رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

در این وبلاگ ،اشعار و مطالب علمی و فرهنگی اینجانب آمده است .

رسالت

به سایت شخصی اینجانب مراجعه شود
alirejali.ir

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
  • ۰
  • ۰

باسمه تعالی

قصیده مادر

 

مادر! به نام تو دل قوت گرفت
ز مهر تو، جانم همه رحمت گرفت

در سایه‌ی دست تو، زندگی شد نور
که از دستانت لطف و برکت گرفت

 

ز نامت دلم بوی جنت گرفت
ز مهرت تنم سوز نعمت گرفت

تو خورشید عشقی، تو دریا و موج
دل از نور تو رنگ وحدت گرفت

تو آنی که از گاه هستی‌سُرشت
به جانم شعور رسالت گرفت

ز اشکت زمین شد گل‌آلوده‌تر
ز آهت فلک طعم غیرت گرفت

تو در رنج، شیر آفریدی شبی
که صبر از وجودت شجاعت گرفت

تو نان دادی و خود گرسنه شدی
کجا دیده‌ام این کرامت گرفت؟

تو شب زنده‌داری، تو روشن‌چراغ
ز شوقت دلم شور خلوت گرفت

به یک آه تو آسمان خم شده‌ست
جهان از دعایت سعادت گرفت

به گهواره‌ات خواب شیرین چکید
که لالایی‌ات طعم رحمت گرفت

تو آموزگار سکوتی عظیم
که از هر نگاهت شرافت گرفت

نفس‌هات بوی خدا می‌دهد
کلامت همه رنگ حجت گرفت

تو جان منی، جان جانان من
که نام تو تقدیر خلقت گرفت

به پای تو هر دل زمین‌سای شد
به یادت زمان‌ها برکت گرفت

تو در آفرینش، نگین خدایی
که هستی به تو وجه همت گرفت

تو آن رود جاریِ آرامشی
که در موج تو نور رافت گرفت

تو خورشیدی و مهر تو بی‌نهایت
که از پرتوت نور عزت گرفت

تو پیغمبر خامشی، صبر ناب
که از خون تو رنگ حرمت گرفت

تو در داغ‌ها سینه‌ات داغ‌تر
که زینب به صبرت جسارت گرفت

تو از جان گذشتی برای پسر
که فرزند تو تاج ملت گرفت

نه در قصر شاهی، که در کلبه‌ات
خدا بندگی را به عادت گرفت

تو در لحظه‌ی زایش نور حق
به جانت تجلی رسالت گرفت

تو در آینه، سایه‌ی فاطمه‌ای
که زهرا ز تو اصل عصمت گرفت

تو هم‌چون خدیجه، پناه رسول
که اسلام از تو بشارت گرفت

تو در کربلا هم حضور آمدی
که خونت شعار جسارت گرفت

تو مادر شدی، کربلا زاد مرد
که از شیر تو شیر قدرت گرفت

تو یک آیه‌ای در دل انبیا
که قرآن ز تو عین حجت گرفت

تو حوا شدی، آدم از تو پدید
جهان از نگاهت طراوت گرفت

تو معنای حق در لباس بشر
که دل از رخت عز و شوکت گرفت

به لبخند تو باغ گل می‌شود
به اشکت زمین معرفت گرفت

تو در عمق شب دیده‌بانی شدی
که فردا ز تو عین بصیرت گرفت

تو در تیرگی‌ها امید آفریدی
که عالم از این نور، رفعت گرفت

تو در چشم ما کوه آرامشی
که دل با تو خط ولایت گرفت

تو سرمایه‌ی صبر و شوق و یقین
که جانم ز عشقت طهارت گرفت

تو ای مادر عاشق آفرین
دل از نام تو بوی رحمت گرفت

همه هستی‌ام وقف لبخند توست
که جانم ز مهرت محبت گرفت

نه یک بیت، که عالمی وصف توست
قلم از تو احساس قدرت گرفت

در این محضر عشق، سر خم کنم
که جان از تو سوز عبادت گرفت

تو تنها نه مادر، که دریای نور
که دل با تو پر از حقیقت گرفت

 

