باسمه تعالی
نقش معلم
قصیدهی نقش معلم
۱.
تو خورشیدی از مهر و ایمان وجود
چراغ دل هر دلجویان وجود
۲.
تو آموزگاری، ولی در خفا
نبیای، نه با وحی و قرآن وجود
۳.
تو پیمانهای از وفا و خرد
ز سرچشمهی عشق، جوشان وجود
۴.
تو آیینهی لطف و آیین حق
نهانی، ولی در شبستان وجود
۵.
به لب، خامشی لیک در جان، سخن
تو فریادی از سوز پنهان وجود
۶.
جهان را تو معنا و مفهوم دهی
تو تفسیرِ اصلِ چراغان وجود
۷.
قلم، از تو دارد شعور و شعف
تو پیغام حق، در دبستان وجود
۸.
نه تنها تو در مکتب عقل و علم
که در سیر عرفان، سلیمان وجود
۹.
به جانم رسد از تو الهام ناب
تو الهیترین روحِ انسان وجود
۱۰.
تو را قدر باید نه تنها به علم
که با عشق و ایمان و عرفان وجود
ای گوهر تابندهٔ ایوانِ وجود
سرچشمهٔ اندیشه و میزانِ وجود
۲
خورشید زِ دامان تو بر میخیزد
تا صبح دمد بر دلِ حیرانِ وجود
۳
تو مشعل اندیشه در دل ها
دل را تو برافروختی از جانِ وجود
۴
درس تو بود لُبِّ رسالاتِ نبی
تابندهتر از نورِ درفشانِ وجود
۵
تو نورِ دلی، چراغِ دل میسوزی
بخشندهی شیرینیِ پنهانِ وجود
۶
ای گوهر سرگشته ز دریای یقین
بر لوح دلم نقش شد از جانِ وجود
....
۷
با نور تو دل محرم اسرار شد
سرچشمهی تأویل و تفسیرِ وجود
۸.....
هر لحظه دلم زمزمهی توست به لب
در هر نفَس آیاتِ گُلفشانِ وجود
...
۹
از سایهی لبخند تو می بالد عشق
ای چشمهفشان در بیابانِ وجود
ای سایهگستر به شبستانِ وجود
..
۱۰
گمگشتهی راهیم و تو راهبری
افتاده ز راهیم ، توئی منجی ما
در دوزخِ اندیشهی پنهانِ وجود
۱۱
چشم از تو، چراغ نظر میگیرد
نور تو، فروغ سحر و شب هایم
تو قبلهی دل در صفِ انسانِ وجود
۱۲
آموختی از حکمت قرآن سخن
گشتی صدفِ گوهرِ عرفانِ وجود
۱۳
در مکتب تو سینه چراغی گرفت
روشن شد از آن شعلهی پنهانِ وجود
۱۴
هر واژه که گفتی، دُرِ اندیشه شد
پیوست به زنجیرِ درخشانِ وجود
۱۵
بی تو نفس علم، نفس سرد بود
تو دادیاش آن گرمیِ ایمانِ وجود
۱۶
ای هادی ره، به سوی بیپایانی
پیوند زدی عقل به طوفانِ وجود
۱۷
افکندی از آن قلهی بالا شعاع
بر دامن هر ذرهی لرزانِ وجود
۱۸
علم از تو نیوشید طهارتگری
چون نهرِ خروشان از ایقانِ وجود
۱۹
تو وارث پیغامبران بودهای
تنهاترین گوهرِ چرخانِ وجود
۲۰
بیدرس تو، دفتر عالم تهیست
بینقش تو، آیینهی ویرانِ وجود
۲۱
در صبر و سکوتت چه غوغاییست
همپای نسیمی در طغیانِ وجود
۲۲
لب تشنهٔ حرف تو شد روح ما
از جام تو نوشیدهست عرفانِ وجود
۲۳
در سینهٔ تو، دفتر تاریخ بود
پر برگترین دفتر دورانِ وجود
۲۴
خط میکشی از خاک به افلاک ما
با دست تو بالا رود جانِ وجود
۲۵
با مهر تو دل را ادب میدهیم
زانروست که آرام شد طوفانِ وجود
۲۶
با هر قدمت کعبه بنا میشود
بر تربت تو ساجد است آنِ وجود
۲۷
با نام تو هر علم، مقدس شود
زینت دهد آفاقِ درخشانِ وجود
۲۸
ای روح دمیده به گل آدمی
بالاتری از وسعتِ امکانِ وجود
۲۹
هرگاه تویی، مدرسه کعبهست
تو قبلهی آفاقی و جانِ وجود
۳۰
ای گوهر پیدا شده در پردهها
جاوید بمان در دلِ عنوانِ وجود
- ۰۴/۰۱/۲۸