ترک و دوری از گناه و معصیت در این جهان
کار نیکان باشد و اصحاب تقوا هر مکان
تا توانی از برای حفظ دین کوشش نما
واجبات دین حق انجام ده در هر زمان
ترک و دوری از گناه و معصیت در این جهان
کار نیکان باشد و اصحاب تقوا هر مکان
تا توانی از برای حفظ دین کوشش نما
واجبات دین حق انجام ده در هر زمان
می شود گمراه هر کس، غیر حق باشد امید
آنکه امیدش بشر باشد، نگردد رو سفید
هر که امیدش خدا شد، شود حق ناجیش
واگذارش می کند حق، هر که گردد نا امید
باسمه تعالی
می شود نومید، آن کس غیر حق دارد امید
وآنکه امیدش خدا باشد، نگردد نا امید
ناجیش ، باشد خدایش، هر که را امید اوست
چون خدایش واگذارد، او نگردد رو سفید
سراینده دکتر علی رجالی
هر که راضی می شود،تا ظلم گردد بر کسی
او شریک ظالم است،اندر دو عالم او بسی
تا توانی رحم کن بر دیگران در زندگی
جور باشد هر که ظالم را کند یاری دمی
باسمه تعالی
نهی از منکر
نهی از منکر نما، نالان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، بهر تاثیرش نباش
جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
بسم الله الرحمن الرحیم
دیوان مشترک غزلیات
دکتر علی رجالی و مهندس مهدی میثمی
تاریخ
۱۳۹۸
فهرست مطالب
۰ مقدمه
۱.سر آغاز
۲.فرهنگ و دین
۳.اصول دین
۴.فروع دین
۵۰پیامبرران الهی
۶.چهارده معصوم
۷.اعیاد مذهبی
۸.فرازهایی از نهج البلاغه
۹.دعا های چهارده معصوم
۱۰. مفاهیم عرفانی
۱۱. انقلاب اسلامی
۱۲. قصه های قرآنی
۱۳. ادیان الهی
۱۴.امام زادگان
۱۵.کتب الهی
۱۶. اولیای الهی
۱۷. ماه های مذهبی
۱۸. جنگ های صدر اسلام
۱۹.دعاهای قرآنی
۲۰. برداشتهای قرآنی
۲۱. خدای متعال
۲۲. امور اجتماعی
۲۳. چهل حدیث
۲۴.زنان بهشتی
۲۵.احکام اسلامی
مقدمه
هدف از سرودن این مجموعه، آشنایی عموم جامعه با زندگی و خصایل اولیای الهی، بالاخص چهارده معصوم می باشد.همچنین درک و تبیین و انتظارات آنها از ما که جامعه ای مهدوی با سابقه ی حسینی هستیم.ما باید علاقه و عشق خود را به آنان درعرصه های گوناگون، بالاخص با استفاده از هنر وادبیات و شعر در عمل نشان داده و آنها را به منسه ی ظهور پیاده نمائیم.
آنچه فراهم آورده ایم، حاصل تلاش شبانه روزی عمرمان می باشد که بطور مشترک حدود یک سال انجام گردیده است.ما آنها را با افتخار تقدیم آل الله می کنیم.امید است با عنایات الهی و راهنمائیهای آنان، فرصتی پیش آید که بتوان این راه را ادامه داد و بطور اختصار تاریخ و تمدن اسلام، بالاخص مذهب شیعه را، به اختصار و در قالب غزل سرود.تنها انتظاری که از چهارده معصوم داریم، این است که ما را در نشر و گسترش این اشعار در سطح جامعه یاری رسانند.
امید است که این مجموعه ،بستری جامع و کامل از معرفی دین به زبان آهنگین و ساده ا دین اسلام و مذهب تشیع باشد که به عنوان مرجعی که حاصل مطالعات و تجارب ما در دوران زندگی است ، برای عموم جامعه قابل استفاده باشد.
نحوه ی سرودن اشعار اینگونه بوده است، که ابتدا موضوعی را قصد سرودن می کردیم.سپس با مطالعه پیرامون آن موضوع، نکات اصلی را که مناسب برای سرودن شعر بود را استخراج می کردیم.در نهایت به تدریج آنها را در غالب غزلهای ده بیتی، می سرودیم.این کار معمولا در نیمه های شب درآرامش کامل، با استفاده از شبکه های مجازی کامپیوتری تبادل نظر می گردید.در پایان زیر نظر اساتید گوناگون ویرایش شد.سعی شده است در هر بیت یک محتوای فرهنگی گنجانیده شود.لذا امکان مانور زیادی برای بکار بردن هنر های شعری زیاد وجود نداشت.اما می توان گفت که بین اشعار مذهبی، ان شا الله برای علاقه مندان و مداحان اهل بیت برای جلسات مذهبی و اقشار گو ناگون جامعه با توجه به روانی آنها قابل استفاده باشد.
در این مجموعه سعی شده است، که مفاهیم اسلامی و عرفانی و الهی،علاوه برزندگانی چهارده معصوم در اشعار گنجانیده شود.در حقیقت خلاصه ای از تاریخ و تمدن اسلامی، بالاخص مذهب شیعه، به صورت غزل تبیین شده است.
در زیر نکات و تجارب خود را که در سرودن شعر، بالاخص کسانی که مایل به سرودن شعر هستند، را اشاره می کنیم. امید است مفید باشد.
۱.یکی از نکاتی که باید در سرودن شعر ملاحظه کرد اینکه هر گاه جمله ای که در ابتدا یا بین مصرعی شروع می شود باید در همان مصرع یا مصرع های بعدی دارای فعل گردد.بنابراین لزومی ندارد که هر مصرع دارای یک فعل باشد.ممکن است چند فعل داشته باشد و یا اینکه فعلی نداشته باشد.
۲.رعایت زمان در شعر مهم است.باید جمله ای که شروع در یک مصرع می شود، با توجه به فاعل جمله، فعل مناسب در ادامه آید.مثلا در زمان گذشته:
من....رفتم. ما.....رفتیم
تو ....رفتی. شما.....رفتید
او ...رفت. آنها..... رفتند
در زمان حال
من.....می روم. ما......می رویم
تو....می روی. شما....می روید
او....می رود. آنها... می روند
در زمان آینده
من... خواهم رفت.ما...خواهیم رفت
تو.....خواهی رفت.شما.... خواهید رفت
او...خواهد رفت. آنها....خواهند رفت.
۳.با توجه به موضوعی که می خواهیم شعر سروده شود، باید قالب شعری را در ابتدا در نظر گرفت.مثلا
رباعی و غزل و قصیده همگی دارای یک قالبند ولی از نظر طول، محتوا و هدف متمایزند.رباعی همانند خلاصه یک مقاله علمی است که باید در دو بیت با وزن لا حول ولا قوه الا بالله باشد.بعلاوه مخاطب با خواندن دو بیت منظور شاعر را بفهمد.معمولا در مصرع سوم حرف اصلی رباعی گفته می شود.
اما در غزل ابیات بین۵ الی۱۵ می باشند.بیشتر محتوا های عاشقانه و عرفانی دارد.در قصیده حد اقل بیست بیت هست که یک موضوع را بطور داستان سروده می شود.
در حقیقت یک رباعی همانند ،یک سرود می ماند.یک غزل همانند یک فیلم است و یک قصیده همانند یک سریال است.
۴.تشابهات زیادی بین ریاضی و شعر وجود دارد.برای نوشتن یک مقاله علمی ضرورت دارد که ابتدا با کارهای دیگران آشنا شوید،در شعر نیز نیاز است اشعار شعرا را بخوانید و با توجه به علاقه خود سبک مناسب را انتخاب کنید.در ریاضی ضرورت دارد با یک استاد که سالها تحقیق در موضوع مورد علاقه خود کار کرده، بعنوان استاد راهنما کار کنی تا امکان اخذ دکتری مقدور گردد.در شعر نیز ضرورت دارد که بعد از مطالعه در زمینه مورد نظر که علاقه به سرودن دارید، شروع به سرودن اشعار نمائید و خود را مقید به حتی یک بیت کامل نکنید.هر چه به ذهن می آید یاد داشت کنید.سپس با توجه به قالب مورد نظر آنها را تدوین و مصرع های ناقص را کامل کنید.اینترنت کمک زیادی در پیدا کردن قافیه ها می کند و یا خواندن در جمع شعرا و یا یک استاد مسلط و آشنا به شعر.چندین بار در زمان های گوناگون آن شعر را بخوانید.سعی کنید واژه های جدید در اشعار استفاده شود.چندین بار ویرایش کنید.قبل نشر استاد شما آنرا تائید کند.سعی کنیدخود شما اشکالات را بر طرف کنید.استاد تنها اشکالات شما را بگوید.همانند ماهیگیری، او به شما فن ماهیگیری را یاد دهد و نه شما را برای لحظه ای سیر کند.
۵.سعی کنید اولین بیت را کامل بسرائید و بعنوان سرمشق استفاده کنید .یا اینکه یک مصرع از شعر سایر شعرا را بعنوان سر مشق اختیار کنید و با عنایت به آن ، قافیه های مورد نظر را توسط برنامه نرم افزار قافیه یاب بدست آورید.از برنامه میکده در قسمت جستجو واژه را وارد کنید.سعی کنید از کلمات و واژه های دو کلمه ای دیگران استفاده کنید.مثلا بجای استفاده یک کلمه و بکار بردن در شعر جملات کوتاه آنها را استفاد کنید.مثلا گل بی خار،لب تشنه،عشق مجازی و الی آخر.
۶. اگر کسی آشنا با اصول شعر و چگونگی سرودن باشد.باید بتواند با الگو گیری و خواندن اشعار دیگران، زیر نظر یک استاد و شعر قادر به سرودن گردد.نکته ای که وجود دارد بعضی اوقات شاعر طراوشات ذهنی را به تحریر در می آورد.معمولا در هیجانات و حالات روحی که دارد، احساس می کند که قادر به سرودن یک شعر است.همینکه اولین بیت را گفت، ابیات دیگر به تدریج به ذهنش خطور می کند.گاهی در یک روز چند بیت سروده می شود.ممکن است چند روز طول بکشد تا شعر کامل و ویرایش انجام و قابل ارائه شود.
۷. اشعاری که از دل و بطور طبیعی سروده می شود، معمولا به دل می نشیند و موجب وجد و آرامش می گردد.اما اشعاری که شاعر آنها می سازد، اثر بخشی روحی کمتری دارد.
عرفا معمولا به آنها عنایت های خاصی از طرف خدای متعال و چهارده معصوم به آنها می شود.
۸. کسانی می توانند اشعار با ارزش بسرایند، که از نظر روحی در آرامش باشند.دغدغه های دنیوی ذهن شاعر را مشغول نکند.بنده معمولا در نیمه های شب، که سکوت و آرامش وجود دارد، معمولا شبی یک غزل می سرایم.
به نظر می رسد، شعر نیز نوعی الهام است که از طرف خدا متعال به انسان الهام می گردد.ما باید بستر لازم را فراهم کنیم تا استعداد های درونی خود نمایی کنند و از ذهن به تحریر در آید.
۹.کسی که در ابتدای کار است و علاقه به شعر دارد.بهتر است با قالب مثنوی شروع کند.بعد از مدتی که تسلط کافی پیدا کرد، شروع به سرودن رباعی کند.بعد از مدتی تلاش کن که غرل بسراید.در نهایت قصیده سرا شود. به نظر من بهترین نوع شعر، غزلیات است.
۱۰.برای ساختن یک مصرع دوم از یک بیت،می توان از تناظر بین کلمات استفاده کرد.مثلا اگر یک بیت با پانزده حرکت بیان می شود به دو یا سه قسمت، یک بیت را تقسیم کرد و هر قسمت را بسراید و سپس در کنار هم قرار داد.
۱۱. برای اینکه از وزن شعر خارج نشویم،هر بیت که سروده می شود با ابیات قبلی خوانده شود.باید آهنگ یکسان داشته باشد.البته راه دقیق تر، پس از بخش کردن،با بکار بردن هجی های کوتاه و بلند و کشیده می توان قانون هر مصرع را بدست آورد.باید تمام مصرع ها یک قانون داشته باشند.اخیرا نرم افرازی آمده است که می تواند وزن شعر را به شما نشان دهد.
۱۲. انسان برای کسب درجات بالای علمی، نیاز است از کلاس ابتدایی درس را زیر نظر معلم سالیان طولانی بگذ راند تا پس از اخذ مدرک دکتری آماده کار های جدی شود.با نوشتن مقاله و بکار بردن آموزه های خود یک استاد تمام می گردد.حد اقل بطور متوسط کار مداوم نیاز است.در شعر نیز اینگونه است.الهامات غیبی، استعداد، علاقه، تمرین منظم و پشتکار داشتن از عوامل اصلی در سرودن شعر خوب است.
۱۳.در دوره بازنشستگی حدود سه سال مشغول مطالعه هر روز حدودسه ساعت بطور منظم بودم.با مطالعه و گوش کردن نوار و خلاصه برداری اشعار دیگران باعث شد زمینه فرهنگی لازم برای سرودن شعر فراهم گردد.با توجه به خواندن اشعار و سرودن غزل، توانایی لازم حاصل شد و باعث اعتلا شده است.من قبل از سرودن، اشعار دیگران در آن زمینه را می خوانم.بعضا آنقدر سنگین است که خواننده متوجه نمی شود و یا زیاد پائین است.احساس بنده این است که اشعار ما در حد خوب است و با ادامه ان شا الله کامل و عالی گردد و قابل استفاده گردد.
۱۴. در هر بیت در یک شعر باید در هر مصرع آن شعر واژه هایی که استفاده می شود از یک خانواده باشند بطوریکه دو مصرع یک مفهومی واحد را به خواننده منعکس کند.نباید در هر مصرع دو مو ضوع مختلف سروده شده باشد.طول شعر توسط تعداد بخش ها مشخص می شود که باید در دو مصرع یکسان باشد.همچنین آهنگ دو مصرع نیز باید یکسان باشد که توسط قواعد عروض بطور دقیق مشخص می شود. نکته آخر مفهوم است که در هر مصرع واژه های یک خانواده بکار رود.بطوریکه دو مصرع در یک بیت یک موضوع را بیان کند.
۱۵. برای اینکه شاعر اشعارش از وزن خارج نشود، باید در سرودن هر بیت در اشعار همواره پنج نکته را رعایت کند.اول طول یک مصرع است.دوم آهنگ یک مصرع است که باید هم جهت و هم وزن مصرع اول باشد.سوم قافیه شعر است، که باید در نظر گرفته شود.چهارم هر بیت، پیرامون یک موضوع باشد .پنجم،رعایت زمان و در نظر داشتن خطاب و موضوع شعر است.ششم اینکه کل شعر پیرامون یک هدف و یک موضوع باشد.
۱۶.شاعر برای بهبود اشعار خود لازم است با خواندن اشعار سایر شعرا خود را آشنا کند .این کمک می کند که واژه ها و اصطلاحاتی که دیگران استفاده می کنند بهره مند گردد.البته برای سرودن شعر کافی نیست.همانند این است که ما انتظار داشته باشیم که با نشستن کنار یک راننده بخواهیم رانندگی کنیم.کسی که می خواهد شعر بگوید، در ابتدا نباید خود را مقید و محدود کند به گفتن یک شعر سطح بالا.باید مدتها بلکه سالیان درازی به موازات خواندن اشعار دیگران خود نیز بطور محدود بسراید.به تدریج سعی کند با قواعد شعری آشنا و در اشعار خود اعمال کند.بالاخص اشعار قبلی خود را باز نگری و در قالب های مورد نظر بریزد و آنها را کامل کند.پس از مدتی همانند یک راننده بطور اتوماتیک اعمال مورد نیاز در رانندگی را مراعات می کند و حتی در شب و جاده قادر به رانندگی است.یک شاعری که طی مراتب کرده باشد،قادر است بدون دغدغه وزن و قافیه شعر بسراید.دیگر نیازی نیست که قبلا دنبال قافیه باشد و سپس بر اساس آن شعر بگوید.اکثر واژه ها در ذهن او وجود دارد و بکار می رود.
۱۷. یک بیت در یک شعر معمولا یک جمله ای کامل است که دارای فعل و فاعل و مفعول است بطوریکه کلمات جمله بهم ریخته شده است.چندین بیت که قافیه مناسب داشته باشد، یک شعر می گردد.بهم ریختگی جملات باید به گونه ای باشد، که موقع خواندن هما نند نثر روان باشد و سکته و مکث نداشته باشد.در حقیقت یک شعر یک متن موزون و روان است بطوریکه وقتی خوانده می شود، احساس شود یک نثر زیبا خوانده می شود.
۱۸. تجارب و مراحلی را که خود تا کنون در زمینه سرودن اشعار طی شده است به اختصار بیان می کنم
.اولین شعری که سرودم، حدود دو ماه طول کشید.مضامین آن فراز هایی از دعای ندبه بود که تحت عنوان گفتگو با امام زمان سروده شد.خواننده می تواند آنرا در کتاب نوای دل اینجانب متن کامل آنرا ببیند.چند سالی مشغول سرودن اشعاری با وزن مثنوی بودم.حدود دو هزار بیت تا کنون سروده ام که تمام آنها در وبلاگ اینجانب به آدرس زیر
alirejali.blog.ir
و برای عموم قابل دسترس است.پس از چاپ اولین کتاب شعر خود،چند سالی از سرودن شعر فاصله گرفتم.سپس علاقه مند به سرودن رباعیات و دو بیتی ها شدم.چند سالی مشغول سرودن رباعیات بودم.حدود یک هزار رباعی سرودم که همه آنها در وبلاگ آمده است.بعلاوه در ریسرچ گیت و اینستاگرام و تلگرام ، مجموعه ربا عیات من آمده است.اخیرا به سرودن غزلیات مشترک با آقای مهندس مهدی میثمی که دانشجوی دکتری ریاضیو تحت راهنمایی من می باشند، مشغول شده ام.
این اشعار قالب غزل دارد و محتویات مذهبی دارد و مضامین قرآنی و نهج البلاغه و احادیث به صورت غزل سروده شده است.از نظر محتوا شبیه قصیده است ولی طول هر شعر ده بیت می باشد .در صورتی که در قصیده معمولا بیش از بیست بیت است.از نظر تعداد به غزل شباهت دارد که معمولا حد اکثر پانزده بیت است.اما غزلیات معمولا محتواهای عاشقانه دارد، که به ناچار در این سروده ها دیده نمی شود.برای اولین بار اشعار با دو تخلص سروده شده است.لذا می توان آنرا کار جدیدی در اشعار نامید.ما سعی کردیم یک تاریخچه از تمدن اسلامی را در قالب غزل و بسیار روان و ساده بطوری که برای عموم قابل استفاده باشد و بتواند با مطالعه آن یک شمای کلی از زندگی نامه چهارده معصوم و اصول و فروع دین و اعتقادات را به بطور خلاصه کسب نماید.
دکتر علی رجالی
استاد تمام ریاضی
دانشگاه اصفهان
باسمه تعالی
گفتگو
وصف استاد
جمکران خانه ی زیبای همه منتظران
میثمی کرد دعا بهر خود و هم دگران
یاد استاد نمودست و کند شکر خدا
چون رجالی بود استاد همه استادان
او نه تنها به ریاضی است که ماهر باشد
مرد تقواست و اخلاق، بود از خوبان
هر چه را داشت رجالی، بنماید عرضه
آسمانی است سخی و بود او پر باران
گر چه بسیار توان صرف کند در تعلیم
مهربان است به حال همه ی همکاران
افتخاریست که شاگردی او را بکنیم
چون پناهی است برای همه ی ره پویان
شعرهایش چو مقالات پر است از معنا
در همه کار نکو گشته وی از ناموران
اعتباریست که او هست در این دانشگاه
شهرتش هست جهانی و شد از معتبران
هنرش در قلمش هست هویدا، بنگر
با «نوای دل» خود گشت هم از پرهنران
فکر او نقطه پرگار ریاضی گردید
راهبر هست همیشه به ره همفکران
میثمی هر چه بگویی ، ز صفاتش بس نیست
چشم بد دور ز او باشد و از حق خواهان
سروده شده توسط
مهدی میثمی
باسمه تعالی
گفتگو
پاسخ استاد
میثمی گفت نکاتی، که دهم پاسخ آن
ظاهرم هست چنین، لیک چه دانی ز نهان
قطره ای بیش نیم، در دل دریای عظیم
من که باشم، چه؟ در این عالم بی حد و کران
میثمی نیست مرا وصف، چنین که گویی
آنچه را من بکنم، هست وظیفه تو بدان
گر بود لطف خدا، شعر بود هستی بخش
می دهد شعر مرا راحتی روح و روان
شعرهایم همگی مدحت اهل البیت است
من ندارم ز خودم، حرف بجز ذکر و بیان
من که شاگرد توام در غزل و مدح و سرود
می نمایی همه اصلاح و شود شعر روان
تو چه دانی ز درون من و اعمال بدم
نفس دون حاکم و آگاه نه ای از دل و جان
عاشقان جمع بگردند، به ذکرند و دعا
جمکران مرکز میعاد همه مشتاقان
به چه توفیق عظیمی شده حاصل بر تو
خانه ی حق بروی، بهر دعا و طیران
یک شبی گشت مرا ، تا که روم من آنجا
نیمه ی شب که رسیدم، هوا شد طوفان
خوش به حالت رجالی، که خدا توفیقش
شامل تو شده و عامل خدمت هر آن
سروده شده توسط
علی رجالی
سر آغاز هر کار با یاد و نام خداست
خداوند جان آفرین، شاهد کارهاست
بنام خداوند رحمان و پاک و رحیم
که یادش سزاوار باشد، ثنایش رواست
شروع کن به نام خدا و توکل گزین
خدا می دهد اذن هر کار و او رهنماست
که ذکرش تسلی دهد روح و جان تو را
خداوند محبوب و همراه ما هرکجاست
نبی را کند حفظ در آتش و قادر است
خداوند فرمان دهد، هر چه خواهد اداست
چنین ایزدی، لایق ذکر نام است و یاد
که مخلوق غافل ز ذکر و دعا و ثناست
بود بدترین کار، انسان شود نا امید
همه تحت فرمان و دستور و امر خداست
خدا گر بخواهد به آنی شود، شک مکن
که غافل زحق هر که باشد،مسیرش جداست
شود میثمی عاشقت،ای خدای بزرگ
تفعل زند در سرودن،امیدش خداست
به چرخش در آوردحق، عالم و روزگار
رجالی ستایش سزاوار او ،هر کجاست
اصول دین
توحید
خداواندا تو لطفی کن،امان از دست انسان ها
برون گرداند او بنده، ز درگیری و بحران ها
خدا ناظر به هر کاری،بود دانا به هر چیزی
جهان باشد ورا محضر،خدا آگه به انسان ها
ندارد ارزشی چندان، اگر بنیان کنی کاخی
چه حاصل پول بی حاصل، بر افرازی تو ایوان ها؟!