تو آن آسمانی که خاکت طواف
ز عرش خداوند رخصت گرفت

تو در خیمه‌ی مهر، آیینه‌ای
که آیینه از تو صفاوت گرفت

ز دستان تو خوان نعمت گشود
که رزاق از آن کرامت گرفت

تو در گریه‌ات نیز غوغاگری
که سیلاب از اشکت هیبت گرفت

تو در گوش جان، لالایی شدی
که جان از نوای تو رغبت گرفت

تو از چشم خود خواب را دور کردی
که فرزند از آن سلامت گرفت

به آغوش تو هر که آمد، رست
که از مهر تو اصل نجات گرفت

تو آیینه‌دار خدایی شدی
که یوسف ز تو حسن و صورت گرفت

تو بانویی و تاج بر فرق توست
که هستی ز نامت زینت گرفت

تو در گوش کودک، اذان خواندی
که آن طفل، راه عبادت گرفت

تو یک جلوه از مهر داور شدی
که عالم ز تو استقامت گرفت

تو تفسیر آیات احسان شدی
که قرآنت از ما محبت گرفت

تو بر درد بی‌کس، دوا ریختی
که زخم از دعایت شفاوت گرفت

تو تن پوش شب‌های وحشت شدی
که دل از تو رنگ امنیت گرفت

تو هم همسر درد و هم مادر نور
که هر دو ز تو نور رحمت گرفت

تو هم خانه‌ای، هم کمال حضور
که بی‌تو دل از هیچ راحت گرفت

تو در سجده‌های شبانه چنان
که تاریکی از تو هدایت گرفت

تو در قصه‌ی عشق، آغاز عشق
که افسانه از تو حقیقت گرفت

تو در سینه‌ات سوز حیدر نهان
که شمشیر از آن جسارت گرفت

تو در کوچه‌های خموشی فغان
که مظلومیت از صداقت گرفت

تو در کربلا پشت پرچم شدی
که از گریه‌ات شور نهضت گرفت

تو قرآن ناطق شدی بی‌صدا
که هر آیه از تو طهارت گرفت

تو در خانه‌ی فقر، شاهی شدی
که در سفره‌ات عز و عزّت گرفت

تو بالنده‌تر از درخت بهشت
که از سایه‌ات سبز فطرت گرفت

تو در دل، خدایی‌ست پیدا شده
که هر دل ز تو معرفت گرفت

تو آن قبله‌ای پیش از استقرار
که دل پیش از آن بی‌جهت گرفت

تو در برکه‌ی اشک، آیینه‌ای
که از اشک تو صیقلیت گرفت

تو آغوش امنی، پناه بشر
که بی‌تو بشر بی‌حیثیت گرفت

تو زیباتر از وصف امکان شدی
که امکان ز تو قابلیت گرفت

تو آنی که حتی قلم در نوشت
ز حیرت، سکوت و خجالت گرفت

تو در جان ما مثل آتش شدی
که از شعله‌ات جان حرارت گرفت

تو آموزگار تمام وفا
که دل از وفایت صداقت گرفت

تو در لحظه‌ی مرگ هم روشنی
که تابوت از تو طهارت گرفت

تو دریا شدی تا عطش را ببری
که از موج تو اشک راحت گرفت

تو پیغام وحیی، ولی بی‌کلام
که دل با تو شرح رسالت گرفت

تو احرام حجّی، ولی در لباس
که حج از تو اصل عبادت گرفت

تو در هر نگاهت تجلّی‌گری
که انسان ز تو انسانیت گرفت

تو هم مادر روز سختی شدی
که سنگ از دلت استقامت گرفت

تو در بندگی پیش‌تازی همیشه
که تقوا ز دامانت عزّت گرفت

تو در ماجرای غم و امتحان
نجابت ز نام تو عادت گرفت

تو در سایه‌ی خود به ما بال دادی
که هر پر ز تو استقامت گرفت

تو شمشیری و بی‌نیاز از نیام
که از مهر تو بی‌نزاعت گرفت

تو در غار غربت چراغی شدی
که آن شب ز تو روشناوت گرفت

تو در باغ دل مثل بیدار عشقی
که هر گل ز تو لطافت گرفت

تو آن راز پنهان خلقت شدی
که راز از تو رنگ وضاحت گرفت

تو در چشم حق نور پنهان شدی
که نور از تو اصل طهارت گرفت

تو در فصل سرما، خود آتش شدی
که دل از دلت گرماوت گرفت

تو ای مادر! ای مایه‌ی افتخار
که هرکس ز تو عز و شوکت گرفت

تو هم پادشاهی، هم آیینه‌ای
که آیینه از تو درایت گرفت

تو تسبیح گوی خموشی شدی
که شب با تو ذکر و عبادت گرفت

تو آرامشی در دل آشوب‌ها
که طوفان ز تو استقامت گرفت

تو هم در سکوتی، هم اهل فغان
که فریاد از آه و شهامت گرفت

تو در عمق اشک خودت فاطمه‌ای
که عالم ز تو شباهت گرفت

تو سرمایه‌ی هستی و جان منی
که جانم ز عشقت سعادت گرفت

تو در دل شب چراغ روشنی
