رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۵۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

نحوه نزول قرآن



نحوه نزول قران به چند صورت بوده نام ببرید؟


با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

قرآن دارای دو نزول بوده:

نزول دفعی و یکباره

نزول تدریجی و در طول دوران بعثت

آیاتی از قرآن صراحت دارد که قرآن یک باره در شب قدر نازل شده(1) و آیاتی دیگر نیز صراحت دارد که قرآن به تدریج و در مدت 23 سال بر قلب پیامبر نازل گردیده است(2). علمای اسلام در این مورد به تامل پرداخته و نظریه هایی داده اند از جمله اینکه:

1. قرآن در شب قدر به یکباره از لوح محفوظ به آسمان دنیا نازل شد و پس از آن به مدت 23سال به تدریج توسط جبرئیل بر قلب مطهر پیامبر(ص) فرود آمد.

2. در شب قدر هر سال آیاتی که بنا بود در طول آن سال بر پیامبر(ص) نازل شود، یکباره بر پیامبر(ص) نازل می شد.

3. مراد آغاز نزول است. آغاز نزول در ماه رمضان و در شب قدر و یا شب مبارک بود.

4. قرآن یکباره بر فرشتگان نازل شد و آنان قرآن را در بیست قسمت بر جبرییل فرود آوردند و جبرییل هم به مدت بیست سال بر پیامبر(ص) نازل کرد.(3)

علامه طباطبایی بعد از اشاره به نظریه های فوق، آنها را محکم و پذیرفتنی ندانسته و نظر دیگری می دهد که واقعا قابل تامل است.

ایشان می گوید با تدبر در آیات فهمیده می شود که قرآن و رای این الفاظ و در لوح محفوظ دارای حقیقتی است یگانه و متعالی که از درک و فهم افراد عادی بالاتر است و این حقیقت به اراده خدا نازل شده و صورت لفظ و سوره و آیه به خود گرفته و برای ما قابل فهم گردیده است:

کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر(4)

از آیات دیگری که بر حقیقت متعالی قرآن تاکید می کند آیات زیر است:

انه لقرآن کریم فی کتاب مکنون لا یمسه الا المطهرون(5)

و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم(6)

بنا بر این آیات، قرآنی که در مدت 23 سال بر رسول خدا نازل شده تکیه بر حقیقتی متعالی دارد که از عقول عامه بشر برتر است و این حقیقت متعالی در شب قدر بر قلب آن حضرت نازل شده و تفصیل و تنزیل آن در مدت 23 سال رسالت ،نازل گردیده است.

آیات دلالت کننده بر نزول قران در شب قدر بر نزول حقیت متعالی و واحده قرآن بر قلب پیامبر دلالت دارد و آیات دیگر بر نزول تدریجی آیات و سوره ها؛ و هر کدام مربوط به یک مقام است و با هم منافات ندارد.(7)

پی نوشت ها:

1. سوره قدر(97) آیه 1؛ دخان(43) آیه3.

2. فرقان(25) آیه 32.

3. ر.ک. کلیلت علوم قرآن، محسن اسماعیلی، ص26 به بعد.

4. کتابی است که نزد حکیم آگاه، محکم و یگانه است و از نزد خدا تفصیل یافته است.(هود(11)، آیه 1).

5. همان آن قرآنی است ارجمند، در کتابی نهفته که جز پاکان بدان دسترسی نیابند.(واقعه(56)،آیه 80).

6. و آن در ام الکتاب در نزد ما مقامی دست نایافتنی د بلند مرتبه دارد.(زخرف(43)، آیه 4).

7. ر.ک. طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374ش، ج2، ص18-24.

موفق باشید.

منبع

مرکز پاسخگویی به سوالات دینی 


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

روز الست چیست

روز الست چیست و ایا حقیقت است؟


ا

داستان "عهد الست"همان چیزی است که در قرآن مورد اشاره قرار گرفته، (1) ولی حقیقت و ماهیت آن چندان روشن و واضح نیست؛ محدثان اسلامی بر اساس فهم برخی از روایات بر این باورند که خداوند به هنگام آفرینش آدم، تمام فرزندان آینده او را به صورت موجودات ریز درآورد و به آنان گفت:«ألست بربّکم» آنان گفتند«بلی»سپس همگی را به صلب و پشت آدم بازگردانید. آنان هنگام خطاب الهی دارای عقل و شعور کافی بودند. سخن خدا را شنیدند و پاسخ او را گفتند. این پیمان به این خاطر از آنان گرفته شد که راه‏های عذر در روز رستاخیز را روی آنان ببندد.(2)

اشکالاتی بر این نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کرده‏اند. (3)

اما گروهی از مفسران معتقدند باید آیه را بر توحید فطری حمل نمود. در توضیح نظریه خود گفته‏اند:

انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواست‏های طبیعی و فطری به جهان گام می‏نهد. آدمی هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذره‏ای بیش نیست، ولی در این ذره استعدادهای فراوان و لیاقت‏های قابل توجهی است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسی. با تکامل این ذره در بیرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعلیت می‏رسد.

خدا انسان‏ها را از پشت پدران و رحم مادران بیرون آورد. آفرینش آن‏ها را با خصوصیاتی ترکیب داد که پیوسته پروردگار خود را بشناسند و نیاز خود را به او احساس کنند. هنگامی که انسان‏ها به نیاز خود به خدا توجه پیدا کردند و خود را غرق در نیاز دیدند، گویی به آنان گفته می‏شود: من خدای شما نیستم؟ آنان می‏گویند: چرا گواهی می‏دهیم که خدای ما هستی.(4)

علامه طباطبایی معتقدند این آیه ناظر به وجود و حضور جمعی انسان‏ها در حضور خدا است؛ حضوری که غیبت در آن متصور نیست، گویی همه فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمده‏اند و در برابر خدا حضور دارند. در این حالت هر انسانی خود را حضوری می‏یابد. یافته‏اش گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری او است، ولی قرار گرفتن انسان‏ها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمی را چنان مشغول و از خود بی خود می‏کند که از آن علم حضوری که به آفریدگار خود داشت، غافل می‏گردد.(5)

آن چه تا این جا آوردیم، دیدگاه‏های برخی از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسیر این آیه بود.

در مجموع می توان گفت ظاهراً آیه شریفه گفت و گویی بین خدا و انسان می‏باشد. در این گفت و گو خداوند از انسان‏ها اقرار می‏گیرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن برای اتمام حجت بر انسان می‏باشد که درآینده ادعای غفلت نکند.

آیا گفت و گو به همین صورت که در آیه آمده، اتفاق افتاده؟ موطن و عالمی که این میثاق گرفته شده، کجا است؟ دنیا یا غیر آن؟ آیا این میثاق قبل از تولد انسان گرفته شده یا بعد از آن؟

در پاسخ به این سئوالات نظریات مختلفی ارائه شده است.

آیت الله جوادی آملی بعد از بررسی نظریات مفسران در آیه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.

أ) بیان تمثیلی:

هر چند ظاهر آیه حاکی از گفت و گویی بین خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولی این آیه در مقام بیان واقع نیست، بلکه مقصود صرفاً تمثیل است.

خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گویا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبیت خدا و عبودیت انسان به قدری روشن است که گویا همه انسان‏ها گفتند «بلی». شیوه بیان این آیه بیان تمثیلی است مانند آیه یازدهم سوره فصلت که فرمود: «سپس آهنگ آفرینش آسمان کرد و آن بخاری بود، پس از آن به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمان‏پذیر آمدیم»(6) آن دو گفتند با رغبت می‏آییم، در حالی که در واقع گفت و گویی بین خدا و آسمان و زمین واقع نشده است. پس در آیه میثاق (عالم ذر) امر و نهی لفظی نیست، بلکه در حقیقت تمثیل است و باید توجه داشت که خود قرآن بیان نموده که درصدد تمثیل است مانند:

«اگر قرآن را برکوهی فرو می‏فرستادیم، یقیناً آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده می‏دیدی و این مثل‏ها را برای مردم می‏زنیم؛ باشد که آنان بیندیشند».(7)

در این آیه خداوند می‏فرماید که انزال قرآن بر کوه مثلی است که برای به تفکر واداشتن انسان به کار رفته است، بنابراین احتمال گفت و گوی ذکر شده در آیه میثاق، صرفاً تمثیلی است برای بیان وضوح ربوبیت خدا و عبودیت انسان.(8)

ب)بیان واقعی:

معنای دوم که بیش تر مورد نظر است، این می‏باشد که آیه صرفاً تمثیل نیست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعیتی سخن می‏گوید که در خارج رخ داده و واقعیت این است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: یکی زبان عقل (پیمبر درونی انسان) و دیگری زبان وحی از طریق انبیا (پیامبران بیرونی). این دو حجت، خدا را به انسان می‏نمایانند و ربوبیت او را بیان می‏کنند. این دو از هیچ انسانی دریغ نشده است.

با وجود این دو حجت، دیگر انسان نمی‏تواند ادعای فراموشی و غفلت کند.

نکته‏ای که از آیه به دست می‏آید، نوعی تقدم این میثاق بر زندگی انسان می‏باشد. از این رو حجت باطنی (عقل) و ظاهری(وحی) هر چند تقدم زمانی بر انسان و اعمال ارادی او ندارد، ولی بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبی دارد؛ یعنی ابتدا حجت بر عبد تمام می‏شود، سپس مکلف به تکالیف الهی می‏گردد. بنابراین مقصود آیه، گفت و گوی لفظی بین خدا و انسان نیست، بلکه اعطای دو حجت محکم الهی به انسان است.

با توجه به معنای فوق موطن و عالمی که این میثاق الهی در آن رخ داده، دنیا می‏باشد و برای هر انسانی بعد از تولد او چنین چیزی رخ می‏دهد.

بنابراین آیه میثاق هیچ دلالتی بر ازلی بودن انسان یا حتی هرگونه وجودی قبل از تولد برای آدمی ندارد، بلکه آیه یا صرفاً یک تمثیل است، نه بیان واقع و یا از واقعیت اعطای حجت باطنی و ظاهری سخن می‏گوید که مربوط به بعد از تولد انسان می‏باشد؛ در نتیجه جزئیات این امر چنان روشن و قطعی نیست که به عنوان یک امر مسلم دینی مطرح گردد .

پی‏نوشت‏ها:

1. اعراف (7) آیه 172 - 174.

2. طوسى، التبیان فى تفسیر القرآن،‏ دار احیاء التراث العربى، بیروت،‏ بی تا. ج 5، ص 27.

3. طبرسى ، مجمع البیان فى تفسیر القرآن،‏ انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372 ش. ج 4، ص 765.