ز بس ظلم و تعدی شد، خدا قهرش تجلی شد
که اشک خون فشان آمد، فرو از بند مژگان ها
خدا را تکیه گاهت کن، به فریادت رسد قطعا
نجویی جز خدا بهتر، که آگه بر همه جان ها
به زاد و توشه ی تقوا، مجهز شو که بتوانی
چو ابراهیم در آتش، بیفروزی گلستان ها
اگر حرفی بیامیزد به قرآن و روایت ها
شود با ارزش و گردد، هزاران جلد دیوان ها
برای فهم هستی بخش ، چه دلها خون جگر گردید
فراوان بود پیغمبر ،چو داوود و سلیمان ها
دهد یزدان تو را پاداش، چو باشی میثمی عاشق
شب قدری چنین زیبا، ببر بر سر تو قرآن ها
رجالی بهر حق گوید، عنایت می کند یزدان
به معصومین توسل کن، بگیر از عجز
اصول دین
نبوت
نبوت دوست داران جهان، جنت مکانند
به پیش ساحت یزدان همه افتادگانند
نگر بر دومین اصل اصول دین به تفضیل
بگیر عبرت، سکندر آینه پیشینیانند
بنی هاشم ز بنیان پاک و با تقوا و دانش
بدان که دشمن احمد ،همان سفیانیانند
بدان که دشمنان اهل بیت و دین و قرآن
به شیطان رجیم و لشکرش وابستگانند
طریق سالکان سهل است و هموار و پر از نور
به بوی پیرهن بینا شدن یعقوبیانند
اگر تخریب گردد قبر اولاد علی اندر مدینه
امامان و پیمبر در دل و صاحبدلانند
طریق دشمنان پست است و ناهموار و تاریک
به راه دین و قرآن آن همه بیگانگانند
عبادت ذکر تنها با خدا و بی عمل نیست
شماری اهل کار و عده ای بینندگانند
نه هرکس میثمی شکر خورد، شکر دهان است
بدان که شاعران مذهبی شکرفشانند
رجالی تو نظر کن بر خود وبشناس خود را
نماسعی و بدان جویندگان یابندگانند
اصول دین
معاد
بازگشت جن و انس و کل عالم سوی دوست
این جهان و آن جهان جولانگه گلبوی دوست
هر که باور بر قیامت دارد و روز معاد
آنچه بیند در جهان، یک جلوه ای از روی دوست
گر خدا را ناظر اعمال خود بیند بشر
کی دچار لغزش است، عالم سرای و کوی دوست
چون شریعت شکل گیرد با اصول و فرع دین
هر که آن اجرا کند، از باور و از خوی دوست
در قیامت می کنند پرسش زما از زندگی
هر که دارد کار نیکو ،منشاش از سوی دوست
عاشقان و عارفان و سالکان خواهان او
جملگی مشتاق دیدار خدا و روی دوست
ما چرا بیگانه و دور از خدای بی نیاز
هر که دارد عشق بی پایان حق، دلجوی دوست
عترت و قرآن عیان کرده اصول و شرح دین
هر که بیراهه رود از سیر حق،کی سوی دوست
ای خدا بار سفر بندیم از دنیای پست
میثمی مشتاق دیدار و لقای کوی دوست
ای رجالی توشه ای از این جهان بر بند زود
هر که باشد در صراط مستقیم،ره جوی دوست
اصول دین
عدل
اگر خواهی بدانی معنی عدل و عدالت
بیا بشنو حدیث شاه جان، روح ولایت
علی گفتا اگر بینی که هر کس جای خود بود
بدان جاری بود عدل و بود مبنا لیاقت
قضاوت هم وکالت با عدالت در عجین است
اگر دقت نگردد موجب شر و خسارت
اگر خواهی بماند نام و یادت در دو عالم
نباشد بهتر از عدل و عدالت تا قیامت
بدان ظلم است اگر جاری نگردد عدل و انصاف
عدالت یک شعار شاخص و جان رسالت
حیات جامعه بر پایی و احیای قسط است
پذیرد شیعه آن اصلی که گویندش عدالت
امام شیعیان آید ، کند عالم پر از داد
دعا کن در فرج، بیند بشر روی سعادت
شود دلتنگ و خواهد میثمی صاحب زمان را
خدایا اذن تو پایان دهد ظلم و شقاوت
اصول دین رجالی، عدل و توحید و نبوت
بهمراه معاد و رکن یکتای امامت
فروع دین
نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر
پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر
عطا کرده خدا یک دختری ، بهر محمد
کشد یک اشتری از بهر او، با امر حق سر
بکن بر پا نماز و خیر تو در آن تجلی است
عطا شد بهر تو خیری کثیر و نیست ابتر
بباشد نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوش تر
بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر
نباشد جز ره قرآن و عترت راه دیگر
اگر خواهی سعادت، نیست راه و مشی بهتر
تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر
بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر خواهی تو جنت، در عمل یابی و در سر
اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورا دور، همچون نور اختر
فروع دین
روزه
دعا کردن در این ماه خجسته مستجاب است
که مهمانی یزدان عشق و احسان و ثواب است
شود شیطان گریزان و سر افکنده در این ماه
گرفتار غل و زنجیر و او اندر عذاب است
بود ماه نزول و قدر و قرآن و رهایی
جواب هر چه مجهولات خواهی در کتاب است
علاج درد ما ،درمان نفس و ترک عصیان
شفای روح و جان، در پاکی عالیجناب است
سحر چون می رسد وقت دعا و هم نیایش
در این اوقات دل بی تاب یار و اضطراب است
صفای دل چو خواهی دل زدنیا برکن ای دوست
که شیطان دشمنی قهار و بس او بدحساب است
میان هر چه نیکویی تو کردی، روزه خوشتر
که اکسیر گل خوشبوی هم اندر گلاب است
دهد صیقل روان و روح ما را روزه داری
صفای روح و جان روزه داران بی حساب است
ره رستن ز دوزخ میثمی دانی چه باشد؟
برای پرسشت ای بینوا ،صدها جواب است
اگر خواهی تو اشعاری ز حکمت یا ولایت
رجالی مسلکش، در گفتن اشعار ناب است
فروع دین
خمس
یک پنجم مازاد در آمد، که ز سال است
با بخشش آن، موجب افزایش مال است
بخشیدن مازاد ، کند رزق تو افزون
ایمان به خدا ، موجب دوری ز جدال است
مخلوط اگر مال تو گردد که حرام است
گر خمس دهی، مانده ی اموال حلال است
گر جنگ شود،حاصل اموال و غنیمت
یک پنجم آن بهر فقیران و کمال است
گر کشف کنی گنج و جواهر تو ز دریا
چون خمس دهی،موجب پاکی و وصال است
دانی که همین خمس ، همانند جهاد است
احسان به فقیران که ز انواع خصال است
پالایش اموال ، شود باعث احسان
واجب شده پرداخت،ادایش طی سال است
تبیین شده احکام خدا، در همه ابعاد
چون سینه ی پاکان ، همگی آب زلال است
باشد ره حق هموار ،پس میثمی آگه باش
هر کس نکند طی آن، بیچاره ی امیال است
از مصرف یک سال، اگر ماند رجالی
بخشا،که بود واجب و آن بهر کمال است
فروع دین
نماز است عامل دوری ما از کفر و منکر
طریق اولیا باشد ، نجویی راه بهتر
پیمبر گفت،خوشنودی ما اندر نماز است
بود از بهترین اذکار و باشد نور برتر
خدا داده به احمد، دختری نورانی و پاک
محمد کرد قربانی شتر، از بهر دختر
خدا گوید به احمد، در خصوص دخت والا
عطا شدبهر تو خیری کثیر و نیست ابتر
ببینی نور یزدان در دل و سیمای مومن
چه چیزی از وصال یار، زیباتر وخوشتر
بود آن توشه ی دنیا و عقبی در قیامت
کند رزق تو افزون و بود بلکه فراتر
مجویی جز ره قرآن و عترت راه دیگر
که راه بی نمازان، تار و تاریک است و بدتر
تمام خلق عالم در ستایش در عبادت
بیاموزی عبادت را تو از حتی کبوتر
بیا ای میثمی، بگذار مشی و کار خود حق
اگر جنت بخواهی کن عمل، نی کار دیگر
اگر باشی رجالی، پیرو شمس ولایت
بیابی هرچه دورادور، همچون نور اختر
پیامبران الهی
حضرت یوسف
هر چه در عالم شود، با اذن و با فرمان اوست
دیده گر بینا شود، با امر و با درمان اوست
چشم یعقوب نبی بینا شود، از یوسفش
پیرهن گردد وسیله، امر حق احسان اوست
بود یوسف را گرفتاری، حوادث دم به دم
آنچه سدی شد نلغزد، باور و ایمان اوست
گرچه در حق برادر شد ستم هایی نخست
آنچه باعث می شود نیکی کند ، وجدان اوست
نیست گرگی پست تر از نفس دون در آدمی
منجی انسان ز شرش ، پاکی دستان اوست
شد زلیخا عاشق، روی و جمال آن نبی
باز می گردد در بسته، خدا سلطان اوست
گفت یوسف، ماه بر من می رود در سجدگاه
دید یعقوب نبی ، روح رسالت، جان اوست
می شود یوسف عزیز مصر و گردد او عزیز
عزت و ذلت وجودش،در ید و فرمان اوست
سوره ی یوسف سراسرحکمت است وبندگی
کن تفکر میثمی،هر آیه اش احسان اوست
گر بخواهی منزلت، تسلیم شرط اول است
کن رجالی تو اطاعت، چون قوا از آن اوست
پیامبران الهی
حضرت ابراهیم
بی اثر شد آتش نمرود بر روح خدا
هست یزدان حافظ پیغمبر از شر و بلا
شد گلستان آتش ونمرود می باشد حزین
امر حق باشد چنین، احیا کند نقش خدا
می کند دعوت به توحید و پرستش رب خود
بت پرستی بود،جای حق پرستی، هر کجا
زد نبی با یک تبر بر گردن انواع بت
جز سر یک بت، که باشد شاهد آن ماجرا
گفت ابراهیم با مردم ، که بت را بنگرید
او بگوید ماجرا را، پیش من آیی چرا
می دهند پاسخ نبی را، بت بود از تکه سنگ
آن نباشد قادر و آن عاجز از شرح و صدا
می کند توصیف حق را، صاحب علم لدن
من خدایی می پرستم، قادر است در هر کجا
می کند شب روز و روزت را کند تاریک وشب
او بود نزدیک تر از ذهن و گردن مر تو را
میثمی هر کس بگوید، من خدا را دیده ام
او بود جاهل ز حق،چون هست درخبط و خطا
ای رجالی ذات حق پوشیده باشد بر همه
او بود هم ظاهر و هم هست مخفی نزد ما
پیامبران الهی
حضرت نوح
نوح باشد،اولین پیغمبر صاحب کتاب
قوم او گشتند نابود و دچار سیل و آب
بت پرستی و لجاجت بود، آئین و مرام
اهل ایمان بر خدا، محفوظ ماندند از عذاب
می دهد فرصت خدا،تا نوح سازد کشتی اش
می دهد فرمان خدا ، چون امر او باشد ثواب
می دهد فرمان خدا بر جوشش آب از زمین
شهر زیر آب بود و، ظالمان سرگرم و خواب
جمله کاخ ظالمان در آب می گردد فرو
حرف های زشت قومش را ندادی او جواب
می دهد حق پاسخ اهل گناه و شرک و جور
ظالمان نابود گردند ،شهر می گردد خراب
داشت حضرت ، عمر طولانی برای نشر دین
لیک اندک مردمی، دین را نمودند انتخاب
ای خدا ما را رها کن از حصار حصر خویش
پرده های معرفت پس زن، بر اندازان حجاب
می رود در راه یزدان میثمی، همچون پدر
او بگیرد مزد خود را،با تلاش و بی حساب
ای رجالی راه حق را، گر کنی طی با خلوص
اجر خود را از خدا گیری، نباشد آن سراب
حضرت باری تعالی
وجود خدا
مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا
گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا
حق بود نزدیکتر از گردن و از ذهن تو
گر بیندیشی به او، قطعا تو باشی در لقا
حق نباشد در تصور، چونکه او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، بر زمین و در سما
گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
پی بری بر این حقیقت، از وجود او خدا
ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید و چشم ما
دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین پیدا کنی از جان فزا
گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا
هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که باشد در لقا
میثمی از چهارده نور جلی، گوید سخن
چون نمایان می کنند، راه خدا را در دعا
ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما
امام علی(ع)
دست خدا
دریای کرم، دست خدا، حامی قرآن
ای گنج سخا، روح نبی، مظهر ایمان
ای سالک حق ، یار نبی،روح ولایت
ای عامل تقوا و عمل ، فخر شهیدان
ای الگوی هر عرصه و هر عصر و زمانه
اندیشه و گفتار تو هم مشعل سوزان
تو راه خدا، همچو نبی، درک نمودی
هارون زمان، نور خدا، جلوه ای یزدان
در بندگی وزهد نداری تو نظیری
مانند تو بودن، ابدا نیست که آسان
زهراست تو را همسر و او ام ابیها
بر خیل زنان اسوه و زیبایی رضوان
ای نفس نبی، دین خدا، حفظ نمودی
غم را بزدایی ز دل ختم رسولان
عبدالصمد و سید ابرار تویی تو
چون هادی انسان و تویی ناطق قرآن
شعرها تا آخر عمرم همه در وصف دوست
میثمی را عشق مولا زنده می دارد بدان
وصف تو کثیر است و بسی بنده رجالی
سوی عمل نیک شتابان شد و خیزان
حضرت فاطمه (س)
شهادت
نیست هم کفوی بجز مولا کنار فاطمه
چون علی شد همدم و دارالقرار فاطمه
قدر دان، این لحظه های عمر را در وصف او
بهترین اشعار شد،شعر و شعار فاطمه
عشق زهرا همچو عشق سید و سالار دین
عشق او کرده جهان را هم دچار فاطمه
هر که تسلیم خدا باشد به امر اهل بیت
پا نهد جا پای راه استوار فاطمه
عالم هستی سبب شد از قدوم اهل بیت
کل هستی در پناه هشت و چار فاطمه
هر که الگویش بود دخت نبی اندر حجاب
او بود بر حق که باشد دوستدار فاطمه
سقط کردند محسن معصوم را نابخردان
او فدایی شد ، به راه پایدار فاطمه
حضرت عباس اگر بودی به دادش می رسید
ماند آن بین در و دیوار ، جار فاطمه
آنچه بینی در جهان و در ورای این جهان
کل هستی هست، جانا انحصار فاطمه
شد جهان در گردش یمن قدوم فاطمه
جمله انوارجهان شد جیره خوار فاطمه
میثمی خواهد زحق، الگوی ایمان و شرف
حق تعالی خود بود آموزگار فاطمه
روح و جان باشد رجالی، تشنه ی الطاف او
شد ملایک جملگی،آئینه دار فاطمه
امام حسن(ع)
صلح
سید و اولاد زهرا و علی شاه نجف
در ره و رسم پدر نستوه بود و با شرف
چون به دنیا آمد آن دردانه ی دخت نبی
شد به پا ، جشن و سرور و شادی و شور و شعف
در شب میلاد احمد این غزل آمد به ذهن
کن غم ما را تو ای آقای ما هم برطرف
پیرو مکری که دشمن با سران جبهه کرد
صلح کرد او از برای عدل و ایمان و هدف
در جهاد و رزم، او تنها ترین سردار شد
او بود یکتا عزیز و گوهری اندر صدف
سید و میر جوانان بهشتی پر گرفت از بین ما
پیرو زهری ،که آمد از امیری بی شرف
هر که در راه خدا اقدام بر کاری کند
در مصاف دشمنان، پیروز گردد، لا تخف
هر که خواهد عشق یزدان در درون و جان خود
با توسل با عبادت می شود آید به کف
فکر ما ،اعمال ما،در راه و مشی آن امام
خوش بحالت میثمی،عمرت نبوده بی هدف
خوی و افکار رجالی تا ابد در راه توست
با حسین و با حسن عمرش نمی گردد تلف
امام حسین (ع)
شهدای کربلا
ای حجت حق، مونس جان شاه ولایت
ای مظهر ایمان و شرف بحر عدالت
از شور شعوری بسرم زد، که کنم وصف
آن حادثه ی ظلم و پر از مکر و خیانت
عباس برادر، تو کجایی که علمدار شد از کف
همراه من و همدم لشکر ز بدایت
هرگز نشود نام ابوالفضل فراموش
عباس بود عاشق او ، ذوب ولایت
افتاده به دریاچه ی خون ، پیکر عباس
درها همه بسته است، تویی باب شفاعت
پوشیده شد از خون، رخ چون اختر سقا
عباس علی ، قافله سالار بود ،صاحب رایت
اصغر شده از تیر عدو حنجره اش چاک
لعنت به تو ای حرمله، کردی چه جنایت
افتاده تن شبه پیمبر به روی خاک
شمر و عمر سعد کنند اوج رذالت
حنظل سپر شاه شد و نقش زمین شد
با خون خودش،شاه شرف کرد حمایت
زد بر صف روبه صفتان قاسم کرار
او سخت بجنگید و نشان داد شهامت
حر گشته جدا از صف آن قوم ستمکار
یزدان ز حسین راضی و او داده رضایت
دستان وهب در ره دلدار جدا شد
او داد نشان قدرت و آن مهر ولایت
گر تو هم دستان مظلومی بگیری میثمی
سقای شهیدان، دهد از لطف سعادت
اشعار رجالی پر از عشق حسینی است
چون که شه دین، خود به دلش کرده عنایت
امام سجاد ( ع)
قطب عارفان
السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران
هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان
مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان
آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان
وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان
خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان
صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان
چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان
در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان
آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان
ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان
امام سجاد ( ع)
افشاگری
غزل(2)
هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان
داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان
چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان
سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر فتاده بر زمین، از نیزه و راس سنان
" کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان
لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان
شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان
در علوم مختلف دارد سخن آقا علی
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان
شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان
میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان
امام جعفر صادق(ع)
شهادت
السلام ای صادق و ای جلوه ی افلاکیان
ای که هستی،چون ملائک، در زمین و آسمان
غاصبی کز کین تو را مسموم با انگور کرد
روحت از جسمت جدا شد همره کروبیان
آنچه می ماند زما ، اعمال نیک است و صحیح
جمله مردند و چه ماند زان همه فخر و کیان
چون که صادق رفت،دلها شد غمین از رحلتش
شد جهان محروم از آثار و از افکارشان
بعد صادق ، شیعیان در سختی و تاریکیند
چون بنی عباس آمد،بعد آن سفیانیان
پس شهادت شد نصیب عالم تفسیر دین
بیست و پنج ماه شوال آمد و آمد زیان
در ره عشق تو باشیم، تا که فیضی هم رسد
ای تو آرام قلوب جمله ی ما شیعیان
میثمی خواهد چو صادق،با بیان دیگری
نشر فرهنگ با زبان و شعر را آرد میان
ای رجالی اندر این ره، سعی خود افزون نما
چون جوانان بالاخص، خواهان فهمند و بیان
امام موسی ابن جعفر(ع)
زندان
تا دلم یاد ائمه می کند ،پروردگار
مرغ حق پر می زند سوی سرای کردگار
گر به یاد تو رود افکار من در طول روز
می شوم در سوگ آن دردانه شب ها بی قرار
تا نفس دارم برایت نوحه پردازی کنم
با نماز خاصه ات عالم شود شب زنده دار
یوسف آل محمد از چه زندان رفته ای ؟
کاظمین چون می روی،هر دیده باشد اشکبار
امت اسلام ، درگیر نفاق و کافران
شیعه دائم در شدائد عاقل است و هوشیار
در اسارت استوار و محکم و قاطع بدی
سالها محبوس بودی ،اندر آن سجن و حصار
کینه ی هارون از ایشان را که شد ابلیس وار
ظلم بر حضرت نمود و کید او شد آشکار
سم مهلک را بگو با آن جگر آخر چه کرد
جمله عالم در غمت ماه رجب شد سوگوار
میثمی گوید غزل در وصف اولاد علی
شعر او در وصف اولادش چه صاحب اعتبار
حضرت باب الحوائج، حاجتم را کن ادا
چون که اشعار رجالی می کند امیدوار
امام رضا (ع)
هشتمین اختر
افتخار شیعیان، در مذهب و در اولیاست
هشتمین اختر، چراغ اهل بیت و انبیاست
ای رضا ای مظهر عدل و امید شیعیان
جایگاهت بر سریر و تخت پاک کبریاست
صاحب ایمان و علم و زهد و تقوا ی درون
مشعل نور هدایت در خراسان هم رضاست
یادگار زاده ی بو طالب ، اندر غربت است
در شجاعت او قدر قدرت ترین در اقویاست
سرور خوبان، شه ایران، امام هشتمین
او بود اصلح ترین انسان ز بین ازکیاست
آیت حق، محرم دل، حجت حق بر زمین
کل عالم تحت امر و زیر پایت بوریاست
گو به مهدی در فرج تعجیل گردد با قیام
چون امین مسلمین و تکیه گاه اولیاست
هر که باشد مذهب و آئین او اثنی عشر
نیست اندوه و غمی در زندگی و بی ریاست
ضامن آهو شدی ، ای صاحب عفو و کرم
رحمت و لطف رضا بنگر که آن بی انتهاست
اشتیاق زائران ،از هر طرف،بی حد بود
او شفیع محشر و منجی ما از هر خطاست
شعر گفتن از برای اهل بیت عشق من است
ای رجالی، میثمی همراه تو تا انتهاست
امام رضا (ع)
شهادت
هر کجا دل می شود دلگیر، خواهان ولاست
هر زمان غم دل کند زنجیر، درمانش رضاست
جان به قربان تو ای نور خدا در بین ما
دیدن آن مرقدت، چون کعبه ی آمال ماست
چنگ زن از جان و دل بر دامن نور خدا
هر که با یزدان بود ،او در جوار اوصیاست
وادی طوس از وجودت گلشن و پر فیض گشت
تربتت سجده گه و الطاف تو بی انتهاست
ای انیس دل، امام و مقتدای مسلمین
گوشه چشمی گر شود،آن مرهم و هم توتیاست
ای غریب طوس ، دریاها چه گریان در غمت
غربت مشهد کجای نقشه ی جغرافیاست؟
هشتمین اختر شده خاموش در ماه صفر
لعن بر مامون که از بی رگ ترین اشقیاست
عاشقان پای پیاده بهر پابوس رضا
می روند و صحنه ای دیگر که گویا کربلاست
ای رجالی،گر تو ماه روزه مشهد می روی
کن دعایی میثمی را، چونکه او حاجت رواست
اولیای الهی
حضرت رقیه
ای فاطمه ی صغری، در راه خدا رفتی
در خواب پدر دیدی، ناگفته چرا رفتی
ای کودک بی بابا، با سر چه سخن گفتی
همراه علی اصغر، در راه ولا رفتی
جان تو و هم اصغر،یک لحظه نظر کن ما
یاری بنما عشاق، تو زود چرا رفتی
با زمزمه های خود، جان همه را سفتی
ای گوهر و دردانه، رقیه کجا رفتی
با دیدن سر خفتی، هر گز نشدی بیدار
زینب تو کجا بودی، بی آب و غذا رفتی
گه بحث کنند نامت ، تا محو شود فتنه
با عمه ی خود زینب ،در کرب و بلا رفتی
مولای شهیدان وی، رقیه صدا بنمود
افشاگر خصم است ، با عشق و صفا رفتی
آرام گهت در شام ، گشته است زیارتگاه
ای طفل شفاعت کن، محبوب خدا رفتی
چون نذر نمودی تو،پس میثمی عازم شو
تا در سفری کوتاه، تو بهر ادا رفتی
با نذر، رجالی کن، یاد و اثرش بر پا
یاد تو دهد حاجت، بی نام و صدا رفتی
اولیای الهی
ام البنین
بعد فوت فاطمه، ام البنین همسر شود
در مصائب او شریک و همره حیدر شود
مادر عباس باشد، صاحب فهم و کمال
می برد عباس ارث از مادر و یاور شود
فاطمه گوید به مادر خواب خود را این چنین
نور ماه و نور اختر بر تنم اظهر شود
می کند تعبیر مادر، خواب دختر را به خیر
صاحب فرزند می گردی ، بسان اختر شود
راوی و عاقد در این پیوند باشد چون عقیل
گفت تصمیم علی را ،قصد او همسر شود
گفته شد ام البنین بر فاطمه کلابیه
فاطمه بین زنان اصلح تر و برتر شود
فاطمه ام ابیها، دختر پیغمبر است
فاطمه کلابیه پاک است، کی کوثر شود؟
پنج خصلت را دهند نسبت به وی در زندگی
در شجاعت،در وفا و عشق هم مهتر شود
میثمی عباس گردد، حاصل پیوند دوست
می شود فرزند صالح، هرکه را اطهر شود
فاطمه کلابیه، باشد رجالی همچو مرد
شد تجلی آن صفاتش، در قمر اظهر شود
ماه های سال
رمضان
بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم
وقت دیدار مراد است که راحت برویم
در رحمت بگشوده است خداوند عزیز
تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم
می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت
جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم
دائما معصیت اما، ره توبه باز است
می پذیرد همه را تا ره عزت برویم
ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری
دست ما گیر خدایا، سوی حکمت برویم