که از نور تو هر دل راحت گرفت

تو بانوی پرشور دلی که در
هر گام از تو قوت و قدرت گرفت

ز دستان تو نعمت بیکران
که از لطف تو بخشش کرامت گرفت

تو ای مادر که در دل سختی‌ها
همواره به لب‌ها لبخند گرفت

تو همچون کوهی در برابر درد
که از صبر تو زندگی قوت گرفت

تو در این خاک، جلوه‌گر عشق شدی
که دل از درخت تو حقیقت گرفت

تو روشن‌تر از آسمان‌هاییم
که در سینه‌ات شعور آسمان گرفت

تو آن آیه‌ی صبر و دلگرمی
که از دل تو عزم و جهاد گرفت

تو از دریای حکمت، آبی شدی
که در آب تو عشق، کرامت گرفت

تو در گوشه‌ی دل الهام شدی
که از عطر تو تقدیر کمال گرفت

تو یک روزن در عالم تاریکی
که از نور تو دنیا روشن گرفت

تو در کوچه‌های عاطفه جاری
که از دستان تو سرود خوشبختی گرفت

تو در دشت سینه‌ی محزون من
که از گل‌های تو فرحت گرفت

تو در چشمان بی‌حاصل ما
که از درک تو زندگی فرصت گرفت

تو در کعبه‌ای از نور ساخته‌ای
که در طواف آن ارادت گرفت

تو باران محبت بر دشت دل
که از شور تو اشک شجاعت گرفت

تو در هر نگهت، فریاد خدا
که از لب‌های تو صداقت گرفت

تو بیدار دل در شب‌های ظلمت
که در دست تو جهان جرات گرفت

تو در سختی‌ها قوتِ یقین
که از همت تو همت گرفت

تو بذر مهربانی را در دل
که از تو دانه‌ها شجاعت گرفت

تو در دامان خود آغوشی شدی
که در آن همه قلب‌ها محبت گرفت

تو ابر بارانی و دلگرم‌کننده
که در گریه‌ات آرامش گرفت

تو در راه خدا، پیشتاز شدی
که از قلم تو شکوه عزت گرفت

تو معلمی که با هر کلمه‌ات
ز دل‌ها فریاد حقیقت گرفت

تو در جنگ، برترین فرمانده‌ای
که از تو نیرو و قوت گرفت

تو در فراق، دلی صبور شدی
که در بغض خود تسلیم بخشش گرفت

تو در راه خدا همیشه رهبر
که از کلام تو صدای رشد گرفت

تو سرمشق شجاعت و فداییش
که از صدای تو کرامت گرفت

تو چهره‌ای از عظمت در دل‌ها
که از سینه‌ی تو غرور شکفت

تو شاهزاده‌ای در میدان صفا
که از روح تو زندگی راحت گرفت

تو مرواریدِ خالص در دل دریا
که از دلت تمام جهان کرامت گرفت

تو در تقدیر، برکت شدی
که از دست‌های تو دنیا فرصت گرفت

تو از دریاهای بی‌پایان عشق
که در عین سکوت، شکوه گرفت

تو در دیاری که در آن ظلمت بود
که از نور تو عالم حقیقت گرفت

تو درختی که ریشه‌ات در دل زمین
که در سایه‌ی تو عشق حیات گرفت

تو سیمرغی که پرواز از آن توست
که از شوق تو هر دل قوت گرفت

تو در کوه‌های پر از بی‌قراری
که از صبر تو قلعه استقامت گرفت

تو بی‌انتهایی در قلبِ زخم‌خورده
که در زخم تو مرهم رحمت گرفت

تو همچون آفتابی در دل شب
که از روشنایی‌ات دل راحت گرفت

تو لبیک گوی بنده‌ی بی‌نهایت
که از دل تو زینت حقیقت گرفت

تو در نگاهت هزاران راز نهان
که از چشم تو درخت ایمان گرفت

تو در خویش و در کلامت توانمندی
که در دل تو شجاعت گرفت

تو مشعل راهِ هر مسلمان شدی
که از شعله‌ی تو دنیا شکوه گرفت

تو راز خدا در دنیای خاکی
که از دستان تو کرامت گرفت

تو فراتر از هر توصیف‌گری
که از وجود تو حقیقت گرفت

تو در دل، ساکن سکون دلتنگی‌ها
که از چشمت نظرِ مهربانی گرفت

تو فریاد خدا در دل زمین
که از دم تو صدای رحمت گرفت

تو در مرز فراموشی نشسته‌ای
که در یاد تو دل قوت گرفت

تو در راهِ صداقت هر کلمه‌ات
که از دلت کلام نور گرفت

تو همسر صبر و همراز بهشت
که از روح تو ارادت گرفت

تو آغوشی برای هر دل زخمی
که از بغل تو مرهمت گرفت

تو در دل شب نور صبح شدی
که از دست‌های تو راه‌گشاییت گرفت

 

 

 

تهیه و تنظیم

دکتر علی رجالی

 

  • ۰۴/۰۱/۲۷
  • علی رجالی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی