باسمه تعالی
مثنوی نور خدا
در حال ویرایش
ز نور خدا هر دلی رخت بست
به بیراهه رفت و دلش شکست
نه جست از مهر، نه ره تقوا
که دل به هوس داد، بی وفا
ز نور خدا هر دلی دور شد
به تاریکی دل خموش شد
نه دانست راهِ نورِ پاک
که شد اسیر ظلمت و خاک
به جای مهر شد راه هوس
به جای وفا شد سودای غموس
نه دانست که عفّت زیور است
که پاکی روح و گوهر است
به هوس روی آورد دلها
شد از جادهی حق دور و بیصدا
ز نور خدا هر دلی گسست
که از عشق پاک تهی گشت
نه فهمید حکم ایزد داد
به راه خویش شاد بود یاد
در دلها غوغا شد و بیقرار
ز ره نور گشت به هوس گرفتار
نه شناخت راه حق و دین را
به دام هوس و دلبستنها
دلها ز نور حق خالی ماند
که مهر در دلها مرده بماند
ز نور خدا هر دلی رخت بست
ز عشق پاک خدا روی بست
نه داند که عفّت گوهر است
نه بداند که پاکی سر است
ز نور خدا هر دلی دور شد
به بیراهه رفت و سست و شور شد
اگر نبود نور و مهر و وفا
جهان شود تیره، بیسر و پا
ز نور خدا هر دلی گریخت
به جای آن هوس بر وی نشست
ز عشق خدا هر دلی دور شد
به بیراهه رفت و شور و کور شد
نه جست از دل، نه جست از جان
که شد اسیر زشتی و هوسِ نام
دل پاکی بود آیینهی حق
اگر ز نور خدا روی برنگرد
اگر ز عشق پاک خدا روی
نکند دل در دامِ خویش روی
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۳/۱۹