می زند بانگ منادی، چو رسد وقت سحر
وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم
حق ز کان کرمش سفره ی رنگین دارد
بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم
ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم
لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم
میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست
نیست راه دگری، راه ولایت برویم
جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب
رو رجالی ره یزدان،سوی قدرت برویم
ماه های مذهبی
شعبان
مژده ای دل که مه عید و مه جان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد
گل نرگس ، گل لاله به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد
این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور
پر ز عید است و ولادت مه جانان آمد
بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چون که دردانه ی دین، فخر شهیدان آمد
چشم ثار الله روشن به قدوم سجاد
چون امام عرفا ، زینت خوبان آمد
پنجم ماه بود پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد
روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد
نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار و حسین، هر دو به میدان آمد
میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه شعبان آمد
شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
چون رجالی که چه آثار فراوان آمد
ماه های مذهبی
ماه صفر
چون ماه صفر آمد، غم ها چه عیان باشد
زهراست عزادار و از سوگ فغان باشد
هشتش که فزون از بیست، آن وقت رحیل آمد
لبیک محمد گفت، آن میر جنان باشد
ریزند مسلمانان، از دیده ی خود خون ها
غم نیست که کم جانا، بی حد و کران باشد
آن کس که شود دشمن ، با آل ابوالقاسم
بدبخت دو عالم او، رسوای جهان باشد
مامون که امام عشق،خونش که چه ناحق ریخت
بس زهر خوراند او را، در تن نه توان باشد
اول نوه ی احمد، نامش که حسن باشد
از زهر معاویه، جگر به زبان باشد
هرچه که بگویی تو ، از قصه ی اهل البیت
شیرین تر از قند است، شکر به دهان باشد
ازبین همه غم ها، پنجم صفر است زیبا
پنجم گل از گل ها ، پایش به جهان باشد
ماهیست پر از نعمت، پس میثمی همره شو
در عالم عقبی دان، صد راز نهان باشد
این ماه رجالی هم ، زهرا ز پدر محروم
ظلم و ستم حاکم، افزون و عیان باشد
اصول دین
امامت
چارمین اصل اصول دین ، امامت می شود
با ولایت جامعه ، غرق سلامت می شود
جامعه با رهبری دانا و با تقوا نکوست
بی ولای حیدری، رو به وخامت می شود
رمز پیروزی نهفته در تلاش و نظم و جوش
با توکل بر خدا ،قطعا عنایت می شود
مذهب شیعه امامت را پذیرد همچو اصل
هر که باور داردش، این یک علامت می شود
مشعل نور و هدایت ، باعث بیداری است
موجب ایمان و احسان وسعادت می شود
دین حق کامل شود با نصب مولا مرتضی
عهدو پیمان نبی نقض، و خیانت می شود
گر امور دنیوی در دست اهل آن رود
باعث تسریع در کار وصداقت می شود
گر بخواهی حفظ گردد، جان و اموال وشرف
در ولایت جستجو کن، آن حراست می شود
میثمی راه نجات آدمی در تزکیه است
هر که با تقوا بود قطعا هدایت می شود
چون خدا اول ولی و بعد آن پیغمبر است
پس رجالی کن اطاعت، چون عنایت می شود
فرهنگ ودین
عدو با توسل به زور و فریب و دل پر عنود
تزلزل به پا کرد در باور و دین مردم ربود
تفکر به آیات نورانی ذوالجلال
شود موجب رشد و معراج انسان چه زود
سرودیم اشعار قرآن ودین و حدیث
بیان شد حقایق، به احمد سلام و درود
نمودیم تبیین وشرح قصص کرده ایم
بود درس اخلاق و عرفان و احسان و جود
هر آنکس که خواهد بداند نکاتی ز دین
سروده شده صد غزل،ساده و یادبود
سرودیم ادعیه در مذهب شیعه را
دعاها پر از حکمت و پند و اندرز بود
بیان کرده ایم گوهر دین و فرهنگ را
بود دین حق حافظ ما ، ز فکر جمود
بیان شد غزلها، کند وصف آل علی
که وصف و بیان حقیقت چه بسیار بود
بدان میثمی در قضاوت، ملاکش حق است
نه میزان هوا باشد ومیل بد خواه و سود
رجالی عدو در تهاجم کند حیله ها
چه دلها سیه شد ز مکرش، سراسر وجود
فروع دین
حج
ما برای قرب ، سوی بیت جانان می رویم
ما به قصد یار ،سمت کعبه ی جان می رویم
حج مطار مومن خوش سیرت وخوش صورت است
ما به سوی کعبه ، قربانگاه خوبان می رویم
کعبه قربانگاه اسماعیل و سرکوب دل است
ما طواف کعبه را با شور و ایمان می رویم
حج حضور وحدت و هم صحنه ای ازمحشر است
ما صفا و مروه را با عشق یزدان می رویم
حج صفای روح و اعلام برائت از عدوست
بی رضای ایزدی، ما سوی حرمان می رویم
حج بود لبیک بر امر خدا در بندگی
سوی رضوان برین، نزد شهیدان می رویم
جامه ی احرام ما باشد کفن در این سفر
پوششی باشد که با آن سوی سبحان می رویم
حاجیان مشغول چرخش در سرای ایزدی
جملگی با ذکر رب ، لبیگ گویان می رویم
میثمی خواهان حج است و لقای کبریا
او سراپا می رود، با روی خندان می رویم
شد رجالی حاجی و حجش چه باشد دلپذیر
خوش به حال عاشقان ، با چشم گریان می رویم
فروع دین
جهاد
نفس را کشتن جهادی بی بدیل و اکبر است
جنگ با دشمن نزاعی مادی و آن اصغر است
نفس باشد سر کش و موجب شود انواع جرم
چونکه آن یاغی ونافرمان و هم طغیان گر است
می نماید خود به انواع صور بهر فریب
هرکه تقوا را کند پیشه،قوی و مهتر است
ذکر حق باشد علاج این همه یاغی گری
دشمن دون بی محابا و قوی و برتر است
کار سختی هر کسی دارد در این جنگ و نبرد
دوری از شیطان علاج کار و خسران کمتر است
روح را تهذیب هر دم لازم وآن واجب است
هفت شهر عشق را رفتن به سوی دلبر است
از برای حفظ دین،از حق خود مولا گذشت
جنگ با نفس درون، همواره کار حیدر است
بندگی اندر نماز و روزه و حج وجهاد
چون عمل گردد به آنها، بهر انسان بهتر است
میثمی خواهان تهذیب است و پاکی درون
گر رها گردد درون، جان در عذاب اکبر است
گر شود فائق رجالی، عقل تو بر نفس خویش
روح و جان آرام گیرد، فرد عاقل برتر است
فروع دین
زکات
گر بخواهی زندگی سامان بگیرد، ده زکات
موجب افزایش رزق است و عمر و هم حیات
گر بخواهی رستگاری ، در دو عالم همزمان
تکیه کن بر پنج اصل دین که شد راه نجات
گفت صادق در خصوص سوره ای بر مردمان
می شود رزقت فراوان ، گر بخوانی ذاریات
گر دهند مردم زکات خویش را در هر بلاد
فقر و اندوهی نباشد در درون شهر و هم اندر دهات
گر بخواهی صاحب امر و مکان گردد ظهور
جمعه عصری کن قرائت، تو فرازی از سمات
گفت پیغمبر توکل کن، تو در کل امور
چون خدا منجی ما می باشد اندر معضلات
شعر را در نشر دین گو، تا رسد پیغام حق
تا به کی درگیر دنیا و گرفتار لغات
من ندانم کی شود وقت عروج و وصل یار
نشر دادم ، بلکه باشد صالحات و باقیات
گر بخواهی میثمی توفیق یابی در امور
کن توکل، رو به سمت حق تو ازکل جهات
نشر علم است در زکات و کن رجالی آن ادا
تا که گیرد وضع و اوضاعت کمی رو به ثبات
فروع دین
نماز
روح را سرشار عشق و معرفت کن با نماز
سوی حق از معرفت بگشا تو دستان نیاز
نور دل خواهی اگر، آن جستجو کن در نماز
حق بود مستغنی و او خالق و هم بی نیاز
ارتباط خالق و مخلوق در ذکر و دعاست
من گنهکارم خدایا، کی دهی ما را جواز؟
مرکب معراج من ،اندر نماز است وثنا
با نماز و مهر حق باشی تو دائم بی نیاز
تا توانی کن عبادت، موجب رشد است و فهم
دور کن افکار خود را جملگی از حرص و آز
مسلمین را قدس باشد، قبله گاهی در نخست
می دهد فرمان خدا، تا قبله گردد در حجاز
می دهد آرامش و تسکین، اگر خوانی تو آن
روح را صیقل دهی، گردد تو روحت دل نواز
میثمی خواهان معراج است و دیدار خدا
گفتگو کن با خدا،با کس نگو اسرار و راز
دور کن خود را رجالی، از غرور و کبر و خشم
تا بسازی آدمی نو ، سوی یزدان آی باز
فروع دین
امر به معروف
نباشد هر کسی لایق به امر و نهی منکر
خطا کاران ز آمر می شوند رنجور وبدتر
اگر خواهی کند تاثیر، بکن دوری ز هر تندی
نباشد بهتر از نیکی، نجویی افضل و برتر
نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در آقا علی، مولای اکبر
چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
حسین جانش فدا شد ، بهر امر و نهی منکر
چو باشد نهی ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و در نهایت هست اصغر
نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر
چو گوید عیب ما را همدمی دانا و زیرک
نگردد آدمی گمراه و جوید راه بهتر
شفابخش است و گردد جامعه دور از بلایا
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر
بود معروف چون نقد و مشو رنجور هرگز
بگوید میثمی حق را، مجو جز حق فراتر
سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر
فروع دین
نهی از منکر
نهی از منکر نما، نالان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، بهر تاثیرش نباش
گر دهی تشخیص اندر صحت و کار درست
امر بر معروف کن، یک لحظه تاخیرش نباش
جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش
ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
می برد شیطان تو را،در بند تزویرش نباش
بی خود از خود شو، خداوندی مکن بر نفس خویش
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش
کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش
تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش
گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش
میثمی بر نهی از منکر توانی کن عمل
از گناهان درس گیر ، هرگز تو تسخیرش نباش
کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی ، فکر تحریرش نباش
فروع دین
تولی
با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
با تبری راه ما تبیبن و قابل می شود
در تبری گونه ای اعلام گردد راهمان
در تولی شیعه آن ابراز و عامل می شود
تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری دان که حاصل می شود
قلب خود را پر کن ازحب علی و آل او
نیست اندوه و ضرر، هر کس که حامل می شود
بغض خود را حفظ کن بر دشمن آل علی
با تبری جستن از افکار، قائل می شود
دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل دین
با توسل، فرد مستغرق به ساحل می شود
دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق، از آنکه غافل می شود
هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
در فروع دین ما ،آن اصل شامل می شود
میثمی باشد تبری، عاملی بهر شناخت
حق و باطل می شود تشخیص،حائل می شود
حق کند دعوت رجالی، در تولی حب دوست
مومنان دانی برادر، چونکه فاعل می شود
فروع دین
تبری
با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو
با تولی،واقف گنجینه ی اسرار شو
زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی
با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو
لحظه ای از زندگی را با خدا همراه باش
با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو
از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق
عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو
دور گردی از صراط مستقیم، آگاه باش
از منافق دوری و از فکر او بیزار شو
عمر خود را وقف افکار پلید و دون مکن
جستجو کن عالمی ، یابنده ی پندار شو
از حدیث و حکمت و قرآن مشو غافل چنان
تا توانی دم به دم ، خواننده ی اذکار شو
گر بخواهی تو درون و نیت افراد را
جستجو کن با خرد ، یابنده ی پندار شو
گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن
قبل هر شعری بیا خواننده ی اشعار شو
در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی
در صدور حکم خود، آگه ز هر اخبار شو
پیامبران الهی
حضرت موسی
هر کجا عشقی بود، آن عشق ذات کبریاست
هر کجا کاری شود، با امر و فرمان خداست
می وزد باد روان و می دهد فرمان به موج
آنکه ساحل می برد گهواره را،قطعا خداست
می دهد فرمان به دریا، تا شود گهواره ای
ناخدای کشتی موسی، خدای انبیاست
مادر موسی کند شکوه، چرا باید چنین
آنکه وی را می رساند نزد مادر ، کبریاست
می شود موسی سفیر حق، درون کاخ ظلم
هر کجا نوری بود،شمع و چراغ آشناست
خاک و باد و آب را فرمان دهد هر روز وشب
آنچه را حق می کند ازحکمت و دورازخطاست
می کند فرعون خداوندی، که من حی جلیل
غافل از اینکه حیات و هر مماتی با خداست
لشکر فرعونیان در آب می گردد هلاک
آنکه بر عالم خدائی می کند،حامی ماست
میثمی راه نجات و درک حق، در بندگیست
هر که خواهد نور حق، در اولیا و انبیاست
می کند ذکر نکاتی را رجالی از خدا
رشد انسان بندگی ،همراه با ذکر و دعاست
پیامبران الهی
حضرت مسیح
عاشقان اعجاز انفاس مسیحا دیده اند
جمله کوران نورشان، از لطف جانا دیده اند
در کنار سالکان ، دلها چه روحانی شده
جمله پیران جهان خود را چه برنا دیده اند
مادر عیسی بود مریم، خدا او را گزید
عارفان، نور خدا در رنگ سیما دیده اند
اولین زن می رود معبد، میان عابدان
هر چه گویی، آیه ی انا سمعنا دیده اند
بود عیسی صاحب انفاس قدسی وعظیم
با نگاهش جمله رنجوران تسلا دیده اند
بس صداقت در میان دین ترسا شد عیان
هر چه در عالم کنند، گویی چه رسوا دیده اند
هرچه پنهان می کنند، آن را هویدا می کند
هر چه زیباییست ، در آن قد رعنا دیده اند
می برد یزدان مسیحا،سوی افلاک برین
مومنان بس جلوه ها از حق تعالی دیده اند
میثمی عیسی کند زنده، به اذن کردگار
قدرت حق نیست پنهان، دست بیضا دیده اند
ای رجالی با توسل ، می توان درها گشود
چون اثرها از فراوانی دعاها دیده اند
پیامبران الهی
حضرت محمد
آخرین پیک نبوت، منجی مردم رسول
جلوه ای از نور یزدان، گشته در احمد حلول
دین حق را می کند بر پا، امین ذوالجلال
تا کند مردم رها از غفلت و ظلم و جهول
می رساند وحی را، روح الامین از سوی حق
شان قرآن می شود نازل،سپس گردد نزول
هست احمد صاحب قرآن ، کتاب وحی و دین
می کند تبیین خدا، احکام و افکار و اصول
دختران را زنده زنده کرده اند در زیر خاک
جهل و نادانی زیاد و کرده ارزش ها افول
دین احمد منجی مردم، ز هر آئین و کیش
هست اسلام محمد، بس فراگیر و شمول
جمله مردم، منتظر باشند تا منجی رسد
با قیام مصطفی، دعوت به دین گردد قبول
بعد فوت آخرین پیغمبر صاحب کتاب
عده ای از مشی حضرت خارج و گردد عدول
میثمی سرچشمه ی فیض و عنایت، اهل بیت
هر که خواهد معرفت، باید بجوید تا حصول
کسب علم دین رجالی کن، ز عالم در عمل
حاصل تعلیم باشد،تو چرا باشی عجول
پیامبران الهی
هادی مردم ز گمراهی،سراسر در جهان
منجی انسان، سفیران خدا بر بندگان
گه سلیمان می شود پیک خدا بهر نجات
گاه داوود است منجی، در دیار مشرکان
می دهد فرمان سلیمان بر خلایق، جن و انس
تخت بلقیس آورند در لحظه با محو زمان
صبر یعقوب از فراق و صبر ایوب نبی
هر دو جانسوزند، از غم هایشان آه و فغان
آدم و نوح و خلیل هستند از پیغمبران
خلقت عالم ز آدم بود تا افلاکیان
صالح و شیث و شعیب باشند از مردان حق
نقش خود ایفا نمودندی به خلق این جهان
آمده نام پیمبر، یونس و هود و ذبیح
مدتی یونس نهان شد در دهان ماهیان
لشکر فرعون کند غرق و شود موسی نجات
چون خدا خشکاند رود وانگهی آب روان
هست عیسی صاحب انجیل و دارد علم روز
مردگان را می کند زنده ، به اذن الله آن
سرور پیغمبران و آخرین پیک خدا
هست احمد، صاحب قرآن و ختم عارفان
صبح شد قصد وضو کن ،وقت دیدار خدا
میثمی احمد نگر، هر لحظه یاد بی کران
سایه ی پیغمبران باشد رجالی مستدام
احمد است محبوب رب العالمین اندر جهان
حضرت محمد(ص)
ای محمد مظهر ایمان و دور از هر خطا
صاحب فهم و کمال و جلو ه ی نور خدا
دین حق کامل شده با دست و هم با جان تو
مرضی رب شد بلاغ وحی وحقش شد ادا
ای محمد مظهر خلق کبیر و بی نظیر
صاحب انفاس پاک و صاحب روحی ولا
تا قیامت مکتب و دین خدا بر پا بود
چون که عترت منجی و قرآن حق درمان ما
ای که هستی مظهر نور و کمال و معرفت
ای امید مسلمین وحامل وحی از خدا
مشعل هادی احمد در جهان باشد عیان
همچو خورشیدی درخشان در زمین و در سما
با قیامت بتکده شد مسجدی دور از حرام
کعبه از بت خالی و شد سجده گاه اولیا
میثمی کامل کند اشعار خود در وصف دین
او بگیرد مزد خود از نور پاک اولیا
ای رجالی با اطاعت از نبی و آل او
بیمه کردی خود به هنگام حوادث یا بلا
امام سجاد ( ع)
قطب عارفان
السلام ای ساجد و ای قطب و راس عارفان
سخت باشد دیدن یک لحظه را با خیزران
هم علی لب بسته بود و هم علی فرزند او
تا که دین جدشان بر جا بود از کیدشان
مصلحت باشد چنین ،اندر قیام کربلا
شد علی بیمار ، در جنگ ستم با مومنان
آن یزید دون به زخم تن نشد راضی ز خود
بعد آن هم نیش ها زد، مار خوش خط زمان
وارث کرب و بلا هستی تو زینب در مصاف
خطبه ات رسوا نمود، افکار و مشی نا کسان
خوب گفتی من ندیدم، جز صفا چیز دگر
صحنه ی کرب و بلا، خود مظهر عشقی نهان
صحنه ها را بود شاهد، آن امام چارمین
لیک تکلیف عمل شد ساقط از نور جنان
چو نکه اسلام است نو پا،در زمان عصر خویش
نیست حتی نصف گفتار زبان کردارشان
در عمل معلوم می گردد، درون آدمی
می توانی شک کنی در قدرت ایمانشان
آب را بستند بر روی حسین و اهل او
میثمی گیرد وضو ، با عطر تربتهایشان
ای رجالی ، شد رفیق و همدم و همراه تو
آشنا با گوشه ای از صحنه و اسرارشان
امام سجاد ( ع)
افشاگری
هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان
داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و هم شوقشان
چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان
سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر فتاده بر زمین، از نیزه و راس سنان
" کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه های شومشان
لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان
شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ آن افلاکیان
در علوم مختلف دارد سخن آقا علی
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان
شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان
میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان
حضرت فاطمه (س)
مزار
مرغ دل پر می زند سوی مزار فاطمه
گشته روز عاشقان چون شام تار فاطمه
چند بیت این غزل را گفته ام اندر بقیع
گریه و شیون کنم چون چشم زار فاطمه
روزها سر می برم بر پشت دیوار بقیع
بلکه جویم تربت و خاک مزار فاطمه
هر کجا دل می رود مستانه اندر جستجو
کی بجوید بی نوا ، آن لاله زار فاطمه
من ندانم در کنار احمدی یا مجتبی
چون که در دنیا محمد، همجوار فاطمه
مرگ زهرا شد سبب ، از ضرب در بر پهلویش
چون عدو شد باعث آن احتضار فاطمه
گریه و شیون کنم، از ظلم اهل آن دیار
جمله عالم خلق شد، خدمتگذار فاطمه
شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا نماید راه زهرا و مزار فاطمه
داد پایان این غزل را در کنار میثمی
در رثای آن حیای باوقار فاطمه
از رجالی غیر اشعار تشیع، نشنوی
او بود خدمتگذار اقتدار فاطمه
ماه های مذهبی
ماه رجب
در رجب آماده گردی با نیایش، با دعا
ماه استغفار باشد، ماه مخصوص خدا
دو امام اول و پنجم به دنیا آمدند
کعبه بشکافد بیاید نور هستی مرتضی
باقر است بنبانگذار مکتب اثنی عشر
مذهب شیعه بیان شد محضر نور ولا
چون امیر المومنین آمد به دنیا در رجب
شد جهان پر نور از فیض علی ،در هر کجا
گفت پیغمبر هر آن کس روزه گیرد در رجب
موجب خشنودی است و دور می گردد بلا
ماه رحمت باشد و دارد دعای خاص خود
جنگ و جنگیدن حرام و آن بود ماه خدا
هفتمین اختر شده خاموش در ماه رجب
او سر آمد بود در تهذیب نفس و در عطا
النقی شمس الشموس عالم وخلق جهان
معتز از روی حسادت ،می کند ظلم و جفا
ماه های پرفضیلت دان رجب باشد و بعد
میثمی مشتاق و خواهد مشی پاک اولیا
گر توانی تو رجالی اول ماه رجب
روزه گیر و کن تو اعمال نکویش را ادا
ماه های مذهبی
ربیع الاول
در ماه ربیع است که عالم شده رخشان
منجی بشر عرش و زمین کرده درخشان
چون ختم نبوت به جهان چشم گشاید
حق ارض و سما،روح و روان ، کرد گلستان
آغاز امامت در این ماه عظیم است
در غیبت کبری است، ولی مشعل تابان
چون پادشه خوبان،درطوس خراسان است
معصومه به قم آید، دیدار کند یک آن
مهدی است عزادار پدر در مه سوم
در ماه ربیع و مه قرآن و گلستان
میلاد دو شمس و قمر عالم امکان
صادق بود و ختم رسل مظهر قرآن
ای حجت حق، نور نبی، صادق سرمد
عالم شده از نور وجودت چه چراغان
فاطمه دخت نبی، باشد خدیجه مادرش
می شود ماه ربیع جشن و بود پیوندشان
ماهیست پر از شور و شعف، میثمی برخیز
جشن است و ولادت، همه جا نقل و گل افشان
این ماه رجالی، مه شادی و سرور است
چون دیده به عالم بنهد،ختم رسولان
ماه های مذهبی
محرم
کاروان عشق آمد ، سوی آنان می رویم
در محرم عشق خود ابراز و گریان می رویم
ما همه آماده ی ماه محرم می شویم
بهر اهداف ولایت ، با سر و جان می رویم
دسته های مردمی ده شب، هزاران سینه
بهر ابراز محبت، اشک ریزان می رویم
چونکه در ماه محرم، جنگ حق و باطل است
ما برای یاد ایثار شهیدان می رویم
ظلم و جور ناکثین در کربلا بی حد بود
بهر ابراز محبت با غریبان می رویم
چون محرم می رسد، عالم سیه پوش و غمین
بهر همدری و سوگ آن عزیزان می رویم
شیعیان هر سال یاد و شرح عاشورا کنند
بهر اهداف بلند ماه تابان می رویم
عشق بر آقا حسین بن علی اندر جهان
شور و غوغایی به پا کرده، شتابان می رویم
میثمی افکار ما همواره در راه خداست
ما بسوی عترت و ادراک قرآن می رویم
عشق بر مولا، رجالی تا ابد در جان ماست
ما ز بهر عشق ایشان ، کوی یزدان می رویم
جنگ های صدر اسلام
جنگ خندق
متحد گشتند کفار قریش و کافران
در نبردی نابرابر با سپاه مومنان
گفت سلمان رمز پیروزی،نیازش خندق است
تا بود یک مانعی در حمله های بی امان
عبدود جنگید با مولا علی در این نبرد
او شجاع بود و قوی در بین مردم آن زمان
اولین ضربه به فرقش، می کند او را هلاک
او رجز خواند پیاپی،تا علی آمد میان
گفت پیغمبر که این ضربه بود افضل ترین
ارزشش بالاتر از کل عبادت هاست آن
هست شمشیر نبی در دست جان مصطفی
تا بجنگد مرتضی با خصم دون و کافران
سوره ی احزاب نازل شد، پس از دفع حریف
نیست پیروزی به تعداد و سلاح و زر چنان
قصد دشمن بود نابودی دین در آن دیار
غافل از اینکه نجات ما بود مرهون آن
میثمی اسلام دین برتر و کامل ترین
تا توانی کن عمل، گر طالبی راه جنان
تا به کی گویی رجالی ،راه دین راه خداست
دین برد ما را به سوی حق،صراط است و عیان
جنگ های صدر اسلام
جنگ احد
رمز پیروزی توکل بر خدای لایزال
هر که را باشد توکل،کی بود او را ملال؟
جنگ اسلام است با کفار دون اندر احد
می شود مغلوب دشمن در نبردی بی مثال
مردمان را عمرو سامان می دهد اندر نبرد
او کند تحریک آنها، قبل جنگ و در خلال
چونکه غفلت شد ز دشمن ، باز می گردد عدو
می کشد حمزه عموی احمد و یابد جلال
در پی ناکامی کفار در بدر و احد
انتقام خون یاران را گرفتند در جدال
شایعه گردد محمد کشته شد در این نبرد
زخم می گردد دهان وصورت و روی و جمال
فاطمه همراه جمعی از زنان عازم شوند
زخمیان را مرهم و بیند پدر را در کمال
می پذیرند لشکر حضرت خطای در نبرد
در کنار احمد است تنها ،علی بی مثال
میثمی داده خدا عقل و خرد بهر امور
با توانایی خود ،او می دهد رزق حلال
ای رجالی ، از علی آموز ایثار و گذشت
او بود همراه حضرت، در نبرد و در جدال
جنگ های صدر اسدام
جنگ بدر
اولین جنگ بزرگ مسلمین در بدر بود
رمز پیروزی توکل، همرهش با صبر بود
در شب حمله ببارد رحمت باران حق
می دهد فرمان خدا،اجرای آن با ابر بود
گفت مولا مرتضی،از یاری و امداد غیب
می کند یاری خدا ، اخبار آن در صدر بود
عده ای در بدر ناراضی ز جنگ قوم و خویش
پاره ای خواهان صلح و عده ای در مکر بود
یوم فرقان در سه سوره ذکر می گردد ز حق
یاری حق باعث تشخیص حق در نصر بود
جایگاه کافران تضعیف می گردد ز جنگ
قدرت آنها به ظاهر اندکی در صدر بود
حمزه دارد آن رشادتها در این جنگ و جدال
انتقام از حمزه در جنگ احد، با فکر بود
جگر حمزه ز سینه شد جدا با امر هند
می زند وحشی غلامش نیزه ای، با جبر بود
میثمی راه شهیدان راه زهرا و علی است
راه آنان سخت و دشوار و رهی در دهر بود
کینه ی کفار بعد هر نبردی شعله ور
شد رجالی حمزه مثله در احد، با زجر بود
جنگ های صدر اسلام
جنگ حنین
نبرد حنین است سخت و بود آن شدید
پس از فتح مکه شود جنگ و گردد پدید
قبیله ی هوازن به همراه اولاد خویش
کنند جنگ و در ابتدا گشته اند رو سفید
بود نصرت حق در این جنگ و در این جدال
نبوده است جز ده نفر، در نبردی شدید
کثیری ز لشکر فرار و قلیلی بماند
گروهی به همراه مولا علی با حدید
موفق شدند در نبرد و شکستند حصر
گروهی اسیر و غنیمت بود هم مزید
ندارند ایمان محکم سپاه حنین
نبینند دست خدا را ، ز غیب و نوید
کثیری ز انصار ملحق به لشکر شدند
شکست عدو شد سبب، در نبردی جدید
محمد ببخشد اسیران جنگ و نبرد
اگر چه بود از غنایم، ز غزوه پدید
بیا میثمی، دین حق پاس و آن زنده دار
بود دین حق خون بهای هزاران شهید
بکن حفظ دین خدا را چو فرزند خود
رجالی به سختی بدست من و تو رسید
دعاهای قرآنی
آیه الکرسی
آیه الکرسی بود اعظم میان آیه ها
آن بود کرسی حق، بهر من و بهر شما
کرسی حق می دهد فهم و شعور و معرفت
تا نبینی جز خدا، در عالم و ذهنت جدا
ذکر الله است در آیه برابر شیش و ده
نیست آیه دیگری همسان آن در آیه ها
حاوی پنجاه حرف است و حروف بی بدیل
هر کلامش چشمه ای از معرفت باشد تو را
گفت مولایم علی، در وصف این آیه چنان
گر بدانی گنج ها باشد خفی در این دعا
ما در این دنیا گرفتاریم ، چون طفل و رحم
می برد ما را به دنیا،خالق هستی خدا
این حیات ما به سان سایه ای از حق بود
مرگ باشد عاملی، در دیدن حی در ورا
می شوی نابود، همچون میتی روی زمین
لحظه ای حق در اراده چشم بردارد زما
گفت زهرا ، میثمی در خلق دنیا اینچنین
حق اراده کرد در خلقش، به آنی شد ادا
می شوی حیران رجالی،از تفکر در صفات
هست ترکیب ال و له، نام الله و خدا
برداشتهای قرآنی
جبر و اختیار
حق تا به ابد زنده، جبر است کمال ما
با یاد خدا باشید، رنج است عدول ما
هر جا که بشر قادر، او عامل و مختار است
طفلی که جنین باشد، جبر است کمال ما
هر کس که شود عاشق، او هست مطیع حق
جبر است و خیار یکسان،عشق است خصال ما
کرده است تو را مختار،از بهر امور خویش
در محضر حق باشیم، عشق است وصال ما
نقش من و تو با حق، آن نیست چو بنایی
او ساخت بنایی را، توحید اصول ما
حق هست چو قیومی، در حفظ و نگهداری
دوری ز خدا دانی، آن هست نزول ما
بین کودک نوپا را، چابک نشود هرگز
احسان به وی لازم، او نیست مثال ما
گر هست تو را کاری ، با اذن خدا باشد
چون نیست شوی آنی، جبر است افول ما
اسلام همان تسلیم، پس میثمی عامل شو
تسلیم بود جبرش،این نیست مثال ما
جبر است به نفع ما، گر عاشق حق گردی
چون عشق، رجالی نیست،خسر است خیال ما
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باری تعالی
گر عشق لقا باشد، سهل است مصیبت ها
چون در ره یزدانی، شهد است ملامت ها
گر مهر و صفا باشد، سخت است جدایی ها
دل را سوى حق بردن ، کافی است سعادت ها
بی نور خدا تار است، طى کردن این دنیا
بی هادی و پیغمبر، دور است مسافت ها
در محضر حق مادام، دور ی ز گناهان کن
گر لذت آن بینی، زیباست عبادت ها
بی اذن خدا هرگز، برگی نشود ریزان
پس قدرت حق را بین، پیداست ز آیتها
هرگز نبود ارزش، این منصب دنیایی
حق می دهدت جانا، این عزت و شوکت ها
گر اذن خدا نبود، هرگز نشود کاری
دل را به خدا بسپار، ای بنده قدرتها
طى کن ره جانان را ،ای میثمی مشتاق
هرگز نبود دشوار، این طى طریقتها
در ماه مبارک هم، دل ها سوى حق رفته
حالی تو رجالی دان، نور است ضیافتها
جوشن کبیر
ذکر رحمان و رحیم، حی سبحان و کریم
خالق کل و عمیم ، بشنو از رب سلیم
قل هو الله احد، از ازل بود و ابد
ذکر حقجویان بود، قل هو الله علیم
قل هو الله صمد، گفته ی قرآن بود
دورمان کن از حسد، ای خداوند حکیم
رستگار است آدمی، در دو عالم همزمان
گر که آرد بر زبان، ذکر رحمان و رحیم
بی شریک و لا یزال، حی مطلق ذوالجلال
دور باشد از زوال، حی سبحان وکریم
ذکر حقگویان به شب،نور یزدان است و رب
هر کسی گوید به لب، قل هو الله عظیم
ذکر قرآن مجید، جملگی نور و نوید
رحمت حق را مزید، دورمان کن از جحیم
تو وکیلی و جلیل، تو دلیلی و کفیل
ما فقیریم و ذلیل، ای توانای قدیم
صبر و ایمان و وفا، عهد و پیمان با خدا
موجب رشد و لقا، گر بخواهی تو نعیم
غافر کل ذنوب، عالم کل غیوب
ساتر کل عیوب، ای دوای هر سقیم
رازق و واسع تویی ،خالق و جامع تویی
دایم و مانع تویی، ای تو رزاق و قسیم
کعبه دلها تویی، هر کجا با ما تویی
میثمی مشتاق تو ، کن هدایت مستقیم
ی رجالی دل بکن، از دیار دون و پست
رو بسوی ذوالمنن، آن خداوند حلیم
وجود خدا
مبدا هستی خدا و آخر هستی خدا
راه گمراهان جدا و راه خوبان شد جدا
گر کنی آنی تفکر بر خود و احوال خویش
حق بجویی در خود و یابی تو او را هر کجا
حق بود نزدیکتر از گردنت،اندیشه کن
گر بیندیشی به او،بیتی تو او را در لقا
حق نباشد در تصور، چون که او بی حد بود
او نگنجد در تفکر، در درون و در سما
ذات هستی تا ابد نشناخته باقی بود
او بود هم ظاهر و مخفی ز دید و چشم ما
گر کنی نیت،دهد پاسخ تو را در وقت خود
این دلالت می کند بر جود و بر نقش خدا
دیدن ما، دیدن با چشم سر دانی که نیست
فهم و درک است و یقین ، در ذهن و در افکار ما
گر یقین پیدا کنی از بود حق، با جستجو
می توان گفتا که با چشم دلت دیدی خدا
هرکه خواهد نورحق، تهذیب شرط اول است
هفت شهر عشق خواهد،تا که گردد او رها
میثمی گوید کلام اهل بیت مصطفی
می سراید شعر خود را، در مرام انبیا
ای رجالی، راه حق در گفتنش آسان بود
تا توانی راه او را ،در عمل بر پا نما
حجاب
گر بخواهی حفظ گردی از نگاه ناکسان
کن حجابت را رعایت، در مصاف دیگران
دان خدا راضی است از کار شما در این امور
چون نلرزانی دل بیچاره ای را ناگهان
چون خدا داده غرایز، بهر ابقای نفوس
نی برای خودنمایی در جوامع آن چنان
جامعه دارد قوانین خود و باشد مفید
تو مگو این کار شخصی می شود بر خواهران
حفظ قانون بر همه لازم بود در زندگی
باعث آرامش خویش است و هم با دیگران
با حجاب امکان کار مثبت است در جامعه
همسرت با طیب خاطر می دهد بر تو امان
باعث تقلیل جرم است و گناه و هرزگی
در محیط سالم است،رشد فراگیر و عیان
پنبه و آتش اگر نزدیک هم باشند خطاست
پنبه می سوزد ،اگر آتش بیفتد در میان
میثمی شهوت نمی میر د درون جان ما
آدمی با تزکیه غالب شود بر نقش آن
در قوام است خانواده، پرتوی حفظ حجاب
پس رجالی مصلحت باشد، چو زیب بانوان
نقش دین در زندگی
می رسد حرف خدا بر مردمان،نور مبین
از طریق انبیا و اولیا ، از سوی دین
ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره علم و یقین
ظاهر و باطن مهم است، تا کند تاثیر آن
آن نمایان می شود اندر عروج سالکین
حفظ انسان در اطاعت از خدا و اولیاست
آدمی محفوظ گردد، با عمل کردن به دین
خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، چراغ عابدین
لازم است هر کس شناسد دین و دستورات آن
چند سالی با تلمذ کردن قرآن و دین
در سرودن می شود دقت ،امور دین ما
تا سخن سنجیده باشد ، از کلام عارفین
دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،شود دری ثمین
حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران رجالی ، هر چه باشد در زمین
گر ببینند مردمان، از ما تناقض میثمی
دور گردند از کلام وحی و ایمان و یقین
امام جواد (ع)
ولایت
بر ولایت تا که هستی در جهان کن اعتماد
عشق حضرت بر دلم را، حضرت باری نهاد
ذکر هر صبح و شب ما، ذکر اولاد علی است
الجواد و الجواد والجواد و الجواد
در رجب روز دهم دنیا به نورت شد جلی
شد زمین و آسمان روشن تر از آن رویداد
دوری از فرزند زهرا، موجب گمراهی است
راه احمد با جواد و با علی ، یک امتداد
ابن عباس و حکومت غوطه ور در منجلاب
چون که پیمان ثقیفه شد به پا و انعقاد
دوره ی فخر و شکوه شیعیان هم می رسد
پرچم صاحب زمان افراشته در هر بلاد
می دهد حاجت تو را ،ابن رضا آقا جواد
چون گرفتار آمدی، ذکر محمد گو زیاد
تا به مشهد می روم ، وارد شوم از باب او
تا شفیع ما شود، ابن الرضای پاک زاد
میثمی دستش نمود انگشتر حرز جواد
بنگری ،حتی نگفته ، حاجتش را زود داد
ای رجالی ،گر توسل بر جواد ،از جان کنی
می دهد حاجت تو را ، چون خوب داری اعتماد
امام هادی(ع)
اسباب ظهور
پایه های اصلی شیعه بیان کردی امام
حرف حق باشد همین و قصه می گردد تمام
هر که خواند جامعه ، فهمد مرام اولیا
آن دعاهایی که حضرت داد در ماه صیام
سبک و رسم آن ولی، افشای کید دشمن است
شیوه ی ایشان همیشه بود عشق و احترام
قبر حضرت را چرا در سامرا کردی خراب
دشمن دون سوم اسفند کردی انهدام
هادی امت،مهیا کرد اسباب ظهور
راه را بر ما نشان داد از حلال و از حرام
راه جدت را بیان کردی تو در ادعیه ها
شیعه با راه امامت تا ابد یابد قوام
معتز از روی عداوت داد حضرت سم جام
بعد آن حضرت که فرزندش حسن گیرد زمام
تا به کی ظلم و ستم،بر اهل بیت و اولیا
حضرت مهدی بگیر از قاتلانش انتقام
میثمی مشتاق و خواهد مشی پاک اولیا
تا که هادی دست او گیرد مدام اندر مدام
جامعه تفسیر کردی، ای رجالی چون مدام
بر محمد ده سلامی، در قعود و در قیام
امام حسن عسکری (ع)
شافع قیامت
سوی مزار ایشان ، بهر زیارت آمد
از آن امام خوبان، صدها بشارت آمد
پا خسته ی مسیر و دل عاشق وصالش
آنجا امام شیعه بهر اسارت آمد
هشت ربیع الاول، جانش گرفت دشمن
دستور معتمد بود، وقت شرارت آمد
مکه نرفتگان را غم نیست چون که ایشان
از حج به دور گشت و کنج عمارت آمد
ای شافع قیامت، ای باعث رسالت
چون آمدی به دنیا ، دور سیادت آمد
شافع شو ای اماما، فرزند تو بیاید
با غیبت عزیزت، صدها خسارت آمد
گر حجت حق آید، دنیا شود گلستان
چون چشم و دیده بگشود،ختم ولایت آمد
گر حجت حق آید، دنیا شود گلستان
چون چشم گشود مهدی،ختم ولایت آمد
در وصف بی مثالت، بین میثمی سروده
تا بلکه مهدی آید، گویند همه خوش آمد
مهدی امام آخر، آن یادگارت آید
توفیق ده رجالی، شاید امامت آمد
امام زمان
وارث محمد
ای وارث محمد، زیبای خوب رویان
تو آیت غدیری، معنی عید قربان
یارب نما ی لطفی، درسی بده مریدان
استاد ما امام است ،استاد عشق و ایمان
پای پیاده باید، رفتن به سوی دلبر
من عاشق نگاهت،ای پادشاه خوبان
شایسته تر ز تو نیست، الهام کن غزل را
نذر تو می نمایم، صد ها هزار دیوان
یاری نما خدایا ، در سایه سار مهدی
تا شعر ما سرائیم، در وصف و یاد جانان
شرح دعای ندبه، خود بازگو برایم
با گوشه های چشمت، ای آفتاب تابان
با عاشقان نگویید، شد از نگاه غایب
در کوچه و خیابان ،در امتداد باران
هر روز غافلیم و هر لحظه ای پریشان
با انقلاب مهدی، سر را رسان به سامان
از فرط عشق مهدی، پس میثمی غزل گو
ای غایب از نظرها، شور غزل سرایان
در دیده ی رجالی، نقشی نما ز رویت
تو بهترین نویدی، بر دیدگان انسان
امام زمان (ع)
جمکران
با صاحب الزمان گوی، اسرار و راز پنهان
نامش بود محمد،همسان نور یزدان
در راه جمکران بود ،دیدم نشان رویش
ذکر دعای عهدم، فیضی دهد فراوان
من جمکران ندیده بی تاب یار بودم
دستم بگیر آقا، این است راه احسان
ما پرگناه هستیم، خود واقفیم جانا
چشمت بپوش بر ما، کامل ترین انسان
عمری است من مریضم، درمان دردهایم
هیچ عیب هم ندارد ، ای پیشوای پاکان
گو تا کجای مسجد من منتظر نشینم؟
آقا نشانی ام ده ،هم ظاهری و پنهان
توفیق دیدن تو ، کی می شود میسر
من را نگر که عمری، از فکر تو پریشان
داد از غم جدایی،کی روی می نمایی ؟
آزاد کن دلم را ، ای خسرو شکیبان
شهر است پر ز نورت، غرق طرب و شادی
زیباترین دقایق ، در نیمه های شعبان
تو بهترین امامی، من بدترین غلامت
قدری تفقدی کن،آرامش دل و جان
حجت برای مردم، حجت تمام کرده
پس میثمی بیا و بشنو صدای وجدان
درس رجالیم بود از عشق تو بگویم
مهدی عزیز زهرا، ای پادشاه خوبان
حضرت مهدی
دیدار
من پیر شدم، از غم دوری و جدایی
یک لحظه نشان ده، رخت ای نور الهی
معشوق منی، مشعل قرآن و رسالت
یک لحظه نگاهت، سبب رشد و رهایی
مردم همه مشتاق تو در عصر و زمانه
کی می شود ای حضرت مهدی که بیایی؟
عمرم شده طی،منتظر روی تو هستم
یک لحظه نظر بر من عاشق بنمایی
هر جا نگرم، دست خدا، دست ولایت
هر جا اثری از تو، ولی جای تو خالی
مخفی زمنی، دلبر دیرین و رفیقم
بی تاب توام، چهره نما، رو ننمایی ؟
من جذب نگاه تو شوم ،گر تو ببینم
مشتاق توام، مظهر انوار خدایی
دستت به سر میثمی از لطف گذاری
درمان کنی این درد که جانا تو دوایی
آن شد که رجالی همه از عشق تو گوید
چون وارث ارضی و خودت حرف نهایی
اعیاد مذهبی
عید فطر
عید آمد و بلبل ز قفس نغمه زنان رست
طوطی دل از بند بدن رقص کنان جست
هر کس که کند کسب رضای مه خوبان
مسرور شود، عاشق و دیوانه و هم مست
دل مست رخ دلبر و دلدار و رفیق است
جان در غل و زنجیر ،گرفتار و اسیر است
هر کس که دل خویش ز بیگانه جدا کرد
با دلبر دیرینه ی خود ، طرح دگر بست
این ماه بود،ماه خدا، ماه ضیافت
غفلت ز خود و گمشدگی، رخت ز ما بست
محروم نگردد ز عنایات خداوند
هر کس که در این خوان کرم یک دله بنشست
مجبوب شود نزد خداوند دو عالم
هر کس که به یکباره ز امیال درون رست
ماه رحمت میثمی رفت، عید پاکی آمده
می زدایی هر گنه را، می دهی امیال پست
عمر تو باشد رجالی، همچو آبی در گذر
معرفت جو تا شوی سر مست وگردی حق پرست
اعیاد مذهبی
عید قربان
می رسد فرمان رب، فرزند قربانی کنی
نفی شیطان ،ترک خواهش های نفسانی کنی
صبر کن بر دوری فرزند، چون یعقوب باش
چشم ها ، قربانی آن ماه کنعانی کنی
بوی پیراهن به کنعان می رسد از راه دور
چونکه قربانی نمودی خود ، که ربانی کنی
می بری یوسف به زندان ،می دهی صبر جمیل
تا که یوسف را برون از چاه ظلمانی کنی
عید قربان،روز قربانی شدن در راه دوست
تو شهیدان را گرامی و چه مهمانی کنی
چونکه یاران حسین در راه حق کشته شدند
جایگه را در بهشت عدن و رضوانی کنی
هر که قربانی کند ، امیال و انفاس درون
نفس خود را با غل و زنجیر، زندانی کنی
حق بگوید، حرف خود را ساده و در فهم عام
داستان ها را بخوان، تفسیر قرآنی کنی
می نمایی طی، مسیری پر ز انواع حیل
تا رسد روزی که خود شاهی و سلطانی کنی
میثمی در راه حق، گر جان فشانی ها کنی
بوی تقوا گر بگیری ، عطرافشانی کنی
گر رجالی، راه خود را راه یزدانی کند
آرزوها را دورتر از طبع حیوانی کنی
اعیاد مذهبی
عید غدیر
می رسد فرمان، علی را جای خود تعیین کنید
دین حق را کامل و امر خدا تبیین کنید
چون علی بعد از تو باشد، حافظ اسرار ما
نقش او را در جهان اعلام و هم تحسین کنید
جمع گشتند در غدیر خم، مسلمانان ز حج
زندگی را بعد من ، با نور حق شیرین کنید
بهترین هدیه برای مسلمین ، نصب علی
چون غدیر خم رسد،ای شیعیان آذین کنید
می کند تحریر قرآن را، امیر المومنین
حفظ دین باشد، که آن را چون شما تدوین کنید
دین احمد با ولایت زنده و پاینده است
پس چرا بهر خلافت، مردمان بدبین کنید
می رسد دستور رب در آخرین حج نبی
دین حق را با امیر المومنین تضمین کنید
حکم حق را ناکثین ، با مارقین و فاسقین
می کنند تضییع جانا ،نفی آن تحسین کنید
میثمی خواهد ز مولا، عشق و ایمان و امید
جان خود را با علی، مولای خود، تامین کنید
می کند تبین رجالی، روز خم روز سرور
عید و جشنی می شود برپا ، جهان تزیین کنید
اعیاد مذهبی
عید مبعث
می کند مبعوث پیغمبر، خدای لا یزال
تا که دین حق کند برپا و یابد آن کمال
می دهد فرمان به احمد، در بلاغ دین خود
تا شود اسلام عالم گیر و برچیند ضلال
دین احمد، آخرین دین خدا در عالم است
شد نبی چله نشین اندر حرا ،با ذولجلال
هر که خواهد معرفت،جویا شود از دین حق
راه پیغمبر همیشه بود، راه اعتدال
عید مبعث، روز اعلام رسالت،روز وحی
در شب معراج حضرت، با خدا دارد مقال
مکه دریای فروغ وحی در آن خطه شد
بت پرستی شد ضلال و حق پرستی شد کمال
شد خدیجه صاحب فرزند یکتا فاطمه
در جهان پیدا نگردد همچو زهرا یک مثال
فاطمه خود صاحب انوار پاک اولیاست
یازده نور مقدس، صاحب حسن و جمال
میثمی خواهان علم است و معارف از نبی
می شود روزی بگیرد ، از رسول بی مثال؟
ای رجالی شد محمد، شمس عالم شمس جود
شد بر اسلام صدمه ها وارد ، بعد از ارتحال
اعیاد مذهبی
نیمه شعبان
مژده ای منتظران، مهدی خوبان آمد
وقت شادی و شب نیمه ی شعبان آمد
قائم آل محمد، به جهان چشم گشود
وارث آل علی،مظهر ایمان آمد
منبع فیض الهی و کرم سوی بشر
بهر بیداری و برپایی قرآن آمد
او بود مظهر تقوا و همان صاحب فیض
گل نرگس ،گل بی خار گلستان آمد
رهبر امت و منجی جهان از ظلمت
پا به دنیا بنهادست ، چه خندان آمد
او بود مشعل قرآن و بود مظهر عشق
رخ تابان، شه جانان، پی فرمان آمد
دردمندان همگی منتظر رخصت حق
چونکه هادی جهان، مظهر احسان آمد
ز پس ابر برون شد مه تاریکی شب
چونکه خورشید دل و صبح فروزان آمد
میثمی گفت مبارک به چنین روز عظیم
نور قرآن و ولایت، شه شاهان آمد
تا به کی صبر نماید چو رجالی ز فراق ؟
می شود شعر سرایم، مه تابان آمد؟
فرازهایی از نهج البلاغه
فقر
خانمان سوز است فقر و می کند ویران جهان
هست آثارش زیان بار و نداند کس از آن
تنگدستی کی بود، قدر و قضا و کار حق
این بود مذموم و حق خواهان عز است و جنان
باعث تهدید و ویران می کند هر زندگی
کار و احسان و قناعت ، موجب دفع زیان
عارفان در زندگی پرهیز از دنیا کنند
از تجمل می کنند دوری و قانع هر زمان
سالکان دوری کنند از مال و دنیای دنی
می کنند احسان و دنیا را نبندند دل به آن
کی بود فقر بشر، یک اهرمی سوی خدا
چونکه ویران می کند، دنیا و عقبی جوان
گر بخواهی ریشه ی آن را بدانی در کجاست
جستجو کن، آن نباشد مخفی و یابی تو آن
ریشه ها ی آن بود، خیلی وسیع و دلخراش
گاه از فرهنگ، گهی از اقتصاد و گه عیان
میثمی جو راه پیغمبر که باشد قسط و داد
روح ما خواهان عدل است و عدالت در جهان
در ادای حق مردم ، تا توانی خود بکوش
کن رجالی در عمل خوشنود، آن بیچارگان
فرازهایی از نهج البلاغه
فساد
داد دستورالعمل مولا علی ، کن اهتمام
شو مسلح هم به علم و دانش و تقوا مدام
گر چه کوته بود دوران حکومت کردنش
درس ها گیری اگر واقف شوی بر هر کدام
ارزش هر جمله ی مولا ، هزاران در بود
هر کدام از گفته هایش را بخوان، گیری مقام
گر ببینی مال مردم می خورند اهل فساد
قاطعیت کن، نظارت کن ،ببر دستان تمام
گر تداوم یابد و هر روز مردم شاهد یک اختلاس
مطمئن باشید ، دین ماند چو نام و السلام
پیش گیری از وقوع و بستن هر رخنه ای
گر شود همراه با قانون ، شود آن مستدام
می توان گفتا اثر دارد، ولی کافی که نیست
عامل دین می تواند بازدارد ، هر حرام
دین نمی خواهد ببندد دست و پایت را به زور
آن بود راه عمل ، در زندگی کن اهتمام
گر بپا گردد حکومت چون امیر المومنین
کس نخوابد میثمی گشنه، بدون نان و شام
تا توانی کن رجالی فهم دین و خود بساز
کن مسلح خود به تهذیب درون و هم مرام
دعاهای چهارده معصوم
دعای ندبه
چشم ها در انتظار دیدنت در جمعه هاست
ای چراغ زندگی،نوری که داری از خداست
صبح جمعه می شود، تا نام تو آید به لب
بنگری من از فراقت سوختم، جایت کجاست
با دعای ندبه ات دلها هوایی کرده ای
در فراقت گر بخوانم، بهترین نوع دعاست
شیعیان در انتظار حضرت صاحب زمان
در فرج تعجیل کردن، آرزو و عشق ماست
قلب ما باشد کویر و چشم ما دریای توست
عصر هر جمعه رسد، این سینه دلتنگ شماست
عصر ما، گشته پر از کبر و غرور و ظلم و جور