4. مجمع ‏البیان، ج ‏4، ص 766.

5. طباطبایى، المیزان فى تفسیر القرآن،‏ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، قم، 1417 ق.ج ‏8، ص 307- 323.

6. فصلت (41) آیه 16.

7. حشر (59) آیه‏21.

8. جوادی آملی، فطرت در قرآن، نشر اسراء، قم، ص 123 - 126 و 135.

موفق باشید.


منبع

مرکز پاسخگویی به سوالات دینی





  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

یکی از بزرگ‌ترین و چالش‌برانگیزترین دستورات اخلاقی در طول تاریخ این جمله است : عاشق دشمن خود باشید و با او مانند یک دوست رفتار کنید. فرقی نمی‌کند که در کدام کشور و با چه فرهنگی بزرگ شده‌اید، در هر صورت عمل به این پند اخلاقی بسیار دشوار است. اکثر افراد از آنجا که عمل به این دستور را غیرعملی، دشوار و غیر ممکن می‌دانند آن را به دست فراموشی می‌سپارند و به سادگی از کنار آن عبور می‌کنند. مطمئناً اولین قدم برای اجرای این دستور این است که یاد بگیر‌یم چطور دشمنان خود را به دوستانی وفادار و قابل اعتماد تبدیل کنیم.


در این مقاله ۷ نکته‌ی کاربردی و عملی را بررسی می‌کنیم که با پیروی از آن‌ها می‌توانید سرسخت‌ترین دشمنانتان را به دوستانی صادق و بی‌ریا تبدیل کنید:


۱-با احترام عذرخواهی کنید.


آیا تا به حال عذرخواهی‌هایی مانند این جملات : « متأسفم اگر اذیتت کردم » و یا « شرمنده‌ام اما… » را شنیده‌اید، وقتی صحبت از تبدیل دشمن به دوست است چنین عذرخواهی‌هایی به هیچ وجه سودمند نخواهند بود. حتی اگر فکر می‌کنید هیچ تقصیری در بروز اختلاف و کشمکش نداشته‌اید، باز هم باید با نهایت احترام و صداقت از طرف مقابل برای سهم احتمالی خود در شروع اختلاف عذرخواهی کنید. باید تمام مسئولیت آن را بر عهده بگیرید. باید بگویید « متأسفم » بدون هیچ اما و اگر و عذر و بهانه‌ای.


۲-طرف مقابل را ببخشید.


اجازه بدهید بدانند که شما آن‌ها را به خاطر اذیت و آزارهایشان بخشیده‌اید. با تمام وجود آن‌ها را ببخشید و برای آن‌ها طلب خیر و سعادت کنید. شاید این افراد به دشمنی خود با شما ادامه دهند اما اگر استقامت کنید و نگرش مثبت و حس بخشش خود نسبت به آن‌ها را حفظ کرده و ادامه دهید، آن‌ها هم دیر یا زود از کارهای خود پشیمان می‌شوند و به درخواست صلح و آشتی شما پاسخ مثبت می‌دهند.


۳-بر روی ویژگی‌های مثبت آن‌ها تمرکز کنید.


شاید باورش برای شما سخت باشد اما پیدا کردن ویژگی‌های مثبت در وجود تمام انسان ها ممکن و شدنی ست. وقتی با مردم نزاع و اختلاف داریم، تمرکز بر روی خصوصیات منفی آن‌ها که موجب واکنش‌های غیرمنطقی از طرف ما می‌شود کاملاً طبیعی و به نوعی آسان‌ترین راهی ست که می‌توانیم در چنین شرایطی دنبال کنیم. همین تمرکز اشتباه ذهن ما را از خصوصیات و جنبه‌های مثبت این افراد منحرف می‌کند؛ اما بهترین روش برای حل اختلاف‌ها و رفع کدورت‌ها این است که خارج از چارچوب‌های معمول و همیشگی فکر کنید و بر روی نکات مثبت شخصیت آن‌ها تمرکز کنید. این رویه را تبدیل به عادت کنید. همیشه سعی کنید طرف مقابل را به خاطر ویژگی‌های مثبت و سازنده‌ای که دارد ستایش کنید البته ستایشی که از روی صداقت و به دور از دورویی و ریا باشد.


۴-از تولید شایعات بی‌اساس درباره‌ی آن‌ها دوری کنید و در غیابشان به خوبی و با احترام کامل از آن‌ها صحبت کنید.


این مورد یکی از گام‌های مهم و حیاتی برای تبدیل دشمن به دوستی صادق و وفادار است. دروغ‌پراکنی و شایعه‌سازی درباره‌ی دیگران، به ویژه دشمنانمان، بسیار ساده است و مقاومت در مقابل این عادت‌های زشت به منظور دوست شدن با دشمنانتان، به یک تلاش فوق انسانی نیاز دارد. وقتی درباره‌ی دشمنان خود با دیگران صحبت می‌کنید، از آن‌ها به خوبی یاد کنید و بر بیان نکات مثبت آن‌ها تمرکز کنید. حرف‌هایی که پشت سر مردم و در غیاب آن‌ها می‌زنید در نهایت به گوش آن‌ها خواهد رسید. وقتی احترام شما از این طریق به آن‌ها منتقل شود، آن‌ها هم برای جبران لطف شما اقدام خواهند کرد.


 ۵-نقاط مشترکتان را کشف کنید.


فرقی نمی‌کند این نقطه‌ی مشترک علاقه به یک ورزش یا یک سرگرمی خاص باشد، بهره‌برداری از این علایق و سلایق مشترک راهی عالی برای کاهش اختلاف‌ها و دوست شدن با دشمن است. با احترام از آن‌ها بخواهید در مورد خودشان و علایق شخصی‌شان صحبت کنند. آن‌ها را به یک بازی دعوت کنید. سعی کنید این افراد را دعوت به انجام یک سرگرمی مشترک کنید.


۶-اگر حس می‌کنید به یاری و پشتیبانی نیاز دارند به آن‌ها پیشنهاد کمک کنید.


این مورد هم یکی دیگر از گام‌های مهم است. با این حال، اکثر افراد به سادگی از کنار مشکلات و سختی‌هایی که دشمنانشان با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کنند می‌گذرند و یا حتی با دیدن گرفتاری دشمنان خود خوشحال می‌شوند و به این شرایط به چشم یک پیروزی نگاه می‌کنند. چشمان خود را باز کنید و زندگی را از دید آن‌ها نگاه کنید، به احتمال زیاد فرصت‌هایی برای کمک و یاری رساندن به آن‌ها پیدا خواهید کرد. به عنوان مثال، شاید این فرد یکی از دوستان نزدیک خود را از دست داده باشد، به دیدن او بروید و با این فرد ابراز همدردی کنید و یا با فرستادن یک پیام ساده به او تسلیت بگویید. مطمئناً با انجام این قبیل کارها می‌توانید اختلافات را برای همیشه حل کنید و دوباره با او دوست شوید.


۷-عاشق دشمنان خود باشید.


بله ، به سخت‌ترین مرحله رسیدیم. بیشتر انسان‌ها اینکه عاشق دشمن خود شوند را امری محال و غیرممکن می‌دانند زیرا طرز فکرشان در مورد ماهیت و ذات حقیقی عشق اشتباه است. عشق، جریانی بی دردسر و عاری از درد و فداکاری نیست. چنین عشق‌هایی کم‌عمق و زودگذر هستند. اگر عشقی که از آن دم می‌زنیم هر روز بر عمق و معنای وجودی‌اش افزوده نشود عشق واقعی نیست. عشق حقیقی یک تصمیم آگاهانه است که برای بهبود و پیشرفت نیازمند تمرکز و تلاش مستمر است. در قلب خود عشق به انسانی را که در حال حاضر او را دشمن خود می‌پندارید را بکارید و با تلاش نهال این عشق و علاقه را آبیاری کنید تا به درختی تنومند تبدیل شود. برای رفع کدورت‌ها و ایجاد رابطه‌ای دوستانه هر روز و هر لحظه با مهربانی و گذشت با آن‌ها رفتار کنید.


دوست داشتن دشمنان احتمال ایجاد روابط دوستانه را افزایش می‌دهد. عشق زندگی ست، حیات است حتی در دل‌ سنگ‌های سخت. بذر عشق خود را امروز بکارید، رشد زیبای آن را هر روز مشاهده کنید و محصول بی‌نظیر آن را فردا درو کنید.




  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

دوست واقعی


هفت ویژگی یک دوست واقعی


روانشناسی | هفت ویژگی یک دوست واقعی آیا یافتن دوستان واقعی دشوار است؟ وجود چه مواردی باعث صمیمیت بیشتر میان دوستان می‌شود؟

 

همه ما دوستانی داریم و طبعا به نوعی از دوستی‌هایمان لذت می‌بریم. بعضی از ما دوستان نزدیک و صمیمی داریم اما در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که چه مواردی باعث می‌شود که یک دوست به رفیقی حقیقی و واقعی تبدیل شود؟ چه جزئیاتی وجود دارد که یک دوست واقعی را از یک دوست معمولی جدا کرده و تفاوتش را برای ما آشکار می‌کند؟


رابطه دوستی یکی از مهم‌ترین روابطی است که ما در زندگی‌مان درصدد بهبود و پیشرفت آن هستیم. ممکن است یافتن دوست، کار بسیار آسانی باشد اما یافتن دوستی که در طول رابطه و در مواقعی که ما با سختی‌ها و مشکلاتی مواجه می‌شویم بخواهد و بتواند به کمکمان بیاید و در واقع یافتن یک دوست حقیقی، سخت است. حقیقت این است که با وجود داشتن پدر و مادر و اقوام، هنوز هم بسیاری از مردم برای گذراندن اوقات فراغت به دوستانشان وابسته هستند و بیشتر وقتشان را با دوستانشان می‌گذرانند.


در اینجا، به بیان 7 مورد از خصوصیات دوست واقعی می‌پردازیم:


1- بهترین‌ها را برای شما ‌می‌خواهد؛ یک دوست واقعی همیشه بهترین آرزوها را برایتان دارد. اگر او دریافت که شما در زندگی‌تان شخص موفقی هستید و اهدافتان در حال پیشرفت و موفقیت است، حتما از شما حمایت خواهد کرد.


2- پشتیبان شماست؛ اگر شما هم‌اکنون با یک مشکل روبه‌رو شده‌اید، می‌توانید دوست واقعی‌تان را تشخیص دهید زیرا دوست واقعی سعی می‌کند که در این مواقع از درد و غم‌تان بکاهد و شما را از این جریان احساسی که در آن به سر می‌برید، بیرون آورد.


