باسمه تعالی
تهاجم فرهنگی(۲)
به نام خداوند پاک و خبیر
که بر هر ضمیر است دانا و بصیر
به نام خداوند فطرتنگر
که انسان شد از لطف او باخبر
ز توحید ما را خبر داده است
به قرآن، ره حق نشان داده است
ولیکن عدو در کمینِ مسیر
ز پندار و گفتار ما دلپذیر
بپوشد به تزویر جامهی دین
به فرهنگ ما حمله دارد چنین
نه با لشکر و تیغ و شمشیر و خون
که با رنگ و تزویر و شعر و فسون
ز تقلید بیریشه گم میشویم
ز آیین خود بیخبر میشویم
جوانان ما را فریبد به ناز
به ظاهر، ولی در درونش تراز
ز سستی و تردید پروردهاند
به باطل، لباس هنر دادهاند
به نام خداوند نور مبین
خداوند آیین و فرهنگ و دین
به نام خداوند عرش و زمین
خداوند حکمت، هدایت، یقین
به نام خداوند قرآن و دین
خداوند رحمت، عدالت، امین
به نام خداوند پاک و خبیر
که بر هر ضمیر است دانا و بصیر
به نام خداوند فطرتنگر
که انسان شد از لطف او باخبر
ز توحید ما را خبر داده است
به قرآن، ره حق نشان داده است
ولیکن عدو در کمینِ مسیر
ز پندار و گفتار ما دلپذیر
بپوشد به تزویر جامهی دین
به فرهنگ ما حمله دارد چنین
نه با لشکر و تیغ و شمشیر و خون
که با رنگ و تزویر و شعر و فسون
ز تقلید بیریشه گم میشویم
ز آیین خود بیخبر میشویم
جوانان ما را فریبد به ناز
به ظاهر، ولی در درونش تراز
ز سستی و تردید پروردهاند
به باطل، لباس هنر دادهاند
به لب، خنده و در دل آتش نهان
به ظاهر، ولی دشمن جان و جان
ز بیگانگان چشم عبرت بدوز
ز فرهنگ خود باش پیروز و روز
مبادا شوی غافل از ریشهها
که خشکیده گردد درخت وفا
دل از غرب بربند و شرق آشنا شو
ز نور محمد (ص)، مصفّا بیا شو
نه هر ظاهر رنگ و لعابی پسند
که در باطنش جز فریب و گزند
بیا تا ز قران بگیریم نور
رهیاب گردیم به راه حضور
نه تقلید کور و نه ترکِ خرد
که اسلام ما راه حق میبرد
بیا در حریم علی ریشه کن
ز بیگانه، زهرِ شبهه و سخن
به زهرا و زینب پناهی بجو
که با عفت است این وطن آبرو
به مهدی قسم، آخر این فتنهها
شود محو در نور آن روشنا
چو خورشید عدل آید از آسمان
شود ریشهی شرک، از دل نهان
ولی تا ظهورش، ره ما مقاومت
که باشد اساسش، بصیرت، شرافت
همه ما سپاهی به جنگ فریب
قلم، ذوالفقار است و اندیشه، سیب
به آموزگار و پدر، مادری
به اندیشه، فطرت، به بیداری
بیا ای جوان، پرچم دین بگیر
به دانش، به تقوا، به ایمان، مسیر
جهان را ز بیدادِ تزویر پاک
کن از علم خود قلعهای چون مغاک
تو میتوانی چو سلمان شوی
به نور ولایت درخشان شوی
به فرهنگ قرآن، جهانی بساز
که باشد ز ظلم و فریبش گداز
به پا خیز و آگاه، ای رهروم
تو سرمایهی پاک این ملتم
به نام خداوند نور مبین
خداوند آیین و فرهنگ و دین
به نام خداوند عرش و زمین
خداوند حکمت، هدایت، یقین
به نام خداوند قرآن و دین
خداوند رحمت، عدالت، امین
به نام خداوند پاک و خبیر
که بر هر ضمیر است دانا و بصیر
به نام خداوند فطرتنگر
که انسان شد از لطف او باخبر
ز توحید ما را خبر داده است
به قرآن، ره حق نشان داده است
ولیکن عدو در کمینِ مسیر
ز پندار و گفتار ما دلپذیر
بپوشد به تزویر جامهی دین
به فرهنگ ما حمله دارد چنین
نه با لشکر و تیغ و شمشیر و خون
که با رنگ و تزویر و شعر و فسون
ز تقلید بیریشه گم میشویم