نیست کس فریاد رس، تنها ترین منجی شماست
چون تویی تنها امید ما، انیس جان و دل
تا به کی غایب شوی ، چون غایت قرب خداست
تا به کی در پشت ابری، ای امام آخرین
ظلم و جور و جنگ و خونریزی ، ببین بی انتهاست
تا ابد هم میثمی، مشتاق روی ماه دوست
عاقبت در راه دیدارت شها، جانش فداست
رحم کن بر عاشقی، چشمش به سویت ای امام
بر رجالی رو نما، چون لطف تو بی انتهاست
فرازهایی از نهج البلاغه
فدک
نیمی از ملک فدک، در اختیار فاطمه
داده شد از سوی احمد،در دیار فاطمه
می دهد احمد به زهرا ، هدیه ی اهل فدک
ملک زهرا را گرفتند ، از تبار فاطمه
ادعای غاصبان ، بیرون ز احکام خداست
چون فدک در اختیار و انحصار فاطمه
غاصبین قدرت و جاهل ز احکام خدا
می کنند شبهه به احمد، جان نثار فاطمه
گفت پیغمبر علی حق است وحق هم با علی
می دهد مولا شهادت، افتخار فاطمه
سالها صاحب بود، زهرای اطهر ملک را
چون عمر آمد،شود در اختیار فاطمه
می کند زهرا طلب ، سهم خود از ارث پدر
کی شود مخدوش حق و اعتبار فاطمه
شیعیان در انتظار رجعت فرزند او
تا بگیرد انتقام خون اولاد و تبار فاطمه
در قیامت میثمی ظالم به دوزخ می رود
کی بود بی پاسخ آن شب های تار فاطمه؟
فاطمه اول شهیده ، شد رجالی در مصاف
حفظ دین باشد امید و انتظار فاطمه
چهل حدیث
ادب و احترام
اهل احسان و کرم باش که بخشیده شوی
برسان خیر به مردم که پسندیده شوی
از مقامات ادب گر بپسندی این است
به بر اهل هنر ساکت و افتاده شوی
گوش کن صحبت استاد ، چه لذت دارد
موقع درس معلم که تو دلداه شوی
گه اگر مرتکب کار بدی هم تو شدی
بهترین کار همین است که شرمنده شوی
هر مقامی که بخواهی روشی دارد پس
راه آزادگی آموز ، که آزاده شوی
موقع درس معلم، تو مگو حرف و سخن
پای بند سخنش باش که پاینده شوی
گر کنی وقت خودت صرف امور عقبی
می کنی کسب دو عالم ، و تو آسوده شوی
گر شود نفس اسیر دل و امیال دنی
مطمئن باش سراسیمه و شوریده شوی
ترک تدریس مکن میثمی از لطف خدا
اجر تدریس بگیری ، تو اگر بنده شوی
صرف شد عمر رجالی همه اش بر تعلیم
علم آن است که یابنده و جوینده شوی
دعاهای چهاده معصوم
حدیث کسا
این حدیث از فاطمه زهرا، بر او صدها سلام
گوش جان بسپار بر این قصه و بشنو کلام
سعی کن خوانی حدیث فاطمه در طول ماه
با قرآئت کردنش هم کارها یابد نظام
روزی آمد مصطفی در خانه ی زهرا بتول
جمع گشتند اهل بیت مصطفی بهر پیام
جمع بودند احمد و سبطین ومادر، فاطمه
با علی کامل شود آل عبا و والسلام
می دهد اذن دخول ،تنها به اهل بیت خود
تا که پیغمبر نماید، علتش را بر عوام
چونکه گشتند اهل بیت مصطفی زیر کسا
گفت پیغمبر : بدار آل کسا را احترام
گفت پیغمبر، هر آن کس آورد حزن و الم
او کند قلب مرا آزرده ،سوی هر کدام
حبل حق باشند قرآن ، حکمت و آل رسول
تا بیابی در پناه اهل بیت طاهرین وصل مدام
می دهد پیغام بر ما میثمی، پیک خدا
تا قیامت راه آنان می شود پس مستدام
کن رجالی تو توسل بر نبی و آل او
گر بخواهی زندگیت جان من ،گیرد قوام
دعاهای چهارده معصوم
زیارت جامعه
جامعه خوان بی نظیر و دلربا ،پر محتواست
گر بیندیشی در آن، افکار پاک اولیاست
جامعه پر محتوا و پر ز حکمت های ناب
جامعه آئینه ی آل علی ، نور خداست
می کند هادی بیان و می شود تحریر آن
تا بگردد وصف اولاد علی، آن کیمیاست
گر بخوانی جامعه، در بارگاه اولیا
آن کلام انبیا باشد، بیان اوصیااست
با ادب خوان جامعه را در حرم،با قلب پاک
ذکر و تسبیح خدا گو ،چون که حاضر هر کجاست
گفتن الله اکبر، در زیارت لازم است
صد بود تعداد آن ، یاد خدای کبریاست
آیه هایش خط به خط، آئینه ی یزدان بود
محکماتش حاوی اسرار جذاب ولاست
جامعه از بهر شیعه، یک دعا در ظاهر است
می کند تبیین اصول دین و آن ارکان ماست
گر حرم رفتی و خواندی آن زیارت را بدان
ای رجالی آن دعا بهر فرج، نورالهداست
میثمی تو با زیارت می کنی، یاد خدا
جانشین حق تعالی در زمین، شمس الهداست
دعاهای چهارده معصوم
دعای کمیل
بخواند علی یک دعا را ، ز خضر نبی است
کمیل است خواهان آن ، از امام و ولی است
بنامند مردم چنین ذکر والا دعای کمیل
دعایی بود حکمت آمیز و وصفش بسی است
بخوانند مردم دعا را به هر جمعه شب
فزون می کند، این دعا رزق هر آدمی است
هر آن کس که در هفته خواند دعای کمیل
شود دور از شر شیطان و دشمن همی است
بخواند علی نیمه ی ماه شعبان دعا
زمانی که در سجده گاه است نور جلی است
کمیل است هم رزم پیغمبر و مرتضی
بود صاحب خلق نیکو و تقوا بسی است
زند گردن یار و همراه حضرت کسی
که باشد امیر و بود حاکم و او شقی است
بود قبر او در مسیر نجف، کربلا
کند جان خود را فدای امام و ولی است
نگردی تو محروم از مغفرت، گر بخوانی دعا
بیا و بخوان در بقیع، همجوار نبی است
بود میثمی اهل ذکر و دعا و ثنا
بخوان گر توانی دعا را اگر چه کمی است
دعاهای چهارده معصوم
دعای عرفه
این یاد حسین است که چون آب حیات است
این عشق حسین است که آن بحر نجات است
دستان حسین ابن علی رو به خدا بود
می سوخت و حرفش چو دعای عرفات است
حجش بنموده است رها،فخر شهیدان
چون کرب و بلا قبله گه عشق و حیات است
این زمزمه ها، وقت دعا، بهر چه باشد؟
گویند که آن کشتی ایمان و نجات است
قومی که نمودند خیانت به علی، بعد محمد
خود عامل این حادثه در جنگ و ممات است
عباس کجایی، که حسین تشنه ی عدل است
عدلی که به پا می شود و روز ثبات است
این خون علمدار و حسین و همه یاران
برپایی دین،عدل علی،روح صلاه است
این هجمه ی فرهنگی دشمن به رسالت
نابودی دین ، در همه ابعاد و جهات است
آن کس که شود میثمی، خوشبخت دو عالم
راهش تبعیت ز ولایت، که صراط است
هر کس که رجالی به حسین عشق بورزد
عشقش سبب رشد و تعالی صفات است
مفاهیم عرفانی
عشق
جوهر اصلی عرفان، عشق بی حد خداست
جلوه گر باشد درون سینه ،آن از بهر ماست
حق تعالی این ودیعه، در دل انسان نهاد
این بود مرکب برای سالک و مهر و صفاست
عارف بی عشق، نامش عارف و عارف که نیست
عشق ورزی بر خدا ،سرشار از شور و عطاست
عشق باشد عامل تشخیص انسان و ملک
عشق سالک، منبعش از ذات پاک کبریاست
اوج می گیرد، اگر عشق بشر افزون شود
عشق یزدان،کی ز ارزش ها و ایمان ها جداست
گر بخواهی سوی حق گردی تو نزدیک و عزیز
عشق خود افزون کن و هر کار دیگر دان خطاست
عارفان گویند حق خلقت نموده بهر عشق
آفرینش نیست جز عشق خدا، چون هر کجاست
می رساند سالکان را عشق سوی ذوالجلال
عشق مادی کی رساند،آنچه باشد ازخداست
گر کنی دقت، محبت ریشه ی هر عاشقی است
هر که حق خواهد ببیند،در محبت در لقاست
عشق عارف میثمی، عشق خدایی می شود
با چنین عشقی شود ممکن، بدانی حق کجاست
هر که عاشق شد رجالی،می برد یزدان ورا
عشق حیوانی و عقلی و طبیعی بهر ماست
انقلاب اسلامی
چون صدای انقلاب آمد، جهان شد پر ز نور
کشور ایران ز ظلم و از سیاهی ها به دور
دست یزدان را ببین آن شاه را آواره کرد
چشم طاغوت زمان کور و نموده حق ظهور
با خدا بود و زهر چه بی خدایی دور بود
قطع کرد از بن خمینی، دست اندازی و جور
آدم ساده نمی داند چه کرده انقلاب
خشت خام و پله ی اهرام، نمی داند که مور
مردم ایران چه ها کردند، دراین راه سخت
آن چنان مستکبران گشتند جمله مات و بور
تا به کی فریاد و واویلا کنی از بهر شاه؟
انفجار انقلاب ما چهل منزل ز نور
از کنار جنگ تحمیلی تجارب کسب شد
از شهید آموز راه خوب و تحصیل سرور
نیمه ی خرداد شد، لبیک گفتی تو به حق
بنگری تشییع او، پر از غم و پر از غرور
از جماران نور روح الله بر کل جهان
میثمی بر مرقد ایشان سلام از راه دور
دان رجالی، از امامت تا ولایت راه تو
از ذلالت دور باش ونشنوی تو حرف زور
تهاجم فرهنگی
جنگ ما تنها فقط درگیری و یک جنگ نیست
سنگر جبهه که مشتی خاک و شن یا سنگ نیست
سنگر ما، باور و ایمان و دین مردم است
سعی دشمن در تزلزل باشد و با جنگ نیست
جنگ ما ، جنگ جهانی با عدوی ظالم است
جنگ حق و باطل است،یک جنگ تنگاتنگ نیست
لشکر ما ملت و ایمان سلاح ما بود
در مصاف دشمنان، یک لشکر و یک هنگ
نیست
ملت ایران بسیج و جملگی آماده اند
دشمن دیرین ما، پر کینه و یکرنگ نیست
آمده دشمن درون خانه و اذهان ما
دیر جنبی می شوی نابود و آن پر رنگ نیست
تا توانی در دفاع از امت و آداب کوش
چون که دشمن در غضب می باشد و همسنگ نیست
اقتصاد مردم و ایمان هدف گیرد عدو
جنگ دشمن نرم و با سرباز ما در جنگ نیست
تا به کی غافل ز فرهنگ غنی و دین خود
میثمی هشدار ده، ایران که بی فرهنگ نیست
کید دشمن را رجالی، بهر مردم کن بیان
عزت و امیال ما، تقلید رنگارنگ نیست
شهدا
السلام ای عاشقان و سالکان بی ریا
ای شهیدان نبرد حق و باطل، مرحبا
السلام ای جنگجویان نبرد تن به تن
فاتحان قله های عشق و ایمان و رضا
جبهه ها میعادگاه و مرکز ذکر و دعا
از برای عاشقان بی قرار و بی ریا
ای سلحشوران با ایمان راسخ در نبرد
عاشقان جان به کف،مشتاق دیدار و لقا
لاله های سرخ بشکفته در این خاک و زمین
جسمتان پر پر شده ،کی روحتان گردد فنا ؟
جایگاه این عزیزان بس رفیع است و بلند
ای شهیدان دست ما گیرید، در نزد خدا
ما در این دنیا دچار عالمی پر زرق و برق
کی شود روزی که جان گردد رها از جسم ما
شمع ما هستید، در هر وادی و بیراهه ای
در فرایض سست و راضی از خودیم و با هوا
میثمی یاد شهیدان ، بالاخص آقا حسین
می کند محفوظ، دین و مذهبت از هر بلا
یاد یاران سفر کرده رجالی کن مدام
چون که گردد یاد آنها، موجب رشد و بقا
قصه های قرآنی
مباهله
پیرو یک نامه از سوی محمد بر کیان
می کند دعوت به اسلام مبین، نجرانیان
چون که پیغمبر شود مبعوث در دین خدا
می شوند مامور جمعی ، تا کنند شوری عیان
چون که شورا قانع از پایان کار خود نشد
شد تباهل راه بیرون رفتن از بحث و بیان
گفته شد جمعی ز ما و از شما نفرین کنیم
تا که حق گردد عیان در دین اصلح بینمان
احمد است و فاطمه همراه با مولا علی
با حسین و با حسن گردد تباهل آن میان
چونکه اسقف دید احمد آمده با انفسش
گفت اینان بر حق و تسلیم شد، او بی امان
صدق احمد شد عیان، لیکن نکردند آن قبول
جزیه دادند تا بمانند در امان، در هر مکان
جایگاه اهل بیت معلوم شد بر دیگران
استقامت رمز پیروزی بود ،در هر زمان
میثمی اسلام باشد برترین دین خدا
راه حق را رو که پیشی گیری از افلاکیان
آخرین دین خدا تثبیت شد از بعد آن
شد رجالی حق عیان و آن نمی گردد نهان
قصه های قرآنی
حضرت یونس
می رود یونس به دریا، تا شود دور از بلا
قوم یونس می کند توبه، پذیرد آن، خدا
می رود یونس به کشتی، بعد ترک قوم خود
مانع کشتی شود، یک ماهی چون اژدها
حق دهد فرمان به ماهی، تا نبلعد طعمه اش
می کند تسبیح یونس ، ذکر دائم با خدا
چونکه یونس می کند تسبیح حق اندر دهان
حق دهد فرمان به ماهی تا کند او را رها
می دهد هشدار حق، از لطف او غافل مشو
واگذارد کار را گر او به تو، آن کن ادا
می رود یونس به پیش قوم خود بعد نجات
می شود منجی مردم، بار دیگر از خطا
کمترین لغزش برای اهل تقوا در امور
موجب اندوه گردد، تا به خود آید چرا؟
هر که گوید ذکر یونس را ز تاریکی دل
باعث آزادی انسان شود در هر کجا
امتحان حق تعالی میثمی، سنگین بود
خوش به حال آنکه دائم در نیایش یا دعا
کن رجالی بر تکالیفت عمل هر روز و شب
حق بود حاضر و آگه در زمین و هم هوا
قصه های قرآنی
لقمان حکیم
بود لقمان مورد لطف خدای لایزال
لیک محروم ماند از زیبایی و روی و جمال
طول دوران طفولیت ،فقیر و برده بود
بود خالی دست او، بی ثروت و مال و منال
شد رها از بردگی، در پرتوی آن حکمتش
دور ماند از او تباهی و فساد و هر خلال
او نصیحت کرد فرزند خودش در زندگی
تا نباشد در خطا و در گناه و در ظلال
بود لقمان اهل تهذیب و سلوک ایزدی
داشت انواع صفات خوب و خواهان وصال
حکمت او چیره شد ، بر تیرگی صورتش
حق بداد او را درونی روشن و پاک و زلال
گفت صادق،گر چه لقمان چهره ای دارد سیاه
لیک باشد متقی و صاحب فضل و کمال
هست خالق بی شریک و بی نیاز و او صمد
هر که دارد نور یزدان، او شود صاحب کمال
میثمی لقمان به فرزندش بداد اندرز و پند
گر توانی کن عمل،بهر خدای بی مثال
ای رجالی، چون که ما غافل ز اسرار درون
در قضاوت ناتوان باشیم، از فهم و خصال
چهل حدیث
توکل
اینقدر فکر زن و بچه و اولاد نباش
می رسد روزی هر بنده و صیاد نباش
تو مکن کار خلاف و ، به خلاف امر مکن
نابجا سخت مگیر و دم پولاد نباش
تا توانی دل مظلوم بدست آور تو
با زبان و عملت موجب فریاد نباش
وقت خود را تو غنیمت بشمار و دریاب
بی خود و بی هدف و سر خود و آزاد نباش
کن توکل به خدا در همه ی احوالت
این همه دلهره از آتی و رخداد نباش
گر شدی عاشق دنیا، تو مکن عمر تلف
لحظه ای فکر کن و عامل هر باد نباش
باش در یاد خدا، جز به خدا فکر مکن
جز خدا، در پی امداد ز افراد نباش
آتش معرکه وعامل آشوب مشو
لا اقل مرد نه ای، عامل بیداد نباش
میثمی سعی نما، پاک نمایی خود را
قبل خود ساختنی، عامل ارشاد نباش
از رجالی چو بماند اثری همچو غزل
تا شود موجب آمرزش و بی یاد نباش
قصه های قرآنی
حضرت یحیی
حضرت یحیی مهذب بود و پاک و بی ریا
نام یحیی را خدا داده به وی ،شمس الضحی
متصف بر خاص و بر دنیا، رسالت داشت او
او پذیرد وحی عیسی، بی غش و چون و چرا
قوم موسی دعوت عیسی کنند انکار و رد
می کنند دین نبی تکفیر و دین خود جدا
داشت قلب پاک و عقلی پر ز معنی وجود
در طهارت او زبان زد بود و دور از هر خطا
کرد مردم را هدایت، در صراط مستقیم
همت او در کمالش بود و سعادت، اعتلا
هست یحیی دور از امیال و از انفاس دون
چون که در تهذیب بود و عارف و مرد خدا
او شعارش عدل و پرهیز از جدال و ظلم بود
او عدالت را به پا کرد و موفق هر کجا
سه سلام است،در ورود برزخ و دنیا و حشر
آن بود مخصوص یحیی، او بود کشف الدجی
او شعارش دعوت اولاد در اکرام بود
میثمی کن بر پدر تکریم و مادر را بها
طیب است یحیی رجالی ، پاک باشد متقی
جایگاهش بس رفیع است و بود نور الهدی
ادیان الهی
اسلام
آخرین پیک نبوت ، می کند دینی به پا
دین اسلام است،مملو از حقایق بهر ما
دین ما کامل ترین دین، تا قیامت ماندگار
حافظ ما دین بود، دین عامل رشد و بقا
بانگ حق جوئی احمد، تا فلک دم می زند
شد فراگیر و جهان خواه و فرامرزی صدا
دین احمد، منجی مردم ز جهل و شرک و جور
هست قرآن پر ز معنی ،از شروع تا انتها
رهنمای متقین و مونس اهل یقین
مشعل قرآن بود ، ناجی ما از هر خطا
هست قرآن معجز پیغمبر و دریای نور
زینت هر خانه باشد ،سوره های دل ربا
نکته ها باشد ز اهل بیت و از آل رسول
عطرت و قرآن دو ثقل اکبراند، در دین ما
گشت اسلام مبین، سر شار از شور و شعور
هر که خواهد رستگاری، آن بود حبل خدا
رهنمون سازد خدا ما را به راه مستقیم
گر کنی فهم و عمل قرآن ،رجالی هر کجا
هست قرآن زمزم عشق و بود آب حیات
میثمی خواهان علم و دانش و نور خدا
امام زادگان
حضرت عبد العظیم
بود شهر ری ،مرقد شاه عبد العظیم
تو بودی امید ری و عالم و هم زعیم
چو با آل احمد تو بودی رفیق و انیس
نباشد دگر غصه و ترس و اندوه و بیم
تویی صاحب علم و تقوا و ایمان و دین
بیا با خلوص و دل و جان زیارت کنیم
تویی مرجع مردم و پیک هادی امام
که داری دلی پاک و قلبی رئوف و سلیم
تو باشی امین امام و شدی نور چشم
که جدت حسن، مظهر صبر و باشد رحیم
کرامت، حمایت ز بیچارگان ، مشی تو
زبان زد بود عزت نفس تو ، بس عظیم
کنی جنگ با ظالم و حاکم عصر خود
تویی بهر مردم صدیق ، امین و حمیم
تویی صاحب حکمت و علم و دانش بسی
صبوری تو دیده شد ، چونکه بودی حلیم
رجالی ز اهل قلم ،مرد دین، درس گیر
بیا تا شوی در عبادت، ریاضت سهیم
بدان میثمی قدر خود را در این زندگی
تو غفلت مکن از خدا ، تا نگردی رجیم
امام زادگان
حضرت معصومه
عجب! خلد برین واجب شده بر زائرانت
چرا در قم توقف کرد؟ خانم کاروانت
بیا معصومه ،خانم یک نظر کن سوی زوار
منم یک گوشه ی صحن ملائک پاسبانت
سروده بهر تو شعری ،که باشد تهفه ی من
منم یک ذره ناچیز ناقابل ز شهر اصفهانت
قدم زد شاعری با ذوق ، اطراف شبستان
که عمری بوده ام در کاروان دوستانت
همه مشتاق دیدار و زیارت سوی بانو
شفاعت می کند زائر، ز لطف بی کرانت
ز شوق وعشق تو، انبوه یاران و رفیقان
شده دور حرم حاج حسین وپسرانت
اماما، صاحب فیض و کرامت،مرحمت کن
بیا قسمت نما حاضر شوم در جمکرانت
همه زوار از سرتاسر اطراف ایران
بیا دستی بکش از لطف بر این عاشقانت
منم مجذوب لطف و عاشق دیدار رویت
رجالی یک نفرباشد ز جمع ذاکرانت
ز شیرینی لطفت این همه سوهان فروشی
بدارد میثمی چشمش به لطف بی کرانت
امام زادگان
شاه چراغ
با ولایتعهدی آقا علی موسی الرضا
خیل مشتاقان روان شد سوی ایشان هر کجا
احمد و یاران،مدینه ترک کردند سوی طوس
گشت مامون ناخوش از انبوه یاران رضا
داد فرمان که نیاید او به مشهد پیش یار
کشته گردد در پی فرمان مامون، هر کجا
می شود جنگ و جدل بیرون ز شیراز قدیم
بین او و لشکر حاکم شود،جنگی فجا
می شود شایع میان لشکر و یاران او
رفته از دنیا برادر هم،علی موسی الرضا
این خبر هم می رسد، بر خیل یاران در نبرد
این سبب شد لشکر احمد شود پخش و پلا
بود مخفی در میان مردم شیراز او
بعد یک سال، می شود کشته بدست اشقیا
می کنند نابود سکنی و مکان شه چراغ
در پی فرمان مامون، کشته و گردد فدا
میثمی از آب رکنی و مصلی دل بکن
لحظه ای هم در حرم رو از جهانت شو جدا
ای رجالی تا به کی در اصفهان خواهی نشست؟!
از ضریح شه چراغ آمد ندا ، عید امسالت بیا
کتب الهی
قرآن
کلام وحی و قرآن می کند عالم گلستان
کند حق و حقیقت را عیان از بهر انسان
شده نازل کلام وحی ، بر قلب محمد
کند جان را پر از نور و صفا ،ایمان و احسان
محمد آخرین پیک نبوت ، حافظ وحی
بیاورد تحفه ی یکتا ز یزدان،نام قرآن
قرائت کردن و فهم و عمل بنمای توام
به تنهایی نمی گردد موثر ، نور یزدان
بود قرآن کتاب حکمت و علم خدایی
بیندیشی در آن ،دارد حقایق بس فراوان
کتابی پر ز گوهر، بی بدلیل و هم زرافشان
سراسر حکمت و پند است تعلیمات سبحان
کمال آدمی مدیون قرآن مجید است
بود هر آیه اش ،سر چشمه ای از عشق و ایمان
اگر در راه قرآن آیی و وز آن بری فیض
شوی شاداب وخرسند و بری الطاف پنهان
خدا نازل نموده میثمی پیغام خود را
ندای عترت است و آیه های نور رحمان
رجالی هر چه خواهی در کلام حق بیابی
ببین در آن تو احکام و قصص با ذکر آسان
اولیای الهی
حضرت ابوالفضل
عباس بی دست و سرش،بنگر چه اجرا می کند
دشمن چه بی رحم و شقی،عباس اغوا می کند؟
گفتا به مولایش حسین،در آن دم آخر اخا
بی دست و شرمنده شدم،با او نجوا می کند
باشد حسین مر تضی،سردار عشق کربلا
اندر کلاس عاشقی، عباس املا می کند
ذوب ولایت بود او،صدر شهامت بود او
هر کس بخواهد کربلا ،عباس انشا می کند
هر قطره خونش لاله ای، در دشت پاک نینوا
الگوی عشق است و وفا ، ایثار غوغا می کند
با دادن چشم سرت، چشم جهان بینا کنی
درس شهادت هم وفا، عباس احیا می کندَ
تسلیم مولایش بود،هم در عمل هم در لسان
حتما برات کربلا،عباس امضا می کند
باب الحوائج گشته ای، حاجت روا کن ساقیا
عشق تو اندر سینه ام، دائم چه نجوا می کند
دانی که ماه عالم و ماه بنی هاشم چه کرد؟
آن می کند شب روشن و این دل مهیا می کند
وصف علمداران بگو، دارد ضرورت میثمی
با ذکر ایثار و گذشت، با آن تسلا می کند
باشد رجالی منتظر ، حاجت روا کن بنده را
بر ما نظر کن لحظه ای، از جان تمنا می کند
اولیای الهی
حضرت زینب
حضرت زینب همان بانوی دشت کربلاست
خانمی کز هیبتش لرزان زمین نینواست
کربلا بی زینب زهرا ندارد شور و شین
هر دعایی او کند، پس حتم دان آن کیمیاست
عفت و ایمان زینب ، منعکس از مادر است
خواهر ارباب ما بانوی خوب و باحیاست
می کند احیا شعار کربلا را چون حسین
جایگاهش رتبه ای در شان جمله اولیاست
پرچم زینب بماند چون علمدار حسین
از ازل تا حشر برپا، چون از آن کربلاست
چون امیرالمومنین ، دختر شجاعت ها نمود
خطبه هایش مشت محکم بر دهان اشقیاست
مادری کرده برای سه ولی و سه امام
خاک پای چادرش، چشمان ما را طوطیاست
نقش های گونه گون بی بی ما ایفا کند
مادر و هم خواهر و هم دختر آن اولیاست
میثمی خیل جوانان بین که در حفظ حرم
جان فشانی می کنند ، میعادگاه کبریاست
جان زهرا مادرت، بی بی نگاهی کن به ما
چون رجالی ذاکری اهل دل و هم بی ریاست
اولیای الهی
حضرت مریم
بدارد روزه مریم با سکوت و با صدایش
زگهواره سخن گوید مسیحا از خدایش
خدا گوید به مریم، ترس را از خود برون کن
اطاعت می کند مریم خدا را با ادایش
به دنیا پا نهد عیسی ز مریم در براثا
بود پیغمبر صلح و شود جان ها فدایش
بود او حامل عشق وامید و شور و شادی
بگیرد اجر و پاداش خود از یزدان، خدایش
عجب عصر و زمانی شد مسیحا یک پیمبر
که پاداش محبت شد صلیب و دار جایش؟!
بود او زنده و ما منتظر باشیم عیسی
شود همراه مهدی در قیام و در ندایش
کند با اذن رب زنده مسیحا مردگان را
ولی قادر نباشد علم بر چون و چرایش
خدا قدرت نمایی ، میثمی کرده به هر نحو
کند گه معجزه ، تا آن که بینی تو جلایش
رجالی هر چه در عالم ببینی یک شگفتیست
بشر عاجز بود از خلق و ایجاد و ادایش
اولیای الهی
حضرت علی اصغر
علی اصغر آن شش ماهه طفل شیرخواره
فلک را سقف بشکافد به خون، با یک اشاره
عرب از حرمله خیری ندیده جز قساوت
زند تیری سه شعبه بر گلو و شد سه پاره
بود دشمن شقی و کرده پر خون شاهزاده
شود مهتاب قرمزگون و غمدیده ستاره
کند حلقوم او پر خون و گردد طفل بی جان
زند بر دف و چنگ و عود و طبل و هم نقاره
ندیدست عالم و دنیا چنین ظلم و جنایت
بود این قصه ی پر خون و غمناک هزاره
نباشد بدتر از این کوفیان اندر دو عالم
بر افروزند آتش را ، بسا با یک شراره
گرفتا حرمله با تیر خود جان سه کس را
گرفته جان طفل و مادر و بابا نشانه
شهید کربلا هستی تو ای طفل گهر بار
طلوع فجر و عشقی ،غنچه ی پاک بهاره
بیا ای میثمی ختم کلام و هر سخن کن
حسین خورشید باشد، اصغرش همچون ستاره