3- صداقت دارد؛ یک دوست واقعی کسی است که با شما صادق باشد و وقتی از او کمک خواستید، او حرفی نمی‌زند که شما را راضی و خوشحال کند بلکه او چیزی را خواهد گفت که فکر می‌کند به صلاح شماست. دوست حقیقی، شما را نصیحت می‌کند، در همه حال پشتیبان و حامی شماست و در مواقع مختلف به شما کمک می‌کند و شما را به راه درست و مثبت هدایت می‌کند.


4- در مورد شما قضاوت نمی‌کند؛ یک دوست واقعی همیشه حامی شماست. او شما را همین‌طور که هستید، قبول دارد و می‌پذیرد و هیچ‌گاه تلاش نمی‌کند که شما را تغییر دهد. او شخصیت شما را با تمامی موارد مثبت و منفی قبول دارد.


5- به حرف‌هایتان گوش می‌دهد؛ دوستانی وجود دارند که در مواقعی که همه چیز رو به راه است با شما می‌مانند اما وقتی که شما با یک مشکل روبه‌رو می‌شوید، آنها ناپدید می‌شوند و در حل کردن مشکل شما هیچ کمکی نمی‌کنند؛ برعکس دوست واقعی کسی است که وقتی دید که شما با مشکل مواجه شده‌اید، دست کمک و یاری به سوی شما دراز کند.


6- شما را جزئی از زندگی‌اش قرار می‌دهد؛ یک دوست واقعی، شما را به بقیه دوستانش به‌خصوص خانواده‌اش معرفی می‌کند و شما را جزئی از زندگی‌اش می‌داند. در واقع شما یک نعمت یا موهبت الهی در زندگی او هستید.


7- رازدار شماست؛ یک دوست واقعی نقاط ضعف شما را بروز نمی‌دهد و رازدار شماست. رازهایتان را فاش نمی‌کند و برای شما حقه و کلکی سوار نمی‌کند. یکی از اهداف دوستی این است که به حریم و خلوت یکدیگر احترام بگذارید. یک دوست واقعی به این مهم عمل کرده و پشت‌سرتان غیبت نمی‌کند.


همیشه به یاد داشته باشید «کسی که یک دوست وفادار بیابد، یک گنج پیدا کرده است»


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

امید داشتن

امید

1- حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده اند: اگر به فرض، ما به بهشت و دوزخ امیدی نمی داشتیم باز هم شایسته ی ما بود که در طلب مکارم اخلاق باشیم ، چه آنکه سجایای اخلاقی از وسائل دلالت ما به راههای کامیابی و پیروزی است.

منبع: آداب النفس،ج1،ص29

2- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: آنکس که در نهان از خدا نمی ترسد، در پیری مراعات اخلاق و اعمال خود را نمی نماید، و از عیب خویش احساس شرمساری نمی کند، به خیر و خوبی او نمی توان امیدوار بود.

منبع: وسائل، کتاب جهاد، باب و جوب زیادة التحفظ،ص63

3- حضرت امام علی (علیه السّلام) به مردی پنج اندرز داد، از آن جمله فرموده اند: به هیچ کس امیدوار نباشد مگر بخدا، و نترسید مگر از گناهان خود.

منبع: بحار،ج17،ص105

4- حضرت امام حسین بن علی (علیه السّلام) فرموده اند: کسی که از راه گناه از پی کاری برخیزد امیدش بیشتر فوت می شود و از آنچه می ترسد سریع تر به آن مبتلا می گردد.

منبع:بحار17،ص149

5- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: کشتی در دریا می شکند. مسافر کشتی اسیر دست امواج خروشان دریا می شود، در آن نزدیکی نه کشتی دیگری است که او را برهاند و نه شناگر توانایی است که نجاتش دهد. تمام درها را بسته می بیند، به هیچ چیز و هیچ کس امیدی ندارد. در آن وقتی که در آب غوطه ور است، در آن موقع حساس، در آن لحظه ی خطرناک، در آن حال سراپا یأس و ناامیدی، تنها یک امید فطری، یک تکیه گاه وجدانی در خود حس می کند، از اعماق قلبش، از زوایای وجدان و باطنش یک نور امید زبانه می کشد، دلش به یک قدرت نامحدود و توانا توجه می کند، از او کمک می خواهد، تنها او است که می تواند نجاتش دهد و او را از این ورطه ی هولناک برهاند. آن حقیقت، آن قدرت، آن تکیه گاه امید، آن چیزی که دل با التماس به او می نگرد ((خدا)) است.

منبع: معانی الاخبار ص 4

6- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند که لقمان به پسر خود چنین گفت: فرزند عزیز همواره نفس خود را به ادا وظایف شخصی و انجام کارهای خویش الزام کن. و جان خود را در مقابل شدائدی که از ناحیه ی مردم می رسد به صبر و بردباری وادار نما. اگر مایلی در دنیا به بزرگترین عزت و بزرگواری نائل شوی از مردم قطع طمع کن و به آنان امیدوار مباش. پیامبران و مردان الهی با قطع امید از مردم به مدارج عالیه ی خود نائل شدند.

منبع: بحار ،ج5،ص323-324

7- حضرت امام صادق (علیه السّلام) فرموده اند: پدرم بارها می فرمودند: راست مطلب این است که هیچ بنده ی مومنی نیست جز اینکه در دلش دو نور است : نور ترس و نور امید، اگر این را بشکند بر آن افزون نیست و اگر آن را بشکند بر این افزون نیست.