ز آیین خود بیخبر میشویم
جوانان ما را فریبد به ناز
به ظاهر، ولی در درونش تراز
ز سستی و تردید پروردهاند
به باطل، لباس هنر دادهاند
به لب، خنده و در دل آتش نهان
به ظاهر، ولی دشمن جان و جان
ز بیگانگان چشم عبرت بدوز
ز فرهنگ خود باش پیروز و روز
مبادا شوی غافل از ریشهها
که خشکیده گردد درخت وفا
دل از غرب بربند و شرق آشنا شو
ز نور محمد (ص)، مصفّا بیا شو
نه هر ظاهر رنگ و لعابی پسند
که در باطنش جز فریب و گزند
بیا تا ز قران بگیریم نور
رهیاب گردیم به راه حضور
نه تقلید کور و نه ترکِ خرد
که اسلام ما راه حق میبرد
بیا در حریم علی ریشه کن
ز بیگانه، زهرِ شبهه و سخن
به زهرا و زینب پناهی بجو
که با عفت است این وطن آبرو
به مهدی قسم، آخر این فتنهها
شود محو در نور آن روشنا
چو خورشید عدل آید از آسمان
شود ریشهی شرک، از دل نهان
ولی تا ظهورش، ره ما مقاومت
که باشد اساسش، بصیرت، شرافت
همه ما سپاهی به جنگ فریب
قلم، ذوالفقار است و اندیشه، سیب
به آموزگار و پدر، مادری
به اندیشه، فطرت، به بیداری
بیا ای جوان، پرچم دین بگیر
به دانش، به تقوا، به ایمان، مسیر
جهان را ز بیدادِ تزویر پاک
کن از علم خود قلعهای چون مغاک
تو میتوانی چو سلمان شوی
به نور ولایت درخشان شوی
به فرهنگ قرآن، جهانی بساز
که باشد ز ظلم و فریبش گداز
به پا خیز و آگاه، ای رهروم
تو سرمایهی پاک این ملتم
به فطرت وفادار و روشننگر
مشو رام تبلیغ آن بیخبر
نظامی بساز از درون و برون
که باشد در آن نور حق رهنمون
به استاد و معلم ارج نهیم
که با علم و تقوا به مقصد رسیم
کتاب است شمشیر ما در نبرد
که با آن توان کفر و باطل سپرد
به کودک بیاموز فرهنگ خویش
مبادا رود بیخبر در پریش
حجاب است سنگر، حیا ذوالفقار
مبادا شود در نگاهت غبار
مساجد، مدار امید وطن
نماز است معراج پاکی و فن
ز تبلیغ غربی مشو غافلانگار
که سازد تو را همچو برگ خزانکار
کدامین تمدن به انسان وفاست؟
که جز دین حق نیست بر ما دواست
تمدن اگر بیخدا شد خراب
گره میزند بر دل ما حجاب
بیا تا بسازیم دنیای نو
که در آن نماند نه جهل و نه خو
عدالت، حقیقت، شود پایهاش
بصیرت شود نور هر سایهاش
به قرآن، به نهجالبلاغه پناه
که این است راه نجات و صلاح
به دشمن مشو رام از روی جهل
مبادا بسوزی چو شمعی به دخل
به علم و ادب، سرفرازیم ما
که در پرتو دین، سرافراز ما
به تحقیق، تهذیب، تدبیر و علم
توان ساخت آینده را بیسَقم
ز تاریخ خود سرفرازانه گوی
به فرزند خود فرهنگ خود بپوی
که فردای ما بسته بر کار ماست
و فردا، ثمر از گرفتار ماست
به تقواست عزت، به اخلاص، جوش
به حق باشد این ریشهی نور و نوش
به دشمن اگر اعتماد آوری
همه ریشهی خویش برمیدری
بپا ای مسلمان، علم برفراز
به قرآن و عترت، بسازیم راز
که فرهنگ ناب محمد (ص) هنوز
تواند دهد قلب عالم فروز
به بیداری دل، به آگاه عقل
توان کرد خاموش هر فتنه نقل
اگر ما نباشیم در خویش سخت
شود از درون، این بنا زیر رخت
پس ای مرد حق، ای زنِ با وقار
تو سرمایهی کشور و روزگار
به زهرا (س) قسم، نور راه یقین
به زینب، به سجاد، بر خط دین
که با خون و ایمان و صبر و پیام
به ما دادند این عزت و احترام
تهیه و تنظیم
دکتر علی رجالی
- ۰۴/۰۱/۲۶