ندارد اشک مادر، تا دهد یک قطره آبی
علی اصغر ، رجالی، بی قرار و جان نثاره
ماه های سال
رمضان
بار عام است خدا را ، به ضیافت برویم
وقت دیدار مراد است که راحت برویم
در رحمت بگشوده است خداوند عزیز
تا به مهمانی حق در پی دعوت برویم
می دهد تشنگی و گشنگی بر امیالت
جسم را کرده رها، در پی شوکت برویم
می کنیم معصیت اما، ره توبه باز است
می پذیرد همه را تا ره عزت برویم
ما نداریم و نخواهیم بجز حق دگری
دست ما گیر خدایا، بهر عزت برویم
می زند بانگ منادی به سحر ، بر خیزید
وقت پرواز شده، تا که به سرعت برویم
حق ز کان کرمش سفره ی رنگین دارد
بهر دیدار خدا،راه شریعت برویم
ماه رحمت بود ای دوست چرا ما خوابیم؟
لحظه ای چشم گشا،تا که به شدت برویم
میثمی راه خدا پیش نما در بر دوست
نیست راه دگری، راه ولایت برویم
جز ره حق نبود راه دگر ،پس دریاب
رو رجالی ره یزدان، سوی حکمت برویم
ماه های مذهبی
شعبان
مژده ای دل که مه عید و مه جانان آمد
ماه شعبان و مه جلوه ی یزدان آمد
گل نرگس ، گل لاله، به جهان دیده گشود
حجت و نور خدا نیمه ی شعبان آمد
این چه ماهی است سراسر همگی جشن و سرور؟
پر ز عید است و ولادت مه خوبان آمد
بنهاده است خدا نام حسین بن علی
چون به دنیا شه دین فخر شهیدان آمد
می شود روشن، چشمان حسین ابن علی
چون امام عرفا، زینت خوبان آمد
پنجم ماه بود، پا به جهان او بنهاد
جشن بر پا بکنید ، مظهر ایمان آمد
روز چارم پسر شیر خدا چشم گشود
قمر ماه بنی هاشم دوران آمد
نقش هر یک چقدر لازم و بس سنگین است
بین علمدار حسین، یکه به میدان آمد
میثمی راه امامان بشناس و طی کن
ماه رخسار شهیدان ، مه پاکان آمد
شیعیان منتظر مهدی موعود زمان
بین رجالی که چه آثار فراوان آمد
ماه های مذهبی
ماه صفر
چون ماه صفر آمد، غم ها چه عیان باشد
زهراست عزادار و از سوگ فغان باشد
هشتش که فزون از بیست، آن وقت رحیل آمد
لبیک محمد گفت، او میر جنان باشد
ریزند مسلمانان، از دیده خود خون ها
غم نیست که کم جانا، بی حد و کران باشد
آن کس که شود دشمن ، با آل ابوالقاسم
بدبخت دو عالم او، رسوای جهان باشد
مامون رضا را کشت،خونش چه ناحق ریخت
بس زهر خوراند او را، در تن نه توان باشد
اول نوه ی احمد، نامش که حسن باشد
از زهر معاویه، جگر به زبان باشد
هرچه که بگویی تو ، از قصه ی اهل البیت
شیرین تر از قند است، شکر به دهان باشد
ازبین همه غم ها، پنجم صفر است زیبا
پنجم گل از بستان ، دیده به جهان باشد
ماهیست پر از نعمت، پس میثمی همره شو
در عالم عقبی دان، صد راز نهان باشد
این ماه رجالی هم ، زهرا ز پدر محروم
ظلم و ستم حاکم، افزون و عیان باشد
ماه های مذهبی
ماه رجب
در رجب آماده گردی با نیایش، با دعا
ماه استغفار باشد، ماه مخصوص خدا
گفت پیغمبر هر آن کس روزه گیرد در رجب
موجب خشنودی است و دور می گردد بلا
ماه رحمت باشد و دارد دعای خاص، آن
جنگ و جنگیدن حرام و آن بود ماه خدا
دو امام اول و پنجم به دنیا آمدند
حق شکافد کعبه را، بهر قدوم مرتضی
چون امیر المومنین آمد به دنیا در رجب
شد جهان پر نور از فیض علی ،در هر کجا
باقر است بنبانگذار مکتب اثنی عشر
می شود اهداف شیعه، آشکار و برملا
هفتمین اختر شده خاموش در ماه رجب
او سر آمد بود در تهذیب نفس و در عطا
النقی شمس الشموس عالم وخلق جهان
معتز از روی عداوت ،ظلم کرد و او جفا
ماه های پرفضیلت در رجب باشد و بعد
میثمی مشتاق و خواهد مشی پاک اولیا
گر توانی تو رجالی اول ماه رجب
روزه گیر و کن تو اعمال نکویش را ادا
۲۴.زنان بهشتی
حضرت هاجر
هست ابراهیم سالک ، با خلوص و بی ریا
او خلیل الله باشد، از عظام انبیا
هست سارا همسرش ، لیکن ندارد وارثی
می شود هاجر کنیزش ،همسر روح خدا
چون که هاجر صاحب فرزند گردید از نبی
می کند سارا حسادت، او رود کوه صفا
می رود هاجر به سوی مکه با فرزند خود
آب می گردد تمام و تشنگی آید ورا
چاه زمزم می کند جوشش به اذن کردگار
تا که اسماعیل نوشد آب و یابد او صفا
امر حق اجرا شود، درذبح فرزند نبی
لیک چاقو کی برد، بی اذن رب، دانی چرا
گفته شد یک گوسفند، جایش به سلاخی رود
گشت ابراهیم پیروز و نخواهد جز رضا
می کند یاری ورا ، در سختی و رنج و عذاب
او بود تسلیم یزدان، بی شک و چون و چرا
کی شود نومید هاجر ، کی شود شاکی ز حق
میثمی هاجر دهد درس امید و سعی را
بین کوه مروه و کوه صفا هاجر دود
می کند یاری رجالی، هر که باشد با خدا
زنان بهشتی
حضرت خدیجه
ای خدیجه، حامی قرآن و دین انبیا
مادر زهرای اطهر، همنشین مصطفی
بانوی فرزانه و ام الفضائل گشته ای
صاحب فهم و کمالی،عامل جود و سخا
با سخاوت های تو ، دین نبی پاینده شد
حامی دین خدائی، هر زمان و هر کجا
مادر ام الائمه باشی ای بانوی پاک
بهترین در بین زن ها می شود نور السما
دعوت اسلام را لبیک گفتی تو نخست
شاهد غم ها تو بودی، همره بدر الدجی
رسم باشد سن زن کمتر ز مرد است در عرب
فضل و تقوایت سبب شد تا که گردی همنوا
تو ببخشی آن همه اموال را از بهر دین
شد عبای مصطفی بهرت کفن، بانوی ما
حق دهد حوا به آدم، می دهد احمد به تو
تا که آرامش بیابی،در کنار مصطفی
میثمی ، باشد خدیجه صاحب فضل و کمال
او بود الگوی ایثار و سخا، مهر و وفا
می کند وصفت رجالی، بانوی اسلام و دین
ناتوان باشد قلم ها ، همسر شمس الهدی
زنان بهشتی
القاب حضرت زهرا
داد احمد صد لقب بر فاطمه خیر النسا
می شود موجب جهان را، فاطمه رکن الهدی
می شود زهرای اطهر ،عامل نور جهان
او بود نور دو عالم ،در زمین و در سما
فاطمه هم کفو حیدر ، دختر ختم رسل
می کند مولا حمایت، فاطمه زوج الاوصا
در دریای علوم است و معارف فاطمه
می درخشد عالمی ، چون فاطمه دره البضا
هست احمد وام دار آمنه در زندگی
گفت پیغمبر به زهرا ، فاطمه ام الابا
هست کوثر، نام زهرا صاحب خیر فزون
می کند عالم درخشان ، دختر بدر الدجی
می شود زهرا عزیز و او بود بنت رسول
او بود تنها و یکتا گوهری از مصطفی
جان احمد بود زهرا، صاحب فهم و شعور
مظهر پاکی و عصمت، فاطمه روح الابا
میثمی ، مخزن اسرار بود دخت نبی
گوهری یکتاست او ، نور دو چشم مصطفی
فاطمه دخت نبی باشد رجالی بهترین
هست زهرا همدم و یار و شریک مرتضی
برداشتهایی از قرآن
نعمت های خداوند
سوره الرحمن شمارد ، از نعم های خدا
تا نگردد آدمی ، در شک و تردید و خطا
گفت صادق، حق کند تکرار یک آیه مدام
تا بگوید، وای بر آن که کند کفر و جفا
بر علی مرتضی و مصطفی نور دو عین
چون خدا بهر هدایت کرده آنها را عطا
می کند الله خلق و می دهد فرمان بسی
همچو ابر و ماه و خورشید و ستاره در سما
خلق می گرداند او انسان ز خاکی همچو گل
او بیاموزاند آدم را، به خواندن با صدا
می دهد انواع میوه بهر ما روی زمین
او زمین و آسمان را می کند خلق و به پا
جن می گردد ز آتش خلق و می آید پدید
می شوند فانی همه مخلوق، جز ذات خدا
کس نباشد قادر و عاجز ز ترک عالم است
حق محیط است و بشر محصور باشد هر کجا
میثمی یزدان پرست است وحامیش یزدان بود
می کند هر دم خدا شکر و کند ذکر و دعا
تا به کی باشد رجالی، غافل از انوار پاک
نور قرآن رهنما باشد، زتاریکی تو را
برداشتهایی از قرآن
به چه نازی اینقدر
تو که تسلیم هوایی ،به چه نازی اینقدر
می زنی لاف خدایی،به چه نازی اینقدر
تو که در دام اجل هستی و هر لحظه روی
نیست راهی و نجاتی، به چه نازی اینقدر
می برد مرگ بشر را، نتوان گفت چرا
چون حیات است جدایی،به چه نازی اینقدر
گر تو داری ز جهان چهره ی زیبا و قشنگ
به تبی بسته و آنی، به چه نازی اینقدر
تو مشو غره به مالت، نبری همراهت
پس چرا اینهمه شاهی، به چه نازی اینقدر
معرفت جو و مزن صدمه به جان و جسمت
عشق یزدان چه صفایی، به چه نازی اینقدر
تا توانی دل بیچاره بدست آور چند
عمر کوتاه و سرابی، به چه نازی اینقدر
کن به قرآن عمل و این همه فریاد مزن
نیست راه و تو نیابی ، به چه نازی اینقدر
میثمی راه سعادت نبود جز تسلیم
می کند حق خدایی، به چه نازی اینقدر
گر بخواهی تو رجالی، شرف و عزت و جاه
تو مرو سوی گناهی، به چه نازی اینقدر
اماکن مقدس
مسجد الحرام
مسجد الاعظم که باشد قبله گاه مسلمین
پس بود بالاترین خشکی عالم در زمین
آن بود واقع درون شهر مکه در حجاز
نیست آسیب و خطر بر مردم و هم زائرین
کعبه باشد در میان مسجد و بین قلوب
می درخشد خانه ی الله مانند نگین
مشرکان محروم باشند از زیارت در حرم
اولین مسجد بود بیت خدا روی زمین
کعبه بنیانش ز آدم بود از روز نخست
می کند ترمیم آنرا ، صاحب نور مبین
خانه را از نو بنا کردند ابراهیم و پور
قبل بعثت می کند ترمیم احمد همچنین
کعبه می گردد پناه و می شود امید آن
حرمتش باشد فراوان، سجده گاه عابدین
هست کعبه در حریم امن و دور از هر خطا
نیست جایز ارتکاب هر گناه و قتل و کین
میثمی ،گر می توانی حج خود انجام ده
چون جوانی وقت بیداری بود بر مومنین
کعبه بنیان شد رجالی، بر اساس عشق حق
حول حق چرخیدن و دوری ز شیطان لعین
اماکن مقدس
صحرای عرفات
وقوف عرفات است، ز ارکان زیارت
حاجی برود دشت و کند ذکر و عبادت
از ظهر الی عصر توقف کند و شام بیاید
شیطان بزند سنگ و شود پاک ز غفلت
بخشیده شود هر گنه و کار خطایی
این گفته ی صادق بود و هست کفایت
یک مرحله از حج بشود کامل و انجام
چون ذبح کنی یا که شود ذبح برایت
اعمال نکو در پی حج روح فزاید
چون ادعیه و ذکر خدا باشد و عزت
دیگر عمل حج و فرامین الهی
هفت مرتبه طوف است وگواهی و شهادت
باید بشود فاصله ی مرو و صفا طی
هفت مرتبه و قصر کنی بهر رضایت
کامل بشود حج تمتع چو نمایی
با گفتن لبیک و تبری ز اسارت
هر لحظه برو خانه ی الله و دعا کن
تا کسب کنی میثمی، ایمان و سعادت
مسرور رجالی ز عنایات خدا شد
هر شعر سراید ز احادیث و روایت
اما کن مقدس
مسجد کوفه
چارمین مسجد که مشهور است بین شیعیان
مسجد کوفه است از بین مساجد در جهان
هفت محراب است درمسجد محل سجده گاه
بس وسیع است و بود آرامگاه سالکان
مسجد کوفه پس از بیت خدا، آدم بساخت
می کند ترمیم بعدا، چون علی در آن زمان
می رود مولا علی در مسجدکوفه بسی
گاه می گوید ز قرآن و گهی بر مردمان
می شود تفسیر قرآن، می دهد علم لدن
می کند تدریس مولا بر کمیل و دیگران
هست مسجد پایگاه درس و علم و معرفت
می کند حضرت سخنرانی برای کوفیان
مسجد کوفه ،محل دفن مردان خداست
مر کز فرهنگی شهر است و قبر عارفان
می شود مجروح مولا، درپی ضرب عدو
می کند فرق علی رنگین، به دست خاطیان
میثمی مولا علی مدفون شده اندر نجف
شهر کوفه همجوار است و بود مسجد در آن
هر که باشد مسجد کوفه، نمازش کامل است
جایگاه مسجد است والا رجالی در جهان
اماکن مقدس
مسجد سهله
مسجد سهله بود محبوب در نزد خدا
در جوار مسجد کوفه شود مسجد بپا
نام های دیگر مسجد سهیل است در عراق
چون بنی ظفر است و عبدالقیس شهرت، آن بنا
اول هجرت بپا شد سهله در شرق نجف
آمده ادعیه ها همراه اعمال و دعا
بعد اذن حق تعالی، می شود ساکن امام
منتسب باشد به مهدی، آخرین منجی ما
نام محراب و مکان در صحن را گویند مقام
در میان مسجد است، منصوبه ی روحی فدا
آن مقام حضرت حجت بود اندر میان
حضرت مهدی مقامش در جوار انبیا
حضرت یونس مقامش در کنار قائم است
همجوار صادق است مهدی مقامش در سرا
خضر و ابراهیم و ادریس و امام عارفین
جملگی دارند مقامی ،هر یکی باشد جدا
جایگاه سهله باشد میثمی، والا رفیع
هست مسجد ، منزل پیغمبران و اوصیا
کن رجالی همت و قصد نجف هم کربلا
بار دیگر رو مزار اهل بیت و انبیا
چهل حدیث
غم و غصه
آنچه آید به سرم، غفلت و اندوه و غم است
حرص دنیا و طمع آتش بر جان و سم است
مشکلات است سبب، عامل افزونی غم
فقر و کمبود محبت، همگی از ستم است
دور بودن ز گناهان، اثری جاوید است
حس کمبود و حقارت سببش رنج و غم است
اختلال است و پریشانی احوال ز غم
غصه و رنج بیارد، چو کسی در الم است
گر تنش یا که خشونت بشود سر مشقت
سبب سستی و افسردگی و هم عدم است
باعث کاهش نیرو شود و درد و عداب
چون شود ذهن تو مشغول و تدابیر کم است
عشق یزدان سبب رشد تو در کون و مکان
موجب دوری شیطان هوس در قدم است
خدمت خلق خدا، بس چه گوارا و لذیذ
عاقبت حاصل آن بندگی و خود نعم است
میثمی دور نما خویش،ز اعمال حزین
نا امیدی ز خدا نفی و نهایت عدم است
با خدا باش رجالی و مکن ظلم و ستم
بی حیایی و خیانت، سبب شر و ذم است
دعا های قرآنی
امن یجیب
عبادت کن خدا ی کبریا را
پذیرش می کند ذکر و ثنا را
بخوانم من دعا امن یجیبا
شفا ده ای خدا هر بینوا را
اگر چه آیه همسان دعا نیست
ولی مردم بخوانندش دعا را
بود مضطر امیدش حق تعالی
که مردم را نباشدجز خدا را
بده حاجت مرا، حاجت روایی
شکسته دل بخواند در ادا را
بخواند این دعا را در مصیبت
بدست آرند بیماران شفا را
گروهی راه دیگر بر گزینند
خدایا کن هدایت این گدا را
خدا احسنت گوید بر تو انسان
طلب کن حاجت خود، از خدا را
بگفتا میسمی امید رحمت
کنون دارم که خوانم این دعا را
خدایا کن عنایت بر رجالی
نظر کرده همیشه بینوا را
چهل حدیث
عدل و انصاف
مردم بیچاره را یاری کن و کاهل نباش
در تجارت در امانت، خاطی و غافل نباش
تا توانی یاور بیچارگان باش و ضعیف
گر ندارد مال و ثروت، شاکی و نازل نباش
صرف کن مال و منالت، در ره قرآن و دین
دور کن دلبستگی را، دائما مایل نباش
تا توانی کن تو احسان و مکن کار خلاف
چون رضای حق تعالی باشد و سائل نباش
در مصاف دیگران پرهیز از اجحاف کن
در عدالت عامل و از بندگی غافل نباش
مال دنیا را کسی با خود نبرده تا کنون
بهر فردایت بکن کاری، خودت سافل نباش
ای توانگر، عدل و انصافت کجا رفته تو را
تا به کی ظلم و ستم، در زندگی غافل نباش
هر کجا بیداد بود و می شود جور و ستم
شد جفا بر مردمان، در هر زمان عامل نباش
میثمی مردم طلب ناجی ز یزدان می کنند
گر بیاید مهدی صاحب زمان،جاهل نباش
آنچه می خواهی رجالی، از خدا درخواست کن
در مصائب بی خود و شاکی و مستاصل نباش
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
دعاهای قرآنی
امن یجیب(۲)
غزل۵
امن یجیب خوانم، بشکسته دل کجا را
جز تو کسی ندارم ، تو خود بده دوا را
شد آیه ای ز قرآن، خود یک دعا به کویت
تنها طریق صحبت، ذکر است و عجز ما را
انواع ذکر یابی، همچون دعا ز عترت
در چارده ستاره، ادعیه و ثنا را
حاجت روای مایی، ای قادر و توانا
بیمار و بی پناهیم، ، شافی بده شفا را
در این جهان خلقت، جنبنده ای نباشد
خارج ز عالم تو، دریاب بینوا را
من مضطر و پریشان، وقت دعا و عجز است
چون نیست جز خداوند، فریاد رس ندا را
یارب نمای لطفی، بر بنده ی گنهکار
دیدار روی محبوب، کی می شود گدا را
اندر جهان فانی، جز تو همه هلاکند
باقی فقط تو هستی، مستان فقط خدا را
پس میثمی حذر کن، از دوستان خاطی
از حق بخواه حکمت، غافل مشو دعا را
کی می شود رجالی، از معرفت دگرگون
جانا بده جوابی، مجنون بی ریا را
احکام اسلامی
عقیقه
عقیقه عامل رفع بلایاست
برای دوری شر و جفاهاست
عقیقه باعث احسان به مردم
برای شور چشمی و محاباست
بگفتا صادق آل محمد
عقیقه کار نیکو در سجایاست
کند بیمه تو را اندر حوادث
که اسرارش نهان و از خفایاست
عقیقه مستحب است نی که واجب
کمک بر بینوایان و رعایاست
به روز هفتم جشن تولد
بجا آری عقیقه، چونکه اولاست
نباشد مصلحت، جایش دهی پول
بکش یک گوسفند و دان رضاهاست
بده آنرا به ده ها فرد محتاج
نباشد سهم تو از آن، خطاهاست
بگفتا میثمی شرح عقیقه
ادایش موجب دفع بلا یاست
رجالی کن ادا بر مستمندان
رضای حق تعالی در عطا هاست
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
دعا های قرآنی
امن یجیب(۳)
عبادت کن خدا ی کبریا را
که او پاسخ دهد هر دم ندا را
بخوانم من دعا امن یجیبا
شفا ده ای خدا هر بینوا را
اگر چه آیه همسان دعا نیست
ولی مردم بخوانندش دعا را
منم بیچاره و مضطر پریشان
بدان پاسخ دهد یزدان گدا را
که را خوانم به هنگام مناجات
دل بشکسته می خواند خدا را
اجابت کن که تو حاجت روایی
پذیرد ناله و سوز گدا را
رها سازی مرا از هر مصیبت
بدست آرند بیماران شفا را
گروهی راه دیگر بر گزینند
خدایا کن هدایت این گدا را
خدا احسنت گوید بر تو انسان
طلب کن حاجت خود، از خدا را
شفا بخش دل زارم تو هستی
چه زیبا گفته آیات دعا را
ندارم جز خدا یاری دگر را
امید ما همه باشد خدا را
بگفتا میسمی امید رحمت
کنون دارم که خوانم این دعا را
خدایا کن عنایت بر رجالی
نظر کرده همیشه بینوا را
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی و محمد رجالی
باسمه تعالی
احکام اسلامی
نذر
غزل۲
نذر باشد ترک کار زشت با قصد رضا
یا بدست آری رضای حق تعالی با ادا
گر به عهدت با خدا پیمان ببندی ای بشر
می شود واجب تو را، تا آن کنی بهر خدا
گر شود حاصل،بجا آور فلان کار نکو
صیغه ی مخصوص دارد عهد و پبمان با خدا
نذر دارد شکل و اقسام فراوان سوی ما
مشتمل باشد به روزه یا گهی ذکر و دعا
سنت و سیرت ز اهل بیت دارد این پیام
نیست لازم تا کنی با پول نذر خود ادا
نذر باشدیک توسل بر امام و صالحین
چون که آنان عامل خیر و رهایی از بلا
باعث قرب است پیمان و ادا کردن به آن
از برای رفع مشکل آمده نذر و دعا
گفت یزدان گو به مردم نذر کردم با سکوت
چونکه مریم صاحب عیسی است با امر خدا
میثمی با حق دهد پیمان، سراید این غزل
در خصوص احمد وآلش نموده او ادا
ای رجالی نذر کن، احیا کنی احکام دین
تا شود یک توشه در وقت سفر سوی خدا
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
احکام اسلامی
ربا
غزل۳
ربا باشد به معنای تجارت ، جنس یکسان
طلب کردن برای آن عمل، با سود چندان
ربا باشد گناهان کبیره، در شریعت
شود لعن خداوند جهان،هر کس کند آن
حرام است و بود جنگ بشر با حق تعالی
نتیجه کاملا مشهود باشد ،خسر و حرمان
خدا گوید بده قرض و مکن اجحاف هر گز
ببر اجرش ،اگر خواهی ثواب و نور یزدان
ربا دادن همانند گرفتن، هر دو نهی است
بود مذموم در ادیان و مذهب، همچو قرآن
کند محروم خود را از لذایذ در دو عالم
زند صدمه به مردم، در پی کسب دو چندان
ربا خوار و ربا گیر اند در قعر جهنم
بود آن بدترین کار و کند محزون و ویران
سبب گردد بزه کاری و جرم و هم جنایت
اگر تشویق گردد این عمل در بین انسان
بیا ای میثمی، آگاه کن مردم ز غفلث
اطاعت کن فرامین خدا از متن قرآن
رجالی کن تو پرهیز از ربا و هر خلافی
شریعت حافظ ما و نه انسان حافظ آن
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
احکام اسلامی
مفاسد اقتصادی
غزل۴
گفتند که این بهره ی بانکی است ربا نیست
به به چه کلامی ، که از آن هیچ ابا نیست
مردم همه درگیر ربا گشته به یک نحو
احسنت به این شیوه ی تدبیر، گدا نیست
با نام خدا، دین خدا، ذبح نمودند
بگذار کنند هر چه توانند ، بها نیست
در وقت مناجات، اسیر دل خویشند
به به چه حالی و هوایی که خدا نیست
در وقت عبادت،همگی فکر ریایند
به به چه حالی و صلاتی،که صفا نیست
در راه و روش،مشی غلط پیش گرفتند
از حقه و هر حیله گری هیچ ابا نیست
جمعی ز خدا بی خبران ظلم نمودند
این کار ز کفار ومنافق که جدا نیست
با سادگی مردم بد بخت چه کردند
خوردند ولی خوردن بیچاره روا نیست
از تفرقه و بحث و جدل سود ببردند
هرکس ز سزای عمل خویش جدا نیست
با نام خدا، دین خدا محو نمودند
بگذار کنند هر چه توانند ، بها نیست
ای کاش سر سوزنی هم یاد خدا بود
آنکس که ز او تهمت و آزار خطا نیست
آخر برسد آخرت و روز مجازات
آنان عمل خویش ببینند و ریا نیست
هر کس به سزای عمل خویش رسانند
گر ذره گناهی بکند شخص، رها نیست
کم گو و عمل کن تو رجالی سخنت را
هر گفته ی ما ثبت شود، حرف ندا نیست
سروده شده توسط
علی رجالی و محمد رجالی
باسمه تعالی
احکام اسلامی
قصاص
غزل۵
قصاص است باعث آرامش و عدل الهی
تلافی کردن عین عمل باشد چو خواهی
مجازات و عقاب یاغیان اندر تقاص است
برای خاطیان اجرا شود این امر گاهی
اگر محرز شود قتل کسی از روی عمد است
جزایش حکم و فرمان خدا در شرع خواهی
نباشد فرق و تبعیض و رفاقت در عدالت
که در اجرا و دستور قضاوت نیست راهی
قصاص است همچو حق الناس در احکام اسلام
شریعت حامی عفو است و بخشش در گواهی
مصادیق الهی باشد و فرمان یزدان
قصاص است پاسخ کار خلاف و فکر واهی
نمی گردد تقاص یک عمل با عفو وارث
اگر پرداخت گردد با دیه، امر الهی
تکبر کردن بر دیگران کاری قبیح است
ضرورت می کند همسان او باشی تو گاهی
بیان و شرح احکام شریعت کن مداوم
بگفتا میثمی اوصاف احکام الهی
پسندیده بود جانا رجالی زهد و تقوا
تکبر در مقابل پست و منفور است و واهی
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمیم
باسمه تعالی
غزلیات مشترک دکتر علی رجالی و حسن میرزایی
تازه ترین سروده مشترک
احکام اسلامی
قصاص
غزل۵
🌸🌺🌹🌸🌺🌹🌸🌺🌹
قصاص
تلافی کردن ِ عین عمل، حکم ِ قصاص است
اگرچه عفو و بخشش، بهتر از کین و تقاص است
اگر این حکم ِ قرانی شود جاری به دنیا
ره آوردش، حیات ِ شخص عام و شخص ِ خاص است
به قران آمده هر کس که ظلمی رفت بر او
تلافی گر کند، جانش، ز حسرت ها خلاص است
ولی این آیه، مردم را به بخشش کرده تشویق
خوشا بخشنده، چون جنت برایش اختصاص است
اگر فرهنگ ِ بخشش در جهان یابد تسرّی
مصفا می شود دنیا، جمالش بی خصاص است
بنازم حضرت مولا علی را چون که گفتا
به فرزندان که قاتل را که اکنون در مناص است
مبادا ضربه ای بیش از یکی بر سر زنیدش
تعدی موجب اسقاط انسان، با حِصاص است
ز قران درس های زندگی باید گرفتن
که هر یک آیۀ آن، شامل نور ِ مصاص است
مبادا ما بریم قران جاویدان به نیزه
که حیلت کردن، آیین و مرام ِ عمروعاص است
چو باید با تفحص راه خوشبختی بیابیم
از این رو کار ما فحص و فِحاص و افتحاص است
مبادا ای عزیزان غصه ای در دل بریزید
که غم مصداقی از حرص و حِراص و احتراص است
الا ای میرزایی و رجالی ! ای دو شاعر !
عجب این بیت ها سخت است و از بهر خواص است
همان بهتر که دیگر ساکت و خاموش باشید
تلف بنمودن اوقات مردم، ارتخاص است !