منبع : اصول کافی جلد 4، ص 219

  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ایمان چیست

ایمان چیست؟
پاسخ اجمالی
ایمان دلبستگى نهایى انسان به امور معنوى است که براى انسان مقدس هستند و براى آن حاضر است عشق و شجاعت از خود نشان دهد.
در قرآن ایمان دو بال دارد: علم و عمل. علم به تنهایى با کفر هم قابل جمع است و عمل به تنهایى با نفاق می‌تواند همراه باشد.
در میان متکلمان اسلامى درباره حقیقت ایمان سه نظریه وجود دارد:
1. از نظر «اشاعره» ایمان؛ یعنى تصدیق به وجود خدا و پیامبران و اوامر و نواهى او.
2. از نظر «معتزله» ایمان؛ یعنى عمل به تکلیف و وظیفه‌اى که خدا براى ما بیان کرده است.
3. از نظر فلاسفه متکلم ایمان؛ یعنى علم و معرفت نسبت به واقعیت‌هاى عالم و استکمال نفس از این طریق.
اما از نظر عرفا ایمان؛ یعنى روى آوردن به خدا و روى گرداندن از هر چه غیر خداست.
ایمان‌گرایى به صورت نوین در مغرب زمین و مسیحیت عمدتاً در دو قالب شکل گرفته است:
الف. ایمان‌گرایى افراطى یا خرد ستیز و ضد عقل که راهى را براى عقل در تعالیم دینى و ایمان به خدا و متافیزیک نمی‌داند.
ب. ایمان‌گرایى اعتدالى یا خرد گریز و غیر عقلى که بهره‌اى برای عقل و استدلال در جهت تقویت مبانى دینى و ایمان قایل است هر چند که ایمان را مقدم بر عقل می‌داند.
در میان متفکران اسلامى آراى عرفا همچنین اخباری‌ها تا حدودى بی‌شباهت به افکار ایمان‌گرایان افراطى نیست و نیز غزالى و مولوى را می‌توان تا حدودى از ایمان‌گرایان اعتدالى به حساب آورد.
به نظر می‌رسد استدلال‌هاى خشک و بی‌روح و پرپیچ و خم فلسفى زمینه بروز ایمان‌گرایى جدید را فراهم آورده است.
پاسخ تفصیلی
هر جاندارى براى خود دلبستگی‌هایى دارد. انسان نیز غیر از دلبستگی‌هاى مادى به پاره‌اى از معنویات؛ مانند: معرفت و زیبایى و... دلبستگى دارد. ایمان نیز نوعى حالت دلبستگى واپسین است که تمام دعاوى دیگر را تحت شعاع قرار می‌دهد.
قلمرو ایمان براى هر انسان حریم مقدسى است؛ یعنى دلبستگى واپسین انسان در نهایت به امر قدسى تبدیل می‌گردد و آن‌گاه است که عنصر شجاعت و جسارت و عشق از آن زاییده می‌شود.
متعلق ایمان همیشه امر معیّنى است. لذا شخص مؤمن باید به آن معرفت داشته باشد.[1]
براى واژه «ایمان» بر اساس مسلک‌های مختلف، تعاریف مختلفى شده است. علامه طباطبایى (قدّس سرّه) به عنوان یک فیلسوف شیعى و یک مفسر قرآن، ایمان را چنین معنا می‌کند:
«ایمان تنها صرف "علم" و "معرفت" نیست؛ زیرا بعضى آیات خبر از ارتداد افرادى می‌دهد که با وجود علم منحرف و مرتد شدند، بلکه مؤمن علاوه بر علم، التزام به مقتضاى علم خود نیز باید داشته باشد و بر طبق مؤداى علم، باید عقد قلب داشته باشد به طورى که آثار علم هر چند فى الجمله، از او بروز نماید. پس کسی که علم دارد به این‌که خداى تعالى الهى است که جز او الهى نیست و التزام به مقتضاى علمش دارد؛ یعنى در مقام انجام مراسم عبودیت خود و عبادت خدا برمی‌آید، چنین کسى مؤمن است».[2]
از آن‌جا که در قرآن مجید خواسته‌هاى خدا از انسان بر محور ایمان دور می‌زند و در صدها آیه با تعبیرات مؤکد و گوناگون از مخاطبان خواسته شده که با ایمان آوردن به نجات خود بپردازند،[3]لذا معناى ایمان براى اندیشمندان اسلامى اهمیت خاصى پیدا کرده است.
در میان متکلمان اسلام درباره حقیقت ایمان سه نظریه عمده وجود دارد:
1. از نظر «اشاعره» حقیقت ایمان عبارت است از: تصدیق وجود خداوند به پیامبران و امرها و نهی‌هاى او که به وسیله پیامبران بیان شده، و اقرار زبانى به همه تصدیق‌هاى قلبى؛ یعنى شهادت دادن به حقانیت واقعى آشکار شده و پذیرفتن آن واقعیت. این حالت از یک طرف گونه‌اى تسلیم و خضوع روانى است (عقد القلب) و از طرف دیگر نوعى ارتباط فعالانه با موضوع تصدیق و شهادت است.[4]
2. از نظر «معتزله» حقیقت ایمان عبارت است از: عمل به تکلیف و انجام وظیفه.
تصدیق وجود خداوند و پیامبران خود یک عمل به وظیفه است. وظایف دیگر انجام واجبات و ترک محرمات است و کسی که به تمامى وظایف خود عمل نماید «مؤمن» به شمار می‌رود. از نظر ایشان ایمان با عمل محقق می‌شود نه با نظر.[5]
3. این نظر که بیشتر از سوى فیلسوفان متکلم اظهار شده است می‌گوید:
حقیقت ایمان عبارت است از: علم و معرفت فلسفى به واقعیت‌هاى عالم هستى.
به عبارت دیگر؛ سیر نفس انسان در مراحل کمال نظرى حقیقت ایمان را تشکیل می‌دهد. پس عمل به واجبات و ترک محرمات - که سیر نفس در مراحل کمال عملى است - آثار خارجى این علم و معرفت است، و هر چه که عقاید مورد نظر یک مؤمن با واقعیات هستى مطابقت بیشترى داشته باشد، ایمان وى کامل‌تر خواهد بود.[6] چنانچه صدر المتألهین در آغاز سفر سوم از اسفار اربعه وقتى می‌خواهد وارد مباحث الهیات بالمعنى الاخص شود می‌نویسد:
«ثم اعلم ان هذه القسم من الحکمة التى حاولنا الشروع فیها هو افضل اجزائها و هو الایمان الحقیقى بالله و آیاته و الیوم الآخر، المشار الیه فى قوله تعالى: "و المؤمنون کل امن بالله و الملائکته و کتبه و رسله"، و قوله: "و من یکفر بالله و ملائکته و رسله و الیوم الاخر فقد ضل ضلالاً بعیداً". و هو مشتمل على علمین شریفین: احدهما العلم بالمبدأ و ثانیها العلم بالمعاد، و یندرج فى العلم بالمبدأ معرفة اله و صفاته و افعاله و آثاره، و فى العلم بالمعاد معرفة النفس و القیام و علم النبوات».[7]
در این نظریه تصدیق خدا و پیامبران به معناى یک تصدیق منطقى مطرح است که به یک واقعیت خارجى مربوط می‌شود و بخشى از معرفت به عالم هستى است و مفهوم عمل به وظیفه و تکلیف خارج از مفهوم ایمان است.
اما از نظر عرفا ایمان نه علم است و نه عمل و نه شهادت دادن، بلکه جوهر ایمان عبارت است از: اقبال آوردن به خداوند و اعراض نمودن از همه اغیار. «الایمان هو الذى یجمعک الى اله و یجمعک بالله، و الحق واحد و المؤمن متوحد و من وافق الاشیاء فرقّة الاهواء و من تفرق عن الله بهواه و اتبع شهوته و ما یهواه فاته الحق»: ایمان آن است که تو را سوى خداى عزّ و جلّ گرداند و به خداى گرد آرد؛ یعنى ایمان آوردن به خداى اقبال آوردن به سوى حق تعالى است و درست نگردد اقبال آوردن، مگر به اعراض از غیر حق. پس هر چیزى که سر خویش به وى مشغول کردى جز حق، به همان مقدار اعراض آوردى از حق تعالى و نقصان آوردن اندر ایمان، چون ایمان اقبال باشد و اعراض ضد وى  (و الضدان لایجتمعان).[8]
متکلمین مسیحى نیز بیشتر طریقه عرفانى را در تعریف ایمان پیش گرفته‌اند:
ایان باربور می‌نویسد:
«تیلیخ» گفته است که دین همواره با مسائل مربوط به «دلبستگى واپسین» سر و کار دارد که سه خصیصه دارد:
اول: دلبستگى واپسین داشتن؛ یعنى تعهد بی‌محابا، بیعت و سرسپردگى. این موضوع، موضوع مرگ و زندگى است، چه پاى معناى زندگانى در میان است و انسان زندگی‌اش را در گروى این می‌گذارد که یا این عهد را به‌سر برد، یا جان را بر سر این کار بگذارد.
دوم: دلبستگى واپسین یک ارزش والا پدید می‌آورد که سایر ارزش‌ها بر وفق و طبق آن تنظیم می‌گردد.
سوم: این‌که دلبستگى واپسین در دل خود یک دیدگاه شامل و جامع، و جهت یافتگى زندگى، نهان دارد؛ چرا که به همه حوزه‌هاى زندگى و همه هستى انسان مربوط می‌شود.[9]
در جاى دیگر از قول «ریچارد سن» می‌نگارد:
«براى پى بردن به مراد کتاب مقدس یا الهیات اهل کتاب از کلمه ایمان باید به این نکته پى برد که مراد از آن القای یک فهم یا یک اندیشه به شیوه‌اى که از معرفت برهانى کمتر باشد، نیست. مسئله، مسئله باور کردن است، نه اثبات کردن».[10]
این نظریه ضمن این‌که قصد دارد ایمان را امرى فراتر از علم و معرفت و برهان بداند، می‌خواهد این نکته را روشن سازد که ایمان امرى متناقض با عقل نیست و عملى کورکورانه محسوب نمی‌گردد.
«در بسیارى از آیات و عبارات "عهد جدید"، ایمان را نقطه مقابل بیم و اضطراب می‌یابیم. ایمان عبارت است از: جهت یافتگى یا اهتداى اراده و بیشتر اعتقاد پسین در یک شخص است تا متقاعد شدن به صدق و صحت یک قضیه. اعتماد یا وثوق واکنشى است که از "وثوق پذیرى" خدا و آمرزگارى و لطف او انگیخته می‌شود، و در عین حال عمل انسانى وثوق کردن نیز هست. چه در اعتماد به خداوند است که انسان از حول و قوه خویش دست می‌شوید. روى آوردن به خدا مستلزم روى برتاختن از هر آن چیزى است که بیش از آن محل وثوق و اعتماد بوده است. ایمان مستلزم ایمان‌ورزى، توکل، بیعت، و اطاعت است».[11]
ایمان‌گرایىFideism))[12]
ایمان‌گرایى را در فارسى معادل واژه «فیدئیسم» (Fideism) به کار می‌برند. این واژه در برابر «عقل‌گرایى» به معناى کلامی‌اش قرار دارد. در دیدگاه ایمان‌گرایانه حقایق دینى مبتنى بر ایمان است و از راه خردورزى و استدلال نمی‌توان به حقایق دست یافت. سابقه تاریخى این مدعا طولانى است و به زمان پولس قدیس می‌رسد، اما بروز جدى و پرنفوذ این جریان از قرن نوزدهم تا زمان حاضر می‌باشد که به ویژه در غرب و در مسیحیت به چشم می‌خورد.
ایمان‌گرایى به دو شکل عمده افراطى و اعتدال تقسیم می‌شود:
1. ایمان‌گرایى افراطى یا خرد ستیز (ضد عقل):
«شستوف» یکى از ایمان‌گرایان افراطى، گفته است: «رد همه معیارهاى عقلى بخشى از ایمان راستین است». وى معتقد است این‌که انسان به فرض مثال بتواند بر اساس آموزه‌هاى دینى و بدون هیچ دلیلى عقلى ایمان بیاورد که (2+2=5)، چنین ایمان و باورى نمونه‌اى از ایمان راستین است».[13]
از دیدگاه «کى یرکگور» و سایر ایمان‌گرایان افراطى، ماهیت حقایق دینى با هر نوع اثبات عقلانى ناسازگار است، و حقایق دینى تنها بر اساس ایمان مورد پذیرش و اعتماد قرار می‌گیرند. اصول دینى نه تنها «فراعقل»، بلکه «ضد عقل» هستند.[14]
2. ایمان‌گرایى اعتدالى، یا خرد گریز، یا غیر عقلى:
این‌گونه ایمان‌گرایى در درون سنت مسیحى «اگوسینى» به وجود آمد. در این دیدگاه ضمن تأکید بر تقدم ایمان بر عقل، عقل و استدلال هم، براى جست‌وجو از حقایق دینى و نیز براى تبیین و فهم این حقایق می‌تواند تا اندازه‌اى نقش‌آفرین باشد.[15]
ایمان‌گرایى در تفکر اسلامى
هر چند که زمینه‌ها و ضرورت‌هاى وجود ایمان‌گرایى افراطى در تفکر اسلامى – آن‌چنان‌که در غرب و مسیحیت به وجود آمد - وجود ندارد، اما در عین حال نمونه‌هایى از آثار متفکران اسلامى بی‌شباهت به ایمان‌گرایى غربى نیست. به عنوان مثال؛ گرایشات قشری‌گرى و اخباری‌گرى و جمودگرا به سبکى ایمان‌گرایانه استدلال و برهان‌ورزى و تعقل محورى را در دین کنار می‌نهد.
نیز گفتار برخى از عرفاى اسلامى همچون «محى الدین عربى» در فتوحات مکیه نشانه‌هایى از ایمان‌گرایى افراطى دارد. به عقیده وى هرگاه کسى بر مبناى تعقل ایمان آورد، به واقع ایمان نیاورده است؛ زیرا ایمان راستین آن است که مستند به وحى باشد، در حالی که این ایمان مستند به عقل است.[16]
امام محمد غزالى را می‌توان در عداد ایمان‌گرایان اعتدالى محسوب کرد. وى بر آن است که کلام مدرّس (استاد) نمی‌تواند ایمان بیافریند. به عقیده وى ایمان آن‌گونه نیست که با تأملات و تعملات عقلى به چنگ آید. ایمان نوعى نور روشنگر است که خدا به عنوان موهبتى رایگان و از سر لطف در اختیار بندگان قرار می‌دهد.
مولوى نیز گرایش صرف به عقل و تکیه بر برهان را چون راه رفتن با پاى چوبین می‌داند و عقل را فروتر از عشق و ایمان می‌نهد. از دیدگاه وى، ایمان بر آمده از مفاهیم و براهین، هر دم در آستانه فروپاشى است.[17]
به نظر می‌رسد یکى از علل گرایش ایمان‌گرایى چه در مسیحیت و چه در اسلام زیاده‌روى عقل‌گرایان و گرفتار کردن گوهر ایمان در پیچ و خم‌هاى مسائل فلسفى و استدلال بوده است.
همچنین در مسیحیت ناتوانى فلسفه ایشان در اثبات دعاوى متافیزیکى این روند را تشدید کرده است. در واقع بسیارى از متفکران مسیحى با ایمان مواضع خواسته‌اند گوهر دین و ایمان را از سیطره بحث‌هاى سرد و بی‌روح عقلانى و کلامى نجات دهند.[18]
 

