باسمه تعالی
مقام معلم(۱)
ای گوهر تابندهٔ ایوانِ وجود
سرچشمهٔ اندیشه و میزانِ وجود
خورشید زِ دامان تو بر میخیزد
تا صبح شکوفا شود از جانِ وجود
در سایهی تو، عقل شکوفا گردید
آغاز شد از تو، گلستانِ وجود
تو مشعل اندیشه شدی در دل ها
دل را تو برافروختی از کانِ وجود
آیینهی پاکِ انبیا میباشی
در جانِ دل و نور جانانِ وجود
درس تو بود لُبِّ رسالاتِ نبی
تابندهتر از نورِ درفشانِ وجود
ای دلبر و رهنما به سوی یزدان
پیوند زنی ، علم و ایمان وجود
تو نورِ دلی، چراغِ دل میسوزی
بخشندهی شیرینیِ پنهانِ وجود
ای گوهر سرگشته ز دریای یقین
بر لوح دلم نقش شد از جانِ وجود
هر لحظه دلم زمزمهی توست به لب
در هر نفَس آیاتِ گُلفشانِ وجود
از سایهی لبخند تو می بالد عشق
ای چشمهفشان در بیابانِ وجود
افتاده ز راهیم ، توئی منجی ما
در دوزخِ اندیشهی پنهانِ وجود
آموختیام صبر، سکوت، اندیشه
آموختی آدابِ فروزانِ وجود
آمیختی از علم و زِ ایمان سخن
گشتی صدفِ گوهرِ عرفانِ وجود
در مکتب توحید چراغی گشتی
روشن شد از آن، شعله پنهانِ وجود
هر واژه ی تو، نور یزدان باشد
پیوست به زنجیرِ درخشانِ وجود
بی نفس تو علم، یک دمی بی جان شد
گرمی تو داد، روح ایمان وجود
ای هادی ره، به سوی معشوق مرا
پیوند زدی عقل و طوفانِ وجود
افکندی از آن قلهی بالا فیضی
بر دامن هر ذرهی لرزانِ وجود
با نام تو هر علم، مقدس گردد
زینت دهد آفاقِ درخشانِ وجود
ای روح دمیده بر دل انسان ها
بالاتری از وسعتِ امکانِ وجود
در سینهٔ تو، نهفته حکمت، تاریخ
پر برگترین عصر دورانِ وجود
در صبر و سکوتت بود صد ها درس
همپای نسیمی به طغیانِ وجود
علم از تو بیاموخت صفای دل و جان
چون نهر خروشان ز ایقانِ وجود
تو وارث اسرار پیمبر هستی
خورشید سحر در شبستان وجود
ای گوهر پیدا شده در کون و مکان
جاوید بمان در دلِ و جان وجود
با هر عملت قبله گردد بر پا
سجّادهنشینی ست ز احسان وجود
از مهر تو دل در سکون است همی
زیرا که برآورد دل از جان وجود
جان تشنهٔ علمی است ز سر چشمه ی نور
از جام تو نوشد، چو عرفانِ وجود
کار همهکس نیست "رجالی" تعلیم
سوز دل و اشراق دهد جان وجود
سراینده
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۱/۲۸