________________________
دکتر علی رجالی، حسن میرزایی _ تیرماه 1398 ، اصفهان
معنی لغات :
🔴 خصاص ( بیت پنجم ) : شکاف و سوراخ بر هر چیزی
🔴 مناص ( بیت ششم ) : گریختن، دور شدن از چیزی
🔴 حصاص ( بیت هفتم ) : تیز دویدن
🔴 مصاص ( بیت هشتم ) : خالص، خالص هر چیزی
🔴 افتحاص ( بیت دهم ) : جستجو کردن
🔴 احتراص ( بیت یازدهم ) : آزمند شدن
🔴 ارتخاص ( بیت سیزدهم ) : ارزان شمردن، ارزان خریدن، برای چیزی ارزش قائل نشدن
باسمه تعالی
برداشتهایی از آیات قرآن
شفاعت
غزل۵
شفاعت می کند احمد در این دنیای فانی
دهد امید بر خاطی که بر گردد زمانی
شفاعت می شود مقدور با اذن الهی
اجابت می کند یزدان شفاعت در جوانی
شفاعت منحصر باشد به خالق در دو عالم
شفیع بی خدا نهی است و او دارد زیانی
شفاعت گر شود همراه توبه مستجاب است
برای دفع شر باشد شفاعت هر زمانی
شفاعت می شود بر کار خیر و امر لازم
پیمبر شافع ما می شود در هر مکانی
شفاعت را پذیرند مردمان اهل سنت
اگر چه فرقه هایی خبط کردند در معانی
شفاعت در کلام حق بود چندین و چندان
ندارد بت شفاعت، بت شکن را کی بخوان
شوند شافع امامان میثمی اندر دو عالم
توسل کن شفیع خلق باشند گر تو دانی
دهد قرآن محمد را مقامی چون شفاعت
رجالی حق تعالی بهر ما دارد بیانی
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
اما کن جهانگردی
اصفهان
غزل۱
در کنار ساحلی پر آب باشد اصفهان
لیک رودش دائما مسدود گردد ناگهان
بنگر این پل های زیبای همانند نگین
بهترین نوع است و مانندی ندارد در جهان
حیف باشد شهر تاریخی ما گشته چنین
آب آن در شهرهای دیگری باشد روان
شهر تاریخی و صدها مرکز گردشگری
مسجد جمعه و ده ها نقش زیبنده در آن
وه چه زیبا مسجدی دارد، نگر از روی شوق
مردم دنیا همه مبهوت در نقش جهان
سازه های ماندگار اصفهان هم دیدنی است
چل ستون و دو منار بی نظیر اصفهان
مسجد شیخ بهایی همره دیگر بنا
مرکز گردشگری باشند چون دری گران
اصفهان مهد ادیبان و شهیران بزرگ
مرکز فرهنگی اسلام و قرآن هر زمان
مرکز علم است و فرهنگ و هنر همواره آن
پایتخت شیعیان در برهه ای شد اصفهان
زادگاه میثمی باشد رجالی اصفهان
شهر شاعر پرور و مهمان نوازی در جهان
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
🌸باسمه تعالی
چهل حدیث
تقوای الهی
غزل۶
مى رود ایمان و تقوا، در پی هر هرزگی
کبر و انواع حسد، آتش زند بر زندگی
اهل تقوا مردمانی صادق و شب زنده دار
نیست آنان را تکبر، در عمل افتادگی
هست تقوا چون لباسی، بر روان آدمی
بهترین توشه بود تقوا برای زندگی
هر که دوری می کند از نفس دون ،او متقی است
روح و جان باشد امان، در پرتوی سازندگی
هست تقوا چون دژی مستحکم و سدی عظیم
باز دارد آدمی را از گنه ، واماندگی
شستشوی روح ما دانی نماز است و دعا
راه تقوا پیشه کن ، پرهیز کن وادادگی
گفت مولا مرتضی،مرکب بود تقوی فرد
می رود انسان به جنت،هر که دارد بندگی
نفس دون افعی بود، چون اژدها در دست تو
موسی عمران بخواهد، کسب کن دلداگی
میثمی تقوا بکن پیشه،اگر خواهی فلاح
زندگی پر نور گر دد،به چه شیرین بندگی
ای رجالی راه تقوا پیشه کن بهر نجات
نیست راهی جز ره یزدان،بدان در زندگی
سروده شده. توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
امور اجتماعی
آثار طلاق
غزل۴
آثار طلاق بس زیان آور و در عرف بد است
چونکه جانکاه بود، دغدغه اش تا ابد است
گر شود حاصل تزویج تو را نور بصر
نتوان کرد فراموش، چو آن کالبد است
پاره تن باشد و از یاد نمی گردد محو
پدر و مادر فرزند، گل سر سبد است
او نیازش به پدر باشد و هم مادر خود
تا شود عاقل و بالغ، نتوان گفت بد است
گر شوی صاحب فرزند ز دیگر همسر
سخت باشد که پذیرد ورا ، تا حسد است
گر کنی ترک تو تزویج و پرستار شوی
نیست آرامش و تسکین، که آن نیز بد است
ای خدا ما حقیریم ، جهان در ید توست
صبر و ایمان وصفا ده، که یزدان صمد است
میثمی داده خدا حکمت و ایمان و عمل
خالق هستی ما یاور و ما را ممد است
من ندانم چه بود مصلحت خویش خدا
کن رجالی تو هدایت، نیا زش مدداست
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
امور اجتماعی
مهاجرت
قصیده ۵
ای جوانان بر شما گویم یکی حرف حساب
از خدا خواهم که باشد بر شما فصل الخطاب
ای عزیزانم ! سخن در مورد هجرت بُوَد
کو رقابت گشته در این دوره بر پیر و شباب
نیست کار و نیست شغل و زندگی مشکل شده
نیست هجرت چاره ساز ومشکلات است و عذاب
عزت ما در وطن باشد نه در دستان غیر
برده می خواهند ما را، بهر اهداف خراب
دین ما ، آیین ما،فرهنگ بی همتای ماست
حاوی افکار پویا باشد و اسرار ناب
دین ما تبیین کند احکام حق را بر بشر
تا نیفتد در خطا و در بلا و منجلاب
عده ای از ترس آتی خود و فرزند خویش
ترک کشور می کنند،تا بلکه باشد آن ثواب
حق تعالی صاحب ما باشد و روزی رسان
دین اگر مهجور گردد، می شود بنیان خراب
جامعه با دین شود محفوظ از هر فاجعه
چون که سلطان هوس، بانی شود هر ارتکاب
عده ای با پول خود هجرت کنند از این دیار
غافل از اینکه فرنگ است جلوه ای از یک سراب
هجرت انسان برای کسب علم و معرفت
بس چه نیکو باشد و دارد ثمرها و ثواب
عده ای میراث ما ، فرهنگ ما ،تیشه زنند
غافل از اینکه چو سدی باشد آن افکار ناب
عده ای گویند خود کردیم اوضاع را چنین
عامل اصلی و بدبختی ما از انقلاب
من خودم از بچه های انقلابم نی فرنگ
شاهد انبوهی از رخداد و آشوب از شباب
ریشه ای اصلی اینها از کجا آمد پدید
تا که آن خشکیده گردد، بلکه باشد آن ثواب
ریشه در آگاهی و فهم صحیح از دین بود
خود پرستی آمده، شد حق پرستی در عذاب
بین کشور های دنیا، ما کجا بنشسته ایم
علم همراه تدین ، می دهد بر ما شتاب
قدرت ما در زمین و آسمان افزون شود
تا بسازند مملکت را، نیست راهی جز صواب
عده ای سرمایه های علمی این کشورند
ترک کشور می کنند، شاید بیابند آن سراب
این همه گفتم ، ولی باشند گروهی جان نثار
از دیار و مملکت در جنگ می کردند شتاب
جنگ حق و باطل دشمن ، نمی گردد تمام
شکل آن گردد دگرگون، در مصافی بی حساب
خون خود اهدا نمودند در ره قرآن و دین
حفظ ارزشها شعار صاحبان انقلاب
کی به فکر حفظ خود بودند، آن نسل قدیم
تا مصون باشند مردم از خطر ، هم التهاب
تا دفاع از جان و مال وعزت ملت کنند
نسل نو آمد به میدان، در نبردی ناصواب
هرکه کوشد در ره یزدان، بگیرد پاسخش
تا توانی از گناهان عبث، کن اجتناب
عده ای دائم به تفریح و ندارند جوششی
کار ارزنده سبب گردد نشاطی چون گلاب
عده ای نسل جوان را بد هدایت می کنند
گاه معتاد و گهی فحشا و گه دادند شراب
تا نباشد غیرتی در حفظ ناموس و وطن
نیست کس را پاسخ علت بماند بی جواب
نیست دنیا جای امن و جای عیش و جای نوش
چون دنی باشد، محل امتحان است و جواب
نیست کس را مانع رشد و ترقی در جهان
پس رجالی کن به تکلیفت عمل، نی جواب
ََ
سروده شده توسط
علی رچالی وحسن میرزایی
باسمه تعالی
چلچراغ
ریا
قصیده ۱
ای که داری خود نمایی و ریا با دیگران
در دو دنیا می شود اسباب خسران و زیان
سلب گرداند ریا، ما را ز توفیقات حق
پس چرا کوشی برای کسب جا ی مهتران
این و آن با اذن حق مقدور می گردند امور
تو گدایی می کنی پیش گدایی بی گمان
عده ای با همنشینی با بزرگان و رجل
می کنند گاهی ریا با ذکر نام این و آن
سخت باشد ظاهر انسان بود چون باطنش
بس نفاق است و دو رویی بین مردم در میان
هر که گردد با ریا زاهد، مگر زاهد شود؟
می شود روزی عیان، اعمال بی نام و نشان
بهر اندک ثروت و مال و مقام و قدرتی
گاه تهمت می زنند، خواهی نخواهی با زبان
با ریا کاری به فکر کسب مالند و مقام
کن ستایش حق تعالی را ، خداوند منان
دان ریا باشد تظاهر کردن اعمال نیک
نیست قصدی در ادایش، می نماید بهر شان
نیست یکرنگی ، بجایش حقه و مکر و فریب
ظاهر و باطن دو تا باشد میان مردمان
می شود باطل عبادت ، گر نمایی تو ریا
در مقابل مخفی است اخلاص و دارد ارمغان
کم باشند مخلصین و صاحبان معرفت
همچو در باشند آنان، نایب صاحب زمان
عده ای با البسه اظهار تقوا می کنند
پوششی شولیده دارند در قیاس با کسان
هست نیت در ملاک حق تعالی در امور
نفی می گردد تظاهر، در عبادت های تان
حق تعالی صاحب قلب است و او گردون کند
گر رضای حق بدست آری، نباشی در زیان
تا توانی دان مضرات ریا و چاره کن
گر بخواهی از ریا گردی تو محفوظ و امان
آدمی مایل بود گردد ستایش نزد عام
نفس می خواهد اسارت ، بندگی کن در نهان
عده ای در دین و دینداری ریاکاری کنند
گاه با اعمال و گه گفتار و کرداری عیان
می گذارند جای سجده، روی پیشانی خویش
تا که گویند عابدیم و نیست مقصودی جز آن
جای ذکر بی ریا با حق تعالی عده ای
می کنند تسبیح گردانی و لبها را تکان
رفتن مسجد به قصد قرب حق باشد روا
پایگاه نشر دین باشند در اقصی مکان
نیست آن هر گز ریا و موجب همبستگی است
مشتعل کن با حضورت، مشعل روح و روان
هست مسجد خانه ای الله، همچون قبله گاه
سجده گاه مسلمین و مومنین است در جهان
کار نیکو بهر حق را مخفی و محفوظ دار
همچو کار زشت مخفی و مکن آنرا بیان
گر کنی کاری برای حق تعالی آن مگو
تا نگردد آن ریا، در پیش مردان و زنان
عده ای با موعظه اظهار دینداری کنند
نهی از منکر کنند، بر مردم پیر و جوان
هست هادی حق تعالی، می دهد پاداش ما
پس چرا غافل ز امداد و عنایات و توان
سخت باشد تا بدست آری رضایت ها همه
تو بدست آور رضای حق تعالی هر زمان
میرزایی با قصیده می کند اذهان ما
روشن و بیدار گرداند بشر را آنچنان
پس رجالی همت والا نما در نشر آن
این جهان است نردبانی تا برد ما را جنان
سروده شده توسط
علی رجالی و حسن میرزایی
باسمه تعالی
امام باقر(ع)
باقر علم النبیین ، ای امام پنجمین
در طفولیت شدی از کربلا چندی غمین
گفت زینب ، به چه زیبا منظری آمد به چشم
من ندیدم، جز وفا وعشق و ایثار و یقین
گفت باقر صحنه های کربلا و کوفه را
از غروب کربلا گوید سخن تا اربعین
کودکی را با شهید کربلا آغاز کرد
آن چراغ روشن و پنجم امام مومنین
او به پا دارد علوم مختلف را بیش و کم
هر کجا حرف تعقل بود، بودی اولین
با بیان علم و دانش،او به حق اعجاز کرد
او کند تبیین علوم حکمت و تو حید و دین
دین حق کامل شود، در پرتوی نشر علوم
نزد خلق و حاکم و رعیت تو بودی یک امین
ای محمد،هم اصول دینی و هم فرع دین
مذهب شیعه، بدون تو طلایی بی نگین
مکتب توحید را تفسیر و تدوین کرده ای
او زند تیری به قلب فاسقین و کافرین
نشر علم و فهم دین و کسب انواع علوم
عامل قدرت شود ، در بین قوم کافرین
زهر داد آن حضرتش را نابکار ابن ولید
هفت ذی الحجه شهادت شد نصیب نازنین
میثمی خواهد ز ایشان راه قرب ایزدی
هاتفی بشنید و گفتش فدخلوها آمنین
راه رسیدن به خدا، سهل کنند آل علی
گر تو بخواهی برسی،.باش رجالی تو چنین
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
انبیای الهی
حضرت آدم
غزل۱
اولین پیغمبر حق بر همه خلق جهان
حضرت آدم بود، از بهر مردان و زنان
ترک اولی کرد آدم ، زین جهت او رانده شد
اولین معصوم می باشد، ولی مومنان
می خورند حوا و آدم ، میوه ی ممنوعه را
این بود مذموم بر اهل بهشت و حوریان
خلق آدم از گل است و آب و امواجی چو باد
می دمد حق روح را، تا او بیابد جسم و جان
می کند تمجید و تسبیح خدا را هر ملک
چون که انسان بهترین مخلوق ممکن در جهان
می کنند سجده به آدم، جز که شیطان رجیم
می دهد حق فرصتی ابلیس را تا یک زمان
هست آدم را بسی فرزند از حوا کثیر
تا بماند نسل او در کل عالم بی گمان
می کند هابیل قربانی و می گردد قبول
لیک قابیل از حسادت می کشد او را چنان
تا توانی میثمی پرهیز بنما از حسد
می زند آتش به جانت، آن بسوزاند نهان
رشد انسان در کمال است و صعود و معرفت
پس رجالی طی نما تهذیب نفس و روح و جان
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
اولیای الهی
حضرت علی اکبر
غزل۱
گفت مولایم حسین، در وصف فرزندش چنین
او بود شبه پیمبر، اسوه ی فهم و یقین
هر زمان مولا دلش یاد پیمبر می نمود
می کند بر چهره ی اکبر ، نگاهی دلنشین
شد شهید کربلا، با اذن مولا در نبرد
اولین کس جان دهد، در راه قرآن مببین
دفن می باشد علی اکبر به پای باب خود
اولین جنگنده با دشمن بود نور دو عین
می کند نفرین ولی بر ابن سعد بی حیا
بر سر بالین اکبر می زند، سالار دین
از خدا خواهد نیامرزد ورا در آن جهان
پیش گویی می کند وعد و وعید غاصبین
گر چه مولا قبل حرب و قبل هر جنگ و نبرد
گفتگو کرد، تا کند دشمن پشیمان از کمین
گفت حضرت می دهم بر تو و بر اهلت پناه
نیست اندوه و غمی، گر تو پذیری این چنین
میثمی پست و مقام و شهرت و املاک ری
می برد قعر جهنم ، ابن سعد و خائنین
پس رجالی راه حق را پیشه کن در زندگی
گر چه این ره مشکل است و پر ز آسیب و حزین
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
دعای مجیر
غزل۶
این دعا نازل شده وقت نماز مصطفی
جبرئیل آورده آن را ، حامل وحی و دعا
بر زبان آورد احمد، این پیام ذوالجلال
در مقام جد خود در کعبه می خواند رسا
می دهد هشدار از آتش، خداوند کریم
حق پناه بی پناهان است، در ارض و سما
جنس شیطان است از آتش، شود تاکید آن؟
می برد ما را جهنم، آن رفیق بی وفا
می گشاید باب رحمت، باب احسان و کمال
گر کنی یاد خدا و گر بدانی حق ورا
این دعا مشگل گشا باشد، برای عام و خاص
گر شود خوانده ، زداید غصه و رنج و بلا
تا توانی کن قرائت، این دعا را نیمه ماه
ماه شعبان و رجب باشند ،با ماه خدا
گفتگو با حق تعالی شد تجلی در مجیر
می شود ابلاغ آن را ، بر نبی شمس الهدی
می زداید هر گنه را، حق تعالی از دلت
گر کنی توبه ز اعمال و نخواهی ماسوا
میثمی اندر پناه و یاد یزدان روز و شب
آدمی آرام گیرد، می رود غم ها ز ما
چنگ زن بر حبل تقوا و توکل بر گزین
حق بیامرزد رجالی،هر که می یابد خدا
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
زنان بهشتی
حضرت آسیه
غزل۶
آسیه دردانه ای در کاخ ظلم و جور شاه
استوار است در مرام و باور و ایمان و راه
می کند مخفی مرامش را ز فرعون لعین
هست او را اعتقاد محکمی در بارگاه
آسیه مانع شود از کشتن طفل صغیر
گفت باشد باعث خیر و بود ما را پناه
می کند او مادری از بهر موسی در غیاب
او ببیند نور یزدان در جبین و در نگاه
همسر فرعون عبادت می کند،همچون نبی
او بود یکتا پرست و می نماید خشم شاه
می کند فرعون گله از آسیه بر مادرش
بلکه بنماید پشیمان، تا شود او تکیه گاه
چون که فرعون دید، او را در عبادت با خدا
می نهد سنگ بزرگی بر تن و آن روی ماه
می نشیند خنده بر لبهای آن جنت مکان
می نمایاند خدا وی را، مقام و عز و جاه
میثمیمی
باسمه تعالی
زنان بهشتی
حضرت آسیه
غزل۶
آسیه تنهاترین در کاخ ظلم و جور شاه
پایداری کرد او بر باور و ایمان و راه
می کند مخفی مرامش را ز فرعون لعین
هست او را اعتقاد محکمی در بارگاه
آسیه مانع شود از کشتن طفل صغیر
گفت باشد باعث خیر و شود وی را پناه
بود او مادر برای حضرت موسی چنان
تا بدیدش نور یزدان در جبین و در نگاه
همسر فرعون عبادت کرد مانند نبی
گشت او یکتاپرست و دید موج خشم شاه
می کند فرعون گله از آسیه بر مادرش
بلکه بنماید پشیمان یا که باز آید به راه
چون که فرعون دید، او را در عبادت با خدا
می نهد سنگ بزرگی بر تن و آن روی ماه
می نشیند خنده بر لبهای آن جنت مکان
می نمایاند خدا وی را، مقام و عز و جاه
میثمی غافل مشو از حق تعالی در امور
قدرت و شوکت بدست او بود نی در سپاه
نیست کس مانع رجالی، گر خدا خواهد، شود
او نمایاند خودش را، بر فقیر و پادشاه
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
یاران پیغمبر
عمار
غزل۱
داد احمد این بشارت را به عمار سلیم
قاتلت از یاغیان باشند در جنگی عظیم
او بود همراه احمد در تمام غزوه ها
بعد احمد می کند بیعت ز مولای علیم
دعوت اسلام را لبیک می گوید نخست
می کند یاری امام و حجت حق را حمیم
گفت احمد در خصوص ابن یاسر اینچنین
او بود بر حق و حق با او بود بی شک و بیم
او ندارد بیعتی بعد از محمد ، جز علی
شیعه ی اثنی عشر باشد،عمار حلیم
او بود حامی مولا، در تمام طول عمر
ترک دنیا می کند، با عمر طولانی زعیم
می کند یاری نبی را، در مصاف خصم دین
اجر او باشد شهادت ، از خداوند کریم
قبر او تخریب می گردد بدست ناکثان
راه اوحق است و باشد آن صراط مستقیم
میثمی او صاحب فهم است و ادراک و یقین
او ولایت را پذیرد چون رسالت از قدیم
می کند افشا رجالی او حیل های عدو
در نبرد حق و باطل او دلیر است و فهیم
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
یاران پیغمبر
سلمان فارسی
غزل۲
در روایات است نام احمد و ذکر و نشان
هر چه گیرد هدیه باشد از برای دیگران
چون نهان بودی علاماتی سه گانه بر نبی
رفت سلمان تا بجوید در نبی آن را عیان
مهر احمد بین کتفینش چو پیدا کرد او
واگذارد دین خود، مسلم شود هم بعد از آن
او سفر بنمود از ایران، شد غلامی بر عرب
احمد مرسل نمود آزاد او را بی گمان
بر نهادش اسم سلمان و بگفتا یار ماست
او قوی بود و شجاع و صاحب علم زمان
حفر خندق از برای حفظ مردم طرح اوست
منجنیق آورد او، بهر دفاع از مردمان
بر مدائن داد او را حاکم ثانی سمت
لیک اکراه فراوان داشت گردد از شهان
حضرت حیدر وساطت کرد و او مأمور شد
گشت استاندار و خدمت کرد در حد توان
بهر رزق خود دو صد زنبیل دوزد یا حصیر
تا نباشد شبهه ای، در کسب قدرت در جهان
میثمی همشهری سلمانی و این افتخار
تا ابد گردید او فخری برای اصفهان
راه او راه نموداری است بر هر حاکمی
زین جهت تقریر بنمودی رجالی این بیان
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
یاران پیغمبر
مقداد
غزل۳
گفت پیغمبر پیام نور مطلق ذوالجلال
در خصوص حب جمعی ،صاحب شأن و جلال
می نما ید نام آنها را، پیمبر این چنین
هست مقداد و ابوذر، مظهر صد ها خصال
همره سلمان و مولا، می کند تاکید حق
چون نمی خواهند آنان، ذلت وظلم و ظلال
گفت صادق در خصوص ابن اسود اینچنین
در مقام هشتم ایمان و فهم است و خیال
او نگوید فاطمه قبرش کجا مخفی بود
می کند تشییع وی را، می برد بهر وصال
هست پیوندی ورا ، با دخت عموی نبی
چونکه احمد دید وی را صاحب درک و کمال
او بود از مخلصین و می کند فریاد حق
می کند تاکید بر نقش ولایت در جدال
می تراشد موی سر را، از میان چل نفر
همچو سلمان و ابوذر ، صاحب عز و جلال
میثمی راه ولایت، راه مردان خداست
گر چه آن سخت است و پر باشد ز انواع ملال
می کند تبیین بر مردم، رجالی وصف او
چون اطاعت از ولایت، باعث رشد و کمال
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
یاران پیغمبر
ابوذر
غزل۴
گفت صادق در خصوص ابن جناده چنین
دان ابوذر دائما در فکر بود و ذکر دین
نهی کردند تا نگردد حرف پیغمبر بیان
راست گو بود و زبانش تیغ برانی به کین
می شود تبعید در شام و بگوید حرف حق
در خصوص حاکم شهر و بلاد و ناکثین
می کند عثمان ورا تبعید در اقصی نقاط
تا لبان بسته شود ،از گفتن اعمال کین
می کند مولا علی را او حمایت در نبرد
جنگ حق و باطل است و مذهب و آئین و دین
او بود رکنی ز ارکان تشیع آن زمان
می کند یزدان سفارش، بر نبی مسلمین
جد او غفار باشد،زین سبب باشد لقب
کنیه اش باشد ابوذر، مرد تقوا و یقین
دوست دارد، بر خلاف مردم کوی و دیار
فقر و مرگ و رنج در راه خدا را همچنین
عالمی فاضل بود، هم عارفی والا مقام
میثمی او زاهد است و معتقد بر واپسین
اهل بخشش باشد و در عصر خود او کم نظیر
می سراید چون رجالی، شمه ای از سالکین
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
سمه تعالی
یاران پیغمبر
مالک اشتر
غزل۵
می رود بهر صدرات ، تیغ بران خدا
مالک اشتر بود، همراه و یار مرتضی
می کنند مسموم وی را، ناکثین در بین راه
لیک میثاقش بماند، خط و مشی اولیا
می کند دعوت مردم را، به بیعت با علی
می کنند تبعید او را، یاور شمس الهدی
می شود در شام تبعید و سپس شهر دگر
می پذیرد دعوت مردم، امیر و مقتدا
والی کوفه بگردد، با قیام کوفیان
می شود بر پا عدالت، از قدوم اوصیا
می زند دشمن دو دست مرتضی را در نبرد
چون که عمار است و مالک، در مصاف اشقیا
جنگ صفین و جمل را می کند فرماندهی
می کنند با خدعه و نیرنگ، آشوبی به پا
او ندارد سازشی با مارقین و قاسطین
زین سبب تبعید می گردد ، به امر اقویا
میثمی جهل و حیل در جنگ صفین شد عیان
جلد قرآن می شود بر نیزه ها، در ماجرا
هست او ثابت قدم، در جبهه و جنگ و جدال
چون رجالی او شجاع است و ولیش مرتضی
سروده شده تو سط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
فروع دین
امر به معروف
غزل(7)
مکن کاری برون از شرع و اعمالی فراتر
مخاطب را مکن افسرده و رنجور و اصغر
نباشد هر کسی آماده ی پند و نصیحت
شود خاطی لجوج و بی حیا و هم جری تر
نباشد هر کسی شایسته ی امر به معروف
خطا کاران مکدر می شوند ،حتی که بدتر
چو باشد امر ما بر پایه ی امیال شخصی
ندارد ارزشی و کار ما، یک کار خود سر
اگر خواهی کند تاثیر، دوری کن ز تندی
ندانم افضل از نیکی، تو جویی کار بهتر
نشان غیرت و عشق به مکتب گر بخواهی
تجلی گشته در نور خدا ، فرزند حیدر
چه خون هایی زمین را کرد رنگین و مطهر
بود امر به معروف و کند دوری ز کافر
نگردد جامعه،درگیر ظلم و جور و پستی
اگر احیا شود حکم خدا در نهی منکر
چو گوید عیب ما را همدم وهم کیش و دلسوز
نمی گردد بشر گمراه و جوید راه بهتر
شفا بخش است معروف و کند اصلاح ما را
اگر احیا شود گفتارحق در فکر و در سر
بود معروف احسان و مشو رنجور هر گز
بگوید میثمی حق را، مگو جز حق فراتر
سقوط جامعه باشد رجالی، ترک معروف
ببارد رحمت حق، گر شود معروف اظهر
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
فروع دین
نهی از منکر
غزل۸
نهی از منکر نما، لرزان ز تعبیرش نباش
امر حق را گو مداوم، فکر تاثیرش نباش
گر دهی تشخیص کاری را غلط،یا نادرست
دوری از آنرا نما، یک لحظه پاگیرش نباش
جان فدا کن در ره یزدان و تو آزاده باش
نفس راسرکوب و بر خود تیغ شمشیرش نباش
ترس را بیرون ز خود کن در ره آزادگی
کن شهامت بر ادا، در بند تزویرش نباش
بی خود از خود شو، اسیر جان و امیالت مشو
پاره کن بند اسارت، سجن زنجیرش نباش
کار دنیا بی حد و مشغول آن هر گز مشو
گر توانی شو برون، چندان تو درگیرش نباش
تا توانی در ره حق با عمل حق را بگو
گر کنی بهر خدا،در بیم تقدیرش نباش
گر توکل بر خدا کردی تو در انجام کار
کن به یزدان اعتماد و بند تدبیرش نباش
کن ادا تکلیف خود، هم با عمل هم گفتگو
شعر دینی گو رجالی، فکر تکثیرش نباش
میثمی بر نهی از منکر ، دو چندان کن تلاش
از گناهان درس گیرو یاد تسخیرش نباش
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
فروع دین
تولی
غزل۹
با تولی دین ما ای دوست کامل می شود
بهر عترت، شیعیان ابراز و عامل می شود
با تولی راه ما تبیبن و می گردد عیان
چون ولایت با نبوت بود و کامل می شود
تکیه گاه محکم اندر زندگی دانی که چیست؟
در تولی و تبری جو، که قابل می شو د
قلب خود را پر کن از شوق ولایت مستدام
نیست اندوه و غمی، هر کس که حامل می شود
حب خود را حفظ کن، بر مرتضی و آل او
با تولی جستن افکار، حاصل می شود
دوستی کن با ولایت، با رسل،با اهل بیت
با توسل ،حاجتت تامین و واصل می شود
دور شو از دشمنان اهل بیت و کفر وشرک
دور گردد نور حق،هر کس که غافل می شود
هر که بی عشق علی باشد ،ندارد او ولی
در فروع دین ما، این اصل شامل می شود
میثمی باشد تولی ، عامل تفکیک حق
بین حق و باطل آن، دیوار وحائل می شود
ای رجالی،حق کند دعوت ز ما در حب دوست
می کند افزون محبت ، هر که فاعل می شود
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
فروع دین
تبری
غزل۱۰
با تبری ،از سیاهی ها بیا بیزار شو
واقف گنجینه ی مملو ز هر اسرار شو
زندگی سرشار رنج است و بلا و تیرگی
با تامل اندکی، از جهل خود بیدار شو
لحظه های زندگی را با خدا همراه باش
با نیایش با خدا، گوینده ی اذکار شو
از گنه کاران تبری و بکن دوری ز فسق
عاشق محبوب و تو جوینده ی دلدار شو
می کشاند از صراط مستقیم، بیرون تو را
از منافق دوری و از فکر او بیزار شو
عمر خود را وقف افکار سیاه و دون مکن
جستجو کن عالمی را ، همره پندار شو
از حدیث و حکمت و قرآن و احکام خدا
تا توانی دم به دم ، خواننده ی گفتار شو
گر بخواهی تو درون و نیت افراد را
جستجو کن با تعقل ، همره افکار شو
گر بخواهی میثمی، در وصف دین گویی سخن
قبل هر شعری بیا، خواننده ی اشعار شو
در قضاوت ها رجالی، کن تامل اندکی