[1]. پل تیلیخ، پویایى ایمان، ترجمه، نوروزى، حسین، ص 16 - 17، تهران، انتشارات حکمت، 1375ش.
[2]. طباطبایى، سید محمد حسین، ترجمه، تفسیر المیزان، ج 18، ص 411 - 412، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1363ش.
[3]. مانند: سوره «والعصر»: «بسم الله الرحمن الرحیم، والعصر، ان الانسان لفى خسر، الاّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر».
[4]. ر. ک: ابوالحسن اشعرى، مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 347، مصر، 1969م؛ اللمع، ص 75، چاپ مدینه، 1975م؛ تقتازانى، شرح المقاصد، ج 2، ص 184، چاپ عثمانى، 1305ق، به نقل از: مجتهد شبسترى، محمد، ایمان و آزادى، ص 12، تهران، طرح نو، چاپ سوم 1379ش.
[5]. درباره عقاید معتزله؛ ر. ک: امین، احمد، فجر الاسلام و ضحى الاسلام، مبحث معتزله.
[6]. شهید ثانى، حقایق الایمان، ص 16 - 18.
[7]. شیرازى، صدر المتألهین محمد، الحکمة المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعة، ج 6، ص 7، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ چهارم، 1990م.
[8]. خلاصه شرح التعریف، از متون عرفانى قرن پنجم، ص 227، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
[9]. ایان باربور، علم و دین، ترجمه، خرمشاهى، بهاء الدین، ص 257، مرکز نشر دانشگاهى تهران، 1362ش.
[10]. همان، ص 259.
Alam Riehardson, cd. A Theological Work book of the bible ) london, SCM press, 1951 pb)
[11]. همان، ص 260.
[12]. بحث ایمان‌گرایى، اقتباس از کتاب «فرهنگ واژه‌ها» نوشته عبدالرسول بیات و دیگران.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. همان.
[16]. همان.
[17]. همان.
[18]. همان.
  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

ظاهر و باطن

آیا از طریق ظاهر افراد میشه به شخصیت و باطن افراد پی برد؟


به طور کلی در اکثر موارد شخصیت ظاهری انسان متاثر از باطن و بر اساس درون و طرز فکر او بروز می نماید. آدمی آنچه که خوب و زیبا می پندارد را می پوشد و ظاهر خود را آنگونه که زیبا تشخیص می دهید می آراید. به قول یکی از بزرگان انسان آنچنان زندگی می کند که می اندیشد. 

یقینا شما خود هر لباسی را نمی پوشید و چهره ی خود را به هر چیزی شبیه نمی سازید، بلکه به گونه ای ظاهر می شوید که زیبا و شایسته خود می دانید یعنی ظاهر شما طبق فکرتان نمودار می گردد. 

گاهی نیز اتفاق می افتد که کسی به صورت عمد و بنابر مصالحی که خودش می داند، شخصیت حقیقی خود را مخفی می کند و با تغییر چهره و به خود گرفتن تیپ خاصی، خود را به صورت شخصیت دیگری می نماید که این موارد استثنا است.

لذایک معیار معمول و شایع برای قضاوت در باره ایمان و اعتقاد و شخصیت انسان ها همانا توجه به وضعیت ظاهر ی افراد و تحلیل اعمال و رفتار ظاهری آنها است.

در روایتی از امیرمؤمنان(ع) می خوانیم که: «ما اضمر احد شیئا الا ظهر فی فلتات لسانه و صفحات وجهه؛ هیچ انسانی چیزی را در درون خود پنهان نمی کند مگر این که در سخنانی که از دهان او می پرد یا آثاری که در چهره و قیافه او منعکس می گردد، آشکار می گردد» (نهج البلاغه، کلمه قصار 26)

قرآن کریم درباره منافقین می فرماید: «لَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ؛ تو می توانی آنها (منافقین) را از سخنانشان بشناسی» (سوره محمد، آیه 30)، یعنی میان زبان و سخنان انسان و فکر و اعتقاد و اخلاق رابطه خاصی است به گونه ای که با توجه به کلماتی که بر زبان جاری می شود، می توان اعماق ضمیرشان را کاوش کرد و به باطن و شخصیت درونی او پی برد. البته باید توجه داشت که وقتی اعمال و ظاهر افراد مبنای سنجش و تشخیص اعتقاد و ایمان و شخصیت آنها است که عمل و رفتاری به طور مکرر و مستمر و در موارد و مناسبت های مختلفی از او سر زند و بارها این رفتار و کردار او را ملاحظه و مشاهده کرده باشیم تا بتوانیم بگویم این عمل و ظاهر، ترجمان باطن و نمایان گر واقعیت باور و بینش و اخلاق او است وگر نه با یکبار دیدن رفتار و عملی نمی توان درباره فردی قضاوت کرد و آن را معیار سنجش و تشخیص قرار داد چه بسا این رفتار و عمل تصادفی و اتفاقی از این فرد سر زده باشد و تحت تأثیر شرایطی خاص اقدام به آن کرده باشد نه این که این عمل سرچشمه گرفته از باطن و درون و نشان دهنده درون و باطن باشند.

در برخی از احکام شرعی نیز بر همین معیار تکیه شده است مثلا حضرت امام خمینی(ره) در مورد تشخیص عدالت امام جماعت برای صحت اقتداء به او می فرمایند که حسن ظاهر کاشف از عدالت است یعنی اگر اعمال ظاهری او دلالت بر تقوا و خداترسی و پرهیز از محرمات الهی داشت و این اعمال را در موارد متعدد انجام داد، همین کاشف از عدالت درونی و باطنی او است.

به طور مثال روایات زیادی در باب فضیلت گذاشتن محاسن و حد و اندازه آن وارد شده است ; از جمله از امام صادق (ع ) روایت شده که فرمود: «گذاشتن ریش و چیدن شارب, از جمله تعالیم دین حنیف ابراهیم (ع) است».(بحارالانوار, ج 12, ص 56)

در روایت دیگر از امیرالموئمنین (ع ) آمده است که حضرت در مذمت «لشکر بنی مروان» فرمودند: «آنان کسانی هستند که ریش را می تراشند و شوارب را رها می کنند», (بحارالانوار, ج 25, ص 175)

از رسول خدا(ص ) نیز روایت شده است که فرمود: «شارب ها را کوتاه کنید و ریش را بگذارید و خود را همانند مجوس نکنید», (بحارالانوار, ج 76, ص 111)

هم چنین امام صادق (ع ) فرموده است : «شارب ها را کوتاه و ریش را بگذارید و خود را به یهود شبیه نکنید» (بحارالانوار, ج 76, ص 112) 

البته روایات فراوان دیگری در این زمینه در کتاب های روایی هست که ما تنها به همین مقدار بسنده می کنیم . ناگفته نماند گذشته از «ریش» آن چه مهم است «شخصیت» آدمی است و بیش از ظاهر باید به رشد باطن و ثبات شخصیت پرداخت که در پی آن هویت شخصی و فرهنگی انسان و جامعه به ثبات می رسد. به گونه ای که ظاهری آراسته و مطابق با فرهنگ واصول دینی خود را پیدا می کند و به آسانی و با آگاهی می تواند مدل رفتاری خود را انتخاب کند.

امروز در دنیایی لبریز از غوغای تبلیغات رنگانگ که علایم و نشانه ها و مارکها معرف تعلق و وابستگی به ایده خاص است توجه با ظاهر بیش از پیش اهمیت دارد . این همه هیاهو و هزینه برای تبلیغ مارک و علامت فلان تابلوی تبلیغاتی برای چیست؟ اگر اهمیت ندارد چرا همه مردم وملل یک نوع لباس نمی پوشندو ظاهر خود را به یک شکل آرایش نمی کنند؟ چرا یک یهودی خود را همانند یک ایرانی لباس نمی پوشد و یا شبیه یک روحانی شیعه ظاهر نمی شود؟

پس خود قضاوت می نمایید که ظاهر هم نقش و تاثیر دارد و بر اساس طرز تفکر ما جلوه می نماید, ولی برای شناخت باطن تنها به ظاهر افراد نمی توان بسنده کرد و باید صفات و ملکات خلقی و شخصیت او را نیز از طریق نوع عملکرد او در معاشرت و مسافرت و مانند آن مورد شناسایی قرار داد.




  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰



راههای رسیدن به استقامت و پایداری در دین


خداوند متعال بنابه رحمت و شفقت خویش بسیاری از اسباب استقامت و پایداری را در قرآن وبر زبان پیامبرش وسیرت وی برای ما بیان نموده اند که برخی از آنها را با همدیگر بررسی می نماییم.


۱ – روی آوردن به قرآن:

۲ – پیروی از شرع الهی و عمل صالح

۳ – مطالعه و تدبر در داستانهای پیامبران

۴– دعا

۵ – یاد خدا

۶ – انتخاب راه درست

۷ – تربیت

۸ – اطمینان به راه

9 – مبارزه با نفس

۱۰ – تقرب به عوامل ثابت نگاه دارنده

۱۱ – مطمئن بودن به یاری خداوند 

12-شناخت ماهیت باطل

۱۳ – اتصاف به صفات وادار کننده به استقامت

۱۴ – توصیه مردان صالح

۱۵ – پاداش های آخرت


  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

خدعه و نیرنگ

واژه مکر و نیرنگ که به گوشمان می خورد، یاد حیله گری های روباه در کتاب فارسی دبستانمان می افتیم و دلمان به حال زاغک بیچاره می سوزد، و روباه را چه مکار و حیله گر ماهری تصور می کردیم. حال که مکارتر و حلیه گرتر از روباه، انسان هایی هستند که در طول تاریخ یکی پس از دیگری آمدند و مسیر اصلی زندگی بسیاری را تغییر دادند. مطمئنا نسل هایشان و مانندهایشان باقی است.


تعاریفی در باره مکر

غدر: به معنای پیمان شکنی است.( در آینده به این موضوع می پردازیم.ان شاءالله)

مکر و خدعه: عبارتند از قصد سوء داشتن و قصد بدی کردن به دیگری؛ در حالیه خود فرد نمی داند.

نیرنگ: (در لغت نامه دهخدا) در ذیل واژه نیرنگ معنایی متفاوتی آمده است، که عبارتند از: سحر و افسون، ساحری و افسونگری، طلسم.( در مقالات بعدی به این موضوع خواهیم پرداخت، برای همین در این باره در این مقاله صحبتی نخواهیم کرد.)  و معنای دیگر آن را حیله و مکر آروده است. در شاهنامه فردوسی می خوانیم:

یکی گنده پیری شد اندر کمند

پرآژنگ و نیرنگ و افسون و بند


در قبح و زشتی این رذایل اخلاقی جای شکی نیست؛ کما اینکه این صفاتی که به تعریف و معنای آن ها پرداختیم، همگی در جرگه گناهان کبیره است و برای هر سه وعده آتش سوزان جهنم داده شده است. چنانچه رسول گرامی اسلام(ص) می فرمایند:

"مسلمان نباید مکر و خدعه کند، زیرا از جبرئیل شنیده ام که مکر و خدعه در آتش است.(1)


به طور کلی می توان مکر و نیرنگ را به دو دسته کلی تقسیم کرد و برای هر کدام مصادیقی را نام برد.

