رنجش و حزن و فغان
عهد و پیمان گونه ای تنظیم گردد در نخست
تا نگردد موجب تفسیر بی جا و گمان
عهدو پیمان با خلایق یا خدا و هم رسول
پایبند باش و مکن خلفی ز اجرایش چنان
سختی پیمان نگردد موجب فسخ قرار
تا توانی ریز آن شفاف گردان و عیان
کن تو پرهیز از عبارات دو پهلو در امور
عهد و پیمان را نما محفوظ با ثبت و توان
مردمان دوری کنند از فتنه و اهل نفاق
نیست تقوایی در این قشر دو رو و ناتوان
کن حذر جانا رجالی از هوای نفس خویش
می زند لطمه تو را در عالم و کون و مکان
۱۱.خون ریزی
گر بریزد خون ناحق در مصاف مردمان
سست سازد هر حکومت را، نباشد درامان
موجب کیفر شود ، هر خون ناحق برزمین
پس تو دوری کن ز هر جنگ و جدالی بی امان
می کند یزدان قضاوت ، روز محشر هر عمل
گر بریزد خون ناحقی ، به دست خود سران
کن تو پرهیز از جدل با مردمان هم در امور
تا نریزد خون بی جا در جدال ناکسان
خون ناحق را خدا آگاه باشد در قضا
اولین حکم خدا صادر شود بر این و آن
حق دهد کاهش نعم ، با قتل بی جای کسی
می نماید کیفری سخت و عذابی ناگهان
می شود ساقط حکومت ، در پی قتل و ستم
گر بریزد خون مردم بهر دنیا ، بی گمان
قدرتت مانع نگردد از ادای خون بها
گر شود غفلت زقتل آدمی هم در میان
قتل عمد دارد قصاص و حق نمی بخشد تو را
پس نما پرهیز از قتل خلایق ، هم زیان
گر بود کاری نکو ، لیکن زمان خواهد بسی
کن تامل هم صبوری ، تا بری محصول آن
پایداری عامل پیروزی و خود باوریست
کن تو تدبیر امور و کن توکل هر زمان
کار اگر باشد زمان بر , لیک بینی آن ثمر
بهتر از کار ضعیف است و نهایت آن زیان
قدرتت مانع نگردد در ادای حکم حق
گر شود کار خطایی ، کن تقبل همچنان
هر خطا دارد عواقب ، گه دیه گاهی جزا
نیست فرقی در حقوق حاکم و هم شاکیان
دان ستایش های بی جا و تملق هم خطاست
خود پسندی موجب خسران شود بر والیان
تا توانی کن حذر از مردمان دون سرشت
نیست زیبنده تملق سوی مردم، این و آن
بهترین فرصت بود از بهر شیطان رجیم
می کند نابود اعمال نکویت ، بی گمان
گر نمودی لطف و احسان بر رعیت یا که غیر
اندکش بشمار آن را ، حق دهد اجرت چنان
وعده ی خود را عمل کن با خلایق در قرار
خلف وعده باعث خشم خدا ی مهربان
گر نهی منت برای کار خیر و کار نیک
می کنی باطل تو احسان خودت بر دیگران
حق بزرگ است و بزرگی از خدای کبریاست
کن تواضع در مصاف مردم پیر و جوان
مرضی حق نیست خلف وعده و خلف قرار
گر شود نقض قرار از مردمان و هم سران
گر شود کاری به وقت خود مهیا و تمام
بهتر از کار خراب و ناقص و معیوب ، آن
کارها دارد زمان و وقت خود گردد تمام
کن تامل تا رسد پایان ، زمان و وقت آن
نیست سستی جایز و مشروع در اتمام کار
می رسد پایان قرار مجریان در هر مکان
از لجاجت در امور بی ثمر پرهیز کن
بالاخص کاری که پایانش نمی باشد عیان
عدل باشد گر گماری هر کسی در جای خود
حق مطلب کی ادا گردد ، اگر کردی چنان