قبل هر اندیشه ای،آگه ز هر اخبار شو
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
خاندان پیغمبر اسلام
حمزه
غزل۳
حمزه می باشد رشید و صاحب فهم و کمال
جان خود را می دهد، در راه یزدان و وصال
حمزه همراه علی حاضر شود در جبهه ها
تا نگردد مصطفی در بند و در رنج و ملال
حمزه می جنگد برای عزت اسلام و دین
از بزرگان قریش است ، مظهر جود و کمال
غیرت و درکش سبب شد تا که او مسلم شود
هر که آزارد نبی را، حمزه تازد بی مجال
می زند برفرق دشمن، حمزه با شمشیر ها
او شجاع است و مبارز، در رشادت بی مثال
جگر حمزه برون آ ید بدست جاهلی
مثله کردند آن بدن را، دشمن عز و جلال
حق دهد فرمان نبی را، در خصوص این عمل
خوی استکبار باشد در مرام و در خصال
حمزه باشد با وفا ، در هر شرایط با نبی
در شدائد می شود همراه در جنگ و جدال
میثمی راه شهیدان، راه مردان خداست
جان فدا کن در ره آزادگی و ذوالجلال
خوی استکبار باشد چیره بر اصحاب کفر
دین رجالی می رهاند جملگی هر ابتذال
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
عبدالمطلب
غزل۱
توده ای از مرغ های آسمانی شد عیان
سنگ بر منقار دارند، جای شمشیر و سنان
داشت در سر ابرهه، تخریب خانه، کعبه را
می کند الله حفظش، از شیاطین بی امان
هر که با یزدان در افتد، می شود خوار و ذلیل
نیست کس را فوق و بالاتر ز او, اندر جهان
می کنند پرتاب هر یک،سنگ ریزه بر عدو
کشته می گردند فیلان، در پی ضربی چنان
با هجوم ابرهه، اموال غارت می شود
اشتران را می ربایند از قبایل بی گمان
می کند درخواست، جد مصطفی، از ابرهه
در خصوص عودت اموال وخیل اشتران
او بود دینش ز ابراهیم و مذهب هم حنیف
می کند قرآن سفارش، بر ادای رسمشان
حرمت تزویج با محرم و انواع شراب
بود از رسم و رسوم دین جدش همچنان
طوف عریان حرم با نفی انواع نفاق
میثمی باشد، ز آداب و رسوم آن زمان
رسم دیگر از قریش است،ای رجالی آشکار
در خصوص حرمت مهمان و قتل دختران
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
عبدالله
غزل۲
کرد جد مصطفی ، عهد و قراری با خدا
گر دهی ما را پسر، از ده کنم یک را فدا
می کنم قربانی یزدان، تنی از ده نفر
گر شوم من صاحب اولاد ، ای ما را شفا
نذر جد مصطفی گردد محقق سوی حق
صاحب فرزند می گردد،به اذن حق ورا
می زند قرعه کدامین دلبرش گردد هلاک
می شود قرعه به نام باب و جان مصطفی
باب احمد می شود نامش برون نه مرتبه
بار آخر قرعه بر اشتر فتد ، در ماجرا
چون که عبدالله باشد، صاحب عز و مقام
می شود صد اشتری قربانی و جانش رها
هست اسماعیل و عبدالله، اجداد نبی
احمد است فرزند آنها، از دو قربانی به جا
زین جهت گویند احمد را ذبیح الله نام
شد حسین ابن علی، قربان حق در کربلا
هست اجداد پیمبر، جملگی یکتا پرست
میثمی هر که موحد بود، محبوش خدا
پس رجالی، راه حق را پیشه کن در زندگی
هر که او را خوب بشناسد،تمنایش لقا
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
آمنه
غزل۴
همسر باب نبی، دخت وهب شد در جهان
هست احمد حاصل پیوند زوج و ارمغان
آمنه باشد موحد، همچو اجداد نبی
می کند احمد زیارت قبر مادر،خود نشان
عالمان شیعه بر ایمان تو ، صحه نهند
چون که احمد نهی کرده، بر صلات مشرکان
کودکی را بی پدر باشد احمد در حیات
مادرش هم ترک دنیا می کند، در عنفوان
آمنه بنت وهب، از بهترین زن های قوم
از قریش است آمنه، پاک و منزه هر زمان
باعث خیر است احمد بر حلیمه دایه اش
او کند تمدید کارش را، محمد در امان
پنج سالی را حلیمه می کند خود مادری
تا که احمد رشد یابد،دامنش شد گل فشان
دار فانی را بگوید آمنه،در یک سفر
دفن باشد در مدینه، همسر نور جنان
میثمی خواهان وصف تو بود، در این غزل
تا نمایاند بیان، او خصلت و حسن نهان
می کنم وصف تو را ،ای مادر شمس الهدی
کی جالی قادر از ذکر صفات است و بیان
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
خاندان پیامبر اسلام
ابوطالب
غزل۵
می کند هجرت پیمبر، بهر تبلیغ و شعار
نیست دیگر مونس و هم یاوری در آن دیار
حامی احمد بود در طول عمر خود عمو
از بزرگان بنی هاشم بود، او خوش تبار
چون ابوطالب سدی محکم بود بر کافران
در حیاتش نیست احمد را اذیت آشکار
بعد فوت جد احمد، او بود قیم نبی
سرپرستی می کند وی را، از بین صغار
چون ندیده او پدر را،در حیات و زندگی
می رود هم مادرش ، یکه بماند گل عذار
ساقی مکه بود او حاجیان را مدتی
او پذیرای خلایق بود، از بهر مطار
او ادیب است و بود مولا علی را سر پرست
اهل شعر است و قصیده، مسلمین را افتخار
الگوی زهد است مولا، صاحب علم لدن
داد احمد با علی را او صلابت ، اقتدار
میثمی هم می سراید این غزل را بر عموم
تا شود تبیین صفاتی را ز صدها و هزار
او مسلمان شد رجالی، آگه از ادیان غیر
در خصوص آخرین پیغمبران روزگار
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
نیایش
دعای توسل
غزل۱
شفیع و هادی پیر و جوان از جور وخسران
حسین ابن علی گردیده سالار شهیدان
مقام اولیا و انبیا در راس هستی است
توسل کن که آنها جلوه ای از نور و ایمان
رفیع است و بلند و مرتفع هم جای آنها
محبت بر ائمه در دل و در قلب انسان
بود چندین دعا در نحوه و نام توسل
روایت ها شده ذکر از نبی و از امامان
ائمه جانشین و حجت حق برزمین اند
توسل جو که منجی بشر هستند هر آن
دعای دیگران در حق انسان مستجاب است
ائمه پاک و معصوم اند، تو سل کن به آنان
توسل بر امامان باعث آسودگی هاست
نباشد ذره ای از دید مخفی یا که پنهان
بخوانند این دعا را هفتگی شبها سه شنبه
بطور جمعی اندر جمکران و کل ایران
بخوان میثمی این دعا ها را مرتب
ندارد جز خدا و اهل بیت و نور قرآن
رجالی هم بخواند این دعا را از جوانی
بود مشگل گشا و می زداید غم چه آسان
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
نیایش
زیارت عاشورا
غزل۲
گفت باقر این زیارت را برای مسلمین
لعن کرده ظالمین و غاصبین و ناکثین
بر شمارد ظلم ها را بر ولایت این دعا
خوانده گردد روز عاشورا و ایام حزین
شیعیان بر صحت آن می کنند اصرار ها
می شود تاکید بر راه حسین و نفی کین
اجر و پاداش قرائت بس مهم است و عظیم
توصیه گردد زیارت بر عموم و مومنین
ال مروان و زیاد و خانمان ظلم و جور
می شوند لعنت بر آنها، تا قیامت در زمین
مهدی موعود آید، منتقم باشد ولی
نیست رأفت از برای مارقین و قاتلین
هم شروع و هم به پایان می رسد آن با سلام
بر حسین و خیل یاران در جهان و عالمین
از خدا خواهیم در راهش نلغزد پایمان
چون که راه آن شهیدان تا ابد ماند چو دین
میثمی با نذر کردن، می توان مقصد رسید
گر توانی کن قرائت، این دعا را در حزین
در دعا خواهیم از یزدان رجالی انتقام
تا بگیرد حق مردم، از شقی و خائنین
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
نیایش
دعای فرج
غزل۳
بود امید و امداد الهی بر رعایا
شود آن چاره ای بر مشکلات و بر بلایا
بخواهند یاری از آل علی و حجت حق
بدنبال فرج هستند مردم ،هر کجایا
اطاعت کن ز مولا و ولی در عصر غیبت
رفیع است جایگاه بی مثالش در سجایا
بخوانند از برای اذن یزدان در قیامش
که تعجیلی شود اندر ظهورش از عطایا
فرج باشد رهایی از غم و اندوه و هر یاس
قرائت می شود در سختی و رنج و بلایا
سبب گردد رهایی و نجات ابن احمد
بیاموزد امام و مقتدایش در وقایا
رهایی و گشایش در امور و زندگانی است
بگویند مردمان در غیبت مهدی خدایا
بود اعمال سرداب و نماز خاص حضرت
دعایی چون فرج باشد به تعقیب ادایا
بیا ای میثمی دوری نما از شر شیطان
توسل کن به مهدی و رها شو از خطایا
بود فریادرس ما را رجالی، آل احمد
که اینان واسط الله و ما از هر زوایا
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
نیایش
دعای سمات
غزل۴
گفت باقر این دعا را از برای سالکان و عارفان
از شمیمش میشود مسرور قلب و روح و جان
قلب ها را می کند شاداب آن اسمای پاک
خوانده گردد عصر جمعه، مشعل عشق و روان
حاوی اسرار حق باشد سمات و نام هو
مستحب باشد قرائت، گر توانی آن بخوان
پر ز رمز است و نشانه در اجابت این دعا
زین سبب خوانند آنرا چون سمات و یک نشان
هست مقبول عوام مردم و اصحاب خاص
پر ز مضمون های عالی و معارف اندر آن
می کند محفوظ ما را از شیاطین درون
دور سازد دشمنان را، از خصومت در امان
می کند بیمه تو را، اندر حوادث ناگوار
نیست دیگر دشمنی ، در عالم و کون و مکان
خوانده می گردد دعا، اندر مجامع دائما
گاه جمعی،گه فرادا، در شب شنبه بیان
میثمی آن را بخواند ،جمعه ها از فرط عشق
بلکه بنماید ورا محفوظ از انفاس و جان
پس رجالی آن بخوان ،از بهر انفاس لعین
تا کند سرکوب و مدفون، آن خطاهای عیان
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
امام سجاد ( ع)
افشاگری
غزل(2)
هر که دور افتد ز انوار خدای بی کران
آتش دوزخ شود تقدیر و هم فرجامشان
داد وعده، حاکم ملعون، چو پول و پست و زر
کیسه های زر شدی انگیزه و شوقی چسان
کربلا شد معبد عشق و محل دفنشان
چون که راس حضرتش بر نیزه می گفتی اذان
سنگ باران شد سر آقا حسین در بین راه
سر بیفتد بر زمین، از نیزه و راس سنان
" کر بلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود"
چون که افشا کرد جمله نقشه ها را در میان
لب گشود هم زینب و هم نور زهرای حسین
در ملامت بر یزید و بر جفای کوفیان
شد مدینه از جفا بر اهل بیت مصطفی
سالها در ماتم و در سوگ باشد آنچنان
بین علی لب بسته باشد همچو جدش مرتضی
تا که دین مصطفی بر جا بود از بهرمان
در علوم مختلف دارد سخن بهر عموم
شد زبور آل احمد، در میان شیعیان
شد بیان یک گوشه ای از ماجرای کربلا
تا شود روشن حقایق، ظلم و جور اشقیان
میثمی، تو از رجالی درس ها آموختی
وقت آن باشد که همراهی کنی تو بی امان
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
وقایع قبل عاشورا
مسلم ابن عقیل
غزل۱
در پی صد ها پیام و دعوت از شخص امام
می رود مسلم به کوفه، می دهد حضرت پیام
اکثر مردم کنند بیعت با مسلم نخست
او بگیرد عهد و پیمان کثیری از عظام
مردمان مشتاق دیدار امام و مقتدا
جملگی راغب به پیمانی مجدد با امام
لیک با نصب عبید الله، مردم در هراس
می کند سرکوب یاران ولی اندر قیام
کرد مسلم در ره محبوب جانش را فدا
از برای حفظ دین آورده شمشیر از نیام
او شباهت بر پیمبر داشت در روی و جبین
بین فرزندان بابش او رشید است و به نام
نیست کوتاهی ز مسلم در مصاف دشمنان
راه یزدان محکم است و استوار و مستدام
می کند هجرت امام و می رود طوف حرم
حج او گردد دچار خدعه و مکری مدام
سرور آزادگان گردد شهید و او عزیز
میثمی راه خدا را زنده کن با هر پیام
جنگ حق و باطل اندر کربلا بر پا شود
دان رجالی حق شود مشهود در روز قیام
سروده شده توسط
علی رجالی و مهدی میثمی
باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور فرهنگی
قسمت(۱۰)
رباعیات خانوادگی
آن بلبل خوش نوای دمساز
یکتا گوهری و محرم راز
روحش سوی جنت برین رفت
آن همدم و همسری سر افراز
...
گشتست رجالی به نظر باز نشسته
از دولت فرخنده و اقبال خجسته
هر گز نکند ترک ریاضی و غزل را
کی هست رها از غم امروز و گذشته؟
.....
رجالی با رباعی کرده آغاز
نوین فصلی ز اشعار روان ساز
خدایا هر زمانش یاوری کن
شود شعرش به دنیا سایه انداز
......
اگر خواهی کلام از آل عصمت
سخن از انبیا و شرح حکمت
بخوان اشعار پر مغز رجالی
کند افزون تورا در علم و را
من ندارم هوسی جز نظری در بر دوست
آنچه بر من برسد، هر چه بود، آن نیکوست
چند سالی است که مشغول خود وخویشتنم
فارغ از خود شده ام، غافل از احوال خودم
شده ام باز نشسته ، ز امور دولت
مدتی هست که با خویش کنم من خلوت
فرصتی گشت پدیدار که خود بشناسم
تا کنم معرفتی کسب و حقایق جویم
چل سالی است، که در خدمت دانشگاهم
عمر من وقف خدا هست، رضا می خواهم
عصر هر روز شوم عازم کار و تعلیم
چونکه تعلیم کند روح و روان را ترمیم
می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف
چند سالی گوش می دادم کلام عارفین
تا سخن سنجیده گویم، از بیان سالکین
منعکس گردد ندای حق تعالی درکلام انبیا
از طریق دین و حکمت،با پیام اوصیا
ظاهر دین حاوی فرمان و احکام خداست
باطنش اخلاق نیکو همره ذکر و دعاست
خواندن و فهمیدن قرآن، نیاز هر کس است
رهنما باشد کلام حق، پیامی خالص است
هر که می خواهد لقای بی مثال و بی کران
او نماند منتظر،در خط و مشی دیگران
او خودش باشد منادی، هادی پیر و جوان
فرق انسان ها ز تقوا باشد و علم نهان
گر ببیند مردم از اهل خرد، تنها سخن
دور گردند از کلام وحی و ایمان و سنن
دین و آیین و رسوم مردمان کامل شود
در طی دوران طولانی،دژی قابل شود
حیف باشد بشکند این سد و دژ ،میراث ما
می کند ویران چو سیلی، می برد اموال را
سعی کردم از طریق صا لحین دین یابم
وانگهی شعر سرایم، ز حقایق گویم
مسجد و روضه ی من ترک نگردد ایام
می کند جان و دلم روشن و گه آن آرام
بهر پرواز دو بال است نیاز و همراه
گاه مسجد بسازم و گهی دانشگاه
مسجد کوی محل را بکنم من کامل
چونکه هیات امنا کرد مرا آن عامل
همه ی کار و تلاشم مدون گشته
منتشر گشته و در سایت معین گشته
کارهای خویش را در سایت تدریجا نهم
گاه در وبلاگ ، گهی مکتوب نشرش می دهم
وقت آزاد خودم صرف زن و بچه گذشت
آخر عمر به شعر و غزل و کوچه گذشت
می زنم گشت خیابان و گهی هم در پارک
تا شود روح و روان تازه و گردد چالاک
چند سالی است که من شعر روان می گویم
شرح احکام و شریعت، چه عیان می گویم
گفته هایم،اثر وحاصل چندین سال است
اکثرا مثنوی و مشتمل امیال است
بنمودم همه جمع، چو دیوان و کتاب
شد نوای دل من، جگر من کرد کباب
مدتی هست که با دوست و هم کیش خودم
غزل مشترک و مثنوی هم می گویم
گفتگو ها ز طریق چت و در وقت سحر
چه غزل های نوین و نکنیم عمر هدر
ما غزل ها بسرائیم ، پس از نیمه ی شب
گاه من گویم و گه او، ز خداوندی رب
هدف ما نبود جز قدمی در بر دوست
چون که الهام شده ، آنچه رسد از بر اوست
مهدی میثمی است، همره و هم گفته ای من
او به من گفت سرایم ، بود تهفه ای من
من اگر شعر بگویم، ز دعای پدر است
بعد فوت بود عنایت، ز خدای قدر است
هدیه ای بود خدا داد به من با آهی
من پرستار پدر بودم و مادر گاهی
شاعری را ز میراث پدر دارم من
او دعا کرد مرا، عشق سفر دارم من
می سرایم قصیده زحال و دل خویش
تا بماند اثر و تجربه ام با دل ریش
می کنم نقل تجارب به زبانی چون شعر
تا شود شمع و چراغی ، ببینند هر قشر
مدتی در فیس بوک بودم، با چندین گروه
تا شود از صالحات و باقیات، از هر وجوه
می نهم تصویر زیبا از طبیعت در جهان
هر یکی آیات حق باشند در کون و مکان
می نهم در قاب، اشعار رباعی تا هزار
جملگی تزئین نمودم ،محتوا را با شعار
سروده شده توسط
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور علمی
قسمت(۱۱)
قدر استاد ندانند گروهی چندان
گوهری هست گران قیمت و آن زر افشان
چونکه استاد عزیز است و بود دانشمند
سالها رنج و تلاش است،علومی را چند
رهنمایی می کند بیکر مرا ،در دکتری
در شفیلد انگلستان، عالمی بی مدعا
بود بیکر صاحب فهم و شعوری کم نظیر
او بود جدی به کار و ، مهربان و سخت گیر
خلق و خوی اش در قیاس دیگران دمساز بود
صاحب فهم و کمال و عالمی ممتاز بود
گر چه او نیست به دنیا ولی راهش هست
روح او شاد بود تا به ابد ، جاهش هست
نشر علم است زکات و همه ی ما مسئول
رهگشا باشد و حلال شود هر مجهول
کارها آسان شود،هرکس برد بهره ز علم
نشر دادم فکر خود را با تلاش و صبر و حلم
کرده ام ایجاد من، چندین کانال در تلگرام
می نهم اشعار خود را، همچنین اینستاگرام
در کانال های ریاضی و معارف می نهم
هم کتاب و هم مقاله، شرح قرآن می دهم
سعی دارم من، که آثاری ز خود بر جا نهم
نشر دادم داده های خود، تجارب را نهم
در تلگرام و سروش دارم، کانال بهر عموم
در ریاضی باشد و فرهنگ اسلام و رسوم
سایت من دارد هزاران مرجع و اشعار ناب
اکثر آثار من باشند ، مقاله یا کتاب
رشته ی تحصیلی ام باشد مجرد در علوم
محض باشد در ریاضی، همچو اعداد و رقوم
هارمونیک باشد مرا رشته، زمان دکتری
کاربردش در فیزیک باشد،فنون و هم فضا
دوست دارم رشته ی همساز ،ترکیب علوم
رشته ای محض است و کاربردش عموم
شصت ارشد، بیست دکتر، تربیت بنموده ام
در طی خدمت، هماره سعی و کوشش کرده ام
تربیت یافتگان بیست نفر می باشند
دکترند و همگی نور بصر می باشند
سعی کردم که با تربیت شاگردان
علم خود منتقل و راه نمایم آنان
می روم پنجاه و سه، در اصفهان، دانشگاه
تا بخوانم ریاضی ، که بود آن دلخواه
بهترین نمره ی من بود ریاضی و حساب
درس دیگر نبود همچو ریاضی جذاب
شده ام رتبه ی اول، میان دگران
دور بودیم ز هرجنگ و جدال و خسران
در سه مقطع شدم رتبه ای اول در درس
چون نگویم و نگفتم که مدرک را بس
دوره ی ما عجب دوره ی پر باری بود
چند استاد شدند تربیت و رشک نبود
فارغ از درس در این دوره شدم،پنجا هفت
من شدم عضو گروه و سه سالی هم رفت
آزمون دادم و رفتم شریف به تحصیل
بعد یک ترم که خواندم، بگردید تعطیل
قصد من بود که با بورس دول غرب روم
بهر علم و هدف خویش، به هر جا نروم
من گرفتم دکتری، با بورس دولت آن زمان
باز گشتم در گروه و کار کردم هم چنان
بگرفتم من ارشد،به یک سال فرنگ
دوره ای بود فشرده، ضروری، پر رنگ
دکترا بود فقط کار و پژوهش ، تحقیق
چار سالی بگذشت ، تا که گرفتم تصدیق
تا کنون هشت مقاله ز تزم چاپ شده
چون هدف کار بود، حاصل آن تایپ شده
آمدم سوی وطن، تا که کنم دین ادا
درسها دادم و تحقیق نمودم تنها
علم خود نقل نمودم، به ره گوناگون
گاه با چاپ و گهی نشرمقاله بیرون
عادتم هست که تعلیم دهم ریز به ریز
آب راکد ندیدم که باشد تمیز
غیر تدریس و تحقیق ندارم کاری
گاه گاهی بسرایم غزلی یا شعری
سروده شده توسط
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
گروه ریاضی
قسمت(۱۰)
یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
من شدم مشغول تدریس و حضورم رسمی است
دو به چل خدمت نمودم، کار من تدریس محض
گرچه خشک باشد ریاضی، می برم لذت و حض
دوست دارم رشته ی همساز ،ترکیب علوم
رشته ای محض است و کاربردش عموم
کاربردی از ریاضی، می کنم دایر چنان
کادر می گردد دو چندان، در مدیریت زمان
رهنمایی می کند بیکر مرا ،در دکتری
در شفیلد انگلستان، عالمی بی مدعا
بود بیکر صاحب فهم و شعور کم نظیر
در بحث ریاضی، سخت کوش و سخت گیر
خلق و خوی اش موجب عشقم به اوست
صاحب فهم و درایت،رهنما باشد چو دوست
من گرفتم دکتری، با بورس دولت آن زمان
باز گشتم در گروه و کار کردم هم چنان
شصت ارشد، بیست دکتر، تربیت بنموده ام
سی درس تدریس کرده ام،با دلی آسوده ام
سروده شده توسط
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
امور اجرایی
قسمت(۹)
یک هزار و سیصد و پنجاه و هفت شمسی است
من شدم مشغول تدریس و حضورم رسمی است
دو به چل خدمت نمودم، کار من تدریس محض
گرچه خشک باشد ریاضی، می برم لذت و حض
کاربردی از ریاضی، می کنم دایر چنان
کادر می گردد دو چندان، در مدیریت زمان
اولین مسئولیت، بعد از گرفتن دکتری
بود یک سالی پس از برگشت از دانشسرا
سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان
تا نمایم مشورت، در کارها با دیگران
چند سالی روز و شب در گیر اجرای نهاد
تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی بلاد
گاه مامور شدم بهر ادای خدمت
گاه در شهر بود، گاه کنم من هجرت
می توان گفت به جرات نکنم وقت تلف
عمر خود طی بنمودم چه با شور و شعف
دوره های دکتری دایر نمودم، بیش و کم
اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم
جمعی از دانش پژوهان، عازم خارج شدند
تقویت شد چند گروه و دکتری رایج شدند
دوره های دکتری بعدا،امورش شد جدا
یک معاون داشت، تا دایر کند آن دکتری
بود آموزش امورش وقت گیر و پر تلاش
کار ها پیچیده و سخت و امورش دلخراش
سیستم آموزشی تغییر دادم در امور
تا شود ممکن امور ثبت نام از راه دور
شد امور جاری استاد و دانشجو روان
کار دانشجو می شود انجام ، در کمتر زمان
اعتقادم این بود،مسئول باید روز و شب
خدمت مردم کند، آن مرضی حق است و رب
پاک بود کارتابل من از نامه ها پایان شب
تا نگردد صاحب نامه، دچار رنج و صعب
کار مردم اولویت می دهم ، در حین کار
گر دهم پاسخ به موقع، مرضی پروردگار
در پژوهش، طرح ها اجرا و همکاری کنم
در خرید و نشر انواع کتب ،یاری کنم
چاپخانه می شود از بهترین در انتشار
می کند صد ها مجلد نشر و باشد افتخار
منتقل کردم هزاران نسخه از انبار را
تا شود محفوظ و باشندجملگی آثار را
نسخ خطی شود احیا و گردد ماندگار
چونکه آنها مظهر فرهنگ و هر یک یادگار
این کتب از نسل ها باشد ، بود میراث ما
حفظ آنها لازم است و می رسد بر نسل ها
می کنم دایر گروه صنعت و تحقیق را
تا شود آن حلقه ای، بین علوم و کارها
سهل کردم من امانت گیری و قرض کتاب
تا امانت راحت و کاهد ز سختی و عذاب
سروده شده توسط
دکتر علی رجالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
تجربیات کاری
قسمت(۷)
گر نباشم مطمئن، از نقل قول دیگران
من تامل می کنم، تاصحتش گردد عیان
مشورت ها می کنم، تا اینکه یابم آن مفید
با صبوری و تامل می کنم کاری جدید
گر یقین پیدا کنم، در صحت انجام کار
می دهم انجام آن را ، تا که یابم من قرار
کار نیکو و پسنیده کنم، کاری درست
خواه باشد در نتیجه نا صحیح و نادرست
نیست تعجیلی مرا در حین اجرا، حین کار
رمز پیروزی تفکر باشد و هم پشتکار
کارها با اولویت می کنم اجرا تمام
می دهم انجام در وقت خودش آنرا تمام
کارها گاهی زمان بر باشد و یک روز کم
چون زمان پیوسته باشد، پس چرا اندوه و غم
نظم در کار و مراعات حقوق دیگران
از خصایص های اخلاقی بود با مهتران
وقت باشد بهترین گوهر ، گرامی دارمش
سعی دارم بهره ها جویم، فراوان خواهمش
کار علمی را گروهی می دهیم انجام آن
ضبط می گردد مباحث ،تا شود اتمام آن
هر شکستی در نتایج، می کند حساس ما
تا که علت را بیابیم، و شود آن رهنما
مختصر گویم سخن، اندر کلام و هم بیان
در مباحث در علوم و در مصاف دیگران
آنچه می آید به ذهنم، در امور شعر و علم
می کنم تکمیل آن را،با تلاش و صبر و حلم
با توکل بر خدا و فکر و تدبیر امور
کارها ممکن شود،هر چند باشند سخت و دور
از بزرگی یا ز سختی، من ندارم وحشتی
کارها آسان شود ، در حین اجرا مدتی
گر یقین پیدا کنم بر صحت کاری نخست
با توکل می کنم اجرا، بدون شک، درست
هر چه می آید به ذهنم، بی درنگ ثبتش کنم
گاه در دفتر و گهی گوشی ،همه ضبطش کنم
می شود گاهی ، به خواب آید نکاتی آن مرا
چند نوبت می نویسم،تا شود ذهنم رها
یاد دارم وقت بیداری ،درون پارک وشهر
می نویسم مطلبی را، تا کنم تکمیل تر
ذهن من دائم اسیر علم و شعر است و امور
با تفکر می نویسم ، هر چه می آید شعور
چونکه فرار است علم و ثبت آن واجب بود
یک جرقه می تواند آتشی گردد، چه زود
ذره ذره جمع گردد، علم و دانش در بشر
حافظ انسان شود، ایمان و تقوا،چون سپر
عقل ما محدود و امداد الهی لازم است
ماورای عالم ماده محال و از خدای عالم است
فهم و درک ما برای زندگی تعیین شده
ماورا خواهی ، ریاضت خواهد و تحسین شده
علم باشد یک حقیقت، ما فقط تبیین کنیم
گر بدیهی شد علومی،خویش را تحسین کنیم
علم مبنایش بدیهیات باشد در علوم
گر چه باشد آن ریاضی و حساب و هم رقوم
سالها نزد اساتید ریاضی و علوم حوزوی
چون حسن زاده تلمذ کردم وباشند ولی
رنجبر باشد دگر استاد من در فهم دین
او کند تبیین چه زیبا ،با مثالی دلنشین
سروده شده توسط
دکتر علی رجالی
باسمه تعالی
زندگی نامه منظوم
دکتر علی رجالی
معاونت آموزشی
قسمت(۹)
اولین مسئولیت، بعد از گرفتن دکتری
بود یک سالی پس از برگشت از دانشسرا
سال اول جمع کردم ،عده ای از نخبگان
تا نمایم مشورت، در کارها با دیگران
چند سالی روز و شب در گیر اجرای نهاد
تا که رفتم فرصت تحقیق ،در اقصی بلاد
دوره های دکتری دایر نمودم، بیش و کم
اولین دوره ریاضی بود و من در گیر هم
جمعی از دانش پژوهان، عازم خارج شدند
تقویت شد چند گروه و دکتری رایج شدند
دوره های دکتری بعدا،امورش شد جدا
یک معاون داشت، تا دایر کند آن دکتری
بود آموزش امورش وقت گیر و پر تلاش
کار ها پیچیده و سخت و امورش دلخراش
سیستم آموزشی تغییر دادم در امور
تا شود ممکن امور ثبت نام از راه دور
شد امور جاری استاد و دانشجو روان
کار دانشجو شود انجام ، در کمتر زمان
سروده شده توسط
دکتر علی رجالی