1. مکر نسبت به خدا

که خود به سه دسته دیگر و یا سه مصداق قابل تقسیم است.

الف. مکر منافقان

ب. ادعای مقامات و حالات روحانی

ج. خدعه نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)

2. مکر نسبت به مردم

که شامل:

الف. دورویی

ب. غش در معامله

ج. گران فروشی است.


خدعه منافقان

بدترین مراتب نیرنگ با خدا، خدعه منافقان است. چنانچه در  آیه 9 سوره بقره می خوانیم:

"به خدا و اهل ایمان نیرنگ می زنند، در حالیکه نیرنگ نمی زنند مگر به خودشان؛ در حالیکه نمی فهمند."


ادعای مقامات روحانی

یکی دیگر از مراتب خدعه با خدا، ادعا کردن نسبت به بعضی مقامات و حالاتی است که حقیقتا فاقد آن هستیم. مانند مقام صبر، شکر، توکل و رضا. البته قابل ذکر است که این مقامات و حالات به معنای حالات و مقامات ویژه نیست؛ حالاتی است که گاهی ما در صحبت های روزمره خود به کار می بریم. مثلا می گوییم: ما به خاطر رضای خدا، به قضا و قدر خدا راضی هستیم. درصورتی که این حرف؛ فقط ادعایی است که هیچ نشانه ای در ما ندارد.


الله اکبر می گوییم، ولی مقام و مالمان برایمان ارجح تر و بزرگتر است. نمی توانیم گناهی را برای رضای خدا ترک کنیم، ولی همین که بفهمیم به مال، جان و حیثیتمان لطمه ای می زند، درصدد ترکش برمی آییم.


امام صادق(ع) می گویند:

" وقتی که تکبیر نماز را می گویی، باید تمام موجودات را نزد عظمت خدای تعالی کوچک بدانی. زیرا هر گاه بنده ای تکبیر بگوید و خدا بداند که در قلبش چیزی بر خلاف تکبیر اوست؛ یعنی غیر خدا را بزرگتر می داند، خدا به او می فرماید: ای دروغگو! آیا با من خدعه می کنی؟ به عزت و جلالم سوگند،البته، تو را از شیرینی ذکرم و از رسیدن به جوارم و از لذت مناجاتم محروم می سازم.(2)


خدعه با اهل بیت

در فرازهایی از زیارت عشورا، مدعی می شویم که دوستداران امام حسین(ع) و اهل بیت ایشان را دوست داریم و با دشمنانشان، دشمن هستیم. واقعیت امر، اگر حرفایی که به زبان آوردیم فقط در حد کلام و زبانمان باشد، و در دل با یقین و ایمان نگفته باشیم؛ مصداقی از خدعه و مکر محسوب می شود.


2. مکر نسبت به مردم

انواع حلیه گری ها، فریب کاری ها، حقه بازی ها و کلاه برداری ها که بین افراد سودجو متداول است و آن ها را زیرکی و سیاست خود می دانند، مصادیقی بارز از مکر و نیرنگ هستند. همه این ها گناه کبیره محسوب شده و هر چه مفسده اش بیشتر باشد، عقوبتش چه به لحاظ شرعی و چه قانونی بیشتر خواهد بود.


دو رویی و دو زبانی

منظور از دو رویی و دو زبانی، یعنی فرد اظهارات ضد و نقیض زیادی دارد. برای مثال در مقابل شما دوستدارتان است ولی در باطن در کمین ضربه زدن به شماست. یا این که فرد براساس منافع شخصی خود با دیگران به نوعی بازی می کند و آن ها فریب می دهد ولی رفتار او عکس این قضایا را نشان می دهد.

امام صادق(ع) می فرمایند:

"هر که با مسلمانان با دو رویی و دو زبانی برخورد کند، در حالی که دو زبان از آتش دارد، در قیامت می آید."(3)


غش در معامله

منظور از غش در معامله این است که  فروشنده محصول، کالا و یا به طوری کلی هر آنچه که مورد معامله است را به طور خالص  به خریدار تحویل ندهد. مثلا برای جلب مشتری میوه های مرغوب و درجه یک را روی جعبه ها گذاشته و میوه های خراب را زیر میوه های سالم و خوب؛ و کل جعبه را به همان صورت و بدون اطلاع دادن به خریدار به او فروخته شود. رسول خدا(ص) می فرمایند:


"کسی که با مسلمانان در خریدن و فروختن غش کند، از مسلمانان نیست، و در قیامت با یهود محشور می شود زیرا یهود بیش از همه با مسلمانان غش می کند.(4)


حضرت امام صادق(ع) به مردی که آرد فروش بود، فرمودند:

"از غش کردن بپرهیز زیرا هر کسی با دیگری غش کند، در مالش غش خواهد شد و اگر مالی ندارد، با اهلش غش خواهد شد."(5)


گران فروشی

یکی از مسائلی که امروزه با آن مخصوصا در ایامی که مراجعه مردم به بازارها بیشتر است، مواجه هستیم؛ گران فروشی است. فروشنده، جنس خود را به قیمتی بالاتر از ارزش واقعی اش می فروشد. امام صادق(ع) می فرمایند:


" فریب دادن مؤمن در معامله حرام است.(6)


قبل از هر فکری و عملی، خود را جای دیگران بگذاریم و به انتهای کارهایمان و عواقبشان فکر کنیم. و بدانیم که در نظام هستی این ضرب المثل کاملا محقق می شود. "از هر دست بدهی، از همان دست  پس خواهی گرفت." چنانچه در سوره فاطر آیه 43 می خوانیم:

" مکر بد، بجز اهلش( حلیه گر و فرد مکار) را در برنمی گیرد."


پی نوشت

1. وسایل الشیعه. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.  

2.  مستدرک، کتاب صلاة، باب 2. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.  

3. کافی، ج 2، ص 343. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.  

4. وسایل، تجارت، باب 115، ج 2، ص 210. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.  

5. همان

6. وسائل الشیعه ج 12 ص 364. به نقل از گناهان کبیره . نوشته شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب. دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم. باب مکر و نیرنگ.





  • علی رجالی
  • ۰
  • ۰

صبر از نظر قرآن

صبر چیست و چگونه صبور باشیم؟


بی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که از هر سوی به انسان هجوم می آورد. انسان زمانی می تواند در برابر سختی ها و مصیبت ها، خود را بیمه نماید و با هر مصیبتی جزع و فزع نکند که از خصلت صبر برخوردار باشد.


این خصلت در آموزه های قرآنی به عنوان یکی از برترین فضایل انسانی شمرده شده و دارندگانش به بزرگی ستوده و تکریم شده اند.از کسانی که در گروه صابران مورد ستایش و تجلیل قرار گرفته اند، پیامبران بزرگ خداوند هستند که به جهاتی چند به داشتن این خصلت و فضیلت ستوده شده و در قرآن گرامی داشته شده اند.با توجه به نگرش منفی و گاه تحلیل و تبیین نادرست مفهوم صبر، برداشت های ناروایی از آن می شود به طوری که گاه این خصلت از فضیلت به حد رذیلت فرو می آید و به جای آن که بستری برای کمال انسانی باشد خود عاملی بازدارنده و مانعی بزرگ برای آن معرفی می شود. از این رو بازخوانی مفهوم صبر برپایه آموزه های قرآنی ضرورتی است که می بایست انجام پذیرد.


در تاریخ، کسان بسیاری غیر از پیامبران (علیهم السلام) بودند که در صبر و شکیبایی اسوه های کاملی برای بشریت بشمار می روند. از این میان می توان از حضرت زینب(س) یاد کرد که نه تنها در میدان کربلا و رخداد دردناک طف جلوه هایی از صبر قرآنی را نشان داد بلکه در تمام طول زندگی خویش از زمانی که در کنار مادر در دفاع از ولایت کبرا و خلافت عظما تا زمانی که در کنار امیرمومنان(علیه السلام) در برابر قاسطین و ناکثین و مارقین و تا در کنار امام حسن مجتبی(علیه السلام) در برابر خودفروشان اهل دین و تا در کنار امام سجاد (علیه السلام) برای دفاع از امامت و حریم ولایت ایستادگی و پایداری ورزید، نمونه ای عینی از صبر و مفهوم درست و واقعی از حقیقت آن را به نمایش گذاشت.در نوشتار حاضر تلاش شده است با تحلیل و تبیین آموزه های قرآنی، مفهوم صبر و نیز اهمیت آن در زندگی فردی و اجتماعی انسان مورد بررسی قرار گرفته و نشان داده شود که چگونه می توان آن خصلت را به دست آورد و از فواید آن بهره مند شد. 

گستره معنایی صبر


صبر در زبان عربی به معنای شکیبایی و خودداری است. این واژه در کاربرد آن نسبت به انسان به معنای حالتی است که موجب می شود شخص خود را نسبت به فشارها، سختی ها، مشکلات، مصیبت ها و از دست دادن ها از درون پایدار و با استقامت کند و واکنش های تند و احساسی و دور از عقل و شرع بروز ندهد. به این معنا که انسان به طور طبیعی در برابر فشارهای سخت و مصیبت های جانکاه به ویژه آن هایی که ناگهانی و بدون پیش بینی بوده و از بزرگی خاصی برخوردارند، واکنش های تند و عصبی از خود بروز می دهد و تحت تاثیر عواطف و احساسات، رفتاری به دور از عقل و شرع انجام می دهد.از حمله واکنش های عصبی و عاطفی می توان به جزع و فزع و آه و ناله اشاره کرد. در مراحل عاطفی شدیدتر نیز رفتاری را انجام می دهند که به دور از تدبیر و عقلانیت است و آنان بی حساب و کتاب به آب زده و اعمال و کرداری را مرتکب می شوند که هم به زودی از آن پشیمان می شوند و هم آثار بدی را به دنبال می آورد که گاه جبران آن ناممکن و ناشدنی است. 