مال مردم را گرامی دار ، نیست جایز غصب آن
چون حرام است و ندارد ارزشی هم در جهان
کار نیکو موجب خشنودی مردم بود
هم رضای حق تعالی دارد و هم بندگان
خود نمایی هم خیانت ، موجب آزردگی است
از خطاکاران رجالی ، کن تو دوری هر زمان
۱۲.عهد نامه
در خصوص عهد و پیمان با امیر مومنان
کن عمل بر هر چه گوید آن امام انس و جان
می نگارد نامه ی مولا به مالک در امور
تا نگردد شبهه ی سوی غریبان ، خود سران
پیروی کن از مفاد نامه و عهد و قرار
تا نگردد نفس تو پیروز ، در نقضش هر آن
کن تو پرهیز از هوای نفس وامیال درون
چون نماید وسوسه ، آتش زند روح و روان
نفس ما سرکش بود ، استاد توجیه و خطاست
کن تو دوری از هوای نفس و شیطان و گمان
تا توانی یاد حق کن در مصائب ، مشکلات
جز خدا نبود کسی ، آرام سازد عنفوان
کن اطاعت امر حق را ، در اصول و هم فروع
کن عمل حکم خدا را ، آن بود دری گران
سنت نیکو اگر باشد ز مردم یا که غیر
واجب است بر پا بداری ، از برای بندگان
کن تو تدبیر و تفکر ، در سوابق قبل خود
پیروی کن از فرامین خدا در هر زمان
اهتمامی کن به آئین رسول و انبیا
کن عمل احکام نورانی قرآن تا توان
حافظ ما دان خدا باشد ، نباشد دیگری
می دهد توفیق ما را ، هم به ظاهر هم نهان
امر حق بینی تو در رسم و بیان مصطفی
در کتاب حق شده تدوین و گویا و عیان
از اهانت کن تو دوری و مگو الفاظ زشت
عالم است آئینه ی پاک خدای مهربان
داد مظلومان ستانند ، گر شود ظلمی به کس
خویشتن داری نما ، در عالم هستی چنان
این مقام و قدرت و شکوت ز آن کبریاست
حفظ بنما این امانت را ، بسان ارمغان
عهد و پیمان را گرامی دار و آن را کن عمل
این بود احکام اسلام و قوانین ، توامان
کن حجاب از دیدگانت برطرف اندر امور
تا که حق بینی ز نزدیک و شود بر تو عیان
تا توانی یاد حق کن تا نگردد دل پریش
خشم تو آرام گیرد در پناه حق ، چنان
دور شو از صحنه ی خشم و غضب بهر سکون
شو مسلط بر خودت از تیغ بران زبان
این قصاید چلچراغ و رهگشا اندر امور
می نماید همچو خورشید جهان و ارغوان
گفت مولا از نبی این گفته را در انتها
کن گرامی مردم بیچاره و هم این و آن
بالاخص خدمتگزاران و غلامان فقیر
کن محبت ، مهربانی هر زمان و هر مکان
دین احمد حافظ ما باشد و آن رهگشاست
توصیه گردد به حفظش ، هر مکان و هر زمان
تا توانی آن به پا دار و اقامه کن صلات
رابط ما با خدا اندر نماز است ،بی گمان
قدرت ما از خدا باشد ، نباشد قدرتی
فوق هر قدرت بو د ، یزدان پاک بی کران
می رسد پایان به بهمن این سروده دلپذیر
همزمان گشته قصیده با قیام مردمان
این قصیده آخرین باشد ، نباشد بعد آن
می کند روشن اصولی از حقایق را بیان
چامه گوی یک اثر از حضرت و آقای خود
جاودانه آن بماند ، یادگاری در جهان
می سرایم این قصاید را به قصد قرب حق
اجر خود گیرم ز حی مطلق روزی رسان
با خلوص دل رجالی نامه ی حضرت سرود
تا دهد درس حکومت ، از طریق داستان