با توجه به کاربردهای قرآنی واژه صبر که با مشتقات آن ۱۰۳ بار در ۹۳ آیه و ۴۵ سوره قرآن به کار رفته است. (المعجم المفهرس) می توان ادعا کرد که مفهوم صبر به معنای فضیلتی غیرقابل انکار مورد توجه و تاکید قرآن است.در این مفهوم صبر عبارت از تحمل و شکیبایی در برابر سختی ها و بلایا و مصیبت ها و از دست دادن جانی و مالی و مسائل مرتبط با آن در دنیاست. از این رو قرآن در آیه ای با برشمردن مصادیقی از این مصیبت ها و از دست دادن ها، به ستایش صابران می پردازد و می فرماید: و لنبلونکم بشی من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین؛ و ما شما را به چیزهایی چون ترس از آینده و گرسنگی و کمبود و از دست دادن هایی در جان و مال و میوه ها می آزماییم و تو به افرادی که صبر پیشه می کنند مژده بهشت را بده! (بقره آیه ۱۵۷) 

آیه ۱۴۶ سوره آل عمران صابران را کسانی برمی شمارد که در برابر مصیبت ها و هر بلا و سختی و فشاری که بر انسان وارد می شود و چیزی را از او می گیرد، تحمل کرده و سستی و ضعف به خود راه نمی دهد و ناتوان و عاجز نمی شود. بنابراین صبر و شکیبایی در آیات قرآنی به معنای تحمل سختی ها و مصیبت ها و مشکلات است به گونه ای که مهار امور از دست انسان بیرون نرود و کنترل اوضاع را به دست عواطف و احساسات نسپرد و با عقلانیت و تدبیر عقل و شرع، استقامت و پایداری کند تا به مقصد خویش برسد و آن چه را می خواهد به دست آورد؛ زیرا صبر و شکیبایی رمز توفیق انسان است و با آن می تواند ازآزمایش و ابتلای الهی سربلند بیرون آید. (بقره آیه ۱۵۵ و آل عمران آیه ۱۸۶) از این روست که مساله صبر و شکیبایی در میدان جنگ به عنوان یک اصل اساسی برای دست یابی به پیروزی بر شمرده شده و به مومنان صابر وعده پیروزی و ظفر داده شده است. (انفال آیه ۶۵ و ۶۶)


انواع صبر


خداوند در آیه ۱۷۷ سوره بقره مصادیق صبر را بیان می کند که می تواند نوعی دسته بندی و تقسیم برای صبر و اقسام آن باشد. خداوند در این آیه می فرماید: والصابرین فی الباساء و الضراء و حین الباس؛ شکیباورزانی در هنگامه مصایب و دشواری های زندگی و فقر و نداری و زیان ها و در هنگام جنگ و کارزار. در این آیه صبر به حسب زمینه های گوناگون آن مشخص شده است که مهم ترین مصادیق را می توان در سه دسته ، ۱- سختی ها ونداری ها ۲- زیان ها و ۳- جنگ و کارزار شناسایی کرد. واژه باساء در آیه به معنای سختی و رنجی است که موجب می شود آدمی در تنگنا قرار گیرد و راه گریزی نیابد. این واژه هر چند با واژه باس از نظر ریشه لغوی یکی است ولی از نظر مفهومی تفاوت های ماهوی دارد، از این رو در کنار هم قرار گرفته اند و تکرار یک واژه برای بیان یک معنا نیست. به سخن دیگر باساء دشواری ها و کمبودهایی است که در زندگی بشر پیش می آید و آدمی می بایست برای رهایی از آن سختی بسیار را تحمل کند و فشارهای جانکاهی را به جان بخرد با این همه در این حالت وی ضرر و زیانی نمی کند و از نظر مالی و جانی و عرضی نقصی در وی پدید نمی آید؛ اما ضراء، فشارها و سختی ها و مصیبت هایی است که موجب می شود تا نقصی در بدن یا مال و یا جان در خود یا خانواده متحمل شود. 

اما باس به معنای کارزار و جنگ است که آدمی را در تنگنایی قرار می دهد که گریز از آن جز با کشتن یا اسارت دشمن ممکن نیست. به این معنا که یا می بایست بکشد و دربند گیرد و یا کشته شود و یا در بند گرفته شود و ذلت و خواری بردگی و بندگی دیگران را به جان و تن بخرد. در این آیه خداوند به سه دسته از مصیبت هایی که انسان در زندگی با آن رو به رو می شود به طور کلی پرداخته است ولی در آیه ۱۵۵ سوره بقره مصادیق جزیی تر این موارد بیان شده است. به این معنا که می توان گفت از جمله مصادیق جزیی باس (جنگ و کارزار) خوف وترس از آینده است. آدمی هنگامی که در کارزار قرار می گیرد می ترسد؛ زیرا هر آینه این احتمال هست که کشته شود و یا به بند گرفتار آید و به اسارت رود. 

خوف ترس از آینده تاریکی است که از آن آگاهی ندارد، چنان که حزن، اندوه برگذشته ای است که از دست رفته و نتوانسته به هدف و مقصد و مقصود خود دست یابد. انسانی که هراسان و ترسان است همواره از پیش آمدهایی در هراس است که هنوز رخ نداده است و می ترسد که این رخداد موجب شود جانی و مالی و عرضی را از دست دهد و یا به هدف و مقصد و مقصودی نرسد. به کار بردن خوف به جای باس در آیه ۱۵۵ بقره از یک نظر نوعی عمومیت را نیز بیان می کند. به این معنا که گفته شود که خوف از نظر معنایی عام و باس و جنگ مصداقی از آن است. از این رو می توان باس را یکی از مصادیق خوف دانست. با این همه خوف و باس متناظر به یک دیگر هستند و دو آیه یک معنا و یا یک نوع از انواع صبر را بیان می کند که انسان می بایست در برابر این دسته از آزمایش ها و ابتلاء وامتحان الهی خود را آماده کند و در برابر آن صبر و شکیبایی پیشه نماید. 

تقدم خوف بر مصادیق دیگر در حقیقت بیان این معناست که انسان بیش از هر چیز دغدغه امنیت دارد و مساله امنیت و آرامش روحی و روانی از یک سو و آرامش و امنیت اجتماعی و جانی و مالی از سوی دیگر مهم ترین دغدغه اوست. از این رو هنگامی که از دغدغه های آدمی سخن به میان می آید همواره از مساله امنیت سخن گفته می شود. به گونه ای که در مفهوم سعادت دو عنصر امنیت و آسایش به عنوان مولفه های اساسی آن معرفی می شود. د رآیات قرآن درباره جامعه برتر زمینی از جامعه ای سخن گفته می شود که: آمنه مطمئنه یاتیها رزقها رغداً، سرزمینی که از امنیت برخوردار بوده و جامعه با آرامش (اطمینان) روحی و روانی از آسایش همه جانبه برخوردار می باشد. در این آیه امنیت و آرامش در کنار آسایش به عنوان عناصر و مولفه های جامعه برتر مطرح شده است. ویژگی های بهشت قرآنی آن است که عناصر اصلی آن را امنیت و آرامش و آسایش تشکیل می دهد و انسان در آن جا دچار خوف از آینده و اندوه بر گذشته نیست( فقدان امنیت و آرامش روحی و روانی) و هم چنین همه چیز فراهم است و در آسایش کامل به سر می برد. (نگاه کنید سوره انسان و واقعه و الرحمان)


راه رسیدن به امنیت و آرامش


قرآن راه دست یابی به امنیت و آرامش را اموری چند بر می شمارد که یکی از مهم ترین آنها دفع فتنه و از میان برداشتن آن است. (و قاتلو هم حتی لاتکون فتنه) مصابره و صبر در میدان عمل و جنگ و جهاد می تواند این پیروزی را تضمین کند. (انفال آیات ۵۵ و ۵۶)اما مصداق باساء، در آیه ۱۵۵ بقره گرسنگی است که انسان در این حالت دچار سختی و رنج و کمبودهایی در زندگی روزانه خود است ولی دچار نقص نمی گردد و با تحمل این گرسنگی و مانند آن ها می تواند از آن رهایی یابد. شکیبایی (صبر) و بردباری (حلم) و استقامت (پایداری) می تواند بهترین راه برای رهایی از چنین مشکلاتی باشد. این گونه گرفتاری ها و کمبودها که دومین عنصر از عناصر اصلی زندگی بشر را مورد هجوم قرار می دهد و آسایش وی را دچار اختلال می کند در طول زندگی بسیار اتفاق می افتد. از این رو در آیه نسبت به نقص مقدم شده تا بیان شود که در چه مرتبه ای از دغدغه های انسانی قرار دارد این نوع ابتلائات بیش از انواع دیگر آن است. شخص می بایست هم چنان که نسبت به آزمایش هایی که درباره امنیت و آرامش وی صورت می گیرد صبر و شکیبایی پیشه کند باید نسبت به مسایلی که آسایش وی را نیز تهدید می کند و او را در رنج و کمبود می افکند شکیبایی ورزد. 

بخش سوم آیه ۱۵۵ بقره به بیان مصادیق ضراء پرداخته است. ضراء به معنای زیان از بهره و سود است. به خلاف خسران که زیان از سرمایه و اصل مال است. در این جا به ضررهایی اشاره می شود که نقصی را در مال و جان و بهره های آن پدید می آورد. این ها هر چند که مهم هستند ولی از نظر ارزشی در آیات قرآن در مرحله سوم قرار می گیرند؛ زیرا زیان مالی و جانی زمانی که خسران نباشد مشکل اساسی نیست.انسان می تواند هرگونه ضرر و زیانی را جبران کند. تقدم مال بر جان از آن رو صورت گرفته است که مال به جان هر شخصی بسته است. سخن در این آیه از آزمون است و کسی که متحمل آزمون می گردد جانی عزیز را از دست می دهد نه آن که جان خودش گرفته می شود؛ زیرا با جان ستانی و از دست دادن جان، امتحان دیگر معنایی ندارد. در این آیه سخن از آزمون شخص با نقص هایی است که به آن دچار می شود. البته می توان برای نفس و نقص در آن دو، معنای دیگر نیز گفت. به این معنا که گاه مراد از نقص در نفس به معنای از دست دادن بخشی از بدن است مانند آن که دست و پایش بریده شود و یا چشم و گوشش را از دست دهد و گاه مراد از نقص در نفس همان از دست دادن فرزندان باشد که جزو نفس انسان است. 

بنابراین سه احتمال در نفس و کمبود در آن داده می شود که در هیچ یک از احتمالات منظوره از دست دادن خود جان شخصی که مبتلا می شود نیست؛ زیرا در این صورت نه تنها ابتلا و امتحان معنا نخواهد یافت بلکه نقص مفهوم درستی نمی یابد؛ زیرا نقص به معنی از دست دادن بخشی از چیزی است و اگر شخص خود، جانش برود در این صورت نقص نیست بلکه فقدان کل است.به هر حال شخص مبتلا ممکن است عزیزی یا فرزندی و یا بخشی از تن خویش را از دست دهد و دچار نقص گردد.تقدم مال بر جان و نفس در این صورت معنای درستی می یابد؛ زیرا در این آیه مال بر نفس مقدم شده تا نشان دهد که ابتلا بر مال سخت تر از نفس است.از دیگر مصادیق ضراء و نقص و از دست دادن، ثمرات و میوه هاست. به این معنا که آزمایش دیگری که انجام می شود نسبت به سود سرمایه های مالی و جانی است. مانند آن که نوه و نبیره ای را از دست دهد و یا بهره و سود سرمایه ای از او کاهش یابد و از این لحاظ دچار ضرر و زیان گردد.با توجه به آیات قرآنی می توان به سادگی دریافت که صبر بر چه چیزهایی، از ارزش والایی برخوردار است. ترتیب ذکر شده در آیه ۱۵۷ سوره بقره به خوبی این معنا را باز می نماید.


زمینه های ایجاد صبر


برای این که شخص به مقام صبر دست یابد و صابر و شکیبا گردد می بایست از نظر اعتقادی و بینشی و نیز نگرشی به گونه ای باشد که مشکلات و مصیبت های گوناگون را برتابد و جا نزند. قرآن در برخی از آیات به بسترهای ایجادی صبر اشاره کرده است که در این جا به برخی از آن ها پرداخته می شود..۱ هستی شناسی: انسان می بایست به این مقام بینشی دست یابد که همه هستی در دست با اقتدار فرزانه ای آگاه و دانا و توانا می گردد و هیچ چیزی از دایره قدرت و علم او بیرون نیست. از این رو باید بداند که هر چیزی از بد و خوب می رسد، با علم و آگاهی خداوند است. بنابراین اگر بدی و آسیبی به او رسد بداند که از سوی خداوند است و اوست که امور هستی را می گرداند و به افرادی چیزی می دهد و یا می گیرد. (آل عمران آیه ۱۴۰ و نحل آیه ۵۳) و بر این باور پا فشارد که انالله و اناالیه راجعون (بقره آیه ۱۵۶) 

.۲ سنت الهی: بر این باور باشد که سنت خداوند این است که می بایست همگان را بیازماید و سنت آزمون و ابتلا را بشناسد و آن را باور داشته باشد. (بقره آیه ۱۵۵ و آل عمران آیه ۱۴۶) و بر این عقیده باشد که آزمون امت سخت تر و دشوارتر است و به صرف اینکه بگوید ایمان آوردیم نمی تواند خود را در آرامش و آسایش ببیند: احسب الناس ان قالوا آمنا و هم لایفتنون..۳ سنت پاداش: این که ایمان به آیه ای از آیات خدا و عمل به هر کار نیکو و اطاعت از هر دستوری از دستورهای خدا و پیامبر و اولوالامر، پاداشی را به دنبال خواهد داشت. پس اگر بر مصیبت ها صبر کند از خدا پاداشی درخور می گیرد و بداند و باور داشته باشد که خداوند براساس آیه: نعم اجرالعاملین الذین صبروا و علی ربهم یتوکلون؛ پاداش انسان های پرتلاش و شکیبایی که در همه کارهایشان بر خدا توکل می ورزند را بسیار خوب می دهد. (عنکبوت آیات ۵۸ و ۵۹) این اجر و پاداش فراتر از عملی است که انجام می دهند و فراتر از واکنشی است که نسبت به مصیبت از خود بروز می دهند. (نحل آیه ۹۶) 

.۴ امید قطعی به گشایش: انسان می بایست به این مسئله امید داشته باشد که در پی هر تنگنا و سختی و مصیبتی، آرامش و آسایش و آسانی است؛ بلکه به این مقام از باور برسد که این گشایش فراتر و بیش تر و از نظر شمارش نیز افزون تر از مصیبت و سختی است که بدان مبتلا شده بود. از این رو خداوند می فرماید پس از هر عسر و سختی دو آسانی است. (انشراح آیات ۵ و ۶) این آسانی هم در دنیاست و هم در آخرت می باشد. به این معنا که وی دو سود در دنیا می برد و یا دست کم از گشایش و آسانی دوگانه ای برخوردار می گردد.خداوند در آیات ۴۱ و ۴۲ سوره نحل بیان می کند که این پاداش ها در همین دنیا خواهد بود و اختصاص به آخرت ندارد و ما برای صابران در همین دنیا جایگاه نیکو و پاداش خوب در نظر گرفته ایم. 

.۵ یادکرد قهرمانان صبر: انسان به طور طبیعی از الگوها پیروی می کند و آنان را سرمشق زندگی خویش قرار می دهد. الگوها به یاد می آورند که انسان، هم قادر به عبور از بحران مشکلات و مصیبت هاست و هم این که این راه پیش از این پیموده شده و انسان هایی با پیروی از راه صبر و شکیبایی به پیروزی و مقصد و مقصود رسیده اند. از این رو قرآن به کسانی که گرفتار مصیبت هستند الگوهایی را مطرح می کند که از آن میان پیامبران اولوالعزم(علیهم السلام) هستند: فاصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل؛ پس همانند پیامبران دارای عزم و اراده قوی شکیبایی ورز. (احقاف آیه ۳۵).۶ ایمان به قضا و قدر: یکی دیگر از مسایلی که به انسان کمک می کند تا در برابر دشواری ها و مصیبت ها صبر پیشه کند، باور به قضا و قدر است. وقتی انسان بداند که هر چیزی که انسان بدان گرفتار شده بر پایه برنامه ای از پیش تعیین شده است، بی تابی کم تری از خود بروز می دهد و جزع و فزع نمی کند. به ویژه کسانی که می دانند که این از ناحیه خداوندی حکیم و فرزانه است. 

خداوند در آیه ۲۲ سوره حدید به قضا و قدر در مصیبت ها و سختی ها این گونه اشاره می کند: ما اصاب من مصیبه فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر…؛ به هیچ کس مصیبتی در بیرون (زمین) و یا در جانشان نمی رسد مگر آن که پیش از این، در کتابی نوشته شده است و برای خداوند این کار آسان است. بنابراین انسان نمی بایست از آن چه از دست داده اندوهگین شود و افسوس بخورد و به آن چه به دست آورده شادمان گردد.در این آیه از مردم می خواهد که به مصیبت های وارده این گونه بنگرند که آنها از جانب خداست و قضا و قدر حتمی است که می بایست انجام شود و انسان در برابرش شکیبایی کند نه آن که افسوس و حسرت بخورد و به حزن و اندوه دچار شود.انسانی که معتقد به قضا و قدر و سنت الهی باشد واکنشی مثبت از خود بروز می دهد که همان شکیبایی و صبر است؛ زیرا می داند که سنت و قوانین الهی قابل تغییر نیستند. (فاطر آیه ۴۳) 

.۷ ابزار تکاملی: انسان می بایست به این باور برسد که دنیا برای انسان بستری برای آزادسازی ظرفیت هاست و در این جاست که می تواند راه تکامل را در پیش گیرد و به کمال شایسته اش برسد. باور به این که ابتلائات و مصیبت هایی که بر او وارد می شود زمینه ساز بروز استعدادها و توانمندی هایی است که در او سرشته شده و در این مشکلات و سختی ها خود را آزاد می سازد و به فعلیت می رساند. باور به این فلسفه وجودی بسیاری از مصیبت ها و آزمایش ها و ابتلائات، توانمندسازی و ظرفیت سازی برای رشد و تکامل اوست و این باور که در شکیبایی می تواند به کمال خود برسد، یکی از بسترهای مناسب تعالی و تکامل بشر است. (فرقان آیه ۲۰)این ها شماری از امور بینشی و نگرشی است که به انسان کمک می کند تا شخصی صابر و شکیبا شود. در حقیقت این مسایل و اعتقادات، زمینه ایجادی صبر را فراهم می آورد.


موانع ایجادی صبر


قرآن همان گونه که به علل و عوامل ایجادی صبر توجه می دهد به آسیب شناسی آن پرداخته و علل و عواملی که مانع از ایجاد صبر در شخص می شود را توضیح و تبیین می کند. در این جا تنها به یکی از مهم ترین این موانع اشاره و بدان بسنده می شود؛ زیرا این مانع از موانع مهمی است که قرآن در چند آیه بدان اشاره می کند و حتی پیامبر(ص) را نسبت بدان هشدارباش می دهد. این مانع، چیزی جز شتابزدگی نیست؛زیرا عاملی بسیار مهم در راه تحقق صبر و شکیبایی است.انسان دارای طبیعتی است که وی را شتابزده می کند: خلق الانسان من عجل (انبیاء آیه ۳۷) هرگاه کارها به مراد نرفت جام صبرش لبریز می شود و رفتاری شتاب آلود در پیش می گیرد. از این رو خداوند به پیامبر(ص) دستور می-دهد و سفارش می کند که همانند پیامبران اولوالعزم عمل کند و در کارها شتابزده نباشد. (احقاف آیه ۳۵) بنابراین میان شتابزدگی و عجله از سویی و صبر ارتباط معناداری وجود دارد. این آیه به صراحت بیان می کند که هرگاه شتاب از دری آمد صبر از دری دیگر می گریزد. بنابراین لازم است انسان خود را کنترل و مهار کرده و نگذارد تا غریزه و یا فطرت و یا طبیعت شتابزدگی بر وی چیره شود؛ بلکه تلاش کند تا آن را با نیروی عقل و خرد و تقوا مدیریت کند و نگذارد تا بر جان و قلب و عقلش حاکم گردد.بنابراین می توان گفت که از جمله موانع ایجادی بلکه مهم ترین و اساسی ترین مانع که قرآن برای صبر برمی شمارد، شتابزدگی است که همگان می بایست نسبت به آن حساس و هوشیار باشند.


صبر در روایات


امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می فرماید: ینزل الصبر علی قدر المصیبه و من ضرب یده علی فخذه عند مصیبته حبط عمله؛ صبر به اندازه مصیبت نازل می شود و هر کس در هنگام مصیبت با دست بر رانش بزند عمل را از میان برده و پاداشش را از دست داده است.(نهج البلاغه، صبحی صالح ص۴۹۵)هم چنین می فرماید: اگر صبر پیشه می کنی مانند آزادگان (و یا اهل کرامت) صبر بورز؛ وگرنه همانند نادانان ناآزموده (و چهارپایان) آن را فراموش کن.(همان ص ۵۴۸ دو حدیث)و نیز می فرماید: صبر و شکیبایی، در نهایت پیروزی را به همراه خواهد داشت هر چند زمان آن به درازا کشد.(همان ص ۴۹۹)هم چنین فرمود: صبر بر دو گونه است: صبر بر مکاره و چیزهایی که تو را ناخوشایند است و صبر بر چیزهایی که دوست می داری و آن را از دست می دهی.(همان ص ۴۷۸)


ا خلیل منصوری اخلاقی 




  • علی رجالی